بسیاری از شرکتها مانند اینتل، کوکا کولا و جیتل[۷۰] روش معکوس را پیش گرفتهاند و دیگر اقدام به ارائه اطلاعات میان دوره ای و درآمدهای سالانه پیش بینی شده به تحلیل گران نمینمایند. این شرکتها در جواب این اقدام، ادعا میکنند که تمرکز خود را از دستیابی به اهداف کوتاه مدت به اهداف بلند مدت تغییر دادهاند (خالد الموتسم عبدلغانی، ۲۰۰۵)[۷۱].
۲-۲-۴-۲ ) به منظور جلوگیری از مشکلات تعهدات استقراض و تلاش برای کم کردن هزینههای سیاسی
شرکتها باید از وامها و بدهیهایی که تعهداتی را در صورت عدم دسترسی به سودی معین ایجاد میکند، اجتناب کنند. چرا که در صورت برآورده نشدن این تعهدات اعتبار دهنده ممکن است نرخ بهره بیشتری را طلب کند و یا اینکه پرداخت یکجای طلب خود را درخواست نماید. در نتیجه برخی از شرکتها ممکن است از مدیریت سود به منظور جلوگیری از نقض تعهدات ذکر شده استفاده نمایند. از طرف دیگر برخی از شرکتها ممکن است انگیزه کم نشان دادن سود خود را داشته باشند تا از مشکلات سیاسی ناشی از بازده بیش از حد مورد انتظار جلوگیری کنند. برای مثال اگر قیمت گازوئیل به شدت افزایش پیدا کند و کارخانجات نفتی سود بسیار زیادی به دست آورند. این مسأله ممکن است باعث ایجاد انگیزه در دولت برای افزایش مالیات بر درآمد شرکتهای مذکور شود و یا انگیزه برای کنترل کردن قیمت گازوئیل ایجاد نماید (خالد الموتسم عبدلغانی، ۲۰۰۵).
۲-۲-۴-۳ )هموارسازی سود طی یک دوره زمانی بلند مدت با رشد مناسب
این اعتقاد برای سالیان متمادی وجود داشته وهنوز هم این باور وجود دارد که شرکتها باید تغییرات شدید در سود خود را به حداقل برساند تا باعث حداکثر شدن قیمت سهام خود شوند. چرا که یک بستر بسیار متغیر از سود به معنی ریسک زیاد میباشد در نتیجه سهام شرکت در مقایسه با سهام شرکتهایی که روند سود نسبتا ثابتی دارندکاهش قیمت خواهدداشت. در نتیجه این شرایط برای شرکتها، انگیزه ایجاد یک سود هموار با ضریب رشد معقول را به مدیریت القاء میکند (خالد الموتسم عبدلغانی، ۲۰۰۵).
۲-۲-۴-۴ ) تامین کردن احتیاجات طرح پاداشی
هیلی، ۱۹۸۵ در پژوهشی نشان داد که سود بگونهای توس مدیران مدیریت میشود که باعث ایجاد حداکثر پاداش ناشی از سود را برای آن ها به همراه داشته باشند. زمانی که سود کمتر از سطح مورد نیاز بدست آوردن پاداش مدیریت باشد، سود به سمتی مدیریت میشود که حداقل مورد نیاز برای به دست آوردن آن پاداش را فراهم کند. برعکس، زمانی که سود در سطحی قرار میگیرد که از آن بالاتر برای مدیران ایجاد پاداش نمیکند، مدیران سود را به سمتی هدایت میکنند تا به سطحی پائین از حداکثر برسد تا در آینده از آن برای زمانی که سود بین حداکثر و حداقل است استفاده کرده و به گونه ای سود را مدیریت میکنند تا به حد بالا برسد(همان منبع)
۲-۲-۴-۵) تعویض مدیریت
در زمانی که احتمال تعویض مدیریت وجود داشته باشد معمولا سود مدیریت میشود، مدیریت یک شرکت عملکرد ضعیف، سعی میکند سود را افزایش دهد تا از تعویض (اخراج) احتمالی خود جلوگیری کند. از طرف دیگر مدیریت جدید شرکت ممکن است سعی میکند بخشی از درآمدهای سالهای آتی را در دورههایی نشان دهد که مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت و کم بودن درآمد را، در ابتدای دوره کاری خود ناشی از عملکرد نادرست مدیریت قبلی اعلام کند (خالد الموتسم عبدلغانی، ۲۰۰۵).
فرضیه طرح پاداش پیش بینی می کند که به بازنشستگی رسیدن مدیران ارشد اجرایی، موجب اتخاذ استراتژی حداکثر کردن سود خواهد شد تا پاداش خود را افزایش دهند ویا این که آن ها برای جلوگیری ویا به تأخیر انداختن التهابات و تشنجات ناشی از عملکرد نامطلوب شرکت ها، اقدام به مدیریت سود برای افزایش آن می نمایند. این محرک ها برای مدیران ارشد اجرایی جدید نیز عملی می باشند. بخصوص اگر در هر گونه کاهش ارزش، مدیران ارشد اجرایی سابق مقصر قلمداد شوند. از طرف دیگر، درمواردی که انتظار می رود سودهای آتی دارای رابطه ضعیفی با سودهای جاری باشند، مدیران سودهای جاری را ذخیره می کنند.دلیل این هموار سازی طبق بررسی دیفوند و پارک[۷۲] امکان التهاب و تشنجات علیه مدیریت، هنگام ضعیف بودن سودهای جاری بدون توجه به عملکردهای سودآوری قبل می باشد.درنتیجه هموارسازی سود برای جلوگیری از گزارش سود کم، امنیت شغلی را زیاد می کند (خسرو نژاد، ۱۳۸۸).
۲-۲-۴-۶ ) قرارداد بین مدیران ومالکان:
یکی از حوزه های مورد مطالعه در حسابداری اثباتی، مربوط به قراردادهای بین مدیران و مالکان بوده است. این زمینه ی پژوهش با تئوری نمایندگی رابطه ای تنگاتنگ دارد. یکی از راه های ایجاد انگیزه در مدیران این است که سهام شرکت به آنان داده شود. راه دیگر، آن است که با توجه به قیمت سهام، بر اساس عملکرد مدیران به آنان پاداش هایی پرداخت شود و یا اینکه مشاهده میشود پاداش هایی که در ازای عملکرد مدیران داده میشود، به سود خالص و درآمد شرکت بستگی دارد. استفاده از سود خالص و درآمد باعث میشود که بتوان بین عملکرد و اجزای تشکیل دهنده سود خالص ( مانند افزایش درآمد یا کاهش هزینه ها ) رابطه دقیق تری برقرار کرد. مدیرانی که پاداش آن ها براساس افزایش سود خالص تعیین می گردد دارای انگیزه مشخصی می شوند، تا از طریق دستاویز قرار دادن قوانین و مقررات حسابداری، سود را بالا ببرند.این پدیده را “فرضیه مبتنی بر برنامه پرداخت پاداش” می نامند. دراین فرایند مدیران تاآنجا که امکان دارد هزینه ها راکاهش می دهند تا احتمال افزایش سود در آینده بالا رود.منظور کردن استهلاک به روش خط مستقیم ( ونه به روش تصاعدی) نمونه ای از تصمیمی است که مدیر میتواند در رابطه با بکارگیری قواعد و مقررات حسابداری اتخاذ نماید (خسرو نژاد، ۱۳۸۸).
۲-۲-۴-۷ ) قرارداد بین مدیران و بستانکاران:
قراردادهای متعارف وام ( اوراق قرضه) یکی دیگر از موضوعاتی است که بسیار مورد پژوهش قرار می گیرد. میتوان ثابت کرد که مدیر در صدد به حداکثر رساندن منافع خود است،به ویژه اگردارای سهام شرکت باشد تصمیمی نخواهد گرفت که بیشترین منافع دارندگان اوراق قرضه تأمین شود. بنابراین اغلب بستانکاران ازمدیریت می خواهند تا قراردادی را امضاء کنند که منافع آنان محفوظ بماند. برای مثال، مدیریت انگیزه ای برای انتشار اوراق قرضه ای نداردکه نسبت به اوراق قرضه عرضه شده، اولویت داشته باشد زیرا وی با این اقدام ریسک اوراق قرضه جدید را کاهش می دهد که درنتیجه قیمت آن ها کاهش خواهد یافت. در مورد فرضیه های مربوط به قرارداد وام، همانند فرضیه های مربوط به پاداش مدیران، مدیریت دارای انگیزه میشود که سود های دوره آینده را به دوره کنونی منتقل کند، زیرا این اقدام باعث میشود که نسبت بدهی ها به حقوق صاحبان سهام کاهش یابد. این پدیده را فرضیه” بدهی ها به حقوق صاحبان سهام” مینامند. بستانکاران در بسیاری از قراردادهای وام، نسبت های مالی را تعیین می کنند و مدیریت را ملزم می نمایند تا به گونهای عمل کند تا نسبت مزبور از حد معینی فراتر نرود.برای مثال،امکان دارد وام دهندگان، شرکت را ملزم نمایند تا نسبت جاری را در سطح معینی نگه دارد.
۲-۲-۴-۸ )انگیزه های مربوط به نخستین عرضه عمومی
ارزش بازار شرکت هایی که برای نخستین بار اوراق بهادار خود را به عموم عرضه می کنند، به درستی مشخص نمی باشد. هیوقز[۷۳] تحلیلی را ارائه نمود با این محتوا که اطلاعاتی مانند سود خالص میتواند راهنمایی برای سرمایه گذاران در مورد ارزش شرکت باشد. از طرفی دونتو[۷۴]، کلارکسون[۷۵]، ریچاردسون و سفسیک[۷۶] به شواهدی دراین مورد پی بردندکه بازارنسبت به سودهای پیش بینی شده به عنوان راهنمایی برای تعیین ارزش شرکت به طورشدید عکس العمل نشان می دهد.این موضوع، احتمالی را مطرح می کند.که مدیران شرکتها به امید این که ارزش بازار سهام شرکت خود را افزایش دهند، سود را مدیریت میکنند(خسرو نژاد، ۱۳۸۸).
۲-۲-۵) قربانیان مدیریت سود، چه کسانی هستند؟
البته قربانیان بالقوه مدیریت سود، استفاده کنندگان صورتهای مالی هستند؛ هرچند، این موضوع که آیا استفاده کنندگان، قربانی این حرکت میشوند، جای سؤال و پژوهش دارد. این استفاده کنندگان، شامل سهامداران، سرمایه گذاران دراوراق قرضه، بانکداران، قانون گذاران، اتحادیهها، عرضه کنندگان، مشتریان و رقبا هستند (کین لو، ۲۰۰۸) [۷۷].
درزمینه ی عرضهی اولیهی سهام، روشن است قربانیان بالقوه، سرمایهگذارانی هستند که خالص داراییهای شرکتها را خریداری میکنند. سؤال این است که آیا سرمایه گذاران، به خاطر مدیریت سود، برای سهام، بیش از ارزش آن میپردازند؟ تئو و همکاران [۷۸] (۱۹۹۸)، این موضوع را بررسی کردند و دریافتند که سرمایه گذاریها درشرکتهای با مدیریت سود بالا، به عملکرد ضعیف در دورههای آتی گرایش دارند.
پذیرش این نتیجه برای معتقدان به کارایی بازارهای سرمایه، مشکل است. چرا سرمایه گذاران، مدیریت سود را پیش بینی نمیکنند و اطلاعات را کاهش نمیدهند تا درنتیجه آن، قیمت عرضه ی اولیه ی سهام را کاهش دهند؟ یک پاسخ این است که بازارعرضه ی اولیه درمورد سهام، مشابه بازارثانویه عمل نمیکند ودرنتیجه، درجه ی متفاوتی ازکارایی را دارد. کارایی نیازمند تعادل خریداران و فروشندگان و قیمتی برای تنظیم این تعادل است. دربازارهای ثانویه، سهامداران موجود و کارگزاران فروش استقراضی، توازنی را برای تعداد نامحدود بالقوه خریداران فراهم میکنند. دربازارعرضه ی اولیه ی سهام فروشندگان افراد درونی شرکت هستند و قیمت عرضه ی اولیه برای سهام پذیره نویسی شده توسط بانکهای سرمایه گذاری تعیین میشود (همان منبع). اگر ابهامی در مورد ارزش سهام وجود داشته باشد (که بدون تردید وجود دارد)، انتقال اطلاعات از قسمت پایین تر توزیع، به دلیل فعالیت فروش محدود قبل از روز اول مبادله، محدود شده است. بنابراین، نیازی نیست که عرضه و تقاضا برای سهام عرضهی اولیهی سهام، متعادل باشند و مدیریت سود برای افزایش ارزش مشاهده شده این سهام به طور بالقوه میتواند موفق شود(فرزانی و غلامیحسین آباد، ۱۳۸۸).
۲-۲-۶) مدیریت سود خوب در مقابل مدیریت سود بد
در مدیریت سود بد تلاش می شود عملکرد عملیاتی واقعی شرکت با بهره گرفتن از ایجاد ثبت های حسابداری مصنوعی یا تغییر از میزان معقول ، مخفی بماند . برای مثال ، هیأت اجرائیه ی یک شرکت ممکن است تأثیرات یک حاشیه سود کم را با ثبت درآمدهای دوره بعد دراین دوره یا کاهش هزینه های مطالبات سوخت شده، افزایش دهند.پنهان کردن روند عملیات واقعی با بهره گرفتن از تهاترهای حسابداری مصنوعی و افشاء نشده از مصادیق مدیریت سود بد می باشد.
در مقابل ، مدیریت سود خوب نیز وجود دارد وآن از فرایند روزمره اداره یک شرکت با مدیریت عالی محسوب می شود، که در طی آن مدیریت ، بودجه معقول تعیین می نماید،نتیجه ها و شرایط بازار رابررسی می کند، دربرابر تمام تهدیدها و فرصت های غیر منتظره واکنش مثبت نشان می دهد و تعهدات را در بیشتر یا تمامی موارد به انجام می رساند.یک شرکت نیاز به بودجه ریزی ، داشتن هدف ،سازماندهی عملیات داخلی ، و ایجاد انگیزه در کارکنانش درکنار ایجاد یک سیستم بازخورد ، جهت آگاهی سرمایه گذارانش دارد. رسیدن به نتیجه های با ثبات وقابل پیش بینی ورسیدن به روند مثبت سود با بهره گرفتن از محرک های طرح ریزی و عملیاتی خوب ، نه غیر قانونی است و نه غیر اخلاقی .
یک مدیریت سود خوب ، ممکن است تصمیم گیری کند که به اختیار در دوره ای که درآمد عملیاتی پایین است ،تعدادی از دارایی ها به فروش رود – شاید شرکت در حال بستن یک قرارداد خوب باشد که در دوره بعد درآمد زایی دارد ونشان دادن این سود درجهت لطمه وارد نکردن به اعتبار شرکت ، مورد نیاز باشد- در صورت بیان مناسب ، روند ایجاد شده ، گمراه کننده نخواهد بود. برخی افراد باوردارند که چنین عملی ، تصمیم گیری را خدشه دارمی نماید و کیفیت سودرا کاهش می دهد ولی تصمیم گیری براین پایه استواراست که آیا نتیجههای بدست آمده قابل اتکا است وآیا مبادله ها به گونه ای مناسب بیان شده است یا خیر . از این رو می توان نتیجه گرفت که مدیریت سود، بد نیست. در حقیقت مقوله ای مورد پذیرش و مورد نیاز در درون و برون شرکت توسط تمامی باشد در مرحله بعد، محتوای اطلاعاتی افزایشی از پیش بینی های تحلیل گر،
بخش سوم: محافظه کاری سود
۲-۳) مفهوم محافظه کاری
محافظه کاری یکی از مفاهیم اساسی حسابداری است که همواره در ارائه اطلاعات مالی مورد توجه تهیهکنندگان قرار میگیرد. در ادبیات حسابداری دو ویژگی مهم محافظهکاری مورد بررسی قرار گرفته است: نخست، وجود جانبداری در ارائه کمتر از واقع ارزش دفتری سهام نسبت به ارزش بازار آن که توسط فلتهام و اوهلسون[۷۹] (۱۹۹۵) مطرح شده است. دوم، تمایل به تسریع بخشیدن در شناسایی زیانها و به تعویق انداختن شناسایی سود ها که توسط باسو عنوان شده است. باسو محافظه کاری را به عنوان «تمایل حسابداران جهت نیاز به یک درجه بالاتری از تایید پذیری برای شناسایی اخبار خوب در سود نسبت به اخبار بد تعریف می کند».
در حسابداری سنتی محافظهکاری به عنوان شناسایی سریع زیانها و شناسایی با تأخیر سودها تعریف شده است، پیشبینی سودها به معنی شناسایی سودها پیش از وجود ادعای قانونی نسبت به درآمدهایی که موجب ایجاد آنها شده و تأییدپذیر بودن آن درآمدها است. محافظهکاری بیانگر این نیست که تمام جریانهای نقدی مربوط به درآمد باید پیش از شناسایی سودـ برای مثال شناسایی فروشهای نسیه دریافت شوند، بلکه باید این جریانهای نقدی تأییدپذیر باشند. در ادبیات تجربی این ضرب المثل به صورت « تمایل حسابداران جهت نیاز به درجه بالاتری از تایید پذیری برای شناسایی اخبار خوب به عنوان سود، نسبت به شناسایی اخبار بد به عنوان زیان » تفسیر شده است( باسو،۱۹۹۷)[۸۰].
محافظهکاری درجه تاییدپذیری نامتقارنی را برای شناسایی سودها و زیانها ضروری میداند. با این تفسیر میتوان محافظهکاری را درجهبندی نمود. بدین معنی که هر چه تفاوت درجه تاییدپذیری مورد نیاز برای سودها بیشتر از زیان ها باشد محافظه کاری نیز بیشتر خواهد بود. به این گونه تفسیر از محافظه کاری «تاییدپذیری متفاوت »گفته میشود (واتز،۲۰۰۳)[۸۱]. یکی از پیامد های مهم رفتار نامتقارن محافظهکاری در مورد سودها و زیان ها اصرار بر ارائه کمتر از واقع خالص ارزش داراییها است. قانونگذاران بازارهای سرمایه، تدوین کنندگان استانداردها و دانشگاهیان، محافظه کاری را بدین دلیل مورد انتقاد قرار می دهند که این ارائه کمتر از واقع در دوره جاری می تواند موجب ارائه کمتر از واقع هزینه های دوره های آتی و از این رو منجر به ارائه بیش از واقع سود طی دوره های آتی شوند. اما APB (هیات تدوین اصول حسابداری) محافظه کاری را به عنوان یک میثاق تعدیلکننده حسابداری مالی در بیانیه شماره ۴ فهرست بندی نموده است و بیان میکند که دارائیها و بدهیها اغلب در یک شرایط نامشخص قابل ملاحظه ارزیابی می شوند و بنابراین حسابداران با رعایت احتیاط پاسخ میدهند.
کیسو و همکاران[۸۲] (۲۰۰۱) محافظه کاری را اینگونه تعریف می کنند، «به طور سنتی محافظه کاری در حسابداری وسیله ای است که به هنگام تردید در انتخاب رویه ای که ممکن است موجب ارائه بیش ازواقع داراییها و سود شود راه حلی را بر می گزیند که کمترین پیامد را داشته باشد.» برای مثال بند ۹۵ از بیانیه های مفاهیم حسابداری مالی شماره۲ (۱۹۸۰) چنین میگوید: «… اگر برای یک مبلغ دریافتنی یا پرداختنی دو برآورد با درجه احتمال یکسان وجود داشته باشد، محافظه کاری آن برآوردی را انتخاب خواهد کرد که کمترین خوش بینی در آن لحاظ شده باشد».
سود حسابداری به دلیل اینکه اطلاعاتی درباره جریانهای نقدی جاری و آتی مورد انتظار شرکت ارائه میکند مربوط به قیمت سهام است و از این رو، بر ارزش بازار شرکت تاثیرگذار میباشد. از لحاظ واکنش بازار اوراق بهادار نسبت به سودهای گزارش شده ، نظریه بازارهای کارا نشان می دهند که به طور سیستماتیک، روش های مختلف «اصول عمومی پذیرفته شده در حسابداری» موجب گمراهی سرمایه گذاران در محاسبه سود های عملیاتی گزارش شده نمیشوند. از این رو بر اساس مباحث نظری(هندریکسون و وان بردا ۱۹۹۲ و بیانیه مفاهیم حسابداری مالی شماره ۲)، سرمایه گذاران باید درجه ای از محافظهکاری را در قالب انتظارات خود از کاربرد سود حسابداری برای برآورد جریانهای نقدی آتی بکار گیرند( واتز و زیمرمن ،۱۹۸۶).
از دیدگاه تهیه کنندگان صورتهای مالی، محافظهکاری به عنوان کوششی برای انتخاب روشی از روشهای پذیرفته شده حسابداری که به یکی از موارد زیر منتج میشود، تعریف شده است:
شناخت دیرتر درآمد فروش ؛
شناخت سریع تر هزینه ؛
ارزشیابی کمتر دارایی ها ؛ و یا
ارزشیابی بیشتر بدهی ها ( شباهنگ، ۱۳۸۲).
از نظر اسمیت و اسکوسن محافظه کاری یعنی انتخاب یک راهکار حسابداری تحت شرایط عدم اطمینان که در نهایت به ارائه کم تر داراییها و درآمدهابیانجامد و کم ترین اثر مثبت را بر حقوق صاحبان سهام داشته باشد. ولک و همکاران محافظه کاری را تمایل حسابداران به شناسایی همراه با تأخیر سودها و ارزشیابی هرچه کمتر داراییها میدانند. بلیس معتقد است محافظه کاری شناسایی تمامی زیانهای بالقوه و عدم شناسایی سودهای محتمل است. باسوبیان می کند محافظه کاری، استفاده از درجات بالاتر قابلیت اتکا برای شناسایی و ثبت سودها واخبار خوشایند افزایش ارزشها و در مقابل، استفاده از درجات پایین تر قابلیت اتکاء برای شناسایی و ثبت زیانها و اخبار ناخوشایندکاهش ارزشها است. محافظه کاری به عنوان کم نمایی پیوسته ی ارزش دفتری خالص داراییها نسبت به ارزش بازار آن ها نیز تعریف شده است.در مفاهیم نظری حسابداری، محافظه کاری به عنوان “واکنش محتاطانه در مقابل عدم اطمینان و به منظور حمایت از حقوق و ادعاهای صاحبان سهام و اعتباردهندگان شناخته می شود؛ به طوریکه برای شناسایی اخبار خوب در صورتهای مالی نسبت به اخبار بد سطح بالاتری از قابلیت رسیدگی تأییدپذیری را الزامی می کند.
واتز محافظه کاری را ساز وکاری مؤثر در انعقاد قرارداد بین شرکت و اعتباردهندگان و سهامداران میداند که از آنها در مقابل فرصت طلبیهای مدیریت محافظت میکند. علاوه براین، محافظه کاری ممکن است پوشش مناسبی برای جلوگیری از مطرح شدن دعوای قضایی علیه شرکت شود که نه تنها ریسک طرح دعاوی را کاهش میدهد؛ بلکه موجب کم شدن هزینههای مرتبط میشود. با وجود فقدان تعریف جامع برای محافظه کاری، در ادبیات حسابداری دو ویژگی مهم بررسی شده است. نخست، تمایل به سریع کردن شناسایی زیانها و به تعویق انداختن شناسایی سودها که توسط باسو عنوان شده است. دوم، وجود جانبداری در ارائه کمتر از واقع ارزش دفتری سهام نسبت به ارزش بازار آن که فلتهام و اولسون آن را مطرح کرده اند.(محمدی، ۱۳۹۰).
۲-۳-۱) اهمیت محافظه کاری
از نظر بیور۱ (۱۹۹۸) رفتار محافظه کارانه به گونه ای است که منجر به انتخاب درآمدهای کمتر (نسبت به درآمدهای بیشتر) و هزینههای بیشتر (نسبت به هزینههای کمتر) می شود و زیانهای تحمل نشده را شناسایی می کند، در حالی که سودهای تحقق نیافته را شناسایی نمی کند. از این رو همان طور که فلتهام و اوهلسون۲ (۱۹۹۵) بیان نمودند انتظار بر این است که این نتایج باعث بروز اختلافی بین ارزش بازار و ارزش دفتری سهام در بلند مدت گردد (شروف و همکاران، ۲۰۰۴) ۳.
نمونههایی از رویههای حسابداری محافظه کارانه که منجر به شناسایی به هنگامتر اخبار بد میشوند عبارتند از: قاعده اقل بهای تمام شده یا بازار برای ارزشیابی موجودی کالا، شناسایی زیانهای کاهش ارزش ( ولی عدم شناسایی سودهای تجدید ارزیابی) برای داراییهای بلند مدت و حسابداری زیانهای احتمالی در مقابل سود های احتمالی. با تاکید بر اصل محافظه کاری، هنگامی که انجام موفق یک رویداد مالی با برخی ابهامات مواجه می شود رویههای حسابداری ترجیح می دهند که شک و تردیدی در شناسایی سود اعمال شود و همچنین معیارهای تایید پذیری بیشتری را پیش از شناسایی سود ضروری می دانند (همان منبع)
سود حسابداری به دلیل اینکه اطلاعاتی درباره جریانهای نقدی جاری و آتی مورد انتظار شرکت ارائه میکند مربوط به قیمت سهام است و از این رو، بر ارزش بازار شرکت تاثیرگذار می باشد ( واتز و زیمرمن،۱۹۸۶). از لحاظ واکنش بازار اوراق بهادار نسبت به سودهای گزارش شده، نظریه بازارهای کارا نشان می دهند که به طور سیستماتیک، روشهای مختلف «اصول عمومی پذیرفته شده در حسابداری»۶موجب گمراهی سرمایه گذاران در محاسبه سودهای عملیاتی گزارش شده نمی شوند ( همان منبع،ص۵)۷. از این رو بر اساس مباحث نظری(هندریکسون و وان بردا ۱۹۹۲ و بیانیه مفاهیم حسابداری مالی شماره ۲)، سرمایه گذاران باید درجه ای از محافظه کاری را در قالب انتظارات خود از کاربرد سود حسابداری برای برآورد جریانهای نقدی آتی بکار گیرند (اسکات،۲۰۰۳)۸.
۲-۳-۲) جایگاه محافظه کاری در استانداردهای حسابداری
هیأت استانداردهای حسابداری مالی۲ که در سال ۱۹۸۰ شروع به فعالیت خود نمود، محافظه کاری را این گونه تعریف می کند:محافظه کاری یک واکنش محتاطانه نسبت به شرایط ابهام۳ است و سعی دارد ابهام و ریسکهای ذاتی موجود در موقعیتهای تجاری، به اندازه کافی مورد توجه واقع شوند و مراقبت لازم از آن ها به عمل آید.
در استانداردهای حسابداری فعلی، رویکرد ترازنامه ای(نگهداشت سرمایه ثابت ) جایگزین رویکرد سود و زیانی شده است که برای سالهای زیادی در حسابداری رایج و مورد تایید نظریه پردازان بود. در رویکرد ترازنامه ای داراییها و بدهیها به صورت اختصاصی تعریف، شناسایی و اندازه گیری می گردد. اگر این امر به درستی انجام گردد درآمدها به عنوان افزایش در داراییها (کاهش در بدهیها ) و هزینهها به عنوان کاهش در داراییها (یا افزایش در بدهیها) اندازه گیری میشود. در صورت دسترسی به ارزش منصفانه می توان از آن برای اندازه گیری، بدون اینکه اصول رایج حسابداری مثل تطابق و اصل بهای تمام شده به کار رود، استفاده نمود. رویکرد ترازنامه ای با گرایش به سمت ارزش منصفانه،برای مفهوم محافظه کاری فضای کوچکی باقی می گذارد، به هر حال گرچه مبانی نظری استانداردهای حسابداری مبتنی بر چشم اندازهای تئوریکی است که در نگاه اول فضای کمی برای محافظه کاری یا اصول حسابداری رایج باقی گذاشته است،اما این مبانی کاملا عاری از این عوامل نیستند،برای مثال مفهوم تطابق درآمد و هزینه همچنان میبایست به اجرا در آید اما:
فرم در حال بارگذاری ...