افسردگی اختلالی است که با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بیاشتهایی و افکار مرگ و خودکشی مشخص میشود و با تغییر در سطح فعالیت، تواناییهای شناختی، تکلم، وضعیت خواب، اشتها و سایر ریتمهای بیولوژیک همراه است؛ که به اختلال در عملکرد شغلی، روابط اجتماعی و بینفردی منجر میشود این بیماری با احساس یأس و ناامیدی، ناراحتی، فقدان هر گونه انگیزه و امید و کاهش سطح اعتماد به نفس و بدبینی همراه است (کاپلان و سادوک،2007).

25% زنان و 12% مردان یک دورهی افسردگی اساسی را در طول عمرشان تجربه میکنند. از سویی در مورد علتشناسی افسردگی به عوامل مختلفی تأکید شده است از جمله کژکاری و عدم تعادل در واسطههای مغز، هورمونها، نقص در هویت، اشکال در پردازش اطلاعات و روابط مختل خانوادگی (نوری، 1384).
در بین عوامل موثر در شیوع و ابتلا به افسردگی و پیامدهای آن، میتوان به نقش شبکههای اجتماعی و به تبع آن سرمایه اجتماعی اشاره نمود. در این راستا، یک مطالعه بر روی 700 آمریکایی آفریقاییتبار نشان میدهد بین سرمایه اجتماعی و اضطراب و افسردگی رابطهی تنگاتنگی وجود دارد به این معنی که افراد افسرده به دلیل وضعیت روانشناختی خویش از اعتماد بینفردی پایین و شبکههای اجتماعی نازل و روابط محدود به عنوان سرمایه اجتماعی برخوردارند (کاترونا و راشل، هلسینگ،2000 توضیح اینکه سرمایه اجتماعی مجموعهای از هنجارهای موجود در سیستم اجتماعی است که موجب ارتقای سطح همکاری، همیاری میان اعضای یک گروه یا جامعه میشود و پایین آمدن آن، افزایش سطح هزینههای تبادلات و ارتباطات را موجب میگردد (فوکویاما،1999).

از سویی به نظر میرسد که افراد افسرده به دلیل وضعیت روانشناختی ویژه از منابع سرمایه روانشناختی از قبیل خودکارآمدی، تابآوری، امید، خوشبینی برخوردار نیستند. در این راستا کارور وگینز،(1978) نشان دادند که خودکارآمدی و خوشبینی بهعنوان مؤلفههای سرمایه روانشناختی به طور معکوس با افسردگی رابطه دارند.
هدف کلی
تعیین نقش سرمایه اجتماعی و روانشناختی در پیشبینی وقوع و عدم وقوع افسردگی غیربالینی
هدف جزئی
تعیین نقش مؤلفههای سرمایه اجتماعی در پیشبینی وقوع و عدم وقوع افسردگی غیربالینی
تعیین نقش مؤلفههای سرمایه روانشناختی در پیشبینی وقوع و عدم وقوع افسردگی غیربالینی
تعیین تفاوت سرمایه اجتماعی و مؤلفههای آن در افراد افسرده غیربالینی و افراد عادی
تعیین تفاوت سرمایه روانشناختی و مؤلفههای آن در افراد افسرده غیربالینی و افراد عادی
سرمایه اجتماعی و روانشناختی قادرند وقوع یا عدم وقوع افسردگی غیربالینی را پیشبینی کنند.
مؤلفههای سرمایه اجتماعی قادرند وقوع یا عدم وقوع افسردگی غیربالینی را پیشبینی کنند.
مؤلفههای سرمایه روانشناختی قادرند وقوع یا عدم وقوع افسردگی غیربالینی را پیشبینی کنند.
بین افراد افسرده غیربالینی و افراد عادی از نظر سرمایه اجتماعی و مؤلفههای آن تفاوت وجود دارد.
بین افراد افسرده غیربالینی و افراد عادی از نظر سرمایه روانشناختی و مؤلفههای آن تفاوت وجود دارد.
متغیر ملاک: سرمایه اجتماعی، سرمایه روانشناختی
متغیر پیشبینی: افسردگی غیربالینی و وضعیت عدم بیماری
تعریف مفهوم افسردگی
افسردگی حالت روانی ناخوشایندی است که با دلزدگی، یأس و خستگیناپذیری، مشخص میشود و در بیشتر مواقع با اضطراب کم و بیش شدید همراه است (بنا به تعریف پیهرون،1973؛ به نقل از دادستان، 1376). افراد مبتلا به این اختلال چنانچه نشانههای مذکور را در حد شدید و عمیق نداشته باشند ولی از داشتن این نشانهها در رنج باشند به عنوان افسرده غیر بالینی تلقی میشوند.
تعریف عملیاتی افسردگی
در این پژوهش برای تعیین افراد افسرده غیربالینی از پرسشنامه افسردگی بک(BDI.11) استفاده شد و نمرهای که افراد در این پرسشنامه بدست خواهند آورد، مبتنی بر خط برش نمره(30 تا 18 )به عنوان ملاک افسردگی غیربالینی در نظر گرفته شد.
تعریف مفهومی سرمایه روانشناختی
سرمایه روانشناختی یک وضعیت مثبت روانشناختی است که بیانگر تلاش فرد در جهت پیشرفت خود و آینده میباشد (لوتانز و همکاران، 2007).
تعریف عملیاتی سرمایهروانشناختی
منظور از سرمایه روانشناختی نمرهای است که آزمودنیها در پرسشنامهی سرمایه روانشناختی لوتانز و همکاران (2007) بدست میآورند.
مؤلفه های سرمایه روانشناختی
تعریف مفهومی خودکارآمدی
باورها و قضاوتهای فرد به تواناییهای خود در انجام وظایف و مسئولیتها(بندورا، 1986،1997).
تعریف عملیاتی خودکارآمدی
در این پژوهش منظور از خودکارآمدی نمرهای است که فرد در سؤالات مربوط به خرده مقیاس سؤالهای آزمون سرمایه روانشناختی PCQ بدست میآورد.
تعریف مفهومی امیدواری
اسنایدر و همکاران(1991) امید را مجموعهای شناختی میدانند که مبتنی بر احساس موفقیت ناشی از منابع گوناگون و مسیرها و شیوههای انتخاب شده برای نیل به اهداف است.
تعریف عملیاتی امیدواری
در این پژوهش منظور از امیدواری نمرهای است که آزمودنی در پاسخ به خرده مقیاس سؤالهای آزمون سرمایه روانشناختی، PCQ بدست می آورد.
تعریف مفهومی خوشبینی
خوشبینی به جهتگزینی اشاره دارد که در آن معمولاً پیامدهای مثبت مورد انتظارند و این پیامدها به عنوان نتایج عوامل ثابت، کلی، درونی، در نظر گرفته میشود (بویری، 1386).
تعریف عملیاتی خوشبینی
در این پژوهش منظور از خوشبینی نمرهای است که فرد در سؤالات مربوط به خرده مقیاس سؤالهای آزمون سرمایه روانشناختی PCQ بدست می آورد.
تعریف مفهومی تابآوری
گارمزی و ماستن (1991) تابآوری را یک فرآیند، توانایی، پیامد سازگاری موفقیتآمیز با شرایط تهدید کننده تعریف نمودهاند.
تعریف عملیاتی تابآوری
در این پژوهش منظور از تابآوری نمرهای است که فرد در سؤالات مربوط به خرده مقیاس سؤالهای آزمون سرمایه روانشناختی، PCQ بدست میآورد.
. Depression
.self-efficacy
2.Bandura
.Hope
optimism
Resiliense
مطالعه در سطح بررسی مقیاسها و آزمونهای افسردگی و اضطراب(مانند فلدمن، 1993، برادی و کندال، 1992) و تحلیل محتوای نشانهها(مانند کلارک و واتسون، 1991) بیانگر ارتباط نیرومندی میان مقیاسهای سنجش افسردگی و اضطراب، بویژه در کودکان بود. فلدمن(1993) شواهدی ارائه داد که مقیاسهای خودگزارشی اضطراب و افسردگی، ساختارهای خلقی مجزایی را اندازه نمیگیرند. او عنوان مقیاسهای خلق منفی را ایدهی مناسبتری برای آزمونهای افسردگی و اضطراب دانست که حاکی از نقاط اشتراک فراوان این دو دسته از آزمونها داشت. تحلیلهای بعدی در این زمینه (مانند کلارک و واتسون، 1991) به بررسی نشانههای اضطراب و افسردگی پرداختند. این مطالعهها نشان دادند که برخی از نشانههای اضطراب و افسردگی واقویژگیهای متمایز کنندهی قابل ملاحظهای دارند در حالی که بقیهی نشانهها این گونه نیستند. به عبارت دیگر اگر چه این دو گروه از اختلالها در عاطفهی منفی مشترک هستند اما هر گروه دارای نشانههای اختصاصی مربوط به خود هستند. با توجه به این یافتهها، کلارک و واتسون (1991) مدل سه بخشی افسردگی و اضطراب را ارائه نمودند. این مدل علایم افسردگی و اضطراب را در سه زیر گروه اصلی طبقهبندی مینماید: علایم مربوط به پریشانی عام یا عامل خلق منفی که در هر دو گروه از اختلالهای افسردگی و اضطرابی مشترک است و دو گروه نشانهای دیگر که جنبههای منحصر به فرد و متمایز کنندهی هر سندرم را بازنمایی میکند: بیش انگیختگی بدنی (مانند کوتاهی تنفس، سرگیجه) که ویژهی اضطراب است، و احساس عدم لذت و خلق مثبت پایین (مانند.، از دست دادن علاقه، احساس این که هیچ چیزی لذتبخش نیست) نسبتاً اختصاصی افسردگی بود. بررسی در سطح اختلالها: در سطحی دیگر کروگر(1999) به بررسی اختلالهای مطرح شده در سومین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی(1987) پرداخت. او ضمن معرفی یک عامل سطح بالا با نام درونریزی که در میان اختلالهای اضطرابی و افسردگی مشترک است، دو عامل سطح پایینتر(رنج اضطرابی و ترس) را معرفی نمود. عامل رنج اضطرابی در میان اختلالهای افسردگی اساسی، افسردهخویی و اختلال اضطراب فراگیر مشترک است و عامل ترس بین اختلالهای فوبی اجتماعی، فوبی ساده، گذرهراسی و پانیک وجود دارد

Antony
Downie
Swinson
Clarck
Beck
Brown
Campbell
Lehman
Mancill
Grisham
Crino
Andrews
Krueger
Watson
Dimensional approach
Categorical approach
Summerfeldt
Huta
Swinson
Obsessive Compulsive Disorder
American Psychiatry Associatio
Lyoo
Lee
Kim
Kong
Kwon
Cohen
Lachenmeyer
Springer
Barlow
Fendt
Siegl
Steiniger-Brach
shared phenomenological features
Vollebergh
Prenoveau
scale – based analyses
Feldman
Brady & Kendall
symptom – based analyses
Ttripartite model
General distress
Negative mood
Somatic hyperarousal
Shortness of breath
Dizziness
Anhedonia
low positive mood
loss of interest
higher order internalizing factor
anxious-misery
fear
social phobia
simple phobia
agoraphobia
سرطان یکی از علل عمده اختلالات، مرگ و میر و ناتوانی در سراسر جهان است. این بیماری که یکی از بیماریهای شایع و در حال افزایش است، حجم زیادی از تلاشهای نظامهای مراقبتی را به خود اختصاص میدهد (میچل،،2003). علی رغم پیشرفتهای پزشکی، توسعه درمانهای سرطان و افزایش تعداد بازماندههای سرطان، این بیماری از لحاظ احساس درماندگی و ترس عمیقی که در فرد ایجاد میکند، بی همتاست (لی،2002). در این میان، سرطان سینه شایعترین، کشندهترین و از نظر عاطفی و روانی، تأثیر گذارترین سرزان در بین زنان است. (نساجی، 1387). سالانه حدود یک میلیون بیمار مبتلا به سرطان سینه در جهان شناسایی میشوند و علت مرگ و میر 370 هزار نفر از زنان مبتلا به سرطان، سرطان سینه است. (گارنری، 2004)، یکی از آخرین گزارشهای انجمن سرطان ایران و نیز نشان از آن است که 25 درصد از کل سرطان ها را در زنان ایرانی، سرطان سینه تشکیل میدهد (طالقانی،، 2006). همچنین طبق آمار ارائه شده موسوی و همکاران (2007) سرطان سینه شایعترین سرطان در میان زنان ایرانی است. میزان بقای کلی در بیماران مبتلا در مطالعه ای ملی 71% برآورد شده است، که خود گویای آن است که این افراد نسبت به مبتلایان به برخی دیگر از انواع سرطان ها، مدت طولانی تری، با بیماری و یا با عوارض کوتاه مدت و بلند مدت و استرسهای ناشی از آن به زندگی خود ادامه میدهند (فلاح وهمکاران، 1389).
اگرچه پیشرفتهای وسیع در زمینه سرطان سینه موجب واکنش بهتر تومور به درمان ها و افزایش طول عمر این مددجویان گردیده است، اما درد و رنج حاصل از بیماری، نگرانی از آینده اعضای خانواده، ترس از مرگ، عوارض ناشی از درمان بیماری، کاهش میزان عملکردها، اختلال در تصویر ذهنی و مشکلات جنسی از جمله عواملی هستند که بهداشت روانی بیمار مبتلا به سرطان سینه را دچار اختلال میسازند. (رمضانی، 1380). همچنین، بلافاصله بعد از تشخیص بیماری، ممکن است اضطراب و استرس و دیگر اختلالات خلقی در فرد بوجود آید که این علائم با گذشت زمان و در پاسخ به تشخیص، عود و بهبود بیماری دستخوش تغییر شوند. (دنگ، 2005). بطور کلی شیوع اختلالات روانی در زنان مبتلا به سرطان سینه نسبت به جمعیت عمومی بیشتر است. برای مثال در مطالعه کیسان و همکاران (2004)، زنان مبتلا به سرطان سینه در مراحل اولیه 7/36 درصد اختلالات خلقی داشتند که 6.9 درصد آنها افسردگی اساسی و 1/27 درصد افسردگی جزیی داشتند. اختلال اضطراب در 6/14 درصد آنها دیده میشد که در 6/8 درصد زنان مبتلا در مراحل اولیه و در 6 درصد زنان در مراحل پیشرفته دیده میشد. (به نقل از رنجبر، 1385).

تحقیقات نشان می دهد که در افراد مبتلا به سرطان تنظیم هیجانی دچار اختلال است. تنظیم هیجان اشاره به فرآیندهای درونی و بیرونی مسئول، نظارت، ارزیابی و تغییر واکنشهای هیجانی فشرده، زمانی که خود ویژگیهای خاص برای به انجام رساندن اهداف فرد را دارد. (تامسون، 1994؛ به نقل از مین 12، جین یا 13، لی 14، چای 15، 2013) به نظر میرسد این در تعیین انطباق عملکرد موفق مهم است. (تامسون، 1991؛ به نقل از مین و همکاران، 2013) اختلال در تنظیم هیجانات به عنوان یک سازهٔ مستقل منجر به نشانههای مختلف اختلالات روانی میگردد. اگرچه تنظیم هیجانات بهطور آگاهانه یا ناخودآگاه است. (برکینگ 16، ویپرمن 17، 2012؛ نولن -هوکسما 18، الدو 19، سچویزر 20، 2010؛ به نقل از منین و همکاران، 2013) اما فرآیندهای شناختی آگاهانهتر میتوانند یک هدف مفید برای مداخله با آموزش که مهارتهای مدیریتی شناختی و عاطفی را برانگیزاند عمل کند. (جارنفسکی 21، 2001؛ به نقل از منین و همکاران، 2013) بدیهی است مفهوم آگاهی و شناخت و تنظیم هیجان به مفهوم شناختی مقابله مرتبط است. تنظیم شناختی هیجان بر این فرض استوار است که فکر و عمل به فرآیندهای مختلف وابسته است؛ و بنابراین در نظر گرفتن راهبردهای شناختی جدا از استراتژیهای رفتاری در نظر گرفته میشود. (جارنفسکی وکومر 22 وهمکاران، 2002؛ به نقل از اون زاتو و همکاران، 2013). علاوه بر این بین سرطان و نشانه های افسردگی رابطه وجود دارد به گونه ای که میزان بروز افسردگی در زنان مبتلا به سرطان سینه بیشتر مشاهده می شود. افسردگی اساسی شایعترین اختلال روانپزشکی با عود مکرر و بار تحمیلی انکارناپذیر میباشد (گادفرن و ون هیرینجن، 2010). سازمان جهانی بهداشت پیشبینی میکند که تا سال 2020 افسردگی دومین علت ناتوانی در جهان خواهد بود (مورای و لوپز، 1997؛ به نقل از کویکن، بیفورد، بینگ، دانگلیش، لویس و همکاران، 2010). برآوردهای همهگیر شناسی نشان دادهاند که شیوع طول عمر این اختلال بین 13 تا 19 درصد میباشد (هاسین و همکاران، 2005، کسلر و همکاران، 2003؛ به نقل از سرانو، پالائو، لوسیانو، مزا، لوجان و همکاران، 2010). اختلال افسردگی اساسی در اکثر موارد مزمن و برگشتکننده میباشد (رابینز، 2009).
به نظر می رسد تاب آوری می تواند بین تنظیم هیجانی و نشانه های افسردگی در زنان مبتلا به سرطان سینه نقش واسطه ای ایفا کند. تاب آوری به زبان ساده عبارت است از تطابق مثبت در واکنش به شرایط ناگوار (والر،2001 به نقل از ریچاردسون، 2002)، بطور عمده شرایط ناگوار بوسیله دو گروه از عوامل خطرزا مشخص میشود. (ماستن، 1998) شرایط چالش برانگیز زندگی (مانند نژادپرستی، جنگ، و…) و ضربه (تجربه خشونت در خانواده یا جامعه، بیماری، مرگ عزیزان).
آلورد و همکاران (2005) تاب آوری را به معنای مهارت ها، خصوصیات و توانمندیهایی تعریف میکنند که فرد را قادر میسازد با سختی ها، مشکلات و چالش ها سازگار شود. هر چند برخی از ویژگیهای مرتبط با تاب آوری بصورت زیستی و ژنتیکی تعیین میشوند، اما مهارتهای مربوط به تاب آوری را میتوان یاد داد و تقویت نمود. تاب آوری از جمله عوامل تأثیر گذار بر خوشبینی است. گارمزی و ماستن، تاب آوری را یک فرآیند، توانایی یا پیامد سازگاری موفقیت آمیز با شرایط تهدید کننده تعریف کردهاند، تاب آوری صرفاً پایداری در برابر آـسیب ها یا شرایط تهدید آمیز نیست (حالت انفعالی در رویارویی با شرایط خطرناک نیست) بلکه شرکت فعال و سازنده فرد در محیط است و میتوان گفت که تاب آوری، توانمندی فرد در برقراری تعادل زیستی – روانی در شرایط خطرناک میباشد. (کارنر، 2003). فردی که تاب آوری است چاره ساز و انعطاف پذیر بوده، مطابق تغییرات محیطی خود را وفق میدهد و بعد از برطرف شدن عوامل فشارزا به سرعت به حالت بهبود باز میگردد. افرادی که در انتهای سطح پایین تاب آوری هستند (بر روی پیوستار تاب آوری بالا و تاب آوری پایین) به مقدار ناچیزی خودشان را با موقعیتهای جدید وفق میدهد، این افراد به کندی از موقعیتهای فشار زا به حالت عادی و طبیعی بهبود مییابد. (سیبرت، 2007). با توجه به موارد مطرح شده سؤال اصلی پژوهش حاضر این است آیا تاب آوری در رابطه با راهبردهای تنظیم هیجان و نشانگان افسرده وار زنان مبتلا به سرطان سینه نقش واسطه ای ایفا میکند؟
۱-۳- اهمیت و ضرورت پژوهش
در تبیین چرایی این موضوع میتوان بیان داشت، تشخیص و درمان سرطان سینه، تجربه ای همراه با استرس و اضطراب است. زنانی که این
بیماری در آنها تشخیص داده میشود با درمان دارویی و عمل جراحی به همراه تاثیرات جانبی منفی بالقوه ای مثل ریزش مو، حالت تهوع، آدم لنفاوی و مشکلات جنسی مواجه میشوند. درمانی طولانی، توانایی زنان را در برقراری نقش اجتماعی به عنوان محوریت زن خانه دار یا شاغل، وضعیت آینده و امکان بازگشت به کار، دچار شک وتردید میسازد. سطح بالای استرس، تأثیر منفی طولانی مدت بر خودباوری زنان دارد که تأثیر بسیار بد و مهمی در عملکرد خانواده، زناشویی و پایین آمدن سطح کیفیت زندگی میگذارد. (لوکین، 2002)

شاید تمایل زیاد به پژوهشهای تاب آوری به این دلیل باشد که عوامل محافظت کننده نقش پر اهمیتی را در زندگی فرد ایفا میکنند. از سوی دیگر بخشی از محبوبیت مفهوم تاب آوری و پزوهش های مرتبط با آن به این دلیل است که این دیدگاه بر توانمندی ها، ظرفیت ها، امید و قدرت فرد تمرکز دارد.
پژوهش پیشنهادی امید آرد تا با رویکردی مثبت نگر در شیوه زندگی و کنترل هیجان و افسردگی و شیوه زندگی بتواند در موارد زیر اثر گذار باشد:
– ارائه خدمات درمانی به بیماران در قالب گروه درمانی و مداخله آموزشی مبتنی بر ارتقاء تاب آوری
– سنجش زیستی، روانی، معنوی بیماران و تدوین و کاربرد مدلی مبتنی بر متغیرهای مذکور
– ایجاد ادبیات پژوهشی که میتواند راه گشای پژوهشهای بعدی در این زمینه باشد.
– چنین تحقیقی که قرار است براساس رویکرد مثبت نگر به ماهیت انسان و روان شناسی شناختی که مؤثر در ارتقای تاب آوری هستند، تدوین شود میتواند درمانگر را در تشخیص و ارزیابی، آموزش، نظارت، مشاوره، ارزیابی عوامل خطر و محافظت کننده و در نهایت فرمول بندی زیستی- روانی – معنوی آماده سازد.
به عبارتی، امید است، آگاهیهای بدست آمده از چنین پژوهشی، درمانگران را برای مداخلات آموزشی و درمانی برای گروههای هدف، آماده نماید. در ضمن بنابر عقیده کونور (2003)، از آن روی که تاب آوری به عنوان معیاری برای توانایی مقابله با استرس و افسردگی قلمداد میشود، میتواند هدف مهمی در روان درمانی باشد.
[1]. Bennett & Wells
[2]. Bounds
[3]. WHITAKER
[4]. Thapa
[5]. Rawal
[6]. Bista
[7]. Badger
[8]. Goedendorp
[9]. Speck
[10]. Courneya
[11]. Masse
[12]. Duval
[13]. Schmitz
[14]. Fossa
[15]. Dahl
[16]. Loge
[17]. Cancer
[18].Breast cancer
[19]. Godfrin & Van Heeringen
[20]. Murray & Lopez
[21]. Kuyken, Byford, Byng, Danglish & lewis
[22]. Hasin
[23]. Kessler
[24]. Serrano, Palao, Luciano, Meza & Lujan
[25]. Rabbinz
[26].Richardson
[27]. Matsen
با توجه به اینکه امروزه خانواده ایرانی با چالشهای بسیاری روبهرو است. تغییر نقش و جایگاه زنان، کاهش میزان ازدواج، افزایش میزان طلاق، تغییر نگاه به نقش همسر، تغییر مرکزیت تصمیمگیری در خانواده که به مجموعهای از مسائل پیچیده انجامیده و خانواده را تحتالشعاع خود قراردادهاست و توجه به تغییرات خانواده در جامعه ایران به دلیل نفوذ پیامدهای منفی مدرنیته، نگرانیهایی را برای کارشناسان در این حوزه به وجود آورده است، مهمترین دلیل این وضعیت، تحولات و دگرگونیهایی است که بهمرورزمان در تمامی ابعاد خانواده ایجاد گردیده است. بیتردید دامنه از هم پاشی نهاد خانواده و مسئله طلاق میتواند به گسترش آسیبهای اجتماعی منجر شود (جنوبی، 1388). طلاق به معنای فروپاشی مهمترین نهاد جامعهپذیری در جامعه انسانی است. این پدیده ازجمله واقعیتهایی است که نهاد خانواده در دنیای امروز، بهطور گستردهای آن را تجربه میکند، البته این بدان معنا نیست که خانواده درگذشته با این پدیده مواجه نبوده است ولیکن طلاق نیز مانند تمام پدیدهها دیگر در دنیای امروز، تغییر ماهیت یافته است و بیشتر یک گزینش اختیاری است. البته در جامعه ایران به جهت اهمیت نهاد خانواده، هر نوع آسیبی به این نهاد ناگوار میباشد. افزایش نرخ طلاق طی دهههای اخیر فارغ از تبیینهای جامعهشناختی یا جمعیت شناختی آن یا پیامدهای آن برای نظام شخصیت افراد، نگرانیهای را نزد مسئولان و همچنین رهبران اخلاقی جامعه برانگیخته است و این نگرانیها بهصورت باز اندیشانه درکنش عوامل اجتماعی تأثیر گذارده و از صورت یک موضوع و مسئله صرفاً آکادمیک خارجشده و در متن جامعه نیز طنین یافته است طی چند دهه اخیر، پژوهشهای فراوانی در پی پاسخ به این سؤال بودهاند که چرا بسیاری از ازدواجها به طلاق میانجامند. یک شیوه برای یافتن پاسخ به این سؤال بررسی عوامل خانوادگی، جمعیتی، روانشناختی، در فروپاشی ازدواج از دیدگاه زوجین یا متقاضیان طلاق بوده است. بهطور مثال، کودک و همکاران (1993) دریافتند زوجهایی که تحصیلات خوبی ندارند یا تفاوت تحصیلات قابلتوجه دارند بیشتر درخطر انحلال زناشویی قرار دارند. همچنین، در پژوهش سری وستاو، سینگ و نیگاما (۱۹۸۸) دریافتند که تفاوت سنی زوجین رابطه معنیداری با نارضایتی زناشویی دارد. در همین راستا مطالعات مورگان ریندفوش (1985) و بوم باس (1991) نشان داد که سطح تحصیلات بالاتر کمتر متقاضی طلاق هستند (یزد خواستی و همکاران، 1387). پژوهشی تحت عنوان تحلیل اقتصادی طلاق و بررسی ارتباط بیکاری و طلاق در ایران طی دوره 1345-1385 انجام شد و نتایج نشان میدهد که ارتباط بین طلاق و بیکاری برای کوتاهمدت غیر معنادار ولی برای یک دوره بلندمدت معناداراست و این موافق با رویکرد روانشناختی است که براثر تأخیر بیکاری بر طلاق تأکید میکند (عیسی زاده و همکارانش، 1389). در پژوهشی احدی (1389) به تعیین رابطه بین متغیرهاى شخصیتى مدل پنج عاملى و رضایت زناشویی پرداخت، نتایج نشان داد که بین روانرنجورخویی و رضایت زناشویى رابطه منفى معنىدار وجود دارد. بلالی و همکاران (1390) در برخی از تحقیقات بهویژه در حوزه روانشناسی بر تأثیر عوامل فردی و روانشناختی مؤثر در طلاق ازجمله ویژگیهای شخصیتی، بیماریهای روانی و بروز طلاق توجه نشان دادهاند. محققین در مطالعات خود به بیماریهای روانی بهعنوان عاملی مؤثر در طلاق اشارهکردهاند. کلی وکونل (1987)، بوت و جانسو ن (1994)، آماتو و راجرز ( 1997) گاگنون و همکاران (1999)، ویسمن (1999) و میلر و همکاران ( 2003) در تحقیقات خود نشان دادهاندکه اختلالات روانپزشکی خفیف و شدید یا حتی علائمی از این اختلالات میتواند ثبات خانوادگی را متأثر ساخته و منجر به درخواست طلاق یا طلاق قطعی شود. امینی (1379) در پژوهشی بیان میدارد که آثار مهم و منفی طلاق تأثیرات روانشناختی آن میباشد. آثار سوء طلاق در مورد زنان بیش از مردان است. براون (2005) به نقل از راهه براون در پژوهشی نشان میدهد که سلامت روان، ویژگیهای شخصیتی، با طلاق در افراد رابطه دارد. کاگلین و همکاران (2000) به پژوهشی درزمینهٔ رابطه پنج عامل شخصیت و رضایت زناشویی پرداختند و به این نتیجه رسیدند که عاملهای شخصیتی با رضایت از روابط همبستگی مثبت دارد. لیندزی و همکاران (2006) طی پژوهشی نشان دادندکه کیفیت روابط خانوادگی در خانوادههای طلاق و غیر طلاق متفاوت است و نتایج همچنین نشان میداد که تعارضات زناشویی یکی از عوامل طلاق است. بر اساس پژوهش بهاری و صابری (1383) بین عملکرد خانواده زوجهای در حال طلاق و زوجهای غیر مطلقه (عادی) تفاوت معناداری وجود دارد. به این معنی که عملکرد خانوادگی زوجهای در حال طلاق پایینتر از زوجهای غیر مطلقه (عادی) است.

درمجموع آمارها، حاکی از رشد نرخ طلاق طی دهههای گذشته است، بر اساس آمارهای بهدستآمده از سازمانهای مربوط (سازمان ثبتاحوال کشور، 1389). در سال 1384 از هر 100 ازدواج تقریباً 7/10 به طلاق منجر شده است و این در حالی است که این رقم در سال 1388 به
14 فقره طلاق در هر 100 ازدواج افزایشیافته این آمار حاکی از افزایش آمار طلاق در ایران است.
با توجه به مطالب ارائهشده پژوهش حاضر به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که زنان متقاضی طلاق ازنظر سلامت خانواده در چه وضعیتی نسبت به زنان عادی قرار دارند؟ ازنظر ویژگیهای شخصیتی بین زنان متقاضی طلاق وزنان عادی چه تفاوتهایی وجود دارد؟
1-3- اهمیت ضرورت پژوهش
مشخصه گروههای نخستین حاکمیت روابط چهره به چهره شخصی و غیررسمی در آنهاست و در میان انواع گروههای نخستین خانواده جهانشمولترین و مشخصترین آنهاست. حیات خانوادگی هر فرد، با عمیقترین لایههای وجودی درداد و ستد است. ازاینروست که خانواده – بهویژه در جهان امروز پناهگاهی عاطفی تلقی میشود. پناهگاهی امن یا ناامن. «چهاردیواری» خانوادگی محدودهای است که آدمیان، خواسته یا ناخواسته، «خود» را حداقل نشانههای اساسی خود را صریحتر از هر جای دیگر بروز میدهند؛ و میتوان گفت نهاد خانواده، همچون لرزهنگاری است که از ظریفترین و ناپیداترین تا عمیقترین و آشکارترین تحولات فرهنگی و اجتماعی را کمابیش ثبت میکند. بدین گونه تفحصی در جنبههای آسیبشناختی نهاد خانواده، هم ما را به کم و کیف تزلزل احتمالی در واحدهای بنیانی جامعه واقف میگرداند و هم آگاهی ما را نسبت به ویژگیهای ظریف و دگرگونیهای احتمالی پیدا و ناپیدای ساختار اجتماعی، ژرفتر و گستردهتر میکند. جدایی، اصطلاحی نسبتاً کلی است که حکایت از انواع سستیها و یا گسستهای ممکن در روابط درون خانوادگی دارد. در بین انواع عمده پیوندها و وابستگیهای خانوادگی، پیوندزن و شوهر است که بنیان قانونی و حقوقی آشکاری نیز دارد، هم ازآنروست که انواع ممکن «جدایی»ها در روابط خانوادگی، عمدتاً جدایی بین زن و شوهر است که ممکن است نهایتاً شکلی حقوقی و قانونی یافته و به «طلاق» منجر شود. هم به لحاظ عرفی و هم به لحاظ حقوقی «طلاق» حادترین و نهاییترین شکل انفصال روابط دو فرد بهعنوان زن و شوهر و آشکارترین تصویر از تلاشی بنیان یک خانواده معین است.

تقریباً در تمامی جوامع معاصر، حدی از میزان وقوع طلاق در جامعه، طبیعی و اجتنابناپذیر شمرده میشود. این حد و «آستانه» بسته به هنجارهای عرفی، باورهای عرفی، باورهای عامی، ویژگیهای فرهنگی و نظام حقوقی هر جامعه، نسبی است و تنها با مسامحهای غیرمنطقی میتوان یک نسبت آماری مشخص را بهعنوان آستانه آسیبشناختی جهانشمول طلاق عرضه داشت. البته شایان به ذکر است که پرهیز از ارائه چنین نسبت آماری، متضمن بیمعنا بودن مقایسه نسبت طلاق به ازدواج در جوامع مختلف نیست. مسلم است، به همان سیاق که آستانه طلاق با توجه به نسبیت جوامع و شرایط تاریخی- اجتماعی قائل است، مقایسه نسبت طلاق به ازدواج در جوامع یا دورههای مختلف، آبستن معانی ژرف جامعهشناختی است و چنین مقایسهای میتواند به تبیین برخی تفاوتهای ساختاری و غیر ساختاری جوامع و دورههای مختلف منجر شود. بالا رفتن میزان وقوع طلاق از آستانه آن در یک جامعه یا ناحیهای، ممکن است قبل از هر چیز مقولهای کیفی باشد و بهنوعی در سطح جامعه احساس شود؛ احساسی که معمولاً وجوه و چگونگی آن چندان روشن و دقیق نیست. با تطبیق آماری و با مقایسه نسبت ازدواج به طلاق در نواحی مختلف یک جامعه در قالب زمانی واحد و یا مقایسه نسبت طلاق به ازدواج در دورههای زمانی متوالی در یک جامعه معین، میزان واقعیت نمایی احساس احتمالی مذکور، مورد وارسی کمی قرار میگیرد و ابعاد و کیفیت- نسبتاً مبهم آن در مقابله با اسناد آماری، روشن و احیاناً تصحیح میشود.
. Amato
. Myers, J. E. Madathil, J. & Tingle,L. R.
. Srivastav
. Singh
. Nigama
. Morgan
. Rindfush
. Bombas
. Brown
شایع ترین نوع ناتوانایی یادگیری نارساخوانی است. بعضی از کودکان با وجود هوش متوسط و فرصت های آموزشی و عدم وجود اختلال هیجانی ،یادگیری خواندن برای آن ها دشوار است. همچنین سن خواندن کودکان نارساخوان دو سال یا بیشتر از سن تقویمی آن ها پایین تر است(واجوهیئن و نایدو، 2011) . زیر بنای بسیاری از مشکلات یادگیری دانش آموزان به طوری که باعث ضعف در خواندن و درک مطلب منجر به ناتوانایی حل مسأله نیز می گردد ناتوانایی در خواندن است (سیگل، 1988) . امروزه محققانی که در حوزه خواندن کار می کنند توافق دارند که عادت و مهارت های پایه ای وجود دارد که درک خواندن و یادگیری در تمامی زمینه ها را افزایش می دهد (به نقل از کوتا ، کتابخانه ایده معلم لندن ، 2008).شیوع نارساخوانی در کودکان در سن مدرسه 10ـ 5 درصد است اگر چه در بعضی از پژوهش ها این رقم بالای 20 درصد نیز گزارش شده است (بروسنانو همکاران ، 2002 ) .
اهمیت و ضرورت پژوهش
خواندن اساسی ترین ابزار یادگیری دانش آموزان است (سن، 2009) . تربیت خوانندگان فعال با انگیزه و خودگردان یکی از اهداف اصلی برنامه های آموزشی خواندن می باشد امروزه مهارت خواندن در زندگی روزمره و حرفه ای افراد نقش بسیار مهمی یافته است خواندن نه تنها مهارت زندگی و دانش را ارتقاء می بخشد بلکه فرایند تصویر سازی ما را از دنیا تحت تأثیر قرار می دهدو در رشد هیجانات ، اخلاق و هوش کلامی نقش عمده ای دارد(هاریسون، 2004 ، به نقل از احمد پناه، 1389) . مشکلات خواندن از اساسی ترین مشکلاتی است که کودکان با ناتوانایی های یادگیری با آن مواجه هستند ، زیرا کودکی که نمی تواند بخواند ، شانس بسیار کمی جهت موفقیت در مدرسه دارد(سیف نراقی و نادری ،1389) . همچنین عدم موفقیت کودکان در یادگیری خواندن در سال های اولیه ی مدرسه او را به طور مؤثری از دیگر مواد درسی باز می دارد این دسته از نارسا خوان ها که در مدارس عادی باقی می مانند با مشکلات خطیر دیگری روبه رو می شوند زندگی آموزشگاهی این افراد به علت کوشش های بی حاصل همراه با تنبیه و مجازات به دوره ای از شکست های مکرر تبدیل می شوند که نتیجه ی آن بوجودآمدن اختلالات عمیق هیجانی ، عاطفی و شخصیتی است بیشتر نارسا خوان ها تحت تأثیر ناکامی هاو سرزنش های اطرافیان تصور منفی از خود دارند و فاقد اعتماد به نفس اند افزون بر این ، این دسته از نارسا خوان ها با چنان موانعی در زمینه ی یادگیری خواندن مواجه می شوند که امکان ارتقاء به کلاس های بالاتر برای آن ها وجود ندارد و اگر به دلیلی به کلاس های بالاتر راه یابند روحیه ی شاگردان عقب افتاده را به خود می گیرند و مورد بی توجهی همسالان خود قرار می گیرندو به رفتار های منفی روی می آوردند (مک فیلیس، 2006، هارول،2002، نورمند، 2005) .
حافظه ی فعال برای پردازش شناختی آگاهانه ضروری است به دلیل این که این فرصت را برای یک بازنمایی درونی از اطلاعات را می دهدو به عنوان راهنمایی برای تصمیم گیری و رفتار آگاهانه به طور کلی حافظه ی فعال از ترکیب آگاهی نسبت به لحظه به لحظه تلاش برای نگهداری اطلاعات در حافظه ی کوتاه مدت و تلاش برای بازیابی اطلاعات بایگانی شده تشکیل می شود که در یادگیری نقش اساسی دارد(دن، 2008).کودکان نارساخوان در نگهداری اطلاعات مشکل دارندکه این مشکل می تواند ناشی از کاربرد حافظه فعال باشد که می تواند در فراخوان آموزش های کلامی اثر داشته باشد، کودکان دارای مشکلات یادگری در خواندن نسبت به کودکان عادی نمره پایین تری کسب می کنند (گترکل و آلوی ، 2007) . با توجه به کارکردهای حافظه ی فعال و ارتباط آن با یادگیری به این دلیل اهمیت وضرورت دارد که اطلاعات پژوهشی مفیدی برای آگاهی دانش آموزان از توان و نقش حافظه ی خود در به انجام رسانیدن تکالیف فراهم می آورد . حدود 50 درصد آن ها به کودکان نارساخوان دچار اضطراب ، پیش فعالی و مشکل در نوشتن و اختلالات هیجانی هستند (باعزت ، سال هشتم ، 1387) . بهترین اقدام برای این دانش آموزان شناسایی و اقدامات درمانی و آموزشی می باشد(صداقتی و همکاران ،1389 ) . حافظه فعال یک مؤلفه کارکرد اجرای است که با کنترل تکانه ها ، متوقف کردن رفتار در زمان مناسب موجب موفقیت اجتماعی و تحصیلی می شوند (آردیلا، 2008 ؛ زینگرویچولاوس 2009) . از آن جایی که خواندن کلید اصلی اکثر یادگیری ها است و مشکل در خواندن موجب بروز مشکلات زیادی در تحصیل ، عملکرد اجتماعی ، روانی و شغلی فرد می گذارد و با توجه به این مطلب که نارساخوانی درصد بالایی در مقایسه با سایر ناتوانایی یادگیری دارد ضعف دانش آموزان در روخوانی بیشترمربوط به زمینه هایی نظیر بازشناسی ، تشخیص لغت ، و نیز درک مطالب در خواندن است . همیشه این سؤال مطرح بوده است که با چه روش هایی می توان به آموزش ، اصلاح خواندن این دسته از دانش آموزان پرداخت ؟ همچنین آموزش و درمان های ارائه شده به دانش آموزان دارای نارساخوانی چه جنبه های از خواندن (دقت ، سرعت و درک مطلب) آن ها اثر می گذارد؟

1-4- اهداف پژوهش
1-4-1- اهداف اصلی پژوهش
– اثر بخشی آموزش راهبردهای حافظه ی فعال بر بهبود عملکرد مهارت خواندن دانش آموزان نارسا خوان پسردوره ابتدایی شهر صحنه
1-4-2-اهداف جزیی
-تعیین اثربخشی آموزش راهبردهای حافظه فعال در دقت خواندن دانش آموزان نارسا خوان
-تعیین اثربخشی آموزش راهبردهای حافظه فعال در سرعت خواندن دانش آموزان نارسا خوان
-تعیین اثربخشی آموزش راهبردهای حافظه فعال در درک مطلب دانش آموزان نارسا خوان
-Numminen
-Gathercole
-Alloway
-Willis
-Adamz
– Masou
-Swanson
– Nevo
– Breznitz
– Dyslexia
-wajuihian
– Nado0
-siegel
-Kuta
-Brosnan
-Seyn
-Harrison
– PhyllisMc
– Harvl
– Norman
-Dehn
-Gathercole & Alloway