اینکه دین جامع جمیع علوم و احکام باشد، موردپذیرش سروش نیست. این دیدگاهِ حداکثری است که دامنهی شمولیت دین را بسیار وسیع در نظر گرفته است و آن را نشانهی کمال دین میداند. حالآنکه سروش معتقد است دین کامل است و کسی منکر آن نیست ولی کمال دین الزاماً در جامعیت آن نیست، بلکه کمال آن در این است که در مقابل حداقل انتظارات انسان جواب کامل دارد، نه برای تمام انتظارات ممکن و متصور وی(سروش،۱۳۷۸،۱۰۹). سروش میگوید: «دین(نه معرفت دینی) کمال دارد نه جامعیت، کمالش هم اقلی و ثبوتی است و نه اکثری و اثباتی»(سروش،۱۰۹:۱۳۷۸).
۵-۲-۱-۴)برداشت سروش از اسلام:
متفکّران مسلمان معاصر اغلب عقیده دارند که اسلام باید بازسازی و احیاء شود تا بتواند نیازهای انسان و جامعهی مدرن را برآورد. امّا سروش در این زمینه نظرگاهی دیگر دارد. وی این را میپذیرد که جهان معاصر همواره در تغییر است و این تحولات جهان بیرونی ناگزیر باید با تمامیت دینی تلفیق یابد. امّا راهحلی که او نشان میدهد در نوسازی یا احیای اسلام نیست؛ ازنظر سروش حقیقت اسلام(دین) تغییر ناکردنی است. هر کوششی در بازسازی اسلام عبث و باطل و هم خیالی و غیرواقعی است، چراکه این اسلام نیست که باید تغییر کند، بلکه درک ما از آن است که باید دگرگون شود(سروش،الف۱۳۷۳،۹۹). کلید آشتی این دین ثابت با جهانی متغیر و دینامیک در همین تفاوت نهفته است. همانطور که کسی تردید ندارد جهان پیوسته در تغییر و دگرگونی است، شک نیست که درک انسان از دین همتغییر میکند. برای رودررویی با چالش مدرنیته، مسلمانان نباید به دنبال تغییر و استحاله در دین خود باشند، بلکه باید بین برداشت خود از دین با تغییرهای عالم خارج از دین، وفق و آشتی دهند(سروش،الف۱۳۷۳،۹). این امر مستلزم فهمی از دین است که ناگزیر بودن تغییر و تحول در فهم انسان از دین را بپذیرد. سروش همین فهم از دین را پیش مینهد و آن را بر اساس تجزیهوتحلیلی که از تکامل معرفت دینی به دست میدهد، بنا مینهد.
۳-۱-۴)فهم و معرفت دینی:
۱-۳-۱-۴)معرفت دینی:
به نظر سروش بین دین و معرفت دینی باید فرق قائل شد: «شریعت عریان اگر هست باری نزد شارع است، امّا آرای علمای دین متفاوت و گاه متعارض است. دین، الهی و قدسی است، ولی معرفت دینی بشری است»(سروش،الف۴۳۹:۱۳۷۳). در این معرفتشناسی است که بحث قرائتهای مختلف از دین مطرح میشود.
امّا پیشفرضهای سروش بر دوپایه استوار است. از یکسو مذهبی است؛ و از سوی دیگر متّکی بر عقلانیت مدرن میباشد؛ یعنی معرفت دینی که برای او اهمیت فراوانی دارد، حاصل فهم کتاب، سنّت و تاریخ زندگی پیشوایان است. این معرفت، دانشی مصرفکننده است. لذا از دانشها و دادههای علمی هر عصر بهره میبرد. با تغییر در فهمهای برون دینی، فهم دینی نیز متحول میشود. سروش این ادعای خود را با روش پوپر به اثبات میرساند. او معتقد است؛ این اصل که هر فهم دینی به فهم بیرونی متّکی است، اصلی ابطالپذیر است. یعنی یک نمونه از فهم دینی در کتاب و سنّت وجود ندارد که برای فهمیدنش حاجت به اندیشههای بیرونی نباشد. یافتن موردی، به ابطال این اصل می انجامد. گاهی تصور میشود که فقط تحول فهم دینی منوط به تحول فهمهای بیرونی است؛ درحالیکه باید دانست که ثبات فهم دینی نیز درگرو ثبات فهم بیرونی است؛ یعنی فهم دینی بهطور کامل متکی به فهم بیرونی میباشد(سروش،الف۱۳۷۳،۱۶۰-۱۵۷).
۲-۳-۱-۴)بسط خطا پذیری فهم دینی به قرآن:
ازنظر وی، گاه در قرآن مشاهده میشود که پارههایی از ظواهر آیات قرآنی با معارف بشری تعارض دارد؛ کسانی از گذشتههای دور مانند زمخشری در تفسیر خودش و جمع کثیری از معتزله و در جهان جدید کسانی چون بهاءالدین خرمشاهی و پارهای از مفسران عرب معتقدند که این خطاها در قرآن هست، امّا از باب همگامی و همراهی با مردمان جاهل دورانی است که قرآن در آن زمان نازلشده است. اینیک نوع تحلیل است. کسان دیگر هستند که معتقدند که بههیچوجه چنین نیست و این تعارض ظواهر فقط ظاهری است و اگر به عمق معنا برویم، میتوانیم رفع تعارض کنیم. کسانی معتقدند که برای رفع تعارض باید به تأویل دست ببریم، چنانکه مرحوم طباطبایی چنین میکردند. کسان دیگری معتقدند که این تعارضها وجود دارد و غیرقابل انکار است، ولی اساساً چون قرآن کتابی علمی یا فلسفی نیست، آن ها را نباید مهم شمارد و پیام قرآن در جای دیگری است و به تعبیر مفسرین: «خُذ غایات و اَترک مَبادی» یعنی به مقدمات توجه نکنید و به مراد توجه کنید(سروش،۱۳۸۸،۱۳-۱۲).
۳-۳-۱-۴)تفسیر مؤمنانه و غیر مؤمنانه:
از دید سروش، خواندن قرآن، فهمیدن، ترجمه و تفسیر قرآن هیچکدام متوقف بر این نیست که کسی لزوماً ایمان و اعتقاد به پیامبر اسلام و خدای او داشته باشد. امّا وقتی این ایمان در میان آمد، تفاوتهایی در امر ترجمه و تفسیر پیدا خواهد شد. قرآن میگوید که در آن هیچ اختلاف و تناقضی نیست، حالآنکه یک نفر که به قرآن ایمان دارد، مسلماً در مقام تفسیر خواهد کوشید که اگر تناقضی ببیند رفع تناقض کند. امّا یک غیر معتقد بسیار راحت میتواند تناقضهایی را در قرآن نشان داده و حتّی آن ها را دلیل بر بطلان این کتاب بگیرد.
علم تفسیر، علمی جمعی و جاری است و هم مؤمنان و هم غیر مؤمنان میتوانند به آن روی بیاورند و در آن زمینه تولید معرفت کنند. لذا تفسیر مؤمنانه و تفسیر غیر مؤمنانه نیز داریم. به نظر سروش مؤمنان باید به تفسیرهای غیر مؤمنانه هم توجه کنند. چون آنان چیزهایی میبینند که عاشقان نمیبینند(سروش،۱۳۸۸،۱۴).
۴-۳-۱-۴)ویژگی های قرائت فاشیستی از دین:
سروش در ادامهی بحث قرائتهای متعدد و مختلف از دین، معتقد است یک نوع قرائت از دین وجود دارد که از دیدگاه معتقدانِ بدان، تنها قرائت صحیح و جایز از دین است و این قرائت، سایر قرائتها را مردود میشمارد، او این نوع از قرائت دینی را ویژگی حکومتهای ایدئولوژیک میداند و تعبیر«قرائت فاشیستی از دین» را برای آن به کار میبرد، سروش این قرائت و معتقدان بدان را دارای ویژگیهایی میداند:
«۱- در مورد آدمی:
الف) همهی آدمیان متهم و مشکوک و بددین و بد خواهند مگر خلافش ثابت شود خصوصاً یهودیها.
ب) فرد در مقابل دولت هیچ است و هیچ حقوقی ندارد.
۲- در مورد نظام:
حق با نظام است نه نظام با حق، حق آنجاست که قدرت آنجاست.
۳ – درروش:
الف) برای شکست رقیب همهی کارها مجاز است.
ب) حمله بهترین دفاع است.
ج) نزدیک شدن به قدرت بهترین تاکتیک است.
د) عقوبت بهتر از پاداش و خشونت بهتر از تاکتیک است.
ه) تراشیدن دشمن موهوم بهترین گریزگاه است.
و) ترویج کینه و نفرت کارگرتر از عشق و محبت است.
ز) تکیهبر تئوری توطئه بهترین تحلیل است.
۴ – در مقولات سیاسی و اجتماعی:
طرفدار علم، پوزیتیویست است، طرفدار آزادی و دموکراسی، لیبرال است، طرفدار مدارا و تسامح، ماسونی است، طرفدار حقوق بشر، اومانیست است، طرفدار توسعه، کاپیتالیست و امپریالیست است و طرفدار هریک یا همهی اینها غربزده است.
۵ – در زبان:
پر طنطنه و پرمدعا و ولایت فروش و دروغزن و خشونت ستا و ناسزاگو و رجز خواننده و لجن مالنده.
۶ – در دین:
دین مساوی است با تکلیف و تقلید و تکفیر و تزویر و تازیانه و لعنت و خشونت و محرومیت و عبوسیت و عربده و استبداد.
۷ – در شخصیت:
افرادی بیاعتقاد، کم مایه، بد سابقه، متظاهر، قدرت طلب، رقیب شکن، مدّاح و متلوّناند، مخوف و محاط و لمپن هستند»(سروش،د۲۱۶:۱۳۷۹).
۴-۱-۴)جامعه ی دینی:
۱-۴-۱-۴)انواع جامعه ی دینی:
سروش بین دو نوع جامعهی دینی تفکیک میکند: نخست جامعهای است که دینداری او کاذب و صوری است و فاقد آگاهی دینی غنی است. چنین جامعهای صورتاً و ظاهراً جامعهی دینی است، بدین معنی که مردم فقط از دستورات فقهی پیروی میکنند(نماز و روزه) بدون اینکه متوجه نقش عمیق دین در زندگی باشند. سروش البته منکر اهمیت دستورات و احکام دینی نیست، بلکه میگوید همه نماز میخوانند و روزه میگیرند منتهی اینها علائم ظاهری ایمان است و عمق ایمانِ درونیِ شخصی را نشان نمیدهد.
چهبسا شخص بنا به عادت نماز بخواند یا بهحکم وظیفه و نه به سائقه ی ایمان و عشق به خداوند؛ همچنین است در مورد روزه گرفتن و سایر وظایف دینی. امّا در جامعهی دینی واقعی مردم وظایف دینی را از نهان قلب و با صدق ایمان انجام میدهند و عمیقاً و قلباً متوجه نقش دین در زندگی شخصی و اجتماعی خود میباشند(سروش،الف۱۳۷۶،۳۱۵).
بر اساس این تفکیک، سروش میگوید ایران قبل از انقلاب تا زمان مشخصی، جامعهی دینی صوری و ظاهری بوده است که مردم به وظایف شرعی خود عمل میکردند، امّا فاقد آن ایمان عمیقی بودند که اساس شعور دینی عمومی و انگیزنده است. همانطور که انقلاب نشان داد، ایمان مردم در طول زمان گسترش و تعمیق یافت که نشانهی آن پیدایش متفکّران دینی در بین روحانیت و غیر آن ها بود که جامعه را به صوری و ظاهری بودن خود هشدار میدادند و مردم را ترغیب میکردند که ایمان واقعی خود را بازیابند(سروش،الف۱۳۷۶،۳۱۲).
۲-۴-۱-۴)تفاوت های جامعه ی دینی و جامعه ی لیبرال:
به نظر سروش جامعهی دینی و لیبرال با یکدیگر تفاوت اساسی دارند: «جامعهی لیبرال جامعهای است همواره در حال انتخاب و امتحان که هیچگاه دورهی امتحان را به سر آمده یا به سر آمدنی نمیداند. امّا جامعهی دینی، جامعهای است از انتخاب گذشته و به جواب امتحان رسیده. او، دین را برگزیده است و بر آن است که ازآنپس در ظلّ آن زیست کند. لکن این انتخابِ نخستین، بابِ انتخابها و امتحانهای دشوار و بیشمار بعدی را بر آن گشوده است. ازآنپس معرفت دینی است که میباید امتحان بدهد و مراحل دشوار قبض و بسط و تعدیل و توازن را از سر گذراند(سروش،د۱۳۷۹،۱۲۵).
از دیدگاه او در جوامع لیبرالی فقط رضایت مخلوق اهمیت دارد و به رضایت خالق اندیشیده نمیشود، امّا در حکومتهای دینیِ دموکراتیک میان رضایت خالق و مخلوق آشتی برقرار میکنند و میان برون دین و درون دین تعادل برقرار میکنند. آنان برای دینی بودن دین را هادی قرار میدهند و برای دموکراتیک بودن فهم دینی را باعقل جمعی سیال می کنند و برای رضای خالق همواره باید پروای دین داشته باشند با این شیوه لیبرالیسم حذف میشود امّا دموکراسی در پناه عقل جمعی با دینداری عاقلانه و عالمانه میآمیزد(سروش،د۱۳۷۹،۱۲۶).
۵-۱-۴)سیاست و حکومت:
۱-۵-۱-۴)مفهوم سیاست:
در تعریفی که سروش از سیاست ارائه میدهد سیاست یعنی تئوری قدرت؛ و اعمال قدرت. به نظر او اگر شما در عرصه سیاست، یک موجود مقتدر نباشید، اعتنایی به شما نمیکنند امّا وقتی مقتدر شدید وارد سیاست میشوید و دیگر نمیشود شمارا نادیده گرفت(سروش،ب۱۳۸۵،۶۴).
۲-۵-۱-۴)نقش دین در سیاست:
در رابطه با نقش دین در سیاست، سروش دیدگاه خود را با چند پرسش اساسی شروع میکند: آیا دین باید بهصورت یک ایدئولوژی سیاسی عمل کند؟ آیا دولت میتواند مشروعیّت خود را ازنظر دینی بر مفهوم ایدئولوژی اسلامی بنا کند؟ آیا برای ادارهی جامعه و حکومت کردن در دولتهای مدرن، روشهای حکومتی که از دین به دست میآید، بهتنهایی کافی است؟ پاسخهای سروش به این پرسشها منفی است - نفی مؤکد. وی میگوید: «ایدئولوژی» اسلامی را باید یکسره کنار نهاد، به این دلیل که مانع تحول و رشد معرفت دینی میشود(سروش،الف۱۳۷۶،۳۱۵).
۳-۵-۱-۴)مفهوم حکومت دینی:
سروش در تعریفی کلی از مفهوم حکومت دینی میگوید: «حکومت دینی حکومتی است متناسب با جامعهی دینی و جامعهی دینی جامعهای است که در آن چیزهایی میگذرد که منافات قطعی بافهم قطعی از دین قطعی ندارد، نه اینکه همهچیزش را از دین اخذ و اقتباس کرده است»(سروش،د۱۲۱:۱۳۷۹).
او مشخصاً حکومت دینی را در قالب کار ویژه اینگونه تعریف میکند: «ما دین را به(ایمان) و(عمل) تعریف میکنیم و ایمان را بر عمل مقدم میشماریم. لذا در نظر ما، حکومت دینی از آن حیث که دینی است، علیالاصول حکومت ایمانی است، یعنی حکومتی است که مؤمنان به دلیل اینکه انساناند و محق و مؤمناند آن را بنا میکنند؛ و حکومت دینی هم خود را ملزم میداند فضایی را فراهم آورد که پاسبان ایمان آزادانه و آگاهانه و تجربهی دینی مؤمنان باشد»(سروش،۲:۱۳۷۵).
فرم در حال بارگذاری ...