ابوبکر سعد آن که دست نوال نهد همتش بر دهان سؤال(همان،۲۱۰)
و در حکایتی از باب دوم بوستان گوید:
عدو را نبینی در این بقعه پای که بوبکر سعد است کشور خدای
بگیر ای جهانی به روی توشاد جهانی، که شادی به روی تو باد(همان،۲۱۵)
سعدی از ابوبکر بن سعد، بسیار یاد کرده است، برای نمونه می توان به اشعار زیر اشاره نمود. در بوستان گوید:
از آن جمله سختی که بر من گذشت دهانم جز امروز شیرین نگشت
در اقبال و تأیید بوبکر سعد که مادر نزاید چو او قبل و بعد
زجور فلک دادخواه آمدم در این سایه گستر پناه آمدم (همان،۲۹۴ و۲۹۵)
پارس در سایه ی اقبال اتابک ایمن لیکن از ناله ی مرغان چمن غوغا بود (همان،۴۱۵)
خلق گویند: برو، دل به هوای دگری ده نکنم، خاصّه در ایّام اتابک دو هوایی(همان۵۰۹)
در مرثیه ای در زوال خلافت بنی عباس، نیز از تدبیر ابوبکر برای حفظ شیراز از حمله ی مغول یاد می کند و می گوید:
یا رب این رکن مسلمانی به امن آباد دار در پناه شاه عادل پیشوای ملک و دین
خسرو صاحب قران غوث زمان بوبکر سعد آنکه اخلاقش پسندیده است و اوصافش گزین
مصلحت بود اختیار رای روشن بین او با زبردستان سخن گفتن نشاید جز به لین
(سعدی،۱۳۸۴ ،۶۶۸)
«حمدالله مستوفی»درباره ی ابوبکر بن سعد می گوید:(( ابن سعد بن زنگی بن مودود بعد از پدر به پادشاهی نشست. پادشاهی عاقل، عادل، خیّر، بزرگ منش بود. در حقّ اهل علم و مشایخ و اهل بیوتات قدیم، انعامات فرمودی، به خلاف آن چه در ملک فارس بودند، به دیگر ولایات جهت ایشان وظایف فرستادی. نام او در پادشاهی درجه ی عالی یافت.)) (مستوفی،۱۳۸۷،۵۰۶)
«اقبال آشتیانی» درباره ی او گوید:(( اتابک ابوبکر مثل پدر در شیراز ابنیّه ی خیر بسیار ساخت و از آن جمله، دار الشفای بزرگی بود که درآن جا مرضی را مجاناً معالجه می کردند و غذا و دوا می دادند و او مردی دین دار و زاهد و صوفی مشرب و مربی صلحا و زهاد و دراویش بود و بر این طایفه موقوفات بسیار قرار داد ولی از حکمت و علوم عقلی تنفر داشت و به همین منظور جماعتی از این طایفه را از شیراز خارج نمود.)) (اقبال آشتیانی، ۱۳۸۷،۳۹۷)
بنا بر آن چه عنوان گردید، ابوبکر شایسته ی ستایش سعدی است. در دوره ای که اهل علم به جهت حمله ی مغول به نقاط مختلف دنیا پناه برده اند، او در نکوداشت اهل علم و ادب، پرورش طالبان علم، کوشش می کرد و سعدی نیز ضمن نصیحت و دعوت او به مهربانی با مردم و کمک به درماندگان، او را مدح می نمود.
سعد بن ابوبکر بن سعد زنگی(۶۵۸)
پس از ابوبکر، دومین اتابک سلغری که سعدی در مدح او شعر می سراید، اتابک سعد بن ابوبکر بن سعد زنگی است. شیخ شیراز در آغاز بوستان مثنویی در مدح ابوبکر بن سعد سروده، که ۴۲ بیت دارد و این گونه آغاز می شود:
جوان جوان بخت روشن ضمیر به دولت جوان و به تدبیر پیر
به دانش بزرگ و به همّت بلند به بازو دلیر و به دل هوشمند
زهی دولت مادر روزگار که رودی چنین پرورد در کنار(سعدی،۱۳۸۴،۱۶۰)
سعدی ضمن بر شماری فضایل ابوبکر، او را به درستکاری نصیحت می کند و در پایان ارزش نصایح خود را یاد آوری می کند.
نصیحت کسی سودمند آیدش که گفتار سعدی پسند آیدش(همان،۱۶۱)
((این ابوبکر ابن سعد زنگی بن مودود بعد از پدر پادشاهی بدو تعلّق گرفت. او رنجور بود. به دوازده روز بعد از وفات پدر در گذشت.))(مستوفی، ۱۳۸۷،۵۰۶)
در تاریخ مغول درباره ی پادشاهی او سخنی نمی بینیم امّا آمده است: (( وفات سعد در محال تفرش دوازده روز بعد از مرگ اتابک ابوبکر یعنی در تاریخ ۱۷ جمادی الاولی اتّفاق افتاده و او در حیات پدر نیز محترم و مربّی اهل علم و ادب بوده، شیخ سعدی از خواص اوست و تخلّص خود را از نام او گرفته.)) (اقبال آشتیانی،۱۳۸۷،۴۰۰)
سعدی در قصاید: نیز سعد را مورد ستایش قرار می دهد و ۸ بیت در مدح او می سراید که این گونه شروع می شود:
مطرب مجلس بساز زمزمه ی عود خادم ایوان بسوز مجمره ی عود(سعدی،۱۳۸۴ ،۶۲۲)
که ضمن بیان ارزش دوست و زیبایی روزهای بهاری، سعد را به تلاش دعوت می کند و در بیت پایانی نیز او را وارث پادشاهی می داند و می گوید:
وارث ملک عجم اتابک اعظم سعد ابوبکر سعد زنگی مودود (همان ،۶۲۲)
او در وداع سعد بن ابی بکر نیز گوید:
رفتی و صد هزار دلت دست در رکیب ای جان اهل دل که تواند ز جان شکیب
گویی که احتمال کند مدّتی فراق آن را که یک نفس نبود طاقت عتیب(همان،۶۱۰)
سعدی علاوه بر اشعار فوق، در مقدمه ی گلستان ضمن تقدیم کتاب گلستان به او، به شکل زیبا او را یاد می کند.
((و تمام آنگه شود به حقیقت، که پسندیده آید، در بارگاه شاه جهان پناه، سایه کردگار، پرتو لطف پروردگار، ذخر زمان و کهف امان المویّد من السماء المنصور،… سعد بن الاتابک الاعظم، شاهنشاه المعظّم، مولی ملوک العرب و العجم، سلطان البرّ و البحر، وارث ملک سلیمان…)) (سعدی،۱۳۸۴ ،۱۲ )
اتابک محمّدبن سعد(۶۵۸-۶۶۰)
در مدح اتابک محمّد بن سعد گوید:
بناز ای خداوند اقبال سرمد به بخت همایون و تخت ممهّد
مغیث زمان ناصر اهل ایمان گزین احد یاور دین احمد
خداوند فرمان ملک سلیمان شهنشاه عادل اتابک محمّد
زسعد ابوبکر تا سعد زنگی پدر بر پدر نامور جد بر جد(همان، ۶۱۷)
پس ازذکر پادشاهی اجداد اتابک محمّد، به او نصیحتی می نماید که جهان به کسی نمی ماند و مسند این جهانی، شایسته ی تکیه کردن نیست، بلکه زندگی را صرف کار های نیک کن تا نامت جاودانه بماند. سعدی در مرثیه ای که برای ابوبکر بن سعد و سعد بن ابوبکر می سراید، به ذکر محمّد بن سعد می پردازد و می گوید که اقبال، تخت را از هفتاد ساله به هفت ساله می دهد و همه ی بزرگان نیز سر خدمتکاری بر در گاه او می گذارند. در پایان نیز به نصیحت او می پردازد که بدون گناه مردم را اذیّت نکن.
هنوز روی سلامت به کشور است و عید هنوز پشت سعادت به مسند است سعاد
کلاه دولت و صولت به زور بازو نیست به هفت ساله دهد بخت و دولت از هفتاد
به خدمتش سر طاعت نهند خرد و بزرگ در آن قبیله که خردی بود بزرگ نهاد(همان،۶۶۵)
و نیز در مرثیه ی سعد ابن ابوبکر گوید:
در این گیتی مظفر شاه عادل محمّد نامبردارش بماند
سعادت پرتو نیکان دهادش به خوی صالحانش پروراند(همان،۶۶۲)
امّا این اتابک محمّد که ذکر او در اشعارشیخ، همراه با دعا و نصیحت می باشد پسر بچه ای ده ساله است که درباره ی او در تاریخ گزیده می خوانیم :((ابن سعد بن ابی بکر بن سعد زنگی بن مودود بعد از پدر و جد، پادشاهی به نام او مقرّر شد. چون او کودک بود، مادرش ترکان خاتون مدّبر ملک گشت . دو سال و هفت ماه بر این منوال بود.))(مستوفی،۱۳۸۷،۵۰۶)
« اقبال آشتیانی» درباره ی این اتابک خردسال گوید: (( هلا کو نیز حکومت فارس را به نام محمّد صادر کرد. خواجه فخر الدّین ابو بکر به خدمت او آمد و سر به خدمتگزاری فرود آورد. ولی به فرمان ترکان او را محرمانه به قتل آوردند. اتابک محمّد بعد از دو سال و هفت ماه در ذی الحجه ۶۶۰ در همان خردسالی از بام به زیر افتاد و مرد.))( اقبال آشتیانی،۱۳۸۷،۴۰۱)
در اشعاری که سعدی در مدح اتابک محمد سروده، فقط نصیحت می کند که نام نیک سبب ماندگاری است. نصیحت من به تو همان نصیحتی است که در حقّ پدر بزرگت به جای آوردم . اگر خواهان آبادی ملک و خاندان هستی، مردم را اذیّت نکن.
اتابک مظفّر الدّین سلجوقشاه(۶۶۱-۶۶۲)
فرم در حال بارگذاری ...