بنابراین، هویت هاردیم از طرفی با دیدگاه های عام تاریخ شناسی و تاریخ نگاری تعیین می شود و از طرف دیگر جامعه هاردیم موقعیت خود را با احساس دائمی گناه و ضعف در مقابله با واقعیت صهیونیستی توصیف می کند. هاردیم در ابعاد وسیعتر روابط دیالکتیکی خود را با همه جامعه دینی و غیر دینی یهودیان حفظ کرده است.
۲ـ۱ـ۸ـ سازمان مقتدر:
در فضای لیبرال قرن بیستم، اکثر یهودیان در حال جذب شدن در بدنه فرهنگ دنیوی این دوران بودند و یهودیان معمولاً به کشورهای دیگر اروپا یا اکثراً آمریکا مهاجرت می کردند و یهودیان اینجهان باور با گرایش ناسیونالیستی یا جذب صهیونیسم می شدند یا به سوسیالیست های لاادریمسلک تبدیل می شدند. فرد پیشگام که اولین واکنش ها را نسبت به این وضعیت نشان داد حافظ حیم[۱۵۰] بود؛ او کسی بود که تلاش کرد، با اتکا به اصل تلمودی «هریهودی یهودی می ماند حتی اگر گناهکار باشد» اسرائیلیان باقی مانده را به عنوان قوم برگزیده کنار یکدیگر جمع کند و آنها را با رجوع به متن بی خطای شولخان آروخ[۱۵۱] محافظت و راهنمایی کند. به این شیوه، او گروهی از یهودیان منتخب را در مراکز شهری بی نام و نشان برای احیا و حفظ زندگی یهودی در حال انقراض دور هم جمع کرد (هایلمن،۱۹۹۲: ۱۵-۱۱).
هاردیم به لحاظ ساختاری به دو بخش تقسیم می شود: اولی یهودیهای توراتی است که ریشهشان در اروپای شرقی است و هاردیم اشکنازی خوانده میشوند و دیگری شاس[۱۵۲] که آن را هاردیم شرقی میدانند که منشأ آن خاورمیانه است. هاردیم حدود ۱۱ درصد از جمعیت اسرائیل و ۱۳ درصد از جمعیّت یهودیان اسرائیل را تشکیل می دهد.
در واقع، هاردیم اثر خود را تا قبل از این که دولت اسرائیل به شیوهای مدرن شروع به آموزش کند گذاشته بود. این روند مدرنسازی تقریباً از ۱۹۸۰ به بعد آغاز شد و از طرفی هاردیم به دنبال افزایش نفوذ خود در بین گروه های فقیر و مناطق حاشیهای در اطراف شهرهای بزرگ بود تا از این طریق گروه های جوان را به خود جلب کند (کپل، ۱۳۷۵: ۲۲-۲۳)
جنبش هاردیم به شکل معناداری از اوایل دهه نود میلادی توانست در عرصه سیاسی حضور پیدا کند و این به پیش زمینهها و فعالیتهای آنها از دهۀ ۷۰ میلادی باز میگردد اما با وجود اقلیت بودن این گروه همواره این سئوال وجود داشته که چگونه این گروه نفوذ سیاسی خود را در عرصه سیاسی افزایش داده است و به لحاظ سازمانی چه ویژگیهای داشته که توانسته به موفقیت سیاسی برسد؟ شاید نوع آموزش و شرایط آموزشی مهمترین جواب به این سئوالات باشد. آنها فرزندان گروه خویش را خود آموزش میدادند و این به تداوم تفکر و اندیشهی آنها بسیار کمک میکرد. آنها به شکل خاص بر روی شبکه مشخصی از مدارس نفوذ داشتند و به شکل مستقیم بر مدارس دیگر نیز تأثیر میگذاشتند. این نکته رامیتوان یکی از ویژگیهای سازمانی هاردیم به حساب آورد)(کرومر،۱۳۸۹: ۷۳).
گرچه دهه ۸۴- ۱۹۷۴ به خصوص شاهد این است که گوش آمونیوم[۱۵۳] خود را قهرمان یهودی کردن دوبارهی اسرائیل معرفی می کند، اما هاردیمیها پس از این تاریخ، آشکارترین عامل این جریان بوده اند. هنگام برگزاری انتخابات سال ۱۹۸۸ که شاهد نخستین پیشروی سه حزب وابسته هاردیم بود، بیگمان آرای آنها از طرف ارتدکسهای سنتی و نیز مردم شهرهای بزرگی چون نتیوت جمعآوری شده بود که در آنها یهودیان محروم جمعیت کثیری را تشکیل میدادند. از طرف دیگر، این پیروزی به رشد طبیعی جمعیت ارتدکس، به لطف خانوادههای پراولاد آنها (هاردیمیها) که در کنترل شبکه آموزشی آنها قرار داشت، ارتباط دارد.
در بیت المقدس هاردیم پیوسته تسلط خود را گسترش میداد، چه در محلههای قدیمی و چه در شهرهای اطراف که بیشتر استراحتگاه افرادی است که در مراکز شهری کار می کنند. از هر چهار یهودی یک نفر آنها هاردیمی است و در ۱۹۸۸ احزاب دینی در اینجا از ۳۰ درصد آرا بیشتر شد. هنگامی که آنها در محلهای مستقر میشوند، چهرهی خارجی آن را کاملاً دگرگون میسازند. بعضی از محلهها که بیست سال پیش محلهای غیر دینی بودند اکنون به گتوهای دینی مبدل شده اند. (هایلمن،۱۹۹۱: ۱۹۸)
نتایج انتخابات کنست[۱۵۴] دوازدهم، در اول نوامبر ۱۹۸۸ هاردیم را به عنوان یک قدرت تاثیرگذار وارد جامعه مدنی می کند. با این همه، این روند قدرت یابی به شکل خزنده صورت گرفت و اگر به ارقام مراجعه کنیم، هیچ شواهدی حاکی از هجوم ناگهانی آنها نیست: ۳/۱۵ درصد آرا و ۱۸ کرسی از ۱۲۰ کرسی کنست. ولی پشت این مجموعه یک دگرگونی عمیق دینی ترسیم می شود. صهیونیستهای حزب ملی ـ دینی که دو سوم این آرا را تا آغاز سالهای دهۀ هشتاد از آن خود کرده بودند اینک تنها ۸/۲۶ درصد آرا را در اختیار دارند. در عوض، احزاب هاردیم از یک سوم به ۲/۷۳ درصد این بلوک صعود کرده اند. چون ائتلاف بزرگ جناح چپ به سرکردگی حزب کارگر و جناح راست به سرکردگی لیکود، اکثریت مطلق را در دست ندارند، ناگزیر اند به جست و جوی حمایت احزاب هاردیم برای حکومت کردن برآیند (لیبمن،۱۹۹۳: ۲۵۶).
این احزاب حمایت خود را به بهای گزافی معامله می کنند. آنها بدون به رسمیت شناختن مشروعیت دولت اسرائیل، حمایت خود را در قبال تعهدهای بسیار مهم حکومت میفروشند، و این به آنها نخست اجازه میدهد که تسلط خود را بر تودههای پیوسته روز افزون پیروان خویش تحکیم بخشند و سپس امکان میدهد کمکهای متعددی برای موسسههای آموزشی و دینی، و مسکن برای مستاجران دینی خود جمع آوری کنند. (کپل،۱۳۷۵: ۲۸۱-۲۸۰)
هاردیم علاقهای ندارند که در عمل تمامی حاکمیت را در دولتی که مشروعیت آن را قبول ندارند، به اجرا درآورند. آنها با در کنترل داشتن کمیسیونهای پارلمانی و کابینههای وزارتی، با وارد کردن پارهای از اعضای خود در حکومت، فرایند یهودی کردن دوباره از پایین را با امکانات بیشتر دنبال می کنند. آنان مخارج این فرایند را برعهدهی مالیات پردازان اسرائیلی قرار می دهند و ضمانتهای حقوقی را برای برگشتناپذیر ساختن آن، متعدد میسازند.
خاخام شلیتا[۱۵۵] ( از رهبران معنوی هاردیم) محور اقدام یهودی کردن از پایین خود را بر رعایت اکید فرمانهای تلمودی استوار ساخت. او کوشید تا بسیاری از عادات قدیمی را احیا کند و شبکه ای از مدارس و تعلیمات کامل اجتماعی برای کودکان تشکیل داد تا آنها را از محیط فراگیری غیریهودی و بیتوجه به فرمانها جدا سازد. روشن کردن شمعها برای عید حنوکا[۱۵۶]، حمل تفیلین[۱۵۷] و غیره همه ضروریاتی آمرانهاست که هاردیم آن را انتشار میدهد(لیبمن،۱۹۹۳: ۲۶۰) (روزنک،۱۹۹۳: ۳۸۶).
هر سال خاخام شلیتا تبلیغاتی به راه می اندازد و هدف مخصوصی را برای یهودی کردن دوباره تعیین می کند. مثلاً در سال ۱۹۷۲: او کمیتهای برای هفتاد و یک نهاد ایجاد کرد، نهادهایی با این هدف که در اولین فرصت هفتاد و یک نهاد جدید توراتی پایهریزی کند. در سال ۱۹۸۰ او تبلیغاتی به راه انداخت که از کودکان میخواست تا با به کار بستن آیهی « قلب پدران را توسط پسران بازآور» والدین خود را به راه یهودیت بازآورند. او به سود زاد ولد تبلیغ میکرد و مراکز تنظیم خانواده را با تکیه بر آیهی « رشد کنید و متعدد سازید» محکوم مینمود (هایلمن،۱۹۹۲: ۱۳۳-۱۳۴).
حال این سؤال به وجود می آید که افکار عمومی در اسرائیل تا چه حد این شرایط را تحمل می کند. افکار عمومی در اسراییل به دو دلیل هاردیم را تحمل می کند، یکی این که آنها را اقلیتی نسبتاً کوچک در اسرائیل میداند، دوم این که هاردیم کاملاً گتومانند باقی مانده است؛ بنابراین، افکار عمومی آنها را به راحتی فراموش می کند. البته مدتی است که جمعیت گروه هاردیم در حال رشد است و این امر توجه افکار عمومی را به آنها متوجه کرده است. البته این را نیز باید گفت که ساختار خاص سیاسی اسراییل شدیداً نیازمند حمایت هاردیم در انتخاب خود است چون این گروه اجتماع تاثیرگذاری در جامعه اسرائیل به حساب می آید.
۲ـ۱ـ۹ـ الزامهای رفتاری:
یکی از مسائل مورد اعتراض هاردیم حضور سیاستمداران زن در عرصه سیاسی و انتخاب آنها است. هاردیمیها زنان یهودی را که در عرصه سیاسی فعالیت می کنند جادوگر یا فاحشه میخوانند. این موقعیت و شرایط نه به معنای محدود کردن حقوق زنان، بلکه به حاشیه راندن مطلق زنان است. با رجوع به کتابهای ابتدایی که تا حدی تحت تاثیر آموزه های تلمودی نوشته شده است میبینیم بر این مسأله تاکید شده است که مرد نباید میان دو زن یا سگ یا خوک حرکت کند. تمام پسر بچههای هاردیمی بین سن ده تا دوازده سالگی این قوانین را مطالعه می کنند و ملزم به رعایت آنها هستند. زنان از رانندگی اتوبوس و اتومبیل کاملاً منع میشوند. آنها فقط زمانی که مردی وجود ندارد میتوانند از ماشینهای شخصی استفاده کنند. در محلههای هاردیمی رانندگان زن بسیار اندک اند و اگر زنی پوشش نامناسب داشته باشد مورد توهین و آزار و اذیت قرار میگیرد (هایلمن،۱۹۹۱: ۲۶۱-۲۶۰).
این نگاه ضد زن هم در کتب دینی یهودی کاملاً قابل مشاهده است. در مورد ماهیت رفتاری زنان و این که زنان باید چگونه رفتار کنند، صحبت شده است. اما پیشفرضی که در این متون در مورد زنان وجود دارد آن است که چون مردان نسبت به زنان گرایش بیشتری به رابطه جنسی دارند، اگر برای رفع نیاز خود سراغ فاحشهها بروند چندان جای تعجب ندارد. با همین پیش فرض، برای زنی که از برقراری ارتباط جنسی با همسرش امتناع کند مجازات و تنبیه در نظر گرفته شده است. به همین دلیل، مرد آیندهنگر موظف است که قبل از ازدواج همسر خود را ملاقات کند، در حالی که برای زن چنین لزومی وجود ندارد و حتی مرد می تواند با یک واسطه یا وکیل، زن را به همسری خود در بیاورد بدون آن که او را ملاقات کرده باشد ( آلموند،۲۰۰۳: ۴۵-۴۰)
اما نکته دیگری که در این زمینه باید به آن اشاره کرد وضعیت زنان در اقتصاد هاردیم است. چون همان طور که گفته شده است، بسیاری از مردان در این اجتماع به فعالیتهایی مشغول اند که درآمدزایی ندارد و به تحصیل علوم دینی مشغول اند (یشیوا= سطح مقدماتی و کولل= سطح پیشرفته) شدیداً به کمک زنان برای حمایت از خانواده نیازمند اند. البته این تنها زمانی نیست که مردان به زنان نیازمند اند، اما این وابستگی هیچ وقت به اندازه امروز نبوده است. به راستی کل زیرساخت اقتصادی هاردیم به کار زنان وابسته و نیازمند است. آنان با کار به عنوان معلم در مدارس دینی دخترانه به دستگاه اجتماعی هاردیم کمک می کنند. آنها همچنین می توانند به عنوان کارمند و فروشنده در محله های هاردیم کار کنند(فریدمن، ۱۳۸۹ ب: ۲۳۲-۲۳۳).
یکی از شیوه هایی که هاردیم استفاده میکرد تا ورود افرادش به دستگاه نظامی برای خود سیستم سخت باشد آن بود که اعضای خود را تا سن بالا به تحصیل علوم دینی مشغول کند و زمانی که یک عضو جوان که مشغول به تحصیل در یشیواس بود ازدواج میکرد و درس خود را در کولل ادامه میداد تا پایان این دوره عملاً به سن ۲۸ سالگی رسیده بود و صاحب دو فرزند شده بود. برای ارتش تأمین معاش این فرد و خانوادهاش بسیار گران تمام میشد.
طبق قانون اسرائیل، تمام مردان جوانی که به سن قانونی رسیده اند باید آزمایشهایی دهند که نشان دهد به لحاظ فیزیکی و ذهنی شایستگی فعالیت در سیستم نظامی را دارند یا نه. افرادی که عضو مدارس دینی هاردیمی اند تا زمانی که به تحصیل خود ادامه می دهند این آزمایش را عقب میاندازند و بسیاری از آنها در این آزمون مردود می شوند که البته برای پسران جوانی که تمام وقت خود را با کتاب گذراندهاند چندان چیزی عجیبی نیست. زمانی که این افراد دوران تحصیل خود را تمام کردند هنوز نیمی از هاردیمیها مشمول خدمت سربازی اند، به ویژه اگر مجرد و زیر ۲۸ ساله باشند. اما خدمت آنها کاملاً حداقلی است، آنها به جای سه سال، سه ماه خدمت می کنند و فقط آموزشهای ابتدایی را میبینند و از انجام فعالیتهای نظامی مسلحانه کنار گذاشته میشوند، چون به اندازه کافی آموزش ندیدهاند و بیشتر شغلهایی مثل قبرکن، نگهبان یا مسئول امور دینی را به عهده آنها میگذارند. افرادی که به هیچ وجه به خدمت سربازی نمیرفتند معمولاً مدیران مدارس دینی و خاخام ها بودند.
بین سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۰ عدهای از اعضای هاردیم وارد ارتش شدند. این کار به این معنی بود که آنها خود را طلبهی دینی نمیشناسند و نمیخواهند در این مسیر زندگی کنند و از طرف اجتماع هاردیم به عنوان افرادی بازنده شناخته میشدند که جامعه آنها را طرد میکرد و کسی حاضر به ازدواج با آنها نبود. این افراد عملاً بازگشت به جامعه هاردیمی را برای خود غیرممکن میدانستند(روزنک،۱۹۹۳: ۴۱۲-۴۰۹)(استدلر،۲۰۰۹: ۶۲).
همچنین هاردیم سنت وابستگی خود به جامعه بیرونی را به لحاظ اقتصادی هنوز حفظ کرده است. آنها شغلهایی را که اجتماعشان به آن نیاز دارد تامین نمیکنند، به عنوان مثال آنها پزشک یا مهندس یا داروخانه و حتی کارگران مخصوص به خود را ندارند و برای رفع این نیازها به جامعه بیرون هاردیم وابسته اند. شغلهای مورد تایید آنها شغلهایی است که به لحاظ سنتی مورد تایید است و مشاغلی است که یا به فعالیتهای دینی آنها ارتباط داشته باشد یا با این فعالیتها تعارضی نداشته باشد. شغلهای غالب میان هاردیمیها تجارت جواهرات، کسب و کارهای الکترونیکی ( که بیشتر در آمریکا مشاهده می شود تا در اسرائیل) صرافی(هم به شکل قانونی و هم غیرقانونی) و نهایتاً تولید پوشاک و غذا است. گروهی دیگر به ارائه خدمات دینی مشغول اند، مانند معلمان علوم دینی، خاخامها، قضات دینی، برگزارکنندگان مراسم دینی و افرادی که نسخ خطی دینی را جمع آوری و خرید و فروش می کنند.
بین نسلهای زیادی از یهودیان تجارت جواهرات، مخصوصاً الماس، کسب و کاری سنتی شناخته می شود، به ویژه برای یهودیان ثروتمند؛ چون الماس همیشه برای افرادی که مدام از جایی به جای دیگر سفر می کنند کالایی مناسب محسوب می شود.
در سالهای اخیر، به ویژه در آمریکا، اعضای هاردیم فعالیتهای تجاری خود را از تجارت الماس به تجارت ابزار الکترونیک تغییر داده اند و با خرید و فروش این وسایل تلاش می کنند که خود را از نوسانات بازار حفظ کنند. این کار باعث می شود که نه تنها درآمدشان از این نوسانات در امان باشند بلکه سود بیشتری به دست آوردند. به علاوه، چون این صنعت در انحصار گروه خاصی نیست، این فرصت برای گروه های جدید وجود دارد تا در آن شکوفا شوند. از طرف دیگر، این شرایط آنها را مجبور به تغییر جهانیبینی شان نمیکند. همچنین نیازی نیست که برای پیشرفت در این کار مهندس و متخصص شوند چون ژاپنیها این کار را برایشان انجام می دهند. به همین این دلیل هاردیمیها در اسرائیل به سمت این تجارت نمیروند چون پیشرفت در این کار به وقت گذاشتن و سفر رفتن و یادگیری فنون تجارت از مدارس عرفی نیاز دارد و با این کار آنها از یادگیری علوم دینی باز میمانند(هایلمن،۱۹۹۲، ۱۴۳) (کیرشنبام،۱۳۸۹: ۲۳۳).
هاردیمیها در اسرائیل عموماً به صرافی مشغول اند. آنها در مبادلات خود هیچ محدودیت جغرافیایی قایل نمیشوند و حداقل تا زمانی که مسیح ظهور کند آنها میتوانند برای خود اجتماعی بین المللی دست و پا کنند. به این معنی که هاردیمیها در اسرائیل و آمریکا دارای ارتباط های درون گروهی قدرتمندی هستند و با اینکه ممکن است ملیت متفاوتی داشته باشند، خود را از یک سرسلسله میدانند و برای آن ارزش قایل میشوند. وجود چنین اجتماع بین المللی که مردم پول های مختلفی استفاده می کنند اما عضو یک اجتماع اند چنین شغلی را تقویت می کند. از طرف دیگر صرافی شغلی با انعطافپذیری زیاد است که کاملاً به طلبهی علوم دینی این امکان را میدهد که در هر ساعت از شبانهروز به تجارت خود برسد و در این حال به تحصیلشان لطمهای وارد نشود. در مصاحبهای که با صرافان هاردیمی در مورد چرایی انتخاب این شغل صورت گرفته است، آنها میگویند که ترجیح می دهند تا با دلار سرو کار داشته باشند تا شِکِل[۱۵۸] (پول رایج اسرائیل) تا از این طریق نشان دهند که هنوز در فرهنگ صهیونیستی ذوب نشدهاند. همچنین با این کار نشان دهند که میتوانند در اسرائیل زندگی کنند اما عضوی از آن نباشند(فریدمن،۱۳۸۹ ب: ۲۳۴).
مطالعات نشان میدهد که بین ۲۵ تا ۳۰ درصد از یهودیان اسرائیل اینجهان باور اند و بین پنجاه تا پنجاه و پنج درصد از آنها سنتی و نزدیک به بیست درصد آنها دیندار اند که هاردیمیها و ملی ـ دینیها، که افراد میانه روی هستند، نیز بخشی از آنها به حساب میآیند. ویژگی افراد میانه رو ملی دینی در اسرائیل آن است که عرق چینهای بافتنی بر سردارند. البته این نکته در مورد گروه هاردیم هم صادق است. یعنی گروهی از آنها عرق چین بر سر میگذارند اما معمولاً عرق چین آنها غیربافتنی است. ملی ـ دینیها لباس معمولی میپوشند و هاردیمیها عموماً ازلباس مشکی استفاده می کنند. در صنایع غذایی و پوشاک، هاردیم نیازهای خود را تامین می کنند. اعضای این گروه برای مردان قباهای خاص و برای زنان لباسهای پوشیده تولید می کنند. در زمینه غذایی آنها استاندارهای کاشروت را رعایت می کنند، چون به نظرشان به هیچ کس در این زمینه نمی توان اعتماد کرد. البته این غذا به شکل عمومی نیز عرضه و حتی به خارج از اسرائیل نیز صادر می شود(میزونسکی،۲۰۰۴: ۷۰).
در متون متعدد تاریخی، نمونههای زیادی از تعصبات دینی در رفتارهای خشونتبار کلامی و بدنی علیه گناهکاران قابل مشاهده است که به شکل تفصیلی در بخش خطاناپذیری و مطلق انگاری در مورد آن بحث شد. با اینحال، چنین رفتارهایی بیشتر در طول فرایند دنیویشدن اتفاق افتاده است، زمانی که دین کنترل خود را بر رفتارهای بشر از دست میدهد. فرایند تغییر و نوسازی که در بیتالمقدس در اواخر قرن نوزدهم به وقوع پیوست با فعالیت سازمانهای بشردوستانهی یهودیان اروپای غربی و تمایلات اصلاحطلبانهی آنها آغاز شد و زمینه رشد طبقهی روشنفکرانی را فراهم ساخت که از نظر اجتماعی و اقتصادی در رده بالایی قرار داشتند. اما اگر چه این سبک جدید زندگی در تضاد با سبک زندگی سنتی قرار داشت، رهبر دینی آن قدر قدرتمند نبود که اقدامی جدی بر علیه آن اعمال کند(کرومر،۱۹۸۶: ۴۹۱).
در واقع به نظر میرسد که خشونت در رفتار متعصبان هاردیمی ریشه دوانده است. در مورد فینحاس، که نمونه عالی متعصبان دینی به حساب می آید، خشونت منجر به مرگ شد. این مورد درباره افراطیون هاردیم چندان صدق نمیکند. آنها خشونتشان غالباً به مزاحمت کلامی و نوشتاری و تخریب اموال محدود می شود. اگر چه اتومبیلهای مردمی که روز شنبه سفر می کنند به واسطه سنگهای پرتاب شده از سوی متعصبان صدمه میبیند، این مسأله خسارت جانی در بر نداشته است. علاوه بر این، متعصبان هاردیمی هرگز اسلحه یا ابزار دیگری را عامدانه برای کشتن مردم به کار نبردهاند. نزدیکی زیاد متعصبان تندرو به ساختار اجتماعی پیچیده جامعه ارتدکس و وابستگی آنها به مقامات شناخته شده دینی فعالیتشان را به شکل اجتنابناپذری محدود می کند. همچنین از آنجا که متعصبان تندرو هاردیمی در ارتش خدمت نمیکنند، معمولاً با کاربرد سلاح گرم آشنایی ندارند.
۲ـ۱ـ۱۰ـ جمعبندی:
زمانی که یک مرور کلی در مورد هاردیم انجام میدهیم، جامعهای را مشاهده میکنیم که یک ارتباط دو جانبه با فرهنگ و جامعه بزرگتر دارد، گروهی که ارزشهای خود را حفظ کرده، در حالی که به جامعه بیرونی خود وابسته است. همچنین آنها خود را در نظام سیاسی درگیر کرده اند و احزاب سیاسی اسرائیل به ائتلاف با آنها مجبور اند. نیز اعضای این گروه خود را از گذراندن دوره سربازی مستثنی کرده اند و به شکلی تلاش می کنند تأثیرات جامعه بزرگتر را انکار کنند. در ظاهر به نظر میرسد که هاردیم جامعهای قابل تحسین و موفق است؛ در حالی که این موفقیت بهایی دارد. هاردیم در قلب زندگی مدرن قرار گرفته است. آنها باید با تعداد زیادی از طلبههای بیکار دینی کنار بیایند. همچنین برنامه های دینی ـ آموزشی آنها از طرف فرهنگ غالب در خطر است. به علاوه، آنان باید منابع حمایتی مالی بزرگتر و بیشتری را پیدا کنند. همه این مشکلات می تواند سوالاتی را در چگونگی ادامه حیات و فعالیت زندگی آینده هاردیم ایجاد کند.
یهودیت هاردیمی صرفاً ادامه الگوهای دینی سنتی نیست، بلکه محصول تصادم میان الگوهای سنتی با دنیای دنیوی مدرن است. در دولت اسرائیل، این تصادم در سه حوزه بزرگ رفتاری اتفاق افتاده است ـ نظام آموزشی، فرایند قانون گذاری پارلمانی و اعتراضات فراپارلمانی . در هر کدام از این حوزه ها، هاردیم دو استراتژی را به کار میگیرد: کناره گیری از جامعه پیرامون (تفکیک) و تلاش برای سیطره بر آن (غلبه). این دو شیوه رفتاری مغایر یکدیگر نیستند. بلکه کاملاً بر هم منطبق اند. یهودیت هاردیم که در تلاش برای تغییر جامعه اسرائیل است، بر آن است که جامعه هاردیمی را همانطور که هست نگه دارد. اما تلاش های جامعه هاردیمی برای غلبه بر جهان پیرامون، به شکلی متناقضنما، موجب تقویت تلاشهایی برای کنارهگیری از آن(جامعه پیرامون) شده است.
طرفداران تفکیک از دو جامعه مجزا سخن میگویند (یهودیان و اسراییلیها). در بسیاری موارد، آنها حتی یک قدم جلوتر میروند و اسرائیلیهای اینجهان باور را را به عنوان گویم[۱۵۹] (غیرکلیمی) یا ضدسامی مورد خطاب قرار می دهند (لاستیک،۱۳۸۹: ۱۴۳). برعکس، استراتژی غلبه در بسیاری از موارد مبتنی بر این پیش فرض شناخته شده است که یهودیان این جهان باور و هاردیمی بخشی از جماعتی واحد اند و اختلاف در میزان رعایت مسائل دینی چندان مهم تلقی نمی شود. در این استراتژی، تأکید اساسی بر شباهت ذاتی میان یهودیان است که همگی آنها بارقهای از خداوند را به همراه خود دارند. این بارقه هم همه یهودیان را متحد می سازد و هم آنها را از سایر ملل متمایز می کند. در عمل، این دو استراتژی منجر به نوعی انزواطلبی در هاردیم شده است.
بخش دوم
اکثریت اخلاقی
۲ـ۲ـ پیشینۀ بنیادگرایی در آمریکای شمالی:
همانطور که در بخش مقدمه به شکل مختصر تاریخچه ای در مورد مفهوم بنیادگرایی ارائه شد، این مفهوم در یک بستر مسیحی رشد کرده است. جا دارد در این بخش به شکل مفصلتر تاریخچهای از ظهور بنیادگرایی در آمریکای شمالی ارائه دهیم.
بنیادگرایی در اوایل سدۀ بیستم میلادی در کالیفرنیای جنوبی، یکی از پرشتاب ترین مناطق آمریکا از حیث توسعه اقتصادی، پدیدار شد. میلتون و لیمن استوارت، دو برادر مسیحی مومن که از راه استخراج و فروش نفت در کالیفرنیا ثروت هنگفتی اندوخته بودند، در سال ۱۹۱۰ برنامۀ پنج سالهای را برای حمایت مالی از تولید و چاپ مجموعه ای از جزوه های مذهبی جهت نشر مجانی در میان گروه های زیر در سرتاسر جهان آغاز کردند: کشیشهای پروتستان، اونجلیستها، مبلغین مذهبی، استادان الهیات دانشگاهها، دانشجویان رشته الهیات، دبیران نهادهای مذهبی، انجمن مردان جوان مسیحی[۱۶۰]، مسئولین کلاسهای تعلیمات دینی کلیساها در روزهای یکشنبه، کارکنان کلیساها و ویراستاران ناشرین کتابهای مذهبی.
جزوههای نامبرده که زیر عنوان بنیادها: گواهی حقیقت توسط تعدادی از علمای سرشناس دینی آمریکایی و بریتانیایی نوشته شده بود، یک هدف را دنبال می کرد و آن متوقف ساختن چیزی بود که برادران استیوارت و ویراستارانشان از آن به عنوان زوال باورهای بنیادین مسیحیت پروتستان یاد می کردند(روتون،۱۳۹۱: ۲۵-۲۴).
برادران استوارت مثل بسیاریاز پروستانهای محافظه کار آمریکایی که از حیث تخصصی به آنان «مشیت طلبان پیشاهزاراهای»[۱۶۱] می گویند، بر این باور بودند که پیشگویی های پایان جهانی درج شده در کتابهای عهد عتیقی حزقیال[۱۶۲] و دانیال[۱۶۳] و مکاشفۀ یوحنای رسول[۱۶۴] (آخرین کتاب عهد جدید) به حادثه های واقعیای و نه نمادینی اردجاع دارد که به زودی در تاریخ بشر رخ خواهد داد.
این دو برادر با یاری گرفتن از تفسیرهایی که جان نلسون داربی[۱۶۵] عالم روحانی انگلیسی ـ ایرلندی دربارۀ سنت پیشگوییهای مسیحی کرده بود، این بحث را مطرح کردند که از آنجایی که بسیاری از پیش گوییهای عهد عتیق دربارۀ آمدن مسیح موعود با آمدن وی محقق خواهد شد. بنابراین دیگر پیشگوییها، از جمله پایان جهان نیز به زودی رخ خواهد داد. استیوارتها که هر لحظه منتظر پایان جهان بودند، وظیفۀ خویش می دیدند که تا آنجایی که می توانند آدمهای بیشتری را تا پیش از فرارسیدن آخرالزمان نجات دهند(مارسدن،۲۰۰۶: ۱۷-۱۳).
استیوارتها که بازرگانهای موفقی بودند، خواهان و منظر نتایج بودند. لیمن استیوارت پس از آگاهی از اینکه «شرکت تنباکوی آمریکا» میلیونها دلار را صرف پخش و توزیع رایگان سیگار در بین مردم کرده تا آنان را با طعم سیگارهایش آشنا کند به برادرش میلتون نوشت: «مسیحیان باید از خرد و حکمت دنیای امروز یاد بگیرند.» انگیزه های الهی و معنوی با رقابتهای اقتصادی جفت و جور شدند. دستور کار اصلی لیمن استیوارت در صنعت نفت، مقابله با تلاش های رقیبش جان دی راکفلر[۱۶۶]، برای اعمال انحصار بر این صنعت بود. این شاید بر حسب تصادف باشد که یکی از نخستین واعظهایی که لیمن به خدمت گرفته بود، زمانی موفق به جلب توجه وی شد که موعظهای ایراد کرد علیه آن چیزی که یکی از اساتید ملحد در دانشگاه شیکاگو چاپ و منتشر کرده بود. دانشکدۀ الهیات دانشگاه شیکاگو که بستر مناسبی برای نشو و نمای لیبرالیسم بود، توسط جان دی راکفلر بنیاد گذاشته شده و جز موقوفات وی بود(کاپلان ۱۹۸۷: ۱۸).
حدود سه میلیون نسخه از جزوۀ بنیادها: گواهی حقیقت در هر دو سوی اقیانوس اطلس منتشر شد. پسوند «گرا» در سال ۱۹۲۰ توسط کرتیس لی لوز ویراستار بابتیست محافظه کار به آخر واژۀ بنیاد اضافه شد؛ او اعلام کرد که بنیادگرایان کسانی هستند که آمادگی شرکت در نبرد بزرگ برای احیا و پاسداری «بنیادها» را دارند. حدود نیمی از نویسندگان مجموعه جزوههای بنیادها: گواهی حقیقت، از جمله آدمهای سرشناسی مثل رون توری[۱۶۷] و سایرس ایگناتیوس اسکافیلد[۱۶۸]، پیشاهزاره باور بودند. لیمن استیورات پیش از اعطای کمکهای مالی خود برای چاپ و نشر جزوههای بنیادها: گواهی حقیقت، یکی از پشتیبانان مالی اصلی چاپ و نشر انجیل مرجع اسکافیلد بود؛ کتابی که در سال ۱۹۰۹ منتشر شد و هنوز هم نزد «پیشاهزاره باوران» آمریکایی بهترین شرح و تفسیر از انجیل به شمار میرود(روتون،۱۳۹۱: ۲۶).
۲ـ۲ـ۱ـ اکثریت اخلاقی:
بنیادگرایان در آمریکای شمالی به شکل کلی به دو دسته تقسیم میشوند: افرادی که منتظر رستگاری یا وجد روحانی اند و گروهی که به دنبال لابی با کاخ سفید اند. در هر دو صورت، آنها یک تصویر خاص را از قرن پیش روی خود ارائه می دهند و به دنبال محافظت از اعتقادات خود به عنوان اصول اند.
به مدّت نزدیک به پنجاه سال( یعنی از حدود سال های ۱۹۱۵ تا ۱۹۶۰) بنیادگرایی در آمریکا از صحنهی سیاسی پنهان شده بود. تعدادی از بنیادگرایان در دهه پنجاه به نهضت ضد کمونیستی پیوستند اما بسیاری از آنها تقریباً در عرصه سیاسی منفعل بودند و ترجیح میدادند که انرژی خود را صرف کلیساها و موسسات دینی برای تغییر رویکرد جهان کنند. با وجود این، بسیاری از اتفاقات در دهههای شصت و هفتاد باعث بسیج شدن بنیادگرایان به عنوان جنبشی اجتماعی شد. گاهی عوامل فرهنگی بنیادگرایان را به عرصه فرهنگی میکشید و گاهی تغییرات داخلی در خود بنیادگرایان باعث حضور بیرونی آنها میشد.
در دهه شصت میلادی، آمریکا با تغییرات قابل توجهی مواجه شد. جنبش حقوق مدنی، که در دهههای پنجاه آهسته آهسته شکل گرفته بود و در دهه شصت به ثمر نشست و مشروعیتبخشی کنگره به حقوق مساوی بین سیاه وسفید، یک قرن جدایی میان سیاه وسفید و سه قرن بردهداری را پایان داد. از دیگر سو، حرکتهای مخالف این جریان باعث ترور مارتین لوتر کینگ و جان اف کندی شد. همچنین آزادی زنان از محیط خانه و تغییر مرزهای اخلاقی در روابط جنسی، زیر سئوال رفتن قوانین کهنه به وسیله دانشجویانی که به خیابانها میآمدند و اعتراض آنها به جنگ ویتنام، شکاف شدید بین نسلی و عادی شدن زیر سئوال بردن اقتدار حاکم و رسوایی واترگیت که بی اعتمادی به نظم حاکم را به اوج خود رساند دیگر عوامل مؤثر در تغییر فضای عمومی بود.(امرسون،۲۰۱۰: ۸۹) (اوتر[۱۶۹]،۲۰۰۴: ۶۸-۶۶)
این بینظمیها و عدم یکپارچگی در نظام اجتماعی باعث شدکه مبلّغان مسیحی احساس وظیفه و خطر کنند. چنین فروپاشی اجتماعی به آنان نوید نزدیکی روز نجات و رهایی را میداد. این تغییرات فرهنگی میتوانست در زندگی فردی آنها نیز تجربه شود که بنیادهای اعتقادی به شکل تحمّلناپذیری در حال فروریزی است، و این باعث شد عدهای که به دنبال نظم بودند برای رهایی از دست هیپیهایی که آزادی موجود را واهی میدانستند و میخواستند چارچوبها را از بین ببرند، به سراغ بنیادگرایی و کلیسای آنها رفتند. در واقع بنیادگرایی در این شرایط بی ثبات به افراد نوید عشق و ثبات را میداد. (کپل، ۱۳۷۵: ۳۹)
از زمینه های دیگری که باعث شکل گیری اکثریت اخلاقی به شکل خاص در دهه هفتاد شد، اقدام دولت آمریکا بود که طبق قانونی که در دادگاه عالی آمریکا در ۱۹۶۳ تصویب کرد، انجام هرگونه مراسم دعا و نیایش در مدارس عمومی را ممنوع کرد. به نظر غیر ممکن بود که کودکان مسیحی نتوانند در مدارس خود دعا کنند. نکتهی دیگر آن بود که از نظر بنیادگرایان نظام سیاسی به وسیله افراد بیدین یا افرادی که مخالف اعتقادات آنها هستند اداره میشوند. از نظر بنیادگرایان، این حملهی نظاممند به خانه، مدرسه و کلیسا از یک منبع ایدئولوژیک نشأت میگرفت و آن چیزی نبود جز انسانگرایی این جهان باور.
بنابراین میتوان گفت اکثریت اخلاقی سازمانی سیاسی است که متعهد شد اخلاق بنیادگرا را وارد قانون آمریکا کندو از سرمایهداری محض دفاعی کاملاً دینی انجام دهد و همچنین ایالات متحده را ابزاری سازد برای رسیدن به خواسته های خداوند (آنتون،۲۰۰۸: ۶۵) (ماردسن،۲۰۰۶: ۱۱۲).
این گروه با رهبری جری فالول[۱۷۰] در آمریکا آغاز به فعالیت کرد. جری فالول در سال ۱۹۳۳ در خانوادهای روستایی تبار متولد شد که دارای شور و هیجان دینی به خصوصی نبود. پدرش مدّتی به تجارت پرداخته و ورشکست شده بود. وی بعد از کشتن برادرش در سال ۱۹۳۱ که دفاع مشروع از خود تلقی شد، به مشروبات الکلی روی آورد و از بیماری کبدی خاص افراد الکلی درگذشت. جری فالول تا هجده سالگی زیاد به اعمال دینی توجهی نداشت. در ۱۹۵۰ او وارد یک انیستیتوی تکنولوژیک میشد تا مهندس مکانیک بخواند. در آنجا بود که به دین گروید، تحصیلات مهندسی را رها کرد و خود را برای کشیش شدن آماده نمود. در سال ۱۹۵۶، او کلیسای مستقل خود را که توماس رودا باپتیست چرچ [۱۷۱]نام داشت پایهگذاری کرد (او این نام را از روی نام کوچهای که در آن یک انبارمتروک کارخانه سوداسازی بود و اولین انجمن ۳۵ نفری خود را مسقر کرده بود برگزید). به عقیدهی کسانی که شرح حال او را نوشتهاند، به نظر نمیرسد که بنیادگرایی از همین دوره جاذبهی روحانی بخصوصی برای او داشته است، بلکه انتخاب مسیری شغلی او را بر آن داشته تا به کلیسای خاص خود سازمان بخشد(ریزبورت،۱۹۹۳: ۹۸-۹۰).
او از قابلیت سازماندهی و استعدادی استثنایی برای به کارگرفتن تازهترین تکنیکهای ارتباط جمعی در خدمت موعظهگری خود برخوردار بود. او در پایان همان سال تعداد اعضای انجمن خود را به ۸۶۴ نفر میرساند و با بهره گرفتن از رادیو، تلفن و کلیۀ تکنیکها اقدام به پذیرش پیروان و جلب کمکهای مالی مینماید. در آغاز سالهای دهه شصت به تلویزیون روی میآورد. در سال ۱۹۶۸ یک شبکه تلویزیونی برپا میسازد که موعظههای او را ضبط و پخش می کند و این موعظهها در چارچوب برنامهای موسوم به «ساعت انجیل، دوران خوب گذشته» با موفقیت بزرگی رو به رو می شود. در طول سالهای دهۀ شصت، هنگامی که فالول هنوز بیش از موعظهگری محلی نیست، پیام انجیلی او با تحولات اجتماعی فرهنگی لینچبورگ، که او می کوشد پاسخگوی آنها باشد، گسترش می یابد. (کپل،۱۳۷۵: ۲۰۰)
اکثریت اخلاقی، دین را عامل اصلی ایجاد وفاق و همبستگی اجتماعی و عامل ایجاد همسویی میان دولت و ملت میداند. از دیدگاه آنان دین عامل تقویت کننده حرکت به سوی اهداف اجتماعی است. از دیدگاه طرفدران اکثریت اخلاقی، شش مسأله به عنوان زنگ خطر جدی برای دوران آنها در آمریکا به حساب میآمد که آنها را در این راه ثابت قدم مینمود:
نخست، ارائه اصلاحیهای در قانون اساسی که طبق آن زنان از انجام نقشهای انجیلیشان به عنوان زنان مطیع که در خانه مشغول به کار هستند باز میمانند.
فرم در حال بارگذاری ...