برخی کودکان دچار اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی، میتوانند یک همبودی با ناتوانیهای یادگیری داشته باشند (دوپائول و استونر[32]1994؛ به نقل از ری و کارنولدی[33]، 2010). اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی، یکی از متداولترین اختلالهای دوران کودکی، و نوجوانی است، که برای بسیاری از دانش آموزان، مشکلات قابل توجهی ایجاد میکند. این اختلال بر عملکرد شناختی، اجتماعی، هیجانی، و خانوادگی کودکان، و سپس در بزرگسالی بر عملکرد شغلی، و زناشویی آنان تاثیر میگذارد (گیلبرگ، 2003؛ به نقل از علیزاده، بهمنی، مفیدی، 1387). بر اساس چهارمین نسخه اصلاح شدهی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، جنبه بحرانی اختلال نارسا توجه/ فزون کنشی، الگوی مداوم بی توجهی، بیش فعالی، و تکانشوری میباشد (جاکوبسن، 2009). بر اساس الگوی نشانه ها، میتوان سه ریخت متمایز از این اختلال را شناسایی نمود، که عبارتند از: ریخت غالبا بی توجه، ریخت فزونکنش/ تکانشی و ریخت ترکیبی )انجمن روانپزشکی امریکا، 2000؛ به نقل از نظیفی، رسول زاده طباطبایی، آزاد فلاح، و مرادی، 1390).

گلداستین و گلداستین بیان میکند که حدود سه تا پنج درصد کودکان، دچار اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی میباشند (علیزاده و همکاران، 1387). سن شروع این اختلال را پیش از پنج سالگی (سازمان بهداشت جهانی، 1996) یا هفت سالگی (انجمن روانپزشکی امریکا، 2000) گزارش کردهاند. با این حال، تعیین سن برای این اختلال کار دشواری است، چرا که یافتههای پژوهش نشان دادهاند، که گاهی ممکن است این اختلال بعد از سنین یاد شده تشخیص داده شود (اپلیگیت، لاهی، هارت، بیدرمن، هایند، و همکاران[38]، 1997؛ به نقل از علیزاده، 1384). اگرچه در سالهای گذشته این باور غلط وجود داشت که این اختلال در سالهای بعد از نوجوانی بهبود مییابد، ولی امروزه این واقعیت آشکار شدهاست که این اختلال در بیش از 50 تا 75 درصد موارد، تا دوران بزرگسالی ادامه خواهد یافت (والندر و هوبرت، 1985؛ به نقل از علیزاده، 1384).
بارکلی(1997) اظهار میدارد که حدود 54 درصد از کودکان دچار اختلال نارسا توجه / فزونکنشی در زمینهی نوشتن و دستخط مشکل دارند. پژوهشهای بسیاری این دیدگاه را مورد تایید قرار میدهند. برای مثال، مایس، کالهون، و کراول(2000) دریافتند که، 65.1% کودکان دچار این اختلال، مشکلات قابل توجهی در بیان نوشتاری نشان میدهند. پژوهش های دیگر نیز حاکی از آن هستند که دانش آموزان با اختلال نارسا توجه/ فزون کنشی انشاهای کوتاه و با کیفیت کمتر مینویسند (ری، پدرون، و کارنولدی، 2007؛ دلاپاز، 2001).
نظریههای کنونی نشان میدهند که کاستیهایی در توسعهی بازداری رفتاری، کارکرد اجرایی افراد دچار اختلال نارسا توجه / فزون کنشی را مختل میکنند (بارکلی، 1997). بازداری رفتاری از سه فرایند تشکیل شدهاست: ممانعت از پاسخ اولیه قوی به یک رویداد؛ متوقف ساختن یک پاسخ، و یک تاخیر در انتخاب پاسخ؛ حفظ این دوره تاخیر. چنین کاستیهایی در توسعه بازداری رفتاری، اثر بخشی کارکردهای اجرایی را تحت تاثیر قرار میدهند ازجمله: حافظهی کاری غیر کلامی؛ خودگردانی؛ برنامهریزی یا بازشناسی (جاکوبسن، 2009). کارکردهای اجرایی فرایندهای عصبی هستند که به کار بازنمایی، برنامهریزی، اجرا، و ارزیابی کمک میکنند (زلالو و ژاکوس، 1997). پژوهش نشان داده است که اختلال در کارکرد اجرایی، تاثیر منفی بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان دچار اختلال نارسا توجه / فزون کنشی دارد (کلارک، پریور و کینسلا، 2002). بهاینترتیب، برنامهریزی، سازماندهی، و توجه مورد نیاز برای فرایند نوشتن، ممکن است برای این دانش آموزان مشکل باشد (جاکوبسن، 2009).
مشکل دیگری که افراد دچار اختلال نارسا توجه / فزونکنشی دارند، عدم استفاده از راهبردهای موثر حل مسئله میباشد. پژوهشها نشان دادهاند که این افراد ممکن است در شناسایی یا ایجاد راهبردهای مناسب برای انجام یک کار مشکلاتی داشته باشند. برای مثال تانت و داگلاس (1982) نشان دادهاند که توسعه راهبردهای موثر برای تسلط بر مواد پیچیده، میتواند توسط این دانش آموزان بازداری شود. همچنین اونیل و داگلاس (1991) نشان دادهاند که اگرچه دانش آموزان دچار اختلال نارسا توجه / فزونکنشی، میتوانند از راهبردهایی که در انجام یک کار موثرند، آگاه باشند، اما ممکن است آنها را برای استفاده انتخاب نکنند.
نظریههای فعلی اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی تاکید میکنند که اساس این اختلال کمبودهایی در خودتنظیمی هستند (بارکلی،1997). ضعف در مهارتهای خودتنظیمی، و فراشناختی بر فرایند نوشتن تاثیر دارد. بسیاری از دانش آموزان دارای مشکلات نوشتن، توانایی کنترل فرایندهای شناختی خود را ندارند. آنها از راهبردهای خودتنظیمی، و خود ارزیابی به ندرت استفاده میکنند، و اغلب قادر نیستند برای نوشتن خود هدف تعیین کنند، همچنین نمیتوانند برنامههای مناسب طراحی، ایدههای خود را سازماندهی، و پیش نویسی از متن تهیه، یا متنی را بازنویسی کنند. در نتیجه نوشتههای آنها ساختار ضعیفی دارد، و از نظر انتقال معنا ضعیف است (سکستون، هریس، و گراهام، 1998؛ به نقل علی بخشی، 1390).
نظریهی یادگیری خودتنظیمی ریشه در روانشناسی شناختی دارد، و منشا آن به نظریهی یادگیری شناختی–اجتماعی آلبرت بندورا)1997) باز میگردد. در مرکز نظریهی بندورا مفهوم جبرگرایی متقابل نهفته است، که عنوان میکند یادگیری نتیجهی عوامل شخصی، رفتاری و محیطی است. عوامل شخصی، باورها و نگرشهای یادگیرندگان است که بر یادگیری و رفتارشان تاثیر میگذارد. عوامل محیطی شامل کیفیت آموزش، بازخورد معلم، دستیابی به اطلاعات و کمک والدین و همکاران است. عوامل رفتاری شامل اثرات عملکرد قبلی دانش آموزان است. بر اثر جبرگرایی متقابل، هریک از این عوامل بر دو عامل دیگر، اثر گذار است (شراو، کریپن، و هارتلی، 2006).
یادگیری خودتنظیمی به توانایی ما در درک، و کنترل محیط یادگیری اشاره دارد. بدین منظور ما باید اهدافی را تعیین کنیم، راهبردهایی را که در دستیابی این هدفها به ما کمک میکنند انتخاب کنیم، و آن راهبردها را اجرا کنیم (شانگ، 1996). دو راهبرد آموزشی بسیار قوی که ریشه در نظریهی یادگیری خود تنظیمی دارند و منجر به بهبود توانایی نوشتن متقاعدکنندهی دانش آموزان میشوند، راهبردهای STOP و DAREمیباشند (دلاپاز، 1997). در نوشتن متقاعدکننده نویسنده باید یک نقطه نظر خاص را در نظر گیرد و سعی کند خواننده را برای پذیرش همان دیدگاه متقاعد کند (نیپولد، لانگرگان، و فانینگ، 2005). راهبرد STOP که به دانش آموزان کمک میکند تا انشاهای متقاعدکنندهشان را برنامهریزی و سازماندهی کنند، دارای چهار عنصر قضاوت معلق؛ جهتگیری داشتن؛ سازماندهی ایدههای حمایتکننده؛ و برنامهریزی بیشتر هنگام نوشتن میباشد. DARE نیز عناصر اصلی انشای متقاعد کننده میباشد از جمله: توسعهی پاراگراف مقدماتی، افزودن ایدههای حمایتکننده، رد کردن استدلالهای جنبهی مخالف، و پایان یافتن با یک نتیجهگیری.
پژوهشهای بسیاری نشان دادهاند، که به کارگیری راهبرد خودتنظیمی، به بهبود توانایی نوشتن منجر میشود (برای مثال، زیتو، آدکینز، گاوینز، هریس، و گراهام، 2007؛ لین، هریس، گراهام، ویسن بچ، بریدل، و مورفی، 2008؛ ترویا، گراهام، و هریس، 1999؛ گراهام و هریس، 2005؛ دلاپاز و گراهام، 1997؛ سکستون، هریس و گراهام، 1998). همچنین، رید و لینمن (2006) اثر بخشی راهبرد خودتنظیمی را بر بیان نوشتاری دانش آموزان دچار اختلال نارسا توجه/ فزونکنش بررسی کردند، و دریافتند که آموزش این راهبردها، میتواند سبب بهبود بیان نوشتاری این دانش آموزان شود.
پژوهشهای صورت گرفته در کشور نیز اثر بخشی راهبرد خودتنظیمی را بر روی خطاهای املایی دانش آموزان، مورد بررسی قرار دادهاند (علی بخشی، 1390؛ باعزت، 1388). بهرامی، آدم زاده، و مختاری (1390) اثر بخشی دو راهبرد شناختی POWER و TREE مبتنی بر خودتنظیمی را بر کارامدی بیان نوشتاری دانش آموزان با اختلال نوشتن بررسی کردهاند. با این حال، در کشور اثر بخشی دو راهبرد STOP و DARE مبتنی بر خودتنظیمی بر انشانویسی، و نوشتن یک متن متقاعدکننده مورد بررسی قرار نگرفته است. بنابراین، با توجه به پژوهشهای خارجی اندک در این حوزه، و عدم بررسی آن در کشور، این مطالعه در صدد بررسی اثر بخشی آموزش دو راهبرد STOP و DARE مبتنی بر خودتنظیمی، بر بیان نوشتاری دانش آموزان با اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی میباشد.
3-1- اهمیت و ضرورت پژوهش
نظریههای جاری در تدریس نوشتن تغییر عمدهای کرده، و در آنها به جای تاکید بر تولید نوشتن، بر آموزش فرایند نوشتن تاکید میشود. در رویکرد سنتی تولید، معلمها بر اساس انتظاراتی مشخص به بررسی تکلیف نوشتاری میپردازند و نمره میدهند. از دانش آموزان نیز انتظار میرود از نظر املایی کلمهها را درست بنویسند، از صفت استفاده کنند، و جملههای مرتبط با موضوع بسازند. بر اساس انتخاب واژه، دستور زبان، سازماندهی، و افکار دانش آموز نیز به او نمره داده میشود. اما رویکرد فرایندی نوشتن، بر فرایندهای تفکر در ضمن نوشتن تاکید میورزد. مانند همهی فرایندهای شناختی، نوشتن هم به تفکر قبلی و هم به تفکر بعدی نیاز دارد. نوشتن مهارتی است یادگرفتنی که میتوان آن را به صورت فعالیتی فکری با تاکید بر فرایند نوشتن در مدرسه آموزش داد (لرنر، 1997؛ ترجمه ی دانش، 1384).
نوشتن، همانند زبان گفتاری یک فعالیت ارتباطی است. در واقع شکل نوشتاری زبان، عالیترین و پیچیدهترین شکل ارتباط است (باشعور لشکری، 1379). بر همین اساس، اگر شخص طرز درست نوشتن را نداند، معانی مبهم میماند و فرد نمیتواند مقاصد خود را به دیگران انتقال دهد. کودکانی که مدرسه را با محرومیتهای زبانی و نوشتاری شروع میکنند، نه تنها در بیان مطالب، مفاهیم، و مهارتهای زبانی، املا و انشا مشکل دارند، بلکه به طور کلی، تفکر ذهنی پیشرفته برای آنها با اشکال صورت میگیرد (والاس، 1991؛ به نقل از سیفنراقی و میرمهدی، 1382). به هر حال، اگر مشکلات نوشتن به موقع تشخیص داده نشده و درمان نشود، میتواند در آینده مانع دستیابی شخص به سطوح بالاتر شغلی شود. افراد بالغ مبتلا به مشکلات نوشتن، به مرور زمان مشکلات عاطفی، روانی، و اجتماعی پیدا میکنند. آنها اکثرا مشاغلی را انتخاب می کنند که به حداقل مهارت نوشتن احتیاج دارد. این افراد ممکن است به ندرت به موقعیتهای حرفهای دست یابند که از نظر اجتماعی مطلوب، و یا مستلزم نگارش سطح بالاست (کرک، 2002، و فلدمن، 2001؛ به نقل از حوائی، 1389). از آنجایی که توانایی نوشتن یکی از مهارتهای اساسی آموزش و پرورش است، و هرگونه اختلال در این مهارت پایه، سایر مهارتهای آموزشی را تحت تاثیر قرار میدهد، همچنین به منظور ایجاد ارتباط موثر و جلوگیری از منزوی شدن دانش آموز، ضرورت دارد که این مهارت اساسی در آموزش پایه مورد توجه و بررسی قرار گیرد.
4-1- هدف های پژوهش
1-4-1-هدف کلی
هدف کلی این پژوهش، تعیین میزان تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی بر انشانویسی، در دانش آموزان با اختلال نارسا توجه / فزون کنشی میباشد.
2-4-1-هدف های جزئی
تعیین میزان تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی بر زمان برنامهریزی قبل از نگارش یک متن نوشتاری تعیین میزان تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی بر زمان نوشتن یک متن نوشتاری
تعیین میزان تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی بر طول یک متن نوشتاری
تعیین میزان تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی بر فراوانی واژهها و عبارتهای انتقالی در یک متن نوشتاری
تعیین میزان تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی، بر گنجاندن عناصر اصلی انشا در یک متن نوشتاری
تعیین میزان تاثیر آموزش راهبردهای یادگیری خودتنظیمی، بر بهبود کیفیت کلی یک متن نوشتاری
5-1- سوال های پژوهش
6-1-تعریف مفهومی متغیرها
1-6-1- اختلال نارسا توجه / فزونکنشی: بر اساس چهارمین نسخهی اصلاح شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، جنبهی بحرانی اختلال نارسا توجه/ فزونکنشی الگوی مداوم بیتوجهی/ فزونکنشی– تکانشگری میباشد. این اختلال دارای سه زیر ریخت میباشد که عبارتند از: 1) ریخت غالبا بی توجه 2) ریخت غالبا فزونکنش 3) ریخت ترکیبی. برای مشاهدهی معیارهای هر زیر گروه، علایم باید از سن هفت سالگی آشکار شوند و حداقل شش ماه دوام داشته باشند و از نظر رشدی با توجه به سن کودک ناسازگارانه در نظر گرفته شوند (کیمبل، 2000؛ به نقل از جاکوبسن، 2009).
2-6-1- انشا نویسی: انشا، توانایی خلق عقاید و بیان آنها در یک ساختار دستوری قابل قبول است، به گونهای که با اصول سبکشناسی ادبی مطابقت میکند (هامیل و بارتل، 2001، ترجمه بیابانگرد و نائینیان، 1381).
3-6-1- راهبرد خود تنظیمی: فرایند مداوم خودهدایتی است که طی آن فرد بر پیشرفت خود نظارت میکند، نتایج یا پیامدها را بررسی میکند، و تلاشهای ناموفق را تغییر مسیر میدهد (برک، 2003؛ به نقل از جاکوبسن، 2009).
7-1- تعریف عملیاتی متغیر ها
1-7-1- اختلال نارسا توجه / فزون کنشی: کسب نمره برش در یکی از زیر ریختهای پرسشنامهی (فرم معلمان) SNAP-IV .
2-7-1- زمان برنامهریزی: ثبت مدت زمانی که دانش آموز از ابتدای برنامهریزی تا پایان آن؛ قبل از نگارش یک متن نوشتاری؛ صرف میکند.
3-7-1- زمان نوشتن: ثبت مدت زمانی که دانش آموز از ابتدای نوشتن انشا تا پایان آن صرف میکند.
4-7-1- طول متن نوشتاری: شمارش تعداد کلماتی که دانش آموز در یک متن نوشتاری به کار می برد.
5-7-1- عناصر اصلی متن نوشتاری: شمارش تعداد عناصری که دانش آموز از چهار عنصر اصلی انشا ( نوشتن پاراگراف مقدماتی، افزودن ایدههای حمایتکننده، رد کردن حداقل یک استدلال از جنبه دیگر، و پایان یافتن با یک نتیجه گیری) در متن به کار میبرد.
6-7-1- واژهها و عبارتهای انتقالی/ پیوندی: شمارش تعداد واژهها و عبارتهای انتقالی/ پیوندی که دانش آموز در متن میگنجاند.
7-7-1- کیفیت کلی یک متن نوشتاری: ارزیابی کیفیت کلی انشا در یک طیف پنج امتیازی لیکرت توسط پژوهشگر و معلم دانش آموزان.
8-7-1- تعریف عملیاتی آزمایشی راهبرد خودتنظیمی: آموزش راهبرد خودتنظیمی در این پژوهش، شامل هشت جلسهی 60 دقیقهای میباشد. خلاصهای از این پروتکل آموزشی در جدول شماره 1-1، و شرح کامل آن در پیوست 1 آمده است.
جرم همواره از سوی یک نفر انجام نمیشود، بلکه گاهی دستاورد همکاری دو یا چند نفر است. معاونت در جرم یکی از اشکال همکاری در جرم است که در آن معاون بدون آنکه جرم مستند به عمل او باشد، مجرم اصلی را در ارتکاب جرم کمک کرده یا وقوع جرم را تسهیل میکند. (میرمحمد صادقی، 1387، ص370) چنین فردی قطعاً باید قابل مجازات باشد زیرا وی نیز در تحقق جرم نقش داشته و عمل او نوعی مساعدت در گناه و عدوان است «و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان» (مائده 2)
جرم قتل از زمره جرایم خشونت آمیز است؛ این جرم علیه جان یعنی آنچه که (بر خلاف مال) تنها دارایی واقعی انسان است ارتکاب مییابد از این رو از قدیمالایام در نظامهای حقوقی مختلف مجازاتهای سنگینی برای کسانی که در این جرم دخالت داشتهاند در نظر گرفته میشده است.
قانونگذار جمهوری اسلامی ایران نیز به تبع از فقه اسلامی برای قاتل، مجازات قصاص در نظر گرفته و معاونت در جرم را در ماده 43 ق.م.ا جرم انگاری و برای معاون در قتل از سال 1370 در مواد 207 و 208 ق.م.ا مجازات حبس را بعنوان تعزیر پیشبینی کرده است.
در فقه اسلامی نیز معاونت در قتل مصداق قاعده «حرمت اعانت بر اثم» بوده و طبق قاعده «التعزیر لکل امر محرم» قابل تعزیر میباشد که مقدار آن «بما یراه الحاکم» تعیین میگردد.
البته فقها در رابطه با دو صورت خاص معاونت در قتل یعنی امساک (نگه داشتن کسی برای قادر ساختن دیگری برای کشتن او) (میر محمد صادقی،1387، ص382) و دیدهبانی (کسی که مواظب اطراف است تا قاتل بتواند کار خود را به سهولت انجام دهد.) (میر محمد صادقی،1387،ص 383) با استناد به روایات، برای ممسک مجازت حبسابد و برای دیدهبان مجازات نابینا کردن هر دو چشم را تعیین کردهاند؛ البته برخی فقها در صحت حکم مجازات دیدهبان تردید و وی را نیز مشمول کیفر عام معاونت، یعنی تعزیر میدانند.
در حقوق موضوعه فعلی در اینکه کیفر ممسک و دیدهبان چیست؟ و چه نوع مجازاتی است؟ (قصاص، حد، تعزیر و بازدارنده) و آیا قابل گذشت میباشد یا نه؟ برخی از مسائلی است که در این نوشته به آنها خواهیم پرداخت.
2- هدف تحقیق
3- سوالات تحقیق
در مجموع میتوان مجهولاتی را که انگیزه نوشتن این تحقیق میباشد در هفت سوال زیر خلاصه کرد:
4- فرضیات تحقیق
به ترتیب در رابطه با سولات فوق فرضیههای ذیل به نظر میرسد:
6- نوآوریهای تحقیق
7- روش تحقیق
روش گردآوری اطلاعات کتابخانهای و اسنادی و روش انجام تحقیق تحلیلی توصیفی میباشد.
8- سازماندهی تحقیق
با توجه به عنوان و موضوع بحث و حجم مطالب مورد بررسی، این نوشته در چهار مبحث تنظیم شده است.
نظر به اینکه در هر تحقیقی ابتدا لازم است مفاهیم و اصطلاحات کلیدی موضوع مورد بحث تبیین شود و پیشینه آن نیز روشن شود؛ بنابراین مبحث اول به مفاهیم و پیشینه تقنینی بحث اختصاص داده شده است. که در این مبحث به ترتیب به تعاریف لغوی و اصطلاحی معاونت، جرم، اثم، امساک و دیدهبانی پرداخته شده و سعی شده که این مفاهیم بخوبی از یکدیگر و دیگر مفاهیم و نهادهای مشابه بازشناخته شوند و در ادامه نیز به پیشینه تقنینی معاونت در قتل به صورت امساک و دیدهبانی در دو دوره قبل و بعد از انقلاب اسلامی پرداخته و در آخر این مبحث به لایحه قانون مجازات اسلامی که هم اکنون در مجلس شورای اسلامی جریان دارد نیز اشارهای شده است.
همانگونه که از عنوان پایاننامه نیز برمیآید دو فصل جرمانگاری امساک و دیدهبانی و کیفرگذاری آن دو مباحث اصلی این تحقیق را تشکیل میدهند؛ لذا مبحث دوم این نوشته به جرمانگاری امساک و دیدهبانی اختصاص یافته که خود شامل دو گفتار خواهد بود، آنچه که در گفتار اول میآید بندی در رابطه با مبانی جرم انگاری امساک و دیدهبانی در حقوق است که در پرتو نظریه معاونت در قتل مورد مطالعه قرار میگیرد و همچنین بند دوم مبانی جرم انگاری این دو معاونت خاص در فقه را در پرتو قواعد فقهی در بر خواهد داشت. و در گفتار دوم به بررسی عناصر و شرایط این جرایم میپردازیم.
شاید بهتر آن بود که کیفرگذاری امساک و دیدهبانی را نیز در ذیل یک مبحث مورد بررسی قرار دهیم تا نظم منطقی تحقیق به نحو بهتری رعایت شود اما از آنجا که حجم مطالب مورد بحث در ذیل این مبحث تناسب بین فصول را دچار اشکال میکرد لذا به نظر رسید که مطالب مربوط به کیفرگذاری در دو مبحث مجزا آورده شود. بنابراین در مبحث سوم به کیفر ممسک و دیدهبان از نظر فقهی پرداخته شده که در دو گفتار جداگانه هر یک از دو عنوان ممسک و دیدهبان مورد دقت فقهی قرار گرفته و ماهیت و نوع مجازات آنها مورد بررسی قرار گرفته است.
و بالاخره در مبحث چهارم به کیفر ممسک و دیدهبان از نظر حقوقی پرداخته شده است. با توجه به اینکه حقوقدانان دو نظر متفاوت در مورد مجازات این دو نوع معاونت در قتل مطرح کردهاند لذا در دو گفتار به طرح و نقد آنها پرداخته و در پایان نتیجه بحث و پیشنهادات نگارنده درج شده است.
اختلال وسواس فکری ـ عملی (OCD) یکی از پیچیده ترین اختلالات اضطرابی است، این اختلال یک اختلال فلنجکننده است که می تواند در طول عمر یک فرد ادامه یابد (فیروزبخت، 1378). در واژگان روان پزشکی، وسواس این گونه تعریف می شود: «عقاید، افکار، تکانهها، یا تصوراتی که تکرار شونده و بادواماند و می توان گفت که حداقل در ابتدا، تجربه ای مزاحم و احمقانه هستند، برای نمونه والدی که تکانه های تکرار شونده ای درباره کشتن فرزند محبوب خود را دارد» (محمدی و دهگانپور، 1383). وسواس در واقع فکر کلمه یا تصویریست که به رغم اراده انسان به هوشیاری راه می یابد و سازمان روانی را تحت سیطره خود قرار می دهد و اضطراب گسترده ای را در فرد بر می انگیزد. اختلال وسواس فکری- عملی یک نوع اختلال اضطرابی است که در آن فرد مبتلا از افکار و ترس های غیرمنطقی ای رنج می بردکه منجر به بکارگیری رفتارهای آئینی می شود. هرگونه تلاش در جهت نادیده گرفتن این وضعیت نا مطلوب اضطراب او را افزایش می دهد و نهایتاً فرد در روی آوردن به عمل وسواسی احساس فشار میکند تا بدین طریق اضطراب خود را کاهش دهد. نشانههای اختلال وسواس فکری ـ عملی اغلب با اضطراب و افسردگی مرتبط است (پولر، 2004).

وسواس ها را به علت جنبه تحمیلی آنها نمی توان با نگرانی های مفرط درباره مسائل واقعی یکسان دانست، چرا که تلاش فرد به منظور بی توجهی یا مقاومت نسبت به آنها به تشدید اضطراب وی می انجامد و زمانی نمی گذرد که افکار وسواسآمیز، به گونه ای شدیدتر از پیش، از نو بروز میکند (داستان، 1382).
طبق نظریه روانکاوی، یعنی خاطرات، امیال و آرزوها، و تعارضات شخصی از ضمیر خودآگاه واپس رانده و طرد می شوند، زیرا موجب برانگیختن اضطراب اند. عوامل واپسرانده بعدها م یتوانند بعد ها خود را به صورت علایم و نشانه های بیماری عصبی یا روانرنجوری ظاهر می سازند. اختلال وسواس براساس این نظریه، اختصاص به دوره ای مرسوم به «دوره مخرجی ـ دگرآزاری»دارد که طی آن آموزش توالت رفتن، نقش اصلی در تربیت کودکان ایفا میکند. طبق نظریه یادگیری، اختلالات عصبی و هرگونه اختلال رفتاری اکتسابی است.برخی نظریه های زیست شناختی عامل اصلی اختلال وسواس را ناکافی بودن میزان سروتونین در مغز می داند. از منظرشناختی ـ رفتاری، کسانی دچار اختلال وسواس ـ بیاختیاری می شوند که خود را به خاطر چنین افکار وحشتناکی مسئول و قابل سرزنش می دانند، و می ترسند این افکار به اعمال یا پیامدهای زیان بخشی منجر شود. آنها می کوشند تا با استفاده از شیوه هایی چون جستجوی ایمنی نزد دیگران، القای ارادی افکار خوب به خویشتن، شستن دست ها و یا وارسی منابع احتمالی خطر، به «خنثیسازی» این افکار بپردازند (شاپوریان، 1385).
با توجه به اینکه نظریه سازه های شخصیتی جورج کلی در ایران کمتر از سایر نظریه های شخصیت شناخته شده است و تا کنون تحقیقات محدودی در چهارچوب این نظریه انجام شده است، پژوهش حاضر ضمن بررسی اختلال وسواس، سعی در پرداختن و معرفی هرچه بیشتر این نظریه دارد.
در طی فرایند تلاش در جهت درک دنیای پیرامون، فرضیه ها و ایده هایی را درباره آن تشکیل می دهیم. بکارگیری ایده ها را مشخص میکنیم و بر همین سیاق، سازه هایی را تشکیل می دهیم. با توجه به این که افراد دارای تجربه های گوناگونی هستند، پس سازه های آنها نیز با هم متفاوت خواهد بود. این سازه ها مولفه های اصلی شخصیت فرد را شکل می دهند (راس، 1373). با توجه به این مورد، پژوهشگر در پی آن است که به بررسی تغییر و یا تعدیل سازه های شخصیتی افراد وسواسی بر مبنای نظر کلی بپردازد و برای این منظور به سوالات زیر پاسخ دهد:
اهمیت و ضرورت موضوع
اختلال وسواس فکری- عملی یک اختلال بسیار شایع و به نوعی فلج کننده است که می تواند در تمام عمر تداوم داشته باشد. افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی اسیر یک رشته افکار و اعمال تکرار شونده ی بی معنا و ازار دهنده هستند که کنترل کردن یا بیرون راندن انها از ذهن بسیار دشوار است. این اختلال طیفی از خفیف تا شدید را در بر می گیرد و در صورت درمان نشدن می تواند صدمات شدیدی به زندگی شغلی، تحصیلی یا خانوادگی فرد زده و این جنبه های مهم زندگی فرد را مختل کند.
صاحب نظران زیادی متوجه کارکرد تفکر نا معقول و ارتباط ان با اختلال وسواس فکری- عملی شده اند. بر اساس نظریه جورج کلی که عمدتا یک نظریه شناختی است،در طی فرایند تلاش در جهت درک دنیای پیرامون ،انسان ها فرضیه ها و ایده هایی را درباره ی رویدادهای زندگی به وجود می اورندکه به کمک انها رویدادهای زندگی را پیش بینی می کنند که وی آنها را سازه های شخصی نامیده است. با توجه به اینکه افراد دارای تجربه های گوناگونی هستند سازه های آنها ضمن داشتن وجوه اشتراک، تفاوت های چشمگیری را نشان می دهند. این سازه ها مولفه های اصلی شخصیت فرد را تشکیل می دهد(راس،1373).
از انجا که سازه های شخصی فرد است که او را به افکار وسواسی هدایت می کند و بهبود آنان مستلزم تغییر در ماهیت سازه هاست،کلی روش نقش درمانی ثابت را بدین منظور معرفی کرده است. در این پژوهش سعی بر انست که با استفاده از این روش درمانی سازه های افراد مبتلا به وسواس فکری- عملی را تغییر دهیم تا با مشخص شدن سودمندی این روش درمانی راه استفاده هر چه بیشتر از این درمان شناختی هموار شود.
اهداف تحقیق
هدف کلی: تعیین اثربخشی درمان نقش ثابت در درمان اختلال وسواس ـ فکر ـ عملی در زنان شهر تهران در سال88
اهداف جزیی
تعیین اثربخشی نقش درمانی ثابت در پیچیدگی شناختی افراد وسواسی
تعیین اثربخشی نقش درمانی ثابت در ارزیابی شناختی افراد وسواسی
معرفی بیشتر نظریه جورج کلی
بررسی سودمندی های آزمون REP
– Kelly, G
در واقع نیاز به برنامه ریزی ازاین مساله ناشی می شود که همه سازمان ها با فعالیت درمحیطی پویا، مترصد آنند که منابع محدود خود را برای رفع نیازهای متنوع و رو به افزایش خود صرف کنند. پویایی محیط و وجود تلاطم در آن و عدم اطمینان ناشی از تغییرات محیطی، بر ضرورت انکار ناپذیر برنامه ریزی می افزاید (شریعتمداری ،1385).
فصل دوم به دو بخش تقسیم می شود. در ابتدا به توصیف وضعیت کلی ورزش دانشگاه اصفهان پرداخته می شود و ادامه به ادبیات ومبانی نظری تحقیق که شامل بیان و تعریف مفاهیمی همچون برنامه ریزی، موانع و مشکلات برنامه ریزی، استراتژی، برنامه ریزی استراتژیک، اصول برنامه ریزی استراتژیک، مدل برنامه ریزی استراتژیک و عناصر اصلی موجود در برنامه های استراتژیک اشاره می شود وسپس به برخی از تحقیقات انجام شده در داخل وخارج از کشور ذکر می شود .
2-2- وضعیت کلی ورزش دانشجوئی دانشگاه اصفهان
2-2-1- اداره تربیت بدنی و فوق برنامه دانشگاه اصفهان :
اداره تربیت بدنی دانشگاه اصفهان با هدف ایجاد شور ونشاط و شادابی و توسعه و گسترش ورزش همگانی ، برنامه های آموزشی ، ورزش
قهرمانی وفوق برنامه ورزشی ، خواهران و برادران ، دانشجو و کارکنان دانشگاه ، و بخش عمرانی وحفظ ونگهداری فضاهای ورزشی اداره کل تربیت بدنی وزارت علوم و نیز تقویم ورزشی اداره تربیت بدنی دانشگاه ، فعالیت های قابل توجهی به انجام می رساند .
باتوجه به تغییر جایگاه اداره تربیت بدنی از معاونت فرهنگی به معاونت دانشجوئی ، اهم فعالیت های مدنظر و اهداف اساسی این اداره به شرح زیر برنامه ریزی واجرا شده و سعی می شود به بهترین شکل ممکن درخدمت ورزش جامعه دانشگاهی باشد .
2-2-2- فوق برنامه ورزشی :
در بخش فوق برنامه های ورزشی خواهران رشته های تنیس روی میز ، بسکتبال ، هندبال ، والیبال ، فوتسال ، شنا ، کاراته ف دو و میدانی ، بدمینتون ، تکواندو ، بدنسازی ، پیاده روی ، ایروبیک ، و یوگا و دربخش براداران دانشجو رشته های بدمینتون ، تنیس روی میز ، بدنسازی ، شنا ، تنیس ، دوومیدانی ، بسکتبال ، کشتی ، هندبال ، والیبال ، فوتبال ، فوتسال ، سنگ نوردی و تیر اندازی و دربخش کارکنان خواهر رشته های یوگا ، ورزش صبحگاهی ، بدمینتون ، پیاده روی ، بدنسازی ، ایروبیک ، والیبال و شنا و دربخش کارکنان برادران نیز رشته های والیبال ، فوتسال ، بسکتبال ، بدنسازی ، تیر اندازی ، بدمینتون ، سنگ نوردی ، تنیس روی میز وشنا تحت پوشش قرار گرفته است که هر ساله با استقبال چشمگیری از طرف دانشگاهیان دانشگاه اصفهان رو به رو می شود .
رفتارهای تکانشی که در بسیاری از رویکردها، رفتار مخاطره آمیز نیز خوانده می شوند عملکردهایی هستند که اگر چه تا اندازه ای با آسیب یا زیان های احتمالی همراهند، اما امکان دستیابی به پاداش را نیز به نحوی از انحا فراهم می کنند. رفتار تکانشی به وسیله تعاریفی، دارای وجه اشتراک و گاهی هم متناقض تشریح شده اند. بعضی از این تعاریف شامل: “رفتار بدون تفکر کافی”، “عمل به غریزه بدون مهار ایگو” و “عمل سریع، ذهن بدون دور اندیشی و قضاوت هشیار” می باشند (عدالتی، اسمعیل زاده، هانیه، 1386). از این رو رفتار تکانشگرانه دارای سه ویژگی اساسی: رفتار شتاب زده، رفتار برنامه ریزی نشده و رفتار بدون فکر و مستعد اشتباه است (سوان و هالندر، 2007) و می تواند نقطه عطف بسیاری از اختلالات و آسیب های اجتماعی مثل خشونت، قمار بازی های بیمار گونه، سوء مصرف مواد، اختلال شخصیت مرزی و ضد اجتماعی باشد ( اختیاری و همکاران، 1387).

در همین راستا با توجه به آسیب پذیری جامعه نسبت به رفتارهای تکانشگرانه، خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی باید مورد توجه خاص قرار گیرد. رفتار خانواده و بخصوص مادران با توجه به این که یکی از واحدهای مهم و تعیین کننده در سرنوشت افراد هر جامعه هستند و همچنین از آنجا که رفتارهای والدین در این واحد از اجتماع از عوامل بسیار موثر بر وضعیت فرزندان آنها می باشد، در بسیاری از موارد بروز رفتارهای پرخطر والدین من جمله مادران و بخصوص زنان بی سرپرست می تواند عواقب ناخواسته و نامطلوب زیادی را ایجاد نماید.
در اینجا زنان بی سرپرست که خود هم سرپرستی خانواده را به عهده دارند و هم وظایف مادرانه خود را باید ایفا نمایند بدلیل مواجهه با فشار های مضاعف، دارای سهم بیشتری از عواقب بروز هیجانات منفی می باشند.
قابل توجه است که آمارها نشانگر میزان بالاتری از تکانشگری در جمعیت نرمال ایران نسبت به جمعیت نرمال غربی بوده اند (حامد اختیاری و همکاران، 1387)؛ به گونه ای که حدود 70 درصد خشونت علیه کودکان در محیط خانه رخ می دهد (کمیته حمایت از کودکان ایران) که سهم مادران از آن 28 درصد می باشد (انجمن حمایت از حقوق کودکان)، در این راستا آنچه قابل ذکر است آن است که بسیاری از انواع هیجانات در بروز رفتار های مخاطره آمیز فوق نقش اساسی را ایفا می کنند، برای مثال هیجان خشم که سبب بروز پرخاشگری در افراد می شود از نظر مقیاس های روان سنجی به مقیاس تکانشگری وابسته است (ویگیل، 2008) لذا این سوال پدید می آید که آیا برای کنترل بهتر رفتار های تکانشگرانه می توان از کنترل و تنظیم آگاهانه هیجانات به عنوان یک پیش آیند مهم نام برد؟
از آنجا که تنظیم شناختی هیجان نحوه کنترل و پردازش شناختی هیجانات فرد در هنگام مواجهه با شرایط خاص از جمله شرایط سخت و ناگوار می باشد (گارنفسکی و گرایچ 2006)، می توان گفت راهبردهای تنظیم شناختی هیجان از همبسته های اساسی بسیاری از رفتار های مخاطره جویانه هستند. در این زمینه می توان به رفتار مخاطره جویانه ایده پردازی خود کشی و آسیب شناسی روانی آن اشاره کرد که از همبسته های اساسی راهبردهای تنظیم شناختی هیجان می باشد (لگرستی، گارنفسکی، ورهاست و یوتنس، 2011). آنچه در اینجا قابل توجه است، آن است که بروز رفتار های مخاطره آمیز و تکانشگرانه و همین طور هیجانات منفی غالبا در شرایط سخت و ناگوار پدیدار می شود، چنانکه در تعریف مولفه تنظیم شناختی هیجان نیز به این مهم اشاره گردیده است.
با این توصیفات توانایی فرد برای پایداری و یا مقابله پویا جهت کنترل هیجانات و همچنین مقاومت در برابر خواسته هایی که منجر به رفتارهای با پاداش آنی و پیامدهای مجهول می شوند جهت عدم یا کاهش مواجهه با شرایط سخت و ناگوار می تواند بیشتر مد نظر قرار گیرد. با این پیش فرض می توان به نقش احتمالی مولفه تاب آوری به عنوان واسطه متغیرهای تنظیم شناختی هیجان و تکانشگری اشاره نمود.
تاب آوری در واقع فرایند یا پیامد سازگاری موفقیت آمیز، علی رغم شرایط چالش برانگیز ، تهدیدکننده و سخت است (گارمزی و ماستن، 1991)؛ لذا آنچه از تحقیقات بر می آید حاکی از آن است که تاب آوری تا حدی نوعی ویژگی شخصی و نتیجه تجربه های محیطی افراد است، لذا می توان واکنش افراد را در مقابل هیجانات منفی من جمله استرس، رویدادهای ناخوشایند و دشوار تغییر داد و کمک نمود تا راحت تر هیجانات خود را کنترل کرده، به طوری که بتوانند بر مشکلات و تأثیرات منفی محیط نیز غلبه کنند (کوردیچ- هال و پیرسون، 2005 ).
تحقیقاتی که در خصوص ارتباط سازه تاب آوری با رفتار تکانشگرانه و پرخطر صورت گرفته نشان می دهد، تاب آوری بالاتر با تکانشگری کمتر همراه است( بلک، 2004؛ محمدی و همکاران، 1385؛ سودانی و همکاران، 1387). در خصوص ارتباط تنظیم شناختی هیجان و تاب آوری نیز، یافته ها موید ارتباط مستقیم تاب آوری با هیجانات مثبت می باشد( توگاد و فردریک سون، 2004؛ کوهن و همکاران، 2009).
در مجموع با در نظر گرفتن الگوی ارتباطات بین متغیرهای تنظیم شناختی هیجان، تابآوری و تکانشگری انتظار میرود تنظیم شناختی هیجان با افزایش تابآوری در شرایط دشوار و مخاطرهآمیز منجر به کاهش تکانشگری و رفتار های مخاطره جویانه فرد شود. در واقع در مدل پیشنهادی پژوهش حاضر هم بر نقش سازه تنظیم شناختی هیجان به عنوان پیشآیند تابآوری تأکید میشود و هم بر کاهش تکانشگری به عنوان پیامد سازگارانه تابآوری. بر این اساس مدل پیشنهادی پژوهش حاضر در شکل 1ـ1ـ آمده است که مدل تفصیلی آن با جزییات کامل در فصل دوم شرح داده خواهد شد.
شکل 1ـ1ـ مدل نقش واسطهای سازه تاب آوری در ارتباط بین سازههای تنظیم شناختی هیجان و تکانشگری
طبق شکل فوق آن گونه که مشاهده می شود، متغیر وابسته (درونزاد) در این پژوهش تکانشگری می باشد، تنظیم شناختی هیجان نیز به عنوان متغیر مستقل (برونزاد) در نظر گرفته شده است و متغیر تاب آوری به منزله متغیر واسطه ای (میانجی) در مدل وارد شده است. به منظور آگاهی از میزان تاثیر تنظیم شناختی هیجان به عنوان یکی از عناصر اساسی موثر بر تکانشگری زنان بی سرپرست و همین طور چگونگی نحوه تاثیرگذاری این دو متغیر به صورت مستقیم یا با واسطه تاب آوری که می تواند از تنظیم شناختی هیجان تاثیر پذیرد، این پژوهش طرح ریزی گردید.
1ـ3ـ ضرورت اهمیت تحقیق
رفتار های تکانشگرانه و مخاطره آمیز و در کل رفتارهایی که موجب آسیب به خود و دیگری می شود، همچون خودکشی، گرایش به مصرف مواد مخدر و اغلب رفتار های مجرمانه معضل بسیار بزرگی برای جوامع کنونی محسوب می گردد که به عنوان رفتارهای تکانشگرانه هزینه های بسیار سنگین جانی و مالی را چه برای جلوگیری پیشگیرانه و چه مقابله با آن ها بر دوش جوامع گذاشته است. برای غلبه بر این چالش ها که سد راه بزرگی برای توسعه سلامت و رفاه روانی جامعه نیز محسوب می گردند، همچنین ریشه یابی بسیاری از این رفتار های مخاطره جویانه تحقیقات فراوانی صورت گرفته است که پژوهشگران را در بسیاری از تحقیقات به سمت و سوی مشکلات هیجانی و هیجانات نابجا سوق داده است، هیجاناتی همچون خشم، احساسات افسردگی، استرس، نگرانی، ترس و غیره. چنین عواملی از بیشترین علل و عوامل تاتیر
گذار در اقدام به رفتار های مخاطره جویانه چه در قبال خود و چه دیگران هستند.

آن چه از شرح فوق بر می آید، آن است که هیجانات منفی با ایجاد شرایط سخت هیجانی برای فرد در صورت عدم وجود تاب آوری می توانند منجر به رفتار های خطرناک و تکانشی گردند. از اینرو ضرورت دارد جهت شناخت عوامل و متغیرهای مؤثر بر کاهش رفتار های تکانشگرانه و مخاطره آمیز، تحقیقات تجربی صورت گیرد تا با شناخت این عوامل به خصوص در زنان و به ویژه زنان بی سرپرست تحت حمایت، به نهاد های ذیربط کمک کرد تا با آموزش کنترل هیجانات به زنان بی سرپرست، به میزان قابل توجهی با کنترل اقدام های تکانشی آنها چه در سطوح عادی زندگی و چه سطوح پر اهمیت زندگی که منجر به مخاطره انداختن ادامه حیات و سلامت خود، اطرافیانشان و جامعه می شود را کاهش دهند.
1ـ4ـ هدف تحقیق
بررسی نقش واسطه ای تاب آوری در رابطه بین تنظیم شناختی هیجان و تکانشگری (رفتار مخاطره جویانه) در زنان بی سرپرست مددجوی بهزیستی.
1ـ5ـ فرضیه تحقیق
تاب آوری، دارای نقش واسطه ای در رابطه بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و تکانشگری می باشد.
1ـ6ـ تعاریف نظری متغیرها
تنظیم شناختی هیجان:
تنظیم هیجان فرایندی است که از طریق آن افراد هیجان های خود را به صورت هشیار یا ناهشیار تعدیل می کنند (بارق و ویلیامز، 2007). تنظیم شناختی هیجان به استراتژی هایی اشاره دارد که در جهت کاهش، ادامه یا افزایش هیجان استفاده می شوند (گروس ، 2007). به عبارت دیگر تنظیم شناختی هیجان عبارت است از فرایندهای بیرونی و درونی درگیر در راه اندازی، ادامه دادن و تنظیم رخدادها، تنش ها و بیان احساسات. تنظیم شناختی هیجان به فرایندهای درونی که در جهت تنظیم هیجانات در گیر هستند مثل فرایندهای شناختی هیجان و تاثیرات بیرونی مانند والدین مربوط می گردد.
تاب آوری:
تاب آوری را یک فرایند، توانایی یا پیامد سازگاری موفقیت آمیز علی رغم شرایط سخت، چالش برانگیز و تهدید کننده تعریف نموده اند (گارمزی و ماستن، 1991).
تکانشگری:
در یکی از رایج ترین تعاریف، تکانشگری به صورت آمادگی قبلی برای واکنش های سریع و بدون برنامه به محرک های درونی یا بیرونی بدون در نظر گرفتن نتایج و پیامد های منفی آن واکنش ها برای خود فرد یا دیگران، تعریف می شود (استنفرد و ماتیاس، 2009).
1ـ7ـ تعاریف عملیاتی متغیرها
تکانشگری:
به نمره ای که فرد در مقیاس تکانشگری بارت (2004) کسب می کند، می گویند.
تاب آوری:
به نمره ای که فرد در مقیاس تاب آوری کانر و دیویدسون (2003) کسب می کند، اطلاق می گردد.
خود تنظیمی شناختی هیجان:
به نمره ای که فرد در مقیاس خود تنظیمی هیجان گارنفسکی (2001) کسب می کند، اطلاق می گردد.
زنان بی سرپرست:
لازم به ذکر است زنان بی سر پرست به عنوان نمونه ای که در شرایط پر مخاطره و چالش برانگیز به سر می برند، بدلیل مستعد بودن در بروز هیجانات منفی و رفتار های مخاطره آمیز، برای تحقیق در خصوص سازه های پژوهش حاضر که با توجه به تعاریف ذکر شده در شرایط استرس زا و تهدید آمیز معنا می یابند، مناسب می باشند.
فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه تحقیقاتی
فصل حاضر به دو بخش تقسیم میگردد:
بخش مبانی نظری ابتدا ادبیات مربوط به سه متغیراصلی پژوهش را ارایه می دهد. این بخش شامل سه قسمت می شود، که در ابتدا به بحث در خصوص مولفه تکانشگری و مسایل مرتبط با آن پرداخته شده است. در قسمت دوم مبحث خود تنظیمی شناختی هیجان و در قسمت آخر مبحث تاب آوری ارایه شده است. در بخش دوم (پیشینه تحقیقاتی) ارتباط دو به دو متغیرهای پژوهش به شرح زیر مورد بررسی قرار میگیرد.