پیش از آمدن معز الدوله بویهی به بغداد، حنابله قدرت زیادی داشتندو آشوبهای زیادی بر ضد مخالفان خود در بغداد به وجود میآوردند.گزارش شده است که آنها در سال ۳۲۳ قدرت فوق العادهای به دست آوردند.الراضی که این زمان خلیفه بودبا این فرقه مخالفت بسیار نشان داد.
ده سال بعد که معز الدوله وارد بغداد شد، آنها پشتوانه حکومتی خود را از دست دادند و تا یک صد و اندی سال بعد، تنها با اتکای به تودههای حامیخود، به آزار شیعیان و سایر مخالفان خود پرداختند.یک بار در سال ۴۴۷ درگیری مفصلی میان حنابله و شافعیان در بغداد در گرفت.نکته شگفت درباره حنابله، مخالفتشان با شیعه و حمایتشان از دولت اموی است. حنابله سخت با فلسفه مخالف بوده و هر نوع تمایلات فلسفی را با زندقهگری یکسان میشمردند.آنها عقاید کلامیخویش را تنها بر اساس روایات نقل شده مبتنی کرده و محتوای آنها را حتی اگر از نظر عقل مردود بود، میپذیرفتند.به همین دلیل، یکی از عقاید رایج آنها، بر اساس یک حدیث، آن بود که همه بهشتیان، در روز قیامت، خداوند را با چشم سر خواهند دید.این مسأله حتی مورد قبول اشعریها نیز قرار گرفت.حنابله بر اساس حدیث دیگری، اظهار میکردند که خداوند روز قیامت روی عرش مینشیند، و پیامبرش را نیز در کنارش مینشاند! در بسیاری از روایاتی که آنان به پیامبر (ص) منسوب میکردند، برای خدا دست، پا و یاحالتهایی مانند خندیدن ثابت شده بود!
آنها از نظر سیاسی نیز سخت وفادار به «سلطان» بوده و هر گونه شورش و مبارزه بر ضد سلطان، حتی اگر فاسق و فاجر باشد، غیر شرعی عنوان میکردند.بر همین اساس، در مواردی، حتی قیام امام حسین (ع) بر ضد یزید را نیز غیر شرعی میدانستند! اهل حدیث که چندان انضباط فکری و عقیدتی، در میان خود نداشتند، به مرور و در بیشتر مناطق، جای خود را به اشاعره، یعنی پیروان ابو الحسن اشعری دادند.این تحول تا آنجا پیش رفت که در دورههای بعد، اهل حدیث یا حنابله بسیار محدود شدند و تا به امروز، هنوز اقلیت بسیار کوچکی را تشکیل میدهند.
۱-۱۱-۲معتزله
قرن چهارم و پنجم، قرن گسترش اندیشههای اعتزال بود.این مذهب در شهرهای جنوبی ایران، به ویژه خوزستان، توسعه مردمیشگرفی به دست آورد.مقدسی نوشته است که بیشتر مردم خوزستان معتزلیاند، اما در بغداد، اعتزال محدود به شماری عالم بود که بیشتر به کارهای فرهنگی و علمیمیپرداختند. معتزله از یک سو، مورد طعن سنیان بودند و از سوی دیگر، آل بویه به دلیل داشتن مذهب تشیع، میانه چندانی با آنان نداشتند.به تدریج، بسیاری از معتزله تحت تأثیر شیعه قرار گرفته و سخت به اهل بیت و امام علی (ع) اظهار علاقه کردند.نزدیکی معتزله و شیعه، معلول شرایط ویژهای بود که آل بویه ایجاد کردند، هر چند پیش از آن نیز نزدیکی برخی از روش های عقلی میان دو مکتب راه را برای نزدیکی آنها هموار کرده بود.به همین دلیل، در قرن چهارم بسیاری از شیعیان ـ عمدتا زیدی مذهبان ـ معتزلی بوده و مذهب زیدیه و معتزله بسیار به یکدیگر نزدیک شده بود.امامیمذهبان فاصله خود را با معتزله حفظ میکردند.
صاحب بن عباد یک عالم شیعه ـ به احتمال نزدیک به یقین امامیمذهب ـ با معتزله مناسبات خوبی داشت و در اشعار خود، به گرایش شیعی ـ معتزلی خود افتخار میکرد.مجلس وی، همیشه مملو از عالمان شیعه و معتزلی بود.گفتنی است که وی سخت طرفدار شعر عربی بود و با این که ایرانی بود، هیچ تلاشی برای زبان فارسی و احیای آن نداشت.
حضور معتزله در شهرهای ایران نیز مشهود بود.در شهر ری، معتزلیان فراوانیزندگی میکردند.یکی از مشهورترین عالمان آنها قاضی عبد الجبار همدانی (م ۴۱۴) بود که در زمان صاحب بن عباد به سمت قاضی القضاه ری منصوب شد.بحثهای زیادی با عالمان شیعه داشت و ردیههای زیادی میان وی و برخی از علمای شیعه بر ضد یکدیگر نوشته شد.او دست کم، مهمترین متفکر معتزلی در روزگار خود به شمار میآید.
از مهمترین رهبران معتزله در این قرن، ابو علی جبائی (م ۳۰۳) و فرزندش ابو هاشم جبائی (م ۳۲۱) بود که گر چه پیش از عصر بویهی میزیستند، اما اندیشههای آنها در قرن چهارم بسیار رایج بود.معتزله، یک گرایش عقلانی ـ مذهبی است که تقریبا به جز در مواردی اندک، نتوانسته است هواداری تودههای مسلمان را جذب کند.میراث معتزله در ری، پس از سقوط آل بویه، توسط غزنویها ضربه اساسی خورد.بعدها، مذهب اعتزال، در قرن هفتم هجری به طور کامل از میان رفت.با این حال، میراث با ارزشی در هر زمینه از عالمان معتزلی بر جای ماند.این میراث بیش از همه مورد استفاده شیعیان قرار گرفت.
در حاشیه مسأله پیدایش دولتهای مقتدرو فرقه های شیعی، در قرن چهارم، نکات ذیل، میتواند سودمند بنماید:
-
- پیدایش دولتهای شیعی، در این دوره، توانست فرصت تجدید قوا را برای شیعه پدید آورد.به این معنا که جنگ و گریز مداوم شیعه، در سده های اولیه، این خطر را پدید آورد که مصادر اصلی اندیشه شیعی (احادیث ائمه شیعه و…) نایاب شود و به مرور زمان، از دسترس خارج گردد. تفکّر شیعی، از مباحثه و آموزش، محروم بماند و در نتیجه تکامل فهم دینی، دشوار گردد. حالت اختفا و زندگی تقیه ای، دسته بندیهای درونی را افزون کند. پدیدار شدن سلسله های شیعی، دوره قدرت را برای عالمان مذهبی پدید آورد. فقیهان، محدثان، متکلمان و فیلسوفان شیعی،توانستند در فضای مناسب موجود،مصادر و منابع متفرق شیعه را باز یابند. به احیا و تهذیب احادیث بپردازند. آنان توانستند با مباحثات فقهی و کلامی، حقیقت اندیشه شیعی را باز گویند و پیرایه های موهوم را، بزدایند. در پرتوی امنیت اجتماعی برای شیعه، زمینه را برای جذب نیروهای جدید فراهم کنند. آثار فوق، ایجاب میکند که نقش دولتهای شیعی در این دوره، مثبت ارزیابی شود. حرمت نهادن عالمان شیعی به امرای شیعی مسلک، برخاسته از درک آنان از واقعیت موجود زمان بود. آنان، دریافته بودند که فرصت موجود، ابزاری مؤثر و کار آمد در راه گسترش اندیشه شیعی است و با این تلقّی، روابط و مناسبات مناسبی با آنان برقرار کردند.
-
- حکومتهای شیعی، در این دوره گرفتار مشکل عام قدرتهای بشری شدند. پس از مدتی، به اسراف و تبذیر روی آوردند. خوشگذرانی را پیشه کردند. در مسیر حفظ قدرت و یا بسط آن، حتی به نزدیکان خویش، رحم و شفقت نکردند. جنگهای مداوم در راه گسترش قدرت و یاحذف رقیب، تاریخ این دولتها را رقم زد و آنان را، در پیچ و خم قانون فراگیر منحنی اعتلا و انحطاط قدرتهای سیاسی قرار داد. مروری حتی اجمالی بر تاریخ مکتوب و ماندگار از این دولتها، نشانگر راستی این دعوی است.
-
- تنازعات درونی حکومتهای شیعی، مشکل دیگر بود. در حدود یک قرن و نیم حاکمیت آل بویه، تنازعات مداومیمیان برادران و بستگان، رخ داد. لشکرکشیهای پیوسته درونی که در نهایت، تضعیف هر دو دسته متخاصم را به دنبال داشت. از سوی دیگر، سلسله های شیعی با یکدیگر، همدلی نشان نمیدادند. منازعات پیوسته ای میان دولت حمدانی شمال عراق (موصل) و سلسله بویه رخ داد و در نهایت، دولت شیعی حمدانی موصل، توسط آل بویه سرنگون شد. (حسن ابراهیم، حسن،۱۳۷۴ ش :۱۱۷).
۴.پرورش و توجه به علوم شیعه از نکات قابل توجه در حکومتهای شیعی در این دوره است.حضور عالمان و فقهای شیعه در حکومتهای شیعه این فرصت را بدست میداد تا عالمان در کنار و یا در مقابل هم به رد یا تشکیک مساعی درعقاید خود و یا مسائل مختلف بپردلزند. همین امر سبب بوجود امدن فرقه ها و عقاید مختلف بانظرات و دید گاه های متفاوت میشد.نتیجه این امر تشکیل جلسات و حلقه های درس با عقاید و سلایق گوناگون بود.در حاشیه مسائل مربوط به حکومتهای شیعه میتوان این نتکته را نیز مثبت ارزیابی نمود.
فصل دوم
معرفی خاندان بابویه
۲-۱ خاندان بابویه
یکی از معروف ترین خاندان های بنام ایرانی، خاندان بابویه از خاندانهای قدیمیشهرقم بودند،که بیش از سیصد سال در مرکز ایران دانشمندان ناموری از میان آنها برخاستند.بابویه جد اعلای شیخ صدوق میباشد. این خاندان ازخاندانهای مهم علمیشیعی درقرون سوم تا هفتم است.اصل این خاندان از قم بودند ولی سپس بسیاری از افراد آن به ری کوچیده اند،زمان این کوچ معلوم نیست،اما به نظر میرسد که این انتقال با استقرار شیخ صدوق در ری آغاز شده باشد. شیخ منتجب الدین رازی (متوفی بعدازسال۶۰۰ هجری)،آخرین فرد سرشناس این خاندان بوده است.
بابویه به ضم با وفتح واو وسکون ی، ویا با بویه، به معنی بابا،پدر،پیر،مرشد که یک نام کهن ایرانی وسامیاست، و بعداز ظهور اسلام نیز افرادی به این نام موسوم بودند.
این خاندان با تربیت و پرورش دادن علما و محدثان بزرگ وبنام اسلامیتوانستند سهم عمده ای در رشد وگسترش تشیع در ایران ایفا کنند. به طوریکه یکی ازکتب اصلی چهارگانه واساسی تشیع ویکی از مهم ترین کتب حدیثی شیعه امامیه یعنی کتاب من لا یحضره الفقیه توسط شیخ صدوق،که یکی از مهم ترین اعضای این خاندان است تالیف شده،.علاوه بر آن بسیاری از کتب معروف شیعه که به نشو ونمای تشیع در ایران کمک کرده توسط چندی از علمای این خاندان به رشته تحریر درآمده است.علاوه بر نقش علمیمستقیم افراد این خاندان و خدمات بلا واسطه آنان به تشیع، بسیاری از علمای مشهور حدیث وفقه و دانشمندان ناموری نیز از محضر علمای این خاندان تلمذ نمودند.که نمونه آن میتوان به شیخ مفید و شیخ طوسی وچندین تن دیگر ازعلما میتوان اشاره نمود.علاوه بر این عالمان شیعی که از محضر علمای این خاندان بهره بردند،بسیاری از علمای اهل سنت نیز از علوم این عالمان بهره میبردند،مانند ابن عساکر ویا رافعی.(خضری،احمدرضا، ۱۳۸۴ش:۲۱۴).
درطول قرون دوم تاششم که تاریخ تشیع همواره دارای فراز ونشیب هایی بوده، خاندان بابویه و بسیاری دیگر از ازخاندانهای شیعی بودند که تشیع را از این بحرانها وخطرات نجات دا دند،وبا علمداری علمیخود توانستند علوم شیعی را از بسییاری از مهلکه ها به سلامت به در برند.
همانطور که گفته شد، در غیبت صغری و کبری که بیشترین زمینه برای بسیاری از انحرافات فراهم بود،اقدامات همین علما ودانشمندان بود که جلوی بسیاری از کج رویها را مسدود کرد. درحقیقت علمای این خاندان و چه بسا علمای دیگر از خاندانهای دیگر با تالیف کتب ارزنده خود،وهمچنین برگزاری جلسات درس وبحث بسیاری از نقاط تاریک را درذهن جویندگان علوم اهل بیت روشن میکردند. درمورد شخصیتهای علمیوهمچنین علما وزندگی عالمان این خاندان،بیشترین اطلاعات حاصله از کتاب الفهرست،شیخ منتجب الدین است که خود آخرین عالم این خاندان است.اگرچه سلیمان بحرانی نیز در کتاب خود با نام فهرست آل بابویه وعلماءالبحرین به تعدادی چند از عالمان این خاندان اشاره نموده،اما اطلاعات جمع آوری شده از این دو منبع برای ما اکتفا نمیکند وما ناگزیر از استفاده از بسیاری از کتب رجال هستیم.
دراین رساله برآنیم تا به شرح حال و معرفی چند تن از معروف ترین عالمان ورجال این خاندان بپردازیم:
۲-۲ علی ابن بابویه قمی( صدوق اول)
ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، فقیه روشن ضمیر و محدث فرزانه قم در نیمه دوم قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری قمری یعنی در زمان غیبت صغرای امام زمان ارواحنا فداه زندگانی گرانمایه داشت. گر چه لقب « ابن بابویه» بیشتر به فرزندش ابو جعفر محمد ( شیخ صدوق متوفی ۳۸۱ق) گفته میشود ولی پدر و نیز فرزند دیگرش ابو عبداللّه حسین بدین لقب شهرت داشتهاند و در کتابهای تراجم و نوشتههای علم رجال، پدر و دو فرزندش به « ابن بابویه» معروفاند.
بابویه، نام جد بزرگ او یک نام کهن ایرانی است که در روزگار پس از ظهور اسلام نیز افرادی به این نام موسوم بودهاند. برخی این کلمه را منسوب به « بابُو» یعنی بابا، پدر، پیر و مرشد میدانند و در زبان عربی هم به ضم با و فتح واو و سکون یاء تلفظ میشود. بنابراین « ابن بابویه» به معنای پسر بابا میشود و هم اکنون نیز در میان خانوادههای ایرانی تعبیر « فرزند بابا» یا « پسر بابا» به فرزند مورد احترام و علاقه پدر بسیار شهرت دارد(حاج سید جوادی،احمد،۱۳۷۱ش:۳۰۵).
علی بن حسین به « صدوق اول» نیز معروف است که هر جا « صدوقین» یا « ابنا بابویه» گفته شود او و فرزندش ابو جعفر محمد در نظر است و تصور اینکه شیخ صدوق و برادرش مراد باشد اشتباه است. (امین عاملی،محسن،۱۳۵۴ق، ج ۲ :۲۶۱).
ابن بابویه قمیاین عالم بزرگ علم و حدیث در قم،حرم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) چشم به جهان گشود و به حیات پر بار علمیو معنوی خویش ادامه داد. گر چه تاریخ ولادتش معلوم نیست ولی با توجه به نامهای که از امام حسن عسکری (ع)دریافت کرد و در آن نوشته از او تجلیل شده است، حاکی از منزلت علمیو فقهی این محدث بزرگ شیعی در عصر امامت امام یازدهم (ع)دارد. بنابراین در سال شهادت امام عسکری (ع)یعنی سال ۲۶۰ق، حداقل بیست بهار از عمر خود را سپری کرده است و سالروز تولد وی ممکن است از سال ۲۳۵ق، به بعد باشد.(مدرس تبریزی،محمدعلی،۱۳۴۶ش : ۴۳۵).فقیه بزرگوار ابن بابویه قمی، در جوار بارگاه ملکوتی فاطمه معصومه (س)،از فقها و محدثان بنام ومشهورقم که از قلّههای فرازمند فرهنگ تشیع به شمار میآمدند و در فقه، حدیث و دیگر علوم و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(ع) سرآمد روزگار بودند، بهره برد و به سرعت در حدیث و فقه و دیگر علوم اسلامیو نیز در تقوا و پارسایی و فضائل اخلاقی از چهرههای بینظیر تاریخ اسلام گشت. نامهای که یازدهمین پیشوای انسانها (ع)برای وی نگاشت جایگاه رفیع ابن بابویه قمیرا در بین دیگر دانشمندان و فقهای قم و نیز موقعیت خاص و احترامیکه در نزد ائمه معصومین(ع) داشت آشکار میسازد.
امام عسکری (ع)پس از حمد و ثنای ربوبی و صلوات و سلام بر پیامبر (ص)و عترت طاهرینش خطاب به او مینویسد: ( یا شیخی و معتمدی و فقیهی ابا الحسن علی بن الحسین القمیوفّقک اللّه لمرضاته و جعل من صلبک اولادا صالحین برحمته).
ای فقیه بزرگوار و مورد اعتمادم ابوالحسن علی بن حسین قمی! خداوند تو را بر انجام افعال پسندیده حق توفیق دهد و از نسلت به رحمت و کرمش فرزندان شایستهای به وجود آورد.
امام (ع)در ادامه این پیام که به حق منشور عبادی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی برای یک زندگانی شرافتمندانه انسانی است، در روزگار پر از مخاطره و گردابهای جهالت و هوسها چنین وصیت میکند:
تو را وصیت میکنم به تقوای الهی، بپا داشتن نماز و پرداخت زکات زیرا نماز کسانی که زکات نمیدهند پذیرفته نمیشود، و تو را وصیت میکنم به گذشت از گناه دیگران، فرو بردن خشم، صله رحم، همدردی با برادران و کوشش در انجام نیازمندیهای آنان در هنگامه کارها، هم پیمانی با قرآن، خوش خلقی و امر به معروف و نهی از منکر چرا که خداوند متعال میفرماید:
« لا خیر فی کثیر من نجویهم الاّ من أمر بصدقه او معروف او اصلاح بین النّاس».(سوره نساء :۱۱۴).
در بسیاری از گفتگوهای درگوشی آنان خیری نیست جز آن کس که به صدقه یا معروفی امر کند و یا میان مردم اصلاح نماید.
و بر تو باد به نماز شب خواندن! زیرا پیامبر اکرم (ص)بهامام علی (ع)چنین سفارش کرد و فرمود:
ای علی! بر تو باد به نماز شب خواندن - و این جمله را سه بار تکرار نمود - و هرکس نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست. پس توصیه مرا بکار بند و شیعیانم را بر انجام آن فرمان ده تا عمل کنند. و بر تو باد به صبر و انتظار فرج زیرا پیامبر اسلام (ص)فرمود: برترین اعمال امت من انتظار فرج است. امت من و شیعیان ما همواره اندوهگین خواهند بود تا فرزندم که پیامبر (ص)بشارت ظهور او را داده است قیام کند؛ او زمین را پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده است سرشار از عدالت و برابری خواهد بود.
ای شخصیت بزرگ من! ( ابن بابویه قمی) پس صبر کن و شیعیانم را به صبر دستور ده، زیرا زمین از آن خداوند است به هرکس از بندگانش که بخواهد واگذار میکند و فرجام نیک از متقین خواهد بود.
والسلام علیک و علی جمیع شیعتنا و رحمه اللّه و برکاته.(زرکلی،خیرالدین،۱۹۵۴م،: ۴۳۹). (شوشتری، نورالله، ۱۳۷۶ق : ۴۳۵ ).( موسوی خراسانی،محمدباقر،۱۳۵۶ش،: ۲۷۴).
در فضل و بزرگواری و مراتب دانش و تقوای ابن بابویه قمی، همین نکته کافی است که امام حسن عسگری(ع) با تعابیر زیبا و افتخارآمیز تصریح به وثاقت و پاک سرشتی این ستاره شیعی بنماید و یادکردی ارزشمند از این محدث داشته باشد. این ستایشها از جانب امام که خشنودی و رضایت قلبی ایشان را از عالمان دین آن عصر آشکار میسازد، در سایه اخلاص و معنویت این فقیه و راوی در راه خدا بدست آمده است.
صفحات زرّین زندگانی این مرد الهی، نگاه تحسین برانگیز تذکرهنویسان را نیز به خود مجذوب ساخته،وهمگان با جملات برخاسته از اندیشه و فکر و بدون اغراق او را ستودند.
نجاشی مینویسد: ابوالحسن علی بن حسین بن موسی ابن بابویه( رضوان خدا بر او باد) در روزگار خویش بزرگ، پیشوا و پیشرو، فقیه و مورد اعتماد قمیها بود، آنگاه هیجده اثر از آثار این محدث را میشمارد.(النجاشی،احمدبن علی، ۱۴۰۸ق،ج۲ :۸۹).
شیخ طوسی مینویسد: ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی( رضوان خدا بر او باد) فقیه بزرگوار و شخصیت مورد اعتمادی بود. آنگاه بیست کتاب از آثارش را نام برد و طرق روایی خویش را از کتابهای این محدث یادآور میشود.( طوسی،۱۴۲۲ق: ۹۳).
علامه حلّی و علامه مامقانی دو رجالی سرشناس نیز با عباراتی نظیر نجاشی و شیخ به ستایش این محدث و فقیه برآمدهاند.( علامه حلّی،حسن بن یوسف،۱۴۱۷ق : ۱۷۸). (مامقانی،عبدالله،۱۳۴۹ش: ۲۸۳).
موسوی خوانساری مینویسد: ابوالحسن علی بن حسین، استاد و پدر شیخ صدوق، صاحب همان رساله معروفی است که شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه از آن حدیث نقل کرده است. وی از فقهای بزرگ شیعی و پویندگان ثابت و استوار راه نبوت و خاندان عصمت و طهارت (ع) بود و مشعل دار هدایت انسانها بر همان راه؛ غیرت دینی داشت و در برابر تهاجمات نا اهلان، مرزبان مرزهای اعتقادی شیعه بود. از استادان بزرگوار شیعی و از ارکان شریعت بشمار میرفت. دارای کرامات و مقامات بلند اخلاقی و در خویشتن داری و حفظ نفس بسیار کوشا بود. در نهایت بزرگ منشی این عسکری (ع)بدست مبارکش رسید. (موسوی خوانساری، محمدباقر، ۱۳۵۶ش، ج ۴ : ۲۷۳).
شیخ عباس قمیمحدث بزرگ از او چنین یاد کرده است: ابوالحسن علی بن حسین، از استوانههای بزرگ محدثین، دانشمند و فقیه بلندمرتبه که در روزگار خویش بزرگ قمیها، فقیه دین شناس و مورد اعتمادشان بوده است. فضل و بزرگواری از او میدرخشد و نامه شریف امام عسکری (ع)شاهد صادقی است بر قلههای فرازمند کرامت و عظمت او که در نوشتهاش خطاب کرده است: یا شیخی و معتمدی و فقیهی یا ابا الحسن . (قمی، شیخ عباس،۱۳۵۰ ج ۱ :۲۲۲).
سید حسن صدر درشمار دانشمندان و مفسرانی که در تفسیر قرآن از آنان اثری به یادگار مانده است مینویسد: از زمره دانشورانی که در تفسیر قرآن از آنان اثری به یادگار مانده علی بن بابویه پدر شیخ صدوق است. وی بزرگ شیعیان در قم و از شخصیتهایی بود که مولای ما امام حسن عسکری (ع)با او مکاتبه داشت. زندگانیاش مشحون از کرامات و حکایات ارزنده و یکی از آثارش کتاب « التفسیر» است.( صدر، سید حسن،۱۹۴۰م: ۲۳۱).
و ثاقت ابن بابویه قمیتا بدانجا رسید که مورد اطمینان تمامیفقهای شیعه قرار گرفت که از یک سو برخی از فقهای شیعی با توجه به سخن معصوم در حق این شخصیت قلمشان توانای نوشتن نداشت و از سوی دیگر، دانشمندان اهل سنت چون ابن ندیم را واداشت که قلم به ستایش از او بردارد و بنویسد: علی ابن بابویه قمی، از فقهای شیعه و شخصیت مورد اطمینای است.( ابن ندیم،محمد بن اسحاق،۱۳۴۶: ۳۶۳).
ابن بابویه قمی،در بین مردم قم از موقعیت خاصّی برخوردار بود و تعبیر دو رجالی معروف شیعی نجاشی و علامه حلّی از او به « شیخ القمیین فی عصره»، « متقدمهم» و « فقیههم» (النجاشی،احمدبن علی،۱۴۰۸ق: ۸۹) و( حلی،حسن بن یوسف،۱۴۱۷ق: ۱۷۸).آشکار میسازد که او منصب مرجعیت و پیشوایی شیعیان قم و اطراف آن را در روزگار خویش داشته است. به سبب همین مقام و منزلت دین و اجتماعی ارزشمند و بس خطیر این فقیه است که امام عسکری (ع)از سامرّا برای شخص ایشان پیام میفرستد و به او وصایایی دارد که در ابتدا خود عمل کند و آنگاه شیعیان و پیروان راستیناش را بر انجام آنها فرمان دهد.
شهید ثانی در اعتبار وصحت نقل احادیث ابن بابویه اظهار میکند که :هرگاه علمای شیعه برای یک موضوع،نصی از خود احادیث پیدا نمیکردند فتواهای دینی این عالم را همچون نص اخبار معصوم مینگریستند.( افندی،عبدالله بن عیسی،۱۳۶۶ش:۶۰۷). این جلب اعتماد به این دلیل بود که وی فتاوی خود را به صورت تلخیص احادیث بیان میکرد، نه اینکه از آنها استنباطی داشته باشد.( خضری،احمد رضا، ۱۳۸۴ش،ج۲ :۲۱۵).
او علاوه بر این مسؤولیت بزرگ دینی که پاسخگوی مسائل شرعی مؤمنان بود و پرچم هدایت و ارشاد شیعیان را بر دوش داشت؛ به کار تجارت نیز مشغول بود. از آغاز تحصیل که در شهر قم فقه میآموخت دارای مغازهای بود و در آنجا به تجارت اشتغال داشت. صاحب ثروت و مال بود و از این راه امرار معاش مینموده است. آن طور که فرزندش ابو عبداللّه حسین نقل کرده است، این شغل را تا اواخر عمر پربارش و نیز در زمان تصدّی مرجعیت داشته است(. طوسی،محمدبن حسن،۱۳۸۰ق :۴۰۳ ).
فرم در حال بارگذاری ...