شکل ۹ـ۲ الگوی بومتحولی
۵۶
شکل ۱۰ـ۲ الگوی فرضی رفتار مشکلآفرین
۹۵
شکل ۱ـ۳ نمودار مسیرها در الگوهای واسطهگر
۱۲۵
شکل ۲ـ۳ الگوی پیشنهادی پژوهش همراه با متغیرهای مشاهدهشده هر یک از متغیرهای نهفته
۱۶۱
شکل ۱ـ۴ الگوی کلی پس از برازش
۱۷۶
شکل ۲ـ۴ الگوی دختران پس از برازش
۱۸۲
شکل ۳ـ۴ الگوی پسران پس از برازش
۱۸۹
ح
معرفی موضوع پژوهش
فصل اول
۱ـ۱مقدّمه
نوجوانی۱[۱]یک دوره تحولی انتقالی۲ بین کودکی و بزرگسالی است که با تغییرات زیستشناختی، شناختی و رواناجتماعی چشمگیری همراه است. دوره نوجوانی برای برخی از نوجوانان، دوره سازش و بهبود سلامت روانی است اما برای برخی دیگر، دوره سازشنایافتگی و افزایش سطح آسیبشناسی روانی است. مطالعات اخیر در گروه نوجوانان، افزایش قابل ملاحظه مشکلات مرتبط با سلامت روان را نشان داده است (لکو۳، ۲۰۰۶). سازمان جهانی بهداشت۴(۲۰۰۴) پیشبینی میکند که تا سال ۲۰۲۰ میلادی این افزایش به ۵۰ درصد برسد.
درایفوس۵(۱۹۹۰، نقل از اندروز۶، ۲۰۰۷) مشکلات نوجوانان را به حوزههای بزهکاری۷، مصرف مواد، شکست تحصیلی و رفتار جنسی مخاطرهآمیز۸ تقسیم میکند. آخنباخ۹، دومنسی۱۰و رسکورلا۱۱(۲۰۰۲) رفتارهای سازشنایافته نوجوان را به نشانههای برونیسازیشده۱۲، نشانههای درونیسازیشده۱۳، مشکلات توجه۱۴، مشکلات اجتماعی و مشکلات تفکر مقولهبندی کردهاند.
بیشتر رفتارهای انسان تعیینکنندههای چندگانه دارند و رفتارهای مشکلآفرین۱۵ نوجوانان نیز از این قاعده مستثنا نیستند. پژوهشهایی که در این حوزه انجام شدهاند، نقش متغیرهای درونشخصی۱۶و بافتی۱۷ را به عنوان عوامل تأثیرگذار بر این گونه رفتارها گزارش کردهاند.
از عوامل درونشخصی که دستهای از مطالعات را به خود اختصاص داده، مفهوم هویت شخصی۱۸ است که ارتباط آن با رفتار مشکلآفرین از یکسو (برای مثال، شوارتز۱۹، پانتن۲۰، پرادو۲۱، سالیوان۲۲و شاپوچنیک۲۳، ۲۰۰۵) و عوامل بافتی از سوی دیگر (برای مثال، مس۲۴، یدما۲۵، ماسن۲۶و انجلز۲۷، ۲۰۰۵) در پژوهشهای جداگانه نشان داده شده است اما چگونگی تأثیرات همزمان۲۸این عوامل، یعنی، عوامل بافتی (خانواده، مدرسه،گروه همسال۲۹) و درونشخصی (هویت)، بر رفتار مشکلآفرین در اوایل دوره نوجوانی۳۰(۱۰ـ۱۳ سالگی) مشخص نیست.
در سطوری که در پی میآیند، ابعاد مسئله چگونگی روابط عوامل بافتی، هویت و رفتار مشکلآفرین در اوایل دوره نوجوانی مطرح میشوند و ارتباطهای علیّ این عوامل در قالب یک الگوی پیشنهادی ارائه میگردد.
۲ـ ۱ بیان مسئله
در اوایل دوره نوجوانی، یک رشته تغییرات جسمانی، بین شخصی۱[۲]و درونشخصی آغاز میشوند. برای بسیاری از نوجوانان، ورود به مدرسه راهنمایی با تغییرات بدنی چشمگیر مرتبط با بلوغ، مصادف است. در این دوره زمانی، در ماهیّت روابط نوجوان با دیگران نیز تغییری به وقوع میپیوندد؛ بدین ترتیب که اهمّیّت روابط با همسالان افزایش مییابد. در دوره نوجوانی همچنین جستجوی فعّال برای یک” شخصیّت متمایز۲” آغاز میشود. از زمان نظریّهپردازی اریکسون۳ در باب تحوّل رواناجتماعی، تحوّل هویت به منزله تکلیف رواناجتماعی بنیادی در دوره نوجوانی قلمداد شده است (هال۴و براسارد۵، ۲۰۰۸).
پیش از نوجوانی، هویت کودک مانند تکههای پارچهای است که به یکدیگر دوخته نشدهاند اما تا پایان نوجوانی این تکهها به صورت لباس چهل تکهای که منحصر برای فرد است به یکدیگر دوخته خواهند شد. این فرایند توحیدیافتگی در مرکز بحران مرحله پنجم رواناجتماعی اریکسون (۱۹۶۸، نقل از استاینبرگ۶، ۲۰۰۵) قرار دارد. نوجوان از میان همه روابط ممکن و قابل تصوّر در قلمروهای شخصی، حرفهای، جنسی و تعهدات ایدئولوژیکی باید به انتخابهایی دست بزند. نیروهای زیستشناختی و اجتماعیای که در نوجوانی همگرایی دارند، نوجوانان را به تعمّق در باب جایگاه خویش در جامعه، شیوههایی که دیگران آنها را در نظر میگیرند و عقایدشان برای آینده، وادار میکنند. دستیابی به احساس موزون و منسجمی۷ از هویت، فرایندی است که هم به لحاظ عقلی و هم به لحاظ هیجانی، دشوار است. به اعتقاد اریکسون تا پیش از نوجوانی، فرد ظرفیت روانی برآمدن از عهده این تکلیف را ندارد (استاینبرگ، ۲۰۰۵). از نظر اریکسون،احراز هویت یک فرایند بنیادی مثبت طیّ دوره نوجوانی است. احساس منسجم هویت به شخص کمک میکند که به تجربههایش سازمان و معنا دهد و تصمیمات و رفتارهایش را هدایت کند؛ در صورتی که احساس پراکنده و سردرگم۸ هویت، شخص را نسبت به رویدادهای بیرونی آسیبپذیر میکند (اریکسون،۱۹۵۰، ۱۹۶۸؛ نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۵؛ کوت۹و لوین۱۰، ۲۰۰۲).
در دوره نوجوانی، نه تنها شکلگیری روندهای تحولی مثبت همچون یک هویت منسجم آغاز میشود بلکه رفتارهای مشکلآفرین نیز معمولاً ظاهر میگردند و افزایش مییابند (شوارتز و دیگران، ۲۰۰۵). جسور۱[۳]و جسور۲(۱۹۷۷، نقل ازکوستا۳، ۲۰۰۸)، رفتارهای مشکلآفرین را رفتارهایی تعریف میکنند که از نظر اجتماعی به عنوان یک مشکل، منبع نگرانی یا نامطلوب در نظرگرفته میشوند و وقوع آنها نوعی پاسخ اجتماعی به دنبال دارد. بدین ترتیب، رفتارهای مشکلآفرین حوزه وسیعی را در برمیگیرند. این رفتارها ممکن است شامل اعمال غیرقانونی آشکار، همچون دزدی از مغازه، یا رفتارهای به ظاهر کمتر جدّی، مثل عدم اطاعت از قوانین والدین یا مراجع مدرسه، باشد. همچنین رفتار مشکلآفرین با رفتار مخاطرهجو۴ تا حدّی همپوشی دارد اما رفتار مخاطرهجو از رفتار مشکلآفرین گستردهتر است و شامل مخاطرههای عقلانی و بدنی میشود (گالامبوس۵، ۲۰۰۴).
آمار رسمی جرایم و تخلفات که به وسیله نیروی انتظامی ایران گزارش شده است، نشان میدهند که در سال۱۳۸۳ تعداد دستگیرشدگان جرایمی چون قتل عمد و غیرعمد، ضرب و جرح و صدمه، تهدید، تظاهر به چاقوکشی و سرقت، در گروه سنی ۱۷ ساله وکمتر، ۸۱۹۲ نفر بوده است (مرکز آمار ایران، ۱۳۸۹). آمارهای جهانی نیز نشان میدهند که طی دهه ۱۹۸۰ میلادی، در حالی که نوجوانان ۳/۱۴ درصد جمعیت ایالات متحده آمریکا را تشکیل میدادند، ۵/۳۵ درصد از جرایم غیرترافیکی به این گروه اختصاص داشته است. همچنین، تعداد افراد ۱۰ تا ۱۷ ساله که بین سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۹۱ به علت تجاوز به عنف، سرقت و قتل دستگیر شدهاند، ۴۸ درصد افزایش یافته است (اندروز، ۲۰۰۷). به گزارش مرکز کنترل و پیشگیری بیماری۶ (۲۰۰۴، نقل از بارتلت۷، هولدیچ ـ دیویس۸و بلیی۹، ۲۰۰۷)، ۳۳ درصد جوانان ۱۰ تا ۲۴ ساله زدوخورد بدنی داشتهاند، ۱۷ درصد یک اسلحه در ماه گذشته حمل کردهاند، ۲۸ درصد در۳۰ روز گذشته سیگار کشیدهاند، ۲۲ درصد ماری جوآنا و ۴ درصد کوکایین مصرف کردهاند. همچنین به گزارش “بنیاد دفاع از کودکان۱۰”(۲۰۰۲، نقل از سامروف۱۱، پک۱۲و اکلز۱۳، ۲۰۰۴)، تنها در سال ۲۰۰۰، ۷/۱ میلیون نفر نوجوان دستگیر شدهاند. به علاوه، آمارها نشان میدهد که مشکلات برونیسازیشده و مصرف مواد در میان دختران در حال افزایش است؛ مثلاً بین سالهای ۱۹۹۳ و ۲۰۰۲ میلادی، دستگیری زنان کمتر از ۱۸ سال در اکثر جرمها افزایــش یافته یا کمتر از مردان کاهش یافته است (اداره پیشگیری از بزهکاری نوجوانان، ۲۰۰۴، نقل از ها۱[۴]، تریستان۲، وید۳و استیس۴، ۲۰۰۶). باید بگوییم که برخی محققان (مانند هود۵و اسپارکز۶، ۱۹۷۰، نقل از دادستان، ۱۳۸۷) بر این باورند که آمار جرایم آشکار نشده یا پنهان تقریباً چهار برابر آماری است که مقامات رسمی منتشر میکنند.
مشکلاتی که در دوره نوجوانی پیش میآیند، نه تنها برای جامعه خطرناکاند و بار اقتصادی به آن تحمیل میکنند بلکه نوجوانان را از داشتن زندگی مفید و مؤثر محروم میسازند و در نقشهایی که آنها باید در دوره بزرگسالی ایفا کنند، مانند ازدواج، اشتغال سودمند و فرزندپروری، اختلالهایی بهوجود میآورند. در این پژوهش بر اوایل دوره نوجوانی متمرکز شدهایم؛ زیرا در این زمان است که ظهور هویت آغاز میشود و رفتار مشکلآفرین افزایش مییابد (آرچر۷، ۱۹۸۲؛ برویدی۸و دیگران، ۲۰۰۳). از آنجا که رفتار مشکلآفرین دارای پیامدهایی منفی برای فرد و جامعه است و اشتغال زودهنگام به رفتار مشکلآفرین، پیشآگهی اشتغال به رفتار مشکلآفرین در مراحل بعدی نوجوانی و در بزرگسالی است (ویندل۹، مان۱۰و ویندل۱۱، ۲۰۰۵، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹)، بررسی تعیینکنندههای رفتارهای مشکلآفرین، توجّه پارهای از پژوهشگران را به خود جلب کرده است. این تعیینکنندهها معمولاً به عوامل درونشخصی و عوامل بافتی تقسیم میشوند.
شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه انسجام کمتر هویت (عامل درونفردی)، نوجوانان را مستعد رفتار مشکلآفرین میکند (آدامز۱۲و دیگران، ۲۰۰۱). فرض شده است که سردرگمی هویت، آمادگی نوجوانان را به پرخاشگری۱۳، بزهکاری و دیگر اشکال رفتار انحرافی افزایش میدهد (جونز۱۴، ۱۹۹۲، ۱۹۹۴، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۵). شوارتز و دیگران (۲۰۰۵) در نمونهای متشکل از ۱۸۱ نفر نوجوان مهاجر اسپانیاییـ پرتغالی با میانگین سنی ۱۲,۷ سال، به این نتیجه دست یافتند که انسجام هویت بهطور معناداری با رفتار مشکلآفرین رابطه منفی دارد.
شواهد پژوهشی، از ارتباط این دو فرایند تحولی مثبت (هویت منسجم) و منفی (رفتار مشکلآفرین) حکایت میکنند اما مطالعاتی که به این روابط پرداختهاند، عوامل بافتی خانواده، مدرسه و گروه همسال را که ممکن است هم به هویت و هم به رفتارهای مشکلآفرین مربوط باشند، در یک مطالعه واحد مورد توجّه قرار ندادهاند. شوارتز و دیگران (۲۰۰۵) صرفاً عامل بافتی خانواده و در پژوهشی جدیدتر (شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹) مدرسه را در این زمینه مدّ نظر قرار دادهاند، اما همانطور که سامروف و دیگران (۲۰۰۴) بیان کردهاند، مطالعاتی که یک یا دو بافت را به عنوان پیشبینیکننده مشکلات برونیسازیشده مطرح میکنند، با حذف دیگر عوامل مؤثر بافتی، تصویر گمراهکنندهای از تأثیرشان فراهم میآورند.
بر مبنای روانشناسی گستره زندگی۱[۵](بالتس۲، ۱۹۷۹، نقل از سامروف و دیگران، ۲۰۰۴)، عوامل بافتی از تعیینکنندههای مهم رفتار محسوب میشوند. نظریههای اجتماعی ـ بومشناختی۳(برونفنبرنر۴، ۱۹۸۶؛ شاپوچنیک و کوتسورت۵، ۱۹۹۹، نقل از شوارتز و دیگران، ۲۰۰۹) بر روابط متغیرهای بافتی چندگانه بر کنشوری نوجوان تأکید دارند. بر اساس نظریّه بومشناختی برونفنبرنر، تحول انسان به ویژه در وهلههای نخستین زندگی و تا حد زیادی در طول عمر، از خلال فرایندهای تعاملی بین انسان زیستروانشناختی فعال در حال تکامل و اشخاص، اشیا و نمادهای موجود در محیط بلافصل او بهوقوع میپیوندد (برونفنبرنر، ۱۹۹۴).
فرم در حال بارگذاری ...