در حال حاضر، شایستگی به اصطلاح چند منظوره ای تبدیل شده است که با معانی مختلف، در زمینه های علمی گوناگونی مورد استفاده قرار می گیرد (مجاب[1] و همکاران، 2011). در ادبیات موجود، تعاریف مختلفی درباره شایستگی وجود دارد. همه تعاریف مذکور بسیار شبیه هم هستند و در آنها بر نقش ها و مسئولیت های شغلی تاکید می شود (کلارک و ارمیت[2]، 2010 ) ، اما با بررسی آنها نتیجه می گیریم که تعریف واحد و اصطلاح شناسی معینی درباره شایستگی وجود ندارد (کرمی، 1386). در ادامه برخی از تعاریف شایستگی بیان می شود :
به اعتقاد سانچز[3] (به نقل از چیانگ[4] و همکاران، 2006) شایستگی ها مجموعه ای دانش، خصوصیات، نگرشها و مهارت های مرتبط به هم تعریف می شوند که تاثیر فراوانی بر شغل افراد دارند. شایستگی ها با عملکرد افراد همبستگی دارند، می توانند با استانداردهای قابل قبول ارزیابی شوند واز طریق آموزش و توسعه بهبود یابند.
شایستگی ها فرد را قادر می سازند تا کار را ماهرانه ( نظیر تصمیم های درست و انجام کارهای اثربخش) در موقعیت های پیچده و نامعین انجام دهد، مانند کار حرفه ای، تعهدات اجتماعی و زندگی شخصی .
چیورز و چیتام[5] (به نقل از چیانگ وهمکاران، 2006) یک تعریف کلی درباره شایستگی بیان می کنند. شایستگی عملکرد کاملاً موثر درون یک حرفه است که ممکن است در دامنه ای از کارایی با بیشترین میزان برتری قرار بگیرد. بارترام[6] (به نقل از چیانگ و همکاران، 2006) شایستگی ها را مجموعه رفتارهایی تعریف می کنند که ابزاری برای دستیابی به نتایج یا برون داد هستند.
برنامه استانداردهای بین المللی برای آموزش و تعلیم عملکرد، شایستگی را دانش، مهارت یا نگرش تعریف می کند «که فرد را توانمند می کند تا به طور موثر، فعالیت های یک شغل یا وظیفه را با استانداردهای مورد انتظار شغل انجام دهد» (چیانگ و همکاران، 2006 ).
نکته مهم درباره شایستگی ها این است که همه شایستگی ها از یک نوع نیستند. به همین دلیل، صاحب نظران شایستگی ها را دسته بندی کنند. اگر بخواهیم در عمل، مدل شایستگی های مدیریتی را تهیه کنیم، باید موضعی شفاف درباره انواع شایستگی و طبقه بندی آنها داشته باشیم و براساس آن، مدل شایستگی را تدوین کنیم.
از آنجائیکه داشتن این ابعاد و مولفه های شایستگی برای همه مدیران در دنیای متلاطم و تغییرات سریع امروزی، برای رسیدن به موفقیت و بهره وری از الزامات اولیه است و همچنین با توجه به اینکه در دنیای امروزی، داشتن شایستگی های لازم برای مدیران سازمانها و بخصوص سازمانهای دولتی برای افزایش توان پاسخگویی آن سازمانها و افزایش رضایتمندی شهروندان و مردم و ایجاد اعتماد عمومی امری اجتناب ناپذیر می باشد (نژاد ایرانی و خاکی، 1386)، لذا در تحقیق حاضر، محقق در صدد است که با استفاده از یکی از مدلها و دیدگاههای علمی، وضعیت ابعاد مختلف شایستگی مدیران را در سطح سازمانهای دولتی استان آذربایجان غربی بررسی نماید و به یافته ها و نتایج علمی و عینی در این خصوص برسد و مدل مناسب برای توسعه ابعاد این شایستگی را در سازمانهای مذکور ارائه نماید.
1-3 پرسش آغازین تحقیق
در پژوهش حاضر، پرسش آغازین تحقیق عبارت است از:
وضعیت ابعاد شایستگی مدیران در سازمانهای دولتی استان آذربایجان غربی در چه حدی می باشد؟ اولویت وضعیت ابعاد شایستگی مدیران در سازمانهای مذکور به چه ترتیب می باشد؟ و مدل مناسب برای توسعه شایستگی مدیران به چه صورت می باشد؟
1-4- اهمیت و ضرورت موضوع تحقیق
یکی از مهمترین جنبه های کسب مزیت رقابتی در فضای کسب و کار امروز، توجه به ارزش آفرینی منابع انسانی و تمرکز بر شایستگی های محوری سرمایه های انسانی است. توجه به موضوع شایستگی در عرصه مدیریت از نقطه نظر دیگر قابل تامل است و آن اینکه اگرچه روند طرح موضوع مدیریت شایستگی در عرصه بخش خصوصی ظهور و بروز یافته و کمتر در بخش عمومی و دولتی نمایان شده است، اما برخی از اندیشمندان آن را به عنوان اهرمی برای سازمانهای دولتی در نظر گرفته اند تا بروکراسی های موجود در درون خود را به واحدهای کارا و منعطف تبدیل کنند. در دنیای مدرن امروزی، هر کشوری برای افزایش ظرفیت حکمرانی و نیز افزایش کارایی و اثربخشی خدمات عمومی، نیازمند مدیران و کارکنانی است تا بتوانند بر اساس شایستگی خویش به ارائه خدمات بهتر به شهروندان بر اساس منافع عمومی جامعه پرداخته و متناسب با رشد روزافزون تغییرات، توانمندی ها و شایستگی های خویش را بهبود بخشند.
بنابراین، توجه به عواملی همچون انتظارات از بخش عمومی، تمرکز بر رویکردهای نوین در عرصه مدیریت منابع انسانی همچون بنیان نهادن رویکرد مدیریت مبتنی بر شایستگی، ضرورت افزایش کارایی و اثربخشی خدمات عمومی به شهروندان از طریق به کارگیری شایستگان در سطح کارکنان و مدیران، استقرار فرایندهای شایسته سالاری، ضرورت تغییر نگاه از رویکرد مبتنی بر شغل به رویکرد مبتنی بر شایستگی،
توجه به پرورش رهبران شایسته در بخش عمومی و … ضرورت نیاز به یک مدل جامع شایستگی در عرصه مدیریت به ویژه در بخش دولتی کشور احساس می شود.
در این صورت، با مشخص شدن وضعیت ابعاد و اولویت آنها، میتوان با تمرکز بر آن ابعاد کارایی و اثربخشی مدیران و کارکنان بخش دولتی استان آدربایجان غربی را افزایش داده و مدیران شایستهای را به کار گرفت.
1-5 اهداف تحقیق
الف- اهداف اصلی:
ب- اهداف فرعی:
ج- هدف کاربردی:
بر اساس یافته های این تحقیق، نقاط ضعف و قوت ابعاد مختلف شایستگی مدیران سازمانهای دولتی استان آذربایجان غربی مشخص می شود و لذا بر اساس آنها، مدل مناسب برای توسعه شایستگی های مدیران در این سازمانها به منظور افزایش عملکرد و اثربخشی سازمانهای دولتی استان ارائه می شود.
1-6 چارچوب نظری
در تحقیق حاضر برای اندازه گیری وضعیت ابعاد شایستگی مدیران در سازمانهای دولتی استان آذربایجان غربی، از نظریه کان و جی چنگ (Kan & Jichang) به عنوان چارچوب نظری استفاده میشود. بر اساس این نظریه، ابعاد شایستگی های مدیران عبارتند از (اکرامی و رجب زاده، 1390):
جمهوری اسلامی ایران با تدوین قانون نحوه اهدای جنین به زوجین نابارور، قانونی را در پنج ماده (مصوب 1382) به تصویب رساند که تنها یک روش از روشهای موجود را به تصریح تجویز کرده است. این قانون در مقایسه با قوانین مشابه در سایر کشورها به ویژه فرانسه، نواقص و کاستیهای بسیاری را داراست. به علاوه این قانون خاص، هیچگونه اشارهای به اموری چون اهدای اسپرم، اهدای تخمک و رحم جایگزین، به عنوان دیگر فروض مطروحه در زمینه روشهای مصنوعی باروری نکرده و تنها به پدیده اهدای جنین به عنوان یکی از مصادیق تلقیح مصنوعی و توابع و حواشی آن پرداخته است.
بخش سوم تلقیح مصنوعی بنام «اجاره رحم» که در آن جنین ناشی از زن و شوهر قانونی جهت پرورش در رحم زن ثالثی بنام «مادر واسطه» و تنها به دلیل اشکال در رحم زوجه صاحب جنین منتقل میشود، هنوز مورد اختلاف فقها و حقوقدانان است ولی با گذشت زمان طولانی مراکز ناباروری منتظرند که هر چه سریعتر مشکل ناباروری این دسته از زوجها با تصویب قانون مرتفع گردد.
نسب طفل ناشی از این تلقیح به پدر و مادر خود منتسب شده و همه آثار نسب قانونی و شرعی هم بر این طفل بار میشود. مواد مربوط به نسب در قانون مدنی که مواد 1158و 1159 هستند، نزدیکی و مواقعه را بیان کردهاند؛ چون راه طبیعی انعقاد نطفه، نزدیکی است وگرنه خصوصیتی در مواقعه و نزدیکی وجود ندارد که تنها معیار ایجاد نسب قانونی و شرعی باشد. در مورد این موضوع اکثر فقها و حقوقدانان معاصر آن را جایز میدانند و تنها عده کمی از فقها هستند که نظر به عدم جواز آن دارند.
در نظام حقوقی ایران، قانونی در مورد رحم جایگزین و ماهیت آن به تصویب نرسیده است و برای تعیین وضعیت حقوقی چنین قراردادهایی باید از اصول حقوقی و قوانین مرتبط مانند قانون نحوه اهدای جنین به زوجین نابارور استفاده کرد. موضوع این قرارداد عبارت است از تعهد مادر جانشین به حمل کودک به نفع زوجین متقاضی و تسلیم طفل به آنها. ممکن است این قرارداد در قبال عوض و دریافت وجه باشد یا میتواند بصورت غیرمعوض و مجانی و با انگیزههای انسانی برای مثال از جانب نزدیکان زوج نابارور صورت گیرد. مجموع خصوصیات فوقالذکر، این قرارداد را در زمره قراردادهای ماده 10 قانون مدنی که اصل آزادی اراده در عقود را بیان میدارد، قرار میدهد. این ماده بیان میدارد «قراردادهای خصوصی نسبت به کسانی که آن را منعقد نمودهاند، در صورتی که مخالف صریح قانون نباشد، نافذ است.» قانونگذار تاکنون مقررات صریحی مبنی بر ممنوعیت انعقاد قراردادهای رحم جایگزین مقرر نداشته است. بنابراین قراردادهایی که میان طرفین منعقد میگردد در صورت فراهم بودن شرایطی که ذکر کردیم، لازمالاتباع است.
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
با توجه به آمار جهانی که در حدود 10 تا 15 درصد از زوجین به علت های مختلف با مشکل نازایی روبه رو می شوند شاید بتوان رحم اجاره ای را یک روش منحصر به فرد از لحاظ پزشکی و در عین حال کاملا شرعی و قانونی دانست که از بروز طلاق و چنین مسائلی در این خانواده ها جلوگیری کرده و باعث تداوم زندگی آنان شود. امروزه بیش از سایر روشها از نظر پزشکی و حقوقی مورد توجه واقع شده روش لقاح خارجی رحمی IVF و به دیگر سخن روش تشکیل جنین در آزمایشگاه و انتقال آن به رحم است که در فرانسه نمونه بارز تولید مثل با کمک پزشکی (procreation medicalement assistee) است. اینگونه تولید مثل دارای فروض مختلف میباشد. ممکن است تشکیل جنین آزمایشگاهی با نطفه زن و شوهری باشد که نمیتوانند به طور طبیعی بچهدار شوند، یا با نطفه ثالث، یعنی مرد یا زن اجنبی؛ و نیز ممکن است هم اسپرم و هم تخمک از افراد بیگانه باشد. یک فرض دیگر این است که افرادی که نمیتوانند به طور طبیعی صاحب فرزند شوند برای بچهدار شدن با زنی قرارداد معوض یا غیر معوض منعقد میکنند مبنی بر اینکه وی جنین تشکیل شده را در رحم خود پرورش دهد و پس از متولد شدن طفل، او را به شخص یا اشخاص طرف قرارداد که خواهان او هستند تحویل دهد.
این مسأله دارای ابعاد مختلف مذهبی، پزشکی، زیستشناختی، اخلاقی، فلسفی، روانشناختی و حقوقی است و از اینرو از دیدگاههای مختلف مورد بحث و بررسی واقع شده است. ولی آنچه در این مقاله مورد بررسی واقع میشود جنبههای حقوقی موضوع است. از نظر حقوقی مسائل
متعددی در این زمینه مطرح میشود که پاسخگویی به برخی از آنها دشوار است: آیا تشکیل جنین در لوله آزمایشگاه و انتقال آن به رحم مجاز است؟ بر فرض اینکه عمل مزبور مجاز باشد حدود آن چیست؟ آیا اجاره یا عاریه رحم و به طور کلی قرارداد تولید مثل برای دیگری جایز است؟ بر فرض اینکه عمل لقاح خارجی رحمی و انتقال جنین مجاز باشد، فرزندی که به دنیا میآید متعلق به کیست؟ به صاحب نطفه زن و شوهری که میخواهند صاحب فرزند شوند، یا صاحب رحم؟ پاسخگویی به این پرسشها و پرسشهای دیگری که در این زمینه مطرح میشود از نظر حقوقی دشوار است و قواعد سنتی حقوق کافی برای پاسخگویی به برخی از آنها نیست.
تحقیقات نشان میدهد در سال ۲۰۰۳، در حدود ۳ درصد از زنان آمریکا، با مشکل ناباروری مواجه بودند که حتی با به کارگیری پیشرفتهترین تکنیکها و روشهای باروری نیز امکان بچه دار شدن برای آنها وجود نداشت و تنها راه باقی مانده برای این دسته از زنان نابارور آمریکایی، متوسل شدن به مادران میانجی یا همان surrogacy بود.
رحمهای اجارهای امروز نه تنها در خانوادههای ایرانی؛ بلکه در بسیاری از کشورهای دنیا راهی است برای بچه دار شدن خانوادههایی که رحم مادر خانواده به دلایل مختلف نمیتواند در 9 ماه بارداری میزبان کودک خود باشد. اما عدم شفافسازی این روش و فرهنگسازی مناسب باعث شده تا دوباره پای دلالها و واسطهها به مسئله باز شود و بازار سیاهی در کنار این اتفاق خوشایند به وجود آید.
بازاری که امروز در خفا رحم اجارهای را بین 2 تا 9 میلیون به فروش میرساند البته وقتی پای متقاضی خارجی از کشورهای دیگر به میان میآید واسطه قیمت را به 25 میلیون هم میکشاند. از سوی دیگر نبود قانون مشخص و نظارت کافی باعث شده تا این مسئله خود به مشکلات دیگری در زندگی زوجین منجر شود.
مفهوم رقابت، شاخصه جوامع حیوانی و انسانی، و همچنین مفهومی به غایت جامعه شناختی است که جامعه شناسان متعددی به بحث در مورد آن پرداختهاند. از اشکال ابتدایی این مفهوم و رقابت در گروه های کوچک انسانی گرفته تا دستههای بزرگ (و در عصر مدرن، دولت-ملتها) همه و همه درگیر پدیده رقابت هستند و نظریه پردازان زیادی نیز در مورد آن به اظهار نظر پرداخته اند. از مارکس و زیمل گرفته تا وبلن و پاره تو، و دست آخر مکاتب انتقادی همچون مکتب فرانکفورت همه بر ابعادی از این پدیده پیچیده دست گذاشته و سعی درتحلیل آن از نقطه نظرهای مختلف کردهاند.
یکی از متفکرانی که در این مورد بحث مفصلی داشته و صاحب نظریهای مشهور است، تورشتاین وبلن، جامعه شناس نروژی الاصل آمریکایی است. وی در “نظریه طبقه تن آسان” Leisure Class به بررسی جامعه شناختی پدیده رقابت در جوامع مدرن میپردازد. وی در توصیف ویژگیهای این طبقه، از پدیده رقابت اجتماعی بهره میگیرد و توضیح میدهد که چگونه نوع و سطح مصرف طبقات بالا میتواند در تعیین یک الگوی مصرف برای سایر طبقات جامعه تعیین کننده باشد. در واقع، در جامعهای که همه چیز مبتنی بر رقابت باشد، و در یک فرهنگ رقابتی، انسانها ارزش خود را در مقایسه با دیگران میسنجند و هویت انسانها و جایگاه و ارزش اجتماعی شان در مقایسه با دیگران معین میگردد. در این پروسه رقابت بی پایان، مصرف چشمگیر، تن آسایی بیشتر، و نمایش چشمگیر نمادهای بلندپایگی، ابزارها و وسایلی هستند که انسانها میکوشند بوسیله آنان، خود را در چشم دیگران برتر جلوه داده و بر اعتبار اجتماعی خود بیافزایند. در این پروسه که اساسا پروسهای اشراف سالارانه بوده و بر نخبگان اقتصادی قشر بالا تکیه دارد، سعی در فرافکنی این الگو به تمامی ساختار جامعه میشود. به گونهای که تمامی طبقات در پروسه رقابتی بی پایان با یکدیگر، در یک ساختار از پایین به بالا، سبک زندگی و مصرف طبقه بالاتر از خود را الگو قرار داده و در رسیدن به طبقات بالاتر با یکدیگر به رقابت بپردازند. لذا سبک زندگی و مصرف طبقات بالا، سرلوحه آبرومندی جامعه محسوب گشته و ویژگیهای کلی جامعه و سبکهای زندگی خاص آنرا تعیین میکند.
. (Judgment of The European Court of Human rights in X & Y v. The Netherlands, 1985).
حریم خصوصی از یک دیدگاه برابر با تجدید و کاهش نفوذ حکومت در زندگی و روابط میان مردم و از دیدگاه دیگر مساوی آرمانهای بشر دوستانه و بطور خلاصه حقوق بشر می باشد. امروزه روابط میان حکومتها و شهروندان به گونه ای است که مدیریت اجتماعی در مفهوم عام خود برای پیشبرد و اجرای برنامه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و تربیتی و ارتباطی ناگزیر است در اعماق و جزئیات زندگی اجتماعی و فردی شهروندان حضور یابد. توسعه مناسبات اقتصادی و اجتماعی ایجاب می کند که دولت در روابط خصوصی ملت دخالت نموده و اموری که سابقاً جزو حقوق خصوصی شهروندان بود هم اکنون تحت نفوذ حقوق عمومی و اقدامات ناشی از اعمال حاکمیت دولت باشد. نمی توان به بهانه دفاع از حریم خصوصی دیواری نفوذ ناپذیر میان دولت و ملت بوجود آورد و به دولت و سازمانهای آن اجازه کوچکترین دخالتی را در روابط و مسایل خصوصی افراد نداد .
وجود چنین دیواری مانع روابط متقابل و ضروری دولت و ملت شده و دولت را از ارائه خدمات و مدیریت صحیح اجتماعی باز می دارد و موجب تبعات و عوارض سوء سیاسی و حقوقی خواهد شد . اما از طرف دیگر نیز حدود ملاحظات دولت در روابط و حریم خصوصی شهروندان در جهت اعمال مدیریت سیاسی و اجتماعی و اجرای برنامه های عمومی باید مشخص و تعریف شده باشد.
بی گمان دولتها نمی توانند هر از گاهی به بهانه مشروعیت سیاسی و تولیت مدیریت اجتماعی اقدام به نقض حریم خصوصی افراد نمایند . حریم خصوصی قلمروی از زندگی هر فرد است که نوعاً وعرفاً یا با اعلان قبلی، انتظار دارد دیگران بدون رضایت وی به اطلاعات راجع به آن قلمرو دسترسی نداشته باشند یا به آن قلمرو وارد نشوند یا به آن قلمرو نگاه یا نظارت نکنند ویا به هرصورت دیگری وی را در آن قلمرو مورد تعرض قرار ندهند : منازل واماکن خصوصی، جسم افراد، اطلاعات شخصی، ارتباطات خصوصی از مهم ترین مصادیق حریم خصوصی هستند. ورود بدون اجازه به منازل واماکن خصوصی، ایست وبازرسیهای بدنی وتفتیش بدنی، رهگیری انواع مکالمات وارتباطات، دسترسی به اطلاعات شخصی، افشای مسائل خصوصی در جامعه، فضولی در امور دیگران وپاییدن افراد نیز از مهم ترین مصادیق اعمال نقض کننده حریم خصوصی محسوب می شود( انصاری، 1391، ص 232)
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در فصل سوم، اصول بیست و دوّم، بیست و سوم، بیست و پنجم، بیست و هشتم، سی و دوّم، سی و سوم و سی و نهم، به مساله حریم خصوصی پرداخته است. در قوانین عادی ایران نیز تا حدودی به حریم خصوصی انسانها توجه شده است. قانون مجازات اسلامی، قانون آیین دادرسی کیفری و قانون مطبوعات از جمله قوانینی هستند که در برخی از مواد آنها به حریم خصوصی توجه شده است.
در قانون مدنی نیز موضوع حریم خصوصی مورد عفلت قرار نگرفته ودر چندین ماده به آن اشاره شده و حفاظت از آن تضمین شده است اما جای واقعی حریم خصوصی در قانون مدنی کاملاً خالی است و اگر چه در گذشته بعنوان یکی از مفاهیم حقوق بشری و یکی از شاخه های حقوق اشخاص به آن بی توجهی شده است . در حال حاضر جا دارد با الحاقات و اضافاتی درقانون مدنی به طورجدی به حریم خصوصی اشخاص پرداخته شود. حریم خصوصی اشخاص ناشی از مدنیت زندگی اجتماعی می باشد و چه عرصه ای شایسته تر از قانون مدنی که به آن بپردازد..لذا در این تحقیق برانیم موضوع حمایت کیفری از حریم خصوصی را در پرتو قانون و در اموزه های جرم شناسی را مورد واکاوی قرار داده و این موضوع را از نظر حقوقی مورد بررسی قرار دهیم .
در نظام حقوقی ایران (متشکل از قواعد حقوقی منعکس شده در قانون اساسی، قوانین عادی، عرف، تعهدات عرفی و قراردادی بین المللی دولت ایران) حریم خصوصی به صورت مشخص و معنون مورد حمایت واقع نشده است. همانند موضع نظام حقوقی اسلام، موضع حقوق موضوعه ایران در مواجهه با حریم خصوصی یک موضع تحویل گرایانه است. حقوق و آزادی هایی که تحت عنوان «حریم خصوصی» قابل حمایت هستند به طور منفرد ودر بطن سایر قواعد مختلف حقوقی نظام حقوقی ایران – هر چند به طور ناقص – مورد حمایت قرار گرفته اند.مبانی اسلامی نظام حقوقی ایران، قانون اساسی، قانون مجازات اسلامی، قانون آئین دادرسی کیفری، قانون آئین دادرسی مدنی، قوانین و مقررات مربوط به ارتباطات پستی، تلفنی، اینترنتی و قانون مطبوعات در زمره قوانین و مقرراتی هستند که گاه به طور ضمنی و گاه صریحا از برخی مصادیق حریم خصوصی حمایت کرده اند. اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و نیز حقوق بین المللی عرفی که متعاقب تصویب این اسناد بین المللی شکل گرفته است در زمره منابعی هستند که به طور صریح به حمایت از حریم خصوصی در نظام حقوقی ایران تأکید دارند. اما با توجه به تمامی موارد فوق قانونی جامع که حمایت کیفری کاملی را از نقض حریم خصوصی تضمین کند وجود ندارد بنابراین پرداختن به این موضوع لازم و ضروری به نظر می رسد.
1- رحیم نوبهار، حمایت حقوق کیفری از حوزه های عمومی و خصوصی، نشر جنگل جاودانه، تهران، چاپ اول، 1387، ص282
-اکثر مردم به طریقی نسبتاً قابل پیش بینی و منحصربه فرد در مقابل پدیده ها واکنش نشان می دهند ولی در عین حال نوعی انعطاف ناپذیری سازگارانه و مخصوص هم دارند. شخصیت ما ثابت و ایستا نیست، ما از تجارب گذشته درس می گیریم و سعی می کنیم در موقعیت های مختلف، پاسخ های مختلف و متنوع نشان بدهیم تا بتوانیم به خوبی از عهده ی کار برآیم (کامرو[10]، 2008) .این یادگیری و انطباق چیزی است که افراد مبتلا به اختلال شخصیت از عهده ی آن برنمی آیند (کامرو، 2001).
اختلال شخصیت یک الگوی فراگیر، با دوام و غیرقابل انعطاف از تجارب درونی و رفتاربیرونی است که به طرز مشخص با انتظارات فرهنگی فرد تفاوت دارد و به درماندگی یا اختلال منجر می شود.
طیف محدود تجارب و پاسخ هایی که مبتلایان به این اختلالات از خودشان می دهند، اغلب منجر به مشکلات روان شناختی، اجتماعی یا شغلی می شود و این اختلالات قاعدتاً در نوجوانی یا آغاز بزرگسالی شروع می شود )انجمن روان شناسی آمریکا،2004).
-یافته های پژوهشی در جمعیت های بهنجار نشان می دهد که خودشیفتگی، یک ساختار شخصیتی چندوجهی است که ارتباط پیچیده با سلامت روان دارد برخی از مؤلفه های این ساختار شخصیتی مثل اقتدار طلبی، برتری طلبی و خود تحسین گری، تا حدودی پیش بینی کننده ی ارزش خود و کاملاً بی ارتباط با نابهنجاریهای روانی اند، اما برخی دیگر مانند بهره کشی و احساس محق بودن، پیش بینی کننده ی مشکلات روانی هم چون اضطراب و افسردگی به شمار می روند. بنابراین خود شیفتگی افراطی، یک اختلال شخصیت شمرده می شود که به صورت یک الگوی فراگیر، شامل خود بزرگ بینی (در خیال و عمل) نیاز به تحسین و فقدان قدرت همدلی نمایان می شود . گذشته از حالت افراطی خودشیفتگی، که در قالب یک اختلال طبقه بندی می شود، همه ی آدم ها کم و بیش دارای این خصیصه اند و هر چند رشد شخصیتی و سلامت بیشتر باعث نمود کم رنگ تر این پدیده می شود اما به ندرت می توان کسی را یافت که به طور کلی از این خصیصه بری باشد (قربانی، 1383).
آدلر معتقد بود آسیب شناسی روانی بازتاب طرحواره های ناسالم و روان نژند است که زیربنای سبک زندگی بشمار می رود (اسپری، 1999- ص 21). یانگ (1990و 1999) معتقد است برخی طرحواره ها –بویژه آنها که عمدتاً در نتیجه ی تجارب ناگوار[11] دوران کودکی شکل می گیرند- ممکن است هسته ی اصلی اختلالات شخصیت قرار بگیرند. یانگ جهت بررسی دقیق تر مجموعه ای از طرح واره ها را مشخص کرد که به آنها “طرحواره های ناسازگار اولیه”[12] می گویند. طرحواره های ناسازگار اولیه، الگوهای هیجانی و شناختی خود- آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در مسیر زندگی تکرار می شوند، و از تعامل خلق و خوی فطری کودک با تجارب ناکارآمد او با والدین و خواهر و بردارها و همسالان در طی سالهای اولیه ی زندگی بوجود می آیند.
از نظر آینسورث[13] دلبستگی[14] شاید عنصر اساسی طرحواره های کودک از گونه ی انسان باشد که بتدریج به مراقب منتهی می شود.زیربنای دلبستگی مراقب- کودک، الگوی فعال درونی از چهره ی دلبستگی است که تحت تأثیر تجارب روزانه ی کودک با مراقبش شکل می گیرد. (آینسورث 1979 به نقل از مؤمنی، 1389)
الگوهای فعال درونی، یک تصویرذهنی از خود و دیگران است که در طول روابط اولیه کودک با چهره ی دلبستگی شکل می گیرند. از دیدگاه نظریه ی دلبستگی، اختلالات شخصیتی حاصل از الگوهای فعال درونی، منفی و ناایمن هستند (بارتولامو و هوروویتز[15]، 1991؛ به نقل از مؤمنی، 1389).
گرچه بنظر می رسد بین سبک های دلبستگی و عزت نفس[16] رابطه وجود داشته باشد، با این حال تحقیقات بسیار اندکی در این زمینه انجام شده است. از آنجایی که سبک دلبستگی ایمن با حس درونی شده ی خود-ارزشمندی، راحتی و صمیمیت در ارتباطات نزدیک توصیف می شود، انتظار هست افراد با سبک دلبستگی ایمن[17]، در مقایسه با افرادی که سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی[18] و مضطرب[19] دو سوگرا دارند) عزت نفس بالاتری نشان دهند و در میان گروههای دلبسته ی ناایمن، انتظار می رود افراد با سبک دلبستگی اجتنابی در مقایسه با سبک دلبستگی مضطرب دو سوگرا، عزت نفس بالاتری نشان دهند اگرچه به طور متداول خودشیفتگی به عنوان سازه ای در نظر گرفته می شود که معادل عزت نفس بسیار بالاست اما شواهد تجربی و نظری اخیر بین این دو مفهوم تمایز قایل می شوند و این دو همبستگی قدرتمندی با هم ندارند (براون[20] و همکاران، 2004)، بشمن و بامسیتر[21] (1998) خودشیفتگی را به عنوان سرمایه گذاری هیجانی یک فرد در ایجاد برتری خودش توصیف می کنند در حالیکه احتمالاً حسی که فرد خودشیفته دارد این است که هنوز این برتری را بدست نیاورده است. عزت نفس به عنوان یک ارزشیابی کلی از محاسن فرد است (بامسیتر و همکاران، 2003) بدون نیاز به اینکه فرد برانگیخته شود که این محاسن را به رخ دیگران بکشد کاری که یک فرد خودشیفته معمولاً انجام می دهد. با وجود تمایزات ساختاری ، تحقیقات با بزرگسالان نشان داده است که عزت نفس و خود شیفتگی دارای یک ارتباط مثبت معنی داری می باشند.
عزت نفس به طورکلی متأثر از کیفیت ارتباطات نزدیک با دیگران است (لیری، 1999؛ لیری و داونس[22]، 1995) از طرفی این گونه ارتباطات نزدیک به گونه ای عمیق با سبک دلبستگی اشخاص رابطه دارد (بالبی، 1969، به نقل از مؤیدفر، 1385).بنابراین می شود نتیجه گرفت که عزت نفس به سبک دلبستگی رابطه دارد که از مفاهیمی است که ابتدا بالبی آن را مطرح کرده است.
با توجه به مباحث مطرح شده، پژوهش حاضر، درجهت بررسی رابطه ی طرحواره های ناسازگار اولیه ، عزت نفس وسبک های دلبستگی با تیپ شخصیتی خودشیفته است و اینکه آیا این سه قدرت پیش بینی تیپ خودشیفته را دارند؟/ .
ظهور گروهها وتشکیلات تروریستی موجب شد تا این گروهها برای ادامه حیات تروریستی خود و انجام اقدامات تروریستی، همچنین آموزش تروریستها، نقل و انتقال آنها از جایی به جایی دیگر، تهیه سلاح و مسایلی از این دست به منابع مالی گسترده ای نیازمند باشند. در نتیجه تأمین مالی اقدامات تروریستی و شناسایی آن به عنوان یکی از عوامل افزایش این گونه اقدامات ، از جمله مسایلی شد که مورد توجه خاص دولتها قرار گرفت. پس از جنگ جهانی دوّم و تأسیس سازمان ملل متحد، تلاش دولت ها جهت مقابله با تروریسم افزایش یافت. دو نهاد مجمع عمومی و شورای امنیت که مطابق با اصول مندرج در منشور ملل متّحد هر یک به نحوی عهده دار حفظ صلح و امنیت بین المللی محسوب می شوند، گامهایی در این راستا برداشتند. گرچه این تلاش ها تا سال 1972 میلادی همچنان اثربخش نبود، اما در این سال در پی حادثه کشتار مونیخ موضوع تروریسم بطور جدّی در دستور کار مجمع عمومی سازمان ملل متحد قرار گرفت.
متعاقب آن قطعنامه 3034 مجمع عمومی صادر شد که در آن تشکیل کمیته ویژه ای با موضوع تروریسم و چگونگی مقابله با آن پیش بینی شده بود. این کمیته موفقیت چندانی نداشت، اما با این وجود، گزارشهایی را هر دو سال یکبار به کمیته ششم مجمع عمومی در مورد تروریسم ارائه میداد. تا اینکه به دنبال موج عظیم حوادث تروریستی و بالاخص بمب گذاریها در اقصی نقاط جهان و تشکیل و توسعه سریع سازمان های تروریستی و شناسایی تأمین و حمایت های مالی به عنوان عامل بسیار مهم ارتکاب جرایم تروریستی در تاریخ 17 دسامبر 1996 قطعنامه 210/51 مجمع عمومی صادر شد که در آن تأسیس کمیته ویژه ای برای مقابله با اقدامات مذکور و تهیه پیش نویس سه کنوانسیون بین المللی یعنی کنوانسیون های موضوع رساله و «کنوانسیون بین المللی مقابله با تروریسم هسته ای» پیش بینی شد.این کمیته تا کنون علاوه بر تهیه پیش نویس کنوانسیون های مذکور، وظیفه تهیه پیش نویس کنوانسیون جامع مبارزه با تروریسم را بر عهده داشته است. ما در اینجا قصد داریم «کنوانسیون بین المللی مقابله با بمب گذاری تروریستی1997» و « کنوانسیون بین المللی مقابله با تأمین مالی تروریسم1999» را به علّت اهمیت موضوع و قرارگرفتن این دو کنوانسیون در دسته آخرین اقدامات مجمع عمومی در مورد تدوین معاهدات ضدّ تروریسم و همچنین وجود برخی شباهتها میان این کنوانسیونها هم از نظر مبدأ شکل گیری و مقدمات تهیه آنها و هم از نظر مفاد گنجانده شده در آنها (چه بصورت شکلی و چه بصورت ماهوی، یعنی مقررات مربوط به جرم انگاری، مسایل مربوط به صلاحیت
دولتها از قبیل تعقیب، محاکمه،مجازات،استرداد مجرمین و وضعیت متهمین و محبوسین)بررسی کنیم و در ادامه، وجوه افتراق و تفاوتهای آنها مانند اختلاف در شناسایی مسؤولیت کیفری اشخاص حقوقی و شمول یا عدم شمول مقررات مندرج در کنوانسیونها بر دیگران را نیز مورد توجه قرار دهیم.