۵- غزالی آنرا پیوند حقیقت و شریعت میداند. زیرا انسان مطلبی را که نمیدانست بدون اکتساب درمییابد.
۶- الهام پس از دوری از شهوات و عبادات بسیار حاصل میشود.
۷- الهام مفید معارف کلی و نظری است.
۸- عارف در الهام میتواند برخی امور آینده را پیشبینی کند. مثلا حلاج از به دار آویخته شدن خود خبر داد.
۹- عارف میتواند افکار و خطورات ذهنی دیگران را بخواند.
د: معرفت اشراقی:
معرفتی است که توسط اشراق عقل فعال حاصل میشود. ابن سینا و سهروردی به این امر معتقد بودند.
۱- انوار عقلی بر نفوس مجرد از حواس و ماده به حسب استعدادشان عطا میشود.
۲- هر چه مجاهده بیشتر شود انوار بیشتری بر قلب او اضافه میشود. این انوار از طریق کشف، ذوق، مشاهده (سه طریق گذشته) بر انسان وارد میشود.
۳- سهروردی آنرا محصول[۱۴۳] دو امر میداند:
اول: توغّل و تلاش در مسائل فلسفی. یعنی معرفت عقلی که مستفاد از استدلال و برهان است و نور الانوار را ادراک عقلی مینماید.
دوم: معرفت ذوقی و شعوری: یعنی معرفتی که توسط ذوق، کشف، الهام، حدس برای انسان حاصل میشود. و ارتباط موجودات را با خالق آنها درمییابد.
۴- معرفت اشراقی، معرفتی عقلی است و دارای محتوای عقلی است و توسط اشراق عقل فعال حاصل میشود.
فتح و فتوحات
این واژه نیز در عرفان دارای اهمیت ویژهای است. عرفاء گاهی از مکاشفات خود از تعبیر فتح یاد میکنند. فتح در لغت به معنای گشایش است. کلید این گشایش را مفتاح گویند. خداوند در قرآن خود را صاحب این مفاتیح میداند[۱۴۴]. بوعلی سینا که نظام عالم را علّی و معلولی تصور میکند، این مفاتیح را علل اربعه میداند، اما در عرفان نظام غیب و شهود برقرار است و مراد از آن ظهور و خفای اسماء الهی است. انسانی که میخواهد به این مفاتیح دست پیدا کند، باید این اسماء[۱۴۵] را در خود بیابد و خود را مظهر اسماء و صفات کند. اما فتح دارای سه مرتبه است در اینجا به آنها اشاره میکنیم:
۱- فتح قریب: این اصطلاح از آیهی شریفهی « نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ »[۱۴۶] استفاده شده است. مراد از این اصطلاح این است که انسان منازل نفس را پشت سر بگذارد و به مقامات روحی و قلبی برسد. خداوند در قرآن انسان را ملزم میسازد که به نفس و بررسی آن و حفاظت از آن بپردازد: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ »[۱۴۷] در این مرتبهی انسان اولین کلید فتح علوم غیبی را بدست میآورد و میتواند در مراتب بالا صعود کند. اما این فقط گام اول است و گامهای بعدی در راه است. قلب انسان محل ریزش انوار الهی و شناخت حقایق عالم است. قلب پائینترین مرتبهی نفس انسانی است.
۲- فتح مبین: این اصطلاح از آیهی شریفهی: « إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا »[۱۴۸] استفاده شده است. این مرتبه هنگامی برای انسان میسر میشود که انسان مرحلهی پیشین را پشت سر گذارده باشد و به کمالات قلبی رسیده باشد. در این مرحله انسان به مقام ولایت میرسد و اسمای الهی بر او تجلی میکند در این مرحله کمالات قلبی نابود نمیشوند، بلکه به صورت کاملتر در این مرحله یافت میشوند. این مرحله مربوط به مرحلهی میانی نفس انسان که به «سر» معروف است میشود. انسان در مرحلهی سر به اسمای الهی متجلی میشود. البته تعبیر به (سّر و قلب) در کلام استاد جوادی و حنا فاخوری که در تعریف مکاشه ذکر شد عکس یکدیگرند.
۳- فتح مطلق: این اصطلاح از آیهی شریفهی « إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ »[۱۴۹] اخذ شده است. در این آیه که در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است به نوع خاصی از فتح اشاره نشده است و لذا فتح مطلق را قصد نموده است این آیه معنای به کمال رسیدن انسان و به نتیجه رسیدن است. لذا وقتی این آیهی شریفه نازل شد، پیامبر فرمود به من وعدهی فوت و رحلت از این جهان داده شده است. در این مرحله ذات احدی خدا بر عارف تجلی میکند و تمام رسوم و آثار مخلوقیت از او سلب میشود و به مقام فنای الهی میرسد.[۱۵۰] در این مقام عارف جز خدا را نمیبیند و جز صدای او را نمیشنود. البته این فناء، فناء وجودی نیست، فنای شهودی است. یعنی عارف غیر از خدا را نمیبینید نه اینکه وجود او با خداوند متحد شود. این مقام تعالی بس عظیم است که برای همگان قابل دسترسی نیست.
مشاهده و مکاشفه
این دو اصطلاح از مهمترین اصطلاحات در عرفان و همچنین تجربه دینی به شمار میروند. بهترین و گزیدهترین نوع فکر و اندیشه در نزد اهل علوم عقلی (حدس) و «قوهی قدسیه» است. ابن سینا بالاترین مرتبهی فکر را هنگامی میداند که انسان مستقیماً از مبادی معلوم به مجهول برسد و آنرا روشن کند و در این طریق تردد نکند. این سرعت انتقال را در فلسفه «قوه حدس» مینامند اما عارف فراتر از راه اندیشه به راه های دیگری امید دارد. کشف و مشاهده به مراتب بالاتر از فکر و اندیشهاند.[۱۵۱] اگر کشف و تجربه به معنای ارتقای روحی انسان متناهی برای رسیدن به خدای نامتناهی است، بالاترین مرتبهی آن کشف و مشاهده است زیرا غایت عارف رسیدن به خدا و مشاهدهی جمال اوست[۱۵۲]، بنابراین ما در اینجا به توضیح و تفسیر این دو درجهی اعلای تجربهی دینی میپردازیم.
مکاشفه و مشاهده در اصطلاح عرفاء دارای معانی بسیار نزدیک یکدیگر هستند به حدی که گاهی عرفای مختلف این دو را به جای هم به کار میبرند بین آنها تمایزی قرار نمیدهد. ولی نگاه دقیقتر، آن است که مشاهده را مقدمهی مکاشفه قرار دهیم. یعنی غایت و هدف هر مشاهدهای کشف و فهم حقیقت آن مشاهده است[۱۵۳] اما برخی مکاشفه را به معنای رفع حجاب تفسیر میکنند و لذا آنرا مقدمهی مشاهده[۱۵۴] میدانند به هر حال پرداختن به تفصیل این اختلافات خارج از حوصلهی این بحث است.
۱- مشاهده: مشاهده به معنای دیدن اشیاء با دلائل توحید و دیدن حق در اشیاء است. و محصول آن یقین عاری از هرگونه شک است. مشاهده بر سه قسم است: الف- مشاهدهی خلق در حق: یعنی اینکه از توحید و همچنین احدیت مخلوقات به احدیت خداوند پی ببریم. ب- مشاهدهی حق در خلق: و این بدین معناست که ما خداوند را در تمام اشیاء ظاهر ببینیم، پ- مشاهدهی حق به تنهایی: این مهمترین قسم مشاهده است، یعنی مشاهدهی خداوند و تجلیات او بدون توجه به خلایق. این قسم سوم آن است که از آن به رؤیت تعبیرمیشود، و حضرت موسی علیه السلام تقاضای آنرا از خداوند نمود. معنای این قسم آن است که تمامی حجابها کنار رود، و خداوند به وضوح دیده شود. امری که به عقیده شیعه امری محال است.
۲- مکاشفه: مکاشفه یعنی آنچه پس از مشاهده نصیب انسان میشود و انسان آن را[۱۵۵] درمییابد. ابن عربی میگوید: بهرهی مشاهده آن است که دیدی و شنیدی و چشیدی و بوییدی و لمس نمودی، و بهرهی کشف آن چیزی است که تو از این محسوسات فهمیدی. مکاشفه دارای سه قسم است: مکاشفه علمی، مکاشفه حال، مکاشفهی وجد.
مکاشفه علمی آن است که عارف آنچه را که مشاهده کرد بفهمد و مطالبی را که برای او روشن نبوده آشکار شود. مکاشفهی حال: آن است که عارف با نگاه کردن به عارف دیگر[۱۵۶] مقام او را نزد خداوند بفهمد و اگر حال عارف را دید، معنای حالات آنرا متوجه شود.
مکاشفهی توحید: و آن حالاتی است که در مجالس اهل عرفان برای ایشان حاصل میشود. مجالس این طایفه دو گونهاند، برخی فقط برای شخص عارف اتفاق میافتد و دیگران از آن بیبهرهاند. اما نوع دوم آن است که خداوند بر اهل یک مجلس تجلی کند و هرکس به اندازهی فهم خود از آن تجلی استفاده کند، و هر کس خود را مشمول رحمت الهی ببینید.
اقسام مکاشفه
به طوری کلی مکاشفات به دو نوع تقسیم میشوند: کشف صوری و کشف معنوی.
۱- کشف صوری:
کشفی است که در قوهی خیال و عالم مثال اتفاق میافتد و واسطهی آن صورتهای اشیاء است. این کشف با کنار رفتن حجابهای مادی برای عارف صورت میگیرد. اما وسیلهی این کشف حواس پنجگانه مشهور هستند. اما این بدین معنی نیست که حواس خمس در عالم مثال راه دارند، بلکه به این معناست که حواس پنچگانه با حضور جمعی خود در هر[۱۵۷] سه عالم (عقل، مثال، حس) وجود دارند. بنابراین مرتبهی مثالی و عقلی آن میتواند صور عقلی و مثال را درک نماید. اما همانگونه که در فصل آینده اشاره خواهیم نمود دراین مکاشفه احتمال خطا و دخالت شیطان وجود دارد. لذا صاحب تجربه و عارف دراین نوع مکاشفه نباید خود را مصون از خطر و اشتباه بداند و همواره شهود خود را با معیارهای مختلف مورد سنجش قرار دهند تا دچار انحراف نشوند.
از آنجایی که کشف صوری توسط حواس خمس صورت میگیرد، پنج نوع مکاشفه را در پی دارد: دیدن، شنیدن، بوئیدن، لمس کردن و چشیدن اقسام این نوع مکاشفهاند. لذا در رؤیاها و مکاشفات انواع مختلفی از این تجارب را مشاهده میکنیم. مانند اینکه حضرت مریم علیها السلام فرشتهی وحی را مشاهده نمود با او سخن میگوید و کلام او را میشنود. این نمونه از کاملترین موارد تجربهی دینی محسوب میشود.
۲- کشف معنوی:
کشفی است که به وسیله صور انجام نگیرد، بلکه معانی غیبی و حقایق را مستقیما شهود نماید. بنابراین این کشف در عالم مثال و خیال صورت نمیگیرد، بلکه علم حضوری و بیواسطه است که در آن شهود حقایق صورت[۱۵۸] میگیرد. این کشف بر خلاف نوع قبل خطا پذیر نیست و شیطان توان دخالت در آنرا ندارد. و لذا ارزشمندتر و معتبرتر از قسم اول است. اما اگر کشف معنوی و صوری با یکدیگر همراه شوند، از این قسم هم برترند. زیرا انسان آنچیزی را که میبیند، حقیقت آن را هم شهود میکند و لذا به مراتب متقنتر و مستحکمتر است.[۱۵۹]
انواع کشف معنوی
کشف معنوی دارای پنج قسم است. دو قسم آن حصولی و سه قسم آن حضوری است.
۱- کشف معنا در عقل بوسیلهی تفکر نمودن، این پائینترین قسم کشف معنوی است. اینکه بتوان این قسم را نوعی کشف معنوی نامید محل تأمل است. در هر صورت گاهی معانی غیبی در قوهی تفکر انسان نقش میبندد و انسان را به حقیقتی میرساند.
۲- کشف معنا در عقل بوسیلهی قوهی حدس، حدس همان تفکر بدون توسط حرکت است یعنی ذهن بدون حرکت میان معلوم و مجهول به سرعت به معلوم دست پیدا کند. لذا این قسم از قسم گذشته برتر است و آنرا قوهی قدسیه مینامند.
۳- کشف معنا در قلب: قلب بالاترین و برترین بخش نفس است. اگر معانی غیبی در این ناحیه آشکار شود از قبیل الهام، و اگر ارواح مجرده باشند، آنرا مشاهدهی قلبی مینامند.
۴- کشف معنا در روح: روح مرحلهی میانی نفس انسانی است. نفس کاملان و بزرگان عرفان، دراین مرحله معانی غیبی را دریافت نموده و به دیگر قوا انتقال میدهد.
۵- کشف معنا در سر: این پائینترین مرحلهی نفس است. معانی موجود در این مرحله غیر قابل توصیف و بیان است و اگر برای کسی به صورت ملکه حاصل شود علم او علم لدنی و مستمد از خداوند میشود.
نقش خیال در تجربهی دینی
در عرفان اسلامی قوهی خیال نقش مهمی را در مکاشفه و شهود برقرار میکند. همین امر سبب شده که دانشمندان زیادی مثل پرفسور هانری کربن[۱۶۰] و ویلیام چتیک را مجذوب خود کند، در حقیقت این قوه بسیاری از مشکلات کلامی و فلسفی را نیز حل مینماید. و لذا ضروری است که جایگاه این واژه در عرفان اسلامی شناخته شود. خیال دارای سه معنا یا سه مرتبه است:۱- خود عالم هستی ۲- قوهای بین حس و عقل ۳- عالمی بین دینا و آخرت (برزخ).
معنای اول نوعی فاصله است بین دو امر یعنی خدا (وجود) و عدم مطلق[۱۶۱]، عالم هستی عالمی بین وجود مطلق و عدم مطلق است. عالم هستی هر دو عالم دیگر را دربردارد، هم تجلی خداوند است و هم آثاری از عدم را نشان میدهد. خیال در هر سه معنای خود دارای خصوصیاتی است تضاد عدم قطعیت از خواص این کلمه است. عالم هستی دارای نور و ظلمت است و نوعی تضاد را تداعی میکند. در عین حال دارای تغییر صور است و لذا صورت خاص برای او قطعیت ندارد.
معنای دوم نیز چنین است، قوهی خیال دارای خواص عالم حس و عقل است در عین حال هیچکدام از آن دو نیست و حالت واسطهای دارد. این قوه دارای قدرت بسیاری است و توان خلق صورتهای گوناگون را دارا میباشد.
معنای سوم: عالمی است بین دنیا و آخرت و بین عالم جسم و عالم عقل. این عالم دارای صفات متضادی است هم نور و هم ظلمت هم باطن و هم ظاهر هم مرئی و هم نامرئی. این عالم دارای موجوداتی است. جن، ارواح و ابدان برزخی، فرشته سه رکن این[۱۶۲] عالم هستند. در این عالم تجلیات خداوند هم وجود دارد که گاهی با این سه موجود اشتباه[۱۶۳] میشود. و لذا انسان باید معیاری برای شناخت این امور پیدا کند. جن نه مادی است و نه روحانی ولکن دارای صفاتی است که هم روحانی است و هم مادی. از آنجا که عالم خیال دارای صفات مادی و روحانی است میتواند به اعیان روحانی صفات جسمانی دهد تا بتوان آنها را به حواس محسوس درک نمود، اما همانطور که گذشت صور در عالم خیال قطعیت ندارند و هر موجودی هر بار میتواند به صورتی درآید و خود را به صورتهای مختلف نشان دهد. لذا ارواح مجرده را میتواند تجسم کند یا ملائک را نشان دهد. و لذا جبرئیل به صورت دحیهی کلبی برای پیامبر ظاهر شد و همه آنرا دیدند امّا تا وقتی پیامبر نگفت، گمان میکردند همان دحیه[۱۶۴] اعرابی است. یکی از مهمترین ویژگیهای خیال در الهیات است. ابن عربی متذکر میشود که شناخت عقل از خداوند سلبی و تنزیهی است و شناخت کاملی نیست. قوهی خیال شناخت تشبیهی از خدا را ارائه میدهد و به شناخت عقلی کمک میکند که دست در دست هم دهند و با یکدیگر شناخت کاملی از خداوند ارائه دهند. خیالی میتواند تجلیات اسماء و صفات[۱۶۵] خدا را دریابد.
از منظر عارف خداوند دو تجلی دارد: ظاهر (شهود)، باطن (غیب). خداوند در هر دو عالم تجلی نموده است، قوهی خیال میان تجلیات مختلف وحدت ایجاد میکند و انسان را به مقام توحید میرساند. خیال این توانایی را دارد در خواب (رؤیا: مثل رؤیای حضرت ابراهیم و ذبح فرزند) و هم بیداری به فعالیت بپردازد، و حقایق خیالی را تصور کند. در این فعالیت قوهی خیال به معانی مجرد، لباس حسی میپوشاند و آنها را قابل درک و فهم میکند.
اما عالم خیال محل رهزنی هم هست. شیطان، جن و تصورات فاسد نفسانی نیز در همین قوه شکل میگیرد و میتواند خیال انسان را دچار انحراف بگرداند. و لذا انسان باید دائماً مراقب این قوه باشد. از دیگر آفات این قوه آن است که اکثر مردم و حتی عرفاء نمیتوانند بین حس و خیال تمایز بگذارند[۱۶۶]، و لذا در موارد زیادی این دو خلط میشوند. مثلا یاران پیامبر درنیافتند که دحیهی کلبی جسد متخیل است نه جسد حقیقی.
مشاهدات عارف در رؤیا
عرفاء تجارب دینی خود را با رؤیا شروع میکنند. از نظر ایشان یکی از طرق اولیه و آسان برای دسترس به حقایق عالم، عالم خواب و رؤیاست. لذا ایشان برای رؤیاها اهمیت زیادی قائلاند. اما سه نوع خواب و رؤیا برای ایشان اهمیت بیشتری دارد: ۱- خواب دیدن عارف ۲- خواب دیدن پیامبر ۳- خواب دیدن تجلیات خداوند[۱۶۷]. این رؤیاها در یک سطح نیستند و دارای مراتب متعددی هستند که خواب دیدن عارف پائینترین درجهی آن و خواب دیدن تجلیات خداوند حد اعلای آن است.
۱- خواب دیدن عارف: مقصود از این قسم آن است که عارفی زنده، عارفی را که از دنیا رفته در خواب ببینید. این خواب دو دلیل میتواند داشته باشد. اشتیاق به کشف حقیقتی که با خواب دیدن بر انسان کشف شود. دوم: اینکه انسان علاقه داشته باشد که مقام عارف را بعد از وفاتش دریابد.
برای مثال در خواب از سفیان ثوری پرسیدند که خداوند با تو چه کرد و به تو چه مقامی داد؟ او پاسخ داد: که من دو قدم بعد از مرگم برداشتم. اولی بر روی پل صراط دومی در بهشت[۱۶۸].
۲- خواب پیامبر اسلام:
خواب پیامبر اسلام و ائمه اطهار همیشه صادقه است و شیطان در آن راه ندارد. زیرا در احادیث شریفه آمده است که پیامبر فرمود: شیطان نمیتواند خود را به صورت و شکل ما در آورد و کسی که ما را در خواب دید حقیقتاً که خود ما را دیده است.
این قسم از خوابها از جهات مختلفی دارای اهمیت است، یکی آن است که خواب پیامبر، مقدمهای است برای مراحل بالاتر. لذا خواب پیامبر مقدمهای میشود که انسان بتواند عالم قدس و مجرد را مشاهده نماید. در اقوال عرفاء این گونه خواب هم زیاد نقل شده است. مثل خواب عارف بزرگ کتانی که از پیامبر خواست که از خدا بخواهد که قلبش نمیرد. پیامبر فرمود: هر روز چهل مرتبه ذکر «یا حی یا قیوم لا اله الا انت» را تکرار کن.
فرم در حال بارگذاری ...