میتوانند از طریق تولید، ایجاد و مبادله محصولات و ارزشها با دیگران، نیازها و خواسته های خود را برآورده سازند. تأکید مدیریت بازاریابی، بیشتر بر تعیین محصولات و یا خدمات سازمان بر مبنای نیازها و خواسته های مشتریان موردنظر و نیز استفاده از قیمتگذاری ارتباطات و توزیع مؤثر جهت آگاهی دادن، ایجاد تحرک و انگیزه و ارائه خدمات به مشتریان است (یعقوبی و همکاران، ۱۳۹۰). از این رو میتوان بازاریابی را طرز تفکری اقتصادی قلمداد کرد که عبارت است از راه حل رسیدن به اهداف سازمانی و یکپارچه نمودن فعالیتهای بازاریابی به منظور تشخیص و تامین نیازها و خواسته های بازارهای هدف، بطوریکه بتوان نسبت به رقبا بهتر و موثرتر عمل کرد. مفهوم بازاریابی را به اشکال گوناگون به شرح ذیل بین گردیده است:
-
- خواسته ها و نیازها را شناسایی و به آنها پاسخ دهید.
-
- اولویت با مردم است؛
-
- همگی در منافع شریک هستیم؛
-
- شما همه کاره هستید؛
-
- مطابق میل شماست.
پیتر دراکر[۶] (۱۹۷۳) هم معتقد است که هدف بازاریابی، فروش فراوان است. وی معتقد است که هدف این است که مشتری شناخته و نیازهای او درک نموده، بطریقی که کالا یا خدمت، با نیازهای او منطبق گردد و کالای خود را به فروش برساند (محب علی و فرهنگی، ۱۳۹۰: ۳).
در نهایت می توان گفت تلاش علم بازاریابی بر این است که شیوه های رفتار مصرف کننده را تحت تاثیر قرار دهد. این تلاشها برای سازمانها، مشتریان و جامعه تاثیراتی را به همراه دارد. کلیه افراد در جامعه در مقطعی از زمان به عنوان مشتریان یا مصرف کنندگان مطرح میشوند، بدین سبب شناخت و درک رفتار مصرف کننده برای همگی ما ضروری است. برای شناخت و تحکیم موقعیت محصول لزوماً نیازی به خرید یا استفاده از آن نیست بلکه از طریق ارتباطات با مصرف کنندگان و یا سایر منابع اطلاعاتی و حتی ارتباطات در مورد نام تجاری شرکت سازنده میتوان به آن دست یافت (مرتضوی، ۱۳۸۹).
۲-۲) دانش بازاریابی
در زمینه سازمانی، دانش به عنوان کل از چندین زیر دانش تشکیل می شود. این زیر دانش ها براساس زنجیره ارزش پورتر: دانش سازمان، دانش مدیریت منابع انسانی، دانش توسعه فنی، دانش لجستیک (داخلی و خارجی)، دانش عملیاتی، دانش بازاریابی و فروش و دانش خدمات هستند. یکی از مهم ترین زیر دانش ها، دانش بازاریابی است. پیتر دراکر می گوید، “از آنجا که هدف کسب و کار خلق مشتری است، هر کسب و کاری تنها دو وظیفه دارد: بازاریابی و نوآوری. بازاریابی و نوآوری ایجاد ارزش می کنند و مابقی هزینه اند” (Hamidizade & Azizi, 2009). برای تعریف دانش بازاریابی، باید به معنای بازاریابی رجوع کرد. هدف اساسی بازاریابی سودبخشی به مشتریان است. اظهارات اهمائی[۷] (۱۹۸۳) در ارتباط با ۳Cs مبنای مناسبی برای دسته بندی دانش بازاریابی است. مشتری[۸]، رقبا[۹] و شرکت[۱۰] ۳Cs هستند. شرکت ۴Ps و STPبخش بندی[۱۱]، هدف گذاری[۱۲] و موقعیت یابی[۱۳] را بر اساس جمع آوری اطلاعات از رقبا و مشتریان طراحی می کنند.
جدول (۲-۱) خلاصه ای از اجزاء تشکیل دهنده دانش بازاریابی
اجزاء تشکیل دهنده دانش بازاریابی | منبع |
اطلاعات سازمان دهی شده و ساختاری در ارتباط با بازارها، مشتریان، رقبا و روندها | تیسای و شیح[۱۴] (۲۰۰۴) |
دانش مشتری، دانش مصرف کننده و دانش بازار | شاو و همکاران[۱۵] (۲۰۰۱) |
آگاهی از عوامل، کنترل عوامل و کاربرد دانش در بازارهای جدید | لورنزون و همکاران[۱۶] (۲۰۰۵) |
مدیریت توسعه محصول (PDM)، مدیریت زنجیره تامین (SCM) و مدیریت روابط با مشتری (CRM) | اسریواستا [۱۷] (۱۹۹۹) |
فرایند دانش مشتری، تلاقی تحقیق و توسعه – بازاریابی و دانش رقبا | لی و کالانتون[۱۸] (۱۹۹۸) |
دانش مشتریان، رقبا و بازار | دشپاند[۱۹] (۱۹۹۹) |
منبع: (Hamidizade & Azizi, 2009)
دانش در ارتباط با نیازها، خواستها، عواملی که بر وفاداری، رضایت آنها تأثیر میگذارد (اولین C)، دانش در ارتباط با رقبا (شناسایی آنها)، استراتژیها و طرحهای آنها (دومین C) مبنای برای طراحی ۴Ps هستند و استراتژیهای STP بوسیله شرکت (سومین C) است. پس شرکت تلاش میکند تا تناسب مناسبی میان مشتریان، رقبا و خودش پیدا کند. دیدگاه های متفاوتی در ارتباط با اجزاء دانش بازاریابی وجود دارد که در جدول بالا خلاصه شدهاند (حمیدی زاده و خیرخواه عسکرآباد، ۱۳۹۱).
۲-۳) قابلیتهای بازاریابی
فرم در حال بارگذاری ...