قابلیت ها
ارزش
علاقمندی ها
مشارکت
انتظارات
شکل (۴-۱): چارچوب مدل کسب و کار مسئولانه
۴-۱-۵-۱)علاقمندی ذینفعان
علاقمندی ها تعیین کننده ی عوامل و روش های ایجاد کننده ی ارزش های مورد نظر ذینفعان می باشند. با توجه به اینکه ذینفعان مختلف نگرش ها و رویکردهای مختلفی به فعالیت های یک سازمان دارند، علاقمندی های مختلفی نیز خواهند داشت. گاهی این علاقمندی ها با یکدیگر در تقابل و تضاد قرار می گیرند و ساده ترین راهی که یک سازمان برای از بین بردن این تضاد می تواند در پیش گیرد حذف ذینفعی است که از زاویه دید سازمان منفعت کمتری دارد و یا قدرت مقابله با سازمان را ندارد. این سبک و سنگین کردن ذینفعان برای انتخاب رابطه جایگزینی نام دارد که محققان و پژوهشگران مختلفی به آن پرداخته اند.
فریمن [۲۰] با رد رابطه جایگزینی معتقد است مدیران به جای توجه به این رابطه و حذف یک ذینفع و یا نادیده گرفتن علاقمندی های آن به نفع ذینفع دیگر باید بر نوآوری تمرکز نمایند و از طریق خلق محصولات و یا روش های جدید با بهره گرفتن از علاقمندی های مشترک تمام ذینفعان کلیدی بیشترین ارزش ممکن را برای سازمان و ذینفعان فراهم نماید.
با توجه به این که بحث اصلی این تحقیق مسئولیت سازمان در قبال ذینفعان می باشد، توجه به مبحث علاقمندی های ذینفعان از اهمیت بالایی برخوردار است. بنا به نظر ناسی [۲۱]برای تعیین وظایف اخلاقی سازمان در قبال ذینفعان، درک علاقمندی های هر ذینفع ضروری است. رویکرد این تحقیق آن است که برای تعیین کلیه ی وظایف سازمان در قبال ذینفعان که بنا به چارچوب شوارتز و کرول [۲۵] شامل وظایف اقتصادی، اخلاقی و قانونی می باشد، باید درک و شناخت مناسبی از علاقمندی ها وجود داشته باشد. در واقع می توان این گونه بیان کرد که علاقمندی های ذینفعان نمایانگر مسئولیت هایی است که سازمان در قبال ذینفعان و همچنین ذینفعان در قبال یکدیگر دارند.
با توجه به نقش و اهمیت ذینفعان در مسئولیت های سازمان، ما نمی توانیم ذینفعان را از این چارچوب حذف کرده و آنها را نادیده بگیریم هرچند که ممکن است علاقمندی های آنها نسبت به CSR با یکدیگر در تضاد و تقابل باشد. به طور مثال محققانی چون بارنی و رابین[۱۵۸] و همچنین گاس و روبرتز[۱۳۷,۱۳۸] [۱۵۹] به این نکته اشاره دارند که برخی از مدیران برای افزایش اعتبار و شهرت خود به عنوان نمایندگان مسئول و پاسخگوی سازمان به افزایش سرمایه گذاری در CSR می پردازند و این در حالی است که این سرمایه گذاری به هزینه ی سهامداران انجام می شود. وقتی علاقمندی ذینفعان با مفهوم کسب و کار یکپارچه گشته و در واقع مفهوم کسب و کار بر اساس علاقمندی های ذینفعان تعریف و مشخص شود استراتژی های سازمان بر اساس سود سازمان که تضمین کننده ی سود سهامداران است از یک سو و سود سایر ذینفعان از سوی دیگر تدوین و تحلیل خواهند شد. این هنر و توانایی رهبران است تا خواسته ها و علاقمندی های ذینفعان مختلف را متعادل نموده و استراتژی های سازمان را در همین جهت تعیین و مشخص نمایند. «دستور العمل CSR به طور قابل وضوحی درباره ی تصمیمات استراتژیک بوده و رهبران کسب و کارهای مختلف باید به این درایت و هوشمندی دست یابند که در کدام بخش های CSR سرمایه گذاری کنند تا ذینفعان مختلف را راضی و متقاعد نمایند» [۶۵,۱۰۸,۱۳۹].
ارتباطات بین ذینفعان مختلف همراه با شفافیت و صداقت سازمان می تواند یک روش موثر در ایجاد تعادل و جلب رضایت ذینفعان بوده و آنها را برای مشارکت در فرایند های خلق ارزش برانگیخته و انگیزه ی لازم را در آنان ایجاد نماید. سازمان ها باید به خلق ارتباطات هماهنگ و هارمونیک به صورت خلاقانه اقدام نمایند تا حداکثر ارزش خلق شود.
برای شناخت و درک حوزه ی های مورد علاقه ی ذینفعان، سازمان ها باید تمام این حوزه ها را شناسایی و طبقه بندی نموده و در مورد آنها با ذینفعان خود به بحث و تبادل نظر بپردازند. این حوزه ها می توانند به مواردی چون: انرژی، آلودگی های مختلف محیط زیستی، تعلیم و تربیت، شرایط کاری، بیکاری، بهداشت و امنیت، افراد ناتوان و معلول، اخلاق کسب و کار و …. مربوط شوند.
۴-۱-۵-۲) مشارکت ذینفعان
مشارکت ذینفعان را می توان در یک حالت بسیار عمومی بدین صورت تعریف کرد: «فرایند مداخله افراد و گروه هایی که بر سازمان تاثیر گذاشته یا از آن تاثیر می پذیرند» و این مداخله از طریق ذینفعانی که به سازمان نزدیک بوده و منابع آن را تامین می کنند مانند سهامداران، کارکنان، مشتریان و تامین کنندگان و همچنین ذینفعان با فاصله ی دورتر که در بخش های اجتماعی یا سیاسی مربوط فعالیت دارند مانند سازمان های غیر دولتی، گروه های فعال و انجمن های محلی، انجام می شود [۲۲]. گرین وود مشارکت ذینفعان را به عنوان شیوه هایی که سازمان بکار می گیرد تا ذینفعان اش را به شکل مثبتی در فعالیت های سازمان درگیر نماید تعریف کرده است و معتقد است هرچه سازمان با ذینفعان اش مشارکت بیشتری داشته باشد نسبت به آنها مسئول تر و پاسخگو تر خواهد بود .[۲۳]
تعریف محقق از مشارکت ذینفعان آن است که کلیه ی فعالیت هایی که ذینفعان بر اساس علاقمندی هایشان و در ارتباط و همکاری با سازمان و همچنین سایر ذینفعان انجام می دهند تا به خلق ارزش بپردازند.
زمانی که علاقمندی های ذینفعان، تشخیص داده شده و مفهوم کسب و کار (و بخصوص انتخاب های استراتژیک) بر اساس آنها تعریف و مشخص شد، سازمان نیازمند مشارکت ذینفعان خواهد بود.
علاقمندی های ذینفعان و پس از آن مشارکت آنان قابلیت های مورد نیاز برای اجرای استراتژی های سازمان را مشخص خواهند نمود. منابع و فرایند ها باید برای دستیابی به انتظارات ذینفعان و همچنین اهداف سازمان تهیه و آماده شوند. کریستین راینینگ – تونسن[۱۶۰] [۱۴۰] در مصاحبه ای با مجله ی MIT Sloan Management Review (August, 2011) چنین بیان می کند: «اگر من استراتژی های خوب، ارتباطات خوب و مدیران خوب داشته باشم می توانم سرمایه ی مورد نیاز را بدست آورم. امروز شما نمی توانید ابتدا سرمایه فراهم کنید و سپس داستان کسب و کار خود را بنویسید. داستان سرمایه گذاران بسیار مهم است. اگر این داستان به اندازه ی کافی خوب باشد شما می توانید سرمایه حاصل کنید.»
۴-۱-۵-۳) انتظارات ذینفعان
می توان انتظارات ذینفعان را تعیین کننده ارزش هایی دانست که حاصل علاقمندی ها و مشارکت ذینفعان در سازمان است. پس از اینکه علاقمندی ها عوامل و روش های خلق ارزش را مشخص نموده و مشارکت ذینفعان این عوامل و روش ها را فراهم و اجرا نمود، ارزش های خلق شده باید مرتفع کننده ی انتظارات ذینفعان باشند تا آنان برای مشارکت های بعدی انگیزه ی لازم را داشته باشند.
در واقع می توان گفت زمانی که همه ی چیز ها به طور مناسب و صحیحی فراهم شود، انتظارات ذینفعان تحقق خواهند یافت و با توجه به اینکه علاقمندی ها و مشارکت ذینفعان در تناسب و هماهنگی با CSR شکل گرفته اند، انتظارات نیز بر خلاف مسئولیت های سازمان نخواهند بود.
محقق گزاره ی ارزش مشتریان را که توسط جانسون و همکاران [۱۷] به این صورت توضیح داده شده است: «یک شرکت موفق شرکتی است که راهی برای خلق ارزش برای مشتریان اش می یابد….» را به این عبارت تغییر داده است: «یک شرکت موفق شرکتی است که راهی برای خلق ارزش برای ذینفعان اش می یابد» (که این ارزش بر اساس علاقمندی ها و مشارکت ذینفعان در کسب و کار می باشد و انتظارات آنان تعیین کننده ارزش های مورد نظر آنان است). سازمان های کمی به نظر می رسد که به گزاره ی ارزش در یک حوزه و مفهوم گسترده تر آن برای مجموعه ی ذینفعان توجه نموده باشند [۹۸]. «گزاره ارزش ذینفعان می تواند به عنوان مکانیسم تنظیم ارزشی عمل کند که می تواند به سازمان در دستیابی به یک تعادل آگاهانه بین ذینفعان کمک نماید» [۹۸]. وقتی سازمان ها اعمال مربوط به مسئولیت های خود را با مفهوم کسب و کار و قابلیت های سازمان یکپارچه نمایند، گزاره ارزش ذینفعان با جامعه در تقابل نخواهد بود چرا که پیشاپیش جامعه نیز به عنوان یکی از ذینفعان در نظر گرفته شده و ارزش خلق شده با مسئولیت سازمان هماهنگ و همساز خواهد بود.
برای روشن تر شدن مباحث ذکر یک مثال ضروری است. فرض می کنیم شرکت X اقدام به تولید کالای m می کند. برای تولید این کالا شرکت X نیاز به تامین مواد اولیه از شرکت Y دارد. در حالت فرضی بسیار ساده می توان ذینفعان شرکت X را مشتریان، سهامداران، جامعه، دولت، کارکنان و شرکت Y دانست.
در حالت اول سهامداران شرکت X درخواست حداکثر سود را بدون توجه به حقوق سایر ذینفعان دارند. مشتریان کالایی با بیشترین کیفیت و کمترین قیمت را طلب می کنند. کارکنان طالب بیشترین حقوق و مزایا و حداقل زمان کاری می باشند. جامعه انتظار دارد که شرکت X هیچ مخاطره و تهدیدی برای محیط زیست، نسل های آتی و سایر مسائل اجتماعی نداشته باشد. شرکت Y انتظار دارد مواد اولیه را به بالاترین قیمت و به صورت نقدی بفروشد و دولت انتظار وصول مالیات را به صورت کامل و در زمان مقرر دارد. این درخواست ها باعث می شوند که برخی محققان علاقمندی های ذینفعان را در تضاد و تقابل با یکدیگر بدانند در حالیکه این برداشتی کاملا ناصحیح می باشد. در چنین حالتی هرگز کسب و کاری شکل نخواهد گرفت و یا در صورت وجود به زودی از بین خواهد رفت چرا که کلیه ی ذینفعان پس از اینکه انتظارات آنان محقق نشد شرکت را ترک خواهند نمود.
در حالت دوم علاقمندی های ذینفعان مختلف تعدیل شده تا تعامل و مبادله بین آنان ادامه یابد و همه به رضایت نسبی برسند. سهامداران به سود کمتر رضایت می دهند تا قادر باشند کالای خود را بفروشند. مصرف کنندگان حاضرند قیمت بیشتری برای کالای مورد نظر خود بپردازند چرا که در قیمت مورد انتظار آنان شرکت X متضرر شده و محکوم به تعطیلی خواهد بود و بنابراین اصلا کالایی تولید نخواهد شد. شرکت Y هم ناچار است در تعامل با شرکت X مواد اولیه را به قیمتی بفروشد که هزینه ی تمام شده ی کالای m برای شرکت X بیش از قیمت فروش آن نشود تا مانند حالت قبل امکان ادامه ی تولید را داشته باشد و در غیر این صورت ناچار به تعطیلی خواهد بود و از این رو شرکت Y هم چون دیگر امکان فروش مواد اولیه را نخواهد داشت مجبور به تعطیلی خواهد شد. دولت مالیات ها را طوری وضع می کند که شرکت X امکان پرداخت آن را داشته باشد و در غیر این صورت مالیاتی پرداخت نخواهد شد و از این رو دولت نیز درآمدی نخواهد داشت. کارکنان باید یا انتظارات خود را کاهش داده و حقوق کمتری طلب کنند و یا اینکه کارایی و بهره وری کار آنها متناسب با حقوق و مزایای درخواستی شان باشد. جامعه از طریق ایجاد شغل و تولید کالا توسط شرکت X بهره مند خواهد شد ولی اینکه هزینه ی مربوط به مسئولیت های سازمان در قبال نسل های آتی و محیط زیست توسط چه کسی پرداخت شود و اینکه چطور سازمان این هزینه را به فایده تبدیل نماید کمی پیچیده است. ممکن است اکثر ذینفعان به این اتفاق نظر برسند که مسئولیت های اجتماعی که هزینه بر بوده و سازمان قادر به کسب سود از آنها نمی باشد نادیده گرفته شوند تا بار هزینه بر دوش هیچ ذینفعی از جمله سهامداران یا مشتریان نیافتد. این توافق باعث می شود که سازمان و سایر ذینفعان تلاشی جهت خلق روش های خلاقانه در تبدیل هزینه های اعمال مربوط به مسئولیت های اجتماعی به فایده نداشته باشند. در این حالت علاقمندی های اغلب ذینفعان به تعادل رسیده و آنان از این تعامل و همکاری راضی خواهند شد و ممکن است توجه چندانی به ذینفعان ناراضی نشود و نادیده گرفته شوند و البته این توافق و رضایت حاصل از آن کوتاه مدت خواهد بود.
حالت سوم نگاه جامع تر و کل نگر تری به موضوع دارد. در این حالت تعامل بین سازمان و ذینفعان به یک ارتباط چند سویه بین سازمان و ذینفعان، ذینفعان و سازمان و ذینفعان و ذینفعان مبدل خواهد شد. دولت امکانات لازم برای تحصیل، تولید، تجارت، …. را فراهم می آورد. مدارس و دانشگاه های خوب، نیروی کاری حرفه ای را پرورش می دهند. سیاست ها و قوانین در جهت تولید و تجارت وضع شده و امنیت سرمایه گذاری بالایی وجود دارد. سیستم حمل و نقل در حالت های مختلف جاده ای، ریلی، هوایی و دریایی و همچنین خود راه های جاده ای، هوایی و دریایی از کیفیت و کارایی لازم برخوردارند. جامعه از امکانات ایجاد شده توسط دولت حداکثر استفاده را نموده و به کسب علم و مهارت های لازم برای فعالیت های کاری می پردازد. مشتریان کالای تولید شده توسط شرکت X یعنی m همان کارکنان شرکت Y می باشند که می دانند پرداخت قیمت کمتر برای کالای m به معنی هزینه ی تمام شده ی کمتر برای تولید این کالا است و این یعنی اینکه باید مواد اولیه در تولید این کالا به قیمت کمتری خریداری شود و قیمت کمتر مواد اولیه یعنی هزینه ی تمام شده ی کمتر و این یعنی حقوق کمتر کارکنان شرکت Y. آنان می پذیرند که دریافت حقوق بیشتر یعنی خرید کالاهای با قیمت بالاتر و کاهش قیمت تنها از طریق افزایش کارایی و بهره وری و از طریق نوآوری ها حاصل خواهد شد. شرکت X می داند که پرداخت مالیات یعنی فراهم آوردن شرایط و امکانات اولیه برای تولید و تجارت مانند ساخت جاده، مدرسه، دانشگاه،…. که توسط دولت انجام می شود. رعایت استانداردهای محیط زیستی یعنی پاکیزگی هوا و سلامتی جامعه، که بخشی از آنها نیروی کار فعلی و آینده ی شرکت را تشکیل می دهند. ارتباط ذینفعان مختلف با یکدیگر و با سازمان باعث می شود انگیزه ی تمام آنها برای ادای مسئولیت نسبت به جامعه، به سازمان و به یکدیگر افزایش یافته و همگی جهت خلق روش های خلاقانه در ایجاد ارزش های مشترک بیشتر تلاش نمایند.
در حالت سوم علاوه بر این که تعادل برقرار می شود، ارزش خلق شده برای ذینفعان نیز بیشتر خواهد بود چرا که از یک سو هر ذینفع از فواید و اثرات ارتباط خود با سازمان و علاقمندی های خود با خبر است و از طرف دیگر ارزش تنها بین سازمان و ذینفع مبادله نمی شود بلکه در حالت کلی تر بین خود ذینفعان نیز به اشتراک گذارده خواهد شد.
۴-۱-۶) مدل کسب و کار مسئولانه و مزیت رقابتی
بر اساس تحقیقات مختلفی که در سه حوزه ی مدل کسب و کار، تئوری های ذینفعان و CSR انجام شده است، هر سه این موارد را می توان منابع مزیت رقابتی در نظر گرفت. آینو و سرافیم با بررسی تعداد قابل توجهی از مطالعات انجام شده در خصوص مکانیسم های مربوط به رفتار های مسئولانه ی سازمان ها که در حوزه ی تئوری مبتنی بر منابع مورد تحلیل قرار گرفته اند، بیان می کنند که این مکانیسم ها می توانند سازمان را در رسیدن به مزیت رقابتی هدایت نمایند [۱۲۰]. مک ویلیامز و سیگل [۵۵] با طرح موضوع ارزش حاصل از تئوری رویکرد به منابع به بررسی روش های تعیین و اندازه گیری ارزش های حاصل از CSR برای مشتریان، جامعه، سازمان (سهامداران) و همچنین کارکنان به عنوان یکی از منابع اساسی در تئوری مبتنی بر منابع پرداخته و با یکپارچه کردن تئوری های مختلف در حوزه های مدیریت، بازاریابی و همچنین اقتصاد سعی در رسیدن به روشی کاربردی برای پیاده سازی موفق CSR توسط مدیران می نمایند. بر اساس نظر [۶۶] مزیتی که CSR برای سازمان ها در بردارد را می توان به دو بخش مالی و غیر مالی طبقه بندی نمود (شکل ۲-۶) و تاثیرات CSR چه تاثیرات مالی باشند و یا غیر مالی در هر دو صورت شرایط رقابت پذیری را برای سازمان ایجاد کرده و به عبارت بهتر به مزیت رقابتی منجر خواهند شد که مزیت رقابتی خود منجر به کسب موفقیت های اقتصادی برای سازمان می شود.
یکی دیگر از مباحث مطرح، خلق مزیت رقابتی از طریق ذینفعان و بر اساس تئوری مبتنی بر منابع می باشد. نویسندگان مختلفی[۸۶,۱۴۱,۱۴۲] با شکل دهی چارچوب VRIN بارنی درون تئوری ذیفعان معتقدند که یک ذینفع می تواند دسترسی به این منابع را مهیا کند. هر سازمانی نیازمند مدیریت ذینفعان و ارتباطات آنها جهت دستیابی به منابعی است که مزیت رقابتی برای آن ایجاد می کنند. سازمان هایی که بر مبنای اعتماد و همکاری مشترک با ذینفعان اصلی خود مانند مشتریان، تامین کنندگان و انجمن ها، ارتباط برقرار می کنند از مزیت رقابتی نسبت به سازمان هایی که فاقد این ارتباط هستند، برخودار می شوند [۷۸,۱۴۱,۱۴۳,۱۴۴].
همان طور که در بخش های قبل مشاهده شد محققان مختلفی به دو مفهوم مدل کسب و کار و مزیت رقابتی پرداخته اند. برخی محققان ادعا می کنند که مدل کسب و کار می تواند منبع مزیت رقابتی باشد و این چیزی به جز موقعیت بازار محصولات سازمان است [۱۱,۱۰۷]. برخی [۱۱۴,۱۴۵,۱۴۶,۱۴۷] نیز به ارتباط بین مفهوم مدل کسب و کار و رویکرد تئوری مبتنی بر منابع و مدل پنج نیروی رقابتی پورتر پرداخته اند که در ادامه این مباحث بررسی خواهند شد.
هدمن و کالینگ[۱۶۱] [۱۱۴] به ارتباط مفهوم مدل کسب و کار و رویکرد استراتژیک مدل پنج نیروی رقابتی و تئوری مبتنی بر منابع پرداخته اند. مدل کسب و کار پیشنهادی آنان شامل زنجیره ی ارزش پورتر، انتخاب های استراتژیک عمومی، پنج نیروی رقابتی پورتر همراه با یک سطح از منابع بخصوص می باشد [۱۱۴]. اجزای مدل کسب و کار هدمن و کالینگ در پنج سطح بازار (به طور مثال پنج نیروی رقابتی و سرمایه و نیروی کار) در پایین ترین سطح، سطح منابع (به طور مثال تئوری مبتنی بر منابع)، سطح سازمانی و فعالیت (به طور مثال زنجیره ی ارزش)، سطح پیشنهادی (به طور مثال استراتژی های عمومی) و سطح بازار (به طور مثال پنج نیروی رقابتی) در بالاترین سطح، قرار دارند [۱۱۴] .
گروه دیگری از محققانی که به ارتباط بین مدل کسب و کار و تئوری مبتنی بر منابع و پنج نیروی رقابتی پورتر پرداخته اند سدان[۱۶۲] و همکاران [۱۴۷] می باشند. سدان و همکاران مدل کسب و کار را به عنوان تجریدی[۱۶۳] از استراتژی دانسته و استراتژی را نیز شامل اجزای مدل پنج نیروی رقابتی پورتر و تئوری مبتنی بر منابع می دانند [۱۴۷].
امیت و زوت [۱۴۵] به مطالعه ی منابع خلق ارزش در مدل کسب و کار الکترونیکی پرداخته و با این هدف به گسترش منابع خلق ارزش در ادبیات مدیریت استراتژیک و کارآفرینی می پردازند و در این مسیر از ادبیات زنجیره ی ارزش پورتر، تخریب خلاق شومپیتر[۱۶۴]، تئوری مبتنی بر منابع، شبکه های استراتژیک و صرفه جویی های هزینه های تعاملی[۱۶۵] استفاده می نمایند. تعریف امیت و زوت از مدل کسب و کار بدین صورت است:
« یک مدل کسب و کار توصیف کننده ی محتوی، ساختار و کنترل تعاملاتی است که برای خلق ارزش از طریق بهره برداری از فرصت های کسب و کار طراحی شده اند» [۱۴۵, p. 511].
این تعریف نشان دهنده ی روشی است که پنج رویکرد تئوریک یعنی فعالیت ها، شرکت/کارآفرین، منابع و قابلیت ها، شبکه ها و تعاملات را با یکدیگر یکپارچه می نماید [۱۴۵].
شویزر[۱۶۶] [۱۴۶] بحث می کند که تئوری مبتنی بر منابع پایه ی اساسی نوع شناسی مدل کسب و کار وی را تشکیل می دهد. منطق شویزر برای قرار دادن تئوری مبتنی بر منابع به عنوان پایه ی اساسی در شکل دهی مدل کسب و کار آن است که شناسایی و توسعه ی منابع و قابلیت هایی که برای رسیدن به مزیت رقابتی حیاتی هستند، لازم و ضروری می باشد [۱۴۶]. شویزر دو نکته ی برجسته که تئوری مبتنی بر منابع در رابطه با مدل کسب و کار ارائه می دهد را بدین صورت می داند: اول، ارزش مدل کسب و کار به عنوان مجموعه ای از منابع و قابلیت ها بیشتر و بیشتر افزایش می یابد چرا که این منابع و قابلیت ها همراه با هم برای تقلید بسیار سخت و پیچیده می شوند، کمتر قابل انتقال خواهند بود و بیشتر مکمل یکدیگر خواهند شد؛ و دوم، قابلیت ها و توانایی های مرکزی موجود یک سازمان که تصمیم گیری در مورد نوع مدل کسب و کار را مشخص می کنند، به بهترین شکل با موقعت رقابتی متناسب و هماهنگ می شوند [۱۴۶].
اگر چه بر اساس مباحث ارائه شده در این بخش، اجزای اصلی مدل کسب و کار مسئولانه (مدل کسب و کار، ذینفعان و CSR) هر یک به تنهایی منبع مزیت رقابتی می باشند ولی ترکیب و یکپارچگی این اجزا مجموعه ی جدیدی پدید می آورد که باید به طور مجزا نیز مورد بررسی قرار گیرد.
مدل کسب و کار مسئولانه همان طور که اشاره شد از سه جزء اصلی یعنی مدل کسب و کار، ذینفعان و CSR و همچنین شش جزء فرعی یعنی مفهوم کسب و کار، قابلیت ها، ارزش، علاقمندی های ذینفعان، مشارکت ذینفعان و انتظارات ذینفعان تشکیل شده است. هر یک از این اجزا به تنهایی و همچنین در ارتباط با سایرین می توانند به عنوان منبع مزیت رقابتی مطرح شوند. بنا بر چارچوب VRIN بارنی [۳۰] منابع زمانی می توانند منجر به خلق مزیت رقابتی پایدار شوند که ارزشمند، نادر، غیر قابل تقلید و غیر قابل جانشین باشند.
همچنین بارنی [۳۰] منابع را در سه گروه طبقه بندی کرده است: منابع سرمایه ای فیزیکی، منابع سرمایه ای سازمانی و منابع سرمایه ای انسانی
ارتباط بین اجزای مدل کسب و کار مسئولانه که پیوستگی و همچنین همبستگی بین منابع مختلف را ایجاد می کند مهم ترین جزء تحلیلی در چارچوب بارنی می باشد. شکل (۴-۲) ارتباط بین این اجزاء را نشان می دهد.
مدل کسب و کار
CSR
(مبتنی بر ذینفعان)
مفهوم کسب و کار
قابلیت ها
ارزش
علاقمندی ذینفعان
انتظارات ذینفعان
مشارکت ذینفعان
شکل (۴-۲): ارتباط بین اجزای مختلف مدل کسب و کار مسئولانه
ذینفعان به عنوان منابع سرمایه ای انسانی همان طور که پیش از این اشاره شد ویژگی های چارچوب بارنی را دارا می باشند. ارتباطات ذینفعان و همچنین ارتباطات آنان با سایر اجزا می توانند به عنوان منابع سرمایه ای سازمانی در نظر گرفته شوند. همان طور که در شکل دیده می شود هر یک از اجزاء با پنج جزء دیگر دارای ارتباط مستقیم و غیر مستقیم است. هر جزء به تنهایی و همچنین در ارتباط با سایر اجزاء می تواند ویژگی های چارچوب VRIN بارنی را دارا باشد.
شکل (۴-۳) ارتباط اجزاء مدل کسب و کار، CSR (مبتنی بر ذینفعان) و مولفه های چارچوب VRIN بارنی را نشان می دهد. هر نقطه روی صفحات بین دو محور نشان دهنده ی ارتباط بین اجزای آن دو محور می باشد. به طور مثال یک نقطه روی صفحه ی (مدل کسب و کار)( مولفه های بارنی) نشان می دهد که آن بخش از مدل کسب و کار کدام ویژگی بارنی را دارا می باشد. نقاطی که در فضای بین صفحات قرار دارند نمایانگر ارتباطی می باشند که بین اجزای مدل کسب و کار و CSR مبتنی بر ذینفعان با مولفه های بارنی وجود دارد.
فرم در حال بارگذاری ...