در روایت دیگری شخصی به محضر مقدس حضرت صادق۷ عرض میکند که خداوند به من پسری عطا کرده است، او را در چه شغلی قرار دهم؟ حضرت او را از برخی شغلها نهی میفرمایند و در نهی قصابی، جهت نهی را اینگونه بیان میفرمایند:
… فَإِنَّ الْجَزَّارَ تُسْلَبُ مِنْهُ الرَّحْمَه[۲۵۷]
… چرا که از قصاب رحمت و مهربانی گرفته میشود
مواردی که تا اینجا بیان شد، بیشتر به صورت عادتهای زندگی است. پرخوری، پرحرفی، شغل و… مواردی هستند که آدمی هر روزه و در سر تا سر عمر با آن ها مواجه است. اما در برخی روایات انجام برخی کارها به طور خاص – و نه به صورت عادت – از عوامل قساوت قلب شمرده شده است. در این باره به بیان دو روایت اکتفا میکنیم.
۱٫۳٫۶٫۱٫ خاک ریختن روی جنازهی ارحام
عبید بن زراره میگوید:
مَاتَ لِبَعْضِ أَصْحَابِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ۷ وَلَدٌ فَحَضَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ۷ فَلَمَّا أُلْحِدَ تَقَدَّمَ أَبُوهُ فَطَرَحَ عَلَیْهِ التُّرَابَ فَأَخَذَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ۷ بِکَفَّیْهِ وَ قَالَ لَا تَطْرَحْ عَلَیْهِ التُّرَابَ وَ مَنْ کَانَ مِنْهُ ذَا رَحِمٍ فَلَا یَطْرَحْ عَلَیْهِ التُّرَابَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ۶ نَهَى أَنْ یَطْرَحَ الْوَالِدُ أَوْ ذُو رَحِمٍ عَلَى مَیِّتِهِ التُّرَابَ فَقُلْنَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَنْهَانَا عَنْ هَذَا وَحْدَهُ- فَقَالَ أَنْهَاکُمْ مِنْ أَنْ تَطْرَحُوا التُّرَابَ عَلَى ذَوِی أَرْحَامِکُمْ فَإِنَّ ذَلِکَ یُورِثُ الْقَسْوَهَ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْ قَسَا قَلْبُهُ بَعُدَ مِنْ رَبِّهِ[۲۵۸]
فرزند یکی از اصحاب امام صادق۷ مرد پس حضرت بر جنازه حاضر شدند. هنگامی که لحد را گذاشتند پدر اوجلو آمد و خاک بر جنازه ریخت. حضرت او را منع کردند و فرموند تو و هر کس که از ارحام اوست بر او خاک نریزد چرا که رسول خدا۶ نهی کردهاند از این که پدر و ارحام میت بر جنازهی او خاک بریزند….. چرا که این کار باعث قساوت در قلب میشود و کسی که قلبش قساوت پیدا کند از خدای خود دور میگردد.
۱٫۳٫۶٫۲٫ خوردن خون
مسلم است که خوردن خون حرام است و این کار از معاصی به شمار میرود. اما باید توجه داشت که وقتی از قساوت به عنوان اثر گناه یاد میشود، نفس عمل مورد نظر نیست؛ یعنی عمل هر چه که باشد چون معصیت است باعث قساوت قلب میشود اما برخی اعمال چه مکروه باشند و چه حرام خود باعث قساوت قلب میشوند و اثر وضعی آن ها سختی قلب است. امام صادق۷ در بیان حکمت حرمت خوردن خون میفرمایند:
… وَ أَمَّا الدَّمُ فَإِنَّهُ یُورِثُ آکِلَهُ الْمَاءَ الْأَصْفَرَ وَ یُبْخِرُ الْفَمَ وَ یُنَتِّنُ الرِّیحَ وَ یُسِیءُ الْخُلُقَ وَ یُورِثُ الْکَلَبَ وَ الْقَسْوَهَ فِی الْقَلْبِ وَ قِلَّهَ الرَّأْفَهِ وَ الرَّحْمَه[۲۵۹]
اما خوردن خون باعث بیماری میشود[۲۶۰] و دهان و بدن را بد بو میکند و باعث بد اخلاقی میشود. باعث میشود شخص از خوردن سیر نشود و قساوت قلب پیدا کند و رحمت و رأفت او کم شود.
مهمترین اثر قساوت قلب، مانع شدن در تضرع و زاری نکردن به درگاه باری تعالی است. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُون
پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرّع نکردند؟ ولى [حقیقت این است که] دلهایشان سخت شده، و شیطان آنچه را انجام مىدادند برایشان آراسته است.
همانطور که گذشت، امام علی۷ فرمودهاند که قساوت قلب موجب خشکی چشم میشود. در فصلهای قبل بیان شد که از مهمترین لذات معنوی، گریه از خشیت خدا و گریه در مصائب ائمه: است. همچنین مناجات با خدا در بسیاری از اوقات با گریه همراه است. واضح است شخصی که دچار قساوت قلب شده باشد، از این لذات بزرگ محروم میگردد.
همانطور که گفته شد، گناه عامل اصلی قساوت قلب است. برای رفع این بیماری مهلک اولاً میبایست عامل ابجاد کننده را بر طرف کند.
همانطور که افراد برای رفع بیماریهای جسمی خود به درگاه خداوند دعا میکنند، برای رفع این بیماری مهلک نیز باید به درگاه خدا تضرع کرد. ائمه: در روایات متعددی به این امر مهم اشاره کردهاند. امام صادق۷ در دعایی به درگاه خداوند متعال عرضه میدارند:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ وَ الْهَرَمِ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَهِ وَ الْقَسْوَهِ وَ الْفَتْرَهِ وَ الْمَسْکَنَهِ [۲۶۱]
بار خدایا من بتو پناه برم از بیحالى و پیرى و کمدلى و بخل و غفلت و سنگدلى و سستى و زبونى
در روایت دیگری امام۷ از خود اینگونه به خداوند شکایت میکنند:
رَبِّ مَا أَسْوَأَ فِعْلِی وَ أَقْبَحَ عَمَلِی وَ أَقْسَى قَلْبِی وَ أَطْوَلَ أَمَلِی وَ أَقْصَرَ أَجَلِی[۲۶۲]
پروردگارا چه بد است کردارم و چه زشت است رفتارم، و چه سخت است دلم، و چه دراز است آرزویم و کوتاه است عمرم
در دعای دیگری از ادعیهی ماه مبارک رمضان داریم:
اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنِّی فِیهِ …. وَ الْقَسْوَهَ وَ الْغَفْلَهَ ….[۲۶۳]
خداوندا در این ماه مبارک … و قسوت و غفلت و… را از من دور کن
لازم به تذکر است که علاوه بر دعا برای از بین رفتن قساوت قلب، میتوان برای رفع عوامل آن دعا کرد. امام سجاد۷ در دعایی از خداوند متعال دوری از بلندی آرزو که از عوامل مهم قساوت قلب است را میخواهند:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَهٍ بَعْدَ سَاعَهٍ، وَ لَا اسْتِیفَاءَ یَوْمٍ بَعْدَ یَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَم[۲۶۴]
اى خداوند، بر محمد و خاندان او درود فرست و ما را از آرزوهاى دور و دراز در امان دار و به صدق عمل آرزوهاى ما تنگ میدان ساز، آن سان که ما را آرزوى آن نبود که به سر آوریم ساعتى را پس از ساعت دیگر و به پایان بریم روزى را پس از روز دیگر و بپیوندیم نفسى را به نفس دیگر و بر داریم گامى را از پى گام دیگر.
۱٫۵٫۳٫ سکوت
از دیگر عوامل برطرف کنندهی قساوت، سکوت است. امام صادق۷ در روایتی میفرمایند:
الصَّمْتُ …. قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ سِتْراً عَلَى الْجَاهِلِ وَ زَیْناً لِلْعَالِمِ وَ مَعَهُ عَزْلُ الْهَوَاءِ وَ رِیَاضَهُ النَّفْسِ وَ حَلَاوَهُ الْعِبَادَهِ وَ زَوَالُ قَسْوَهِ الْقَلْبِ وَ[۲۶۵]…
خداوند متعال سکوت را پوششی بر جاهل و زینتی بر عالم قرار داده است. و با سکوت است عزل هوی و ریاضت نفس و شیرینی عبادت و از بین رفتن قساوت قلب و…
۱٫۵٫۴٫ محبت کردن به ایتام
در آموزههای دین اسلام، تأکید زیادی بر رسیدگی بر ایتام شده است؛ همچنین پایمال کردن حق ایتام از بزرگترین معاصی است. پیامبر اکرم۶میفرمایند:
مَنْ أَنْکَرَ مِنْکُمْ قَسْوَهَ قَلْبِهِ فَلْیَدْنُ یَتِیماً فَیُلَاطِفُهُ وَ لْیَمْسَحْ رَأْسَهُ یَلِینُ قَلْبُهُ بِإِذْنِ اللَّهِ إِنَّ لِلْیَتِیمِ حَقّاً وَ قَالَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ یُقْعِدُهُ فِی خِوَانِهِ وَ یَمْسَحُ رَأْسَهُ یَلِینُ قَلْبُهُ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ لَانَ قَلْبُهُ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ[۲۶۶]
هر کس از سخت دلى خود ناراحت باشد یتیمى را نزد خویش بخواند و با وى مهربانى بنماید و دست محبّت بر سر وى کشد، بخواست خدا دلش نرم خواهد گشت، چون یتیم را بر دیگران حقّى مسلّم است.
همان طور که پر خوری و یا خوردن خون، باعث قساوت قلب در آدمی میشود، خوردن برخی از خوراکیها باعث رقت قلب میشود. در روایات رسیده از ائمه: چنین خاصیتی در خوردن عدس بیان شده است. امیرالمومنین۷ فرمودند:
أَکْلُ الْعَدَسِ یُرِقُّ الْقَلْبَ وَ یُکْثِرُ الدَّمْعَهَ[۲۶۷]
خوردن عدس قلب را رقیق و اشک را زیاد میکند.
در روایت دیگری داریم:
۱۵۱۹ قیام مارونها (بردگان فراری) به رهبری هنریک، برضد اسپانیاییها در هیسپانیولا[۴] (هایتی امروز).
۱۵۲۲ قیام بردگان در جزیرهی هیسپانیولای اسپانیا.
۱۵۲۷ قیام در پورتوریکو
۱۵۲۹ قیام در پورتوریکو
۱۵۲۹ قیام در سانتاماریا[۵]
۱۵۳۰ قیام در مکزیکو
۱۵۳۱ قیام چهارم در پاناما
۱۵۵۰قیام در پاناما و پرو
۱۵۶۰ قیام بینو Byno در امریکای مرکزی
۱۶۰۰ شورش بردگان فراری (مارونها)
۱۶۳۹ شورش در جزیرهی پروپدنس[۶]، نخستین شورش در یک کلنی انگلیسی «هند غربی».
۱۶۵۵ قیام ۱۵۰۰ بردهی فراری در جاماییکا
۱۶۶۳ نخستین طغیان بردگان آفریقایی در جاماییکا
۱۷۳۸-۱۶۶۳ بردگان رفاری دائماً به بریتانیاییها حمله میکردند.
۱۶۶۵ بردگان جاماییکا در حالت دایمیشورش در جاماییکا بودند
۱۶۷۴ قیام درباربادو
۱۷۸۲-۱۶۷۹ بردگان فراری در هایتی متشکل شدهاند.
۱۶۸۵ آفریقاییها سربه شورش برمیدارند و بسیاری از آن ها به کوهستانها میگریزند و به بردگان فراری میپیوندند. در نتیجه بردهداران مجبور میشوند مدت چند ماه حکومت نظامی برقرار کنند
۱۶۸۷ قیام بردگان در آنتیگا[۷]
۱۶۹۰ قیام بردگان در جاماییکا (یعنی بردگان فراری تره لاوانی)[۸]
۱۹۶۱ قیام درهایتی
۱۶۹۲ توطئه در جاماییکا که در آن گویا شش خدمتکار ایرلندی شرکت داشتند.
۱۶۹۲ شورش در باربادوس
۱۶۹۴ دو قیام در جاماییکا
۱۶۹۵ قیام در برزیل
۱۷۰۲ قیام در باربادوس
۱۷۱۱ جنگ سیاهان با فرانسویها در برزیل
۱۷۶۳-۱۷۱۵ شورشهای سوری نام Surinam
۱۷۱۸ شورش در برزیل
۱۷۱۸-۱۷۲۶ جنگ بیرحمانهی انگلیسها با بردگان فراری در جاماییکا
۱۷۲۸ فتنهی بردگان در جاماییکا با بیرحمی سرکوب شد
۱۷۳۰ بردگان فراری سربازان بریتانیایی را شکست دادند
۱۷۳۲ بریتانیا سکونتگاه بردگان فراری را گرفت ولی سال بعد مغلوب شد.
۱۷۳۳ قیام در سنتجان[۹] (یکی از جزایر ویرجینیا)
۱۷۳۷ قیام بردگان در آنتیگا که در آن گفته میشد که سیاهان آزاد شرکت داشتند.
۱۷۳۹ معاهدهی بریتانیا با بردگان فراری جاماییکا دایر بر تضمین آزادی و حق مالکیت آن ها بر اراضی واقع بین شهر ترهلاونی و کوکپیتس[۱۰] که بالغ بر ۱۵۰۰ اکر میشد
۱۷۴۴ قیام بزرگ در توباگو Tobago
۱۷۴۵ توطئه میان بردگان در ترهلاونی (جاماییکا)
۱۷۵۴ طغیان بردگان در شهر کرافورد (جاماییکا)
۱۷۶۰ قیام در جاماییکا به رهبری تاکی
۱۷۶۲ طغیان «سیاهان وحشی»[۱۱] در شهر کرافورد (جاماییکا)
۱۷۶۳ قیام کارییهای سیاه[۱۲]
۱۷۶۵ شورش شدید بردگان سیاه در سورینام هلند
۱۷۶۵ سال شورشهای متعدد در جاماییکا
۱۷۶۵ نوامبر –کورومانتینها [۱۳] در جاماییکا سربه شورش برمیدارند.
۱۷۶۵ بردگان جاماییکا که در هندوراس[۱۴] کار میکردند سربه شورش برداشتند و اربابانشان را کشتند
۱۷۶۶ کورومانتینها وست مورلند شورش کردند
۱۷۶۸ تنبیه بیرحمانهی بردگانی که برای شورش در مونسترات[۱۵] همدست شدند.
یکی از بحث برانگیزترین مسائل مربوط به خشونت علیه زنان، جواز خشونت فیزیکی علیه زنان برای شوهر در شرایط خاص می باشد که برخی از معاندان و اسلام ستیزان، آیه سی و چهارم سوره نساء را شاهد بر آن می آورند و این شبهه را بسیار مطرح کرده و میکنند، که در آیه ۳۴ سوره نساء خداوند این اجازه را به مرد می دهد تا زن را مورد ضرب قرار دهد واین خلاف حس انسان دوستی است.
چنین طرحی درعصر حاضر، ازسوی برخی منتقدان، خلاف حقوق بشر و در تضاد با آزادی زنان شناخته شده است. گروهی سعی کرده اند که با بزرگ نمایی این طرح، ازآن ادعا نامه ای علیه اسلام بسازند، جمعی تلاش داشته اند تا با تکیه بر این فهم از آیه، روش های نادرست و ناعادلانه را در مورد زن جایز شمارند، برخی نیز اهتمام داشته اند تا با توجیهات علمی، ساحت دین را از هرگونه برنامه ی ناعادلانه منزه شمارند و جلوی سوء استفاده ها را بگیرند.[۱۶۰]
آیهی مربوطه و ترجمه آن به شرح ذیل است:
(الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیراً)؛ « مردان به واسطه آن چه که خدا بعضى را بر بعضى دیگر فضیلت داده و به جهت آن چه از اموال خود که به مصرف میرسانند سرپرست زنانند. پس زنان شایسته فرمانبردار و فروتن و خویشتن را به وسیله آن چه که خدا در نهان نگاه داشته، محافظت میکنند. و آن گروهى از زنان را که از سرکشى ایشان خوف دارید اولاً پند و اندرز دهید، و ثانیاً از بسترهاى آنان دورى گزینید، و ثالثا ایشان را بزنید. پس اگر از شما اطاعت نمودند از هیچ طریقى بر آنان ستم نکنید! زیرا خدا حتماً برتر و بزرگوار است.»
این آیه مبارکه شبهات و سئوالات بسیاری را در زمینه تجویز خشونت مردان علیه زنان در خانواده برانگیخته است. منتقدان، کلمه « واضربوهن » در این آیه را مبین مجوز خشونت علیه زنان در دین اسلام بیان کرده اند. در حالی که چنین برداشتی از آیه با مبانی اسلامی نظیر تکریم انسان[۱۶۱] ، احیای مقام زن با توجه به وضع قوانین مهریه[۱۶۲] و نفقه[۱۶۳] و … و مبارزه تاریخی اسلام با شکستن حرمت زنان و زنده به گور کردن دختران[۱۶۴] منافات دارد.
آنچه درباره زدن زن در قرآن کریم آمده است با آنچه در اذهان خطور می کند و یا توسط بعضی از مسلمانان اعمال می شود، منطبق نیست، بلکه مطلبی است بسیار دقیق و منطقی که در روابط اجتماعی توسل به قوه قهریه گاهی اجتناب ناپذیر است و اسلام آن را ابداع نکرده و آنچه اسلام در اینجا آورده است مشروعیت بخشیدن به یک امر طبیعی و درونی بشر می باشد و سرّ تشریع آن محدود نمودن آن بوده است. به دیگر سخن از آنجا که توسل به قوه قهریه امری طبیعی و معمولی است عده ای شاید افراط کنند، از این رو، اسلام ضمن صحه گذاشتن بر این اصل طبیعی، آن را تحت قانون در آورده است تا قابل تعریف باشد.
در ادامه ضمن بررسی و بیان نظرات مفسران و فقیهان در مورد این آیه سعی خواهیم نمود تا شبهه ای را که برخی از منتقدان در زمینه خشونت علیه زنان مطرح نموده اند را پاسخ گوییم.
ابتدا برای فهم بیشتر آیه ببینیم که نشوز چیست؟ نشوز در لغت به معنای بلندی و ارتفاع است و زن ناشزه در اصطلاح به زنی گفته می شود که خود را در برابر همسرش در موضع بالا ببیند و تن به اطاعت او ندهد.
عالمان لغت اصل در این واژه را ارتفاع و علو دانسته اند .[۱۶۵]
راغب می گوید: « نشوز المرأه بغضها لزوجها و رفع نفسها من طاعته و عینها عنه الی غیره» .[۱۶۶]نشوز زن عبارت است از کینه و نفرت او نبست به شوهرش و سرتافتن از اطاعت او و چشم داشتن بجز او.
در قاموس قرآن نشوز این گونه معنی شده است : « برتری و عصیان کردن مرد است بر زن و زن است بر مرد». [۱۶۷] در مجمع البیان در توضیح کلمه نشوز آمده است : زنانى که از عصیان آنها مىترسید و بیم دارید که در صدد تسلط بر شما برآیند و با شما بمخالفت پردازند. [۱۶۸]
علامه طباطبایی در معنای نشوز آورده است : کلمه «نشوز» به معناى عصیان و استکبار از اطاعت است، و مراد از خوف نشوز این است که علائم آن به تدریج پیدا شود، و معلوم گردد که خانم مىخواهد ناسازگارى کند. [۱۶۹]
چنان که دیده می شود نشوز زن عصیان و سرباز زدن او از اطاعت شوهر تعریف شده است. بنابراین تحقق و عدم تحقق نشوز، بستگی به فهم حدود و گستره اطاعت همسر دارد؛ زیرا هرچه دایره اطاعت گسترده تر باشد، زمینه نشوز بیشتر مهیاست و بعکس هرچه دایره اطاعت شوهر تنگتر و محدودتر باشد، زمینه تحقق نشوز کمتر فراهم می شود. اکنون باید دید محدوده اطاعت زن از همسر تا کجاست؟
اینکه نشوز در خانواده چه مصادیقی را شامل می شود و عالمان آن را در چه دامنه و گستره ای دیده اند نیازمند مروری سریع بر ایات نشوز و نیز بررسی و تحلیل آراء عالمان در عرصه فقه و تفسیر است. از تعبیرهایی که مفسران و فقیهان در این باره داشته اند، می توان سه دیدگاه را نتیجه گرفت:
۱ - گستره اطاعت شوهر به اندازه گستره اوامر و نواهی اوست یعنی هر دستوری که شوهر می دهد زن باید اطاعت کند، چه مربوط به زندگی خانوادگی باشد چه نباشد و چه درباره حق بهره وری جنسی باشد چه نباشد.
نویسنده تفسیر المنار در این زمینه آورده است: بیشتر فقیهان، نشوز شرعی را که مجوز زدن به هنگام نیاز است به چند مورد خاص محدود ساخته اند؛ مثل سرباز زدن از خواسته مرد در بستر، بیرون رفتن از منزل بدون ضرورت و برخی آرایش نکردن زن را از مصادیق نشوز شمرده اند. همچنین گفته اند مرد حق دارد زن را به خاطر ترک تکالیف دینی مثل غسل و نماز بزند. اما نشوز معنایی گسترده تر از اینها دارد و هرگونه عصیان و سرکشی از سوی زن را که انگیزه اش تکبر و خودکامگی باشد شامل می شود. و آیه شریفه نیز که می فرماید: «پس اگر از شما اطاعت کردند، دیگر راهی برایشان مجویید» همین را می رساند. [۱۷۰]
بر اساس این دیدگاه، نشوز زن در دایره حقوق همسری محدود نشده است، بلکه هرگونه سرفرازی و اطاعت نکردن از دستور و خواست شوهر، نشوز به شمار می آید؛ چه آن دستور مربوط به حقوق همسری باشد چه نباشد.
۲ - اطاعت شوهر تنها در حدود حقوق است و نه بیشتر؛ بنابراین نشوز زن آنگاه تحقق می یابد که این حقوق رعایت نشود.
حضرت امام خمینی می نویسد: نشوز در مورد زن عبارت است از اطاعت نکردن از همسر در جایی که واجب است بر او؛ مثل تمکین نکردن، نپیراستن خود از چیزهایی که تنفرآمیز است و با بهره وری و لذت بردن از او ناسازگار می باشد، نیز نظافت نکردن و آرایش نکردن در صورتی که شوهر خواستار آن باشد و همچنین بیرون رفتن از منزل او بدون اجازه شوهر و مانند اینها. اما با اطاعت نکردن تنها، در صورتی که واجب نباشد نشوز تحقق پیدا نمی کند، بنابراین اگر از انجام دادن کارهای خانه سرباز زند یا نیازهای مرد را که ارتباطی با بهره گیری جنسی ندارد مثل جاروکردن، خیاطی، آشپزی و … برآورده نسازد، نشوز صدق نمی کند.[۱۷۱]
صاحب جواهر نیز می نویسد: ظاهر این است که نشوز، با بیرون رفتن هر یک از زن و شوهر از وظایف واجب بر یکدیگر تحقق می یابد.[۱۷۲]
۳ - فرمانبری از شوهر تنها در استمتاع جنسی است و نه بیشتر. بر اساس این نظریه نشوز ضد تمکین است.
صاحب جواهر در تعریف تمکین می نویسد: تمکین کامل، عبارت است از خود را در اختیار شوهر قرار دادن به گونه ای که عدم نشوز تحقق یابد؛ آن عدم نشوزی که به اتفاق شرط وجوب نفقه است، بلکه مسئله اجماعی است. بنابراین اگر زن به گونه ای که گفته شد تمکین کرد، به گونه ای که محل خاص یا دقت خاصی را از جایها و زمان های مناسب بهره گیری جنسی تعیین نکند، بر مرد انفاق واجب است وگرنه واجب نیست.[۱۷۳]
بنابراین نشوز وقتی صورت می گیرد که زن تمکین نکند و تن به تمتعات مرد ندهد؛ اما اگر تمکین کرد در این صورت ناشزه شمرده نمی شود، اگرچه از جهات دیگر مقصر باشد.
این نظریه راجع به نشوز که با مبانی فقهی نیز سازگارتر به نظر می رسد، از یکسو زمینه نشوز را بشدت محدود می کند، زیرا تنها سرباز زدن از حق جنسی مرد را نشوز می داند و نه مخالفت با هرگونه خواسته های حق و ناحق او را، ولی از سوی دیگر، دامنه آن را توسعه می دهد به هر گونه رفتار و گفتاری که باعث بی میلی مرد نسبت به زن شود و در نتیجه به محرومیت از استمتاع بیانجامد.
با مشخص شدن معنای نشوز و تأمل در مفهوم آیه و برخی از روایات می توان به نتایجی رسید:
۱ـ تنبیه بدنی در قرآن، اختصاص به « نشوز» دارد و نشوز حالت طغیان و سرکشی است و مقصود از آن وضعی است که زن به وظایف خود در برابر همسر عمل نمی کند؛ از این رو در توقعات فراتری که شوهر دارد، نه اطاعت لازم است، و نه در صورت مخالفت، نشوز تحقق می یابد. زن با عقد ازدواج می پذیرد که به درخواست های جنسی همسر پاسخ دهد، و در صورتی که مانعی برای این کار وجود نداشته باشد، برای تخلف عذری ندارد.البته در دیگر مسائل زندگی مشترک، تصمیم گیری به خودِ او مربوط است و نظر زوج، تعیین کننده نیست.
۲ـ تنبیه در قرآن، ماهیت «تأدیبی» دارد و صرفا به انگیزه «اصلاح روحیه طغیان» و تغییر یک رویه غلط انجام می شود. چنین اقدامی هرگز نمی تواند جنبه «عقده گشایی» داشته و یا از سرِ کینه توزی، و یا به هدف انتقام جویی انجام شود. بلکه نوعی هشدار یا اعلام تنفر از رفتار زن می باشد، بدون آنکه قصد انتقام یا تحقیر در میان باشد . در فقه گفته شده است: شوهر حق ندارد به قصد تشفّی و انتقام تنبیه کند، و اگر هر قصد و انگیزه ای، غیر از اصلاح داشته باشد، مرتکب حرام شده است.
شهید ثانی می نویسد: زدن زن به قصد اشباع ، انتقام جویی و خودخواهی و دل خنک کردن که هیچ نقش اصلاحی برای دو طرف ندارد، حرام است.[۱۷۴]
۳ـ تنبیه بدنی در قرآن، «آخرین مرحله» اقدام است، و قبل از آن باید اصلاح از طریق «گفتگوی مشفقانه» انجام شود: «فَعِظُوهُنَّ»، و در صورتی که این شیوه به نتیجه نرسد، باید از روش های منفی استفاده کرد مثلاً شوهر می تواند در بستر خواب، از همسر خود روی برگرداند: «و اهْجُروهُنّ فی المضاجع». اگر این رفتار عاطفی در جلوگیری از تعدی و سرپیچی اثری نداشته باشد، نوبت به تنبیه بدنی می رسد. مفسرانی مانند علامه طباطبایی توضیح داده اند که تا وقتی امکان تأثیرگذاری از دو شیوه پیش وجود داشته باشد، تنبیه جایز نیست. « دلیل بر این که رعایت تدریج و ترتیب لازم است این است که ترتیب نامبرده به حسب طبع نیز وسایل گوناگونى از کیفر دادن است، هر کس بخواهد کسى را کیفر کند طبیعتا اول از درجه ضعیف آن شروع مىکند، و سپس به تدریج کیفر را شدید و شدیدتر مىسازد». [۱۷۵]
۴ـ تنبیه بدنی مشروع، تنبیهی است که هیچ آسیبی وارد نکند اما در صورتی که آسیبی به بدن زن برسد، شوهر مسئول بوده و مورد مؤاخذه قرار می گیرد. او در این صورت موظف به «پرداخت غرامت» است و حتی «قصاص» می شود. درباره چگونگی زدن زن با توجه به روایات فراوانی که در این زمینه رسیده است همه مفسران و فقیهان بر این مطلب توافق و تأکید دارند که زدن باید «غیرمبرّح» باشد؛ یعنی آسیب و آزار جسمی نرساند و گرنه موجب دیه خواهد بود. بر همین اساس گفته اند: اولاً، در هنگام زدن باید از مواضع حساس مثل صورت، چشم و … پرهیز شود. ثانیاً، زدن در یک موضع نباشد بلکه باید پخش شود.
طبرسی در تفسیر مجمع البیان از ابن عباس نقل کرده است که زن را به کتاب خدا موعظه کنید و به او بگویید که از خدا بترسد و از شما اطاعت کند اگر قبول نکرد با او درشتی کنید وگرنه طوری او را بزنید که بدنش زخم نشود و استخوانش شکسته نشود.[۱۷۶]
در تفسیر المیزان و نمونه نیز آمده است: شایسته است که هنگام زدن از مواضع حساس مانند صورت، پهلو و شکم دوری کند و همچنین از زدن یک موضع بپرهیزد، بلکه بر مواضع مختلف پراکنده شود… [۱۷۷]
زدن در آیه به گونه غیرمبرّح تفسیر شده؛ یعنی زدنی که سخت دردآور نباشد که درواقع زدن نیست، بلکه دست کشیدنی است با ظرافت ویژه. و از همین رو مقید شده که با تازیانه و چوب و وسیله دیگر نباشد، مگر چوب نازک مسواک که انسان با آن مسواک می زند. [۱۷۸]
حضرت امام خمینی درباره مرحله ضرب زنان می فرمایند : «اگر زوجه باز هم از ایفای وظایف خاص زوجیت یعنی تمکین در امور زناشویی امتناع ورزد، نشوز محقق شده و زوج می تواند با وارد کردن ضربه هایی که موجب تغییر رنگ پوست بدن نشود زوجه را به انجام وظایفش وادار سازد و لازم است این کار به قصد اصلاح باشد نه انتقام».[۱۷۹]
۵ـ تنبیه بدنی از نظر اسلام، اختصاص به«زنان متخلف» ندارد، بلکه اگر مردان هم از وظایف خود سرپیچی کنند، به عنوان «نشوز» ، زن حق مطالبه حقوق خویش را دارد و در این مسیر با موعظه مرد، و پند و اندرز وی و گفتگویی صمیمانه، مرد را با انجام وظایفش ترغیب میکند و اگر به سرکشی خود ادامه داد، زن با مراجعه به حاکم شرع و دستگاه قضایی، مرد را به وظایفش آشنا میکند. حاکم نیز مرد را ملزم به پذیرش حقوق زن و انجام تکالیفش می کند و در این مسیر، میتواند تا تعزیز – به هر شکلی که تشخیص داد- پیش رود و حتی میتواند برخی از داراییهای مرد را برای تأدیه حقوق زن بفروشد[۱۸۰].
اگر مرد مشکلساز و ناشز شد، نباید زن بسوزد و بسازد. وی میتواند به حاکم شرع رجوع کند. حاکم عادل، مرد را موعظه یا به انجام وظیفه وادار میکند و اگر زندگی تحمّلناپذیر گردد و زن تقاضای طلاق کند و مرد موذیانه خودداری کند، حاکم شرع آن زن را طلاق میدهد. فقها بر پایه روایات مربوط به این مباحث، فروع پرشماری را مطرح کردهاند.
چنانچه زنی بخواهد با ناداری شوهر بسازد، زهی فضیلت و صفاست؛ ولی اگر نخواست بسازد، نباید او را وادار کنند که با شقاق مستمر، دست به گریبان باشد و پیامدهای دشواری بدتر از طلاق داشته باشد، چون شوهر را میتوان به طلاق واداشت، وگرنه ـ به عللی مانند عدم دسترسی به او ـ امام مسلمین میتواند طلاق را بر عهده بگیرد، زیرا حاکم شرع در طلاق دادن زنی که گرفتار چنین شوهری شده باشد، نایب امام معصوم(علیهالسلام) است. این در فرضی است که مشکل تنها اقتصادی باشد؛ ولی اگر افزون بر فقر خانوادگی، جوانی زن و زمینه آلودگی به فساد هم فراهم باشد، یقیناً طلاقش جایز است، بلکه باید او را آزاد کنند تا همسر دیگری برگزیند. در صورتی که شوهر هزینه های متعارف زندگی همسرش را تأمین نکند، قیّم بودن او نسبت به زن با مشکل روبهرو میشود، و اگر زن با چنان وضعی نساخت و شکایت کرد، حاکم شرع، شوهر را به پرداخت هزینه ها و نهایتاً به طلاق وامیدارد.[۱۸۱]
۶ـ تنبیه بدنی زن، بر خلاف حدود و تعزیرات، یک «حکم شرعی» نیست و امر «اضربوهن» دلالت بر «وجوب» یا «استحباب» نمی کند، بلکه این اقدام فقط یک «حق» است و مرد برای تنبیه«مجاز» است[۱۸۲]. اسلام هیچ گونه تشویقی برای مبادرت مردان به استفاده از این حق ندارد، بلکه دستورهایی که در زمینه عفو و گذشت وجود دارد، آنان را از چنین رفتاری باز می دارد.
از آنچه گفته شد به دست مى آید که وعظ و هجر و ضرب, نه حکم واجب است و نه حقى براى مرد. و هجر و ضرب, نه کیفر و عقوبتى براى زن خواهد بود و نه مرحله اى از مراحل نهى از منکر, بلکه راه حلى است براى مشکله اى بر سر راه خانواده که بنیاد آن را تهدید کرده خطر فروریزى آن با طلاق را گوشزد مى کند و این راه حل بى هیچ الزامى به گونه ارشاد و رهنمود از سوى خداوند ارائه شده است.
۷ـ بالاخره نباید فراموش کنیم که این روش، یک شیوه «پسندیده» نیست؛ حتی وقتی پس از مرحله نصیحت و روی گردانی، نوبت به زدن می رسد، باز از نظر «اخلاقی»، یک کار «ناپسند»است. در روایاتی که از پیامبر(ص) در این باره نقل شده، به این زشتی، تصریح گردیده است. حضرت پس از اجازه ضرب در مورد نشوز، فرمود: «ولی«بدترین شما»، چنین کاری انجام می دهد.»[۱۸۳]
۸ - نکته دیگری که از آیه شریفه به دست میآید، این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید؛ زیرا به دنبال این عمل اگر زن به حقوق مرد وفادار شود، در این صورت قرآن میفرماید: (فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا)[۱۸۴]؛ «اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید»؛ یعنی، اگر زن در برابر حقوقی که بر آن پیمان بسته است، تسلیم شد دیگر مقابله زدن او، ظلم و تجاوز است.
در پایان شایان ذکر است که دیدگاه کلی شارع نسبت به زدن همسر، نگرشی منفی است و نصوص زیادی در نهی از این عمل وارد شده است. این روایات همه در زمانی بیان شده که خشونت علیه زنان از توهین و فحاشی گرفته تا ضرب و جرح و حتی قتل رواج داشت و اسلام آنها را تحریم و مستوجب مجازات فقهی و قضایی در دنیا و عذاب آخرت دانست. برخی از این روایات عبارتند از:
۱ - پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من در شگفتم از کسی که زن خود را میزند، در حالی که خودش برای کتک خوردن، سزاوارتر است. زنانتان را مزنید که قصاص دارد». «اِنّی اَتَعَجَّبُ مِمَّنْ یَضْرِبُه اِمْرَأَتَهُ وَ هُوَ بِالضَّرْبِ اُولی مِنْها لا تَضْرِبُوا نِساءَکُمْ بالاخَشَبِ فَاِنَّ فیه القَصاصِ»[۱۸۵].
۲ - از امام صادقعلیه السلام از پدرش روایت شده که گفت: «وقتی با زنی ازدواج میکنید، احترامش کنید. زن مایه آرامش شما است. زنان را آزار ندهید و حقوق آنان را ضایع نکنید».« مَنْ اِتَّخَذَ اِمْرَأهً فَلْیَکْرِمْها فَاِنَّما اِمْرَأهُ اَحَدِکُمْ لُعْبَهٌ فَمَنْ اتَّخَذَها فَلا یُضَیِّعْها».[۱۸۶]
نکردن پول جهت نجات او سرزنش خواهد شد و تحقیقاتی در این مورد از دارو فروش و او درباره مرگ زنش به عمل می آید.
مخالف دزدی : نباید دارو را بدزد. چون بازداشت شده و به زندان خواهد رفت. اگر هم فرار کند از این که هر زمان پلیس برسد و دستگیرش کند موجب ناراحتی اش خواهد شد. ( اجتناب از تنبیه)
-مرحله ۲: انگیزه ی عمل میل به پاداش یا منفعت است . احساس گناه احتمالی نادیـده انگاشته می شود و تنبیه به طریقی مصلحت جویانه مورد نظر قرار می گیرد. (ترس، لذت یا رنج حاصل از عواقب تنبیه تفکیک می شود. )
موافق: اگر بازداشت شود می تواند دارو را برگرداند و محکومیت عمده ای نخواهد داشت یا اگر به زندان برود پس از این که برگردد ، زنش سالم است.
مخالف: اگر دارو را بدزدد احتمالاً مدت زیادی زندانی نخواهد شد، اما ممکن است زن او قبل از آزاد شدنش بمیرد و فایده ی زیادی برایش ندارد. ( انگیزه عمل اخلاقی برای منافع فردی) اگر زنش بمیرد نباید خودش را سرزنش کند، تقصیر او نیست ، او سرطان دارد.
-مرحله ۳: انگیزه ی عمل پیش بینی عدم پذیرش دیگران، بصیرت واقعی یا فرضی
است.
(یعنی احساس گناه و تفکیک عدم پذیرش از تنبیه و ترس. )
موافق:اگر دارو را بدزدد هیچ کس نمی گویدکه او آدم بدی است اما اگرچنین نکندخانواده اش رفتارش را غیر انسانی خواهند دانست. اگر بگذارد زنش بمیرد هرگز قادر نخواهد بود به چهره ی کسی نگاه کند.
مخالف: نه تنها داروساز بلکه تمام افراد دیگر او را بزهکار خواهند دانست. پس از دزدی ، از این که آبروی خانواده را برده است شرمسار خواهد شد. او قادر به روبه رو شدن با هیچ کس نخواهد بود.
-مرحله ۴: انگیزه ی عمل پیش بینی بی آبرویی است: یعنی سرزنش برای قصور در انجام وظیفه و احساس گناه از آزار دیگران (بی آبرویی آشکار را از عدم پذیرش ناآشکار از هم تفکیک می کند. احساس گناه به علت عواقب نامطلوب را از عدم پذیرش، تفکیک می کند. )
موافق: اگر به شرافت خود اهمیت دهد ، اجازه نخواهد داد که زنش به علت ترس او از انجام تنها
کاری که به نجات او منتهی می شود ، بمیرد. اگر وظیفه ای را نسبت به او انجام ندهد ، همیشه از این که موجب مرگش شده است احساس گناه خواهد کرد.
مخالف: او در وضع بدی است و نمی داند اگر مبادرت به سرقت کند دچار خلافی شده است یا نه؟ اما پس از اینکه تنبیه شده، به زندان محکوم شود ، آن وقت متوجه قضیه خواهد شد. پیوسته به خاطر نادرستی و قانون شکنی احساس گناه خواهد کرد.
-مرحله ۵: نگرانی درباره ابقای احترام همسالان و جامعه ( با این فرض که احترام آن ها بر مبنای استدلال است نه عواطف).
نگرانی درباره احترام به نفس یعنی: اجتناب از قضاوت درباره خود به عنوان فردی غیر منطقی ، بی ثبات و بی هدف. ( بین سرزنش نهادهای رسمی و بی احترامی جامعه یا بی احترامی خود تفاوتی قائل می شود. )
موافق: اگر دست به سرقت نزند، احترام مردم را نسبت به خود از دست خواهد داد. اگر زنش را از دست بدهد، عمل او از روی ترس خواهد بود نه تعقل.؛ بنابراین، احترام دیگران را نسبت به خود از دست خواهد داد.
مخالف: او موقعیت و احترام خود را در جامعه از دست می دهد و نیز بر خلاف قانون عمل کرده است. همچنین اگر تنظیم احساسات و هدف های دراز مدت را در نظر نگیرد. کرامت و احترام خود را از دست خواهد داد.
-مرحله ۶: نگرانی درباره ی محکومیت نفس برای عمل خلاف اصول (احترام به جامعه و احترام به نفس را از هم تفکیک می کند.
احترام به نفس برای نیل به منطقی بودن و احترام به جامعه برای ابقای اصول اخلاقی را از هم تفکیک می کند).
موافق: اگر دارو را ندزدد و بگذارد زنش بمیرد پس از آن، پیوسته خود را محکوم خواهد کرد. کسی او را سرزنش نخواهدکرد و از لحاظ قانون بیرونی محکومیتی نخواهد داشت؛ اما در عوض معیارهای وجدانی خود را از نظر دور داشته است.
مخالف: اگر دارو را بدزدد مردم او را سرزنش نخواهند کرد؛ اما خودش را محکوم خواهد کرد که مطابق وجدان و معیارهای شرافت خود، رفتار نکرده است.
همان طوری که از استدلال های فوق بر می آید ، انگیزه ی فعل اخلاقی و قضاوت اخلاقی از سطح منافع خودخواهانه به سطح ارزش های انسانی و وجدانی سوق می یابد و اخلاق از منابع بیرونی آزاد و به منابع درونی تغییر می یابد( کریمی ، ۱۳۸۸: ۱۳۶-۱۳۴).
۷-۳-۱۴-داستان های نیمه تمام:
ارائه این گونه داستان ها از دانش آموزان بخواهد تا به طور جداگانه وبر اساس استدلال خویـش
ادامه ی داستان ناقص را بر روی کاغذ بنویسند و آن را تکمیل نماید .این کار به مربی کمک می کند تا از نحوه ی استدلال و قوه ی تجزیه –تحلیل و قضاوت متربیان آگاه گردد. نوشتن نظرات شخصی آن ها بر کاغذ باعث می شود تا متربیان به تفکر وادار شوند و به تنهایی به تصمیم گیری بپردازند و قدرت تجزیه و تحلیل هر یک به تنهایی مورد بررسی قرار گیرد.پس از جمع آوری یادداشت ها مربی می تواند موضوع را به بحث بگذارد و بچه ها به تبادل نظرات یکدیگر بپردازد و از اندیشه های هم مطلع گشته در نتیجه به پاسخ درست و قانع کننده ای دست یابند.
فصل هشتم
بحث و نتیجه گیری
۸-۱٫ مقدمه:
تحقیق حاضر به منظور روش شناسی آموزش ارزش ها تهیه شده است. با توجه به جایگاه رفیع ارزش ها در زندگی بشر و نقش مهمی که در حفظ و دوام جوامع و همچنین رشد و ارتقاء آن ها به عهده دارند و با توجه به این مطلب که تکامل یا سقوط ملت ها با ارزش های انسانی به ویژه ارزش های دینی و اخلاقی رابطه تنگاتنگ دارد؛ لذا تلاش در جهت آموزش ارزش ها نقش حیاتی در رشد و تعالی همگان ، به ویژه نسل جوان خواهد داشت .در این راستا تحقیق حاضر در تلاش جهت شناسایی نکات مرتبط با آموزش دهنده،آموزش گیرنده ، محتوای درسی،روش ها و فنون تدریس و ارزشیابی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی،ملزم به پاسخگویی به سوالات زیر می باشد.
۱٫شناسایی نکات مرتبط با آموزش دهنده در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
۲٫شناسایی نکات مرتبط با آموزش گیرنده در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
۳٫شناساسایی نکات مرتبط با محتوای درسی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
۴٫شناسایی نکات مرتبط با روشها و فنون تدریس در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
۵٫شناسایی نکات مرتبط با ارزشیابی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
تحقیق حاضر از نوع نظری بوده و با روش توصیفی – تحلیلی صورت گرفته است.
۸-۲٫ نتیجه گیری و بحث:
با توجه به اهمیت اهداف و سوالات ، به عنوان ارکان اساسی یک تحقیق و شکل گیری تمام فعالیت های تحقیق بر مبنای دستیابی به این اهداف و یافتن پاسخ سوالات مطرح شده، شایسته است تا نتایج حاصل از این تحقیق در قالب پاسخ به سوالات مطرح شده ارائه گردد.
- سوال اول مطرح شده در این تحقیق عبارت است از این که نکات مرتبط با آموزش دهنده یا مربی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی کدامند؟
از آن جایی که آموزش ارزش ها نقش اساسی در حیات و سرنوشت افراد بشر دارد؛ لذا سپردن وظیفه آموزش ارزش هابرای هر کسی جایز نمی باشد و شخصی که این مسئولیت را بر عهده می گیردبایستی از جمیع جهات- خود- مجهز به ارزش های والای انسانی باشد. این شخص بایستی از چنان ویژگیهایی برخوردار باشد تا لیاقت عهدهدار شدن چنین وظیفهی خطیری را دارا باشد. در قداست منزلت مربی و معلم همین بس که هر جا ارزش و فضیلتی موج میزند، قطعاً ریشه در کلام و بیان مربی یا معلم دلسوز دارد و چه بسیارند بزرگان و دانشمندان متدینی که مسیر نورانی و معنوی علم را با هدایت و روشنگری مربی و معلم آگاه و خردمند پیموده و به قلههای رفیع علم و معنویت نائل آمدهاند. مسلماً در زمینه آموزش ارزش ها تنها،کسی میتواند مربی انسانی دیگر باشد و یا به قول معروف انسان ساز باشد که خود، انسانی کامل بوده و به درجات عالی انسانیت واصل شده باشد. کسی که عهده دار این وظیفه خطیر می باشد بایستی مزین به صفات زیر باشد.
تزکیه،توانایی ایجاد انگیزه، - توجه به ظرفیت ها و استعدادها- ایجاد تسهیل درآموزش- عدالت- اعتدال- تدریج و پرهیز از شتابزدگی- انعطاف پذیری و نرمش - حلم و بردباری - فضل- صلاحیت و شایستگی علمی- ابراز محبت و ملامت در گفتار و رفتار- مغتنم شمردن فرصت ها در آموزش- توانایی غنیمت بخشیدن به آموزش- شجاعت اخلاقی- آراستن ظاهر- تهذیب عملی- هماهنگی میان گفتار و عمل- تکریم شخصیت متربی- حسن تدبیر یا حزم و احتیاط- تواضع و فروتنی در برابر متربی- افزایش عزت نفس در متربی- شناخت مراحل رشد و هدایت نیازهای هر مرحله- مسئولیت پذیری- جلب اعتماد و مقبولیت در متربی- انتقال نیکو و ایجاد ارتباط- عدم تعلیم به واسطه اجر مادی
-سوال دوم مطرح شده در تحقیق عبارت است از این که: نکات مرتبط با آموزش گیرنده یا متربی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی کدامند؟
درآموزش ارزش ها ،آموزش گیرنده یا متربی به عنوان یکی از ارکان اساسی جهت پیاده کردن فرآیندآموزش می باشد و تمام روش ها و فعالیت ها در جهت کمک و تسهیل در یادگیری ایشان صورت می گیرد؛ لذا می توان گفت که آموزش گیرنده یا متربی از سهم عمده ای درآموزش ارزش ها برخوردار است .آشنایی با نکات مرتبط با آموزش گیرنده یا متربی ، به مربی کمک می کند تا با در نظر گرفتن این ویژگی ها ، به دقت به تهیه و تنظیم فعالیت ها و برنامه های آموزشی بپردازد بپردازدو احیانا در صورتی که مشاهده کند که متربیان فاقد یک یا چند مورد از
ویژگی های مورد نیاز برای یک متربی یا متعلم ،وارد عمل شده و به اصلاح یاتقویت و تحکیم آن ها در ایشان بپردازد.
این نکته بایستی مد نظر مسئولان تربیتی به ویژه مربیان، معلمان و اساتید قرار گیرد که بی توجهی به ویژگی های متربی منجر به تنظیم و اجرای برنامه های تحمیلی گشته و آسیب های جدی به متربیان وارد می کند و عملا مسیر آموزش را منحرف یا نابود می کند.در جهت ارائه یک آموزش
مناسب و کارآمدآموزش گیرنده ها یا متربیان علیرغم برخورداری ازاحتیاجات، علائق و تـوانـائی
های متفاوت بایستی در تلاش باشد تا به ویژگی های زیر متصف شود. که این موارد عبارتند از:
آمادگی(که شامل آمادگی فطری- آمادگی روانی و فکری- آمادگی عاطفی و جوانی، آمادگی اجتماعی، آمادگی مذهبی، آمادگی اقتصادی، آمادگی سیاسی و آمادگی فرهنگی می باشد) انگیزه - قدرشناسی - اراده مصمم بلند همتی و جدیت - الزام به عمل - تهذیب نفس - تواضع و احترام در برابر استاد - عزت نفس - مبارزه با ناکامی های احتمالی در امر یادگیر- یادگیری فعالانه- قصد تقرب به خدا و تحصیل یقین - پرهیز از تقلید کورکورانه- شهامت پرسیدن- خودسازی که خود شامل ( مشارطه یا عزم- مراقبه- محاسبه و مؤاخذه )می باشد.
سوال سوم مطرح شده در این تحقیق عبارت است از این که: نکات مرتبط با محتواهای درسی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی کدامند؟
زیرمعیارهای معیار نتایج مشتریان
۶a. برداشتها
۶b. شاخصهای عملکردی (پورآقا و ابراهیمیجمارانی، ۱۳۹۲، ۴۲-۴۱).
۶a. برداشتها
این شاخصها برداشتهای مشتریان از سازمان هستند. که میتوانند از طریق منابع مختلفی از جمله بررسیها، گروههای متمرکز، رتبه بندی، تقدیرها و شکایت بدست آیند.
این برداشتها باید از منظر مشتریان، درک روشنی از اثربخشی جاریسازی و دستاوردهای استراتژیک و خطمشیهای پشتیبان و فرایندهای مرتبط با مشتریان سازمان ارائه کنند.
سنجهها میتواند شامل برداشتهایی از موارد زیر باشد:
شهرت و تصویر سازمان
ارزش محصول و خدمت
تحویل محصول و خدمت
خدمت، روابط و پشتیبانی مشتری
وفاداری و تعامل مشتری
۶b. شاخصهای عملکردی
اینها سنجههای درونی هستند که توسط سازمان به منظور پایش، درک، پیشبینی و بهبود عملکرد سازمان و پیشبینی تأثیر آنها بر برداشتهای مشتریانشان، مورد استفاده قرار میگیرند.
این شاخصها باید درک روشنی از جاریسازی و تأثیر استراتژی و خطمشیهای پشتیبان و فرایندهای مرتبط با مشتریان سازمان ارائه کنند.
سنجهها میتواند شامل شاخصهای عملکردی بر پایه زیر باشند:
تحویل محصول و خدمت
خدمت، روابط و پشتیبانی مشتری
رسیدگی به شکایات
مشارکت مشتریان و شرکاء در طراحی محصولات، فرایندها و غیره (پورآقا و ابراهیمیجمارانی، ۱۳۹۲، ۴۳).
نتایج کارکنان
زیرمعیارهای معیار نتایج کارکنان
۷a. برداشتها
۷a. شاخصهای عملکردی (پورآقا و ابراهیمیجمارانی، ۱۳۹۲، ۴۳).
۷a. برداشتها
این شاخصها برداشتهای کارکنان از سازمان هستند که میتوانند از طریق منابع مختلفی از جمله بررسیها، گروههای متمرکز، مصاحبهها، ارزیابیهای ساخت یافته، بدست آیند.
این برداشتها باید از منظر کارکنان، درک روشنی از اثربخشی جاریسازی و دستاوردهای استراتژی و خطمشیهای پشتیبان و فرایندهای مرتبط با کارکنان سازمان ارائه کنند.
سنجهها میتواند شامل برداشتهایی از موارد زیر باشد:
رضایت، مشارکت و ترغیب
انگیزش و توانمندسازی
رهبری و هدایت
شایستگی و مدیریت عملکرد
توسعه آموزش و کارراهه
ارتباطات اثربخش