(همان: ۱۳۰)
کشتهی عشقم و سی ساله شهید غزلم خلعت آخرتی بافتم از گیسویی
(همان: ۱۳۱)
دوید خون تو در خاک، لاله پیدا شد به چاه خورد صدای تو، ناله پیدا شد
(همان: ۱۳۳)
گل همیشه بهار محمّدی چو شکفت زشرم، لاله عرق کرد، ژاله پیدا شد
(همان: ۱۳۳)
در چشمانت قلاب می اندازد،/ قلب بالا میکشند!/ صدای درختانت گرفتهاست. (همان: ۳۰۵)
چه کسی فانوس زمین را روشن میکند؟ / چه وقت خیابان کفن میپوشد/ و به خانهها میریزند؟ (همان: ۳۰۶)
ریخت روی صورت ساعتها/ و روز در زیر خاک/ اشک ریخت. (همان: ۳۴۴)
وطن، چشم در راه صبحی شگفت دلت شد پر از ابر و باران گرفت
(همان: ۲۸۶)
بگذار شام، جامهی شادی به تن کند شب با غم تو کرده به تن، جامهی سیاه!
(همان: ۲۰۹)
تا موج، یاد تو افتاد، چون من قرار زکف دادم شد چاک، پیرهن باد، لرزید شانه دریا
(قزوه، ج، ۱۳۹۰: ۱۰)
امشب اما نگاه کن/ آسمان چگونه لبخند میزند. (همان: ۸۷)
یک شب، کدام شب؟ ، شب مرگ ستارهها/ یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت. (همان: ۲۱)
سکوت کردم،/ واژه ها به من سیلی زدند!. (همان: ۶۸)
پلک دل، تا صبح، این شبها به روی هم میافتد/ درتمام شهر تن دیگر نمیپیچید اذانم. (قزوه، ح، ۱۳۹۰: ۶۷)
برای ابر، کفن میدوزیم/ برای زمین، قبر میکنیم. (همان: ۱۳)
نگاه کردم/ مرگ، کفشهای مرا پوشیدهبود. (همان: ۲۱)
ای قاتلان عاطفه! اینجا چه میکنید؟ اینجا که خاک پای شهیدان غربت است
(قزوه، ح، ۱۳۹۰: ۲۰)
۳-۲-۳-۳-تلمیح
از ویژگی ادبی آثار منظوم قزوه تلمیح است. قزوه از این آرایه ادبی در میان اشعار خود بیشتر استفاده کردهاست به طوری که میتوان تلمیح را یکی از ویژگیهای ادبی قزوه به شمار آورد. تلمیح در لغت به معنی بهگوشهی چشم نگریستن است در اصطلاح ادبی عبارتاست از اینکه به گوشه ای از یک داستان یا حکایت یا ماجرایی در اشعار اشاره شود. (هادی، ۱۳۷۱: ۱۲۹)
و عنقریب خواهد مرد/ گوسالهی بزرگ تل آویو! (قزوه، ث، ۱۳۹۰: ۳۵۸)
همان شب که سرت بر نیزهها قرآن تلاوت کرد تو را در دامن زهرا (س) و دوش مصطفی(ص) دیدم
(همان: ۲۴۵)
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند: به ذولفقار، مگر برده است حیدر، دست؟
(همان: ۲۴۷)
سینه آتیش خلیله، اینجا عشقه که دلیله ببین این دلای عاشق، چه بهشتی آفریدن!
(همان: ۱۴۵)
شب تاریک و نخلستون و غربت دو کیسه نون و یه کاسه محبت
سحر محراب با شمشیر میگفت چه کردی با علی (ع) ای بیمروت؟
(همان: ۱۶۵)
دریا علی (ع)ست، گوهر یکدانهاش تویی در موج حادثات حسینات سفینه است
(همان: ۲۲۰)
الله اکبر از تو که الله اکبری ای مادر پدر که پدری را تو مادری
(همان: ۲۲۳)
از آسمان چارم، مسیح بازگشتهست زمین ولی چه تنهاست، مگر تو بازگردی!
(همان: ۱۴۱)
نقش اگر باشد عزاگویان حیدر حیدرند نقشهای باشد اگر با ابنملجم میکشند
(همان: ۳۳)
شانه بر زلف دعا میزنم و میگریم موسی من! تو بگو روز وشبان را چه کنم
(همان: ۳۵)
تو نوح نوحی امّا قصّهات شوری دگر دارد که در توفان نامت کشتی پیغمبران گم شد
(همان: ۵۴)
شب میلاد در چشم تو خورشیدی تبسم کرد شب معراج، زیر پای توصد کهکشان گم شد
فرم در حال بارگذاری ...