وبلاگ

توضیح وبلاگ من

بررسی ارتباط بین مسئولیت اجتماعی و تعهد سازمانی در بین کارکنان بانک کشاورزی۹۳- قسمت ۳

عنوان صفحه
۳ـ۲ـ جامعه آماری ۷۸
۳ـ۳ـ نمونه و روش نمونه‌گیری ۷۸
۳ـ۴ـ ابزار گردآوری اطلاعات ۷۸
۳ـ۵ـ روش تجزیه‌وتحلیل داده‌ها ۸۰
۳ـ ۶ـ روش گردآوری اطلاعات ۸۱
فصل چهارم: تجزیه‌وتحلیل داده‌ها
۴ـ۱ـ یافته‌های توصیفی ۸۲
۴ـ۲ـ یافته‌های استنباطی ۹۱
۴ـ۲ـ۱ـ فرضیه اصلی ۹۱
۴ـ۲ـ۲ـ فرضیات فرعی ۹۲
فصل پنجم: بحث و نتیجه‌گیری
۵ـ۱ـ مقدمه ۱۰۰
۵ـ۲ـ نتیجه‌گیری ۱۰۲
۵ـ۳ـ محدودیت‌ها ۱۰۷
۵ـ۴ـ پیشنهاد‌ها ۱۰۷
فهرست منابع و مآخذ ۱۰۸
پیوست
پرسشنامه آلن و مایر ۱۱۲
فهرست جداول
عنوان صفحه
جدول (٢ـ۱): مقایسه مسئولیت اجتماعی با پاسخگویی اجتماعی ۳۰
جدول (۴ـ۱): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس جنسیت ۸۳
جدول (۴ـ۲): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس وضعیت تأهل ۸۴
جدول (۴ـ۳): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس مدرک تحصیلی ۸۵
جدول (۴ـ۴): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس سمت اداری ۸۶
جدول (۴ـ۵): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس سابقه ۸۷
جدول (۴ـ۶): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس رده‌های سنی ۸۸
جدول (۴ـ۷): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس وضعیت استخدامی ۸۹
جدول (۴ـ۸): توزیع نسبی شاخص‌های دو متغیر مسئولیت اجتماعی و تعهد سازمانی و میزان آلفای کرونباخ گویه‌های هر طیف ۹۰
جدول (۴ـ۹): رابطه‌ی بین مسئولیت اجتماعی و تعهد سازمانی کارکنان بانک کشاورزی ۹۱
جدول (۴ـ۱۰): رابطه‌ی بین ابعاد مسئولیت اجتماعی (اقتصادی، قانونی، اخلاقی، بشردوستانه) با تعهد سازمانی ۹۲
جدول (۴ـ۱۱): رابطه‌ی بین ابعاد تعهد سازمانی (عاطفی، مستمر و هنجاری) با مسئولیت اجتماعی ۹۳
جدول (۴ـ۱۲): رابطه‌ی بین ابعاد مسئولیت اجتماعی (اقتصادی، قانونی، اخلاقی، بشردوستانه) با تعهد سازمانی ۹۴
جدول (۴ـ۱۳): مقایسه میانگین نمرات مسئولیت اجتماعی کارکنان بانک کشاورزی بر اساس جنسیت ۹۵
جدول (۴ـ۱۴) مقایسه میزان مسئولیت اجتماعی کارکنان بانک کشاورزی بر اساس تحصیلات و وضعیت شغلی ۹۶
جدول (۴ـ۱۵): رابطه‌ی بین متغیر‌های جمعیت‌شناختی (سن و سابقه) با مسئولیت اجتماعی ۹۶
جدول (۴ـ۱۶): مقایسه میانگین نمرات تعهد سازمانی کارکنان بانک کشاورزی بر اساس جنسیت و وضعیت تأهل ۹۷
جدول (۴ـ۱۷): مقایسه میزان تعهد سازمانی کارکنان بانک کشاورزی بر اساس تحصیلات و وضعیت شغلی ۹۸
جدول (۴ـ۱۸): رابطه‌ی بین متغیر‌های جمعیت‌شناختی (سن و سابقه) با تعهد سازمانی ۹۸
فهرست نمودارها
عنوان صفحه
نمودار (۴ـ۱): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس متغیر جنسیت ۸۳
نمودار (۴ـ۲): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس وضعیت تأهل ۸۴
نمودار (۴ـ۳): توزیع فراوانی گروه نمونه بر اساس تحصیلات ۸۵

تأثیر بصری رنگ بر عنوان بندی فیلم- قسمت ۱۲

در انتها باید بررسی­شود که وضعیّت رویکردهای ژانری در مرحله­ خلق آثار؛ در سینمای امروز به چه وضعیتی است. آیا امروزه در سینما رعایت اصول یک ژانر به ارزش­های هنری یک اثر می­افزاید؟ یا این که آن را به کپیِ دست چندمی از اسطوره­های هنری آن ژانر تبدیل می­ کند؟ یا حتّی اصول یک ژانر می ­تواند به نیازهای اوّلیه­ای که باعث به وجود ­آمدن ژانرها شد؛ یعنی داشتن گیشه­ی بهتر؛ پاسخ مثبت می­دهد؟ به نظر نگارنده؛ امروزه به جزء در چند ژانر غالب؛ مثل اکشن تخیلی، پلیسی و … محبوبیّت گیشه و ارزش ­هنری آثار را عناصر دیگری مشخّص می­ کند. امروزه هیچ تضمینی به فروش مِلودرام هایی که تمام عناصر لازم برای شدّت بخشیدن به حس مِلودرام اثر را رعایت کرده ­اند نیست. یا دیگر کسی مطمئن نیست که کلانتر اخلاق­گرای فیلمش، که به دنبال ایجاد نظم و قانون وارد شهری می­ شود، آیا محبوبیّت عام خواهد یافت؟ از طرف دیگر اتّفاقات تازه­ای در سینمای مخالف­­ خوان با ژانر افتاده که معادلات را بر هم زده. فیلمی به اصطلاح جشنواره­ای به این معنی که قواعد ژانری را به هیچ گرفته چندان مورد استقبال عمومی قرار می­گیرد که در حساب و کتاب هزینه­ های معمولاً اندک این فیلم­ها با فروش آنها در مقایسه از خیلی فیلم­های ژانری پر هزینه سود ­آورتر می­شوند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
” به هر حال در ژانر معاصر، آیین مردمی و آشنا، جای خود را به قراردادهای نا آشنا داده. در این صورت تماشاگران با بارها و بارها تماشا کردن فرمول­های آشنا، خود به یک معضل و بحران فرهنگی بدل می­شوند. در این نوع ارتباط بین تماشاگر و ژانر، شرکت مردم در یک آیین عمومی، کمتر به یک مشارکت اجتماعی در یک آیین فردی شباهت دارد که یک اجتماع تاریخی و فرهنگی را به وجود می­آورد و بیش­تر به یک دل­ مشغولی خودخواهانه و پراکنده شبیه ­است که هرگز نمی­تواند برای یک اجتماع وسیع جایگاه خاصّی داشته باشد. (فیلیپس،۱۳۷۷، ص۷۲)
۴-۱۲ ویژگی های یک عنوان‌بندی خوب
۴- ۱۲-۱ عنوان­بندی خوب و مناسب
آیدین آغداشلو: عنوان‌بندی خوب و مناسب عنوان‌بندی است که بتواند خلاصه و فشرده‌ای از حسن کلّی فیلم را ارائه دهد. کسی که عنوان‌بندی می­سازد اگر بتواند همسویی ذهنی با کارگردان برقرار کند و بتواند از عناصر تصویری که در اختیارش است به نحوی استفاده کند که وزن اضافه و مجزائی از فیلم به وجود نیاورد عنوان‌بندی خوبی خواهد­ بود. (سعیدی پور،۱۳۷۶،ص۱۳۷)
علیرضا اسپهبدعنوان‌بندی خوب باید چکیده‌ای حساب شده از کلّ محتوا، به زبانی بسیار ساده و گویا مثل اعلان دیواری باشد برای رسیدن به چنین زبانی، شناخت و دقّت و مطالعه در­کار مستقیم ­سینما از ضروریّات است.
بهرام بیضایی: عنوان‌بندی خوب عنوان‌بندی است­که مناسب فیلم باشد. در­ واقع عنوان‌بندی خوب همان مشخصّات فیلم­ خوب را دارد. یعنی هر­ چه کوتاهتر و هر چه فشرده‌تر و هر چه گویا­تر است. عنوان‌بندی نباید قلمروی جدای از فیلم داشته باشد عنوان‌بندی نباید انتظار کاذب در بیننده ایجاد­ کند که سپس فیلم پاسخگوی آن نباشد. (سعیدی پور،۱۳۷۶،ص۱۳۸)
ابراهیم حقیقی: عنوان‌بندی مناسب آن است که اوّلین وظیفه‌ی خود یعنی دادن اطّلاعات را به سرعت و با صراحت انجام دهد، کوتاه و از شکل و ساختی زیبا برخوردار باشد و پدیده‌ای جدا از بافت فیلم اصلی نباشد بلکه دارای شکلی هماهنگ با فیلم و محتوای آن باشد.
مسعود دشتبان: یکی از ویژگی‌های عنوان‌بندی خوب کوتاهی آن ­است. ویژگی دیگر آن قابل درک بودنش است. عنوان‌بندی در آغاز فیلم باید به عنوان مقدمه‌ای خوب جای­گیرد تا بیننده این تمایل را داشته باشد که بقیه فیلم را ببیند این مهّم‌ترین خصوصیّت عنوان‌بندی است از دیگر وظایف عنوان‌بندی آن است که از وقایع و محتوای فیلم و اینکه فیلم در­ چه زمینه‌ای می‌گذرد خبر دهد. (سعیدی پور،۱۳۷۶،ص۱۴۲)
نورالدین زرین کلک: عنوان‌بندی خوب عنوان‌بندی است که در جهت کمک کردن به درک فیلم و متناسب و شایسته‌ی آن فیلم باشد و مشخصّات آن را معرفی کند نه بیشتر نه کمتر. بیشتر نه به خاطر این که مبالغه در عنوان‌بندی فیلم سبب بالا بردن انتظار یا منحرف شدن ذهن تماشاگر می‌شود و چون فیلم جواب این انتظارات را نمی‌دهد در نتیجه باعث شکست فیلم می‌شود. (سعیدی پور،۱۳۷۶،ص۱۴۲)
اکبر عالمی: مشخصّات عنوان‌بندی خوب سادگی، تطبیق با فضای فیلم، جذّابیّت و برانگخیتن با چند احساس ­عالی در تماشاگر است. از شلوغی و تعدّد تکنیک حتماً باید پرهیز کرد. (سعیدی پور،۱۳۷۶،ص۱۴۲)
نصرت الله کریمی: عنوان‌بندی خوب نباید گمراه کننده باشد، نوشتار باید برای عموم قابل خواندن باشد. زمان آن برای تماشاگر متوسط که تحصیلات ابتدایی دارد در نظر گرفته می‌شود استاندارد این زمان به نسبت فرهنگ و تمدن هر ملّتی متفاوت است.
عباس کیارستمی: عنوان‌بندی خوب عنوان‌بندی مناسب است. مناسب را به جای کلمه‌ی خوب به کار می‌برم به معنای شایسته، مشابه، همانند و در­ خور فیلم هم­ چنان که همه‌ی اجزاء سازنده‌ی آن می‌بایست در خدمت کلیّت اثر باشند. عنوان‌بندی هم وضعیتی مانند بقیه دارد. عنوان‌بندی خوش ساخت، چشمگیر و­ جذّاب همان قدر که همه‌ی ویژگی های اثری به یاد ماندنی‌تر از خود فیلم مطرح کند عنوان‌بندی خوبی است امّا مناسب نیست. (سعیدی پور،۱۳۷۶،ص۱۴۴)
مسعود کیمیایی: عنوان‌بندی برای این که کوتاه بگوید متّصل به اثر باشد. از پیچاپیچ یک تکلیف بگذرد و خلاصه بگوید گزارش بدهد تخصّصی و هنرمندانه می‌شود و امّا اگر همه‌ی اینها را داشت و متّصل به اثر هم بود اثری مستقل می‌شود که شخصیّت هنرمندانه‌ی خودش را دارد.
داریوش مهرجویی: برای من عنوان‌بندی خوب آن ­است که فقط به جنبه‌ی خبر دادن به تماشاگر اکتفا کند­ هر چه ساده‌تر بهتر یعنی ­دو سه عنوان اصلی در­ ابتدا و بقیه در ­انتهای فیلم بیاید. (سعیدی پور،۱۳۷۶،ص۱۴۷)
۴-۱۲- ۲خلاقیّت
خلاقیّت ویژگی اصلی عنوان‌بندی موفّق است. اساساً خلاقیّت جزء لاینفک هر اثر هنری بدیع و رمز ماندگاری آن است و همین خلاقیّت است که عمق نگاه حرفه­ای یک هنرمند را می­رساند، امّا بایستی قبول کرد این واژه بیش از­ حدّ کلّی است. به ویژه اینکه دچار سلیقه­زدگی هم شده است.
برای اینکه راحت­تر بتوانیم درباره خلاقیّت طراحی و عنوان‌بندی صحبت کنیم، آن را از چند منظر بررسی می­کنیم. نخست خلاقیّت در به ­کارگیری تصاویر و نوع چینش آنهاست اینکه هنرمند تا ­چه میزان به خلق تصاویر و فرم­های بکر دست زده است که چشمان تماشاگر آنها را تکراری نمی­داند. هر­ چقدر این تصاویر و المان­های بصری کمتر استفاده شده باشد، بهتر است. ( www.rasekhoon.net)
هنرمند­ خلاق به سراغ کشف تصاویر و فرم­هایی می­رود که دیگران نرفته­اند یا نتواسته­اند بروند. بدیهی است که هر ­چقدر این کشف وسیع­تر و نا شناخته­تر باشد، نوآوری و خلاقیّت او را بیشتر نشان می­دهد.
۴-۱۲-۳ فضاسازی
یکی ­دیگر از ویژگی­های یک عنوان‌بندی خوب، هماهنگی فضازسازی بصری و موسقیایی آن با فیلم است بایستی جنس و ریخت بصری فیلم را مصور­ کند، که دیدن عنوان‌بندی تداعی عنوان‌بندی­گر متن فیلم باشد. البتّه این فضاسازی به ­این معنا نیست که عنوان‌بندی فیلم را لو­ دهد یا اینکه نقاط کلیدی داستان فیلم را رو­ کند ، بلکه منظور یکی ­شدن بافت بصری فیلم و عنوان‌بندی است. مانند طراحی جلد­ کتاب که دیدن ­آن، می ­تواند موضوع کتاب را در ذهن تداعی­کند، بدون اینکه تمام داده ­های کتاب را نشان دهد عنوان‌بندی هم­ چنین است. ( www.rasekhoon.net)
۴-۱۲-۴ اتّصال عنوان‌بندی به فیلم
یک عنوان‌بندی خوب بایستی متّصل به فیلم احساس­ شود و نه جدا ­شده از آن. این اتّصال صرفاً فیزیکی نیست، بلکه به لحاظ بصری و روایی نیز در ذهن مخاطب و تماشاگر باید متّصل دیده شود. معمولاً این­گونه است­که آخرین­ نمای عنوان‌بندی با یکی از شیوه ­های انتقال تصویری (دیزالو، کات، فید و …) به نخستین نمای فیلم پیوند ­زده می­ شود و­ کمتر چیدمان بصری این دو­ نما با هم تراز می­ شود.
منظور از اتّصال به فیلم، بیشتر متوجّه عنوان‌بندی آغازین است­که بهتر دیده­ شدن آن کمک می­ کند. طبیعی است اگر عنوان‌بندی پایانی هم ­از نظر بصری به فیلم متّصل دیده­ شود خوب و ایده­آل است. عنوان‌بندی­های خوب و نسبتاً خوبی هم طراحی و ساخته شده ­اند که تقریباً بیشتر ویژگی­های یک عنوان‌بندی خوب را دارند، امّا چون جدا از فیلم احساس می­شوند، موفقیّت­ شان نا تمام می­ماند. توضیح بیشتر را با چند نمونه می­آوریم. .www.rasekhoon.net))
نمونه نخست: عنوان‌بندی فیلم دوّمی­ها اثر سائول باس است. موضوع این فیلم پزشک­روانی است، که شخصیّت­های مختلف را به یکدیگر تبدیل می­ کند، عنوان‌بندی هم همین حس و حال را دارد. در عنوان‌بندی می­بینیم که­ چشم انسان با یک انتقال تصویری کشیده شده و به­ د­هان تبدیل می­ شود و دهان با همان انتقال تصویری به گوش و همین­طور گوش به بینی و …
نکته مهمّ در اتّصال آخرین نمای عنوان‌بندی به نخستین ­نمای فیلم است، که با همان انتقال تصویری خاص کشیده شده و به نخستین نمای فیلم پیوند می­خورد. این شیوه اتّصال به فیلم، چفت بودن عنوان‌بندی و فیلم را می­رساند و القا می­ کند. ( www.rasekhoon.net)
نمونه دوّم: باز هم از آثار سائول باس است؛ فیلم سرگیجه که یکی­ از آثار ماندگار آلفرد هیچکاک است. آخرین نمای عنوان‌بندی، عنوان کارگردان: آلفرد هیچکاک است، که روی زمینه­ سیاه نگاتیو شده­ است. نمای نخست فیلم هر نرده­های پلکان است که­ در تاریکی شب، روشن و سفید دیده می­ شود، دقیقاً مانند آخرین­ نمای عنوان‌بندی­که نوشته­ای سفید بود در زمینه­ سیاه، جالب اینکه نرده­ی سفید پلکان دقیقاً همان جایی ظاهر ­می­ شود، که­ چند فریم قبل، آخرین ­نمای عنوان‌بندی قرار­ گرفته بود، یعنی طراح عنوان‌بندی بر اساس نخستین نمای ­فیلم، آخرین ­نمای عنوان‌بندی اش را طراحی­کرده تا فیلم، عنوان‌بندی­اش با هم چفت و جور شوند و عنوان‌بندی جدا از فیلم احساس نشود. ( www.rasekhoon.net)
۴-۱۲-۵ تناسب نوع حروف با فضای فیلم
تناسب نوع و جنس حروف با ایده­ عنوان‌بندی و فضای فیلم یا برنامه، ویژگی قابل توجّه دیگری است که به بهتر شدن عنوان‌بندی کمک می­ کند، نوع حروف یا فونتی­که در عنوان‌بندی آغازین با عنوان‌بندی پایانی به­کار می­رود، بخشی از فضا­سازی بصری و مفهومی عنوان‌بندی است.
نخستین حرکت­های مفهومی در حوزه­ عنوان‌بندی که در تاریخ سینما ثبت شده ­است، مربوط به همین تنوع و تغییر جنسیّت حروف است. به ­طور نمونه فونت­هایی­که­ ساختار کُمیک و فانتزی داشتند، برای فیلم­های کُمدی به کار گرفته می­شد یا حروفی که از طراحی ضمخت و درشت برخوردار بود، برای فیلم­های جدّی­تر و بعضاً پلیسی. حروف مرتفع سریف­دار برای فیلم­های وسترن استفاده می­شد تا تداعی­گر برخی ویژگی­های بصری این ژانر سینمایی باشد. (گانگسترهای قد بلند، کاکتوس دراز و قد کشیده و …). www.rasekhoon.net))
۴-۱۲-۶ هماهنگی عنوان‌بندی آغازین و پایانی
اگر­ چه عنوان‌بندی پایانی و آغازین دو کارکرد متفاوت دارند، ولی از­ آنجایی که در یک بسته با هم ارائه می­شوند، به لحاظ فرمی و محتوایی از یک خانواده محسوب می­شوند، در اینجا نیز مثال طرح جلد­ کتاب مصداق پیدا می­ کند. در طراحی جلد ­کتاب عطف، پشت و روی جلد در­ کنار هم و هماهنگ طراحی می­ شود در ­حالی که کارکرد روی جلد با پشت جلد متفاوت است، امّا ضرورت یکپارچه دیده ­شدن آنها ایجاب می­ کند، بافت و بیان این دو (و حتّی عطف کتاب) یکی باشد و نمی­ توان پشت جلد را بدون توجّه روی جلد طراحی­کرد. جداگانه و ناهماهنگ این ­سه (عطف ، پشت و روی جلد) نشان غیرحرفه­ای بودن کار ­است. یکی دیده ­شدن مقلوه­هایی که از­ یک جنس امّا با­ کار کرد متفاوت هستند، مستلزم نگاه­ عمیق، دقیق و جامع طراح اندیشه ورز است. ( www.rasekhoon.net)
۴-۱۲-۷ زمان بندی عنوان‌بندی
از­ دیگر ویژگی­های یک عنوان‌بندی مناسب، داشتن زمان ­مناسب (به ­ویژه در عنوان‌بندی آغازین) است. عنوان‌بندی آغازین نه بسیار طولانی و دراز است و نه بسیار کوتاه و ناقص.
اگر زمان عنوان‌بندی به درستی تنظیم نشود، حتّی اگر از ایده و پرداخت سینمایی یا تلویزیونی خوبی هم برخوردار باشد، باز نمی­تواند موفقیّت بدست آورد. یک عنوان‌بندی موفّق، در ظرف زمانی مناسب، ماندگار خواهد شد.
عنوان‌بندی که زمان آن بیش­از حدّ انتظار تماشاگر طول بکشد، تماشاگر را خسته می­ کند و ممکن است اصلاً فراموش­کند عنوان‌بندی چگونه شروع شد و چه مسیری را طی­کرد. برعکس این موضوع نیز درست است، اگر عنوان‌بندی بیش از­ حدّ لازم و کافی، کوتاه باشد، تماشاگر را سردرگم می­ کند. او اصلاً متوجّه نخواهد شد عنوان‌بندی برای چه آمده بود و چه ­چیزی را نشان داد و دنبال­کرد.
زمان­بندی عنوان‌بندی (آغازین و پایانی ) از دو منظر قابل بحث است؛ نخست زمان کل عنوان‌بندی چگونه و به چه­ میزان باشد؟ که نه تماشاگر را خسته­کند و نه سردرگم. دوّم، زمان هر یک از قاب­های حامل نوشتار چه مقدار باشد تا تماشاگر بتواند آن را درک­ کند.
در مبحث نخست گفته­ها و نظرات متفاوت است. برخی معتقدند: زمان عنوان‌بندی آغازین در فیلم­های سینمایی حداکثر ۳ تا ۵ درصد کلِ ­زمان فیلم است. برخی هم زمان فیزیکی را ملاک نمی­دانند، بلکه بر زمان نسبی و احساسی تماشاگر تأکید دارند. گاهی با عنوان‌بندیی مواجه هستیم که هر چند کمتر از یک دقیقه زمان دارد، امّا بدلیل ضرب آهنگ آهسته، احساس می­کنیم عنوان‌بندی بیش از ­حدّ طولانی است. بر عکس برخی عنوان‌بندی­ها، با بهره­ گیری درست از فراز و فرودهای تصویری و موسیقایی، علیرغم طولانی بودن­اش بسیار کوتاه به نظر می­ رسند.
در مجموع این ریتم کلّی عنوان‌بندی است که زمان را تعریف می­ کند نه فرمول­های از پیش تعیین شده. مبحث دوّم، زمان­بندی قاب­های حامل نوشتار در عنوان‌بندی آغازین است. این سؤال مطرح می­ شود که چقدر در قاب بمانند تا بتوانند با تماشاگر ارتباط بر قرار کنند؟ گاهی عناوین آنقدر زیاد در قاب می­ماند که تماشاگر از دیدن آنها خسته می­ شود و بر عکس گاهی هم برخی اسامی آنقدر کوتاه در قاب ظاهر می­شوند که تماشاگر فرصت خواندن را هم نمی­یابد.( www.rasekhoon.net)
۴- ۱۳ افراد مشهور در زمینه‌ی عنوان بندی
سائول­­­باس: سرگیجه، کارمن جونز، مرد بازو طلایی، نُه ساعت به راما، کشور بزرگ، داستان وست ساید، فاتحین، دنیای دیوانه دیوانه دیوانه، دور دنیا در ۸۰ دقیقه، جایزه‌ی بزرگ، اکسدوس و…..
موریس بایندر: اربسک، دو همسفر
دان رکورد: دکتر دولیتل، سیاره‌ی وحشی
ریچارد کوهن: سواری شیرین، سفر معجزه آسا
اورسون ولز: آمبرسونهای باشکوه
فرانسوا تروفو: فارنهایت ۴۵۱
رابرت براون جان: شب ژنرالها، دامی برای جیمز باند(سعیدی پور،۱۳۷۶،ص۱۴۷)

رضایت آگاهانه در حقوق پزشکی- قسمت ۴۳

 

  • . باقر، لاریجانی، منبع پیشین، ص ۲۴٫ ↑

 

  • . Sibylla Richter-Mueksch, MD; Eva Stifer, MD; Gabriela Diendorfer-Rander, PhD; Michaela Velikay-Parel, MD; Wolfgang Radner, MD; Informed Consent and Decision Making by Patients, Arch Ophthalmol, 2004; 122: 94-98. ↑

 

  • ۱٫ Risky ↑

 

  • ۱. Richard A. Wagner, Op, Cit; P: 7. ↑

 

  • . باقر، لاریجانی، جلد دوم، منبع پیشین، ص ۸۶٫ ↑

 

  • . علیرضا، پارساپور و همکاران، منبع پیشین. ↑

 

  • . Risky Interventions ↑

 

  • ۲. Trisha Torrey (2011), Available: www.patients.about.com/od/yourmedicalrecords/a/informedconsent, (Accessed: 29 September 2011). ↑

 

  • . لینن و همکاران، منبع پیشین، ص ۹۲٫ ↑

 

  • . Kelly, Edwards, Op, Cit; P: 7. ↑

 

  • . What if I am having trouble understanding the information? www.cancer.org, Op, Cit, P: 12.

 

  • . باقر، لاریجانی، منبع پیشین، ص۲۵٫ ↑

 

  • UWMC: University of Wisconcin ـ Marathon County: is an urban campus located in Wausau, Wisconsin, adjacent to 78-acre Marathon Park. The City of Wausau is two hours north of Madison and a four-hour drive from Chicago. With an average enrollment of just over 1,400, we’re just the right size for your best start and unlimited career opportunities. (Available:http://www.marathon.uwc.edu, Accessed: 15January 2012). ↑

 

  • Harbor view: Harborview Medical Center is one of the nation’s leading hospitals and the only Level I adult and pediatric trauma and burn center serving Washington, Alaska, Montana and Idaho. The medical center offers highly specialized services such as trauma and burn care, as well as neurosurgery, eye care, vascular, rehabilitation, sleep medicine and spine care. (Available:http://uwmedicine.washington.edu/Patient-Care/Locations/HMC/About, Accessed: 15January 2012). ↑

 

  • VAMC: Veterans Affairs Medical Center ↑

 

  • . Kelly A. Edwards, Op, Cit; P: 4. ↑

 

  • . Schwartz LM, Woloshin S, Birkmeyer JD (2005), How do elderly patients decide where to go for major surgery; 331: 821 [PubMed] ↑

 

  • . Werner RM, Asch DA (2005), The unintended consequences of publicly reporting quality information, JAMA, 293; 1239–۱۲۴۴٫ [PubMed] & Schneider EC, Epstein AM (1998), Use of public performance reports: a survey of patients undergoing cardiac surgery. JAMA, 279: 1638 –۱۶۴۲٫ [PubMed] ↑

 

  • . Shahian DM, Normand SL, Torchiana DF, et al. Cardiac surgery report cards: comprehensive review and statistical critique. Ann Thorac Surg, 2001; 72: 2155–۲۱۶۸٫ [PubMed]
    Hibbard JH, Jewett JJ (1997), Will quality report cards help consumers? Health Aff (Millwood), 16: 218–۲۲۸٫ & Werner RM, Asch DA, Polsky D (2005). Racial profiling: the unintended consequences of coronary artery bypass graft report cards. Circulation; 111:1257–۱۲۶۳٫ [PubMed] ↑

 

  • . Medicare is a government insurance program that covers Americans who are 65 and older, (Available:http://topics.nytimes.com/top/news/health/diseasesconditionsandhealthtopics/medicar,29 November 2011, Accessed: 15January 2012). ↑

 

  • ۳٫ Schwartz LM, Woloshin S, Birkmeyer JD. How do elderly patients decide where to go for major surgery?, telephone interview, surve. BMJ, 2005; 331: 821. [PubMed] ↑

 

  • . Shared Decision ـ making

 

  • . How is shared decision-making different from informed consent? Available: www.cancer.org, Op, Cit; P: 15. 

 

  • ۴٫ باقر، لاریجانی، منبع پیشین، ج۲، ص ۲۵٫ ↑

 

  • ۱. What is Informed consent and what does it involve? Available: www.cancer.org, Op, Cit; P: 3.

 

  • . باقر، لاریجانی، جلد دوم، ص ۶۷ و ۶۸٫ ↑

 

  • . Consent ↑

 

  • . Informed Participation ↑

 

  • . Assent ↑

 

  • . Passive Authorization ↑

 

  • . Jeremy Sugarman, Op, Cit, P: 241. ↑

 

  • . Marvin Lieberman (1974), The physician’s duty to disclose risks of treatment, Bull, N. Y. Acad. Med, Vol. 50, No. 8, P: 944. ↑

 

  • . باقر، لاریجانی، منبع پیشین، جلد دوم، ص ۲۳٫ ↑

 

  • . Jeremy Sugarman, Op, Cit, P: 242. ↑

 

  • . The same, P: 247. ↑

 

  • . باقر، لاریجانی، منبع پیشین، جلد دوم، ص ۲۶٫ ↑

 

  • . باقر، لاریجانی، جلد اول، ص ۲۹٫ ↑

 

  • . بلیندا، بینت، منبع پیشین، ص ۶۶٫ ↑

 

  • . Donovan J (1995), Patient decision making: the missing ingredient in compliance research. IntJ Technol Assess Health Care; ۱۱:۴۴۳-۵۵٫
    Greenfield S. Kaplan S, Ware J (1985), Expanding pa­tient involvement in care: effect on patient out- comes. Ann Intern Med, 102:520-528.
    Kaplan SH, Greenfield S & Ware J (1989), Assessing the effects of physician-patient interactions on the outcomes of chronic disease, Med Care, 27: 110-127.
    Hulka B (1979), Patient-clinician interactions and com­pliance, in Haynes R, Taylor D, Sackett D Compliance in Health Care. Baltimore, Johns Hopkins University Press, P: 63-77.
    Stewart MA (1995), Effective Physician – Patient Communication and health outcome; a review CMAJ, 152: 1423-33. ↑

نقش رفتار سازمانی مثبت گرا در کاهش سکوت سازمانی مورد مطالعه کارکنان ادارات کل بانک سپه- قسمت 14

افراد خودکارآمد به‌وسیله پنج ویژگی مهم، از سایرین متمایز می­شوند:

 

      1. آن‌ ها اهدافی بلند­مرتبه و وظایفی دشوار را برای خود برمی­گزینند.

    دانلود پروژه

 

    1. به استقبال چالش‌ها می­روند و بر آن‌ ها چیره می­شوند.

 

    1. آن‌ ها به‌شدت خودانگیخته هستند.

 

    1. برای دستیابی به هدف‌های خود، از هیچ تلاشی مضایقه نمی­کنند.

 

    1. هنگامی­که با موانع روبرو می­شوند، استقامت به خرج می­ دهند.

 

این پنج ویژگی اشخاص با خودکارآمدی بالا را قادر می‌کند که حتی با کمبود منابع ورودی خارجی، برای مدت‌زمان طولانی مستقلاً رشد نموده و به‌طور مؤثر، ایفای نقش کنند. اشخاص با خودکارآمدی بالا منتظر نمی­مانند تا اهدافشان به چالش کشیده شود تا برای آن چاره­ای بیندیشند، بلکه پیوسته خودشان را با تعیین اهداف متعالی‌تر و جستجو و انتخابِ داوطلبانه کارهای دشوار به چالش می‌کشند. عدم اعتمادبه‌نفس، شک و تردید، بازخورد منفی، انتقاد اجتماعی، موانع و تنزّل­ها و حتی شکست‌های مکرر که می‌تواند اثرات ویرانگری بر اشخاص با کارآمدی پایین داشته باشد، تأثیر کمی بر اشخاص با کارآمدی بالا دارد (Luthans, Youssef et all, 2007).
پنج نکته زیر را می‌توان در رابطه با خودکارآمدی یا خودباوری بیان نمود:

 

    1. خودکارآمدی در هر زمینه‌ای مختص همان قلمرو فعالیت است و به‌سادگی نمی‌توان آن را به دیگر عرصه‌های زندگی فرد، تعمیم داد.

 

    1. کسب خودکارآمدی در هر فعالیتی مبتنی بر تمرین و کسب تسلط در آن رشته فعالیت است.

 

    1. در هر فعالیتی، هرچند فرد دارای خودکارآمدی باشد، همیشه امکان ارتقای خودکارآمدی وجود دارد.

 

    1. خودکارآمدی فرد تحت تأثیر باور دیگران به توانایی­های فرد است.

 

    1. خودکارآمدی فرد تحت تأثیر عواملی مانند دانش و مهارت‌های فرد، سلامتی جسمی و روانی او و نیز شرایط بیرونی دربرگیرنده فرد است (Luthans, Youssef et all, 2007، به نقل از سیماراصل و فیاضی، 1387، ص 46).

 

2-3-3-2-2) فرایند و تأثیر خودکارآمدی
فرایند خودکارآمدی نه­تنها به­ طور مستقیم بر عملکرد انسان تأثیر دارد، بلکه به­ طور غیرمستقیم نیز بر دیگر عوامل تأثیرگذار است. از بُعد تأثیرگذاری مستقیم، فرایند خودکارآمدی قبل از این­که افراد گزینه­ های موردنظر خود را انتخاب و فعالیت خود را آغاز نمایند، شروع به کار می­ کند. در ابتدا، مردم گرایش به وزن­دهی، ارزیابی و یکپارچه­سازی اطلاعات خود پیرامون قابلیت ­های ادراکی­شان دارند. نکته مهم این‌که این مرحله آغازین فرایند خودکارآمدی برای عمل نمودن به‌وسیله منابع یا توانایی­های افراد به­ صورت خود به خودی، کفایت نمی­کند، بلکه ترجیحاً چگونگی ادراک یا باور آن‌ ها درباره امکان استفاده از این توانایی‌ها و منابع برای انجام‌وظیفه محوله در این زمینه خاص، حائز اهمیت است. سپس، این فرایند ارزیابی/ ادراکی به انتظارات کارآمدی شخصی منجر می­ شود که به‌نوبه‌ی خود، تعیین می­ کند:

 

    1. تصمیم به انجام‌وظیفه خاص در این زمینه.

 

    1. میزان تلاشی که برای انجام‌وظیفه صرف خواهد شد.

 

    1. سطح پایداری که باوجود مشکلات، ناراحتی­ها و مصیبت­ها آینده باید دارا باشد.

 

به‌عبارت‌دیگر، شواهد حاکی از آن است که خودکارآمدی می‌تواند به‌طور مستقیم بر موارد زیر تأثیر گذارد:

 

    1. گزینش رفتارها (مثلاً، تصمیمات بر پایه احساس اثربخشی فرد در انتخاب‌ها، گفتار، تخصیص کار یا حتی یک حوزه شغلی اتخاذ می‌شوند).

 

    1. تقلای انگیزشی (مثلاً، مردم در انجام وظایفی که در آن خودکارآمدی بالاتری دارند نسبت به وظایفی که خودکارآمدی کمتری دارند، سعی و تلاش بیشتری می‌کنند).

 

    1. پشتکار (مثلاً، آن‌هایی که خودکارآمدی بالایی دارند، هنگام مواجهه با مشکلات یا حتی شکست خوردن، دوباره شروع خواهند کرد و شکیبا هستند، درحالی‌که افراد با خودکارآمدی پایین هنگام ظهور موانع تمایل به تسلیم شدن، دارند).

 

همچنین، مدارک و شواهدی وجود دارد که خودکارآمدی می‌تواند مستقیماً بر این مواد تأثیر گذارد:

 

    1. الگوهای فکری تسهیلگر (مثلاً، قضاوت­های کارآیی در نجوای با خود، تأثیرگذار است. افرادی با خودکارآمدی بالا، ممکن است به خود بگویند “من می‌دانم که می‌توانم، نحوه­ حلِ این مشکل را کشف کنم"، درحالی‌که افراد با خودکارآمدی پایین ممکن است به خود بگویند “من می‌دانم که نمی‌توانم این را انجام دهم، من این نوع توانایی را ندارم").

 

    1. آسیب‌پذیری در برابر تنش و فشار مثلاً، افراد با خودکارآمدی پایین برای این‌که انتظار شکست دارند، گرایش به تجربه تنش و فرسودگی شغلی دارند، درحالی‌که افراد با خودکارآمدی بالا در موقعیت‌های استرس‌زای بالقوه، با اعتمادبه‌نفس و اطمینان واردشده و بنابراین قادر به مقاومت در برابر واکنش‌های استرس‌زا هستند (Luthans, 2011).

 

2-3-3-3) خوش­بینی
خوش­بینی، سازه­ی اصلی روان­شناسی مثبت­گرا می­باشد و از دیرباز به‌وسیله روان­شناسان و عامه­ی مردم به رسمیت شناخته شده است (Luthans, 2011). خوش‌بینی یکی از نقاط قوّت روان‌شناختی است که درباره آن بسیار صحبت شده، امّا کمتر در آن مداقّه شده است (Luthans, Youssef et all, 2007). برای تعریف خوش‌بینی، روان­شناسان مثبت­گرای معاصر از مثل قدیمی “قدرت تفکر مثبت” که در چندین سال قبل به‌وسیله نویسندگانی مطرح، نظیر نورمن وینسنت پیل[63] و دال کارنگی[64] و اخیراً تونی رابینز[65] و استیون کاوی[66] و رهبران سیاسی نظیر فرانکلین روزولت[67] و رونالد ریگان[68] و باراک اوباما[69] شهرت یافته بود، فراتر رفته­اند. روان­شناسان، خوش‌بینی را به‌عنوان یک ویژگی شناختی، بر مبنای یک انتظار خروجی مثبت تعمیم‌یافته و یا استناد علّی مثبت به رویدادها، تلقی می‌کنند (Luthans, 2011). سلیگمن (1998)، خوش‌بینی را به­عنوان یک سبک تبیینی که اشخاص رویدادهای مثبت را به عوامل شخصی، دائمی و فراگیر و رویدادهای منفی را به عوامل خارجی، موقتی و موقعیت‌های خاص نسبت می‌دهند، تعریف می­ کند (Avey et all, 2009).
خوش­بینی، مهارتی مبتنی بر انتظارات مثبت است که متعهدانه از تصور ما درباره بهبودی بالقوه در آینده، محافظت می­ کند (Hughes, Patterson & Bradford Terrell, 2005)، اما خوش­بینی، به­عنوان یکی از ظرفیت­های اصلی سرمایه روان‌شناختی، معنا و مفهوم گسترده­تری ازآنچه به­ طور عام به خوش­بینی اطلاق می­ شود، دارد. خوش­بینی در سرمایه روان‌شناختی تنها پیش ­بینی و انتظار مثبت و مطلوب رویدادها در آینده نیست. مهم­تر این­که خوش­بینی به دلایل و مستنداتی که یک فرد در توضیح چرایی رخداد برخی رویدادهای خاص، اعم از مثبت یا منفی، گذشته، حال، یا آینده به کار می­برد، مربوط است. به‌عنوان‌مثال، شما ممکن است مقدار زیادی از وقت و انرژی را صرف تمرکز بر وقایع مثبت کنید، اما اگر آن وقایع را با بهره گرفتن از یک سبک تبیینی خوش‌بینانه تفسیر نکنید، ممکن است شما همچنان در سمت‌وسوی بدبین باشید (Luthans, Youssef et all, 2007). به‌ خصوص در رابطه با رفتار سازمانی مثبت­گرا، خوش­بینی واقع‌بینانه‌ی انعطاف­پذیر مدنظر است که می‌تواند از طریق رویکردهای شناخته شده‌ای مانند آسان­گیری برای گذشته، قدردانی برای زمان حاضر و جستجوی فرصت برای آینده، آموخته شود و توسعه داده شود. خوش­بینی می‌تواند به‌درستی و با اطمینان اندازه‌گیری شود و دارای یک تأثیر عملکرد شناخته شده در محیط کار است، بنابراین در شمول معیارهای رفتار سازمانی مثبت­گرا قرار دارد (Luthans et all, 2007a).
2-3-3-3-1) خوش­بینی در مقابل بدبینی
افراد خوش­بین بر این باورند که وقایع خوب، فراوان و ماندنی هستند و وقایع بد، محدود و گذرا می­باشند. حتی اگر راه­حل یک مسئله کشف نگردد، آن­ها مطمئن هستند که بالاخره راه­حل مزبور درجایی نهفته است و حداقل آن­ها می­توانند تا حدی به کنترل این مشکل همت کنند (Hughes et all, 2005). خوش­بین­ها، اشخاصی هستند که انتظار وقوعِ رویدادهای مثبت برای خود را دارند؛ بدبین­ها، اشخاصی­اند که منتظر وقوعِ رویدادهای بد هستند (Carver & Scheier, 2002). اشخاص خوش­بین تمایل دارند اسناد داخلی، پایدار و کلی را برای موفقیت­هایشان بیاورند و اسناد خارجی، ناپایدار و خاص را برای شکست­هایشان مطرح کنند (Avey et all, 2008, 54). از سوی دیگر، سبک تبیینی بدبینانه، رویدادهای مثبت را با ویژگی­های خارجی، موقتی و وضعیت خاص تفسیر می­ کند و رویدادهای منفی را با علل شخصی، دائمی و فراگیر توضیح می­دهد (Luthans, Youssef et all, 2007).
بدبینی به افسردگی، موفقیت پایین و بروز بیماری­های جسمی- روحی منجر می­ شود. در مقابل، خوش­بینی موجب شادمانی، موفقیت بالا و سلامت جسمی و روحی می­ شود. خوش­بینی عوامل استرس ­زا را خنثی می­ کند. افراد خوش­بین به وقایع استرس­زای ناگوار به­عنوان عوامل موقتی و محدود می­نگرند و امیدوارند که شرایط سخت و مصیبت­بار به­سرعت سپری شود و کامیابی­های زندگی جای آن­ها را بگیرد. افراد خوش­بین قادرند که تفکرات بدبینانه را از خود دور سازند. وقتی فرد در مورد عوامل استرس ­زا این­گونه بیندیشد، آن­ها آسیب چندانی به وی نخواهند زد (قلی­پور، آرین، 1392، ص 292). افراد خوش‌بین نسبت به افراد بدبين اجتماعي­ترند، از مهارت‌های بين فردي مطلوب‌تری برخوردارند، معاشرتي هستند و به‌راحتی مي­توانند يك شبكه اجتماعي حمایتگر در اطراف خود ايجاد نمايند. همچنين مشخص شده است كه افراد بدبين نسبت به افراد خوش­بين بيشتر افسرده مي­شوند و این‌که در زمینه­ شغل و ورزش كمتر از آنچه كه استعداد دارند پيشرفت می‌کنند (Mercola, 2002). تحقیقات نشان داده است که خوش­بینی در سازمان، موجب بهبود عملکرد فروش، رهبری و کارکنان می­ شود (Chemers, Watson & May, 2000; Luthans, et all, 2005).
شاید مهم­ترین جنبه از توسعه خوش­بینی، فراگیری این مطلب باشد که شما در انتخاب نگرش خودمختار هستید. بسیاری از مردم فکر می­ کنند، یا خوش­بین به دنیا می­آیند و یا بدبین و این­که آن­ها مجبورند با این خصوصیات زندگی کنند؛ اما اصلاً این­طور نیست! به‌عبارت‌دیگر خوش­بینی به­ صورت فطری و ذاتی در انسان­ها نهاده نشده، بلکه اکتسابی و آموختنی است. راهبردهای توسعه شناختی از قبیل یادگیری مباحثه در مورد اظهارات منفی، تفاوتی عظیم را موجب می­ شود. افزایش میزان خوش­بینی، می ­تواند موجب تغییراتی خیلی خوب، در هر بخش از زندگی شما شود (قلی­پور، 1392، ص 292؛ Hughes et all, 2005, 107-108).
2-3-3-3-2) خوش­بینی و تحمل فشار روانی[70]
کیفیت زندگی هر فرد عمیقاً متأثر از توانایی او در تحمل فشار روانی است. اگر یک فرد قادر به تحمل فشار روانی نباشد، نمی­تواند خوب زندگی کند. به‌طور مداوم در معرض فشار روانی بودن، منجر به ایجاد آسیب­های جسمانی و روانی در فرد می­ شود و اثراتی منفی بر اثربخشی او خواهد داشت. افرادی که به‌طور مؤثر با افزایش فشار روانی مواجهه نمی­نمایند، اغلب از طریق خود-درمانی به مصرف ناصحیح دارو یا الکل، مصرف تنباکو، الگوهای ناصحیح در تغذیه یا شیوه ناسالم زندگی، متوسل می­شوند. ملاحظه و تیمارِ فشار روانی به سلامتی فرد کمک می­نماید و میزان اثربخشی او را افزایش می­دهد (Hughes, Marcia et all, 2005).
سليگمن (2002) بر اين باور است كه خوش­بيني نقش مهمي در سازگاري با رويدادهاي استرس‌زاي زندگي دارد. خوش­بینی موجب افسردگی کمتر، سلامت جسمانی بیشتر و موفقیت­های بالاتر می­ شود. هنگام روبرو شدن با يك چالش، افراد خوش‌بین حالت اطمينان و پايدار دارند (حتي اگر پيشرفت سخت يا كند باشد)؛ اما افراد بدبين مردد و ناپايدار هستند. اين تفاوت ممكن است در شرايط سخت بيشتر باشد. خوش‌بین‌ها بر اين باورند كه ناملايمات می‌توانند به شيوه موفقیت‌آمیز اداره شوند؛ اين تفاوت در نگرش نسبت به ناملايمات در شیوه‌های مقابله با استرس افراد تأثير دارد (Seligman & Csikszentmihaly, 2000; Hughes et all, 2005, 106). تأثیر مثبتِ خوش­بینی بر سلامتی روانی و جسمی و بر ویژگی­های همراهِ پشتکار، پیشرفت و هدایت انگیزشی به­سوی موفقیت علمی، ورزشی، سیاسی و شغلی به­خوبی ثبت شده است. در همین راستا، بدبینی بدین شکل شناخته شده است که منجر به انفعال، شکست، بیگانگی اجتماعی و درنهایت، افسردگی و مرگ می­ شود (Luthans, 2011). ساعتچی نیز تقویت خوش­بینی در خود و اجتناب از بدبینی را به­عنوان یکی از راه­کارهای فردی جهت فائق آمدن بر فشار روانی شغلی، پیشنهاد می­نماید (ساعتچی، 1389، صص 25-24).

مشکل جدایی در نظریه های انسجام صدق و توجیه از نظر پویمن، پولاک و هارمان- قسمت ۱۹

به نظر پس از این تحلیل مفصلی که کردیم این جمله پولاک که در فصل پیش نیز بیان نمودیم، موجه گردید که چرا وی به حق متذکر شد که نکته­ای که در بطن مشکل جدایی قرار داد این است که نظریات مبتنی بر باور نمی ­توانند توجیه باورهای ادراکی را به نحو درستی بیان کنند. ( Pollock & Cruz, 1999, p 75) هرچند نگارنده خود تحلیل پولاک را نیز نپذیرفت و پیش فرض هایی را در این مسئله بیان و تحلیل نمود که خود پولاک هم به آنها التفات نداشت و برخی از آنها نیز بعد از زمان کتاب ایشان، از طرف معرفت شناسان مطرح و چاپ گردید اما با این وجود با این سخن وی موافق است.
آنچنانکه دیدیم در مورد باورهای تجربی هم مبناگرایان دچار نقیصه­اند و هم انسجام گرایان. راه حل درست در این توجیه این باورها در پرتوی وجه جمعی که از این دو نظریه بدست دادیم، حاصل می ­آید. پس در مشکل جدایی راجع به تجارب تجربی، می­گوییم باید این تجارب در توجیه استفاده شوند و توجیه باورهای شناسا نباید منفک از این تجارب باشد و پیش فرض انسجام گرایان بر عدم استفاده از این تجارب در توجیه درست نیست. البته شرط انسجام ایشان در توجیه این باورها لازم است و به نظر صورت بندی که در توجیه این باورهای تجربی بدست دادیم، توان حل بسیاری از اشکالات در توجیه این باورها را دارا است و مشکل جدایی در پرتوی این راه حل راجع به نفس خود این حالات ذهنی غیر شناختی با این تفسیر برطرف می­گردد.
۵-۵٫ اشکال اصلی در مشکل جدایی در نظریه­ های انسجام توجیه
مشکل جدایی در نظریه­ های انسجام توجیه، به سه اشکال اصلی منحل شد: اشکال نظام­های بدیل، اشکال گسست باور از واقعیت و اشکال عدم لحاظ تجارب ادراکی. این سه اشکال را با بهره گرفتن از تقریرهای پویمن، پولاک و هارمان بررسی کردیم. هارمان مشکل عدم لحاظ تجارب ادراکی را وارد ندانست، پولاک اگرچه بیان کرد مشکل گسست از واقعیت را می­توان حل کرد، اما خاطر نشان نمود که نظریه­ های انسجام تحلیل درستی برای حل مشکل باورهای تجربی ارائه نداده­اند. اما پویمن اشکال نظام­های بدیل را قبول کرد و پاسخ انسجام گرایان را به آنها را وارد ندانست.
دانلود پایان نامه
اگرچه اشکالات دیگری نیز به نظریه انسجام توجیه به خاطر مشکل جدایی وارد گردیده است اما به نظر اشکالات دیگر قابل ارجاع به یکی از این سه اشکال با توجه به تقریرهای مختلفی که از آنها ذکر نمودیم هستند. به نظر می­رسد اشکال اصلی در میان این سه اشکال نیز اشکال گسست توجیه باور از واقعیت است و دو اشکال دیگر را می­توان به نحوی متفرع بر این اشکال دانست؛ چرا که وقتی توجیه باورها بر اساس نظریه انسجام توجیه منجر به گسست باور از واقعیت شد، این دو اشکال پیش می ­آید. به عبارتی این دو اشکال لازمه و متفرع بر گسست توجیه باور از واقعیت هستند؛ چرا که لازمه­ی گسستگی باورهای ما از واقعیت این است که می­توانیم چند سناریو و نظام بدیلِ متعارضی تصور کنیم که کاملاً منسجم باشند. آنچه منجر به تحیر شناسا در اتخاذ نظام­های بدیل شد، ناشی از گسست باورهای او با واقعیت بود. اگر باورهای او به نحوی در نظریه انسجام توجیه مشکل گسست با واقعیت برایشان مطرح نمی­گشت، آن وقت فرض نظام­های بدیل نیز بی وجه بود؛ چرا که ارتباط با واقعیت منجر به طرد بدیل­های غیر واقعی می­شد. اما برای برگرداندن اشکال عدم لحاظ تجارب ادراکی شناسا به اشکال گسست باور با واقعیت باید این اشکال را به نحو اعم مطرح کنیم؛ یعنی بگوییم مراد از واقعیت اعم از واقعیات خارجی است و واقعیات درون ذهن شناسا را هم در بر می­گیرد. وقتی حالات ذهنی شناسا را هم بخشی از واقعیت تلقی کردیم، می­توانیم بگوییم در این نظریه چون باور از واقعیت گسسته است؛ لازمه­ی آن این است که ما تجارب ادراکی شناسا که بخشی از واقعیت اند را در توجیه نادیده بگیریم؛ از این رو که این تجارب از سنخ باور نیستند و این نظریه توجیه باور را صرفاً به باورهای دیگر گره زده است. پس اگر ما بتوانیم این مشکل را حل یا منحل کنیم، آن وقت پاسخ اشکال­های دیگر نیز خود به خود روشن می­گردد. در ذیل پاسخ پویمن، پولاک و هارمان را بررسی خواهیم کرد.
۶-۵٫ ارزیابی تحلیل هارمان راجع به اشکال عدم لحاظ تجارب ادراکی
تقریری که از مشکل عدم لحاظ تجارب ادراکی نقل کردیم، برآن بود تا نشان دهد از آنجا که در نظریه انسجام توجیه، یک باور فقط از رهگذر انسجام با باورهای دیگر موجه می­گردد، دیگر در توجیه باورها تجارب ادراکی نقش ایفا نمی­کنند. مستشکل با استدلال نشان داد که این امر حتی منجر به حصول باور موجه­ای می­گردد که در تعارض با شواهد و تجارب ادراکی است.
هارمان پاسخ داد که ما در نظریه انسجام خویش به هیچ وجه نقش این تجارب را نادیده نمی­گیریم و از این رو چنین توالی فاسدهایی برای نظریه ما مطرح نخواهد شد. از منظر هارمان اصلاً باور تجربی ما تحت و بوسیله­ی همین شواهد و داده ­های حسی ایجاد می­ شود و لذا دیگر تعارض باور با شواهد ادراکی معنا ندارد. از منظر هارمان، تجارب حسی سبب ایجاد باور هستند. هارمان قائل بود که نفس تجربه ادراکی سبب توجیه باور ادراکی شناسا نیست، بلکه فقط حصول باور به دست آن است. آنچه سبب توجیه باور می­گردد، استنتاج است. معرفت­های ادراکی شناسا از طریق استنتاج از رهگذر بهترین تبیین که برای این داده ­های ادراکی و انطباعاتی، با توجه به باورهای دیگر شناسا، وجود دارد، موجه می­شوند، هرچند این استنتاج ناآگاهانه هست.
به نظر می­رسد دیدگاه هارمان پاسخی را برای حل مشکل جدایی دراختیار نمی­گذارد؛ چرا که می­توانیم قیاسی ذوحدین پیشاروی وی بگذاریم به این نحو که از وی بپرسیم آیا این باوری که از راه تجربه حاصل آمده است، توجیه آن تاحدی وابسته به همین تجربه است یا نه؟
اگر بگوید توجیه آن اصلاً وابسته به این تجربه نیست، می­گوییم در این صورت اشکال عدم لحاظ تجارب ادراکی پا برجا می­باشد؛ چرا که اشکالِ مستشکل در توجیه باورها بود نه در نحوه حصول باور. مستشکل می­گفت اگر در توجیه باور، تجارب ادراکی نقش ایفا نکنند، به تالی فاسد مذکور دچار خواهید شد.[۳۴۹] پس پاسخ شما ربطی به اشکال ایشان ندارد که بخواهد پاسخ آن تلقی شود.
اگر بگوید توجیه این باورهای ادراکی تا حدی وابسته به این تجارب است، این گفته خلاف نظریه انسجام گرایی می­گردد؛ چرا که بنابراین نظریه، توجیه یک باور صرفاً منوط به انسجام آن با سایر باورهای شناسا می­باشد. پس ایشان از این حیث که انسجام گرا هستند، نمی ­توانند پاسخ به این اشکال دهند.
اشکال دیگری که می­توان صرف نظر از اشکال قبل به پاسخ وی گرفت این می­باشد که بنابر انسجام گرایی، توجیه یک باور تجربی منوط به انسجام آن با سایر باورهای شناسا می­باشد، پس می­توانیم بگوییم با توجه به اینکه ملاک صرف انسجام است، یک باور می ­تواند بدون لحاظ تجارب ادراکی موجه باشد؛ چرا که می­توان باوری را فرض کرد که این باور از طریق توهم، خیال و یا هرچیز دیگری غیر از تجربه ایجاد شده باشد، اما بدلیل برخورداری از انسجام با سایر باورهای شناسا، از توجیه برخوردار باشد. هرچند باور تجربی که هارمان فرض می­ کند از دریچه تجارب حاصل می­گردد، اما نظریه او فرض باور حاصل از توهم را طرد نمی­کند. هیچ ضرورت منطقی وجود ندارد که بنابر آن بگوییم باور حسی صرفاً فقط از تجارب حسی به وجود می ­آید.
آنچنانکه روشن است، نظریه هارمان توان پاسخگویی به مشکل گسست از واقعیت و نظام­های بدیل را نیز ندارد؛ چرا که بنا بر انسجام گرایی، باور منطقاً می ­تواند موجه باشد بدون اینکه ارتباطی با واقعیت داشته باشد. ضرورت منطقی وجود ندارد که بنابر آن بگوییم توجیه یک باور، متضمن ارتباط آن باور با تجربه یا جهان خارج است. می­توان باوری را فرض کرد که در عین گسستگی از واقعیت، موجه باشد. نظریه هارمان نمی­تواند منطقاً چنین باورهایی را خارج کند. اشکال نظام­های بدیل نیز بر این نظریه وارد می ­آید؛ چرا که بدلایل مطرح شده در فوق هیچ ضرورت منطقی در نظریه هارمان وجود ندارد که امکان نظام­های بدیل را طرد کند. به نظر اصلی­ترین پیش فرض غلطی که نظریه ایشان بخصوصه داراست این است که به نظر ایشان توجیه باورهای تجربی فقط از رهگذر استنتاج می­باشد در حالی که ما در فوق مفصل این پیش فرض را نقد کردیم.
۷-۵٫ ارزیابی تحلیل پولاک راجع به مشکل گسست توجیه باور از واقعیت
لب اشکال گسست باور از واقعیت این بود که بنا بر نظریه انسجام، توجیه یک باور متضمن و مستلزم ارتباط آن باور با واقعیت نیست؛ چرا که ملاکِ توجیه، صرف انسجام می­باشد و آن می ­تواند، منطقاً بدون این ارتباط تحقق داشته باشد. همچنانکه بیان نمودیم پولاک قائل به عدم ورود این اشکال گردید؛ چرا که انسجام گرایان می­توانند بگویند باورهای ما از طریق علی با واقعیت در ارتباط بوده و برگرفته از آن هستند. ما از طریق ادراک حسی که فرایندی علی است، از واقعیت جهان اطلاع می­یابیم. به نظر پولاک مبناگرایان نیز به این طریق با عالم واقع در ارتباط هستند. اما اشکال پولاک این است که نظریات انسجام گرا و مبناگرا نمی ­توانند توجیه مقبولی از باور ادراکی که از طریق ارتباط علی از خارج پدید آمده است ارائه دهند؛ چرا که انسجام گرا توجیه آنرا به باورهای دیگر گره می­زند و مبناگرا به باور پدیداری. مشکل هر دو نظریه این می­باشد که توجیه باور تجربی را به باورهای دیگر مبتنی کردند، درحالی که این باورها از باورهای دیگر استنتاج نمی­گردند و نفس همین تجربه و حالت ادارکی ما که از طریق علی از خارج دریافت کرده­ایم، موجِه باور ادراکی ما است. ایشان می­گویند ملاک درون گرایی فقط ابتناء بر باور در توجیه نیست، بلکه ملاک آن دسترسی مستقیم شناسا به عوامل دخیل در توجیه است که چون در حالات غیر ادراکی هم وجود دارد، این نظریه می ­تواند نوعی درون گرایی تلقی بشود.
در تحلیل و ارزیابی سخن پولاک باید بگوییم، سخن وی از سه جهت صادق است:
جهت اول اینکه تنها راه ارتباط با واقعیت در نظریات مبتنی بر باور، از طریق علی است.
جهت دوم اینکه نظریه­ های انسجام گرایی و مبناگرایی از حیث ارتباط خویش با واقعیت یکسان اند.
جهت سوم اینکه تجارب ادراکی در توجیه باورهای ادراکی مربوط به خویش نقش ایفا می­ کنند.
اما به نظر می­رسد سخن وی از چند جهت کاذب باشد:
جهت اول اینکه ایشان مبناگرایان را متهم ساخته­اند به اینکه ایشان توجیه باورهای تجربی را منوط به باورهای پدیداری می­ کنند، در حالی که همان طور که در فصل دوم بیان کردم، دست کم برخی از مبناگرایان قائل هستند که ما گونه ­ای از توجیه داریم که مبتنی بر حالات غیر باوری است و نوعاً مبناگرایان مانند ایشان توجیه باورهای تجربی را منوط به همین حالت ادراکی می­ کنند نه باورهای پدیداری.[۳۵۰] پس نظریه ایشان نیز در حقیقت یک تقریر دیگری از مبناگرایی است[۳۵۱] و اتهام ایشان به مبناگرایان درست نیست.
جهت دوم اینکه ایشان بیان داشت که معرفت شناسان گرایش دارند به اینکه درون گرایی را با نظریات مبتنی بر باور یکی تلقی کنند، در حالی که این چنین نیست؛ چرا که ملاک درون گرایی بنابر نظر مشهور دسترسی مستقیم است و آن علاوه بر باور، حالات غیر باوری را نیز دربرمی­گیرد و آنچنانکه در فصل دوم بیان کردم، معرفت شناسان درون گرایی را با نظریات مبتنی بر باور یکی تلقی نمی­کنند و اتفاقاً ملاک اصلی ایشان برای درون گرایی، دسترسی مستقیم شناسا بر عواملی که باور را موجه می­ کند، است که این عوامل اعم از باورها بوده و حالات ذهنی شناسا را نیز در بر می­گیرند. پس سایر درون گرایان، درون گرایی به معنای مد نظر ایشان، را نفی نمی­کنند.
جهت سوم که مهمتر از جهات قبل است این است که راه حل پولاک مشکل جدایی را حل نمی­کند. خود انسجام گرایان ملتفت بوده ­اند به اینکه باورهای شناسا از طریق علی مرتبط با جهان خارج هستند. پولاک راه حل جدیدی را مطرح نکرده است. در عبارتی که از بونجور در تقریر اول این اشکال در فصل قبل ذکر کردیم، ایشان بیان فرمودند که مشکل اینجاست که اگر صرف انسجام ملاک توجیه باشد، دیگر شرطی برای توجیه وجود ندارد که بر اساس آن بخواهیم بگوییم این باورها باید به نحو علی با جهان خارج در ارتباط باشند. به عبارت دیگر می­توان باورهای موجه­ای فرض کرد که هیچ ارتباطی با عالم خارج نداشته باشند؛ چرا که هیچ ضرورت منطقی برای توجیه باورها وجود ندارد که آنها برگرفته از عالم خارج باشند. نهایت سخنی که این پاسخ می ­تواند بدهد این است که از حیث روانی امکان ندارد که شناسا باورهای خیالی که از عالم خارج برگرفته نشده است، داشته باشد در حالی که پاسخی که ما می­دهیم باید این اشکال را منطقاً منتفی کند. بونجور انسجام گرا کاملاً از این مشکل آگاه بود که بیان کرد اگر شرطی نباشد که باورها را ضرورتاً به خارج پیوند دهد، این اشکال مرتفع نمی­ شود؛ چرا که دلیلی نداریم که بگوییم این باورها ضرورتاً از خارج حاصل شده ­اند. اگر باورها با این ملاک روانی با عالم خارج مرتبط درآمدند، این ارتباط حاصل اتفاق یا معجزه است نه ناشی از دلیل.[۳۵۲] لذا در نظریه انسجام خویش قائل به شرط مشاهده شد. اما آنچنانکه پویمن به حق ایشان را نقد کرد، لازمه­ی چنین شرطی، قبول نوعی مبناگرایی است. البته همچنانکه در ذیل نشان خواهم داد حتی با قبول مبناگرایی باز نمی­توانیم، دلیلی بیاوریم که ضرورتاً ما را با عالم خارج مرتبط سازد.
اگر انسجام گرا چنین برای حل این مشکل بگوید که - ما در نظریه انسجام خویش کل گرا هستیم؛ یعنی یک باور برای اینکه موجه بخواهد باشد باید با کل نظام شناسا منسجم باشد و یکی از باورهای نظام شناسا همین است که این باورها از طریق علی باید با جهان خارج در ارتباط باشند. پس ما با دلیل ( باور به ارتباط علی ) باورهای شناسا را ضرورتاً به عالم خارج پیوند زدیم و در عین حال به چیزی غیر از باور هم تمسک نجستیم- در پاسخ به وی می­گوییم این باور شناسا که باید باورها از طریق علی با جهان خارج در ارتباط باشند را شما از کجا آوردید؟ اگر بگویید این باور، یکی از باورهای شناسا است و چون منسجم با باورهای دیگر هست، صادق است حرف درستی است اما این سخن کافی برای رفع مشکل ما نیست؛ چرا که می­گوییم اینجا دو فرض وجود دارد: یا باید این باور ضرورتاً در نظام باور باشد یا ضرورتی برای وجود آن ندارد. اگر بگویید که این باور ضرورتاً در نظام باور شناسا است، لازمه­ی این سخن شما این است که این باور باوری پایه تلقی شود و این نافی نظریه انسجام گرایی است. البته صرف نظر از این اشکال، صرف وجود این باور در شبکه باورهای شناسا سبب نمی­ شود که ضرورتاً در عالم واقع نیز چنین ارتباط و پیوندی با عالم خارج به خاطر این باور برقرار باشد.- در اشکال بعدی بیشتر این مطلب را تبیین خواهم کرد- اگر بگویید که وجود این باور برای نظام شناسا ضرروتی ندارد، در این صورت باز اشکال ما بی پاسخ می­ماند که ضرورتی برای ارتباط باورهای ما با واقعیت نیست.
جهت چهارم: به نظر می­رسد مبناگرایان و نظریه واقع گرایی مستقیم پولاک نیز به مشکل جدایی دچار می­شوند و از حیث مشکل گسست با واقعیتِ خارج این دو نظریه یکسان اند.[۳۵۳] به نظر می­رسد قائلین به درون گرایی نمی ­توانند به این مشکل پاسخ دهند. برای اینکه روشن شود چگونه این اشکال به هر دوی این نظریه ­ها وارد می­گردد باید به نحوه ارتباط ایشان با واقعیت توجه کنیم. آنچنانکه خود پولاک به درستی اذعان کرد تنها نحوه ارتباط مبناگرایان و انسجام گرایان با خارج از طریق علی است. تنها فرق مبناگرایان در مقابل انسجام گرایان از این جهت در این است که مبناگرایان قائل اند که در توجیه باورهای حسی، تجارب شناسا نقش ایفا می­ کنند و نفس همین تجربه می ­تواند موجِه باور شناسا برای باورهای ادراکی بشود اما انسجام گرایان می­گویند فقط باورهای دیگر می­توانند این باور ادراکی را موجه کنند. اما این فرق سبب تمایز میان این دو نظریه در نحوه ارتباط ایشان با واقعیت نمی­گردد. خود پولاک هم به این سخن معتقد است. ما به مبناگرا می­گوییم که توجیه در نظریه شما صرفاً وابسته بر باورها و تجارب شناسا می­گردید و این دو فی نفسه هیچ ارتباطی با واقعیت ندارند مگر اینکه بگویند از طریق علی با خارج مرتبط اند اما منطقاً امکان این فرض وجود دارد که واقعیت خارج منجر به پیدایش این تجارب نشده باشد بلکه این تجارب حاصل خواب و یا توهم باشند و یا حتی اگر قدری بخواهیم دامنه توهم را بیشتر بگیریم می­توانیم بگوییم ممکن است این تجارب و باورها محصول دیو دکارتی و یا دانشمند دیوانه­ایی باشد که مغز ما را به یک کامپیوتر متصل کرده است و چون شناسا راهی ندارد که از باورها و تجارب خویش بیرون برود؛ چرا که محصور در آنها بوده و هرگونه که بخواهد اطلاع از عالم واقع پیدا کند باز به وسیله­ همین تجارب و باورهاست، به نظر محال است که بتواند بگوید ضرورتاً با عالم واقع مرتبط است و واقعیت منجر به ایجاد این تجارب در وی شده است. پس چون جهان ممکنی می­توان فرض نمود که در آن این تجارب و باورها در نظام شناسا باشد اما برگرفته از عالم خارج نباشد، ایشان راه فرار از این اشکال را ندارند و تمام پاسخی که می­توانند بدهند، نظیر انسجام گرایان پاسخی روان گونه است. به نظر می­رسد هم اشکال نظام­های بدیل و هم اشکال گسست باور از واقعیت بر مبناگرایان و پولاک وارد می­گردد اما اشکال عدم لحاظ تجارب ادراکی و حالات ذهنی غیر شناختی بر ایشان وارد نمی­گردد؛ چرا که معلوم است که در نظریه ایشان تجارب ادراکی نقش توجیه­گری دارند. به نظر برای دقت بیشتر ضروری می­رسد که یک تقریر قوی از هر کدام از این دو اشکال به مبناگرایان را ذکر کنم. صورت بندی این دو اشکال دقیقاً نظیر صورت بندی است که بر علیه نظریه­ های انسجام در فصل پیش ذکر کردم.
۱-۷-۵٫ اشکال گسست توجیه باور از واقعیت بر نظریه مبناگرایی

 

    1. توجیه باور، وابسته به واقعیت است.

 

    1. بنابر نظریه مبناگرایی در توجیه، توجیه یک باور ، منوط به امری واری تجارب و باورها نیست.[۳۵۴]

 

    1. بنا بر نظریه مبناگرایی در توجیه ، توجیه یک باور، متضمن و مستلزم ارتباط آن باور با واقعیت نیست؛ ( از ۲) چرا که ملاکِ توجیه، صرف تجارب و باورها است و آنها می­توانند، منطقاً بدون این ارتباط تحقق داشته باشند.

 

    1. جمله « ۳» با فرض « ۱» در تناقض است.

 

    1. نظریه مبناگرایی، باطل است. ( از ۱، ۴، ب. خ)

 

۲-۷-۵٫ اشکال نظام­های بدیل بر نظریه مبناگرایی

 

    1. نظام­هایی از باورها امکان دارند که علی رغم ناسازگاری با یکدیگر، باورهای مندرج در هرکدام از آنها شروط توجیه مبناگرایان را محقق می­ کنند؛ مثلاً دو نظام را فرض کنید که یکی از آن­ها حاصل کامپیوتر دانشمند دیوانه باشد و دیگری برگرفته از واقعیت؛ ولی باورهای هر دو نظام برگرفته از تجارب و باورها باشد.

 

    1. بنابر نظریه مبناگرایی در توجیه، توجیه یک باور، منوط به امری واری تجارب و باورها نیست.

 

    1. نظریه مبناگرایی، شرط کافی برای توجیه است.

 

    1. هر یک از این نظام­های متعارض با یکدیگر، موجه هستند. (۱و ، ۲، ۳ )

 

    1. بنابر نظریه مبناگرایی ، امکان صدق هر یک از نظام­های منسجم متعارض موجه وجود دارد. ( از۴)

 

    1. یک نظام از میان نظام­های بدیل، صادق است.

 

    1. ترجیح بلا مرجِح محال است.

 

    1. نظریه مبناگرایی، صدق رسان نیست؛ چرا که توجیه مبناگرا ، احتمال صدق هیچ کدام از این نظام­ها را در خارج افزایش نمی­دهد؛ ( از ۴ ، ۵، ۶ و ۷)

 

    1. هر نظریه توجیه­ای ، باید صدق رسان باشد.

 

    1. نظریه مبناگرایی، شرط کافی برای توجیه نیست. ( از ۸ و ۹)[۳۵۵]

 

با اینکه تحلیل پولاک دقیق است، اما به نظر برخی شاید برسد که اصلی­ترین پیش فرضی که مانع از حل این مشکل از ناحیه ایشان در این مسئله گشت، درون گرایی در توجیه است. در ذیل به بررسی و تحلیل این مطلب خواهم پرداخت.
۸-۵٫ ارزیابی تحلیل پویمن راجع به اشکال نظام­های بدیل
نگارنده در بسیاری موارد موافق با نظریات ایشان در ارزیابی مشکل جدایی است و دقت نظر ایشان را می­ستاید. در ارزیابی پاسخ ایشان فقط به چند نکته اشاره می­کنم:
اول اینکه نظریات پویمن در رابطه با مشکل جدایی، از دقت زیادی برخوردار است. به نظر می­رسد اشکالات وی به نظریات بونجور و لرر در رابطه با این اشکال، نوعاً اشکالات بسیار دقیقی باشند. فقط در نقل نظر بونجور و لرر ایشان می­توانست عبارات بهتری را نقل کند؛ چرا که این دو انسجام گرا ملتفت به این اشکال بوده ­اند و پاسخی مجزا برای این اشکال بیان کرده ­اند که اگر وی به آنها اشاره می­کرد، بحث ایشان دقیق تر می­گشت.[۳۵۶] اما به هر روی پاسخ­های ایشان، جواب­های این دو انسجام گرا به مشکل جدایی را عقیم می­ کند.
دوم اینکه ایشان به این سخن بلانشارد که یک گزاره وقتی صادق است که در انسجام با نظام واقعی باشد و آن هم یک نظام بیشتر نیست پس مشکل نظام­های بدیل پیش نمی­آید، اشکال کرد که این پاسخ شما راه حل مشکل جدایی نیست؛ چرا که ما می­خواهیم تشخیص بدهیم که کدام نظام، نظام واقعی است اما شما راه حلی برای این مشکل دراختیار نمی­گذارید. این اشکال ایشان به نظریه انسجام توجیه بلانشارد وارد است؛ چرا که بلانشارد در اینجا درصدد ارائه تعریفی برای صدق بود، لذا این اشکال به نظریه صدق ایشان وارد نیست؛ چرا که بنابراین نظریه یک نظام بیشتر صادق نیست. در حالی که ایشان به تعریف نظریه صدق وی این اشکال را وارد کرده است. ایشان باید اشکال را به نظریه توجیه وی بکند و بگوید به فرض این تعریف از صدق ما چطور به آن نظام واقعی دست پیدا کنیم در حالی که پیشاروی ما نظام­های بدیلی وجود دارند که هر کدام مدعی این می­توانند باشند که نظام واقعی­اند و احراز صدق وظیفه ­ای است که توجیه عهده دار آن است. در فصل سوم پاسخ بلانشارد به این اشکال را بیان کردیم. ایشان قایل بود هرچند باور بشر در دستیابی به نظام واقعی از تجربه نیز بهره می­گیرد اما به هر حال امکان دارد که به نظام کاذب رهنمون گردد اما بشر راه دیگری ندارد و این لازمه دانش محدود وی است. همان طور که در فوق اشاره کردیم، در حقیقت اشکالات جدایی به نظریه انسجام صدق، اشکال به نظریه انسجام توجیه است، لذا در حقیقت پاسخ بلانشارد به این مسئله، برای رفع مشکل در نظریه انسجام توجیه وی است. این پاسخ بلانشارد هر چند، مسئله را حل نمی­کند اما حکایت از دقت نظر وی دارد.
سوم اینکه یکی از اشکالات وی به بونجور عبارت از این بود که امکان اینکه شناسا با وجود دریافت باورهای خود انگیخته از عالم خارج و تأمین شرط مشاهده در خارج، به یک نظام منسجم اما کاذب برسد وجود دارد و وی نمی­تواند این امکان را پاسخ بگوید. پویمن می­گوید تصور بونجور بر این است که انسجام میان باورها ما را به صدق می­رساند، اما این مدعا دلایل قانع کننده تری از آنچه ایشان آورده است می طلبد.
به نظر می­رسد این اشکال پویمن وارد است و ما نیز نظیر این اشکال را به انسجام گرایان وارد کردیم و خاطر نشان نمودیم که ما از آنجا که از آگاهی خویش بیرون نمی­توانیم برویم هیچ وقت برای ما امکان احراز صدق تأثّر علی باورهایمان از عالم واقع مهیا نیست، لذا نمی­توانیم بگوییم انسجام حتی با شرط مشاهده ما را به صدق می­رساند. پویمن به درستی اشکال گرفت که امکان منطقی اینکه ما به نظام منسجم کاذب برسیم وجود دارد. اما وی باید این نکته را تکمیل می­کرد و به لوازم منطقی اشکالات خود اشاره می­کرد و مانند ما بیان می­کرد که حتی مبناگرایان نیز نمی ­توانند بگویند که این باورها ما را به صدق می­رسانند. پس لازمه­ی این سخن ایشان دست برداشتن از انسجام گرایی نباید باشد. اگر بخواهد این چنین باشد، باید دست از مبناگرایی نیز بشوییم. به عبارت دیگر وقتی این اشکال مستقلاً به انسجام گرایان وارد می­گردد که مبناگرایان راه حل بهتری برای دستیابی به صدق و واقعیت دراختیار بگذارند. شاید تنها ضعف این نظریه در مقابل نظریه مبناگرایی در مسأله مشکل جدایی وقع نگذاشتن به تجارب باشد، این نظریه اگر این مشکل را بر طرف می­کرد، شاید از جهاتی از نظریه مبناگرایی موفق تر از آب در می­آمد.

 
مداحی های محرم