یخبندانها و سر ما زدگی هم تاثیر منفی و هم تاثیر مثبت بر روی محصول برنج خواهد داشت.
۱-۶. روش گردآوری اطلا عات
به شکل کتابخانه ای استفاده از پایان نامه هاو مقاله مرتبط با موضوع،اینترنت وآمار و همچنین جستجودر منابع و مراجع جهانی در خصوص سوابق پژوهش مورد بررسی قرار گرفت.
۱-۷. ابزار گردآوری اطلا عات
مشاهده،جدول بانکهای اطلاعاتی وشبکه های کامپیوتری وآرشیو سازمان هواشناسی کشور و استان جمع آوری گردید.
۱-۸. روش و مراحل تحقیق
روش تحقیق توصیفی - تحلیلی با رویکرد کاربردی می باشد.
درروش تحقیق وجمع آوری آمار و داده های موردنیاز برای انجام این مطالعه درمرحله اول داده های ساعتی و روزانه موجود ایستگاه سینوپتیک رشت ازاداره کل هواشناسی دریافت شد وپس ازدریافت داده ها،دسته بندی و تنظیم گردیدومورد تجزیه وتحلیل قرارگرفت.درمرحله دوم دماهای بحرانی و تاریخ مراحل مختلف گیاه تعیین گردید و سپس احتمال وقوع دماهای خسارت زا برای هر مرحله محاسبه گردید.در مرحله سوم احتمال وقوع دماهی خسارت زا با احتمال های مختلف نیز محاسبه گردید.
۱-۹. روش تجزیه وتحلیل اطلاعات
داده های ساعتی با فرمت کد بصورت بانک اطلاعاتی دریافت شد که به دلیل حجم بسیار زیاد داده ها، و تهیه انواع خروجی های مورد نیار، داده ها وارد نرم افزار های آماری شده، سپس کد نویسی های لازم به زبان ویژوال بیسیک تهیه شد. که بدین وسیله داده ها از حالت کدینگ خارج شده و رمز گشایی شدند.
۱-۱۰. موقعیت جغرافیایی شهرستان رشت
شهرستان رشت یکی از کلانشهرهای ایران و مرکز استان گیلان در شمال ایران است. این کلان شهر همچنین بزرگترین و پرجمعیت ترین شهر شمال ایران در بین سه استان حاشیهای دریای خزر(مازندران، گیلان و گلستان) و بزرگترین شهر گیلک نشین ، بزرگترین سکونت گاه سواحل جنوبی دریای خزرمحسوب میشود. البته بسیاری از مردم این شهر این دریا را کاسپین مینامند.رشت در ۴۹ درجه و ۳۶ دقیقه طول شرقی و ۳۷ درجه و ۱۶ دقیقه عرض شمالی واقع شده و فاصله آن از تهران ۳۲۵ کیلومتر میباشد. همچنین شهر رشت با مساحت ۱۸۰ کیلومتر مربع در زمینی مسطح و هموار به ارتفاع به طور میانگین ۵ متر از سطح آبهای آزاد قرار دارد.سلسله جبال البرز در قسمت جنوبی شهررشت واقع شده و نزدیک ترین قله بلند به شهر رشت (درفک) به ارتفاع ۲۷۳۳ متر است. نزدیک ترین شهرستان به رشت صومعه سرا است که در فاصله ۲۶ کیلومتر ی آن قرار دارد. رشت از شمال به دریای خزر و مرداب انزلی، از غرب به رودخانه پسیخان , صومعه سرا و فومن , از جنوب به بخش سنگر و شهرستان رودبار و از شرق به کوچصفهان و آستانه اشرفیه محدود است.
بر اساس سرشماری رسمی در سال ۱۳۹۰ جمعیت آن ۶۳۹،۹۵۱ نفر بودهاست. مجموع جمعیت ساکن در حومه و جمعیت شناور روزانه شهر رشت بالغ بر ۱٬۲۰۰٬۰۰۰ نفر است. رشت فشردهترین شهر ایران به لحاظ نسبت جمعیت به وسعت است و از لحاظ نسبت جمعیت در روز و شب نیز رتبه نخست کشور را دارد.که در شکل شماره ۱-۱ موقعیت جغرافیایی آن مشخص می باشد.(ویکی پدیا)
شکل ۱-۱ موقعیت جغرافیایی شهرستان رشت
فصل دوم
ادبیات تحقیق
پیشینه تحقیق
۲-۱. پیشینه تحقیق
در ارتباط با یخبندان مطالعاتی در سطح جهان و ایران صورت پذیرفته است که برخی موارد به شرح ذیل می باشد:
مهدی خلجی(۱۳۸۰)، به پیش بینی سرمای دیررس بهاره و یخبندان زودرس پاییزه برای تعدادی از گیاهان زراعی و باغی استان چهارمحال و بختیاری پرداختند که در نهایت به این نتیجه رسیدند که روند تغییرات زمان و وقوع سرحدهای مضر حرارتی برای دوران سرمای بهاره از یک روند صعودی وبرای دوران یخبندان پاییزه از یک روند نزولی در مقابل کاهش در صد احتمالات وقوع پیروی می کنند. این مطلب گویای آن است که با در صد احتمال بیشتر زمان وقوع سرحدهای مضر حرارتی در اوایل بهاره یا قبل از آن خواهد بود که باید بحث مدیریت باغ ها و زمان کاشت محصولات یک ساله مناطق مورد توجه قرار گیرد. همچنین احتمال وقوع سرحدهای مضر حرارتی در پاییزه در نیمه دوم اتفاق می افتد که باید در بحث برداشت محصولات مورد توجه قرار گیرد.
ناصرزاده (۱۳۸۲)، وی به تجزیه و تحلیل یخبندان های زودرس پاییزه و دیر رس بهاره در استان لرستان پرداخته است. در این تحقیق وقوع یخبندان های زودرس پاییزه و دیر رس بهاره در آستانه مورد نظر (صفر و زیر صفر) استخراج و دوره بدون آنها مورد محاسبه قرار گرفته است. وی بر اساس روش های آماری معتبر مشخص نمود که، توزیع نرمال نسبت به بقیه توزیع ها با سری های موجود تناسب بیشتری دارد. لذا با بکارگیری این توزیع، تاریخ توزیع یخبندان های زودرس پاییزه و دیررس بهاره به استفاده از دوره های برگشت تعیین و محاسبه کرد. همچنین در سطح ۷۵ درصد و ۹۰ درصد طول دوره یخبندان و طول دوره رشد را مورد مطالعه قرار داد. وی در این تحقیق به نتایج زیر رسید :
الف : ارتفاع مهمترین عامل در تعیین روزهای یخبندان می باشد.
ب : بین آغاز و خاتمه یخبندان رابطه معنی داری وجود دارد.
محمد تقی کربلائی(بهار ۱۳۸۳)، به بررسی میزان درجه حرارت تحمل به سرمای ارقام مختلف برنج در مرحله جوانه زنی پرداختند. نتایج حاصل از تعیین شاخص حساسیت نسبت به تنش برای ارقام مورد مطالعه از نظر صفات درصد جوانه زنی نشان داد که ارقام مورد بررسی از نظر مقاومت و حساسیت به سرما اختلاف زیادی دارندبه طوریکه در ۵ گروه مقاوم(۴رقم)، نیمه مقاو(۶ رقم)، نیمه حساس (۲ رقم) و بسیار حساس (۱ رقم) گروه بندی شدند.این در حالی است که از نظر سرعت جوانه زنی، ارقام دارای پراکندگی کمتری بودند.
فتاحی و کاظمیان و دلاور(۱۳۸۴)، به تحلیل الگوهای سینوپتیکی یخبندان های زمستانه ایران پرداختند و نشان دادند که الگوهای گردش جوی نقش اصلی را در وقوع یخبندان ها، شدت یخنبدان و توزیع فضایی یخبندان ها به خصوص در مناطق معتدله به عهده دارند و رخداد پدیده های محیطی نظیر یخبندان و سرمازدگی در ارتباط با تکرار سیستم های سینوپتیکی و تیپهای هوا می باشد. تکرار، تغییر یا تداوم سیستمهای هوایی هر مکانی در تعیین و شناسایی اقلیم آن مکان اهمیت بسزایی دارد. تداوم و تغییر سیستمها از طریق فرایند طبقه بندی با تعیین تیپهای هوا شناسایی می شوند و به همین دلیل طبقه بندی سیستم های هوایی هوا، یکی از اهداف اصلی اقلیم شناسی سینوپتیک است. (مجله مرجع دانش، همایش علمی کاربردی راه های مقابله با سرمازدگی).
خورشید دوست و سلمان پور(بهار ۱۳۸۷)، به تحلیل نوسانات و آستانه های یخبندان های پاییزه و بهاره شهرستان اهر پرداختند و نشان دادند که بعد از استخراج تاریخ های وقوع اولین یخبندان های پاییزه و آخرین یخبندان های بهاره، با مبدا قرار دادن اول مهر به عنوان مبدا تقویم ژولیوسی، روزشمارهای یخبندانها در آستانه های مذکور به دست آمد و نرمال بودن داده ها با توزیع نرمال در حدود اطمینان ۹۶% به اثبات رسید. پس برای مطالعه نوسانات یخبندان ها به تعیین فاصله اطمینان برای میانگین تاریخ های وقوع یخبندان به روش تی تست در حدود اطمینان ۹۹.۹% و ۹۵% و ۹۰% و ۸۰% و ۶۰% پرداخته شده است و معنا داری آزمون در هر مورد با مقادیر پی(p) کوچکتر از ۰.۰۱ و ۰.۰۵ به اثبات رسید. نتایج حاصله نشانگر نوسانات شدید تاریخ های وقوع یخبندان در چهار آستانه مذکور در فصل بهار نسبت به یخبندان های پاییزه است (فضای جغرافیایی، ش۲۱).
فواد مرادی(۱۳۸۷)، به ارزیابی ژرم پلاسم های برنج نسبت به تنش سرما در مرحله جوانه زنی و گیاهچه ای پرداخت و به این نتیجه رسید بین ژنوتیپ ها و اثر متقابل آن ها با دما، اختلاف معنی داری وجود دارد.همچنین بر اساس ضریب همبستگی، عدد کلروفیل متر، ارتفاع گیاه، طول ریشه، ویگور گیاهچه،وزن تر وخشک ریشه و اندام هوایی مشخص شد که از نظر تحمل به تنش سرما بین ارقام اختلاف زیادی وجود داشته و ارقامی نظیر گرده و اوندا و رسمی که از مناطق سردسیر کشور جمع آوری شده بودند،به طور کلی تحمل بیشتری به تنش سرما داشتند.
مجید نحوی(۱۳۸۸)، بر اثر تنش سرما(سرمازدگی) بر روی ارقام ولاین های انتخابی در مرحله جوانه زنی محصول برنج تحقیق کردند و به این نتیجه رسیدند که کلیه صفات بررسی شده (درصد جوانه زنی، درصد خسارت بذر، سرعت جوانه زنی، طول ریشه چه، طول ساقه چه، و نسبت طول ریشه چه به ساقه چه) بین دما، رقم، مدت زمان تنش و اثر متقابل آنها اختلاف معنی داری در سطح احتمال ۱ درصد وجود داشته که نشان دهنده اختلاف تیمارهای مورد آزمایش بر روی صفات مورد مطالعه می باشد. در صد جوانه زنی مربوط به لاین شماره ۳۰ با میانگین ۸۰.۴۴ در صد می باشد ضمن اینکه در بین ارقام رایج تحت کشت بیشترین درصد را ارقام درفک و کادوس با میانگین به ترتیب ۷۶.۱۷ و ۷۶.۴۷ درصد دارا بودند. بیشترین درصد خسارت مربوط به رقم هاشمی است با میانگین ۵۲.۲۵ درصد خسارت و کمترین آن با میانگین ۱۸.۸۹ درصد مربوط به لاین شماره ۳۰ می باشد. بیشترین نسبت طول ریشه چه به ساقه چه را لاین های شماره ۲۵ و ۲۸ با میانگین به ترتیب ۲.۶۴ و ۲.۵۴ داشتند. به طور کلی و با توجه به مجموعه صفات چنین نتیجه گیری می شود که لاین شماره ۳۰ و ارقام درفک و کادوس جز ژنوتیپ های مطلوب در مرحله جوانه زنی در مقابل تنش سرما در بین ارقام و لاین های مورد آزمایش به حساب می آیند.
عادل سی و سه مرده و همکاران(زمستان ۱۳۸۸)، به پاسخ فیزیولوژیکی ژنوتیپ های مختلف گندم دیم به تنش سرما (سرما زدگی) پرداختند. نتایج تجزیه و واریانس داده ها نشان داد که اثر دما، ژنوتیپ و بر هم کنش آن دو بر بازده کوانتومی فتوسیستم II معنی دار می باشد. در مقایسه میانگین ها مشخص شد که بیشترین بازده کوانتومی در ژنوتیپ های گندم دیم در دمای ۲۰ درجه سانتی گراد ایجاد می گردد.
پیمان حسیبی و همکاران(۱۳۸۹)، به بررسی نقش برخی محافظت کننده های سرمایی در القای تحمل تنش دمای پایین به گیاهچه های برنج پرداختند. در این مطالعه به این نتیجه رسیدند که پرولین وقندهای محلول هر دو می توانند نقش محافظت کننده اسمزی را در زمان مواجه شدن گیاه با تنش سرما ایفا نمایند و برنج دارای خصوصیات تجمع مقدار زیادی از مواد محلول محافظت کننده اسمزی نظیر قندهای محلول و آمینو اسیدهایی مانند پرولین است. می توانند نسبت به سرمازدگی تحمل نماید و ظرفیت پایین در تجمع محافظت کننده های اسمزی در برخی ژنوتیپ های برنج می تواند یکی از دلایل ضعف بنیه گیاهچه های برنج حساس به سرمازدگی می باشد.
محمد رحیمی و همکاران(زمستان ۸۹)، به مدل سازی خسارت یخبندان بهاره درختان میوه مطالعه موردی: محصول سیب، مکان دشت مشهد پرداختند و به این نتیجه رسیدند بیشترین ضریب همبستگی میان خطر خسارت یخبندان با دمای حداقل و به میزان ۰.۸۶۷ می باشد و به این معنی است که هر چقدر میزان دمای حداقل کمتر باشد یا به عبارتی یخبندان شدیدتر باشد خطر خسارت یخبندان بیشتر خواهد بود. در بسیاری از منابع نیز تاثیر دماهای پایین تر در افزایش میزان خسارت یخبندان بر محصولات کشاورزی اشره شده است. نرخ افزایش دما که در واقع شیب خط افزایش دما بعد از وقوع یخبندان از ساعت ۶ صبح تا ۳ بعدازظهر می باشد نیز تاثیر مستقیم بر روی خطر خسارت یخبندان دارد. به این معنی که هر چقدر سرعت افزایش دما بعد از یخبندان سریعتر باشد میزان خسارت بر روی محصول بیشتر می شود.
حسین محمدی، مجید گزل خو(۱۳۸۹)، به تاثیر یخبندان های زودرس پاییزه و دیررس بهاره بر کشت گندم در شهرستان کرج مطالعه نمودند و به این نتیجه رسیدند که یخبندان دیررس بهاره چنانچه گیاه در مراحل خوشه دهی یا گل دهی باشد بر عملکرد محصول گندم تاثیر بسزایی دارد ولی یخبندان زودرس پاییزه علی رغم ایجاد تاخیر در رشد گیاه تاثیر چندانی بر عملکرد گیاه نداشته و آسیب گیاه در این فصل بیشتر حساس به تاریخ کشت و شدت یخبندان و همزمانی مرحله جوانه با این سرماست.با این توضیح که وجود سرما در آخر فصل پاییز از جمله نیازهای گندم در مرحله پنجه زنی بوده و در افزایش پنجه که منجر به افزایش تعداد ساقه می گردد،نقش بسزایی ایفا می نماید.
ابوذر قربانی(پاییز ۱۳۹۰)، براﺛﺮﺗﻨﺶﺳﺮﻣﺎﺑﺮﺻﻔﺎتﺗﺸﺮﻳﺤﻲ و ﻣﻮرﻓﻮﻟﻮژی در دو رﻗﻢﻣﻘﺎوم و حساس برنج در مرحله ﺟﻮاﻧﻪزنی مطالعه نمودند. نتایج این تحقیق نشان داد که طول و وزن خشک ساقه چه و ریشه چه هر دو رقم نعمت و اوندا تحت تنش سرما به شدت کاهش پیدا کردند به طوری که در رقم نعمت در دماهای ۱۰ و ۱۵ درجه سانتی گراد، وزن خشک ساقه چه و ریشه چه به ترتیب با ۶۶، ۷۵، ۶۶.۵، ۸۱ در صد کاهش و طول ساقه چه و ریشه چه با ۶۱، ۶۹، ۴۷، ۷۲ درصد کاهش نسبت به شاهد نشان داد. این تغییرات در رقم نعمت در مقایسه با رقم اوندا با کاهش بیشتری همراه بود. بررسی صفات تشریحی نیز نشان داد که در هر دو رقم تحت تاثیر تنش سرما با تغییراتی همراه بود که مهمترین این تغییرات شامل افزایش ضخامت لایه های چوب پنبه ای و کاهش میزان حفرات آئرانشیم که با سلول هایپارانشیم پر شده بود میباشد.
علیرضا عیوضی و همکاران(۱۳۹۰)، بر اثر تاریخ کاشت بر تحمل سرمازدگی در ژنوتیپ گندم با تیپ رشد پاییزه، بهاره و بینابین مطالعه کردند در این مطالعه مقایسه مستقل صفات برای سه تیپ مختلف رشد نشان داد که بیشترین و کمترین میزان نشست یونی به ترتیب مربوط به ژنوتیپ های با رشد بهاره و بینابین می باشد. ژنوتیپ های با رشد بهاره که در مرحله شش برگی وارد فاز زایشی شده اند از سرعت بیشتری نسبت به ژنوتیپ های با تیپ پاییزه و بنیابین برخوردار می باشند،چرا که این دو تیپ در مرحله رزت بوده و از سرعت رشد و جذب املاح کمتری برخوردار می باشند.
کمال امیدوار و زهرا دهقان بنادکی(۱۳۹۱)، به بررسی و تحلیل پدیده های سرمازدگی شدید بهاره باغهای پسته در استان یزد پرداختند و به این تیجه رسیدند که باغ های پسته تمام ایستگاه های مورد مطالعه استان در بهار به غیر از ایستگاه طبس، یزد و بافق سرمازدگی ضعیف و بقیه ایستگاه ها سرمازدگی ضعیف، متوسط . شدید را تجربه می کنند. تاریخ افت دماهای ۱،صفر و ۱- درجه سیلیسیوس نیز نشان داد که به طور متوسط و به تفکیک استان تاریخ افت دمای ۱ درجه در استان یزد از چهارم تا نهم فروردین ماه، تاریخ افت دمای صفر درجه از سوم تا هشتم فروردین ماه و تاریخ افت دمای ۱- درجه از دوم تا ۹ فروردین ماه به پایان می رسد. این نکته نشان از سرمازدگی های شدید واقعی بهاره باغ های پسته در استان یزد داشته است.
ولی ارازی (آبان ۱۳۹۱)، بر اثر تنش سرما و گرمای ناشی از تاریخ های مختلف بذر پاشی در ارقام برنج پرداخت. نتایج حاکی از آن بود که تاریخ کاشت اول به دلیل سرمای فروردین ماه در مرحله خزانه از بین رفت.نشاها با دمای کمتر از ۱۰ درجه سانتی گراد خسارت شدید دیدند.اما با تاخیر در بذر پاشی نیز عملکرد محصول دچار افت شدید شد.
تاکوچی و همکاران (۱۹۶۹) عنوان کردندکه در کره و ژاپن جهت تعیین حداقل درجه حرارت مناسب برای جوانه زنی، از ارقام اکوتیپ های مختلف برنج استفاده شد، بعضی از ارقام موجود در هوکایدو ژاپن و واریته های بومی کره در درجه حرارت پایین حدود ۸ درجه سانتیگراد خوب جوانه زدند در حالیکه گونههای برنج از فیلیپین و هندوستان حتی در ۱۶ درجه سانتیگراد نیز به سختی جوانه می زنند.
بر اساس گزارش شنگژیانگ (۱۹۹۵) خسارت سرما در اوایل رشد برنج بصورت طولانی شدن جوانه زنی، کاهش درصد جوانه زنی، ایجاد گیاهچه های ضعیف در نهایت باعث افت عملکرد می شود. محققان دیگر ضمن اشاره به موارد مذکور اعلام نمودند سرما در زمان کشت از جوانه زنی و در بعضی موارد از استقرار بذور گیاهچه جلوگیری می نماید.
کوماری و میشرا (۲۰۰۰) در هندوستان ژنوتیپ های برنج را تحت تنش سرما در مرحله جوانه زنی و رشد گیاهچه بررسی کردند، بطوریکه مشخص شد بیش از ۷ درصد صفات مثل درصد جوانه زنی، ویگور گیاهچه و درصد بقا توارث پذیری دارد و پیشنهاد کردند صفات مذکور خصوصیات مناسبی برای اندازه گیری تحمل به سرما در زمان اصلاح می باشد.
آلن واورت (۲۰۰۱) واکنش گیاهان زراعی به دماهای پایین بستگی به شرایط آب و هوایی که از آن منشا گرفته اند، دارد گیاهی مانند برنج با منشا گرمسیری و نیمه گرمسیری، نسبت به دماهای پایین بسیار حساس بوده و رشد آن در مواجه شدن با دمای کمتر از ۱۵ درجه سانتیگراد دچار مشکل می گردد.
دن گودگل (۲۰۰۶)، یخبندان غیر معمول که نسبت به نمونه های مشابه در یخبندان های مرکبات که روند معتدل داشته را مورد بررسی قرار داد.همگرایی نزدیک ساحل مرکزی، به خط گرادیان فشار کامل دور از ساحل در قسمت بالایی واقع در رود سن جواکوئین کمک کرده و پرفشار روی حوزه بزرگ به ادامه فرونشینی روی دامنه کوه های نوادای جنوبی ملحق می شود.این الگو به تقویت هوای خشک با کاهش دمای نقطه شبنم در هنگام شب همراه است.بنابراین کاهش دمای نقطه شبنم شبانه به ماندگاری دمای سطح زمین به ۲۰ درجه سانتی گراد منجر می شود.در این زمان از سال، که انرژی خورشیدی در حداقل خود و بادهای سطحی ضعیف دارد،آشفتگی روزانه کوچک هوای گرم شده بالا، بسوی سردچال هوای سرد بر سطح دره ایجاد می گردد. بنابراین استمرار غلبه جریان دور از ساحل و هوای خشک همراه آن به وسیله وجود یک کاتافلو حفظ شده بود.در نیمه این وضعیت، در طول یک دوره طولانی شبانه، درجه حرارت یخبندان شبانه حاصل می شود.
۲-۲. مبانی تئوری تحقیق
پدیده های طبیعی بخشی از رفتارمحیط طبیعی اطراف ما است که بطور ناگهانی رخ می دهد و باعث صدمه به انسان، محیط، تلفات جانی، مالی واقتصادی می شود که گاه انسان در ایجاد آن موثر است و گاه تنهاطبیعت مقصر اصلی آن است. که این مخاطرات عبارتند از: زلزله، آتشفشان، سیل، بهمن برف یا سنگ، صاعقه، سرما زدگی، یخ بندان، خشکسالی، طوفان، تگرگ، امواج شدید دریایی، هجوم ملخ، بادگرم و غیره است. یکی از راه های دسته بندی مخاطرات طبیعی از نظر علمی آن است که محل شکل گیری این حوادث را در نظر بگیریم. هر ساله در نقاط مختلف دنیا از جمله ایران، بحرانهای طبیعی خسارت باری اتفاق میافتند که در این ارتباط، امروزه بحرانهای طبیعی را تابعی از خطر و آسیبپذیری میدانند.(حسینی ۱۳۸۹)
بر اساس نگرشهای جدید، این آسیبپذیری سیستم و واحد در معرض (وقوع خطر در وضعیتی آسیبپذیر) هست که خطر را به زیان وخسارت و بحران تبدیل میکند چراکه وقوع خطری مثل زلزله در وسط یک بیابان و یا در محله و شهری آسیبناپذیر، منجر به خسارت و بحران نمیگردد. پس عامل اصلی که باعث شکلگیری بحران میشود، آسیبپذیری یعنی «شرایط و وضعیت سیستم واقع در معرض خطر» است.(حسینی ۱۳۸۹)
با این توضیح مختصر میتوان نتیجه گرفت که تعریف آسیبپذیری بعنوان «درجه زیان و خسارت»، تعریف، مفهومی محدود، فنی و یک بعدی از آن میباشد.با پذیرش تعیینکنندگی آسیبپذیری در شکلگیری بحرانهای طبیعی و خسارات جبرانناپذیر، و نیز پذیرش اینکه برداشتی صرفا” فنی، خطر محور و مبتنی بر عواقب و زیانهای فیزیکی (مالی، جانی و … ) از آسیبپذیری، تصور و برداشتی بسیار محدود و فاقد نتایج توسعه آفرین و امنیت بخش میباشد؛ ضرورت شناخت و فهم بهتر آسیبپذیری برای نیل به جامعهای پایدار و سازگار با وقایع طبیعی بخوبی روشن و آشکار میگردد. بنابراین دستیابی به شناخت و فهمی درست از آسیبپذیری، با زمینهسازی کاهش آن و برقراری پیوند صحیح آن با توسعه پایدار و همهجانبه، نقشی اساسی را در کاهش، پیشگری و مدیریت بحران ایفا می کند. چراکه آسیبپذیری حقیقتا” عنصر تعیینکننده بحران میباشد .
بحرانها اعم از انسانی یا طبیعی ممکن است دراثر فرایند زمانی منظم یا نامنظم روی دهد مقابله با مخاطرات منظم آسان است ولی مخاطراتی که در یک دوره نا منطم رخ می دهد(مثل گرد وغبار،سونامی زلزله…) مقابله حتی پیش بینی آنها کارمشکلی است،همچنین تمایز اولیه بین مخاطرات طبیعی وانسانی کارمشکلی است.سازمان ملل متحد دهه ۱۹۹۰رادهه بین االمللی کاهش مصیبت حوادث طبیعی اعلام کرد و هدف آن کاهش زیان جانی،مالی وجلوگیری از تلاش اجتماعی اقتصادی ناشی از بلایای طبیعی زلزله،طوفان،امواج سونامی،سیلابءآتش سوزی طبیعی،خشکسالی،سرما زدگی، یخ بندان،بیابان زایی وسایر بلایایی که منشاء طبیعی دارند (ایمنی ۱۳۹۲).
۲-۲-۱. بلایای (طبیعی ) اقلیمی
هوای پیرامون زمین جنبه مشترکی از زندگی تمامی انسان ها است و همه ما تحت تاثیر شرایط آب و هوائی هستیم و زندگی ما مرتبط با این شرایط آب و هوایی می باشد، و در برابر شرایط نا مساعد آب و هوائی از خود محافظت می نمائیم. این امر در گیاهان به شکل بارزتری نمود می یابد، زیرا گیاهان به علت استقرار در زمین قدرت جابجائی چندانی ندارند و نمی توانند از بلایای جوی اجتناب نمایند. بنابراین گیاهان در مواجهه با بلایای جوی آسیب پذیر می باشند و در جهت کاهش این آسیب ها نیازمند تمهیدات گسترده تر و متفاوت تری می باشند.غالبا” عقیده بر این است که آب و هوا تمامی اعمال بشر را تحت تاثیر قرار میدهد و این مطلب در مواردی که یک بلای جوی رخ می دهد به شکل آشکار دیده می شود. همانطوری که در شکل شماره ۲-۲ دیده می گردد ۹۰% از بلایای طبیعی جنبه آب و هوائی دارند.
در سیستم های جهانی و برخوردهای علمی در مواجهه با بلایای طبیعی هشدار و پیش آگاهی مقدم بر واکنش است و متاسفانه با اینکه پدیده های آب و هوائی مقوله ای جهانی با آثار منطقه ای می باشد که کشور ما به سرمایه گذاری در این بخش کمتر توجه می نماید. تاثیر متقابل سیستم های آب و هوائی با جوامع انسانی موجب افزایش پتانسیل بلایا می گردد. پرهیز و اجتناب از بلایای طبیعی غیر ممکن است ولی برای ما امکان پیش گیری از کاهش خسارات وارده وجود دارد. سرمایه گذاری در امر پیش گیری از بلایای طبیعی در جامعه می تواند از خسارات وارده معادل ۵ تا ۱۰ برابر به آن جامعه جلوگیری نماید. برای کاهش اثرات بلایای طبیعی نیاز به کار سخت و زمینه علمی و انسانی دارد.(سایت سازمان هواشناسی)
شکل ۲-۱ آمار رخ داد بلایای طبیعی در سطح جهان(۲۰۰۷-۱۹۸۰)(سایت سازمان هواشناسی)
در هرصورت پدیده های مختلف جوی و اقلیمی در هر نقطه از از جهان اگر به صورت دقیق شناسائی شوند و چگونگی بروز آن مشخص گردد، می توان بطور کیفی و توصیفی از اثرات منفی آن جلوگیری و از اثرات مثبت آن نهایت استفاده را نمود.
۲-۳. نگره علمی منشاء سرما زدگی و یخبندان
*
*
*
*
*
*
۵
۲-۱-۵- جمع بندی مدلهای مطرح شده در زمینه سلامت سازمانی
بررسی مدل های مطرح شده در زمینه سلامت سازمانی نشان می دهد وجود هدفگذاری و چشم انداز مشترک در سازمان از ابعاد مهم سلامت سازمان می باشد (لیک و فریتلر، ۲۰۱۲؛ پولین و لکلرک، ۲۰۰۶؛ فیشر، سیچ و سیچ، ۲۰۰۷؛ هیل، ۲۰۰۳). در واقع هدفگذاری را به عنوان عامل مهمی در راستای بیان چشم انداز سازمانی تلقی نموده اند که باید بتواند از آن به خوبی حمایت کند تا زمینه ی تحقق اهداف سازمانی فراهم شود. در این زمینه می توان گفت تعیین اهداف و مطلوبیت های سازمانی به نوعی القا کننده ی مفهوم اثربخشی سازمانی است؛ چرا که در تعریف اثربخشی سازمانی نیز آمده است که به معنای تحقق اهداف و مطلوبیت های سازمانی می باشد (هوی و میسکل، ۲۰۰۸؛ رابینز، ۱۳۹۱). در واقع اثربخشی سازمانی متضمن داشتن چشم انداز مطلوب و در راستای بهببود عملکرد سازمان و بهرهوری آن است و از طرفی نشان دهنده ی هدفمندی و تعیین ماموریت هایی در این زمینه می باشد.
از طرفی سازمان های امروزی در محیط متنوعی فعالیت می کنند که بقای آنان را منوط به فعالیت و پاسخگویی اثربخش در این محیط می سازد. این شرایط ایجاب می کند که سازمانها بتوانند به گونه ای اثربخش پاسخگوی نیازهای محیطی بوده تا علاوه بر تامین منابع خود به بقای معنادار در این محیط نیز دست یابند. به عبارتی سازمانها در جهت حفظ بقای خود ناچار به پاسخگویی به این محیط هستند.
در واقع داشتن هدف در سازمان نیز باید معطوف به پاسخگویی باشد و صرف داشتن هدف نمی تواند منبع مناسبی جهت تضمین پاسخگویی سازمانها باشد بلکه در نظر گرفتن ابعاد مفهومی، ساختاری و عملکردی پاسخگویی به شرایط محیطی نیز باید مورد توجه قرار بگیرد (ترکزاده و همکاران، ۱۳۹۳) در اغلب مدل های مطرح شده نادیده گرفته شده است. بنابراین سازمانها به واسطه ی عملکرد در محیط و لزوم بقای معنادار در آن ناچار به پاسخگویی مطلوب به آن می باشند و از این منظر پاسخگویی یکی از مهم ترین ارکان سلامت سازمانی به شمار می رود.
از طرفی یکی از مهمترین معیارهای اثربخشی سازمانی توانمندی نگهداری انسجام درون سازمانی است (آرگریس، ۱۹۶۴) و از طرفی انسجام سازمانی به عنوان نیرویی هماهنگ کننده و یکپارچه ساز فرایندهای سازمانی به شمار میرود (ترکزاده و همکاران، ۱۳۹۳). از طرفی در مدل های مطرح شده در زمینه ی سلامت سازمانی نیز انسجام سازمانی به عنوان یکی از مهم ترین ابعاد مورد توجه قرار گرفته است. این بعد شامل انسجام گروهی و سازمانی و همچنین انسجام موجود در بین فرایندهای سازمانی را در بر میگیرد (هیوآنگ و رامی، ۲۰۰۴؛ لیک و فریتلر، ۲۰۱۲؛ هیل، ۲۰۰۳؛ دانشگاه کنتاکی، ۲۰۱۱).
از سوی دیگر رهبری نیز از مهم ترین عواملی است که در مدل های سلامت سازمانی مورد توجه قرار گرفته است. رهبری و کیفیت آن می تواند بر اثربخشی و کارایی سازمان تاثیر گذاشته و بر فرایندهای آن کنترل اعمال نماید (هیوآنگ و رامی، ۲۰۰۴؛ پولین و لکلرک، ۲۰۰۶؛ لیک و فریتلر، ۲۰۱۲؛ فیشر، سیچ و سیچ، ۲۰۰۷). از این رو رهبری می تواند به عنوان زمینه و عامل بسترساز به نحوی عمل نماید که زمینه ساز و هدایت کنندهی پاسخگویی، اثربخشی و انسجام سازمانی باشد و به عبارتی این سه کارکرد در بطن رهبری اتفاق بیفتند. برای مثال نتایج پژوهش ها نشان می دهد که رهبری منجر به کارایی فرایند کار گروهی در سازمان می شود و این امر می تواند زمینه ساز انسجام بین کارکنان، کاهش تعارضات، کاهش فشارهای کاری و در نهایت شفافیت در سازمان شود (هیوآنگ و رامی، ۲۰۰۸). همانطور که بنیس[۳۹] (۱۹۸۹) اشاره می کند انسجام در سازمان تحت تاثیر ویژهی کیفیت رهبری در سازمان قرار میگیرد (بنیس، ۱۹۸۹). به عبارتی انسجام را یکی از مهم ترین بخشهای رهبری قلمداد می نمایند (مانز[۴۰]، ۱۹۹۸؛ نیکس[۴۱]، ۱۹۹۷؛ باتن[۴۲]، ۱۹۹۸) و از سوی دیگر انسجام را یکی از مهم ترین مبانی اخلاقی رهبری در نظر گرفته اند (کلاوسون[۴۳]، ۱۹۹۹).
رهبری سازمانی میتواند عاملی اثربخش در همسوسازی ابعاد سه گانه اثربخشی، انسجام و پاسخگویی باشد. در واقع رهبری مطلوب در سازمان از طریق حمایتهای نظارتی، کاهش مکانیزمهای کنترل بر عملکرد کارکنان و افزایش استقلال کارکنان می تواند عامل مفیدی در جهت بهبود عملکرد سازمان باشد. بنابراین رهبری مطلوب در سازمان بهبود عملکرد سازمانی را در پی دارد (هیوآنگ و رامی، ۲۰۰۸). از طرفی مطالعات حاکی از آن است که انسجام در رهبری سازمانی منجر به ایجاد انسجام در فرایندهای مدیریت و بهبود انسجام در سازمان خواهد شد (هرناندز، آریاس، زپدا و گیرون[۴۴]، ۲۰۱۲). بنابراین رهبری سازمانی عاملی تعیین کننده در ایجاد انسجام در سازمان خواهد بود. از سوی دیگر تاثیر رهبری بر اثربخشی سازمانی نیز در مطالعات مورد تایید قرار گرفته است (برنر و ملاندر[۴۵]، ۱۹۹۷). در ادامه ابعاد و عناصر مشترک مطرح شده در مدل ها و چارچوب های ارائه شده در زمینه سلامت سازمانی مورد بررسی قرار گرفته است.
۲-۱-۶- پاسخگویی به محیط
۲-۱-۶-۱- تعریف پاسخگویی به محیط
پاسخگویی برای افراد مختلف، معانی و تعاریف بسیار متفاوتی دارد و مفهومی بسیار پیچیده است (دابنیک[۴۶]، ۲۰۰۵؛ ترکزاده و نکومند، ۲۰۱۵). کات و ماری[۴۷] (۲۰۰۲)، پاسخگویی را در قالب ملاکی جهت اندازهگیری عملکرد، گزارشدهی و ارزیابی در سازمانهای دولتی و غیر انتفاعی تعریف میکنند. پاسخگویی مجموعهای از روابط اجتماعی است که بر اساس آن شخص برای توجیه و توضیح رفتارهای خود با دیگران احساس تعهد میکند. به عبارت دیگر فرد اجبار دارد به توضیح و توجیه روابط خود با سایر افراد بپردازد (پولیت[۴۸]، ۲۰۰۳). پاسخگویی نسبت به خدمات عمومی، شامل روشهای مورد استفاده به وسیلهی یک سازمان یا یک نهاد عمومی برای انجام وظایف و تعهدات و فرایند توضیح و تبیین وظایف و مسئولیتهای انجام شده توسط آن سازمان یا نهاد میشود (اسمیت[۴۹]، ۱۹۹۱). همچنین پاسخگویی تعهدی برای جواب دادن راجع به مسئولیت محول شده است (ویلسون، ۱۳۸۵). مولگان (۲۰۰۳) نیز پاسخگویی را شامل هرگونه سازورکاری میداند که کارگزار یا وکیل را در برابر اصل پاسخگو می کند. پاسخگویی توان یک سازمان برای جمع آوری اطلاعات از محیط کسب و کار و تشخیص و پیش بینی تغییرات و پاسخ به آن و سپس بازیابی خود پس از تغییرات است (فیری[۵۰]، ۱۹۹۸).
۲-۱-۶-۲- رویکردهای پاسخگویی
۲-۱-۶-۲-۱- رویکرد هنجاری
در این رویکرد، پاسخگویی در بردارنده مجموعه اى از هنجار هاى بنیادین و استانداردهای رفتاری بسیار زیادی است که برای ارزیابی عملکرد کارگزاران، مدیران دولتی و نیز سازمانها و مؤسسات دولتی مورد استفاده قرار مى گیرد (بوونز، شیلمن و هارت[۵۱]، ۲۰۰۸). پاسخگویی در این معنا مفهومی است جهت ارزیابی و نه تحلیل. هر چند بسیاری از مطالعات پاسخگویی بر اساساین رویکرد از مفهوم پاسخگویی صورت گرفته است، اما توافق چندانی بر روی استانداردهای رفتاری مطرح شده وجود ندارد. چند مورد از این استانداردها، به عنوان نمونه ذکر مى گردد: در نظامهاى پارلمانی اروپایی استانداردهای مورد نظر برای رفتار پاسخگو و مسئولانه برای سیاست مداران، مسئول بودن در برابر پارلمان، رسانه ها و دیگر نهادهای جامعه مدنی است، در حالی که معیا رهاى ( رفتار مسئولانه برای کارکنان و کارگزاران دولتی پایبندی به اصول سیاسی حزب حاکم است (بوونز، ۲۰۰۵). بر اساس این رویکرد، پاسخگویی، مفاهیمی چون مسئول بودن یا حس مسئولیت داشتن، شفایت، برابری و عدالت، کارائی، انصاف و قابلیت ارائه پاسخ را در برمى گیرد (مینو[۵۲]، ۱۹۹۸).
۲-۱-۶-۲-۲- رویکرد توصیفى
در این رویکرد پاسخگویی نه به عنوان مجموعه اى از استانداردهای رفتاری جهت ارزیابی عملکرد کارگزاران و مدیران دولتی بلکه به عنوان سازوکاری در نظرگرفته مى شود که بر اساس آن پاسخگو ملزم یا متعهد به پاسخگویی به پاسخ خواه است. بدین معنا پاسخگویی را مى توان به عنوان یک رابطه اجتماعی دانست، که بر اساس آن، یک کارگزار جهت تشریح، تبیین و توجیه رفتارش نسبت به دیگران احساس تعهد مى نماید (بونز، ۲۰۰۵).
بسیاری از مدیران و کارگزاران سازمان هاى دولتی، از تعدد سازوکارهای کنترلی جهت پاسخگو کردن این سازمان ها گلایه کرده و اظهار مى دارند که با مجموعه ای از قوانین و مقررات به منظور پاسخگو کردن دولت و سازمان هاى دولتی و مدیران آن ها روبرو هستند، که خود این قوانین وسازوکارهای کنترلی نیاز به کنترل و مدیریت شدن، دارند. بخش وسیعی از این سازوکارها را به طور ویژه، مى توان در قوه مجریه مشاهده کرد، که نگرانى هاى زیادی درباره آن وجود دارد (بنز[۵۴]، ۲۰۰۷). علاوه بر این، شکل گیری الگوهای نوین حکمرانی همچون حاکمیت چند سطحی و شبکه اى[۵۵] و نیز سازمانهاى پیوندی[۵۶] بر میزان این مشکلات و پیچیدگى ها افزوده اند، چرا که نظام هاى سیاسی مدرن و سازمان هاى دولتی نوین مستلزم شکل گیری و توسعه نظام هاى حقوقی، کنترلی و روابط پاسخگویی نوین نیز مى باشند (مارتین[۵۷]، ۱۹۹۷).
فصل چهارم
ویژگی اخلاقی و رفتاری مربی
مقدمه:
بشر از ابتدا، طالب سعادت و خوشبختی بوده، و در مقابل از بدبختی و شقاوت، گریزان و اصولاً همه مردم مایلند خوشبخت و سعادتمند باشند، و هر چیزی که مایه سعادت و خوشبختی خویش بدانند، برای خود فراهم می نمایند، ولی مشکل بزرگ و اساسی، همین انسان، عدم شناخت اصل سعادت است، شکی نیست که برای رسیدن به این هدف بزرگ، راهی جز تزکیه و تهذیب نفس، کسب مکارم اخلاق و فضایل، و دوری از رذایل اخلاقی وجود ندارد، که انبیای کرام به عنوان مربیان الهی بر این طریقت رفته اند و طالبان حقیقت را به این راه دعوت نموده اند.
چنانچه پیامبر عظیم الشان اسلام i فلسفه بعثت خود را تکمیل و اتمام اخلاق بیان کرده است. نظر به اینکه دستورات اخلاقی اسلام، نکته های بسیار زیبا و مهمی دارد، در این فصل بر آن شدیم تا در این زمینه به قدر وسع به ویژگیهای اخلاقی و رفتاری مربی در تربیت متربی بپردازیم.
۴-۱- اخلاق مربی:
برای موفقیت پیامبر i به عنوان مربی بزرگ انسانها، عوامل متعددی را میتوان برشمرد که یکی از مهمترین آنها جاذبه اخلاقی پیامبر i بود. صفات عالی انسانی و مکارم اخلاقی چنان در او جمع بود که دشمنان سرسخت وی را تحت تاثیر قرار میداد و به تسلیم در برابر او وامیداشت. اگر ما اخلاق ایشان را معجزه آن حضرت بنامیم، اغراق نکردهایم. ( مکارم شیرازی۱۳۸۰،ج ۲۴،ص ۳۷۷)
قرآن کریم اخلاق آن حضرت را به عظمت یادکرده و در باره اش فرموده است: y7¯RÎ)ur 4n?yès9 @,è=äz 5OÏàtã (قلم،۴)؛ و راستی تو خلق و خویی نیکو و والا داری.
پیامبر اکرم i در دعای خود میگفت: «اللهم حسّن خلقی»(خدایا خوی مرا نیکو گردان) و یا می فرمود: «اللهم جنبی منکرات الخلاق» (خداوندا از اخلاق نکوهیده دورم ساز )(دهقان، اکبر،۱۳۹۰، ص۲۰۸)
امام حسن۸ می فرماید: حُسنُ الخُلق راس کلّ بِرّ(قرائتی،محسن،۱۳۸۹،ج۱۰،ص۱۶۹) خوش اخلاقی سرآمد هر کار نیک است.
“خُلق” به صفاتی گفته میشود که با سرشت و خوی انسان عجین شده باشد و به رفتارهای موسمی گفته نمی شود.
به تعبیر دیگر، خُلق ملکه خوبی است که به سبب آن، کارهای خوب از نفس آدمی به آسانی سر میزند بدون اینکه به اندیشه و تدبیر نیاز داشته باشد. ملکه نیز کیفیت ثابتی است در نفس، که به زودی از بین نمیرود.
بنابر این، اخلاق عبارت است از اینکه نفس انسان دارای صفاتی گردد که به صورت ملکه در آید، بطوری که افعال به آسانی و بدون فکر و محاسبه از وی صادر شود. آن ملکه ای که برای نفس حاصل شده است، اگر اعمال شایسته ای از نظر عقل و شرع از آن صادر شود، اخلاق نیکو، و چنانکه افعال زشت و قبیح از آن صادر گردد، اخلاق سوء نامیده میشود.(امین زاده، محد رضا،۱۳۷۶،ص۱۶۹)
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان(ج۶،ص۱۸۳) حدود۲۷ صفحه در زمینه اخلاق و سنن و آداب زندگی پیامبر اکرم i روایاتی را نقل نموده است که برخی از آنها به طور فهرست وار چنین است:
پیامبر اکرم i خود کفش خویش را میدوخت.
لباس خود را وصله میزد.
گوسفند را خودش میدوشید.
با بردگان، هم غذا میشد.
بر زمین مینشست.
بر الاغ سوار میشد.
حیا مانعش نمی شد که نیازهای خود را از بازار تهیه کند.
به توانگران و فقرا دست میداد و دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد.
به هر کس میرسید، چه بزرگ و چه کوچک، سلام میکرد.
اگر چیزی تعارفش میکردند، آن را تحقیر نمی کرد، اگر چه یک خرمای پوسیده بود.
کم خرج، کریم الطبع و خوش معاشرت بود.
بدون اینکه قهقهه کند، همیشه تبسّمی بر لب داشت.
بدون اینکه از خود ذلتی نشان دهد، همواره متواضع بود.
بدون اینکه اسراف ورزد، سَخی بود.
بسیار دل نازک و مهربان بود.
هرگز دست طمع به سوی چیزی دراز نمی کرد.
هنگام بیرون رفتن از خانه، خود را در آینه میدید، موی خود را شانه میزد و چه بسا این کار را در برابر آب انجام میداد.
هیچ گاه در مقابل دیگران پای خود را دراز نمی کرد.
همواره بین دو کار، دشوارتر آن را انتخاب میکرد.
هیچ وقت به خاطر ظلمی که به او میشد در صدد انتقام بر نمی آمد مگر آنکه محارم خدا هتک شود که به خاطر هتک حرمت خشم میکرد.
هیچ وقت در حال تکیه کردن غذا میل نکرد.
هیچ وقت شخصی از او چیزی در خواست نکرد که جواب نه بشنود و حاجت حاجتمندان را رد نکرد.
نمازش در عین تمامیّت سبک و خطبه اش کوتاه بود.
مردم، آن حضرت را به بوی خوشی که از او به مشام میرسید، میشناختند.
وقتی در خانه مهمان داشت، اوّل کسی بود که شروع به غذا میکرد و آخرین کسی بود که از غذا دست میکشید تا مهمان راحت غذا بخورد.
بر سر سفره، همیشه از غذای جلوی خود میل میکرد.
آب را به سه نفس میآشامید.
جز با دست راست چیزی نمی داد و نمی گرفت و غذا نمی خورد.
وقتی دعا میکرد، سه بار دعا میکرد و وقتی سخن میگفت در کلام خود تکرار نداشت.
اگر اذن دخول به خانه مردم میگرفت، سه بار تکرار میکرد.
کلامش روشن بود به طوری که هر شنونده ای آن را میفهمید.
نگاه خود را بین افرادی که در محضرش بودند تقسیم میکرد.

در این بخش پیشنهاداتی برای تحقیقات آتی ارائه شده اند که امید است مورد توجه خوانندگان عزیز برای تحقیقات بعدی واقع شود.
مسائل طراحی شبکه و مدلهای آن بسیار گسترده است و برای آنها می توان روش های حل مختلفی در نظر گرفت. همچنین می توان با در نظر گرفتن فرضیات جدید مدلهای سابق را توسعه داده و آنها را به شرایط واقعی و کاربردی نزدیکتر کرد. پیشنهاداتی که می توان در تحقیقات آتی در نظر گرفت در سه گروه ارائه شده اند که عبارتند از:
الف)پیشنهادهای ارائه شده در زمینه ساختار مسئله مورد بررسی:
ب)پیشنهادهای ارائه شده در زمینه روش های بهینه سازی
ج)پیشنهادهای ارائه شده در زمینه ساختار الگوریتم های پیشنهادی:
Academic, 1999
کیفیت در برابر دستاورد: اگر فرد با پدیده ای مادی یا اجتماعی به دلیل دستاوردی که دارد یا کاری که انجام میدهد (با دید ابزاری) تعامل کند، الگوی کنش وی دستاوردی است. ولی اگر به کار، دستاورد و تولید پدیده کاری نداشته و فقط به ذات شیء به عنوان آن چیزی که هست توجه دارد، الگوی کنش او کیفیتی است. بر اساس این الگو میتوان در قلمرو روابط نسلی به برساختن دو تقابل دست زد: وظیفه محوری/ نتیجه محوری، عقیده گرایی/ عمل گرایی. مقوم ذاتی الگویی که پارسونز مطرح کرد، نگاه ابزاری یا آلی داشتن به کنشی است که انجام میگیرد. هنگامی که کنشگر از طریق انجام دادن کنش به دنبال دست یابی به اهداف دیگری باشد و به عمل خود به عنوان مقدمه ای برای سایر غایات بنگرد، الگوی کنش وی دستاوردی است. بر اساس هستۀ اصلی معنایی در این الگو میتوان به برساختن دو تقابل در قلمرو روابط نسلی دست زد. هنگامی که فرد به کنش مورد نظر خود با دید اصالی مینگرد و آن را فارغ از آن که چه نتیجه و پیامدی برای وی به بار خواهد آورد، صرفاً به دلیل اتیان خود عمل را انجام میدهد، در این صورت الگوی کنش وی وظیفه محور خواهد بود. در سویۀ مقابل نیز اگر فردی فقط با این هدف به اتیان عملی دست بزند، که از طریق انجام دادن آن به نتیجۀ خاصی نایل شود، الگوی کنش وی نتیجه محور خواهد بود. در قلمرو روابط نسلی، هنگامی که فردی کنش خود را با دیگران براساس وظیفه ای که احساس میکند سامان دهد، در این صورت الگوی کنش وی در این قلمرو به سویۀ ابتدایی دوگانگی فوق نزدیک میشود. در غیر این صورت، الگوی کنش وی به سویۀ مقابل (یعنی نتیجه محوری) مایل خواهد شد. مطابق با هستۀ معنایی که در الگوی پارسونزی مطرح شد، میتوان به برساختن دوگانگی دیگری مطابق این الگو پرداخت. هنگامی که فردی دست به کنشی میزند با این ذهنیت که به عملی در خارج دست خواهد زد که عقیدۀ او را محقق میسازد، الگوی کنش وی مطابق با عقیده گرایی خواهد بود. هدف از تحقق عمل در جهان خارج از ذهن به ثبوت رساندن عقیده ای ذهنی است که کنشگر به آن معتقد است. کنش در این الگو، مجرایی است که از طریق آن میتوان به محقق ساختن ایدۀ ذهنی مبادرت ورزید. اما هنگامی که کنشگر دست به عملی میزند، فارغ از این که چه عقیدۀ ذهنی را محقق میسازد، الگوی کنش وی مطابق با عمل گرایی خواهد بود. در حوزۀ روابط نسلی نیز هنگامی که کنشگر به سامان دادن ارتباط و تعامل خود با دیگران میپردازد، در حالی که به دنبال محقق کردن عقیدۀ خاصی است، الگوی کنش وی به سویۀ ابتدایی (عقیده گرایی) متمایل خواهد بود. اما هنگامی که کنش فارغ از محقق کردن نوع خاصی از عقیدۀ ذهنی کنشگر باشد، در این صورت الگوی کنش در قلمرو روابط نسلی متمایل به سویۀ دوم دوگانگی فوق (عمل گرایی ) خواهد بود.
ویژگی در برابر پخش بودن: کنشگر در برخورد با پدیدۀ مادی یا اجتماعی میتواند فقط از برخی جنبهها با آن ارتباط داشته باشد که در این صورت الگوی کنش وی ویژگی است. از سوی دیگر، وی میتواند از تمامی جوانب نیز با آن رابطه برقرار کند که در این صورت الگوی کنش او پخش بوده است. به عنوان نمونه، الگوی غالب کنش پدر با فرزندانش الگوی پخش بودن است، ولی رابطه انسان با کارمند بانک از الگوی ویژگی تبعیت میکند. هستۀ اصلی معنایی در این الگو، توجه به تمامی ابعاد یک پدیده یا بعدی خاص و ویژه است. اگرچه از این الگوی پارسونزی برای برساختن دوگانگی مشخصی در زمینۀ الگوهای کنشی موجود در قلمرو روابط نسلی استفاده نشده است، میتوان این تقابل را با توجه به نمونه ای که پارسونز مطرح میکند، در سیر تحولات روایی حاتمی کیا مورد توجه قرار داد. همان طور که در بخش نتیجه گیری به طور مفصل بیان خواهد شد، حاتمی کیا در سیر روایت روابط نسلی (در آثار مربوط به ژانر جنگی خود) به نوعی الگوی پخش بودن میل پیدا کرده است. به عبارت دیگر، اگر روایت کارگردان را نوعی کنش جمعی قلمداد کنیم، مطابق الگوی پارسونزی میتوان در حاتمی کیا میل به سویۀ دوم (پخش بودن) را ملاحظه کرد. وی در آثار متأخر خود سعی دارد در بازنمایی روابط نسلی به تمام ابعاد و کلیۀ جوانب آن بپردازد. به همین دلیل نوعی خودآگاهی اجتماعی را در آثار اخیر وی میتوان ملاحظه کرد، که برآمده از تبعیت وی (در حین روایت کردن) از الگوی پخش بودن است. بنابراین، همان طور که عنوان شد، اگرچه از این الگو برای بررسی الگوهای مربوط به قلمرو نسلی استفاده نشده است، میتوان از آن برای تحلیل کنش روایت راوی استفاده کرد. در قسمت نتیجه گیری و پس از بررسی تک تک نمونهها بهتر میتوان به اظهار نظر در این مورد پرداخت.
خویشتن در برابر جمع: کنشگر در برخورد با پدیدۀ مادی یا اجتماعی، یا متوجه منافع خصوصی خویش است یا به منافع جمع توجه دارد. این الگو، دسته ای از جهت گیریهای کنشی را در بر میگیرد که یا متوجه منافع فردی است یا منافع گروهی هستۀ معنایی در این الگوی پارسونزی، توجه کنش به منافع دیگری یا خود است، با توجه به این الگو میتوان به برساختن دوگانگی دیگری پرداخت که به قلمرو روابط نسلی مربوط میشود: درون گرایی/ برون گرایی. در این قلمرو، اگر کنش فرد بیش از آن که معطوف به دیگران باشد، معطوف به خود باشد، الگوی کنشی شخصیت به سویۀ ابتدایی (درون گرایی) متمایل میشود. مطابق این الگوی برساخته، شخصیت در درام بیش از آن که به سیر آفاقی و اجتماعی علاقه مند باشد و کنش خود را در جهت آن سامان دهد، به سیر انفسی و درونی متمایل است. بنابراین در قلمرو روابط نسلی، هنگامی که فرد کنش خود را به نفع دیگران و با توجه به آن ها سامان میدهد، به سویۀ برون گرایی متمایل است. در غیر این صورت، الگوی کنشی وی به سویۀ ابتدایی تقابل فوق مایل خواهد بود (در رابطه با متغیرهای الگویی مراجعه شود به: کرایب، ۱۳۸۱: ۶۲-۶۰؛ لومیس، ۱۹۶۵: ۳۴۴-۳۴۱؛ تیماشف، ۱۹۶۷: ۲۴۴-۲۴۳؛ همیلتون، ۱۹۹۲: ۱۰۳؛ روشه، ۱۳۷۶: ۷۲-۶۷؛ ترنر، ۱۹۹۸: ۳۲).
بر اساس الگوی کنشی پارسونز، برای بررسی الگوهای کنشی در قلمرو روابط نسلی میتوان به برساختن پنج دوگانگی پرداخت:
عشق مداری/ عقل مداری
گذشته گرایی/ آینده گرایی
وظیفه محوری/ نتیجه محوری
عقیده گرایی/ عمل گرایی
درون گرایی/ برون گرایی
این تقابلها لزوماً دارای دو سویه هستند و با توجه به هستۀ معنایی که بیان شد، در هر یک از موقعیتهای داستانی، مؤلف در روایت خویش از شخصیتهای درام به یکی از سویههای مذکور نزدیک خواهد شد.
مفهوم «بازنمایی» یکی از مفاهیم کلیدی در مطالعۀ تمام انواع رسانه ها، به ویژه در مطالعه تلویزیون و فیلمهای سینمایی است. این مفهوم شدیداً به بحثهای مربوط به نمایش واقعیت ارتباط پیدا می کند زیرا سعی بسیاری از متون رسانهای بر این است که واقعی به نظر برسند. اما آنچه ما در نزد خود واقعی میپنداریم خارج از بازنمایی وجود ندارد. این موضوع جدای از امور واقعی و تجربی است که در جهان اطراف ما روی می دهند؛ به دیگر سخن منظور آن چیزی است که ما در قضاوت شخصی یا جمعی خود به عنوان واقعیت میپذیریم یا رد میکنیم.
بنابراین اشیاء، افراد، رویدادها، و پدیده ها برای اینکه به واقعیت بدل شوند میبایستی به بازنمایی در بیایند و این کار از طریق ورود آنها به زبان ممکن می شود. در این رابطه، همانطوری که استوارت هال[۸] (۱۹۹۷)،صاحب نظر برجسته حوزه مطالعات فرهنگی، توضیح میدهد، منظور از «زبان»، زبان انگلیسی، فرانسوی، چینی و غیره نیست بلکه زبان به معنای جامع اش مدنظر است یعنی: زبان بدن، زبان نوشتار، زبان گفتار، زبان تصویر، زبان موسیقی، زبان اعداد و غیره.
ما با نحوۀ بازنمایی چیزها به آنها معنا میدهیم: به صورت کلماتی که برای آنها به کار میبریم، داستانهایی که درباره آنها نقل میکنیم، تصاویری که از آنها ایجاد میکنیم، عواطفی که به آنها نسبت میدهیم، روش های طبقه بندی که برای آنها بکار میبریم و با این کار در مورد آنها مفهومسازی می کنیم، و یا ارزشهایی که برای آنها تعیین میکنیم، و میتوان این لیست را ادامه داد … . اما ما انسانها به دلیل اینکه موجوداتی اجتماعی هستیم نیازمند این هستیم که بتوانیم با افراد جامعه و گروه خود یا دیگران به تولید و مبادله معنا بپردازیم و برای این امر به وجود زبانهای مشترک احتیاج داریم. «رمزها»، که در نتیجه توافقات و قراردادهای اجتماعی و فرهنگی ما حاصل میآیند به ما در این رابطه کمک زیادی می کنند.
علاوه بر کمک به ما در برقراری ارتباط، «تولید معنا» همچنین به ما کمک می کند تا هویت خود را در مقابل انسانهای «دیگری» که از سنخ یا همفکر ما نیستند، تثبیت کنیم. بنابراین متوجه میشویم که وجود «تفاوت» و یا به عبارت دیگر وجود دیگران هم به تولید معنا و هم به شکل گیری هویت-که از مقوله های مهم و تعیینکننده در روابط مابین افراد و گروه های اجتماعی در دنیای امروز است- کمک می کند.
خلاصه اینکه از ابعاد مختلفی میتوان به بحث بازنمایی پرداخت اما برای امتناع از پراکندهگویی و بروز ابهام در رابطه با این مقولۀ مهم، بهتر آن است که تلاش شود تا سلسلۀ مباحث نظری از حیطۀ ارتباطات و مطالعات فرهنگی خارج نگردد. کمااینکه محققان و نظریهپردازان سرشناس ارتباطات و مطالعات فرهنگی نظیر استوارت هال، پیرس، وودوارد، ریچارد دایر، تامسون و جان فیسک هر یک بر بعد خاصی در رابطه با مقولۀ بازنمایی تأکید کرده و مباحث نظری مفصلی را مطرح کرده اند. از جملۀ این زوایا میتوان به ابعاد زبانشناختی(توسط سوسور، هال و پیرس)، فرهنگشناختی(توسط هال)، هویتشناختی(توسط وودوارد و دایر) و ایدئولوژیشناختی( توسط تامسون و فیسک) بازنمایی اشاره کرد. بنابراین باتوجه به تأکید این صاحبنظران بر این ابعاد از بازنمایی، مباحث نظری مطرح در این بخش به این حوزه ها اختصاص یافته و از وارد شدن به مباحث دیگر خودداری میگردد. در ادامۀ بخش نظری، رویکردهای مختلف نظری که در رابطۀ با «بازنمایی» وجود دارند معرفی می گردند. در پایآن در قسمت چارچوب نظری، رویکرد منتخب و مورد نظر این کار پژوهشی که در واقع موضع ما را در قبال مقولۀ بازنمایی مشخص می نماید به طور روشنتر و مفصلتر مطرح می گردد.
وقتی که ما به محیط اطراف مان نگاه کرده یا گوش فرا میدهیم، چیزهای موجود در محیط را تشخیص میدهیم و این به دلیل آن است که “فرآیندهای ذهنی ما درک تصویری و صوتی ما از اشیاء را به صورت مفاهیمی که در سر ما برای آنها وجود دارند و همچنین کلمات تعیینشده برای آنها، بازگشایی می کنند"(هال، ۱۹۹۷، ص ۱۷). ما برای بیشتر چیزهای موجود در جهان کلمه داریم نظیر دریا، خانه، مداد و غیره؛ کلمات، بازنمایاننده یا نمادهایی برای مفاهیم ذهنی ما هستند و برای ارجاع به چیزهای واقعی یا خیالی موجود در جهان بکار برده میشوند.
بنابراین می توان گفت که «تفکر[۹]» از طریق یا به واسطه مفاهیم موجود در ذهن هر انسان صورت میگیرد و «صحبت[۱۰]» نیز از طریق یا به واسطه کلمات موجود برای مفاهیم موجود در سر و چیزهای موجود در جهان انجام میپذیرد. «بازنمایی» نیز به تولید معنای مفاهیم موجود در ذهن از طریق زبان گفته می شود؛ در واقع، «بازنمایی» “حلقه اتصالی است بین مفاهیم ذهنی و زبانی که ما را قادر میسازد تا به جهان واقعی یا خیالی چیزها ارجاع دهیم” (همان، ص ۱۷).
میتوان گفت که در واقع، بازنمایی برای عملیشدن نیازمند دو سیستم یا نظام است: نظام مفاهیم و نظام زبان. از طریق نظام مفاهیم، همه انواع، اشیاء، افراد، رویدادها و پدیده ها به واسطه مجموعه ای از مفاهیم یا بازنماییهای ذهنی موجود در ذهن به همدیگر مرتبط میشوند و به ما کمک می کنند تا به تفسیر جهان به شیوهای معنادار بپردازیم. بنابراین در درجه اول، معنا متکی به نظام مفاهیم است. نظام مفاهیم “از مفاهیم مفرد و مجزا تشکیل نیافته است بلکه این نظام براساس شیوه هایی از سازماندهی، دستهبندی، طبقه بندی، و ترتیب شکلگرفته و روابط پیچیدهای در بین مفاهیم برقرار است” (همان، ص ۱۷). برای این کار از اصول «شباهت[۱۱]» و «تفاوت[۱۲]» برای تثبیت روابط بین مفاهیم یا تشخیص آنها از یکدیگر کمک گرفته شده است.
در کنار نظام مفاهیم، بازنمایی از نظام زبان نیز به طور حتم کمک میگیرد. “نظام زبان ایده ها و مفاهیم ما را با یکسری کلمات نوشتاری، صداهای گفتاری، یا تصاویر مرتبط میسازد” (همان، ص ۱۷). نکته مهم اینکه ما تنها در صورتی قادر میشویم به ابراز و مبادله معانی و مفاهیم بپردازیم که به زبانی مشترک دسترسی داشته باشیم.
هر انسانی در ذهن خود دارای یک نقشهی مفهومی است که کاملاً با دیگران متفاوت است. سؤالی که در اینجا، از نظر هال (۱۹۹۷)، مطرح می شود این است که ما چگونه علیرغم دارابودن نقشه های مفهومی متفاوت قادر به برقرار کردن ارتباط با یکدیگر هستیم. این موضوع به دسترسی همگانی ما به یک زبان مشترک در درون یک فرهنگ و یا دربین فرهنگ های مختلف بر می گردد. دسترسی به زبان مشترک به ما کمک می کند تا درک و تفسیرهای نسبتاً مشابهی از جهان داشته باشیم و به همین دلیل است که در بعضی مواقع فرهنگ به «معانی مشترک» تعریف می شود (ص ۱۸).
در اینجا منظور از «زبان»، زبان انگلیسی، فرانسوی، چینی و غیره نیست، بلکه هر صدا، کلمه، تصویر، یا شیئی که به عنوان یک «نشانه[۱۳]» کاربرد دارد و هنگامی که درکنار نشانه های دیگر در داخل نظامی سازمان دهی می شود که قادر به انتقال و بیان معنا است زبان را بوجود می آورد. و این به دلیل وجود زبان های مشترک است که ما قادر هستیم افکار(مفاهیم)مان را به کلمات، اصوات، یا تصاویر (به عنوان یک زبان) تبدیل کرده و به ابراز معناهای مورد نظر به دیگران و برقراری ارتباط با آنها بپردازیم.
درست همانطوری که افرادی که به یک فرهنگ یکسان تعلق دارند می بایستی به یک زبان مشترک دسترسی داشته باشند، هال (۱۹۹۷) اضافه می کند که، علاوه برآن همچنین می بایستی شیوه های مشابهی از تفسیر نشانه های یک زبان نیز در بین آنها رایج باشد چرا که تنها در این حالت است که معانی به طور مؤثری در بین افراد مبادله می شود (ص ۱۹). سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که ما چگونه می دانیم که کدام مفهوم به فلان چیز اشاره می کند؟ در اینجا لازم است تا به شناخت بیشتر نشانه ها بپردازیم. در این راستا پیرس نشانه ها را به سه دسته تقسیم می کند: شمایل[۱۴]ها، نماد[۱۵]ها، و نمایه[۱۶]ها (گیل و اَدمز،۲۰۰۲: ص ۲۵۵):
نشانه هایی که به چیزی که نماینده ی آن هستند شباهت دارند، «شمایل» خوانده می شوند، ترسیم ها، نقاشی ها، یا تصویرهای عکاسی یا تلویزیون از این دسته اند. مثلاً عکس ما نمونه خوبی از این نشانه است، چنین تصویری بازنمایی دقیق چهره ماست. تمام جزئیات تصویر در مقام دال عمل می کنند و در نتیجه هر کسی که ما را بشناسد مدلول تصویر را تشخیص می دهد.
«نماد»ها شامل نشانه هایی می شوند که با چیزی که بر آن دلالت می کنند پیوند مشهود و ملموسی ندارند، به عبارت دیگر رابطه ای میان دال و مدلول اصلاً روشن نیست. کلمات نوشتاری و واژه های گفتاری مثال خوبی از این دسته اند. مثلاً کلمه “درخت” هیچ ارتباط یا شباهتی به درخت واقعی ندارد و آن را نماینده گی می کند؛ صلیب سرخ، ستاره ی داوود، هلال ماه، علائم عددی عربی، ترازوی عدالت و غیره از جمله نماد ها هستند.
اما «نمایه» شامل آن دسته از نشانه می شوند که رابطۀ مستقیمِ تبعی با ابژه ی خود دارند یعنی گواهی هستند بر وجود آن ابژه. برای مثال، دودی که بر فراز درختان در آسمان دیده می شود نشانه ای نمایه ای است و حاکی از وجود آتش در آن حوالی است؛ و یا مثال ضمنی تر اینکه ته سیگاری های روی میز حاکی از مهمانی شب گذشته است.
نکته ای که دوباره بایستی مورد تأکید قرار گیرد این است که معنا نه در شیئ یا شخص یا چیز مورد ارجاع، و نه در کلمه مورد استفاده نیست، بلکه این “ما” هستیم که معانی را به چیزها، اشخاص، رویدادها، و پدیده ها نسبت داده و آن را تثبیت می کنیم. از نظر هال (۱۹۹۷) روند تثبیت به این گونه است که بعد از مدتی که این معانی در ارتباطات مورد استفاده قرار گرفتند به نظر طبیعی و غیرقابل اجتناب می رسند. به دیگر سخن، «معنا» از طریق سیستم بازنمایی برساخته شده و به واسطه «رمز[۱۷]» تثبیت می شود(ص ۲۱).
رمزها در واقع، ارتباط بین نظام مفهومی و نظام زبانی را تنظیم می کنند، به عبارت دیگر بر روابط مابین مفاهیم و نشانهها حکم رانده و این روابط را در برهههای زمانی تثبیت می کنند و خودشان در نتیجه عرفها و توافقات اجتماعی بوجود می آیند. رمزها به ما کمک می کنند تا بتوانیم به گونه ای هوشیارانه صحبت کرده و یا صحبتهای دیگران را بشنویم و در این بین گذار مفاهیم به کلمات و بالعکس را به ثبات برسانیم که تنها در این صورت معنا می تواند از فرستنده به گیرنده انتقال یابد(همان، ص ۲۲).
سؤالی که در اینجا ممکن است پیش بیاید این است که آیا معانی برای همیشه ثابت می مانند؟ پاسخ به این سؤال با توجه به مطالب ذکر شده فوق آسان است. زیرا اگر معانی محصول توافقات و قراردادهای اجتماعی، فرهنگی، و زبان شناختی ما هستند و نه اینکه در طبیعت و یا توسط پروردگار تعیین شده باشند، در نتیجه نمی توان برای ثبات و جاودانی معناها پایانی متصور شد. اما، واقعیت این است که تاریخ نشان داده است که قراردادهای اجتماعی، فرهنگی و زبان شناختی در طول زمان تغییر کرده اند، چرا که این «ما» هستیم که توافق می کنیم که نشانه ها معانی نسبتاً متفاوتی به خود بگیرند.
در تعاریف کلاسیک از فرهنگ، بهترین اندیشه و گفتارها در یک جامعه، فرهنگ آن به حساب می آمد. به عبارت دیگر فرهنگ مجموعه ای از ایدههای بزرگ جامعه را تشکیل می داد که در آثار کلاسیک ادبیات، نقاشی، موسیقی و فلسفه به عرصه ظهور می رسید؛ بر این اساس جوامعی که فاقد چنین آثاری بودند بی فرهنگ تلقی می شدند (هال،۱۹۹۷، ص ۲). می توان گفت که واژه فرهنگ ببیشتر «فرهنگ والا[۱۸]»ی یک دوره زمانی را در ذهن تداعی می کرد.
در تعاریف مدرن زمانی که از فرهنگ سخن به میان می آید بیشتر اشاره دارد به صورت هایی از موسیقی، نشریات، هنر، طرح ها، و ادبیات عامهپسند و یا فعالیتهای مربوط به اوقات فراغت و سرگرمیها که زندگی روزمره اکثریت مردم عادی را تشکیل می دهد و اصطلاحی که در متون مدرن برای اشاره به آن بکارگرفته میشد عبارت بود از «فرهنگ تودهها[۱۹]» یا «فرهنگ عامۀ[۲۰]» یک دوره زمانی (همان، ص ۲).
در متون انسانشناختی نیز واژه فرهنگ اشاره داشت به هر آنچه درباره “شیوه زندگی[۲۱]” یک مردم، اجتماع، ملت یا گروه اجتماعی خاص متمایز بوده و آنها را از دیگران جدا می کرد. از دیدگاه جامعه شناسی نیز “ارزش های مشترک[۲۲]” یک گروه و یا یک جامعه، فرهنگ آن گروه یا جامعه را تشکیل می داد. اما هال (۱۹۹۷) معتقد است که در دهه های اخیر تحت تأثیر ادبیات رایج در مطالعات فرهنگی، «فرهنگ» تولید و مبادله معنا در میان اعضای یک جامعه یا گروه را در بر می گیرد (ص ۲). بنابراین، از این منظر نمی توان فرهنگ را به مجموعه ای از چیزها یا کردارها نظیر رمانها، نقاشیها، برنامه های تلویزیونی، طرحهای معماری و غیره تقلیل داد.
مسئلهای که در رابطه با تعریف فرهنگ به عنوان معانی مشترک بروز می کند این است که این تعریف که بر روی معانی مشترک متمرکز است باعث می شود که فرهنگ بیش از اندازه یکدست و ذهنی به نظر برسد. اما واقعیت این است که همیشه تنوع و تکثر معنایی زیادی درباره هر موضوع و همواره بیش از یک شیوه برای تفسیر و بازنمایی آن وجود دارد. همچنین، فرهنگ احساسات، علایق، و عواطف و همچنین مفاهیم و ایده ها را در یک جامعه شامل می شود. و مهمتر از همه اینکه، معانی فرهنگی تنها در ذهن ما انباشته نشده اند بلکه آنها کردارهای اجتماعی ما را سازمان دهی و قاعده مند می سازند، بر رفتارهای ما تأثیر می گذارند و در نتیجه دارای اثرهای واقعی و عملی هستند.
انسان ها از همان دوران کودکیشان با نظامها و قراردادهای بازنمایی، رمزگان زبانشان، و در مجموع با فرهنگشان آشنا شده و آنها را فرا میگیرند. آنها با انجام این کار و به مرور زمان اشخاصی صاحب فرهنگ می شوند و به عضوی از فرهنگشان در می آیند. البته آنها به طور ناخودآگاهانه به درونی کردن رمزها می پردازند رمزهایی که به آنها امکان بیان مفاهیم و ایده های خاص را از طریق نظام های بازنمایی فراهم می کنند: رمزهای نوشتاری، گفتاری، ایما و اشارات، رمزگان تصویری و غیره.
هال (۱۹۹۷) بر این موضوع تأکید می کند که در واقع این “ما” هستیم که در یک فرهنگ به افراد، اشیاء، پدیده ها و رویدادها معنا می بخشیم؛ چیزها “به خودی خودشان” به ندرت دارای معنا هستند و اگر هم احیاناً معنایی در خود داشته باشند، آن معنا ثابت و نامتغیر است. ما با بهره گرفتن از چیزها، و صحبت، اندیشه و احساس درباره آنها- به عبارت دیگر با بازنمایی آنها- است که به آنها معنا می بخشیم (ص ۳).
ما با نحوه بازنمایی چیزها به آنها معنا می دهیم: به صورت کلماتی که برای آنها به کار می بریم، داستانهایی که درباره آنها نقل میکنیم، تصاویری که از آنها ایجاد میکنیم، عواطفی که به آنها نسبت می دهیم، روش های طبقه بندی که برای آنها بکار می بریم، مفاهیمی که در مورد آنها می سازیم، و یا ارزش هایی که برای آنها تعیین می کنیم، و می توان این لیست را ادامه داد. و به این صورت است که فرهنگ تمام ابعاد جامعه ما را دربرمی گیرد.
معانی در چند مرحله متفاوت - اما به هم مرتبط - در جامعه تولید شده و از طریق فرآیندها و کردارهای متفاوتی در جامعه جریان می یابد، از نظر هال (۱۹۹۷)، این مراحل، فرآیندها و کردارها عبارتند از: بازنمایی، هویت، تولید، مصرف، و قاعده مند سازی[۲۳] (نگاه کنید به نمودار شماره ۱). این فرآیندها و کردارها در کناریکدیگر چرخه فرهنگ یا به قول هال “مدار فرهنگ[۲۴]” را تشکیل می دهند(ص ۱):
بازنمایی؛ بازنمایی از طریق زبان نقش محوری را در فرایند تولید معنا بازی می کند بنابراین یکی از کردارهای مرکزی مؤثر در تولید فرهنگ است و در «چرخه فرهنگ» یک مرحله کلیدی به حساب می آید.
هویت؛ معنا آن چیزی است که حسی از هویت مان را به ما می دهد، اینکه ما “کی"هستیم و نسبت سانی احساس تعلق می کنیم؛ بنابراین معنا به سؤالات پیرامون اینکه چگونه فرهنگ برای شکل دهی به هویت و حفظ آن در بین گروه های مختلف عمل می کند پاسخ می دهد.
هویت
تولید
بازنمایی
مصرف
قاعده مند سازی
تولید؛ معنا در تمام تعاملات فردی و اجتماعی که ا در آنها نقش داریم تولید و مبادله می شود. معنا همچنین در رسانه های مختلفی تولید می شود، به ویژه امروزه با بهره گرفتن از رسانه های توده ای مدرن که ابزار هایی برای ارتباطات جهانی به شمار می روند نیز به کمک تکنولوژی های پیچیده، معنا ها در بین فرهنگهای مختلف، با سرعتی بی نظیر در تاریخ، پخش می شوند.
مصرف؛ ما همچنین با استفاده، مصرف و به خود اختصاص دادن تولیدات مختلف فرهنگی به تولید معنا می پردازیم، به عبارت دیگر زمانی که ما از محصولات فرهنگی به طرق مختلف در مناسبات هرروزه و کردارهای زندگی روزمره خود استفاده می گیریم در واقع با این کار به آنها ارزش و معنا می بخشیم.
قاعدهمندسازی؛ معانی همچنین در به قاعده و قانون درآوردن رفتارها و کردارهای ما نقش دارند آنها به ما کمک می کنند تا قوانین، هنجارها، و عرف هایی را برای نظم بخشی و تحت کنترل درآوردن زندگی اجتماعی وضع کنیم.
راب استونز (۱۳۷۹) در توضیح مدل هال از فرهنگ اظهار می کند که منظور اصلی هال از استفاده از این مدل بیان این نکته است که مداری بین تولید و مصرف فرهنگ وجود دارد. کارکرد استعاره “مدار"، تأکید بر این مطلب دارد که یک معنای فرهنگی برای استقراریافتن و تثبیتشدن، باید ارسال و سپس دریافت شود. در این مدل، پرسشی که مطرح می شود تنها این نیست که تولیدکننده قصد تولید چه معنایی را داشته، بلکه این پرسش هم مطرح میگردد که چه معنایی به واقع منتقل می شود؟ به عبارت دیگر، از نظر هال، شنوندگان و بینندگان پیامگیرانی منفعل نیستند بلکه در خلق معنا شرکتی فعال دارند (ص ۴۰۶).
اعضای یک فرهنگ می بایستی به مفاهیم و ایدههای مشترکی دسترسی داشته باشند تا بتوانند درباره جهان اندیشهها و احساسات مشابهی داشته باشند و درنتیجه به طور مشابهی به تفسیر جهان بپردازند. به سخن دیگر می بایستی رمزهای فرهنگی یکسانی دربین آنها موجود باشد. به این صورت است که اندیشیدن و احساسکردن را می توان «نظامهای بازنمایی» به حساب آورد چرا که مفاهیم، تصاویرذهنی و عواطف در دنیای ذهنی ما، نماد یا بازنمایندۀ چیزهایی هستند که در جهان بیرن وجود دارند یا ممکن است وجود داشته باشند.