۵-۵-۵- علاءالدین آبیزی(متوفی ۸۹۲ ق) ۱۳۶
۵-۵-۶- مولانا نظامالدین امیر علیشیر نوائی (متوفی ۹۰۶ ق) ۱۳۶
۵-۶- طریقه خواجگان نخستین مشایخ در عصر جغتایی ۱۳۷
۵-۶- ۱- تعالیم بهاءالدین در آثار مکتوب خواجگان ۱۳۹
۵-۷- مروری بر شرح حال علاءالدین عطار ۱۴۰
۵-۸- گذری بر محفل تعلیمی یعقوب چرخی ۱۴۲
۵-۸-۱- آثار یعقوب چرخی ۱۴۳
۵-۹- نقش نظام الدین خاموش در تصوف ماوراءالنهر ۱۴۳
۵-۱۰- مروری بر شرح حال و آثار خواجه پارسا ۱۴۴
۵-۱۰-۱- مهمترین آثار خواجه پارسا ۱۴۶
۵-۱۱- مروری بر احوال و آثار خواجه احرار ۱۴۷
۵-۱۱-۱- جایگاه سیاسی خواجه عبیدالله احرار ۱۴۹
۵-۱۱-۲- مهمترین آثار برجای مانده از خواجه عبیدالله احرار ۱۵۲
عنوان صفحه
۵-۱۱-۳- شاگردان خواجه عبیدالله احرار ۱۵۳
۵-۱۲- نگاهی به شخصیت مولی احمد خواجگی ۱۵۴
۵-۱۲-۱- آثار خواجه احمد خواجگی ۱۵۵
۵-۱۳- مراحل تاریخی نفوذ نقشبندیه در آسیای مرکزی ۱۵۷
۱۶۰
منابع فارسی ۱۶۲
منابع انگلیسی ۱۷۲
۱۷۳
فصل اوّل
مقدمه
۱-۱- کلیات
بر اساس گزارشهای تاریخی اقدامات به دور از تدبیر سلطان محمّد خوارزمشاه، موجب شروع حملات ویرانگر مغولان به رهبری چنگیزخان به سوی مشرق زمین شد. پیشرویهای محمّد خوارزمشاه در ترکستان و ماوراءالنهر و شکست قراختائیان و در نتیجه همسایه شدن با مغولانِ تازه قدرت یافته از یکسو و عدم برخورد مناسب با بازرگانان و فرستادگان چنگیز از سوی دیگر موجبات این حملهی ناگهانی را فراهم آورد. بخارا در سال ۶۱۶ ﻫ . ق/ ۱۲۱۹ م، سمرقند۶۱۷ ﻫ . ق/۱۲۲۰ م و خوارزم ۶۱۸ ﻫ . ق/ ۱۲۲۱ م از جمله شهرهایی بودند که در ابتدای حملهی مغول مورد هجوم وحشیانهی این قوم قرار گرفته و ویران گشتند. بدین ترتیب اراضی و سرزمینهای ماوراءالنهر به عنوان بخشی از ملکلایطاق مغولان چنگیزخانی شدند. در سال ۶۲۴ ﻫ . ق/ ۱۲۲۷م هنگامی که چنگیزخان احساس کرد که عمرش رو به پایان است تصمیم گرفت آنچه را که در طول این مدّت از اراضی مسکون و غیره بدست آورده بود، در میان فرزندان خود تقسیم کند؛ به همین جهت مجلسی تشکیل داده اراضی و فتوحات خود را بین چهار پسر خود؛ جوچی، جغتای، اگتای و تولوی تقسیم نمود که به«اولوسهای چهارگانه» اشتهار پیدا کردند. اولوس جوچی عبارت بود از: قلمروی که شامل درهی علیای رود سیحون، ایالت خوارزم، دشت قبچاق، قسمتی از روسیهی جنوبی، سیبری غربی، دامنههای جبال اورال و حدود رود دانوب تا مرز بلغار میشد. اولوس اگتای عبارت بود از: حد غربی خاک اصلی مغولستان. اگتای چون بعد از پدر در رأس حکومت قرار میگرفت، کمترین سهم نصیبش شد. یورت (اقامتگاه) وی در زمان حیات چنگیزخان در حدود کنارههای ایمیل و قوناق بود. اولوس تولوی سرزمین اصلی آبا و اجدادی چنگیزخان؛ یعنی درههای رود کارولان، انون و ارخن و دامنههای جبال قراقروم را شامل میشد. و امّا اولوس جغتای؛ که از مرز مغولستان شروع شده و ایالت متصرّفی حکومت قراختایی و همه شهرهای ماوراءالنهر را که تا آن زمان فتح شده بود، در برمیگرفت.
به عبارت دیگر منطقهای که امروزه اصطلاحاً ترکستان خوانده میشود، اعم از ترکستان غربی و شرقی، این اولوس را تشکیل میداد و کمی نیز فراتر میرفت و تا شهرهای بلخ، بخارا و بامیان ادامه مییافت. مرکز آن شهر قناس، از شهرهای مجاور آلمالیغ بود. خاندان جغتای در بین سالهای ۶۲۴ﻫ .ق/ ۱۲۲۷ م تا ۷۳۶ﻫ .ق/ ۱۳۶۲م در ماوراءالنهر حکمرانی کرده و در اثر سیاستها و شیوه زندگی آنها، شهرهای این منطقه همچون بخارا و سمرقند که در دوره های پیشین جزو شهرهای زیبا و آباد و مهد فرهنگ و تمدن اسلامی بودند، به تدریج رو به افول گذاشته و به ویرانی کشیده شدند.
جغتاییان مظهر و نمایندهی مغولان صحراگرد و واپسمانده و سنّتی که زندگیشان در پناه (قانون مغولی) معنا مییافت، به شمار میآمدند.جغتای که در بین سالهای ۶۲۴ ﻫ . ق/ ۱۲۲۷ م تا ۶۴۰ ﻫ . ق/ ۱۲۴۲ م حکمرانی کرد، در دوران حکومت چنگیز، مأمور اجرای دقیق یاسا و دستورات چنگیزخانی بود. او از جهت در پیش گرفتن سیاست ضد اسلامی در محدوده امپراتوری مغول و برقراری قوانین یاسایی به دشمن سوگند خوردهی مسلمانان معروف بود. در حقیقت در دوران حکمرانی جغتای، مسلمانان در جهت اجرای احکام دینی خود به شدّت در تنگنا قرار داشتند، به صورتی که تا مدّتها در ناحیهی خراسان و ماوراءالنهر کسی جرأت نکرد گوسفندی را به صورت آشکار ذبح شرعی کند، بلکه حیوان را خفه کرده و سپس گوشت آن را که در احکام اسلام گوشت مردار به حساب میآمد، میخوردند. با این حال مسلمانان در اندرون دستگاه حکومت رخنه کردند و حساسترین شغلها را بر عهده گرفتند. البته باید خاطر نشان کرد که میزان توفیق مسلمانان در قلمرو اولوس جغتای بسته به شیوه رفتار حاکم وقت، با فراز و فرودهای زیادی همراه بود. از آنجا که جغتاى و فرزندانش دیگر فتوحاتى را در پیش نداشتند، به زودى ماوراءالنهر رو به آرامش نهاد و اندک اندک ویرانىها آباد شد.
سرانجام مسلمانان با نفوذ معنوی در بین شاهزادگان و امرای طراز اوّل، موفق به جذب شمار بسیاری از آنان به اسلام شدند و اوّلین فرد از فرزندان جغتای که مسلمان شد، احمد سلطان بود که نام اصلی مغولی وی قراهلاکو بوده است. با اسلام آوردن احمد سلطان، همسر اصلیاش، اورغنه خاتون، نیز مسلمانان شد. وی در ترویج دین و تقویت مسلمان و بخصوص حفظ آنان از گزند قوانین مغولی، کوشش فراوان کرد. اورغنه خاتون، پس از مرگ زودرس شوهرش، برای مدّتی کوتاه به حکومت رسید و در نتیجه اسلام رونقی افزونتر یافت، ولی چون در اوایل جوانی و به هنگام وضع حمل از همسری دیگر درگذشت، دشمنان اسلام، بخصوص روحانیون مغولی و بوداییکه از هر فرصتی برای ضربه زدن به آن سود میجستند، اسلام آوردن او را نامبارک قلمداد کردند و آن را سبب مرگ زودرس این خاتون دانستند. بدین جهت کار مسلمانان بخارا و سمرقند به سستی گرایید. از احمد سلطان و اورغنه خاتون فرزندی به نام مبارکشاه باقی ماند که حاکم مسلمان جغتای گردید. انتخاب مبارکشاه، شاهزادهای مسلمان که در سال ۶۵۶ ﻫ.ق/ ۱۲۶۷م به سلطنت رسید، نشان دهنده نفوذ قوم مغلوب(ایرانیان مسلمان)در دستگاه قوم غالب است، ولی به علّت زودرس بودن کار و دستهبندیها و مقاومت مغولان و دست اندرکاران سایر مذاهب، حکومت مبارکشاه بیش از یک سال و اندی دوام نیافت و شاهزادهای دیگر به نام براق ادعای سلطنت کرد و موفق شد در جنگی مبارکشاه را خلع کرده، خود زمام امور را در دست گیرد. در طول همان یک سال کار ایرانیان رونق بسیار گرفت که شاید همین موضوع یکی از دلایل احساس خطر از جانب مغولان و خلع فرمانروای جوان بوده باشد. دیری نگذشت که بار دیگر آزادی های نسبی مسلمانان محدود گردید.
دوره حکومت براق برای مسلمانان، بخصوص اهالی سمرقند و بخارا که از پرچمداران احیای دین و فرهنگ ایرانی بودند، دشوار و ناگوار بود. در اواخر دوران حکومت ایلخانی بار دیگر در اولوس جغتای شاهد به تخت نشستن شاهزادهای مسلمان به نام ترمشیرین هستیم که خود را علاءالدین خواند و در حدود ده سال سلطنت کرد. فرمانروایی یک خان مسلمان به مدّت ده سال نشانهای از آغاز دوران حیات اسلام است.ترمشیرین با «یاسا» به مخالفت صریح پرداخت و به تجدید شرایع اسلامی همت گماشت، در ایجاد روابط بازرگانی بین اولوس جغتای و سایر مناطق اسلامی، بخصوص خراسان در ایران و مصر و شامات بسیار کوشید و حتی به خراسان سفر کرد و مدّت چهار سال در آنجا اقامت گزید. این اقامت طولانی دور از مرکز حکومت شگفت می کند با مسلمان شدن مغولان در ماوراءالنهر، خوى وحشیگرى آنان پایان یافت و دایرهی نفوذ تمدن اسلامى به مرزهاى چین نیز رسید. ماوراءالنهر از نظر فرهنگی بعد از سلطهی مغول و در سدههاى هفتم، هشتم و نهم هجرى وضع قابل توجّهى داشت و دوباره در دوره تیموریان به یکى از مهمترین مراکز تمدنى عالم اسلام تبدیل شده بود.
تصوف که از دیر زمان در منطقهی آسیای مرکزی رواج داشت، در دوره جغتاییان رونقی افزون یافت، تا حدّی که میتوان گفت که اسلام شناخته شده در ماوراءالنهر در این دوره، بیشتر اسلامی صوفیانه بود و از محافل فقهی(اهل فقاهت)کمتر نمودی بر جای بود. اهمیّت و اعتبار تصوف و مشایخ در این دوران به اندازهای بود که مذهب نهادینه شدهی اکثر مردم به حساب میآمد و دوران تکامل و عصر طلایی و باروری خود را پشت سر میگذاشت. در این دوره سلسلههای صوفی درآسیای مرکزی عبارتند از: نقشبندیه، ییسویه، قادریه، کبرویه که نخستین و مهمترین سلسلهی صوفیانهی ماوراءالنهر، نقشبندیه است. این سلسله منسوب به خواجه بهاءالدین نقشبند(متوفی ۷۹۱ ﻫ . ق) و ادامه سلسلهی خواجگان است. بنیانگذاران سلسلهی خواجگان خواجه یوسف همدانی(متوفی ۵۳۵ ﻫ . ق) و خواجه عبدالخالق غجدوانی یا خواجهی بزرگ یا کلان (متوفی ۵۷۵ ﻫ . ق) بودند.
سلسلهی دیگر در ماوراءالنهر یسویه است که بنیانگذار آن شیخ احمد یسوی (متوفی ﻫ . ق ۵۶۲) در شهر یسی به دنیا آمد. شیخ احمد سومین خلیفه بعد از خواجه یوسف همدانی و از خواجگان بود.
کبرویه به لحاظ قدمت نخستین و از حیث نفوذ پس از نقشبندیه و یسویه سومین سلسله در ماوراءالنهر بویژه خوارزم است. بنیانگذار آن نجمالدین کبری(متوفی ۶۱۸ ﻫ . ق) بود که پس از کشته شدنش به دست مغولان دو مرید معروفش سیفالدین باخرزی در ماوراءالنهر و باباکمال خجندی در ترکستان تعالیم او را اشاعه دادند. دیگر سلسلهی صوفیانهی معروف در این منطقه قادریه منسوب به عبدالقادر جیلانی یا گیلانی(متوفی۵۶۱ﻫ . ق)است. محل شکوفایی قادریه بغداد بود و به آسیای مرکزی نیز نفوذ یافت.
نقشی که رجال صوفیه در سدههای متمادی در صحنهی سیاسی آسیای مرکزی ایفا کرده اند، کمتر در گزارشهای تاریخی بازتاب یافته است، ولی آنچه از شواهد بر می آید آن است که تصوف به واقع نقشی مهم در این دوره ایفا کرده و اندک بودن نمود آن در تاریخ سیاسی و اجتماعی منطقه از آن روست که هنوز مطالعات کافی در این دوره صورت نگرفته است. آنچه در اینجا می تواند مطرح شود، بررسی زاویههایی از این نقش سیاسی است که در منابع تاریخی بازتاب یافته است. به عنوان نقطهی آغازی بر جایگاه سیاسی صوفیان در عصر جغتایی باید به نقش نجمالدین در جریان حمله مغولان به خوارزم اشاره کرد. در پیجویی از نخستین ردپای سیاسی پیشوایان صوفیه پس از استیلای مغول بر آسیای مرکزی، یکی از شخصیتهای مهم، سیفالدین باخرزی از شاگردان نجمالدین کبری است.
در پژوهش حاضر ضمن بررسی تحولات سیاسی اولوس جغتای به نقش اسلام و مسلمانان در این تحولات و همچنین فراز و فرود جایگاه اسلام و مسلمانی در قلمرو جغتاییان پرداخته میشود. چگونگی روند گسترش و نفوذ اسلام و گرایشهای صوفیانه در میان جغتاییان که نمایندهی اصلی مغولان صحراگرد و دشمنان مسلمانان به شمار میرفتند، مسألهی مهم این پژوهش است.
۱-۲- اهمیّت و ضرورت تحقیق
در پژوهشهای مربوط به تاریخ امپراتوری مغول، تحقیقات کمی به جغتاییان اختصاص داشته است. به ویژه محققان ایرانی کمتر به این موضوع پرداختهاند. اهمیّت این پژوهش در بازشناسی نقش مسلمانان در یکی از سرسختترین دولتهای مغولی است که بیشترین دشمنی را با مسلمانان داشت. ضمن اینکه شناخت چگونگی تلاش ایرانیان مسلمان در حوزه آسیای مرکزی در دوره مغولان و نفوذ در قلمرو آنها و چگونگی پذیرش اسلام از سوی حاکمان مغولی جغتایی و تأثیر آن بر سیاستهای آنها دارای اهمیّت است.
۱-۳- هدف تحقیق
هدف این پژوهش پاسخ به پرسشهای مطرح شده است. به طور خاص شناسایی دولت جغتاییان و نقش آن درگسترش اسلام، همچنین چرایی و چگونگی نفوذ تصوف، وضعیت مسلمانان در دوره جغتاییان از اهداف این پژوهش است که می تواند در توضیح و تبیین وضعیت اسلام در قلمرو جغتاییان مفید باشد.
۱-۴-پیشینهی تحقیق
از آنجایی که سلسلهی جغتاییان در مقایسه با سایر حکومتهای همزمان خود، مورد پژوهش و ارزیابی کمتری قرار گرفته است، کتابها و مقالات نوشته شده درباره این حکومت نیز نسبت به حکومتهای هم عصرِ آن اندک میباشد. با این حال هر یک از تألیفات مرتبط با موضوع یاد شده در نوع خود ارزشمند و گرانمایه هستند. برخی از مهمترین محققان و آثار ایشان به قرار زیر است:
گروسه(۱۳۵۳) حاوی مباحث کلی و مستند درباره تاریخ ترکان و مغولان است و در ذکر رویدادهای مربوط به مغولان، به فتوحات آنها و تبدیل شدن به امپراتوری بزرگ و شکلگیری اولوس جغتای و روابط حکمرانان جغتای با خانات همجوار بخصوص ایلخانان در ایران می پردازد. ولی در مورد اسلام و چگونگی گسترش آن در قلمرو جغتایی و تصوف در آسیای مرکزی بحث نشده است. این کتاب درباره مغولان و اولوس جغتای و ارتباط آنها با دیگر خانات مطالب ارزشمندی دارد.
بیانی(۱۳۷۵) که در سه جلد به روابط دین و دولت اختصاص دارد، مسائل مذهب را از جمله موضوعات دارای اولویت زمان مغول به شمار میآورد. این تحقیق در حقیقت برای مطالعه و بررسی تاریخ اجتماعی مذهبی دوران مغول اهمیّت اساسی دارد. روی هم رفته بیانی در این اثر مسأله روابط متقابل اسلام و مغولها را مورد بررسی قرار داده است.
بایمتاف(۱۳۷۸ش) از جمله محققینی است که متخصص این دوره میباشد و آثار و مقالات ارزشمندی درباره جغتاییان نوشته است ولی در مورد اسلامپذیری در خانهای جغتایی اثر خاصی ندارد.
رفیعی(۱۳۸۴) اوضاع سیاسی، نظامی ماوراءالنهر از آغاز یورش چنگیز تا ظهور تیمور را به طور اجمالی، مورد مطالعه و ارزیابی قرار داده است. در این مقاله به اسلام در قلمرو جغتاییان پرداخته نشده ولی درباره الوس جغتای و اینکه چگونه شکل گرفته است، دارای اطلاعاتی است.
اشپولر(۱۳۸۹) در کتاب خود به سرگذشت و جایگاه مغولان در تاریخ جهان میپردازد. در همین راستا نیز آسیای مرکزی را به عنوان خاستگاه مغولان از یک محدوده بستهی جغرافیایی به یک مفهوم گسترش یافته جهانی ارتقاء میدهد. کتاب ایشان از نظر جامعیت تحلیل و نظر درباره تاریخ مغولان واجد اهمیّت و ارزش خاصی است و در مورد حملهی مغولها به ماوراءالنهر و چگونگی شکلگیری اولوس جغتای و همچنین حکمرانان جغتایی و بحثهای مختصری درباره اسلام در قلمرو برخی از خانات جغتای بحث شده است.
پاکتچی(۱۳۹۲) به شکل گیری تصوف و همچنین زمینه های پیدایی تصوف در آسیای مرکزی تا قبل از عصر جغتایی و حیات صوفیه در این دوران پرداخته است.
بوهلر(۱۹۹۶) از گسترش نقشبندیه در آسیای مرکزی و ورود آن به هند و همچنین روابط حاکمان مغولی در آسیای مرکزی با صوفیان نقشبندی مطالبی دارد. هر چند در این مقاله به بحث تصوف و فرقه نقشبندیه توجّه شده است، ولی به شکلگیری اولوس جغتای و روابط با دیگر خانات و همچنین اسلام در قلمرو جغتای نپرداخته است، امّا از جنبهی تصوف می تواند مفید باشد.
فرم در حال بارگذاری ...