سبک روش خاص بیان هر فرد است برای اظهار افکار و عواطف و احساسات خود، به گفته «کلودل» سبک بیان هر کس مانند آهنگ صدای او منحصر به فرد است.
شاید جامعترین تعریف ها تعریفی باشد که هم به جنبه شخصی سبک توجه دارد وهم به جنبه های زمانی و مکانی آن. به این سبب ما این تعریف را بر گزیدیم :
« سبک شیوه خاص یک سخنور یا یک اثر یا مجموعه آثار ادبی است.» به این سبب است که میگوییم سبک حافظ، سبک قدیم، سبک حماسی، سبک عراقی، سبک آلمانی. بنابراین بهتعداد افراد و موضوعــات و ادوار ادبی و جامعــه زبانی سبک وجود دارد.
سبک در اصطلاح ادبیات عبارت است از روش خاص ادراک و بیان افکار به وسیله ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر. سبک به یک اثر ادبی وجهه خاص خود را از لحاظ صورت و معنی القا میکند و آن نیز به نوبه خویش وابسته به طرز تفکر گوینده یا نویسنده در باره «حقیقت» میباشد.
سبک در قدیم بیشتر اختصاص به ادبیات داشت، ولی امروز زبانشناسان نیز آن را بهعنوان یکی از ویژه گی های زبان در نظر میگیرند و تشخیص سبک گفتار یا نگارش یکی از مباحث زبانشناسی اجتماعی است.
سبک در زبانشناسی اجتماعی آن گونهای از زبانست که در رابطه با مستمع بوجود میآید، مانند سبک مؤدبانه، سبک واعظانه و سبک تحقیری، بسته به این که مستمع با سخنور چه رابطه ای داشته باشد، از او بالاتر یا پایینتر و یا با او مساوی باشد. در کتاب « چهار گفتار در باره زبان » محمد رضا باطنی در مبحث زبانشناسی اجتماعی به جزیات این مطلب اشاره شده است.
سبک در سبک شناسی امروز هم به جنبه های ادبی و هم به جنبه های زبانی آن توجه دارد. یعنی در سبک شناسی جدید هم سبک آثار ادبی مورد بحث قرار میگیرد و هم سبک آثارغیر ادبی از قبیل روزنامه و کتابهای علمی و غیره. زیرا سبک شناسی جدید بر پایه زبانشناسی است.
سبک در اروپا اصطلاحی است کهن، اما سبک شناسی تعبیریست تازه که در دو قرن اخیر بوجود آمده است. مفهوم سبک از قدیمی ترین زمانها در یونان رایج بوده است و افلاطون نخستین کسی بود که این مسأله را بطور جدی مطرح کرد. شیپلی در کتاب « فرهنگ اصطلاحات جهانی ادبیات» در این باره چنین مینویسد :
مفهوم سبک از نظر افلاطون بر این پایه است که معنایی صورت مناسب خود را پیدا کند، سبکی بوجود میآورد و اگر پیدا نکند، سبکی در بین نخواهد بود. پس به نظر این حکیم، سخن یا سبک دارد یا ندارد. به عقیده وی و پیروانش هر تغییری که در شکل کلام صورت گیرد، سبب تغییر در ماده و معنی نیز میشود.
ارسطو نیز بعد از افلاطون مسأله سبک را با تفصیلی بیشتر در کتاب « فن سخنوری» خود مطرح کرد. ولی نظر او مغایر عقیده استادش افلاطون است. ارسطو معتقد نیست که سخن یا بی سبک است یا سبکدار، وی برآنست که هر نوشته و گفتهای چه خوب و چه بد، دارای سبک است، منتها این سبک یا خوبست یا بد، یا استوار است یا سست. بنابرین به عقیده او سبک چیزی است اضافه برفکر و جز لاینفک سخن است. بر پایه سخن ارسطو بود که سخن سنجان قرون بعد سبک را به عالی و میانین و نازل تقسیم کرده اند و این امر را به عنوان یکی از ارکان نگارش صحیح و سخنرانی خوب در کتابهای سخنوری مطرح ساختند. پژوهشگران بعد از ارسطو بیشتر بهدنبال توضیح و بسط نظریات وی رفتند و در باره ویژگیهای سبک عالی مطالب بسیاری نوشتند از آنجمله اند : دیمیتریوس، دنیس هالیکارناسی، لونجینوس، سیسرو و سنک. به هر حال در قدیم، مسأله سبک جزئی از فن سخنوری و پارهای از باب سوم این علم یعنی باب تعبیر بوده است.
به هر حال، سبک شناسی مطالعه زبان (و فکر) یک اثر برای پیدا کردن آن است. برخی آن را به ادبی[۲۱] و زبانشناسانه[۲۲] تقسیم کرده اند. سبک شناسی برمبنای زبانشناسی، شکلاثر را تجزیه و تحلیل میکند و سبک شناسی ادبی معنی و مفهوم اثر را. تدروف میگوید چنین تقسیمی لازم نیست و این هر دو مکمل یکدیگرند. مراد آن است که بررسی سبک از نظر زبان و لفظ مکمل بررسی سبک از نظر فکر و معنی است. اما حقیقت این است که سبک شناسی امروزه (درغرب) هرچه بیشتر در اختیار زبانشناسان قرار گرفته است. از این رو «سوزت هیدن الگین» مینویسد:« سبک شناسی بکاربرد اصول زبانشناسی در زبان ادبی اطلاق میگردد.» منظور این زبانشناس این است که با ابزار های زبانشناسی به تجزیه و تحلیل زبان آثار ادبی بپردازیم.
۲-۲-۲مفهوم سبک زندگی:
سبک زندگی برای توصیف شرایط زندگی انسان استفاده میشود، اینکه روانشناسی اسلامی چه نقشی میتواند در توصیف سبک زندگی ایدهآل و راهنمایی جامعه برای رسیدن به آن ایفا کند .
سبک زندگی[۲۳] مفهومی است که توسط روانشناسی به نام آدلر مطرح شد، اما امروزه تحقیقات و مطالعات زیادی روی آن صورت گرفته و همچنین در حال انجام است. مقصود از سبک زندگی این است که زندگی را به درختی که دارای ۳ بخش ریشه، تنه و شاخ و برگ است تشبیه میکنند و سبک زندگی در حقیقت محتوایی است که این ریشه، تنه و شاخ و برگ و میوه آن دارد. مجموعه جهتگیریهای کلی زندگی و نگرشهایی که وجود دارد مجموعه سبک زندگی هر فردی را تشکیل میدهد.
نکته مهمی که در سبک زندگی وجود دارد، این است که نمیتوانیم این مسأله را مورد غفلت قرار دهیم که جهانبینی و نگرشهای فرد در سبک زندگی او مؤثر است. باورها و ارزشهای فرد نوع سبک زندگی را تشکیل میدهد و درحقیقت در این بحث علم روانشناسی مدعی است که میخواهد سبک زندگی را نشان دهد، ولی بدون کمک مکاتبی که جهت گیریهای ارزشی را از آن ها اتخاذ میکنیم نمیتوانیم سبک زندگی را اتخاذ کنیم. روانشناسی در این جهت به ما خیلی کمک میکند تا بتوانیم تحلیل دقیقی از ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی زندگی داشته باشیم و ببینیم که اجزای این سبک زندگی و عناصر و مؤلفههایش چیست و دامنه آن تا کجاها ادامه دارد؟ ولی جهت گیریهای سبک زندگی و سمتوسوی آن را خود روانشناسی به تنهایی نمیتواند تأمین کند یا باید آن را از مکاتب فلسفی بشری أخذ کند یا از مکاتب الهی که در هر صورت نیاز به دلیل مستدلی دارد و به نظر ما پسندیده است که جهت گیریهای کلی را در سبک زندگی از مکاتب الهی مانند اسلام أخذ کنیم.
در همه ی تعریف های ارائه شده از سبک زندگی می توان دو مفهوم را یافت که در تعریف سبک زندگی در نظر گرفته شده است و در واقع هر دو مفهوم هم به واژه ی سبک باز می گردد: اول مفهوم وحدت و دوم مفهوم تمایز است. به این معنی که سبک زندگی حاکی از مجموعه ی عناصری است که کم و بیش بطور نظام مند با هم ارتباط داشته و یک کل را پدید می آورند و همین اتحاد و نظام مندی این کل را از کل های دیگر متمایز می کند.عناصر مربوط به سبک زندگی در چهار مقوله طبقه بندی شود: اموال (سرمایه ای و مصرفی)، فعالیت ها (عادات، شغل، گذراندن اوقات فراغت و …)، نگرش ها و گرایش ها و در نهایت روابط انسانی.
یک لایه از زندگی و فرهنگ که با انتخابها و ترجیح افراد پیوند دارد و بهدلیل وجود یک نوع پیوند میان مجموعهای از این انتخابها، سبک و الگوی خاص پیدا میکند، سبک زندگی نامیده میشود. اما در فضای رسانهها معمولاً آن را به مواردی همچون مد، دکوراسیون یا مراقبت وبهداشت بدن محدود میکنند. در علوم اجتماعی مؤلفههای سبک زندگی به این موارد محدود نیست بلکه فراتر از این حوزه کلیه مواردی که انسان در اثر توجه یا محور قرار دادن ذوق و سلیقهاش به سراغ آنها میرود و آنها را بر میگزیند، سبک زندگی اطلاق میشود. این انتخابها میتواند در حوزه عقاید، گرایشها، اموال، داراییها، موقعیتهای اجتماعی، شغل، دین و سایر امور زندگی باشد.
“سبک زندگی” درون فرهنگ و حاوی مجموعهای از مؤلفههای یک فرهنگ است که الگوی مشخص دارد اما مفهومی مشابه ومعادل فرهنگ نیست. فرهنگ هم اجزای اجباری و غیرانتخابی و هم اجزای انتخابی دارد که اتفاقاً بخش اجباری آن از بخش انتخابی و متکی به تمایلاتاش بیشتر و حجیمتر است. البته در جوامع نوین حوزه اختیارات رو به فزونی است. این حوزه اختیاری و ترجیحی سبک زندگی را تشکیل میدهد و به همین جهت هم امروزه بیش از گذشته به سبک زندگی پرداخته و توجه میشود.
“سبک زندگی” در ادبیات موجود علوم اجتماعی مفهومی نسبتاً جدید است. چنان که بعضاً پدیدار شدن “سبک زندگی” را در زمره اختصاصات “جامعه مدرن متأخر” قلمداد کردهاند. … در ادبیات جدید جامعهشناسی فرهنگ و مطالعات فرهنگی، سبک زندگی اساساً امری متفاوت از فرهنگ- البته نه غیرمرتبط با آن- تعریف میشود. این تفکیک بیش از هر چیز به سبب نسبتی است که میان مفهوم سبک زندگی با گسترش فردیت و اخلاق فردگرایانه در جامعه جدید برقرار میشود. فرهنگ مجموعه منسجمی از ایدهها، ارزشها، هنجارها، نمادها و آداب و رسوم است که فرد به واسطه دریافت و تطبیق خود با آنها امکان مشارکت در زندگی اجتماعی را مییابد. البته مواجهه فرد با فرهنگ لزوماً منفعلانه نیست.
اما در نهایت فرهنگ مقولهای فرافردی و کلان باقی خواهد ماند. در مقابل، سبک زندگی در مفهوم جدید آن بیشتر محصولی از انسان فردیتیافتهای که آن را خلق میکند، قلمداد میشود. البته سبک زندگی نیز امری اجتماعی است. به تعبیری میتوان آن را تابلوی نقاشی “کولاژ"ی دانست که تکه پارههای به کار رفته در آن از متن زندگی اجتماعی فراهم میآید. اما نهایتاً نوع تلفیق و ترکیب آنها گویی چیزی است که انسان مابعد تجددیِ فردیتیافته بر حسب ذوق و سلیقه خود آن را میسازد. البته این “ساخت” و سلیقه سازنده آن به شدت سیّال، متغیّر و دلبخواهی است. شاید این اصلیترین تفاوتی است که مفهوم سبک زندگی با فرهنگ دارد: سبک زندگی مقولهای اساساً سیّال، لغزنده و غیرقطعی است.
مفهوم جدید سبک زندگی را میباید در نسبت مستقیم با تحول مهم اندیشه و علوم اجتماعی غرب در اوایل دهه ۱۹۸۰ فهم کرد. این تحول که بعضاً با عنوان “چرخش فرهنگی” از آن یاد میشود، به اهمیت یافتن بیشتر مفهوم فرهنگ و توابع و مشتقات آن در علوم اجتماعی منجر شد. … مهمترین وجه این دگرگونی در انتقال مرکز ثقل جامعه جدید از تولید به مصرف و از اقتصاد به فرهنگ بود. رشد بخش خدمات، گسترش بروکراسی و آموزش عمومی شکلبندی اجتماعی جامعه صنعتی را به کلی متفاوت از مقطع پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم ساخت. به طور مشخص از جهت ترکیب طبقاتی جامعه صنعتی، نیمه دوم قرن بیستم به طور متزایدی متشکل از طبقه متوسط جدید بزرگ و فربهی بود که بخش اعظم صحنه اجتماعی را اشغال میکرد. در چنین وضعیتی اساساً تحلیلهای طبقاتی که سابق بر این نقشی کلیدی در مباحثات علوم اجتماعی- به خصوص نظریههای چپ- داشت، بلاموضوع به نظر میرسید. در این شرایط مفهوم سبک زندگی عنوان یک ابزار تحلیلی جایگزین برای طبقه و مشتقات آن، که دستکم از نظر اصحاب چرخش فرهنگی دیگر توانایی خود در تشریح وضعیتهای جدید اجتماعی را از دست داده بود، گردید. … با این وجود بخش اعظم کارهای تجربی که در آن از سبک زندگی به عنوان یک ابزار تحلیلی استفاده شده، این مفهوم را در نسبت با دو مقوله مورد استفاده قرار میدهند: الگوی مصرف و اوقات فراغت. چنانکه بیراه نیست اگر این دو را مؤلفههای اصلی تعیین و تشکیل سبک زندگی قلمداد کنیم. بیان رابطۀ تنگاتنگ “سبک زندگی” با مصرف و اوقات فراغت میتواند ما را در فهم زندگی در جامعه مدرن متأخر یاری کند.
“سبک زندگی” امری فرهنگی است و البته میدانیم که فرهنگ اصولاً امری التقاطی و ناناب است. فرهنگ ملغمهایی از دین و آداب و رسوم و اساطیر و باورهای عجیب و عادات خوب و بد است و به این معنا ممکن است دین بر آن غلبه داشته باشد ولی عین دین نیست؛ کما اینکه عین تجدد نیست. اسلام به مثابه یک عقیده، مخصوصاً از آن روی که دارای فقهی فربه است و فقه رابطهای سترگ با گونه زندگی دارد، با صور مختلف حیات قابل جمع نیست. هرچه اسلام نابتر و خالصتر باشد، صورت و شیوهای خاصتر و ویژهتر از حیات را اقتضاء دارد و سبکهای زندگی را به سوی “سبک زندگی” سوق میدهد. اگر جامعهای از اولیاء و پیامبران تشکیل شود، “فرهنگ” از بین خواهد رفت و دین؛ تمام دین؛ ظاهر خواهد شد.
منکر نمیتوان شد که نظام سرمایهداری هم بخشی از آنچه که ما نیاز داریم را تولید میکند. اما نظم کنونی عالم بر محور نیاز ما به محصولات سرمایهداری قوام یافته است. و این احساس نیاز ما توهم محض نیست. نمیتوان نیازهایی را که احساس میشود، طبیعی دانست. هچنین نمیتوان این احساس نیاز را بیاساس انگاشت. این احساس نیاز، حاصل ضرب نیازهای طبیعی در ضعفهای بشر است و رمز موفقیت نظام سرمایهداری در تصاعدی کردن این ضریب است. تمام قدرت کنونی و نظم آن بر همین پایه نهاده شده است. به همین دلیل بقا یا تغییر آن در نسبتی است که بشر با ضعفهای خود برقرار میکند. نظم کنونی قابل اعتماد نیست، چرا که بشر تعهدی ندارد که همواره ضعفهای خود را حفظ کند. به هر نسبت که بشر بر ضعفهای خود غلبه کند، موجودیت نظم کنونی عالم و قدرت سیاسی و اقتصادی آن به خطر خواهد افتاد، و اکنون خطرناکترین تهدید برای قدرتهای حاکم این است که ملت یا کشوری بتواند الگویی از زندگی صحیح که هم ممکن باشد و هم مطابق طبیعت و فطرت بشر، ارائه کند. بشر اگر چه خود را نیازمند به زندگی کنونی میداند اما از همه ناهنجاریهای آن سخت به تنگ آمده است. آدمی فطرت دارد و همانگونه که طبیعت اولیه انسان، غرایز و ضعفهایی دارد؛ فطرتش او را از فرو رفتن در ضعفها و غرایز باز میدارد. و از این رو چنانچه الگویی از زندگی را بیابد که او را از این تنگنا نجات دهد به آن اقبال خواهد کرد.
یکی از مشکلات، هماهنگی مدلهای رایج با غرایز و حیوانیت انسان است. خصوصیت “سبک زندگی” رایج این است که حیوانیت را به عنوان اصل انسان پذیرفته است و “سبک زندگی” را بر اساس نقاط ضعف انسان رقم زده است. در حالیکه ابواب فقه یکی از منابع جهت تدوین جدول موضوعات “سبک زندگی” است. “سبک زندگی” عمدتاً ناظر به نیاز ترویج میشود. یعنی در بستر تأمین یک نیاز است که سبک خاصی از زندگی ترویج میشود. برای تغییر در “سبک زندگی” لازم است که ابتدا “سبک زندگی” مطلوب شناخته شود که به نظر ما در فقه و اخلاق کامل بحث شده است. سپس روش های رفع نیاز مورد بررسی جداگانه قرار بگیرد و “سبک زندگی” مبنا و ترویجشونده توسط آن مدلهای رفع نیاز مورد آسیبشناسی قرار بگیرد و شکاف آن ها با وضع مطلوب ترسیم شده در فقه و اخلاق، مشخص شود و پس از آن مدل های رفع نیاز برمبنای سبک معیار زندگی طراحی شود.
اینکه چگونه موضوعی جزو لیست اولویتهای “سبک زندگی” قرار میگیرد بسیار مهم است. سطح تاثیر در دینداری و به عبارتی میزان اهمیتی که دین برای مقولهای قائل شده است طبیعتاً خیلی مهم است، مثلاً قرآن خواندن از نظر خدا خیلی مهم است. داخل در سبک زندگی هم هست اما در نظرها چطور؟ اما کدام موضوعات جزو سبک زندگی است؟ مثلاً جهاد خیلی مهم است اما داخل در موضوع سبک زندگی نیست. احکام خیلی مهم است داخل در سبک زندگی هم هست، اما کسی آنرا موضوع روزمره خود نمیداند. به نظر موضوعاتی که در طول زندگی شبانهروز به عنوان یکی از فعالیتهای روزانه به آن میپردازیم و جزو برنامه ماست و نبودنش خلأ محسوب میشود موضوع سبک زندگی است. مثلاً ندانستن احکام در زندگی روزمره ما عموماً اخلالی ایجاد نمیکند اما اگر بخواهیم گوسفند بکشیم و ذبح شرعی ندانیم اخلال ایجاد میشود. یا اگر یک بچه هیئتی نتواند برای مدتی هیئت برود دچار اخلال است و هیئت را میتوان از موضوعات سبک زندگی او دانست اما از موضوعات سبک زندگی بسیاری خارج است. بنابراین اینکه کدام موضوع باید جزو موضوعات باشد و کدام به رسمیت شناخته نمیشود و علل وضع موجود خود بحثی است و میتواند موضوع تحقیق باشد. اول شناسایی و تیپبندی جامعه از این منظر. بعد علل آن و بعد راهکارهای الغائ موضوعات زائد از زندگی و اضافه کردن موضوعات واقعی در زندگی.
۲-۲-۳ سبک زندگی از دیدگاه نظریه پردازان:
دیدگاه ها و نظریه های محققان علوم اجتماعی درباره ی سبک زندگی در دو مرحله متقدم و متاخر می باشد که دیدگاه محققانی چون وبلن، زیمل، وبر، آدلر و بوردیو در مورد سبک زندگی تا نظریه پردازی کرده اند.
نقطه اوج کار وبلن تحلیل کارکردی راه هایی بود که افراد بوسیله آن می توانستند به گونه ای نمادی پایگاه(منزلت) برتر خود را در نظام منزلتی تعیین کنند و آن را در معرض دید دیگران قرار دهند، وبلن که طبقات بالا را مولد نمی دانست سعی کرد در الگوی مصرف این طبقه نمادهای منزلت آنها را بیابد. او در رفتارهای مصرفی این طبقه که طبقه تن آسا می نامید سبکی را بازشناخت که آن را مصرف خود نمایانه یا چشمگیر خواند. از نظر وبلن این نوع سبک زندگی امروزه به همه ی طبقات و گروه های اجتماعی نیز سرایت می کند.
اما زیمل معتقد است سبک زندگی کل بهم پیوسته ای از صورت هایی است که فرد یا افراد یک اجتماع بر حسب انگیزه های درونی (سلیقه خودشان) و بواسطه تلاشی که برای ایجاد توازنی میان شخصیت ذهنی و زیست محیط عینی و انسانی اشان به انجام می رسانند برای زندگی خودشان بر می گزینند. او معتقد است چارچوبی که فرهنگ اجتماعی برای انگیزش های فردی فراهم می کند و کنش در محدوده ی آن بروز می کند شیوه ی زندگی است. وی مجموعه ای از روش های زندگی که زندگی را به عنوان یک کل بیان می کند سبک زندگی می نامد.
وبر بحث مستقلی را به سبک زندگی اختصاص نمی دهد اما زمانیکه تلاش می کند دیدگاه خود را در باب تاثیر معنا بر رفتار اجتماعی نشان دهد به کرات از این اصطلاح بهره می گیرد. وبر در پاره ای آثار خود مانند اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، جامعه شناسی دین و … تلاش می کند پیوندی میان مفهوم سبک زندگی و چارچوب تحلیلی پیچیده ی سه عنصری خود یعنی رفتارها، تمایلات و منافع پدید آورد.
آدلر نیز سبک زندگی را تجسم کامل فردنگری در روانشناسی فردی می داند، سبک زندگی یعنی کلیت بی همتا و فردی زندگی. او معتقد است که سبک زندگی عمدتا در سال های اولیه زندگی تا حدود ۵ سالگی در انسان بنیان نهاده می شود از نظر او سبک زندگی نه موروثی است و نه کاملا وابسته به محیط. او سبک زندگی را بیش از هر چیز خلاقیتی می داند که حاصل کنار آمدن با محدودیت ها، موانع، تضادها و بحران هایی است که فرد در مسیر پیشرفت به سوی آرمانش بروز می دهد.
بوردیو از جمله صاحبنظران متاخر سبک زندگی است که او نیز مانند وبر از سبک زندگی به عنوان شاخصه و نماد و یا حتی فرصت های جلوه گری یا اثبات منزلت اجتماعی گروه های منزلتی و طبقات اجتماعی بهره می گیرد. او معتقد است که افراد و گروه ها در یک جامعه دارای موقعیت های متفاوت و متایز هستند، فرد یا گروه با درونی کردن این وضعیت و نمادهای آن یک نظام طبقه بندی اجتماعی را در ذهن خود پدید می آورد. این نظام مجموعه ای از ترجیحات و انتخاب ها را در ذهن فرد یا افراد تولید می کند که معناهایشان از خلال روابط و تضادهایشان درک می شود. به عبارت دیگر معناهایشان ذاتی نیست بلکه رابطه ای است.
۲-۲-۴ دین و سبک زندگی:
دین یک سلسله اعمال، آداب و رسوم بر پایه و بنیاد خداشناسی است که برای رسیدن به اهداف و مقاصد الهی که خوشبختی و سعادت زندگی دنیوی و اخروی انسانها را تضمین میکند. دین مجموعه قوانین و دستوراتی است که در آن تمامی حقوق بشر رعایت شده و در آن همه انسانها برابر و برادرند. رعایت اصول دینی، جامعه ای ایده آل را برای بشریت ایجاد میکند. کامل ترین و جامع ترین دین در جهان، دین مبین اسلام میباشد که توسط پیامبر عظیم الشان اسلام، حضرت محمد(ص) نشر یافته است. اعتقاد به دین در تمامی انسانها فطری بوده و این اعتقاد سابقهای بلند تاریخی دارد. انسانهای اولیه که در عهد اساطیر زندگی میکردهاند در جهان با پدیدهها و حوادثی رو به رو میشدند مانند روح، حالات روحی، حوادث آسمانی و حوادث عمومی مانند زلزله، توفان، وبا و طاعون. منشا و مبدا همه این حوادث و حالات را به خدای جهان نسبت میدادند و در حوادث سخت به مهر و رحمتش امید داشته و همواره سعی میکردند با انجام کارهایی نیک از خشم و غضب خداوند به دور باشند. هدف از زندگی و سعادت دنیوی و اخروی انسانها با دین پیوند خورده است. انسان جزئی از جهان آفرینش است و دستگاه آفرینش هر پدیدهای از پدیدههای خود را به سوی کمال و رفع نواقص وجودیش رهبری می کند. بنابراین انسان نیز با بهره گرفتن از تجهیزات مخصوص، نواقص وجودی خود را رفع نموده و سعی میکند به سعادت و کمال خود برسد. البته روشن است مقتضای تجهیزات وی، زندگی اجتماعی و حیات دسته جمعی با یک سری آیین و قوانین الهی و معنوی است. قرآن کریم نشان میدهد که حیات انسانی حیاتی است جاودانی که با مرگ قطع نمیشود و در نتیجه باید روشی را در زندگی اتخاذ نماید که هم به درد این دنیا و هم به درد جهان آخرت بخورد، راهی را برود که او را به سر منزل سعادت دنیا و آخرت برساند، این روش همان است که قرآن به نام دین مینامد و این روش همان روش خواهد بود که از نیروی عمومی و اقتضای کلی دستگاه آفرینش الهام و سرچشمه میگیرد. دین از نظر منطق قرآن یک روش زندگی اجتماعی است که انسان اجتماعی به منظور تامین سعادت زندگی اتخاذ نموده باشد.البته نظر به اینکه زندگی انسان محدود به این جهان پیش از مرگ نیست این روش باید هم مشتمل بر قوانین و مقرراتی بوده باشد که اعمال و اجرای آنها سعادت و خوشبختی دنیوی انسان تامین شود و هم مشتمل بر یک سلسله عقاید و اخلاق و عبادات است که سعادت آخرت را تضمین می کند و نظر به اینکه حیات انسان یک حیات متصل است هرگز این دو جنبه دنیوی و اخروی از همدیگر جدا نمی شوند.
اساس دین باید همان دستگاه واقعی آفرینش قرار گیرد نه امیال و عواطف بی بند و بار انسانی. یعنی آنچه خلقت و آفرینش انسانی از حوایج و نیازمندیها وجود دارد و برای رفع آنها با تجهیزاتی مجهز شده است در دین که یک روش اجتماعی است دفع آنها به طور عادلانه در نظر گرفته شده است. به نظر قرآن کریم باید در جامعه انسانی مقتضی حق اجرا شود نه مقتضای عواطف مردم یک نفر یا یک نفر فرمانروای مطلق. از اینجاست که اسلام معتقد است که در جامعه باید حقوق واقعی فرد فرد بدون استثناء مراعات شود ولی روشهای استبدادی معتقدند که باید در جامعه خواستههای یک فرمانروا اجرا گردد و روشهای مختلف دموکراسی، خواسته اکثریت جماعت را مقیاس قرار داده و خواسته اقلیت را بی ارزش قرار داده و الغا می کند. بنابراین بهترین روش برای خوشبختی و سعادت کل جامعه روش دینی و الهی است.
برای داشتن یک سبک زندگی مطلوب، دو نوع جهتگیری لازم است! ۱٫ بایدها و نبایدهای مورد قبول در زندگی؛ ۲٫ شیوههای اجرا و به عینیت رساندن آن. جهتگیری اول، به طور غالب ارزشی و اخلاقی است. جهتگیری دوم، مبتنی بر ارزشهای عملی است. اخلاق، جهت گیریهای کلی زندگی و علوم انسانی، به ویژه روانشناسی، شیوههای رسیدن به آن را فرا راه انسان قرار میدهد. سبک زندگی از موضوعات بین رشتهای است. اخلاق و روانشناسی، به هر دو بُعد روانی و جسمانی سبک زندگی توجه دارد. از میان روانشناسان، آلفرد آدلر و پیروان وی همچون کرت آدلر، لیدا سیچر، الکساندر مولر،سوفیا دوریس، آنتونی بروک،اروین وکسبرگ، الکساندر نور، سوفیا لازار فلد، آیدا لوی، فریناند برن بام و دیگران به تفصیل به بررسی سبک زندگی پرداختهاند.
سبک زندگی عبارت است از: مشی کلی فرد در جهت رسیدن به اهداف و غلبه بر مشکلات. اما در سبک زندگی اسلامی عمق عواطف، نگرشهای فرد و اعتقادات وی سنجیده نمیشوند، بلکه رفتارهای فرد مورد سنجش قرار میگیرند. اما هر رفتاری که بخواهد مبنای اسلامی داشته باشد، باید حداقلهایی از شناخت و عواطف اسلامی را پشتوانه خود قرار دهد. یکی از عوامل مؤثر در سبک زندگی اسلامی آن است که اسلام و سبک زندگی اسلامی، به صورت همه یا هیچ نمیباشد، بلکه یک پیوستار بزرگ است که مراتب پایین، متوسط و بالا دارد. بعضی از درجات ایمان و ویژگیهای مؤمنان آن قدر شناخته شده است که حتی اگر در روایات هم نیامده بود، باز هم مطلوب بودن آن روشن بود. پیوستاری بودن اسلام و سبک زندگی اسلامی از آیات و روایات متعددی بر میآید.
خداوند به ایمان آوردهها دوباره امر به ایمان آوردن میکند. این نکته اشاره به مراتب ایمان دارد. قرآن در وصف منافقان، که از رفتن به جبهه به بهانههای واهی اجتناب میکردند، میفرماید: «آنها امروز به کفر نزدیکترند یا به ایمان»؟ (آلعمران:۱۵۶) که نگاه پیوستاری را نشان میدهد. در روایات آمده است: امام صادق(ع) به ایمان بسان نردبانی نگاه میکنند که باید پلهها یکی پس از دیگری پیموده شوند. بر این اساس، معلوم میشود که سبک زندگی اسلامی، دارای حالت پیوستاری است، افراد مسلمان هر کدام جایگاهی در این پیوستار دارند.
قرآن مجید متضمن کلیات برنامه زندگی بشر است. زیرا آیین اسلام که بهتر از هر آیین دیگری سعادت زندگی بشر را تامین و تضمین میکند از راه قرآن مجید بدست مسلمانان رسیده است و مواد دینی اسلام که یک سلسله معارف اعتقادی و قوانین اخلاقی و عملی است ریشه اصلی آنها در قرآن مجید میباشد، خدای متعال میفرماید: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»؛ بدرستی این قرآن بسوی آیینی که بهتر از هر آیین دیگر جهانی بشریت را اداره مینماید راه نمائی میکند. (سوره اسری آیه ۹) و باز میفرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء»؛ (سوره نحل آیه ۸۹) و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که همه چیز را بیان مینماید و روشن می سازد. و روشن است که در قرآن مجید اصول عقاید دینی و فضائل اخلاقی و کلیات قوانین عملی در آیات بسیاری که نیازی به نقل آنها نیست ذکر شده است.
با تامل در چند مقدمه زیر می توان معنی واقعی اشتمال قرآن مجید به برنامه زندگی بشر را دریافت:
پس فعالیت زندگی انسان پیوسته برای دست یافتن به سعادت و پیروزی در آن راه میباشد خواه در تشخیص سعادت واقعی خود مصیب باشد یا مخطی.
۱-مزیت نسبی: میزان درک فرد از بهتر بودن نوآوری نسبت به ایده ای است که میخواهد جانشین آن شود. بالا بودن مزیت عینیت نوآوری اهمیت چندانی ندارد بلکه مهم درک فرد از میزان مزیت نوآوری میباشد، هر چه نوآور نسبت به خوب بودن نوآوری برداشت بهتری داشته باشد، آهنگ پذیرش آن نیز بیشتر است.
۲- سازگاری: عبارت است از میزان برداشت فرد از هماهنگی نوآوری با ارزشهای موجود تجربه های گذشته و نیازهای گیرنده است. ایده ای که با ارزشهای اجتماعی حاکم سازگاری ندارد، با سرعت کمتری مورد پذیرش قرار میگیرد تا ایده ای که با ارزشهای اجتماعی حاکم سازگار است.
۳-پیچیدگی: میزان درک فرد از دشواری یادگیری و بکار بردن نوآوری ست. برای اکثر اعضای نظام اجتماعی، برخی از نوآوریها به آسانی قابل درک و کاربرد است اما برخی دیگر از نوآوریها به آسانی قابل فهم نیستند و با سرعت کمتری مورد پذیرش قرار میگیرند.
۴-آزمون پذیری: عبارت از امکان بررسی و آزمون نوآوری، در سطحی محدود است. نوآوریهایی را که میتوان با امکانات محدود مورد امتحان قرار داد، زودتر از آنهایی مورد پذیرش قرار میگیرند که امکان آزمون آن ها وجود ندارد.
۵-قابلیت رویت: عبارت است از میزان قابل رویت بودن نتایج نوآوری برای دیگران. هر قدر که نتایج نوآوری برای فرد آشکار تر باشد، احتمال پذیرش آن نیز بیشتر است.
همان طور که اشاره شد نوگرایی میزان نسبی پذیرش سریعتر از ایده های جدید توسط یک فرد در مقایسه با دیگر اعضای نظام اجتماعی او است. بر این اساس پنج گروه پذیرا که نوعی طبقه بندی اعضای نظام بر اساس نو گرایی است عبارت است از:
۱- نوآوران : افراد خطر پذیری که مشتاق آزمایش افکار جدید هستند و بیشتر از همردیفان خود روابط فراملی دارند
۲- اقتباس گران اولیه افراد محلی قابل احترام که بیشترین تعداد رهبران فکری را در نظام اجتماعی تشکیل میدهند
۳- اکثریت اولیه : افراد اهل تعمق که رابطه آن ها با نزدیکانشان قوی ست ولی به ندرت موقعیت رهبری دارند.
۴- اکثریت متأخر : افراد مردد که اغلب به خاطر ضرورت اقتصادی یا افزایش فشار شبکه اجتماعی نوآوری را میپذیرند.
۵- کندروها: کسانی که وابستگی محلی زیادی دارند بسیاری از آن ها تقریباً منزویاند آن ها بیشتر به گذشته نظر دارند.
در نظریه راجرز کانالهای ارتباطی نقش مهم و کلیدی را ایفا میکنند. کانالهای ارتباطی وسایلی هستند که توسط آن ها، پیام از فرستنده به گیرنده میرسد. کانالها، مانند چهار چرخی هستند که ارتباط را از فردی یا نهادی به دیگران منتقل میکنند. پژوهشگران، کانالهای ارتباطی را از نظر طبیعت کاری به کانالهای ارتباطی شخصی و ارتباط جمعی و از نظر منشأ به منابع محلی و یا بینالمللی تقسیم بندی میکنند. کانالهای ارتباط جمعی در برگیرنده تمامی ابزار انتشار هستند که در آن ها یک وسیلۀ ارتباط جمعی مانند رادیو، تلویزیون، فیلم، روزنامه و مانند آن ها بکار گرفته میشود و منبعی را که از یک و یا چند نفر معدود تشکیل شده توانا میسازد تا با جمعیتی زیاد ارتباط برقرار کند. کانالهای ارتباط شخصی شامل تبادل رو در رو میان دو یا چند نفرند. در فرایند تصمیم نوآوری، به طور نسبی کانالهای ارتباط جمعی در مرحله دانش و کانالهای ارتباط شخصی در مرحله ترغیب اهمیت بیشتری دارند. کانالهای بینالمللی نیز در مرحله دانش و کانالهای محلی در مرحلۀ ترغیب حائز اهمیت میباشند. علاوه بر این، کانالهای ارتباط جمعی به طور نسبی برای زودپذیران دارای اهمیت بیشتری است تا برای کسانی که نوآوری را دیرتر میپذیرند و کانالهای بینالمللی نیز برای زودپذیران، به طور نسبی از کانالهای محلی اهمیت بیشتری دارند (راجرز،۱۳۷۶ : ۲۸۵).
علاوه بر این، آن ها نقش مجمع ارتباط جمعی را در فرایند نشر نوآوری مهم میدانند. مجمع ارتباطی، گروههای کوچک سازمان یافته ای از افراد هستند که به طور مرتب برای گرفتن اطلاعات از برنامه های وسایل جمعی گرد یکدیگر جمع میشوند و در مورد محتوای برنامه به بحث میپردازند. اینگونه جلسات، روش ترکیب کانالهای ارتباط جمعی و شخصی، برای به حد اکثر رساندن اثر ارتباط میباشند. جلسات ارتباط جمعی، در هندوستان، نیجریه، کلمبیا، برزیل، فرانسه، چین و سایر کشورها بکار گرفته میشوند. اثرات کانالهای ارتباط جمعی، به ویژه در میان زارعین کشورهای کمتر توسعه یافته، زمانی بیشتر است که با کانالهای ارتباط شخصی، همانند جلسات ارتباط جمعی، همراه باشد. به نظر میرسد جلسات ارتباط جمعی، به دلیل فشار اجتماعی بر افراد و مشارکت و تغییر گرایش گروههای کوچک و نیز به علت بالا بودن میزان اعتبار تازگی کانالها و اهمیت اینگونه رسانهها، دارای اثرات بیشتری است (راجرز،۱۳۷۶ : ۲۸۶-۲۸۵) .
نظریات انتقادی
رهیافت نوسازی در توسعه، همان طور که پیشتر نیز اشاره شد به لحاظ عملی نتوانست توفیق چندانی در تحقق توسعه در کشورهای به اصطلاح جهان سوم داشته باشد و مورد آماج انتقادات فراوانی به خصوص اندیشمندان مارکسیست قرار گرفت. به عقیده آن ها دیدگاه نوسازی به توسعه، از لحاظ تجربی، مخصوصاً نخستین مطالعات انجام شده، کمیت گرایانه، قابل اندازه گیری و متکی بر آثار کوتاه مدت و فردی هستند که به طور پرسش برانگیزی تعمیم داده شدهاند. به همین خاطر وضعیتِ اساساً مثبت گرایانه و رفتارگرایانه، توجه کمی به عوامل جامعه شناسانه در زمینه های تجاری و ایدئولوژیکی صورت گرفته است و شیوۀ مطالعه ایستا و غیر تاریخی فرآیندهای ارتباطی با این دیدگاه پیرامون نظام مستقر اجتماعی انجام شده که در این نظام هماهنگی اجتماعی و یکپارچگی غالب است و ستیز طبقاتی یا برخوردهای اجتماعی و تناقضات درونی در آن وجود ندارد (سرواس A،۱۳۸۴: ۸۶). بنابراین با این توصیف نظریات جدیدی تحت عنوان نظریات انتقادی سر برآورد که از میان آن ها میتوان به نظریه وابستگی و نظریه نظام جهانی اشاره کرد.
نظریه وابستگی
همان گونه که مکتب نوسازی را میتوان مجموعه نظریاتی دانست که توسعه را از دیدگاه ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی مورد بررسی قرار میدهد؛ درباره مکتب وابستگی نیز میتوان گفت که این مکتب فکری از دیدگاه جهان سوم به توسعه مینگرد و به عبارتی، در مخالفت با پارادایم نوسازی تدوین شده است (سو،۱۳۷۸: ۹۷). خاستگاه اصلی پارادایم وابستگی در آمریکای لاتین است گرچه «پل باران» آمریکایی به عنوان پدر این نظریه شناخته شده است. باران کسی بود که برای نخستین بار به تدوین دیدگاههایش در مورد این نظریه پرداخت. به عقیده وی توسعه و توسعه نیافتگی، فرآیندهای وابسته به یکدیگر و دارای روابط متقابلند، یعنی به صورت دو جنبه از یک فرایند جهانی هستند. به عبارت بهتر آن ها را میتوان دو روی یک سکه دانست (سرواس B،۱۳۸۴: ۱۶۷).
بر اساس نظریۀ وابستگی، مهمترین علل بازدارندۀ توسعه، کمبود سرمایه یا مدیریت چنان که نظریهپردازان نوسازی مطرح میکردند نبود، بلکه بیشتر نظام بینالمللی در این میان نقش داشت. بنابراین، موانع توسعه، داخلی نیستند بلکه خارجیاند. این نکته همچنین به این معنی بود که این نظام موجب توسعه مرکز و عامل تداوم توسعه نیافتگی در پیرامون بوده است (سرواس A، ۱۳۸۴: ۸۶) .
به همین لحاظ، نظریهپردازان این مکتب یعنی کسانی چون «آندره گوندر فرانک»، «امین» و «دوسانتوس»، بر سر اینکه وابستگی فرآیندی عام است و در مورد همه کشورهای جهان سوم صادق است توافق نظر دارند. دوس سانتوس از نظر تاریخی در آمریکای لاتین سه الگوی وابستگی را از الگوی یکدیگر تمیز میدهد : الگوی اول از وابستگی تجاری دوران استعمار است که در آن انحصارات تجاری، کنترل زمینها، معادن، نیروی کار را در جوامع تحت استعمار در دست داشتند. الگوی دوم یا وابستگی مال – صنعتی نیز مقارن دوران امپریالیسم در پایان قرن نوزدهم است و حاکی از سلطه سرمایه های بزرگ در مراکز هژمونیک و گسترش آن در خارج بود و بالاخره نوع جدیدی وابستگی تکنولوژیک – صنعتی که در دوره بعد از جنگ جهانی دوم به ظهور رسید و ویژگی آن سرمایه گذاریهای شرکتهای چند ملیتی در صنایعی است که بازارهای داخلی کشورهای توسعه نیافته را هدف خود قرار دادهاند. این روابط گوناگون وابستگی هر یک محدودیتها عمده ای در چشم انداز توسعه ایجاد کرده است (ساعی، ۱۳۸۴: ۱۲۶-۱۲۵).
فرانک با تلفیق دو مفهوم (استثمار طبقاتی) و (انتقال ارزش) از مناطق جغرافیایی (توسعه نیافته) به مناطق پیشرفته مفهوم زنجیره روابط استثماری مرکز – پیرامون را مطرح میکند و سپس مدل نظری خود را در یک سطح جهانی چنین تصویر میکند یک زنجیره کامل از منظومه های متشکل از متروپل ها و اقمار، همه بخشهای کل نظام را، از مرکز مادر شهر اصلی در اروپا یا ایالات متحده تا دور افتادهترین منطقه روستایی در امریکای لاتین به یک دیگر مربوط میکند(ساعی، ۱۳۸۴: ۱۱۶).
سمیر امین در سال ۱۹۳۱ میلادی در مصر به دنیا آمد. او در نظریه خود این فرض را نمیپذیرد که جهان شامل کشورهای توسعه یافته و غیر توسعه یافته سرمایه داری و سوسیالیستی است و همگی در شبکه تجاری و مالی جهان ادغام شدهاند. به عقیده وی این طور نیست که دو بازار جهانی، یکی سرمایه داری و دیگری سوسیالیستی وجود داشته باشد، بلکه جهان تنها دارای یک بازار است که همان بازار جهانی سرمایه داری است و اروپای شرقی نیز در آن مشارکت جنبی دارد. سمیر امین وابستگی را به عنوان بخشی از طبیعت نظام سرمایه داری جهانی میداند. او جهانی شدن سرمایه داری را بر اساس مقوله انباشت سرمایه توضیح میدهد(ساعی، ۱۳۸۴: ۱۴۷).
به طور کلی، هدف این مکتب طرح الگوی عام وابستگی در جهان سوم در طول تاریخ سرمایهداری از قرن شانزدهم به این طرف است. بدین ترتیب، در جریان ارائه یک «نمونه آرمانی»[۳۳] از بنای وابستگی، به ناچار تنوعات محلی و پیچیدگیهای تاریخی تا حدی کنار گذاشته میشوند. از سوی دیگر، وابستگی غالباً به عنوان یک وضعیت «اقتصادی» در نظر گرفته میشود که از نظر این دسته از اندیشمندان، وابستگی نتیجه جریان انتقال مازاد اقتصادی از کشورهای جهان سوم به سمت کشورهای سرمایه داری غرب است. بدین معنی که کشورهای جهان سوم عموماً از افول رابطه مبادله با کشورهای غرب دچار آسیب و زیان میشوند. علاوه بر این، از منظر این مکتب، وابستگی به عنوان بخشی از قطب بندیهای منطقهای در اقتصاد جهانی قلمداد میگردد. زیرا جریان خروج مازاد از کشورهای جهان سوم موجب توسعه آن ها شده و از سوی دیگر، انتقال همین مازاد اقتصادی به نفع جریان توسعه در غرب تمام میشود. از این رو توسعه نیافتگی در پیرامون و توسعه در مرکز، دو جنبه مختلف از یک جریان واحد انباشت سرمایه را تشکیل میدهند که به پیدایش قطب بندی بین مناطق اقتصاد جهانی می انجامد. در نتیجه از نظر مدافعان مکتب وابستگی، اصطلاح توسعه لازم است دوباره تعریف شود. معنای توسعه باید به چیزی بیش از صرف در اختیار داشتن صنایع و محصولات بیشتر و بهرهوری بالاتر تبدیل گردد. به جای این شاخصها بهتر است تعریف دیگری بر حسب بهبود سطح زندگی همه مردم پیرامون، ارائه شود. بنابراین، برنامه های توسعه به جای اینکه برای رفاه حال نخبگان و شهرنشینان طراحی شود، باید هدف خود را تأمین نیازهای انسانی دهقانان روستانشین، بیکاران و تهیدستان قرار دهد. در واقع هر برنامه توسعه که مبتنی بر منافع تنها بخش کوچکی از جامعه به هزینه اکثریت مردم محروم است، به هیچ وجه نمیتواند برنامهای مناسب به شمار آید (سو، ۱۳۷۸: ۱۱۰-۱۰۹). به طور کلی میتوان گفت که رویکرد وابستگی موقعیت خوبی برای انتقاد از جریان نوسازی پدید آورده است، اما در ارائۀ بدیلهای عینی و همچنین در شکل دهی به بنیانهای اولیۀ طرحهای توسعه به ندرت موفق بوده است (ملکات و استیوز:۱۳۸۸، ۳۳) .
برای جمع بندی میتوان اصول اساسی این مکتب را چنین بیان کرد:
وابستگی و ارتباطات
همان طور که در بالا اشاره شد، بر اساس نظریه وابستگی توسعه اقتصادی در کشورهای پیرامونی که اکثر آن ها را کشورهای توسعه نیافته تشکیل میدهند به معنی تقویت سلطه کشورهای مرکز بر آن ها بوده و وابستگی آن ها را تشدید میکند. در واقع نظریه وابستگی، عامل سلطه را ترغیب افکار عمومی میداند، نه ارتش. در نتیجه معتقد است که رسانه های جمعی و شرکتهای رسانه ای فراملی، نقش عمده ای در ترغیب مردم و تغییر افکار عمومی دارند. به عبارت دیگر طبق این نظریه، وسایل ارتباط جمعی در کشورهای آمریکای لاتین نه تنها نقشی در توسعه بخشی نداشتهاند بلکه عامل تقویت و تحکیم سلطه و حفظ اقتدار غرب در کشورهای پیرامون بودهاند. «بلتران» یکی از سردمداران نظریه وابستگی در این زمینه میگوید: «در آمریکای لاتین نه تنها وسایل ارتباط جمعی در اختیار سرمایه داری خصوصی و تحت نفوذ مستقیم کمپانیهای آمریکایی میباشد بلکه پیامهای ارتباطی نیز به گونه ای هستند که ارزشهای فرهنگی و شیوه های زندگی مصرفی جامعه سرمایه داری را ترویج میکنند و بدین گونه هویت فرهنگی و استقلال ملی آمریکای لاتین را مورد تهاجم قرار میدهند» (فرقانی،۱۳۸۰: ۴۹).
عده ای از نظریهپردازانی که وابستگی فرهنگی و ارتباطی را مطالعه و بررسی کردهاند، میگویند «امپریالیسم» سیاسی و نظامی پیشین به وسیلۀ یک «امپریالیسم فرهنگی» جایگزین شده است. این نفوذ به طور مستقیم یا غیر مستقیم به طور، آشکار یا پنهانی و زیرکانه صراحتاً به طور واقعی یا ذهنی احساس شده است. به طور کلی؛ اغلب نظریهپردازان وابستگی ضرورتاً پذیرفتهاند که با کمک تودۀ عظیمی از محصولات رسانه های غربی، یک ایدئولوژی محافظه کارانه و سرمایه دارانه و یک فرهنگ مصرفی انتقال یافته مستقر شده است. آن ها با این برداشت، نظرات و دیدگاههای انحرافی طرفداران نظریه نوسازی و نظریه نوسازی و نظریه نشر نوآوریها را که تصور میکردند رسانهها نقش مهمی در فرآیندهای تغییر اجتماعی بازی میکنند، به طور خاصی تغییر دادهاند. (سرواس، ۱۳۸۴: ۸۹).
رویکرد الهیات رهایی بخش و توسعه
به عقیده ملکات سومین دسته بندی در حوزه ارتباطات و توسعه به رویکرد رهایی بخش اختصاص دارد. که آن را میتوان الهیاتی تعریف کرد که از توسعه به عنوان فرایند رهایی از بی عدالتی، تبعیض و حمایت میکند، دانست. اگرچه این رویکرد به طور سنتی با مسیحیت به ویژه در امریکای لاتین مرتبط بوده است، الهیات رهایی بخش در تمام ادیان عمده وجود دارد (ملکات واستیوز،۱۳۸۸: ۴۱۴). به طور کلی الهیات رهایی بخش مفروض میگیرد که همه مردم میخواهند کاملاً انسان باشند : آزاد و متکی به خود و دارای این ظرفیت فردی که خود را بر اساس شرایطشان توسعه دهند. اما در این راه اشکال خارجی و داخلی ستمگری در مقابل تواناییشان مقاومت میکنند. بنابراین هدف توسعه، در هر دو بعد فردی و اجتماعی رهایی از ستمدیدگی است. کشورهای بزرگ غربی و بنگاه های سرمایه داری عامل اصلی ستمدیدگی اند. با این حال الهیات رهایی بخش نشان میدهد که ستمگران خودشان نیز ستم دیدهاند برای اینکه آن ها ستمدیدگی را که همانا انسانیت زدایی است درک نمیکنند. بنابراین با فعالیت برای رهایی جهانی انسانها، ستمگران نیز میتوانند به ظرفیت انسانی خود برسند. در واقع میتوان مشاهده کرد این شیوه تفکر با دو رویکرد دیگر نوسازی و انتقادی تفاوت دارد و اهداف و مفروضات بنیادی آن اساساً معنوی است تا اقتصادی اما به هر حال واقعیتهای اقتصادی در این رویکرد نا دیده گرفته نمیشود (ملکات واستیوز،۱۳۸۸: ۳۳-۴۱۴).
ملکات همچنین بر این باور است که طرحهایی که عمدتاً بر اساس توجه به فلسفه های آزادی بخش و معنویت شکل گرفتهاند دارای ویژگیهای مشترکی صرف نظر از مذهب مربوط هستند. نخست، اهداف رشد معنوی و توانمندسازی فردی به اندازۀ برآورده ساختن نیازهای مادی مهم است، این دو حوزۀ نیاز گمان میرود پیوند دیالکتیکی با یکدیگر داشته باشند. دوم، این طرحها تشخیصهای بیگانگان را در زمینه توسعه رد میکند و بر فرایند بحث و تصمیم گیری در سطح اجتماعات، که با ارزشهای فرهنگی و معنوی آن ها همخوانی داشته باشد اصرار میورزد. سوم، این فرایند لزوماً در برگیرندۀ نقشی مهم برای رهبران مذهبی و اقدامات مذهبی است. چهارم، طرحها به شکل آرمانی افرادی را از طبقات اقتصادی مختلف و از سایر اقشار اجتماعی در کارها دخالت میدهند، با این فرض که همگان به آگاهی معنوی نیاز دارند به گونه ای که بتوانند به مسائل اجتماعی کلی بپردازند. سرانجام، در حالی که سازمانهای دولتی و غیر دولتی بیرونی و منابع مالی آن ها ممکن است برای حمایت از طرحهای به کار گرفته شوند، ارزشهای بنیادی نباید در نتیجه این مداخله مورد مصالحه قرار گیرد (ملکات واستیوز،۱۳۸۸: ۴۱۸).
وی همچنین با مقایسه رویکرد الهیات رهایی بخش و مارکسیسم معتقد است که هر دوی اینها از مشاهده و تجربه بی عدالتی اجتماعی، به ویژه به واسطه تعلق داشتن به یک طبقه خاص، ناشی شدهاند و به جانبداری از فقرای تحت ستم پرداختهاند. هر دو همچنین بر این نکته وقوف دارند که راه حلها مستلزم اقدام جمعیاند که با بافت اجتماعی موقعیت مورد نظر متناسب باشد. تضادهای این دو شامل مواد زیر میشوند: ۱ انزجار تاریخی مذهب از علم از جمله علوم اجتماعی ۲ انزجار تاریخی مارکسیسم از مذهب ۳ حمایت مارکسیسم ارتدکس از راه حلهای انقلابی برای بی عدالتی، در حالی که بیشتر مبارزان آزادی بخش مسائل غیر خشونت آمیز دستیابی به تغییر اجتماعی را اشاعه میدهند و ۴ تمرکز بیش از حد مارکسیسم بر تعیین کننده بودن طبقه در شکل دهی به شرایط افراد و در نتیجه انکار ارزش و قدرت منحصر به فرد افراد (ملکات و استیوز، ۱۳۸۴: ۴۱۳).
رویکرد اجتماع محور و توسعه
نظریه اجتماع محور به عنوان چهارمین رویکرد توسعه و ارتباطات محصول ستاهای اخیر است. ملکتاب در کتاب ارتباطات توسعه در جهان سوم به نقل از تهرانیان معتقد است این رویکرد بر حفظ اجتماع و رهایی از ساختارهای ظالمانه و وابستگیهای بیرونی تأکید دارد جنبشهای رهایی بخش، زنان، زیست محیطی و برخی جنبشهای جهان سومی مباحثی را سازگارا با اصول نظریه اجتماع محور مطرح ساختهاند. این رویکرد در مقایسه با رویکردهای جبر گرایانه اقتصادی و فرهنگی تغییر اجتماعی اهمیت بسیار زیادی برای عامل انسانی قائل است. رویکرد اجتماع محور در واقع برای فرهنگ و تفسیرهای فرهنگی از واقعیت نقش مرکزی قائل اند. اعادۀ نوعی فرهنگ، هویت فرهنگی و حس از دست رفتۀ اجتماع، نقش حیاتی در طرحهای رهایی بخش جنبشهای اجتماع محور ایفا میکند (ملکات و استیوز،۱۳۸۸: ۴۷۶).
مفهوم مشارکت در رویکرد اجتماع محور یک مفهوم کلیدی است. نگاه مشارکتی به ارتباطات و توسعه طی دهه های گذشته طرفداران بسیاری یافته است و تلاشهایی که برای عملیاتی سازی این مفهوم صورت گرفته است طیف وسیعی از پارادایم حاکم یعنی مشارکت به عنوان وسیله تا پارادایم معطوف به بافت و گستره یعنی مشارکت به عنوان هدف را بازتاب میدهد. در دیدگاه اخیر که توسط بسیاری از پژوهشگران و دستاندرکاران اجرایی مورد حمایت قرار گرفته است. از منظر این دیدگاه، مشارکت یک حق بنیادین بشری است که باید آن را پذیرفت و از آن نه به خاطر نتایج مرتبت بر آن، به که به عنوان یک هدف حمایت کرد. ضرورتهایی چون اندیشیدن، بیان خویشتن، تعلق به گروه، شناخته شدن به عنوان یک فرد، محترم بودن، تشویق شدن و شرکت در تصمیم گیریهای تأثیر گذار در زندگی انسانها همان قدر در توسعه برای افراد اهمیت دارند که اموری چون خوردن، نوشیدن و خوابیدن دارای اهمیت هستند. ملکات همچنین اذعان میدارد که مشارکت واقعی باید مشوق فعالیت سیاسی و اجتماعی مردم در همه سطوح باشد. هدف تلاشهای مشارکتی باید ارتقای بصیرت و بینش مردم در حاشیه مانده باشد و این ارتقا باید در سطحی جهانی در ساختار نابرابر سیاسی و اجتماعی و موقعیتی در جوامع گوناگون رخ دهد (ملکات،۱۳۸۴: ۶۴).
ملکات همچنین ارتباطات را بخش جدایی ناپذیر مشارکت میداند و معتقد است اگر توسعه به مردمی مرتبط است که به آن نیازمندند، باید از جایی که نیازها و مشکلات واقعی مردم وجود دارد یعنی در مناطق روستایی، زاغه های شهری و دیگر بخشهای محروم آغاز شود. مردمی که در چنین مناطقی زندگی میکنند باید به نیاز های واقعی خود پی ببرند و شکلات واقعیشان را بشناسند. آن ها تا حد زیادی به علت مشارکت نکردن در راهبردهای توسعه، که ظاهراً به منظور رفع مشکلات آن ها طراحی شدهاند، قادر به تشخیص مسائل خود نیستند. راهبردهای ارتباطی از پایی به بالا نیز غالب اتو خالی بودهاند. به هر حال مشارکت واقعی باید فراتر از اهداف عمل گرایانه ای مانند افزایش تولید، ارتقای آموزش رسمی یا افزایش مصرف و شامل الگوهایی برای کنشهای سیاسی و اجتماعی مکردم در همه سطوح باشد. هدف مشارکت باید تسهیل آگاهی بخشی مردم به حاشیه رانده شده به نابرابری اجتماعی و سیاسی جهانی و ساختار های منطقه ای در جوامعشان باشد. در واقع از طریق آگاهی بخشی و کنشهای جمعی است که این مردم میتوانند نیازهای خود را شناسایی کنند محدودیتهای بیان نیازهایشان را بشناسند و برنامه ای برای حل مشکلاتشان تدارک بینند. از این رو در این رهیافت، مجراهای ارتباطات برای برقراری گفتگو و برای کمک به مردم در درک یکدیگر و شناسایی مشکلات جمعیشان به کار میرود. بنابراین، ارتباطات موتور محرکه آزادسازی از قید و بندهای ذهنی و روانشناختی است که ساختارها و فرایندهای ستمگری برای مردم ایجاد میکند. در چنین شرایطی است که ارتباطات کارکرد واقعی خود یعنی آگاهی رسانی یا عمومی کردن مبارزه یک گروه یا اجتماع برای تغییر وضع موجود را پیدا میکنند (ملکات و استیوز، ۱۳۸۸: ۴۸۰-۴۷۹).
با توجه به آنچه گفته شد، دیدگاه های مختلفی در حوزه رویکرد اجتماع محور وجود دارد که در این پژوهش به دیدگاه «مجید تهرانیان» و «آمارتیا سن» اقتصاددان شهیر هندی در حوزه خواهیم پرداخت.
دیدگاه مجید تهرانیان
مجید تهرانیان از جمله کسانی که میکوشد که واژه توسعه ملی را خارج از چارچوب مفاهیم مادی گرای وارداتی تعریف کند. به عقیده وی توسعه به معنای فرایند ارتقای یک نظام اجتماعی جهت برآوردن نیازهای فزایندۀ عمومی در نیل به سطوح بالاتر بهبود و رفاه مادی و معنوی است. این تعریف تا حدی با مفهوم تکاملی توسعه که این روند را به صورت روندی جهانی، گریز ناپذیر و به طور کلی مثبت تلقی میکند تفاوت دارد. توسعه تکاملی با بهره گیری از یک استعاره ارگانیک به دستیابی فزاینده به سطوح بالاتری از تمایز و پیچیدگی و یکپارچگی و نظم دلالت میکند. چنین مفاهیمی به طور عمده متکی بر افزایش فزاینده مجموعه ای از شاخصهای اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی است که کاربردهای جهان شمول و عام دارند. بعضی از این شاخصها در آمد سرانه، بازده صنعتی، شهرنشینی، تعداد با سوادان، امید به زندگی، تعداد دستگاه تلویزیون در هر هزار نفر جمعیت هستند. تعریف پیشنهادی تهرانیان بدون اینکه سنجشهای کمی را رد کند، جهانشمولی این شاخصها را بدون توجه به خصوصیات و شرایط خاص زیر سؤال قرار میدهد. بدین ترتیب، این تعریف، عوامل محقق توسعه را از مقوله های برونزای موفقیت به آگاهیهای درونزای توسعه منتقل میکند. در بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته رشد سریع برخی از شاخصهای توسعه مانند تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه اغلب موجب آلودگی محیط زیست، توزیع نابسامان و نادرست درآمدها و ناهنجاریهای شدید اجتماعی و روانی شده است. مطالعات اخیر در مورد شاخصهای توسعه به این رهیافت منجر شده است که به جای تأکید بیش از حد بر بازده مادی بر ابعاد انسانی توسعه بیشتر تأکید کند. اگر عواملی مانند تعدد باسوادان، امید به زندگی، شاخص توزیع درآمد، میزان دسترسی به امکانات و تسهیلات بهداشتی و آموزشی در نظر گرفته شود، موقعیت و مرتبه کشورها به صورت قابل ملاحظه ای با طبقه بندی سنتی درآمدهای سرانه متفاوت خواهد بود. (تهرانیان،۱۹۹۴، ۵-۴).
نگاه وی به جوامع توسعه نیافته بر سه باور و یک امید مبتنی است: نخستین باور اینکه پیشرفت مادی شرط لازم پیشرفتهای معنوی است ولی شرط کافی نیست. باور دوم اینکه توسعه همیشه هزینههایی در بر دارد ولی میتوان این هزینهها را با عبرت گرفتن از لغزشهای دیگران کاهش داد، زیرا در بروز پیامدهای توسعه شرایط و ساخت روابط اجتماعی گناهکار تر از سرشت انسانی و ناگزیریهای توسعه است. باور سوم این است که کشورهای رو به توسعه در یک موقعیت تاریخی استثنایی قرار گرفتهاند که با بهره جستن از آن میتوانند راه نوینی برای رشد و توسعۀ خود برگزینند و در این رهگذر هدفها و الگوهای نوینی پدید آورند. با این سه باور دکتر تهرانیان این امید را دارد که کشورهای رو به توسعه ضمن آوردن تعریفی نو از هدفهای توسعه حدی برای شهوت بی پایان بشر در راه تسلط بر طبیعت قائل شوند زیرا این راهی است که غرب به خطا پیموده است و دریغ است که یک بار دیگر به تقلید کورکورانه بشر به جای آن که خود را پاره ای از طبیعت بداند و در دامان آن پرورش یابد، علیه آن بپاخیزد و با نابودی طبیعت، خود را نیز به نیستی بکشد (خانیکی، ۱۳۸۳: ۹).
وی در اشاره به پیوند ارتباطات و توسعه به تعریف سنتی ابراهام لینکلن از مردمسالاری به عنوان حکومت مردم بر مردم، به وسیله مردم، و برای مردم رجوع میکند و معتقد است توسعه ارتباطات میتواند به عنوان گسترش ظرفیت مجاری نظام ارتباطی تعریف شود. «توسعه به وسیله ارتباطات» به معنای بهکارگیری ظرفیتهای ارتباطی در جهت ارائه خدمات اجتماعی مانند آموزش از راه دور، پزشکی از راه دور، کتابخانه از راه دور، بانکداری از راه دور و غیره به همراه خدمات معمول و سنتی است. «توسعه برای ارتباطات» بر ارتباط مستقل از قدرت و متکی بر گفتگو میان دولت و جامعه مدنی مبتنی است به طوری که مبنای تصمیم گیریهای عمومی در «عقلانیت ارتباطی» به جای «عقلانیت ابزاری» است. بنابراین، بر پایه تعریف ارائه شده «ارتباطات و توسعه» به معنی افزایش سطح مردمسالاری اقتصادی (اشغال مولد)، مردم سالاری سیاسی (دسترسی مشارکت) مردمسالاری اجتماعی (گسترش فرصتها) و مردم سالاری فرهنگی (کثرت گرایی) است (تهرانیان،۱۹۹۴ :۶).
همانطور که اشاره شد تهرانیان توسعه ملی را مفهومی میداند که به بالا رفتن ظرفیت مادی و معنوی نظام ملی و رسیدن به سطوح جدید از پیچیدگی، نظم و نوآوری منجر میشود. این تعریف که تمام ابعاد رشد و توسعه در زمینه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، روانی و ارتباطی را در بر میگیرد شامل سه گونه عوامل زاینده و بازدارنده و تعیین کننده در فرا گرد توسعه است. (تهرانیان،۱۹۹۴، ۴).
به زعم تهرانیان توسعه ملی از نظر اقتصادی مستلزم افزایش ظرفیتهای تولیدی به عنوان عامل زاینده، فرسایش منابع طبیعی به عنوان عامل بازدارنده و نهایتاً بالا رفتن سطح زندگی به عنوان عامل تعیین کننده است.
از نظر سیاسی توسعه را میتوان افزایش کارایی سازمانهای سیاسی برای حل و فصل تضادهای منافع و گروهی جامعه دانست. این امر نخست نیازمند تحرک سیاسی و اجتماعی ست (عامل زاینده) که با نابسامانیهای جغرافیایی، اجتماعی و روانی همراه است. (عامل بازدارنده) اما نهایتاً این تضادها از راه ایجاد سازمانهای موثر مشارکت تا حدودی خردمندانه حل و فصل میشوند (عامل تعیین کننده) و اعمال زور و تهدید در سیاست کاهش مییابد.
از نظر اجتماعی گسترش ظرفیتها ساختها و کار ویژه های اجتماعی نتیجه توسعه است که خود مستلزم ایجاد نظام عقلانی و قانون اداری ست (عامل زاینده) اما چنین تشکیلات اداری و نظام حقوقی متناسب معمولاً موجب پیدایش جامعه ای یکسان، همرنگ گرا و بی روح می ورد (عامل بازدارنده) از این رو حل و فصل تضادها را باید در فراگرد یکپارچگی اجتماعی به عنوان عامل تعیین کننده جستجو کرد.
از نظر فرهنگی فراگرد توسعه مستلزم عبور از فرهنگ بسته سنتی به فرهنگ باز عقلانی است و این خرد ورزی (عامل زاینده) در حاکمیت مطلق، بیگانگی از خویش و دیگران را به وجود میآورد (عامل بازدارنده) لذا حل و فصل این تضاد در آفرینشهای فرهنگی، هنری، علمی و اقتصادی نهفته است. (عامل تعیین کننده).
از نظر روانی ریشه رشد فردی در شکوفایی استعدادهای فردی ست. (عامل زاینده) ولی در تعارض سیر شکفتن فردی با سیر اجتماع پذیری به ویژه در جامعه انبوه به شکل رفتارهای مکانیکی، دنباله روانه و اجتماع پسندانه بروز پیدا میکند. (عامل بازدارنده) حل و فصل این تضاد را میتوان در تحقق فراگرد سازگاری فرد و جامعه جستجو کرد.
از نظر ارتباطی توسعه فراگردی ست که با تقویت و تعمیم ارتباطات اجتماعی به عنوان عامل زاینده در درون خود نوعی تا همسازی جمعی را دامن میزند (عامل بازدارنده) اما نهایتاً باید در سطوح نوین همسازی های تازه را سازمان دهد (عامل تعیین کننده) (خانیکی،۱۳۸۳: ۱۲-۱۱).
ترکیب فازی فرایند محتملی برای پراکندگی انرژی امواج آلفون در حلقههای بستهی تاج و نیز در ساختارهای مغناطیسی بازی است که ضریب بازتاب خوبی برای امواج آلفون داشته باشند. اگر اثر لایهبندی چگالی ناشی از گرانش را در حلقههای مغناطیسی تاج در نظر بگیریم، چگالی با ارتفاع کاهش مییابد و طول موج نوسانات نیز بیشتر می شود و نتیجتا اثر ترکیب فازی تضعیف می شود. از اینرو اثر ترکیب فازی، وابستگی زیادی به دامنه امواج آلفون برانگیخته شده، ساختار محیط مغناطیسی و ارتفاع مقیاس چگالی دارد و در محلی که چگالیهای صفحات مجاور بیشترین اختلاف را داشته باشند شدیدتر است.[۱۲]
سیخکها ساختارهای جت مانندی هستند که بصورت فورانهای گازی از داخل کرومسفر تا داخل تاج کشیده میشوند.
| شکل ۱-۵ تصویری از سیخکهای لبه خورشید که توسط تلسکوپ نوری گرفته شده |
این ساختارها در سال ۱۸۷۷ توسط ” سچی “[۱۹] کشف شده و در سال ۱۹۴۵ توسط روبرتز[۲۰] به این اسم نامگذاری شدند [۱۳] .این ساختارهای علف مانند در تصاویر جو پایینی خورشید قابل مشاهدهاند و معمولا در خطوط طیفی Hα (۶۵۶۲ آنگستروم) که خطوط طیفی نشری قوی هستند قابل آشکارسازی میباشند. این ساختارها بعنوان جتهای دینامیکی با سرعت حدود ۲۰ تا ۲۵ کیلومتر بر ثانیه از سطح نورسپهر تا رنگینسپهر و تاج پایین خورشید رانده میشوند و عموما شار جرمی حدود دو برابر باد خورشیدی را به جو پایین خورشید وارد می کنند. به این ترتیب بخش زیادی از تابش انرژی در رنگینسپهر بالا و تاج پایین خورشید از سیخکهای خورشیدی ناشی میشوند [۱۴].
تابندگی سیخکها با تغییرات دما و ارتفاعشان تغییر می کند و نیز میتوانند چندین هزار کیلومتر تا رسیدن به ارتفاع اوج بپیمایند و پس از رسیدن به حداکثر ارتفاع ، یا با سرعتی تقریبا برابر با سرعت صعود به پایین میافتند و یا در ناحیه گذار از دید محو میشوند و ماده را به تاج خورشید وارد می کنند به این ترتیب جرمی را که تاج خورشیدی در اثر طوفانهای خورشیدی از دست میدهد، جبران می کنند و تعادل جرمی تاج خورشیدی را تامین می کنند.
سیخکها در دهههای اخیر به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفتها ند، اما تا کنون درک کامل و جامعی از فرایند شکل گیری و دینامیک آنها بدست نیامده است زیرا سیخکها و ساختار و پدیده های رایج در آنها دارای اندازه های نوعی کوچکی هستند که تلسکوپهای رصد کننده آنها توانایی آشکارسازی جزئیات ریز این ساختارها را ندارند. با بهره گرفتن از شبیه سازیها و داده های رصدی به دست آمده از طیفسنجها و تلسکوپهای نوری و فرابنفش هینوده[۲۱] و همچنین طیفسنج ۱۶۰۰ انگسترومی فضاپیمای تریس [۲۲] (جستجوگر تاج و ناحیه گذار خورشید)، مشخص شده است که حداقل دو نوع متمایز از سیخکها در جو خورشید وجود دارند که از نظر ویژگیهای فیزیکی و رفتار دینامیکیشان تفاوتهایی با یکدیگر دارند که آنها را با نام سیخکهای نوع І و سیخکهای نوع ‖ میشناسیم.
سیخکهای نوع І هرچند عمدتا در نواحی فعال خورشید فراوانترند اما در نواحی آرام و حفرههای تاجی خورشید نیز قابل مشاهدهاند، در حالی که سیخکهای نوع ‖ بیشتر در نواحی نزدیک به حفرههای تاجی قرار دارند.
وجود دو نوع متفاوت از سیخکها نشان میدهد که سازوکارهای متفاوتی برای شکل گیری آنها در خورشید وجود دارد، هرچند این سازوکارها به طور کامل تبیین نشدهاند. یکی از این فرایندها این است که نوسانات نورسپهری و حرکات لایه همرفتی خورشید میتوانند در امتداد نواحی که دارای خطوط میدان مغناطیسی فشرده و متمرکز هستند به کرومسفر خورشید نفوذ کنند و در آنجا امواج ضربهای را به وجود آورند که این امواج سبب صعود ماده به بالا و شکل گیری سیخکها می شود. با این حال شبیهسازیها نشان می دهند که سازوکارهای ایجادکنندهی سیخکهای نوع І نمی توانند فورانهای ماده با سرعتهای بیش از ۵۰ کیلومتر بر ثانیه ایجاد کنند، چیزی که در سیخکهای نوع ‖ شاهد آن هستیم. یک نامزد مناسب برای ایجاد سیخکهای نوع ‖ فرایند اتصال مجدد است که نتیجهای از برهمکنش نواحی مغناطیسی متمرکز شده با قطبیت متفاوت است.[۱۵]
سیخکها از زمان کشفشان، به عنوان پلهای انرژی و ماده بین نورسپهر دینامیکی و چگال خورشید و تاج و ناحیههای بیرونی رقیق آن، توجه زیادی را به خود جلب کرده اند. انرژی مکانیکی حرکان رندوم (تصادفی) یا همدوس نورسپهر میتوانند توسط خطوط میدان مغناطیسی که از نورسپهر سرچشمه میگیرند و در ارتفاعات بالا از هم باز میشوند، در قالب امواج و نوساناتی منتقل شوند. از آنجا که سیخکها بعنوان یکی از عوارض مشخص و توصیف شده در رنگین سپهر خورشید پذیرفته شده و توسط تلسکوپهای زمینی و مداری رصد شده اند، حرکتها و نوساناتشان قابل مشاهده است و انرژی منتقل شده توسط آنها نیز بصورت امواج و نوساناتی که در آنها منتشر میشوند قابل بررسی است.
| شکل ۱-۶ تصویری نزدیک از سیخکها در لبه خورشید، گرفته شده توسط SOT |
تحقیقات جدید به وجود حداقل دو نوع متمایز از سیخکها با رفتارهای فیزیکی و دینامیکی متفاوت اشاره دارد که آنها را با نام سیخکهای نوع ۱ و ۲ میشناسیم. وجود دو نوع متفاوت از سیخک نشان میدهد که سازوکارهای متفاوتی برای شکل گیری آنها در خورشید وجود دارد، هر چند این سازوکارها بطور کامل مشخص نشدهاند.
سیخکهای نوع اول عمدتا در نواحی فعال خورشید فراوانترند، اما در نواحی آرام و حفرههای تاجی خورشید نیز قابل مشاهدهاند و توسط امواج ضربهای به هنگام نوسانات و تنش جریانهای همرفتی به اتمسفر بالایی شکل میگیرند. این نوع از سیخکها در مقیاس زمانی حدود ۳ تا ۷ دقیقه در طول خطوط میدان مغناطیسی هدایت میشوند.
سیخکهای نوع دوم بیشتر در نواحی نزدیک به حفرههای تاجی وجود دارند و بسیار پویاتر از دسته اول هستند، با سرعت حدود ۳۰ کیلومتر بر ثانیه تشکیل میشوند و در حدود ۱۰ الی ۱۵ ثانیه عمر دارند. سیخکهای نوع ۲ بهسرعت به اندازه دمای ناحیه گذار گرم میشوند و مواد را از طریق کرومسفر انتقال می دهند. این نوع از سیخکها غالبا در ارتفاعات پایینتری قرار دارند، اما در ناحیههای حفره تاجی اندکی بلندترند و به ارتفاع ۵۰۰۰ کیلومتر یا بیشتر نیز میرسند اما در ناحیههای فعال خورشید کوتاهتر هستند.
نوسانات فوتوسفری و حرکات لایه های همرفتی خورشید میتوانند در امتداد نواحی که دارای خطوط میدان مغناطیسی فشرده و متمرکز هستند به کرومسفر خورشید نفوذ کنند و در انجا امواج ضربهای را به وجود میآورند که این امواج ضربهای سبب صعود ماده می شود و یکی از فرایندهایی است که باعث ایجاد سیخکها می شود. با این حال شبیهسازیها نشان میدهد که سازوکارهای ایجاد کننده سیخکهای نوع ۱ نمی توانند فورانهای ماده با سرعت بیش از ۵۰ کیلومتر بر ثانیه باشند، یعنی چیزی که در سیخکهای نوع ۲ شاهد آن هستیم. یک نامزد مناسب برای ایجاد سیخکهای نوع ۲ فرایند اتصال مجدد است که نتیجهای از برهمکنش نواحی مغناطیسی با قطبیت متفاوت است که در یک ناحیه متمرکز میشوند.
| شکل ۱-۷ تصویری از سیخکهای نوع ۱ و ۲ که توسط فضاپیمای Hinode گرفته شده است. |
| شکل ۱- ۸ یک طرح شماتیکی از نحوه بوجود آمدن امواج MHD و سیخکهای نوع ۲ از طریق EBS |
از طریق رصدهای صورت گرفته در مناطق مختلف خورشید و شبیهسازیهای انجام شده میتوان ویژگیهای فیزیکی و ظاهری سیخکها را بصورت زیر بیان کرد:
با توجه به جدول (۴-۱۰) مشاهده می شود که مقدار ۰۵/۰ >000/0 Sig = می باشد، به همین دلیل با اطمینان ۹۵ درصد فرضیه تایید می شود و رابطه معنی دار می باشد. همچنین بر اساس این جدول می توان گفت شدت همبستگی بین دو متغیر تمرکز بر مشتریان کلیدی و عملکرد تجاری ۸/۷۹ + درصد می باشد. که این بیانگر رابطه مستقیم بین دو متغیر تمرکز بر مشتریان کلیدی و عملکرد تجاری بانک ها می باشد. از سویی ضریب تعیین بین دو متغیر تمرکز بر مشتریان کلیدی و عملکرد تجاری برابر با ۶۳۶/۰ می باشد که این نشان می دهد که متغیر تمرکز بر مشتریان کلیدی (متغیر مستقل) به میزان ۶/۶۳ درصد می تواند متغیر عملکرد تجاری بانک ها (متغیر وابسته) را پیش بینی کند.
۲.سازمان CRM در بانک ها با عملکرد تجاری آنها رابطه دارد.
جدول ۴-۱۱) ضریب همبستگی بین سازمان crm و عملکرد تجاری بانک ها
| متغیر ها | تعداد | میزان ضریب همبستگی® | ضریب تعین(R2) | سطح معنی داری | نتیجه |
| سازمان crm و عملکرد تجاری | ۱۴۶ | ۷۷۷/۰ | ۶۰۳/۰ | ۰۰۰/۰ | تایید فرضیه |
با توجه به جدول (۴-۱۱) مشاهده می شود که مقدارسطح معناداری کمتر از پنج صدم می باشد، به همین دلیل با اطمینان ۹۵ درصد فرضیه تایید می شود و رابطه معنی دار می باشد. همچنین بر اساس این جدول می توان گفت شدت همبستگی بین دو متغیر سازمان crm و عملکرد تجاری ۷/۷۷ + درصد می باشد. که این بیانگر رابطه مستقیم بین دو متغیر سازمان crm و عملکرد تجاری بانک ها می باشد. ازسویی ضریب تعین بین دو متغیر سازمان crm و عملکرد تجاری برابر با ۶۰۳/۰ می باشد که این نشان می دهد که متغیر سازمان crm به میزان ۳/۶۰ درصد می تواند متغیر عملکرد تجاری بانک ها را پیش بینی کند.
۳-مدیریت دانش در بانک ها با عملکرد تجاری آنها رابطه دارد.
جدول ۴-۱۲) ضریب همبستگی بین مدیریت دانش و عملکرد تجاری بانک ها
| متغیر ها | تعداد | میزان ضریب همبستگی® | ضریب تعیین(R2) | سطح معنی داری | نتیجه |
| مدیریت دانش و عملکرد تجاری | ۱۴۶ | ۷۱/۰ | ۵۰۴/۰ | ۰۰۰/۰ | تایید فرضیه |
با توجه به جدول (۴-۱۲) مشاهده می شود که مقدار سطح معناداری کمتر از پنج صدم می باشد، به همین دلیل با اطمینان ۹۵ درصد فرضیه تایید می شود و رابطه معنی دار می باشد. همچنین بر اساس این جدول می توان گفت شدت همبستگی بین دو متغیر مدیریت دانش و عملکرد تجاری ۷۱ + درصد می باشد. که این بیانگر رابطه مستقیم بین دو متغیر مدیریت دانش و عملکرد تجاری بانک ها می باشد. ازسویی ضریب تعیین بین دو متغیر مدیریت دانش و عملکرد تجاری برابر با ۵۰۴/۰ می باشد که این نشان می دهد که متغیر مدیریت دانش به میزان ۴/۵۰ درصد می تواند متغیر عملکرد تجاری بانک ها را پیش بینی کند.
۴.crm مبتنی برفناوری به کار رفته در بانک ها با عملکرد تجاری آنها رابطه دارد.
جدول ۴-۱۳) ضریب همبستگی بین crm مبتنی بر فناوری و عملکرد تجاری بانک ها
| متغیر ها | تعداد | میزان ضریب همبستگی® | ضریب تعیین(R2) |
هدف از نگارش فصل چهارم، پاسخ به سؤالات یا فرضیه های پژوهش است. در این فصل، داده های بهدستآمده در رابطه با هر پرسش، هدف یا فرضیه، توصیف و مورد تجزیهوتحلیل قرار میگیرند. کار تحلیل این است که مجموعههای وسیع، پیچیده و حتی غیرقابل درک داده ها را به واحدها، الگوها و شاخص های قابلدرک در مسائل پژوهشی تبدیل نماید؛ بنابراین مقصود اصلی از تحلیل، تنظیم و خلاصه کردن داده ها بهصورت اطلاعاتی روشن، گویا، مستدل و تفسیرپذیر است، بهگونه ای که بتوان روابط موجود در مسائل پژوهشی را کشف و بررسی نمود.
نتایج در دو بخش یافتههای توصیفی و یافتههای استنباطی ارائه شد. در بخش یافتههای توصیفی از مقادیر فراوانی، درصد فراوانی، میانگین و استاندارد و نمودارهای ستونی و دایرهای جهت توصیف متغیرهای جمعیت شناختی و اصلی استفاده شد. در بخش یافتههای استنباطی، فرضیه های پژوهش آزمون شدند و معنیدار بودن روابط و قابلیت تعمیم نتایج از نمونه به جمعیت آماری بررسی شد.
گویه ها یا پرسشهای مربوط به هر متغیر از نوع رتبهای (ترتیبی) بوده است، اما بدین دلیل که متغیرهای پژوهش، ترکیبی از چند گویه هستند درنتیجه با کمی تسامح، آنها بهعنوان متغیرهای فاصلهای (شبهفاصلهای) در نظر گرفته شدند و در برخی آمار توصیفی و استنباطی از آزمونهای مرتبط با متغیرهایی که در سطح فاصلهای هستند، استفاده شده است. برخی معتقدند که در مواردی که چند متغیر ترتیبی با هم ترکیب میشوند و مقیاسی برای یک مفهوم انتزاعی ساخته می شود میتوان آنها را با تسامح مقیاس فاصلهای در نظر گرفت (نایبی، 1388، ص 19).
الف) داده های پرت[125]
قبل از تحلیل داده ها و آزمون فرضیه ها، در مرحله وارسی و غربالگری داده ها، به بررسی مقادیر پرت یا دورافتاده پرداخته شد. افرادی که اندازه های انتهایی یا غیرمعمول در یک متغیر واحد (تک متغیری) یا در ترکیبی از متغیرها (چندمتغیری) دارند، دورافتاده یا پرت نامیده میشوند. داده های پرت اغلب سه یا بیش از سه واحد انحراف معیار از میانگین مربوط به خودشان فاصله دارند که از مشکلات احتمالی در ابزار اندازه گیری، شیوه ثبت یا ضبط پاسخها یا عضویت شرکت کنندگان در جامعهای که فرض می شود از آن نمونه گیری شده است، ناشی می شود. حضور داده های پرت می تواند نتایج تحلیل را بهگونهای نامطلوب تحت تأثیر قرار دهد (تحریف کند). به همین دلیل بیشتر متخصصان آمار پیشنهاد می کنند که اندازه های پرت قبل از تحلیل دادهها باید حذف شوند.
در ابتدا مقادیر پرت تک متغیره و سپس چند متغیره موردبررسی قرار گرفت. مقادیر پرت تک متغیره با بهره گرفتن از توزیع فراوانی و نمودار جعبهای[126] تشخیص داده شدند و چنانچه مقدار آنها افراطی بود، ارزیابیشده و در صورت لزوم از تحلیل کنار گذاشته شدند. مقادیر پرت چند متغیره با بهره گرفتن از محاسبه فاصله مهالانوبیس[127] شناسایی شد و از تحلیل کنار گذاشته شد. آماره فاصله مهالانوبیس یعنی D2، «فاصله» چندمتغیری بین هر فرد و میانگین چندمتغیری گروه را (که کانون نامیده می شود) اندازه گیری می کند. هر فرد با بهره گرفتن از توزیع مجذور کای با سطح آلفای دقیق 001/. ارزیابی می شود. افرادی را که به این آستانه معنیداری میرسند میتوان بهعنوان موارد پرت چندمتغیری تلقی کرد و بهاحتمال باید از نمونه حذف شود (میزر، گامست و گارینو، 1391، ترجمه شریفی و همکاران، ص 106). داده ها با بهره گرفتن از روشهای ذکرشده ازنظر وجود داده های پرت ارزیابی شد.
ب) داده های ناقص
در رابطه با داده های ناقص بدین دلیل که در تمامی سؤالات میزان بیپاسخی کمتر از 5 درصد کل بود، از روشهای جایگزینی مقادیر گمشده جهت کامل نمودن پاسخها استفاده شد. مقادیر گمشده با بهره گرفتن از روش اِسناد بیشینه کردن انتظار[128] با مقادیر مناسب جایگزین شدند. این روش از رویکرد حداکثر درستنمایی برای برآورد اندازه های ازدسترفته استفاده می کند. میزر و همکاران (1391) برای مدیریت داده های ازدسترفته استفاده از این روش را توصیه می کنند چراکه این روش، برآورد اندازه های جایگزین را بهخوبی انجام میدهد (میزر و همکاران، 1391، ترجمه شریفی و همکاران، ص 104).
4-3-1) ویژگیهای جمعیت شناختی
جنسیت افراد
در جدول 4-1 فراوانی جنسیت افراد گزارش شده است. همانطور که ملاحظه می شود 53 درصد پاسخدهندگان مرد و 47 درصد از آنها، زن هستند. نمودار دایرهای جنسیت افراد در ادامه گزارش شده است (شکل 4-1).
جدول شماره 4-1. فراوانی جنسیت پاسخدهندگان
| درصد فراوانی | فراوانی | جنسیت |
| 53 | 169 | مرد |
| 47 | 151 | زن |
| 100 |