۵- توبه:
توبه در لغت به معنای (رجوع) است؛ وقتی (بنده) به مولای خود برمی گردد، می گویند (توبه ) کرده است ذات اقدس اله در قرآن کریم، به همه مومنان دستور توبه می دهد (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)[۴۵۹] یعنی ای مومنان به سوی حق توبه کنید تا فلاح و رستگاری نصیب شما شود.
توبه کمیت وکیفیتی دارد، کمیتش که گفته شد و کیفیتش هم عبارت از (نصوح) یعنی خالص بودن که در این زمینه قرآن کریم می فرماید: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً)[۴۶۰] اگر، توبه فراگیر باشد وانسان از همه خلافها توبه کند، نصوح یعنی خالص باشد، آنگاه لغزشهای گذشته بخشیده می شود و انسان تائب به منزله بی گناه است (التائِبُ مِنَ الذَّنبِ کَمَن لَا ذَنبَ لَهُ)[۴۶۱] چون به گناه (ذئب) می گویند و معنای ((ذئب)) با (ذنَب) نزدیک است. ذنب دنباله یادم است و گناه را نیز چون ذنب یعنی دنباله دارد و انسان را رها نمی کنند و عقوبت به بار می رود ذنب گفته اند، و چون عقوبت نتیجه کار است و در آخرآن، تحقق پیدا می کند از این جهت به آن عقوبت می گویند ….. اما با توبه، گناه قطع می گردد. به هر تقدیر گناه، مانع راه و اولین مرحله از مانع زدایی برای سالکان راه، گناه زدایی است.[۴۶۲]
۶- زهد:
آیت الله جوادی آملی یکی دیگر از فضائل اخلاقی و مراحل سیر و سلوک را زهد دانسته است. ایشان میفرماید:برای رسیدن به ( ما عندالله ) چاره ای جز ترک متاع فریب نیست و این ترک ( زهد) نام دارد، زهد صرف ترک نیست. بلکه ترک آمیخته با بی رغبتی است و ترک، اولین قدم زهد است.
در قرآن کریم درقصه حضرت یوسف (ع) آمده است: (وَکانُوا فِیهِ مِنَ الزّاهِدِین)[۴۶۳]؛ آنان، در خرید یوسف، بی رغبت بودند، تلاش قرآن کریم این است که انسان را نسبت به دنیا بی رغبت کند و بگوید در عین حال که دنیا جلال و جمال فراوانی دارد. ولی جز ابزار چیز دیگری نیست.
قرآن کریم به پیغمبر اکرم (صل الله علیه وآله) می فرماید: (وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى)[۴۶۴]؛ به شکوفه هایی که در دست دیگران است و ما به آنان داده ایم، چشم مدوز؛ زیرا ما می خواهیم آنان را با آن شکوفه ها بیازماییم ولی رزق پروردگار تو بهتر و ماندنی تر است؛
نشانه زهد در سوره حدید (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)[۴۶۵]اگر کسی خواست بفهمد به مقام زهد رسیده یا نه، نشانه آن این است که نه هنگام آمدن متاع دنیا خوشحال و نه هنگام رخت بربستن از آن نگران خواهد شد.زاهد راستین آن است که نسبت به غیر خدا زاهد ،یعنی بی رغبت ونسبت به خدا راغب باشد: آن خدایی که همه چیز است و در اعماق هستی انسان، حضور و ظهور و بر آن، احاطه دارد.
قرآن کریم گاهی دستور می دهد شما دنیا را ترک کنید و گاهی ترک دنیا و لزوم زهد را با تحلیل عقلی، بیان می کند. عصاره آن تحلیل عقلی به صورت قیاس اقترانی شکل اول است که به عنوان صغرای قیاس می فرماید: (ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ)[۴۶۶] و به عنوان کبری قیاس میفرماید: (بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ)[۴۶۷] و نتیجه، آن که: (ما عٍندًالله خَیرٌ) آنچه نزد خداست، همان باقی و خیر است.
بر اساس آیه شریفه (وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ) [۴۶۸]، هر چه صبغه غیر الهی دارد فریب است و دیگر معنا ندارد که گفته شود آنچه نزد خدا یا به نام آخرت است، از دنیا بهتر است؛ زیرا دنیا اصلاً (به) نیست تا آخرت بهتر باشد.[۴۶۹]
۳-۳-۲-۴- رذایل اخلاقی:
استاد فرزانه در کتاب (اخلاق در قرآن) در مورد موانع اخلاق حسنه، مواردی را ذکر کردند که به شرح زیر است.
۱- غفلت:
غفلت از نظر فرهنگ دینی، رجس و چرک است، امیر مؤمنین (ع) میفرماید (الغِفلَهُ ضَلالَ النُّفُوس)[۴۷۰]. غفلت، گمراهی جان است. از مناجات شعبانیه نیز استفاده می شود که غفلت، چرک جان آدمی است. امامان معصوم در مناجات مزبور، به خدا عرض می کردند: خدایا از تو شاکریم که دلهایمان را از چرک غفلت پاک کردی.
ایشان نظر دارند که بعضی می پندارند که تعبیر از فضیلت و رذیلت اخلاقی به (طهارت) و (وَسَخ) کنایه و مجاز است؛ اما این پنداری باطل است؛ زیرا انسان گذشته از اینکه ظاهری دارد، باطنی هم دارد، باطنها در روز قیامت ظهور پیدا می کنند.
در روز قیامت برخی نورانی، سفیدرو و برخی دیگر، سیه رو (فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمیمٌوَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلینٍلا یَأْکُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ)[۴۷۱]، که این از غفلت ها نشأت می گیرد.
امام صادق(ع) می فرماید: (مامن طیر یصاد فی بر ولا بحر و لا یصاد شی من الوحوش الا بتضییعه التسبیح)[۴۷۲].
هیچ پرنده ای در حال ذکر تیر نمی خورد و هر تیری به هر پرنده یا حیوان دیگر اصابت کند در حال غفلت است.
همچنین می فرماید:صاعقه به ذاکر خداوند اصابت نمی کند(ان الصاعقه لا تصب ذاکرا لله عزوجل)[۴۷۳]
ایشان متذکر می شوند که اینگونه معارف، گذشته از جنبه علمی و اعتقادی برای ما اثری تربیتی دارد تا از خدا و آیات او غافل نشویم. غفلت از خدا و آیات او با تهذیب روح، سازگار نیست، به همین جهت دستور پرهیز از غفلت را به ما داده اند. امام صادق(ع) فرمودند: (ایاکم و انفعله فانه من غفل فانها یغفل عن نفسه)[۴۷۴]، از غفلت بپرهیزید؛ زیرا که زیان جان شماست.
آیت الله جوادی آملی ادامه دادند که این حدیث روحانی به آیه (وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ)[۴۷۵] مرتبط است؛ اگر کسی بخل ورزد به زیان خود بخل می ورزند و چیزی را که برای آینده خود صرف نمی کند.
(وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ)[۴۷۶]، هر چیزی را که برای خدا انجام دهید، وقتی به مهمانی خدا برسید، می بینید در کنار همان سفره و همان کار نشسته اید، هرگز خدا به عهد خود خیانت نمی کند.[۴۷۷]
۲- حسن ظن به خود:
یکی از جمله موضوعاتی که در کتاب اخلاق در قرآن درزمره رذایل اخلاقی مورد توجه قرار گرفته حسن ظن به خود است. ایشان اشاره دارند که انسان نباید به خودش، خوش گمان باشد. زیرا خوش گمانی باعث می شود که انسان کارهای خود را حمل بر صحت و آنها را توجیه کند، باید نسبت به خود سوءظن داشته باشد، چون در این صورت اصل را بر این قرار نمی دهد که انسان خوبی است وکارهای خوب می کند، بلکه اصل را بر این قرار می دهد که ممکن است گناه و خلاف بکند. این حالت سوءظن، زمینه ای خواهد شد تا یافته های خود را بررسی کند.
زیرا اگر کسی به خود،حسن ظن داشته باشد،فوراًیافته های الهی را حمل براکرام الهی می کند؛(فاماالانسان اذا ما ابتلاه ربه فا کرمه ونعمه فیقول ربی اکرمن) می گوید خدا مرا گرامی داشته است و من نزد خدای کریم هستم، در حالی که خدا او را آزموده است؛ نه این که به او اکرام کرده باشد.
در تعالیم اسلامی توصیه شده که انسان نسبت به دیگران نباید سوءظن داشته باشد، مگر آن که شواهدی بر آن دلالت کند امام صادق (ع) فرمودند: (کسی که برادر مومنش را ( ُاف) می گوید، از ولایت ما خارج میشود (اِذ قالَ المُؤمِن لاَخِیهِ افٍ خَرَجَ مِن وِلایَتِه)[۴۷۸] بنابراین انسان حق( ُاف) گفتن به برادر مومن خود ندارد، چون همانگونه که مومنان اولیاء یکدیگرند (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ)[۴۷۹] منافقان هم نیز از یکدیگرند (الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ)[۴۸۰]
این ولایت متقابلی است که بین مومنان خصوصاً برقرار است و انسان با اهانت به برادر ایمانی از آن بیرون میآید.[۴۸۱]
۳- پندار گرایی:
استاد جوادی آملی در کتاب (مراحل اخلاق در قرآن) از جمله رذایل اخلاقی را پندارگرایی دانسته اند. ایشان اشاره دارندکه: فرق عارف با پندار گرای غافل در این است که عارف خود رامشهد و محضر خدای علیم، قدیر و حکیم می یابد و پندار گرای غافل خود را غایب از او می پندارد.
قرآن کریم در مورد پندار گرای غافل می گوید (أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى)[۴۸۲]؛ مگر او نمی داند که خدا می بیند.
گاهی می فرماید (أَیَحْسَبُ أَن لَّمْ یَرَهُ أَحَدٌ)[۴۸۳] آیا گمان می کند که کسی او را نمی بیند. گاهی می پندارد که بر فرض کسی او را می بیند قادر نیست جلوی او را بگیرد و خود را در مشهد قدیر نمی بیند؛ که خداوند میفرماید (أَیَحْسَبُ أَن لَّن یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ)[۴۸۴]، آیا انسان می پندارد که خداوند قدرت ندارد تا همه نعمتهای اورا به نعمت تبدیل کند.
نظر نهایی را استاد اینگونه بیان می دارند که: از مجموع آیات بر می آید که عده ای از انسانها درخیال خام خود غوطه ورند و بر اثر «پندارگرایی» از«مغز» تهی و به (پوست) تبدیل می شوند و روشن است که پوستها می سوزند بعد با تمثیل زیبا می فرماید:
چنانکه کشاورز پوست را می سوزاند و «لُب» و مغز را برای غذا نگه می دارد. دنیا مزرعه آخرت است و در آخرت، پوستهای مزرعه دنیا خریداری ندارد، چنانکه در آن جا «اولوالالباب» یعنی کسانی که دارای لب و مغزند نمی سوزند. بعد می فرماید تعبیر قرآن کریم درباره پندار زدگان این گونه است (وافئدتهم هواء) دلهای ایشان تهی است و چیزی در آن نیست. پس بهترین راه تهذیب روح، معرفت صحیح و بدترین عامل برای آلودگی، گمان و پندار باطل است.[۴۸۵]
۴- خودبینی و خودستایی:
آیت الله جوادی آملی می فرماید: ذات اقدس اله خودستایی را وصف گروهی از اسرائیلیها دانسته، (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً)[۴۸۶]، آیا نمی نگرید کسانی که خودپسند و مغرور و خویش را می ستایند.
مدح و خودستایی سه حالت دارد: گاهی انسان دروغ می گوید و ادعایی بی جایی دارد، چنین کسی که درباره او گفته شده (هَلَکَ مَن ادّعی و خابَ مَنِ افتَری)[۴۸۷] گذشته از خودبینی مذموم، سنجش کذب و حرام است؛ اما گاهی سخن و ستایش او کذب نیست؛ همین عجب و غرور، زشت است.
گاهی کسی کمال علمی و عملی دارد و ضرورت هم اقتضا می کند که خود را به داشتن آن معرفی کند. که از باب خودستایی و خودپسندی نیست، بلکه از باب اتمام حجت از باب (وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ)[۴۸۸]است.
چنانکه حضرت علی(ع) گاهی در نامه هایی که برای امویان می نگارد خود را به عظمت معرفی می کند و آنگاه می فرماید: اگر خداوند از خودستایی نهی نکرده بود، فضایل فراوان خود را برمی شمردم.[۴۸۹]
خودستایی کار اسرائیلیها و برخی از ترسایان است که به دروغ گفتند: (نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ)[۴۹۰] یا گفتند: (لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى)[۴۹۱]، بهشت مخصوص یهودیها و ترسایان است یا گفتند: (لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُودَهً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ)[۴۹۲].ما در قیامت بیش از چند روز معذب نیستیم.خودبینی و خودستایی بسیار زشت است و اگر به صورت بیماری واگیرداری درآید و به جامعه ستایی و گروه ستایی تبدیل گردد، بلای عظیمی می شود. خطر نژادپرستی مانند نژادپرستی اسرائیلیها را در پی دارد، از این رو قرآن و سنت معصومین(ع) خودستایی فردی را تحریم وضع کرده اند تا به نژادپرستی منجر شود.[۴۹۳]
۳-۳-۳- تفسیر موضوعی در مباحث اجتماعی و سیاسی
۳-۳-۳-۱- علل اجتماعی زیستن انسان:
آیت الله جوادی ضمن طرح دیدگاه های مختلف دربارۀ علت اجتماعی زیستن انسان و مروری بر دیدگاه علامه طباطبایی با ارائه تحلیلی عقلی از زندگی اجتماعی می نویسد:
انسان نه چون حیوان است که همه همت او شکم او باشد و نه فرشته است که معصوم باشد بلکه دارای دو جهت است، یکی حیثیت طبیعی که ذات اقدس الهی آن را به طبیعت طین، حماء مسنون و گل و لای اسناد می دهد (إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ)[۴۹۴] در واقع من آفرینندۀ بشری هستم که از گل خشکیده ای که از گل سیاه (بد بوی مانده) شکل یافته، گرفته شده است. و دیگری حیثیت فکری او که مستلزم فرشته خویی است (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)[۴۹۵] و هنگامی که او را مرتب نمودم و از روح خود در او دمیدم، پس برای او سجده کنان در افتید. انسان از حیث اول مستثمر بالطبع است اما روح او مدنی بالفطره است و بین این گرایش همواره جهاد است. پس انسان طبعاً باید در جامعه به سر برد ولی گرایش به اجتماع غیر از قانون مداری، عدلمحوری و حقطلبی اوست، بنابراین اصل زندگی جمعی انسان مقتضای طبع اوست، لیکن متمدن بودن… مقتضای فطرت اوست[۴۹۶].
۳-۳-۳-۲- اجتماعی بودن دین اسلام:
آیت الله جوادی آملی می فرماید: مهم ترین شاهد برای اجتماعی بودن دین اسلام این است که در متون دینی (کتاب و سنت) مسائل اخلاقی و احکام به صورت اجتماعی تشریع شده است، چنان که خداوند به مؤمنان دستور می دهد که نسبت به یکدیگر صابر بوده و با هم رابطه داشته باشند؛ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا)[۴۹۷]
بار معنوی فرمان مرابطه در پرتو همکاری اجتماع متجلی است و سعادت و رستگاری جامعه، بی روح تعاون و پیوند اجتماعی کامل نخواهد بود، از همین رو بعد از فرمان مرابطه می فرماید: (وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)، (صابروا) نیز به صبر و تحمل اجتماعی اشاره دارد، بنابراین دو واژۀ (صابروا) و (رابطوا) به جنبۀ اجتماعی اسلام نظر دارد.
خداوند مؤمنان را چنین وصف می کند: (وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ)[۴۹۸] یعنی برخی از اوصاف مؤمنان این است که دعوت پروردگار خود را اجابت می کنند و نماز برپا داشته و کارشان را با مشورت پیش می برند. همۀ این صفات، ناظر به اوصاف اجتماعی مؤمنان است. نکتۀ دقیق در این آیه و آیات قبل از آن این است که این آیات با اینکه ظاهراً در مکّه نازل شده اند و در آن ایّام خبری از حکومت و جامۀ اسلامی نبود، شارع اسلام مقدمات و تمهیدات آن را برای مسلمانان فراهم ساخته است.
(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا)[۴۹۹] تمسّک و اعتصام به دین خدا باید گروهی باشد نه فردی؛ یعنی اگر همۀ مسلمانان به دین الهی تمسّک کنند، ولی این تمسّک به گونۀ فردی صورت گیرد نه جمعی، به این آیه عمل نشده است؛ مانند نماز جماعت که اگر همۀ نمازگزاران نماز را به تنهایی بخوانند، گرچه اصل نماز را اقامه کرده اند؛ ولی نماز جماعت را برپا نداشته اند[۵۰۰].
۳-۳-۳-۳- مسائل اجتماعی در قرآن:
آیت الله جوادی آملی می فرماید: در قرآن کریم مسائل اجتماعی به صورت گسترده با عناوین مختلف بیان شده اند که به بخشی از آن اشاره می شود:
۳-۳-۳-۳-۱- اقتصاد:
قرآن هم به امر معاد و نیازهای روحانی انسان و هم به معاش و حاجت های جسمانی او پرداخته است.
الف) بهره گیری از مواهب طبیعی:
خلاف گمان برخی که می پندارند اهتمام اسلام تنها به آخرت است و به دنیا و امور مادی نگاهی ندارد، قرآن بر استفاده از دنیا تاکید دارد: (وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ)[۵۰۱] ؛ (وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَزِینَهً)[۵۰۲]. گاه می فرماید آنقدر به شما نعمت دادیم که توان شمارش آن را ندارید (وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّـهِ لَا تُحْصُوهَا)[۵۰۳]. از اینجا می توان گفت که از منظر اسلام رعایت دو عنصر محوری مطلوب است: سعی در تولید برای رفاه جامعه؛ قناعت در مصرف و مناعت طبع برای ترقّی روح[۵۰۴].
فرم در حال بارگذاری ...