در این فصل پس از ارائه تعاریف مختصری در رابطه با درماندگیآموختهشده، به ذکر تاریخچه علمی آن، راهکارهای پیشگیری و کاهش درماندگیآموختهشده، معرفی مکاتب مختلفی که به موضوع شخصیت پرداختهاند؛ معرفی سبکهای یادگیری و توضیحاتی در مورد انواع آن و سپس مبانی پروهشی مرتبط با موضوع مورد نظر اعم از پژوهشهای انجام شده در خارج و داخل ایران خواهیم پرداخت.
2-2- درماندگی آموختهشده
2-2-1- تعریف: از جمله مفاهیمی که در زمینه رفتار نابهنجار یا آسیبشناسی روانی مطرح میشود، مفهومی است که درماندگی یا استیصال نامیده میشود. این مفهوم در توجیه بعضی از عقب ماندگیهای تحصیلی و افسردگیها نقش دارد (جعفری، 1381). به طور معمول درماندگی آموختهشده عبارت است از تهدید نسبت به احساس کنترل فرد که اغلب فعالیت شدیدی را به مقصود بازیابی کنترل به وجود میآورد. سپس این احساس فقدان کنترل، نوعی کاهش در فعالیت به وجود میآورد؛ یعنی نوعی فقدان ظاهری انگیزش و بیمیلی به پایداری (سلیگمن، 1975). مفهوم درماندگی آموختهشده معرف منفیترین حالت درک از خود است. درماندگیآموختهشده در حوزه تعلیم و تربیت به یادگیرندگانی اشاره میکند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمیدانند. آنها یادگیرندگانی هستند که فکر میکنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمییابند. این موضوع ابتدا توسط مارتین سلیگمن مورد پژوهش قرار گرفت. سلیگمن مفهوم درماندگی آموختهشده را به عنوان حالت ویژهای که اغلب در نتیجه اعتقاد فرد مبنی بر این که رویدادها در کنترلش نیستند در او ایجاد میشود، تعریف کرد. به سخن دیگر، یادگیرنده بعد از یک رشته تجربه که در آن پاسخهایی که فرد دریافت میکند در نتیجه رفتار او تغییر نمیکند، میآموزد که رفتار و نتیجه رفتار او از یکدیگر مستقل هستند (هرگنهان و السون، 1997؛ سیف، 1385).

2-2-2- تاریخچه درماندگیآموختهشده: تئوری مشهور درماندگی آموختهشده در سال 1967 توسط مارتین سلیگمن به پشتوانه یک آزمایش حیوانی و در تعلیل بیماری افسردگی ارائه شد. آزمایشهای وی سه گروه سگ را شامل میشد که گروه اول گروه شاهد بود. کار اصلی این گروه خوردن و خوابیدن بود و به آنهاآنها اجازه خروج از قفس داده میشد. پژوهشگران سگهای گروه دوم و سوم را از بین سگهای دو قلو انتخاب کردند؛ یک قل در قفس گروه 2 و قل دیگر در قفس گروه 3 قرار داده میشدند؛ این در شرایطی بود که درب قفس را هم روی هر دو گروه قفل کرده و آنها اجازه خروج از قفس را نداشتند. سپس هراز چند گاهی پژوهشگر دکمه شوک الکتریکی را فشار میداد؛ وقتی شوک الکتریکی شروع میشد سگها طبیعتاً پارس میکردند و خود را به در و دیوار قفس میکوبیدند. بعد از مدت کوتاهی در قفس گروه دوم اهرمی تعبیه شد که اگر پای سگ روی آن میرفت، شوک قطع میشد. در قفس گروه سوم اهرمی تعبیه شده بود اما فقط حالت نمادین داشته و هیچ تأثیری بر قطع جریان الکتروشوک نداشت (سلیگمن، 1967). پس از مدتی سگها شرطی شدند به طوری که تا شوک شروع می شد، گروه دوم اهرم را کشیده و باعث قطع جریان الکتریکی می شدند؛ در صورتی که گروه سوم دست از تلاش کشیده و زوزه خفیفی سر میدادند و چشم انتظار پایان جریان الکتریکی مینشستند (هنگامی که گروه دوم شوک را قطع میکردند، جریان الکتروشوک در گروه سوم هم قطع می شد). در مرحله بعدی از آزمایش سلیگمن و همکارانش درب هر دو قفس را باز گذاشتند و به سگها این امکان را دادند که از قفس خارج شوند؛ طی این مرحله سگهای گروه دوم که مشاهده کردند دیگر اهرم خاصیت سابق را ندارد به زودی راه خروج را یافتند درحالی که سگ های گروه سوم همچنان حرکتی نکرده و زوزه کشان در جای خود ماندند؛ یعنی حتی وقتی فرصتی برای فرار در اختیارشان قرار گرفت؛آنها یاد گرفته بودند که ناگزیر و ناچارند و باید به سرنوشتی که دیگران برایشان رقم زده بودند تن دهند.
سلیگمن نتایج آزمایشاتش را به جامعه انسانی تعمیم داد و چنین بیان داشت که افسردگی پاسخ انسان است به مجموعهای از تلاشهای نافرجام وی. در حقیقت فرد افسرده به این نتیجه میرسد که سرنوشت او فارغ از تلاشی که میکند، در جایی خارج از عهده او رقم خواهد خورد (سلیگمن، 1975). این الگوی اولیه درماندگی آموختهشده به دلیل نقصهایی که داشت، توسط صاحب نظران مورد تجدید نظر قرار گرفت. نقص عمده آن عدم توجه به تفاوتهای فردی بود. طی آزمایشهای مکرر روشن شد همه افراد تحت شرایط یکسان واکنش های یکسانی از خود نشان نمیدهند. برخی در مواجهه با مسئله، آن را غیر قابل حل میدانند، در حالی که برخی دیگر معتقدند مسئله قابل حل است، اما آنها توانایی حل آن را ندارند. این نوع تفسیر متفاوت، صاحب نظران را به عوامل جدیدی رهنمون ساخت که «منبع کنترل» نام دارد؛ مفهومی که قرابت بسیاری با مفهوم منبع کنترل درونی– بیرونی راتر داشت. در نتیجه، از همین زمان بود که آبرامسون و همکاران (1999) سبک های اسناد را وارد نظریه درماندگیآموختهشده کردند و بدینسان، نظریه درماندگی، مطرح گردید که چشمانداز تازهای را در مورد الگوی مواجهه انسان با وقایع غیر قابل کنترل گشود (شولتز، 1990؛ ترجمه کریمی و همکاران، 1384). همزمان با پیشرفت تحقیقات مشابه در مورد درماندگی، این نظریه به نحو روزافزونی شناختیتر شد و بدین ترتیب، پدیدهای که اولین بار در آزمایشگاههای شرطیسازی حیوانات تشخیص داده شده بود، به رفتار انسانها تعمیم داده شد و نظریهپردازان با دنبال کردن این پدیده آن را وارد عرصه تعلیم و تربیت نمودند.
معمولاً صاحبنظران دو نوع درماندگی را در نظر گرفته اند:
2-2-3- پیامدهای درماندگیآموختهشده: یکی از مهمترین پیامدهای درماندگی، بیماری افسردگی است. پژوهشهای متـعددی که در این زمینه صـورت گرفته است، نشان دادهاند افراد افسرده به شدت احـساس درمانـدگی میکنند. آنها باور دارند کنترلی بر زندگی خود ندارند و هر کاری انجام دهند با شکست روبرو میشوند، بنابراین بهترین کار آن است که تلاش نکنند، این بیماران در مقایسه با افراد عادی بیشتر از سبک اسناد ناسالم استفاده میکنند. چنین سبک اسنادی مانع از آن میشود که این افراد موفقیتهای خود را بشناسند و برای آن ارزش قائل شوند. در نتیجه، هر آنچه از خود میبینند، شکست و عدم موفقیت است. در چنین شرایطی، زمینه مناسبی برای بیماری افسردگی ایجاد میشود. درماندگی نه تنها میتواند بیماریهایی مانند افسردگی ایجاد کند، بلکه در موارد خفیف تر مانع از آن میشود که احساسهای سالم و خوشایندی مانند امیدواری یا احساس رضایت از خود، خوشبینی و تسلط بر زندگی در فرد به وجود آید. چرخه معیوبی بین درماندگی، ناامیدی، عدم تلاش و در نتیجه شکست وجود دارد که در مرحله بعد، شکست، ناامیدی و درماندگی مجدداً به شکست دیگری میانجامد که نهایتاً احساس تسلط، امیدواری، احساس رضایت از خود و… را ضعیف و ضعیفتر میسازد. بسیاری از افرادی که اعتقاد به بدشانس بودن دارند و خود را بدشانس میدانند، هنگامی که پس از درماندگی و عدم تلاش به شکست میرسند، تصور مـیکنند که چـون بدشناساند؛ شکست خوردهاند؛ در حالی که این عدم تلاش و فعالیت است که منجر به شکست شده است و دلیل عدم تلاش نیز باور به ناتوانی در رسیدن به هدف و در نتیجه عدم موفقیت و احساس ناامیدی است. دلیل ناامیدی آنها نیز این است که از سبک های اسناد نامؤثر استفاده کردهاند (آبرامسون و همکاران، 1999).
2-2-4- راهکارهای پیشگیری و درمان درماندگیآموختهشده: برای مقابله با درماندگی و پیامـدهای ناسالم ناشی از آن میتوان از روشهای زیر استفاده کرد:
1) گروهی که موفقیتها و شکستهای خود را به شخص خود نسبت میدهند یعنی دارای منبع کنترل درونی هستند. 2) گروهی که موفقیتها و شکستهای خود را به شرایط و موقعیتها نسبت میدهند یعنی دارای منبع کنترل بیرونی هستند. در واقع مفهوم خود یادگیرنده به الگوی نسبت دادن او وابسته است به عنوان مثال فردی که برای موفقیت دارای منبع کنترل درونی (من موفقم زیرا توانا هستم) و برای شکست دارای منبع کنترل بیرونی است (شکست خوردم چون بدشناسی آوردم) با تکالیف مختلف یادگیری با نوعی مفهوم خود مثبت برخورد میکند (سیف، 1371). اما افرادی که مفهوم خود آنها از توانایی پایین رنج میبرد، موفقیت را به عوامل بیثبات و بیرونی و شکست را به علل باثبات و درونی نسبت میدهند؛ آنها همچنین انتظار پایینی به موفقیت در آینده دارند. این الگو در موقعیتهای مختلف و با افراد گروههای سنی متفاوت مشاهده شده است (بل- گردلر، 1986). در طول زمان، تاریخچه موفقیت و شکست و اسنادهای مربوطه، تأثیر پایداری بر عزت نفس و مفهوم خود و انتظارات فرد درباره نتایج اعمال او در آینده به جای میگذارد. بنابراین سبک اسناد تأثیر زیادی بر درماندگی دارد؛ پس، باید سعی کرد موفقیتهای خود را به خصوصیات درونی، عوامل پایدار و کلی نسبت داد. نگران نباشید؛ چنین دیدگاهی باعث خودخواهی و نگرش اشتباه نسبت به خود نمیشود؛ بلکه امیدواری، رضایت و خودکفایی را افزایش میدهد که در نهایت تلاش و موفقیت را به دنبال دارد (تایلور، 1995).
2-3- تعریف شخصیت: از نظر لغوی، شخصیت از واژه لاتین پرسونا گرفته شده است که به نقابی اشاره دارد که هنرپیشهها در نمایش به صورت خود میزنند. در واقع پرسونا به ظاهر بیرونی اشاره دارد یعنی چهره علنی که به اطرافیان نشان می دهیم یا می توان شخصیت را جنبه آشکار منش فرد به گونهای که بر دیگران تأثیر میگذارد، بدانیم (فیست و فیست؛ 2002؛ ترجمه سیدمحمدی 1390). در لغت نامه وارن تعریف شخصیت چنین آمده است: شخصیت به جنبه های عقلی، عاطفی و انگیزشی فیزیولوژیک یک فرد گفته میشود. به عبارت دیگر، به مجموعه مولفههایی که انسان را سرپا نگه می دارد، شخصیت گفته می شود (گروسی، 1380).
آلپورت، شخصیت را اینگونه تعریف میکند: «شخصیت، سازمان با تحرک (زنده) دستگاه بدنی و روانی فرد آدمی است که چگونگی سازگاری اختصاصی آن فرد را با محیط تعیین میکند. مقصود آلپورت از سازمان با تحرک این است که شخصیت، با این که همه عناصر تشکیل دهندهاش با هم ارتباط و پیوستگی و همکاری دارند، پیوسته در رشد و تغییر و تحول است؛ ضمناً فعالیت های بدنی و روانی از هم جدا نیستند و هیچ کدام به تنهایی شخصیت را درست نمیکنند، بلکه با هم آمیختگی دارند و بر روی هم شخصیت را تشکیل می دهند.
گرچه نظریهپردازان شخصیت با یک تعریف واحد از آن موافق نیستند اما میتوان گفت که شخصیت عبارت است از الگوی نسبتاً پایدار صفات، گرایشها یا ویـژگیهایی که تا اندازهای به رفـتار فــرد دوام میبخشد، به طور اختصاصیتر، شخصیت، از صفات یا گرایشهایی تشکیل شده است که به تفاوتهای فردی در رفتار، ثبات رفتار در طول زمان و تداوم رفتار در مـوقعیتهای گوناگون میانجامـد ایـن صفات می توانند منحصر به فرد باشند، در برخی گروهها مشترک باشند یا کل اعضای گونه در آن سهیم باشند ولی الگوهای آنها در افراد تفاوت دارند. بنابراین هر کسی با این که به طریقی شبیه دیگران است شخصیت منحصر به فردی دارد (فیست و فیست؛ 2002؛ ترجمه سیدمحمدی 139
از آنجا که دانشجویان از اقشار برگزیده ی جامعه و سازندگان فردای هر کشور می باشند.بنابر این سلامت روانی آنان از اهمیت ویژه ای جهت یادگیری و افزایش آگاهی علمی برخوردار است.دانشگاهها یکی از محیط های بحرانی جهت مطالعه وضعیت سلامت روانی جوانان است. سلامت روانی ،یعنی سازش با خود و محیط اجتماعی و فشارهای کلی زندگی.منظور از سازگاری ایجاد تعادل و هماهنگی رفتار فرد با محیط است که باعث حفظ تعادل روانی او در ارتباط با تغییرات و دگرگونی های محیط خود شود و نیز تطابقی موثر و سازنده دست یابد. در هرجامعه توجه به وضعیت سلامت جسمی فروانی، اجتماعی، فرهنگی و علایق معنوی فراهم آوردن زمینه ی لازم برای تحقق یک زندگی پویا و سالم ضامن سلامتی آن جامعه برای سالهای آینده به شمار می رود.دانشجویان قشر وسیعی از جمعیت فعال کشور را تشکیل می دهند.در همه کشورهای دنیا از جمله از جمله کشور ما،مسائل دانشگاهی و مشکلات روانشناختی بین دانشجویان دامنه ی وسیعی به خود می گیرد و به نظر می رسد که عوامل متعددی سلامت روانشناختی آنها را به خطر می اندازد.بنابراین توجه به سلامت روانی این قشر از اهمیت خاصی برخوردار است.در مطالعه ای که توسط توکلی زاده و همکاران در سال(1388).بر روی 136 نفر از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی گناباد انجام شد 6/31 درصد از افراد مشکوک به اختلال سلامت روان بودند،به طوری که شیوع موارد مشکوک به اختلال روانی درپسران 27 درصد و در دختران 33درصد بود.در تحقیقی دیگر که توسط کرمی و پیراسته (1380).تحت عنوان بررسی وضعیت سلامت روانی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی زنجان صورت گرفت نشان داد که 6/4% دانشجویان از احساس غمگینی و افسردگی شدید و 8/21%از افسردگی متوسط در رنج بوده و همچنین بر اساس نتایج آزمون 62%دانشجویان دارای اختلال در عملکرد متوسط و 4/1% اختلال در عملکرد شدید و 5/36% دارای اضطراب متوسط و 6% اضطراب شدید و 9/34% دارای علایم جسمانی در حد متوسط و 3/3% دارای علایم جسمانی شدید بوده اند.یکی از متغیر های موثر بر سلامت روان سبک های مقابله ای است که دانشجویان برای رویارویی با فشار های روانی محیط خود به کار میبرند.تاکید بر سبک های مقابله ای به این دلیل است که انسان ها همواره در معرض فشار روانی هستند.اگر منبع فشار روانی کنترل و مهار نشود، فرد در معرض بسیاری از بیماریهای جسمی و روانی قرار می گیرند.(اورلی و لیتنگ،2002).بر اساس نظریه لازاروس ،(2000،به نقل از فتی و همکاران،1385).دونوع مقابله ی اصلی وجود دارد.در مقابله ی مسأله مدار فرد بر عامل فشار آور متمرکز می شود و سعی میکند اقدامات سازنده ای در راستای تغییر شرایط فشار آور یا حذف آن انجام دهد.(فتی و همکاران ،1385).در مقابل در مقابله ی هیجان مدار فرد سعی می کند، پیامدهای هیجانی واقعه ی فشارآور را مهار کند.کارکرداولیه ی مقابله ی هیجان مدار تنظیم و مهار هیجانی عامل فشار آور است تا تعادل هیجانی فرد حفظ شود.(دافعی،1376). بنابر این پرداختن به سبک های مقابله ای به عنوان عاملی برای پیش بینی سلامت روان در دانشجویان حائز اهمیت است .در زمینه ی سبک های مقابله ای بر سلامت روان افراد تحقیقاتی صورت گرفته است از جملهی این تحقیقات توسط استیز،اریکسون، هرناندز و پاولسکی ،(2002) است که نشان دادند بین راهبرد های مقابله ای گرایشی با مشکلات سلامتی و رفتار های آسیب رسان رابطه ی منفی وجود دارددر حالی که روش مقابله ای اجتنابی با این ابعاد همبستگی مثبت نشان می دهد.

بررسی موضوع هویت نیز به عنوان یکی دیگر از متغییر های پیش بینی کننده سلامت روان در دانشجویان حائز اهمیت است.هویت از جمله موضو عاتی است که امروزه مد نظر روانشناسان،جامعه شناسان و سیاست مداران است که هر کدام به تبع ارتباط خود با این موضوع به اهمیت آن میپردازند.برای روانشناسان آنچه اهمیت دارد ثبات هویت افراد و سبک موفق و گذر موفقیت آمیز از بحران است.موضوع هویت و سلامت روان که از نظر روانشناسان همواره مورد توجه بوده است.به خصوص در دهه های اخیر افزایش استفاده از محیط های مجازی منجر به بالا رفتن اضطراب و افسردگی در نسل جوان شده است.به کمک هویت است که افراد به تعریفی از خویشتن میرسند که اگر این تعریف با واقعیت اجتماعی آنها در تعارض باشد،حالت هایی چون عدم پختگی ،فشار روانی و مشکلات رفتاری را تجربه میکنند.سه جهت گیری یا سبک پردازش هویت شامل اجتنابی/سردرگم،اطلاعاتی و هنجاری است.افراد دارای وضعیت هویت سر در گم از سبک پردازش هویت سردرگم/اجتنابی استفاده میکنند.(برزونسکی و هیلیر 1996،استرتیتر، 1993).آنها همواره تلاش میکنند که از مواجه با مسائل فردی،تعارضات و تصمیمات اجتناب کنند.به نظر میرسد سبک هویت سردر گم / اجتنابی با راهبردهای مقابله ای هیجان مدار ،انتظارات کنترل بیرونی ،راهبرد های تصمیم گیری غیر انطباقی ،تغییر پذیری مقطعی ،روان رنجور خویی و واکنش های افسرده گون رابطه مثبت و با آگاهی از خود ،مقاوت شناختی ،وظیفه شناسی و شاخص های بهزیستی رابطه ی منفی نشان میدهد.(برزونسکی،1990؛ برزونسکی و نیمیر،1994 ؛ برزونسکی و فراری،1996 ؛ دولینگر،1995؛ نورمی ، برزونسکی ، تامی و کینر،1997)در رابطه با سبک های هویت در سلامت روان دانشجویان ،تحقیقاتی صورت گرفته است .در تحقیقی که توسط شکری،تاجیک اسماعیلی،دانشور پور ،غنایی ،دستجردی (1388).تحت تحت عنوان تفاوت های فردی در سبک های و تعهد هویت و بهزیستی روانشناختی دانشجویان انجام شد.نتایج این تحقیق نشان داد که اجتناب از مواجهه با مسائل مربوط به هویت با بهزیستی روانشناختی رابطه ی منفی دارد.همچنین نتایج نشان داد که نه تنها وجود تعهد بلکه شیوه ی مواجه با تکالیف و موضوعات مربوط به هویت نیز در پیش بینی بهزیستی روانشناختی افراد بسیار مهم است.با توجه به اهمیت موضوع و نتایج متفاوت پژوهشها و عدم پژوهش در این زمینه در غرب کشور هدف از انجام این تحقیق پیش بینی سلامت روان بر اساس سبک های مقابله ای و سبک هویت در دانشجویان است .

1-
:
بهداشت روانی و شاخص های سلامت روانی، در هرجامعه ای نقش اساسی در تخمین پویایی و کامیابی جامعه ایفا می نمایند.در این بین جامعه ی دانشجویی به لحاظ مسولیت خطیری که به عنوان فردای کشور بر عهده دارند توجه خاص را می طلبند. دانشگاه محلی برای کسب معلومات جدید و فضایل مختلف و به طور کلی رشد و تعالی ذهنی و معنوی است.در این محیط آموزشی شرایط، مقررات وضوابط معینی وضع شده است که نسبت به موسسات آموزشی قبلی از تنوع و پیچیدگی بیشتری برخوردار است.ضعف در تطبیق با عوامل یاد شده موجب بروز اختلال می شود و به ویژه عملکرد تحصیلی فرد را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد.استمرار مشکلات و ضعف در رویارویی و مقابله صحیح با آنها ممکن است هر فردی را در سراشیبی سقوط قرار دهد.بی شک توجه به سلامت روحی-روانی دانشجویان از اهمیت زیادی برخوردار می باشد.سلامت روان یعنی پیش گیری از بیماریهای روانی که پیش گیری به معنی وسیع آن عبارت است از به وجود آوردن عوامل وشرایطی که در واقع تکمیل کننده ی زندگی سالم و بهنجار می باشد و به همین دلیل درمان اختلال های روانی نیز جزئی از این فعالیت می باشد. در این راستا عدم آشنایی دانشجویان با محیط جدید،در مورد دانشجویان غیر بومی، دوری از خانواده و اصولاً اسکان و درمحیطی به نام خوابگاه،در مواردی عدم علاقه به به رشته ی قبولی، ناسازگاری با دیگر افراد در محیط آموزش ،خوابگاه و کافی نبودن امکانات رفاهی ، مشکلات تحصیلی و اشتغالات ذهنی نسبت به آینده شغلی از جمله عواملی هستند که می توانند مشکلات و ناراحتی های روانی به وجود آورند. در این خصوص هرگونه تغییر در زندگی انسان اعم از خوشایند یا ناخوشایند مستلزم نوعی سازگاری مجدد است. درحوزه ی سلامت روانی و راهبردهای مقابله ای ،میتوان گفت که سلامت روانی در یک تعامل دو طرفه از سویی از نتایج انتخاب و استفاده از راهبرد های مقابله ای موثر و متناسب با تغییر و تنش محسوب می گردد واز سوی دیگر خود زمینه ساز فضای روانی سالمی است که در پرتو آن شناخت صحیح و ارزیابیدرست موقعیت تنش زا جهت انتخاب راهکار مقابله ای موثر ،میسر می گردد.روانشناسی سلامت برای نقش راهبردهای مقابله ای در چگونگی سلامت جسمانی و روانی اهمیت زیادی قائل است. راهبردهای مقابله ای به عنوان واسطه ی بین استرس و بیماری شناخته شده اند. مقابله یکی از متغییر هایی است که به صورت گسترده در چهار چوب روانشناسی سلامت مورد مطالعه قرار گرفته است.شناسایی شکل های موثر مقابله به عنوان متغییر واسطه ای در رابطه استرس –بیماری خط مقدم پژوهش ها را در این حوزه به خود اختصاص داده است .به طور کلی نتایج غالب پژوهش ها مقابله ی هیجانی را به عنوان موثر ترین واسطه ی رابطه استرس- بیماری معرفی کرده اند.روش های مقابله با تغییرات در زندگی و تنش های حاصله از این تغییرات در افراد مختلف و برحسب موقعیت های گوناگون متفاوت است.راهبردهای مقابله ای مجموعه ای از تلاشهای شناختی و رفتاری فرد است که در جهت تعبیر و تفسیر و اصلاح یک موقعیت تنش زا به کار میرود. و منجر به کاهش رنج ناشی از آن میشود.سبک مقابله ای میتواند یک پیش فرض برای پیش بینی سلامت روانی در دانشجویان دارای اهمیت میباشد.بنابر این برای پیش بینی سلامت روان در دانشجویان به عنوان یک متغییر دارای اهمیت میباشد.همچنین موضوع هویت و سلامت روان از موضوعاتی است که از نظر روانشناسان همواره مورد توجه بوده است .در نظریه روانی – اجتماعی اریکسون شکل گیری هویت با حل موفقیت بحران هویت همراه است .اریکسون رشد را به مثابه مجموعه ای از تعارض ها در سطوح سنی مختلف تلقی میکند که نتیجه تعامل بین محیط اجتماعی و رشد فردی است.(اریکسون،1963،به نقل از ولوراس و بوسما 2005).شکست یا موفقیت در حل هریک از تعارض،موفقیت در حل هر یک از تعارض های آتی را پیش بینی میکند.(مطابق نظریه ی روانی- اجتماعی اریکسون 1968،به نقل ازبرزونسکی،2003)درباره ی شخصیت ،هویت به مثابه ی یک چهار چوب مرجع عمل میکندکه فرد به منظور تجارب شخصی و گفتگو درباره ی معنا ، هدف و جهت گیری زندگی خود از آن استفاده میکند.در تمام فرهنگ ها ایجاد هویت یکی از شرایط اساسی شکل گیری شخصیت مورد پذیرش جامعه است.هویت مبتنی برآگاهی منحصر به فرد انسان از این امر است که ما به گونه ای از هر انسان دیگر متمایز هستیم. هویت یک جنبه ی اساسی و درونی بوده که با کمک آن احساس تداوم و یکپارچگی به فرد دست میدهد. بنابر این از دیدگاه روانشناسی سبک هویت و ثبات در هویت از نشانه های رشد و گذر سالم از بحران نوجوانی و جوانی است. بنابراین داشتن یک هویت سالم میتواند پیش بینی کننده سلامت روان در افراد باشد. با توجه به اثر گذاری عمیق و بسیار زیاد سبک های مقابله ای و سبک هویت در پیش بینی سلامت روان دانشجویان و تعداد بسیار اندک پژوهش های به عمل آمده در این حوزه و از سوی دیگراین پژوهش به پیش بینی سلامت روان بر اساس سبک های مقابله ای و سبک هویت میپردازد تا زوایای بیشتری از آن راآشکار ساخته و زمینه ای برای پژوهش های آتی و تاحدی بالا بردن سلامت روان دانشجویان بر اساس سبک های مقابله ای و سبک هویت میباشد. بنابر این به نظر میرسد پرداختن به این پژوهش به منظور برنامه ریزی صحیح و ارائه ی خدمات مناسب به دانشجویان حائز اهمیت فراوان باشد.

1-3-اهداف پژوهش
الف)اهداف کلی تحقیق:
هدف کلی پژوهش حاضر پیش بینی سلامت روان بر اساس سبک های مقابله ای و سبک هویت در دانشجویان می باشد.
ب)اهداف جزئی تحقیق:
1) تعیین رابطه ی سبک های مقابله ای(مسأله مدار،هیجان مدار،اجتنابی) با سلامت روان در دانشجویان.
2)تعیین رابطه ی سبک های هویت با سلامت روان در دانشجویان.
3)تعیین سهم هر یک از سبک های مقابله ای (مسأله مدار ،هیجان مدار ،هیجانی)و سبک هویت در پیش بینی سلامت روان در دانشجویان.
1-4-فرضیه های تحقیق
1) سبک مقابله ای و سبک هویت سلامت روان را پیش بینی می کند
2)بین سلامت روان با سبک مقابله ای رابطه وجود دارد.
3)بین سلامت روان با سبک هویت رابطه وجود دارد.
1-5-تعاریف مفهومی و عملیاتی متغییر ها
الف)تعاریف مفهومی:
-سلامت روان: کاپلان(1971) سازگاری مداوم با شرایط متغییر و تلاش برای تحقق اعتدال بین تضادهای درونی و الزامات محیطی در حال تغییر می داند.
-سبک مقابله:لازاروس و فلوکمن(1982) راهبردهای مقابله ای را به عنوان مجموعه ای از پاسخ های رفتاری و شناختی که هدفشان به حداقل رساندن فشارهای موقعیت استرس زاست تعریف کرده اند.
-سبک هویت: عبارت است از اینکه چگونه افراد به جستجو،پرداختن و ارزیابی اطلاعات مربوطه به خود میپردازد و از آن استفاده میکند.(برزونسکی،1990 به نقل از هیدر،2001).
ب)تعاریف عملیاتی:
-سلامت روان: به نمره ای که فرد از پرسشنامه ی سلامت عمومی گلدبرگ (GHQ-28)کسب خواهد کرد.
-سبک مقابله:به نمره ای که فرد از پرسشنامه ی راهبردهای مقابله ای موس و بلینگ کسب خواهد کرد.
-سبک هویت:به نمره ای که فرد از پرسشنامه ی سبک هویت برزونسکی(ISI-6G)کسب خواهد کرد.
2-1- سلامت روان
2-1-2-مفاهیم سلامتی
معنای لغوی سلامتی کامل بودن است. این واژه در زبانهای انگلوساکسون از ریشهای گرفته میشود که واژههای کامل، بی عیب و مقدس هم از آن گرفته شده اند ( حسینی، 1374).
سلامتی را میتوان در چند سه مفهوم زیر بررسی نمود:
الف) مفهوم زیست پزشکی: سلامت به طور نسبی به عنوان «عدم بیماری» در نظر گرفته میشود و اگر کسی بیمار نباشد سالم محسوب میشود.
ب) مفهوم بوم شناختی: مفهوم بوم شناختی فرضیه جالبی را پیش کشیده و سلامت را به عنوان تعادل پویا بین انسان و محیط زیست و بیماری را به صورت بدی تنظیم وجود انسان با محیط زیست در نظر میگیرد.

ج) مفهوم روانشناختی: با پیشرفت علوم اجتماعی در دوران معاصر آشکار شده است که سلامت تنها یک پدیده زیست پزشکی نیست، بلکه چیزی است که میتواند تحت تاثیر عوامل اجتماعی، روانشناختی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و زیست شیمی قرار گیرد.
د) مفهوم کلیت (جامع): ترکیبی از همه مفاهیم نامبرده شده میباشد (بشارتی فر،1381).
انجمن بهداشت روانی آمریکا افراد سالم را با سه خصوصیت عمده زیر معرفی میکنند:
1- افراد سالم از لحاظ روانی احساس راحتی میکنند. خود را آنگونه که هستند میپذیرند، از استعدادهای خود بهرهمند میشوند و بیشترین بهره را از آنان میبرند. آنها در مورد عیوب جسمانی و ناتوانیهای خود شکیبا بوده و از آن ناراحت نمیشوند. افراد مورد اشاره دیدگاهی واقع گرایانه دارند و دشواریهای زندگی را سهل میانگارند. آنها وقت کمی را در نگرانی، ترس، اضطراب و یا حسادت سپری میکنند، اغلب آرامند و نسبت به عقاید تازه گشادهرو هستند و دارای طیب خاطر و طبعی شوخ هستند و اعتماد به نفس بالایی نیز دارند. آنها از حضور در جمع لذت میبرند، اما به تنها بودن نیز اهمیت نمیدهند و وحشتی از آن ندارند. شاید مهمتر از همهی اینها برخوردار از سیستم ارزش هستند که از تجربه شخصیشان سرچشمه میگیرد.
2- افراد سالم احساس خوبی نسبت به دیگران دارند. آنها میکوشند تا دیگران را دوست بدارند و به آنان اعتماد کنند و تمایل دارند دیگران نیز آنها را دوست داشته باشند و به آنها اعتماد نمایند. چنین افرادی قادرند که با دیگران روابط گرمی داشته باشند و این روابط را ادامه دهند. آنها با احساس یکی بودن با جامعه، نسبت به دیگران احساس مسئولیت میکنند.
3- افراد سالم قدرت روبرو شدن با نیازمندیهای زندگی را دارند. این افراد معمولاً نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت میکنند و با مشکلات با همان شیوه که رخ میدهد برخورد میکنند. آنها در مورد آنچه که میتوانند انجام دهند، دارای پندارهای واقع گرا هستند، بنابراین آنها تا آنجا که ممکن است محیط خود را شکل میدهند و تا جایی که ضرورت دارد با آن سازگار میشوند. از تجارب بنیادین زندگی لذت میبرند، اما هرگز شیفتهی خود نمیشوند. آنها به بررسی تجارب و تبادل با دنیای خارج از خود میپردازند و بیشترین تلاش خود را صرف آنچه که انجام میدهند میکنند و پس از آن نیز احساس خرسندی نصیبشان میشود (بشارتی فر،1381).
بلاستر جامعه شناس انگلیسی در کتابی که در زمینه ارزیابی سلامت در سال 1990 نوشته است، بر این چند نکته دربارهی سلامت به طور کلی تاکید داشته است (به نقل از ترکان، کبیر و حاکمی، 1386).
1- سلامت مفهومی چند بعدی است. فرد ممکن است از یک نقطه نظر سالم و از نقطه نظر دیگر در شرایط بیماری قرار داشته باشد. بسیاری از افراد ممکن است علیرغم اینکه به مشکلات و بیماریهای متعدد دچار باشند (نظیر پادرد، میگرن، مشکل دید، افسردگی…) خود را همچنان سالم به حساب بیاورند. ممکن است فرد بیماری جسمانی مشخصی نداشته باشد اما بدلیل ناخرسندی روحی- روانی، خود را بیمار تلقی کند.
2- وضعیت سلامت ممکن است نقطهای در یک پیوستار در نظر گرفته شود یعنی سلامت یا عدم آن را نمیتوان سیاه و سفید دید.
3- تعریف از سلامت بهنجار میتواند در بردارندهی میزان معینی از علائم یا نشانههای بیماری باشد که به جنس، یا تجربهی فرد یا هنجارهای اجتماعی در افراد تفاوت پیدا میکند. در واقع اینکه فردی بگوید هیج نشانهای از بیماری ندارد غیر عادی تلقی میشود.
4- جنبه یا وجه کارکردی، سلامت یکی از مهمترین عناصر تعریف سلامت نزد افراد عامی است. توانایی ایفای نقشهای اجتماعی یکی از ویژگیهای سالم بودن لحاظ میشود، “وقتی نتوانم کارهایم را انجام بدهم می فهمم سالم نیستم”.
2-1-3-مفهوم سلامت روان
تاکنون تعاریف متعددی از «سلامت روان» ارائه شده که همگی بر اهمیت تمامیت و یکپارچگی شخصیت تأکید ورزیدهاند. کارشناسان سازمان بهداشت جهانی، سلامت فکر و روان را چنین تعریف مینماید: سلامت فکر عبارت است از قابلیت برقراری ارتباط هماهنگ و موزون با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی، حل تضادها، اختلافات، مشکلات و تمایلات فردی به طور منطقی، عادلانه و مناسب (میلانی فر،1384). فرهنگ روانشناسی لازاروس سلامت روان را چنین تعریف میکند: «استعداد روان برای هماهنگ، خوشایند و موثر کارکردن، در موقعیتهای دشوار، انعطاف پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خود یا توانایی داشتن». (لوینسون 1988،به نقل از؛بشارتی فر،1381) سلامت روان را این طور تعریف میکند: « سلامت روان عبارت است از این که فرد چه احساسی نسبت به خود، دنیای اطراف، محل زندگی و اطرافیان دارد و مخصوصا با توجه به مسئولیتی که در مقابل دیگران دارد، چگونگی سازش وی با درآمد خود و شناخت موقعیت مکانی و زمانی خویشتن حائز اهمیت است». رانک؛ سلامت روان را صلاحیت زندگی بدون ترس، گناه و اضطراب و داشتن مسئولیت برای اعمال و کردار خود فرد می داند.
( چاهن 1991،به نقل از؛گرجی زاده،1386) سلامت روان را وضعیتی از بلوغ روانشناختی تعبیر میکند که عبارت است از حداکثر اثربخشی و رضایت به دست آمده از تقابل فردی و اجتماعی که شامل احساسات و بازخوردهای مثبت نسبت به خود و دیگران میشود. در سالهای اخیر، انجمن کانادایی روانی، «سلامت روان» را در سه بخش تعریف کرده است:
بخش اول: بازخوردهای مربوط به «خود» شامل:
الف. تسلط بر هیجانهای خود
ب. آگاهی از ضعفهای خود
ج. رضایت از خوشیهای خود.
بخش دوم: بازخوردهای مربوط به دیگران شامل:
الف. علاقه به دوستیهای طولانی و صمیمی
ب. احساس تعلق به یک گروه
ج. احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی.
بخش سوم: بازخوردهای مربوط به زندگی شامل:
الف. پذیرش مسئولیتها
ب. ذوق توسعه امکانات و علایق خود
ج. توانایی اخذ تصمیمهای شخصی
د. ذوق خوب کار کردن (به نقل از گنجی، 1383).
2-1-4-نظریههای سلامت روان
مکاتب مختلف روانشناسی تعاریف و نظریههای متفاوتی در مورد سلامت روان و ویژگیهای افراد برخوردار از سلامت روان دارند، در این بخش به برخی از مهمترین این نظریهها پرداخته خواهد شد.
2-1-4-1- نظریه فروید
به اعتقاد فروید اکثریت مردم به درجات مختلف رواننژند هستند و سلامت روان یک آرمان است نه یک هنجار آماری. طبق نظریه فروید برای سلامت روان، یکسری ویژگیهای خاص لازم است. نخستین این ویژگیها خودآگاهی فرد است، یعنی هر آنچه ممکن است در ناخودآگاه فرد موجب مشکل شود، بایستی که به خودآگاه وارد شود و انرژی صرف شده برای نگهداری آنها در ناخودآگاه بایستی به من برگردانده شود. خودآگاهی حقیقی ممکن نیست مگر اینکه کنترل غیر واقعی و غیر ضروری یا زیاده از من برتر در هم شکسته شود. به نظر فروید، یک انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روانی- جنسی را با موفقیت گذرانیده باشد و در هیچ یک از مراحل، بیش از حد تثبیت نشده باشد (شفیع آبادی و ناصری، 1389).
مدرسه حاصل تلاش نهایی بشر برای آموختن و یکی از اجزای بقای تعلیم و تربیت تعریف شده است که افراد برای، آموختن قوانین و مقررات، استدلال و منطق، مهارتهای خواندن، نوشتن، حساب کردن به آن وارد میشود.
اگر شما در کلاس درس تدریس کرده باشید بدون شک گاهگاه دانش آموزانی در کلاس شما بودهاند با وجود اینکه تدریس شما برای همه کلاس یکسان بوده است در یک یا چند درس از دیگر دانش آموزان عقب میافتند این دانش آموزان عقب مانده ذهنی نیستند بلکه آنها از اختلال یادگیری رنج میبرند.
ناتوانی یادگیری یک نابهنجاری مادم العمر است(اعظمو همکاران، 2009). براساس تعریف قانون آموزش و پرورش، ناتوانی یادگیری اختلال در یک یا چند فرایند روان شناختی پایه، شامل درک زبان یا کاربرد آن است. این اختلال به صورت ناتوانی در گوش دادن، فکر کردن صحبت کردن ، خواندن ، نوشتن یا محاسبات ریاضی ظاهر میشود و شامل آن دسته از مشکلات یادگیری که نتیجه معلولیت دیداری، شنیداری، حرکتی، عقب ماندگیذهنی، اختلال هیجانی، وضع نامساعد محیطی، فرهنگی یا اقتصادی است نمیشود(مک کلین، 2009). این دانش آموزان سرعت پردازش اطلاعات پایینی دارند (دوکر،2008). آنها در اکتساب، جذب، حفظ و نگهداری محتوای درسی دچار مشکل هستند (گرانت، 2010). بین عملکرد قابل انتظار و آنچه آنها میتوانند انجام دهند شکاف وجود دارد (گرنر، 2012).

ناتوانی یادگیری توسط جهش ژنتیکی و عوامل محیطی ایجاد میشود که بیولوژی طبیعی مغز را تغییر میدهد(شی لی یان اسکی، 2008). با وجود ارزیابیهای جامعی که صورت گرفته باز هم علل ناتوانی یادگیری ناشناخته است (میزن و کوپر،2012).
تعداد دانش آموزان دارای ناتوان یادگیری در حال افزایش است (برین، 2008). پژوهشگران شیوع اختلال یادگیری را بین 1 تا 3 درصد تخمین زدهاند(نادری و سیف نراقی، 1381).
دانش آموزانی که دچار ناتوانی یادگیری هستند بیشتر از سایر دانش آموزان در انجام تکالیف درسی مشکل دارند(برایان و برستین، 2001). این کودکان در مهارت اجرایی مشکل دارند ضعف در مهارتهای اجرایی باعث میشود که تکالیف مدرسه را با تاخیر انجام دهند(گلدمیس، 2012).
اغلب دانش آموزان با اختلال یادگیری در مدیریت کارهای علمی و رفتاری و راهبردهای خود تنظیمی مشکل دارند. بخصوص آنها در نظارت بر اهداف، بررسی نتایج ، هدایت خود، استفاده از فرایندهای شناختی و فراشناختی و کنترل تفکر مشکل دارند. این دانش آموزان برای رسیدن به استانداردهای علمی و رفتاری باید آموزشی بیشتر از آموزش عمومی دریافت کنند(کان دیرمن و هیدن، 2011).
مهارتهای خود مدیریتی برای رسیدن به پیشرفت تحصیلی دانش آموزان حیاتی است (جوزف، کونارد، 2009). یادگیری خود تنظیمی یک مدل مفهومی است که میتواند به طراحی و پیاده سازی استراتژیهای فردی یادگیری مورد استفاده قرار گیرد دانش آموزانی که از راهبردهای خود تنظیمی یادگیری استفاده میکنند در طرح ریزی، اجرا، خود ارزیابی در طول تکلیف درگیر هستند(نیس و میدلتون ،2012). در دهههای گذشته موفقیت دانش آموزان را فقط معلول توانایی، کیفیت آموزش، محیط خانه میدانستند ولی درحال حاضر محققان و معلمان متقاعد شدهاند که یادگیری استراتژیهای خود نظم دهی برای موفقیت تحصیلی ضروری است( کان دیرمن و هیدن،2011).
تحقیقات انجام یافته نیز موید تاثیر مطلوب آموزش مهارتهای مدیریت رفتار خود و خود تنظیمی رفتار بر عملکرد انجام تکلیف دانش آموزان با LD هستند برای نمونه تحقیقی توسط چی و چونگ در سال 2011 نشان می دهد که خود تنظیمی به دانش آموزان اجازه می دهد تا رفتار خود را کنترل کند و در نهایت باعث پیشرفت تحصیلی دانش آموز شود. بر اساس تحقیق جوزف و کونارد تدریس راهبردهای خود مدیریتی برای دانش آموزان با مشکلات رفتاری باعث افزایش دقت و بهرهوری علمی آنها شده و استفاده از این راهبرد برای دانش آموزان ناتوانی یادگیری نیز کمک میکند(جوزف و کونارد، 2009).
با توجه به آنچه در خصوص مشکلات دانش آموزان واجد LD گفته شد، مسأله اصلی پژوهش حاضر آن است که آیا راهبردهای خود مدیریتی رفتار موجب بهبود عملکرد انجام تکالیف در دانش آموزان ناتوانی یادگیری می شوند؟
1-3اهمیت و ضرورت تحقیق
نتایج پژوهشها نشان دادهاند که بین پیشرفت تحصیلی، اجتماعی و هیجانی ارتباط بسیار گسترده وجود دارد(باکر و همکاران،2007). و ناتوانی یادگیری سبب ایجاد مشکلاتی در زمینههای اجتماعی، هیجانی و تحصیلی برای دانش آموزان میشود(فریلیچ و شتمن، 2010). افراد مبتلا به ناتوانی یادگیری دارای میزان بالای از اختلالات جسمی، روانی، رفتاری و عوارض ناشی از آن هستند(برنارد، 2009). آنها از لحاظ اشتغال نیز به دیگران وابسته بوده و دو برابر بیشتر از افراد بزرگسال دچار افکار خودکشی، اضطراب، افسردگی وپریشانی هستند (ویلسون و همکاران، 2009).

ناتوانیهای یادگیری دانش آموزان، ضربههای مخربی بر سازگاری و بهزیستی روانی خانوادههای آنها میگذارد؛ مطالعات مختلف نشان میدهند خانوادههایی که فرزندان آن دارای اختلال ناتوانی یادگیری هستند مشکلات سازشی بیشتری نسبت به والدین عادی دارند. والدین کودکان مشکل دار، محدودیتهایی از قبیل بهداشت، احساس محرومیت و سطوح بالایی از استرس و افسردگی را نسبت به والدین عادی تجربه میکنند(میکائیلی و همکاران ، 1391).

رفع یا کاهش مشکلات دانش آموزانی که به ناتوانی یادگیری دچارند علاوه بر رشد عمومی، فرهنگی، اجتماعی و بهداشتی جامعه، مستلزم تجدید برنامهها و روشها و امکانات آموزشی، در تمام حوزههای آموزش و پرورش به ویژه در دوره آموزش عمومی است. همچنین تدوین قوانین برای حمایت از این کودکان ضروری است تا آنان را به جریان عادی آموزشی و وصول به استقلال و خود کفایی برساند. بی توجهی به این مسائل موجب خواهد شد که دانش آموزان بیشتری از گردونهی آموزش عمومی به بیرون پرتاب شوند و بی سوادی عمومی ابعاد گستردهتری به خود بگیرد و رشد فرهنگی اجتماعی کشور را دچار موانع بزرگتری سازد (مشتاقی، 1388).
خود تنظیمی به عنوان یک عامل کلیدی درموفقیت تحصیلی کودکان، نوجوانان و بزرگسالان نقش دارد (کاپرارا و همکاران،2008). با توجه به شیوع بالای ناتوانی یادگیری دانش آموزان، و توجه به اینکه اختلال ناتوانی یادگیری هزینههای زیادی را برای فرد و خانواده وارد میکند، همچنین به دلیل عدم وجود پژوهش در این زمینه و برای شناخت اثرات آموزش خود مدیریتی بر کودکان ناتوانی یادگیری انجام تحقیق حاضر حائز اهمیت است.
بر اساس آنچه گفته شد، میتوان گفت پژوهش حاضر از جهات زیر حائز اهمیت میباشد:
1-آگاهی از موثر بودن تکنیک خود مدیریتی در کمک به دانش آموزان با اختلال یادگیری و در صورت اثر بخش بودن آن پیشنهاد، آموزش این روش به روان شناسان و متخصصان مربوطه.
2-کمک به پیشرفت تحصیلی دانش آموزان واجد اختلال یادگیری.
3-آموزش خود مدیریتی به دانش آموزان با اختلال یادگیری و استفاده از این راهبرد در زمینههای مختلف زندگی.
4-کمک به دانش آموزان با اختلال یادگیری برای رسیدن از دگر کنترلی به خود کنترلی.
1-4 اهداف
1-4-1 هدف کلی
تعیین تاثیر آموزش راهبردهای مدیریت رفتار خود بر بهبود عملکرد انجام تکالیف در دانش آموزان واجد ناتوانی یادگیری.
1-4-2 اهداف اختصاصی
1- تعیین تاثیر آموزش راهبردهای مدیریت رفتار خود بر بهبود دقت عملکرد انجام تکالیف در دانش آموزان واجد ناتوانی یادگیری.
2- تعیین تاثیر آموزش راهبردهای مدیریت رفتار خود بر تعداد تکالیف صحیح انجام شده در دانش آموزان واجد ناتوانی یادگیری.
1-5 فرضیه ها
1- آموزش راهبرد مدیریت رفتار خود موجب بهبود دقت در انجام تکالیف درسی در دانش آموزان ناتوان یادگیری میشود.
2- آموزش راهبرد مدیریت رفتار خود موجب افزایش تعداد تکالیف صحیح در دانش آموزان واجد ناتوانی یادگیری میشود.
1-6 متغیرهای پژوهش
متغیر مستقل: آموزش راهبردهای مدیریت رفتار خود.
متغیر وابسته: عملکرد انجام تکلیف ( دقت در انجام تکلیف، تعداد تکالیف صحیح).
1-7 تعاریف مفهومی
1-7-1راهبردهای مدیریت رفتار خود
مدیریت خود در شکل پایه زمانی صورت می گیرد که فرد متعهد میشود که وقوع یک رفتار را نسبت به رفتارهای دیگر در یک زمان کنترل کند (میلتن برگر، 2012).
1-7-2 ناتوانی یادگیری
براساس تعریف قانون آموزش و پرورش ناتوانی یادگیری اختلال در یک یا چند فرایند روان شناختی پایه، شامل درک زبان یا کاربرد آن است این اختلال به صورت ناتوانی در گوش دادن، فکر کردن صحبت کردن، خواندن، نوشتن یا محاسبات ریاضی ظاهر میشود شامل آن دسته از مشکلات یادگیری که نتیجه معلولیت دیداری، شنیداری، حرکتی، عقب ماندگی ذهنی، اختلال هیجانی، وضع نامساعد محیطی فرهنگی یا اقتصادی است نمیشود (مک کلین ،2009).
1-7-3عملکرد انجام تکلیف
تکالیف مدرسهای از مهمترین فعالیتهای بعد از مدرسه است این فعالیتها به مجموعه وظایفی که برای دانش آموزان توسط معلم مدرسه تعیین و بایستی در زمان تعطیلی کلاسهای درسی انجام شود اطلاق میشود (کوپر، 1989، به نقل از امین زاده، سرمد، 1388). عملکرد انجام تکلیف شامل تولید پاسخ ، دقت در انجام تکالیف درسی و فرایند انجام تکلیف است (شاپیرو و کارتچوویل، 2003).
تعریف عملیاتی
1-8-1 راهبرد مدیریت خود
در این پژوهش راهبرد مدیریت رفتار خود، به وسیله بسته آموزشی محقق ساخته در طی 12 جلسه به دانش آموزان ارائه شد.
1-8-2 ناتوانی یادگیری
در این پژوهش، ناتوانی یادگیری در حیطههای خواندن، نوشتن و ریاضی مد نظر قرار گرفت که توسط روانپزشک و روانشناس کودک با استفاده از روش مصاحبه بالینی و انجام آزمونهای مربوطه، تشخیص داده شد.
1-8-3 عملکرد انجام تکلیف
منظور از عملکرد انجام تکلیف در این پژوهش، تعداد مسائلی است که دانش آموز در مدت زمان معین انجام میدهد؛ و دقت مسائل حل شده نیز اندازه گیری شده است. در اندازه گیری این دو شاخص( تعداد مسائل صحیح و طول مدت انجام تکلیف) از روش مشاهده استفاده شده است.
کمتوان ذهنی نوعی ناتوانی رشدی است که در هنگام تولد یا دوره کودکی بروز میکند. کمتوانی ذهنی بصورت سطحی از عملکرد ذهنی پایینتر از میانگین تعریف شده که محدودیتهای معناداری را مهارتهای زندگی روزانه ایجاد میکند. کم توانی ذهنی از طریق محدودیتهای معنادار کارکردهای ذهنی و سازگاری رفتاری همانند مهارتهای فکری و سازگاری عمل شناخته میشود(انجمن کم توان ذهنی امریکا، 2002). کودکان کمتوان ذهنی شامل سه گروه هستند(عمیق ، متوسط و خفیف) کودکان دارای ناتوانی ذهنی خفیف با بهره هوشی بین 53 تا 70 هستند که توانایی آموزش مدرسهای و کسب مهارتهای حرفهای را دارند و حدود 85 درصد کودکان کم توان ذهنی را تشکیل میدهند(کرک، گالاگر،1385). اگرچه کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر نمیتوانند بهره لازم و کافی را از برنامههای آموزش کلاسهای عادی ببرند اما آموزش پذیرند و قادر به فراگیری حداقلی از اطلاعات عمومی و درسهای کلاسی از قبیل خواندن، نوشتن و حساب کردن و مهارتهای مناسب حرفهای و شغلی هستند و میتوانند در اداره زندگی خود از تحصیل بهره مند شوند(افروز، 1379).
بدون شک میان بروز قابلیتهای فردی و شرایط محیطی، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. محیطهای مناسب و مساعد موجب رشد و تحول فرد میشوند و کیفیت زندگی را بهبود میبخشند از اینرو با استفاده از روشهای گوناگون یاددهی و یادگیری میتوان به فراهم کردن محیط غنی و با طراوت آموزشی کمک کرد(آذرنیوشان، 1391).
ملاحظات اولیه در کودکان کم توان ذهنی خفیف نشان میدهند که توانایی عقلانی بالقوه این کودکان قابل افزایش است(معروفی، 1391). افراد دارای کم توانی ذهنی ظرفیت یادگیری و رشد و نمو را دارند و بخش عمدهای از این افراد میتوانند سودمند واقع شوند و در جامعه مشارکت کامل داشته باشند و چنانچه در طی دوره رشد از خدمات آموزش مناسبی برخوردار شوند میتوانند به حداکثر ظرفیت های خود دست یابند. کودکان و بزرگسالان دارای کم توانی ذهنی به خدمات بنیادی مشابهی که تمام افراد برای رشد طبیعی خود نیاز دارند نیازمند هستند(معروفی، 1390). دانش آموزان کم توان ذهنی آموزش پذیر نیازمند آموزش و پرورش ویژهای هستند و خدمات آموزش و پرورش ویژه این دانش آموزان در دو دهه گذشته دست خوش تغییرات عمدهای شده است. این تغییرات از یک طرف به سبب تغییر در تعاریف کم توان ذهنی و از طرف دیگر به علت دستهبندی این ناتوانی و جدا کردن ناتواناییهای یادگیری از آن بوده است(گیل هارد،1988).معمولاً درک خواندن، در این دانش آموزان به عنوان ضعیفترین حیطه یادگیری است. به طور کلی دانش آموزان کمتوان ذهنی در رمزگشایی کلمات ضعیف تر از درک معنای آن کلمه است. و سطح خواندن آنها پایینتر از سن عقلی آنهاست هدف از آموزش خواندن به دانش آموزان کمتوان ذهنی در دوره ابتدایی این است که آنها بتوانند با مجموعه لغات و اصطلاحات فارسی جهت بکارگیری در زندگی روزمره آشنا شوند و با غنیسازی گنجینه واژگان دیداری بتوانند مطالب چاپی و اطلاعات اساسی مورد نیاز در هر فعالیتی را، برداشت کنند. و در محیطهای اجتماعی مانند فروشگاهها، سالن تئاتر و سینما و …. نیازهای خود را برطرف کنند. بر اساس بررسیهایی که مورد قبول اکثر محققان است یادگیری مطالب در افراد عقب مانده کند است و آنچه را که یاد میگیرند زود فراموش میکنند. چون محدودیت در یادگیری و فراموشی در زمینههای کلامی بیشتر از زمینههای عاطفی است. دانشآموزان عقب مانده ذهنی بطور قابل توجهی در دروس مختلف بویژه خواندن ضعف نشان میدهند این امر باعث کاهش مداوم فهم و درک دانش آموزان و منفعل شدن آنها در تمام سطوح تحصیلی میشود(عارفی،1388). دانشآموزان کم توان ذهنی از طرفی دچار ضعف چشمگیر انگیزشی هستند،که در آموزش و پرورش ویژه باید به این امر توجه بخصوصی شود. چرا که ظرفیت واقعی ذهنی و رفتار هوشمندانه قابل انتظار از ایشان فقط زمانی متبلور میشود که این کودکان از بیشترین آمادگی روانی و انگیزشی برخوردار باشند. بدیهی است که کانون شاد خانواده،کلاسهای درس پر نشاط، بهره گیری از وسایل دیداری، شنیداری، رایانههای آموزشی و حرکات منظم گروهی از عوامل مهم برانگیختن روانی است(افروز،1379).

دانشآموزان کم توان ذهنی به دلیل ابتلا به عقب ماندگی ذهنی،در دوران تحصیل با انواع مختلفی از مشکلات یادگیری روبه رو هستند که سبب کاهش سرعت یادگیری آنان میشود(تسنگ، 1993). یکی از این موانع یادگیری، اختلال در خواندن این دانشآموزان است.که ناشی از ادراک ناقص اطلاعات است. هر نوع مشکل ادراکی منجر به افت تحصیلی و کاهش میزان پیشرفت تحصیلی میشود. اینگونه مشکلات نه تنها به افت تحصیلی و اتلاف اقتصاد ملی پایان نمیپذیرد. بلکه به تحقیر این کودکان، تشکیل خودپنداره ضعیف و کاهش عزت نفس آنان انجامیده و سلامت روانشان را به مخاطره میاندازد.

اسمیت(1994)، وجود مشکل در ادراک دیداری را با ناتوانی یادگیری مرتبط میداند. طبق اظهارات وی، افراد دارای اختلال یادگیری، محرکهای بینایی را به صورت بخشهای نامرتبط میبینند، قادر به درک محرکها به طور یکپارچه نیستند؛ و لذا ممکن است به جای این که کل یک کلمه را درک کنند، حروف آن را به طور مجزا ادراک نمایند و به همین دلیل نیز متوجه معنای آن کلمه نگردند(نظری و همکاران، 1392).
چندین مؤلف و پژوهشگر، تعدادی از خرده مهارتهای ادراک بینایی را برای آموزش خواندن ونوشتن ضروری یافتهاند(فریار و درخشان، 1368). فراستیگ(1968)، پنج کارکرد ادراک بینایی را تعیین کرده است که عبارتند از: تطابق بینایی – حرکتی، ادراک نقش، ثبات ادراکی، ادراک وضع در فضا و مکان و ادراک فضائی – مکانی(فریار و درخشان، 1368).
بنابراین، در این تحقیق، بسته آموزشی که حاوی یکسری تمرینات برای تقویت ادراک بینایی آنها هست، تهیه شده است. تا تأثیر ادراک دیداری را بر خواندن دانشآموزان پایه دوم دبستان مطالعه شود. لذا مسئله اساسی در این تحقیق این است که آیا تقویت ادراک دیداری بر
عملکرد خواندن دانشآموزان استثنایی پایه دوم دبستان تأثیرگذار است؟
1-3 اهمیت و ضرورت انجام پژوهش
ادراک دیداری، یکی از مهارتهای بنیادین، به عنوان ضروریترین توانش شروع خواندن، از اهمیت ویژهای برخوردار است (فریار و رخشان،1368). خواندن نوعی فرآیند آزمایشی و شامل استفاده از نشانههای زبانی در درونداد ادراکی حاصل از انتظارات خواننده است که باید اطلاعات رسیده را پردازش کند و برای تأیید، رد یا تصحیح مورد وارسی و تصمیمگیری قرار دهدخواننده برای ایجاد پلی بین متن یا حروف چاپی و معنای آن، میبایست مجموعهای از فرایندها، به ویژه توانایی ادراک دیداری و سایر تواناییهای شناختی(حافظه، توجه، سازماندهی)، دانش زبانی و تجارب گذشته را فعال کند. در واقع، خواندن محصول تواناییهای شناختی، زبانی، دانش قبلی و کسب مهارت در تواناییهای خاص خواندن است(سامع سیاهکلرودی و همکاران، 1388).
وقتی که کودکان کم توان ذهنی وارد مدرسه میشوند طبیعی است که نسبت به همسالان خود در امر یادگیری و کسب مهارت های لازم کندتر هستند. معلم مجبور است که زمان زیادی برای یادگیری این کودکان صرف کند و صبر بیشتری داشته باشد ولی با وجود صرف انرژی فراوان نتیجه یادگیری این کودکان رضایت بخش نیست(اخواست، 1388). معلم کودکان کمتوان ذهنی در برنامهریزی و روشهای آموزشی خود باید به اصولی چون فراهم آوردن تجربیات متنوع آموزشی متناسب با سن ذهنی کودک، کمک به دانشآموز در انتخاب فعالیتهای جالب و خوشایند، سعی در استفاده از موقعیتها و موضوعات آموزشی ملموس و عینی، بهرهگیری از هنر و بازیهای مختلف برای ارائهی برنامهی آموزشی جالب و متنوع و … توجه نماید(اخواست، 1388).
آموزگاران کودکان کمتوان ذهنی به تجربه دریافتهاند که این کودکان عموماً در مرحله آمادگی برای خواندن به دلیل مهارت در تواناییهای مربوط به شنوایی و دیداری ضعیف عمل میکنند. هم چنین در مرحله خواندن جملهها و متنها، خواندن آنها منقطع و منفصل است و سرعت خواندن در آنها متعادل نیست. به عبارت دیگر به نوعی دچار کندخوانی و یا تندخوانی نامطلوب هستند. خواندن آنها آهنگ و لحن مناسب ندارد و بیان احساس در آن دیده نمیشود. هم چنین خواندن آنها مبتنی بر درک نیست(قیومی، 1380). به همین دلیل ناتوانی در خواندن سدی برای ورود به دنیای ارتباطات در نظر گرفته میشود.
امروزه معلمان به منظور پیدا کردن مداخلههای آموزش و راهبردهای یادگیری که متناسب با نیازهای دانش آموزان با ناتواناییهای یادگیری باشند، با چالشهای جدی روبرو هستند، از طرفی در حال حاضر دانش وسیعی برای کمک به معلمان بمنظور دستیابی به مداخلههای مؤثر و اجرای این مداخلهها وجود دارد تا تمامی کودکان بتوانند پیشرفت تحصیلی مطلوبی داشته باشند(پیرزادی ،1391). در آموزش و پرورش امروزی ایران بخصوص در حوزه آموزشهای ویژه برای کودکان آسیب دیده ذهنی این احساس نیاز وجود دارد تا مداخلههای آموزشی که اثربخشی آنها بوسیله پژوهشهای علمی مورد تأیید قرار گرفته است به معلمان و مربیان معرفی گردد و توسط آنها به اجرا درآید.
با توجه به اینکه این پژوهش باعث فراهم آوردن بستر و شرایط لازم برای مشارکت هر چه بیشتر معلمان و محققان در بهبود کیفیت یادگیری و مهارت خواندن دانشآموزان استثنایی میشود و باعث تقویت نقاط ضعف آنها میشود، دارای اهمیت میباشد.
1-4 هدف پژوهش
تعیین تأثیر تقویت ادراک دیداری بر مهارت خواندن کودکان کم توان ذهنی آموزشپذیر واجد مشکلات یادگیری درپایه دوم دبستان.
1-5 فرضیههای پژوهش
1-5-1 فرضیه اصلی
تقویت خرده مهارت های ادراک دیداری بر مهارت خواندن کودکان کم توان ذهنی آموزشپذیر با مشکلات یادگیری در پایه دوم دبستان تأثیر دارد.
1-5-2 فرضیههای جزئی
1-6 متغیرهای پژوهش
متغیر مستقل :ادراک دیداری
متغیر وابسته :مهارت خواندن
1-7 تعاریف واژهها و اصطلاحات
1-7-1 تعاریف مفهومی
متغیر مستقل
ادراک دیداری: عبارت است از فرایند تعیین تفاوت میان اشیاء و اشکال، حروف یا کلمات نوشتاری(فریار و
رخشان، 1368).
متغیر وابسته
مهارت خواندن: عبارت است از فرایند یادگیری تبدیل نمادهای نوشتاری به اصوات گفتار و درک معانی آنها(قیومی، 1380).
1-7-2 تعاریف عملیاتی
متغیر مستقل
ادراک دیداری: منظور از ادراک دیداری در این پژوهش، نمراتی است که دانشآموزان از اجرای آزمون پیشرفته ادراکی-بینائی فراستیگ به دست می آورند.
متغیر وابسته
مهارت خواندن: برای سنجش میزان مهارت خواندن، در این پژوهش، متن 100 کلمهای از کتاب فارسی پایه دوم دبستان دانشآموزان استثنایی انتخاب شده و با استفاده از چک لیست نمرهگذاری شد که نمرات به دست آمده از این چک لیست میزان توانایی و مهارت خواندن دانشآموزان را نشان داد.
اکثر افراد هنگام مواجهه با رویدادهای فشارزا دچار احساس نگرانی و اضطراب میشوند، اما اینگونه واکنشها پاسخهای بهنجاری به چنین موقعیتها میباشند. اضطراب هنگامی نابهنجار محسوب میشود که در پاسخ به موقعیتهایی باشد که براحتی میتوان با آن کنار آمد و به صورت مزمن و مداوم باشد. اضطراب یک احساس منتشر، بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم است که با یک یا چند احساس جسمی مانند احساس تپش قلب، بیقراری، تعریق و سردرد همراه میگردد (سادوک، سادوک، 2007، ترجمه پورافکاری، 1390).
پریشانیها و ناراحتیهای ذهنی در برخی از موقعیت های اجتماعی خاص، تا حدودی مورد انتظار و طبیعی است. منطقی است که فرض کنیم همه افراد یک بار یا بیشتر خجالت کشیدن، ترس ناگهانی یا حتی بند آمدن زبانشان در حین مکالمه را تجربه کرده باشند. هنگامی که این تجارب به صورت روزمره چندین بار تکرار شوند و مرتبا تبادلات اجتماعی روزمره، ترس یا اضطراب را تحریک نماید، موجبات رفتار اجتنابی نابهنجار، قابل ملاحظه و اضطراب اجتماعی بیمار گونه را فراهم میکند. این شرایط از نظر بالینی به نام اختلال فوبی اجتماعی نامیده میشود، یک اختلال اضطراب مزمن و ناتوانکننده که عواقب مضری بر کیفیت زندگی و عملکرد انطباقی فرد مبتلا میگذارد (مارکس و گلدر، 1966). این نشانگان به شدت با آسیب پذیری برای چندین حالت روانپزشکی تضعیف کننده، مرتبط است (استین و همکاران، 2001). برای نشان دادن وسعت این مشکل باید گفت که فوبی اجتماعی دارای ارتباط بسیار قوی با اشکال دیگر آسیب شناسی روانی است و شدت بیماریهای انسان را بیشتر میکند.

1-2 بیان مسله
اختلال اضطراب اجتماعی (SAD) یا فوبی اجتماعی، اختلالی رایج و ناراحت کنندهای است که در اواخر نوجوانی شروع و یک دورهی مزمن مستمر را باعث میشود (انجمن روانشناسی آمریکا [APA]، 2000) . از آنجا که افراد با اختلال اضطراب اجتماعی، ترس مداوم و غیر منطقی از ارزیابی منفی عملکرد در شرایط اجتماعی نشان میدهند، وقتی در چنین شرایطی قرار میگیرند، بشدت واکنش اضطراب و پریشانی نشان میدهند (APA). اگرچه در حال حاضر اتفاق نظر بر روی علل اختلال اضطراب اجتماعی وجود ندارد، چندین مدل شناختی پاسخهایی به عوامل مزمن آن ارایه دادهاند (کلارک و ولز، 1995؛ رپی و تیچمن، 1997). مدلهای شناختی عموماً بر این فرض استوار است که افراد با اضطراب اجتماعی در پردازش شناختی سوگیری دارند. سوگیری شناختی یک خطای ذهنی است که معمولاً پیش بینی ناپذیر است. سوگیری شناختی از جهت پایداری حتی پس از آگاهی فرد نسبت به ماهیت موضوع مشابه خطای دیداری است. آگاهی از سوگیری به تنهایی به ادراک صحیح نمیانجامد و بنابراین، به دشواری میتوان به سوگیریهای شناختی غلبه کرد (ماین و بونانو، 2001؛ به نقل از نصرتی، خسروی، درویزه و خدابخش، 1389). کلارک و ولز (1995) پیشنهاد کردند وقتی افراد با اضطراب اجتماعی در موقعیت اجتماعی تهدید کننده قرار میگیرند، انتظارات منفی در مورد عملکردشان فعال میشود، احتمالأ این انتظارات با ترس بالا و پیامدهای فاجعه انگیز در نشان دادن اضطراب، موجب افزایش حساسیت به تهدید میشود. حافظه برای رویدادهای زندگی افراد، بخصوص برای وقایعی که با ترس مرتبط هستند یک عامل مهم در رشد و حفظ اضطراب اجتماعی (برای مثال: کودی و تاچمن، 2010؛ مورگان، 2010) و سایر اختلالات اضطرابی مانند اختلال وسواس- اجباری (OCD، برای مثال: رادومسکی و راچمن، 2004) میباشد. مطالعات نشان میدهد که افراد اضطراب اجتماعی چهرههای منتقد را نسبت به چهرههای پذیرنده به احتمال بیشتری شناسایی میکنند (لاندن و اوست، 1996) و سوگیری حافظه به نشانههای تهدید دارند (اشبوث و رادومسکی، 2001). در پاسخ به ادراک تهدید افراد با اضطراب اجتماعی توجه خود را از مشاهده دیگران به نظارت دقیق خود تغییر داده و به اضطراب درونی مربوط به خود پاسخ میدهند. این توجه متمرکز بر خود (SFA) به افزایش آگاهی از اطلاعات درونی اثر میگذارد، سپس یک باور از تصویر منفی از خود ایجاد شده، و موجب بازنمایی دقیق از خود میشود (کلارک و ولز، 1995).
توجه متمرکز بر خود به عنوان هدایت توجه نسبت به محرکهای داخلی مانند انگیختگی فیزیولوژیکی، رفتار، احساسات یا ظاهر خود در یک رویداد اجتماعی تعریف شده است (کلارک و ولز، 1995). اطلاعات توجه متمرکز بر خود ممکن است شامل این باور که خاطرات احساسات گذشته، نگرشها یا وقایعی باشد که میتوانند در حال حاضر بر فرد تأثیر گذارند. توجه متمرکز بر خود میتواند تأثیرات منفی داشته باشد، زیرا آن توجه را از محیط کاهش میدهد و اگر محتوای آن افکار منفی باشد، موجب تولید عاطفه منفی میشود و میتواند بطور مؤثر توانایی افراد را در حل مسائل کاهش دهد (اینگرم، 1990؛ به نقل از اسپور و استوپا، 2002). مطابق با مدل شناختی، افراد اضطرب اجتماعی به محرکهای داخلی نسبت به محرکهای بیرونی در شرایط ارزیابی اجتماعی، سریعتر واکنش نشـان میدهند (مانسل، کلارک و اهلرز ، 2003). تعداد از مطالعـات مقدمـاتی، از نقـش نشانههای درونی در اضطراب حمایت کرده است. تحقیقات در بررسیهای غیربالینی کنترل شده نشان میدهند افراد دچار هراس اجتماعی احتمالاً بیشتر نشانههای فیزیکی را مانند سرخ شدن، عرق کردن، یا لرزیدن را به عنوان دلیل نشانههای منفی تشدید اضطراب یا اختلال روانی تفسیر میکنند (روث، آنتونی و سوینسون ، 2001).
بطور تجربی القای توجه متمرکز بر خود از طریق دستورالعمل (وودی، 1996) مؤید این است که افزایش توجه متمرکز بر خود، موجب افزایش اضطراب در موقعیتهای اجتماعی میشود و بازخورد کاذب در توجه متمرکز بر خود به احتمال زیاد، افراد با اضطراب اجتماعی بالا را در اینکه اضطراب بیشتری دارند تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین القای توجه به افزایش احساسات درونی نشان میدهد که چگونه افراد اضطراب اجتماعی احتمالاً در شرایط اجتماعی نقطه ضعف نشان دهند (وایلد، کلارک، اهلر و مک منیوس، 2008). با این حال مطالعه نشانههای جسمی میتواند کمک قابل توجهی برای درک راهبردهای ناسازگارانهای باشد که برای حفظ اضطراب اجتماعی کمک میکند. با توجه به آنچه گفته شد، مطالعات انجام شده نقش سوگیری حافظه و توجه متمرکز بر خود را به طور جداگانه در افراد اضطراب اجتماعی بررسی کردهاند، با این حال یک مطالعه پس رویدادی به بررسی نقش توجه متمرکز برخود بر سوگیریهای شناختی پرداخته است (استوار، خیر و لطفیان،1386) و نقش علّی توجه متمرکز بر خود بر سوگیری شناختی در افراد اضطراب اجتماعی به طور تجربی بررسی نشده است. بنابراین، پژوهش حاضر توجه متمرکز بر خود بر سوگیری حافظه را به صورت تجربی در افراد اضطراب اجتماعی مطالعه مینماید.
1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش
اختلال اضطراب اجتماعی یا فوبی اجتماعی، اختلالی رایج و ناراحت کنندهای است که در اواخر نوجوانی شروع شده و یک دوره مزمن و مستمر را باعث میشود (انجمن روانشناسی آمریکا، 2000). اختلال اضطراب اجتماعی شایعترین اختلال اضطرابی شناخته شده در بزرگسالان است (فیورمارک، 2002). مطالعات اپیدمیولوژی میزان شیوع آن در طول زندگی 9/4% در مردان و 5/9% در زنان نشان دادهاند (ویتچن، استاین و کاسلر، 1999). اگرچه بیشتر افراد با فوبی اجتماعی به طور متوسط بین 10 تا 13 سالگی (برای مثال اتو، پولاک، مکی و همکاران ، 2001 ) گزارش شده است، آن معمولاً تا اواخر نوجوانی و اوایل بلوغ تشخیص داده نمیشود. علاوهبراین، به دلیل طبیعت این اختلال، افراد فوبی اجتماعی به طور معنی داری دیرتر از سایر بیماران اختلال اضطرابی به دنبال کمک از مراقبتهای درمانی اولیه، پس از شروع علایم هستند (واگنر، سیلور، مارنان و روین ، 2006).
اگرچه در حال حاضر اتفاق نظری بر روی علل اختلال اضطراب اجتماعی وجود ندارد، چندین مدل شناختی پاسخهایی برای عوامل مزمن آن ارائه دادهاند (برای مثال کلارک و ولز، 1995؛ رپی و هیمبرگ، 1997). مدلهای شناختی عموماً بر این فرض استوار است که افراد اضطراب اجتماعی در پردازش شناختی سوگیری دارند. ولز و کلارک (1995) پیشنهاد کردند که افراد اضطراب اجتماعی وقتی در یک موقعیت اجتماعی قرار میگیرند انتظارات منفی در مورد عملکرد فعال شده و این انتظارات منفی باعث حساسیت به تهدید میشود. یکی از ویژگیهای
منحصر بفرد این مدل، طرح چندین عملیات مجزای شناختی است که مهمترین آن توجه متمرکز بر خود، پیش بینی و پردازش پس رویدادی است. توجه متمرکز بر خود نشانههای منفی خود را افزایش میدهد که نه تنها موجب تشدید اضطراب میشود همچنین موجب سوگیری قضاوت فرد در طول عملکرد موقعیت اجتماعی میشود.
درک رابطه میان اضطراب اجتماعی، سوگیری حافظه و توجه متمرکز بر خود تلویحاتی برای درمان اضطراب اجتماعی دارد، زیرا الگوهای مفهومی برخی افراد با اضطراب اجتماعی را دارای توانمندیهای زیادی برای انجام رفتارهای مناسب درموقعیتهای اجتماعی میدانند که از انجام آن ناتوان هستند، زیرا میاندیشند که این توانایی را ندارند. مدل هراس اجتماعی کلارک و ولز (1995)، هم در درک تئوری این اختلال و هم بهبود موفقیت آمیز درمانی آن را تحت تأثیر قرار داده است (کلارک، 2001). تلاش در راستای کاهش توجه متمرکز بر خود به عنوان بخشی از درمان می تواند مؤثر میباشد. بنابراین مطالعه در مدل کلارک و ولز دارای اهمیت است، برای ارزیابی اینکه آیا توجه متمرکز بر خود میتواند میانجی ارتباط سوگیری حافظه در افراد با اضطراب اجتماعی باشد نیاز به مطالعه بیشتری دارد.
1-4 هدف پژوهش
مطالعه تأثیر افزایش یا کاهش توجه متمرکز بر خود ( به شیوه بازخورد کاذب )، بر سوگیری حافظه به واژههای دارای بار هیجانی اضطرابی در افراد دچار اضطراب اجتماعی
1-4-2 اهداف جزءی
1-5 سوالهای پژوهش
2- آیا بین گروه افزایش و کاهش توجه متمرکز برخود با گروه کنترل در سوگیری پاسخ ( ) به واژههای دارای بار هیجانی اضطرابی در افراد دچار اضطراب اجتماعی تفاوت وجود دارد؟
3- آیا بین گروه افزایش و کاهش توجه متمرکز برخود با گروه کنترل در حساسیت پاسخ ( d) به واژههای دارای بار هیجانی اضطرابی در افراد دچار اضطراب اجتماعی تفاوت وجود دارد؟
1-6 تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
1-6-1 تعاریف مفهومی
سوگیری حافظه: تمایل به ترجیح انواعی خاصی از اطلاعات و چشمپوشی و انکار انواع دیگری از اطلاعات که در نهایت موجب داوری جانبدارانه میشود(شولتز، 1990).
زمان واکنش: مدت زمان سپری شده(به هزارم ثانیه) پس از ارائه محرک (لغت) و فشار دادن کلید پاسخ. زمان واکنش به وسیله کامپیوتر ثبت میشد (تقوی، 1382).
سوگیری پاسخ: این اندازه براساس تئوری تشخیص علامت SDT محاسبه میشود. منظور از سوگیری پاسخ یا تمایل شرکتکننده به گفتن «بله» یا «خیر» صرفنظر از نوع آزمون میباشد. سوگیری پاسخ یا نمره بالا، بیانگر میزان محافظهکاری شرکتکننده در قبول بازشناسی محرکها میباشد. برعکس، سوگیری پاسخ یا نمره پایین، بیانگر پذیرش سهلگیرانه در بازشناسی محرکها است. به عبارت دیگر، شرکتکنندهای که در اینگونه آزمونها بیشتر تمایل به ارائه پاسخ «خیر» دارد؛ آزمودنی محافظهکار است و چنین شرکتکنندهای نمره بالا دارد. در مقابل شرکتکنندهای که بیشتر تمایل به ارائه پاسخ «بلی» و تمایل به حدس زدن دارد، شرکتکنندهای سهلگیر است و چنین شرکت کنندهای نمره پایین دارد (تقوی، 1382).
حساسیت پاسخ: حساسیت پاسخ به میزان قدرت تمیز آزمودنی برای محرکهای قدیم از محرکهای جدید است. d یا قدرت تمیز بالا، بیانگر حساسیت یا توانایی بالای آزمودنی در جداسازی محرکهای قدیمی از محرکهای جدید است. آزمودنی که قادر است، پاسخ مناسب بدهد، d بالا دارد. چنین فردی قادر است هرگاه که محرک اصلی را میبیند، با پاسخ «بله» و هرگاه که محرک نامربوط را میبیند، با پاسخ «خیر» نشان دهد که قادر به تمیز محرکهای جدید و قدیم از یکدیگر است (تقوی،