کوه واشی
۲۷۸۳
کوه سلیمان کش
۳۲۱۰
کوه پیاز مرگ
۳۴۱۲
کوه دیلار
۳۳۸۲
کوه منگوچال
۳۴۱۱
کوه چال یورد
۲۹۴۷
کوه بزمیچال
۳۳۸۴
کوه خولرز
۳۴۸۹
کوه سفیدلد
۳۸۰۴
۳-۳- زمین شناسی
آبخیز جلیزجند در زون زمینشناسی البرز در زیر زون جنوب مرکزی که در آن رسوبات مزوزوئیک توسط رسوبات ائوسن (سنوزوئیک) پوشیده است، واقع گردیده و سازندهای دارای رخنمون در آن به تبع قرارگیری در زون جنوبی ـ مرکزی مربوط به دورانهای زمینشناسی مزوزوئیک و سنوزوئیک و کواترنری میباشند.
قدیمیترین سازند در این آبخیز سازند شمشک و جوانترین آنها رسوبات موجود در بستر آبراهههای آن میباشند. سازندهای شمشک لار، کرتاسه، فجن، زیا رت، کرج، قرمز و نهشتههای منفصل و سخت نشده کواترنری به ترتیب از قدیم به جدید سطح آبخیز جلیزجند را تشکیل دادهاند. از دیدگاه سنگشناسی به طور عمومی منطقه از دو سری رسوبات به هم پیوسته (سنگها) و نهشتههای رسوبی منفصل بوجود آمده که سنگهای آن خود به پنج گروه سنگهای رسوبی شیمیایی، شیمیایی تخریبی، آواری تخریبی، آذر ـ آواری و آذرین آتشفشانی قابل تفکیک هستند. نهشتههای منفصل نیز شامل رسوبات واریزهای لغزشی، پادگانههای آبرفتی، خاکهای اراضی کشاورزی و پوشش نهشتههای منفصل دامنهای میباشد. سنگهای حوضه آبخیز مورد مطالعه از نظر حساسیت به فرسایش در پنج گروه توصیفی خیلی مقاوم به فرسایش، مقاوم به فرسایش، نسبتاً فرسایشپذیر، فرسایشپذیر و سست و حساس به فرسایش تفکیک شده و از نظر کمی برای مدل برآورد رسوب PSIAC از یک تا ده (۱۰) رتبهبندی گردیدهاند. بر این مبنا ۳۸۵۷ هکتار معادل ۲۳ درصد از سطح حوضه دارای فرسایشپذیری خیلی کم تا کم میباشد و حدود ۳۲۳۰ هکتار از اراضی این حوضه معادل ۱۹ درصد از سطح آن از اراضی با فرسایش خیلی زیاد را تشکیل میدهد. حدود ۸۶۶۵ هکتار و معادل ۵۲ درصد از کل آبخیز جلیزجند دارای فرسایشپذیری زیاد میباشد و حدود ۱۰۲۷ هکتار نیز فرسایش متوسطی دارند. از دیدگاه تکتونیکی گستره طرح مورد مطالعه در زون ساختار البرز واقع گردیده و گسلههای مشاء، فیروزکوه در جنوب آن و گسلههای لارد کمرو کهنو در شمال آن واقع شدهاند. در گستره طرح سه تاقدیس و چهار ناودیس با امتداد تقریبی شرقی ـ غربی (شمال شرق ـ جنوب غرب) وجود دارند که همگی در سازندهای کرج قابل مشاهدهاند. دو مورد از آنها نیز به صورت تاقدیس در سازندهای ژوراسیک و کرتاسه در ارتفاعات نالی فیر و کهوپور دیده میشوند. درههای اصلی عمدتاً در امتداد محورهای ناودیس موجود در سازند کرج شکل یافته و پس از رسیدن به تقاطع درزههای برشی عمود بر محورهای ناودیسها به سمت جنوب تغییر مسیر داده است.
از نظرگاه زلزلهخیزی آبخیز مورد مطالعه تحت تأثیر گسلههای مشاء و فیروزکوه بوده و در درجه بعدی از سایر گسلهها نظیر خزر و شهرآباد و تپه نیاد تأثیرپذیر است. در نظر گرفتن شتاب ثقلg 0. 22 برای زلزله مبنای طرح سازههای مهمی نظیر سدهای سنگ و ملاتی پیشنهاد میشود. از دیدگاه ژئومورفولوژی آبخیز جلیزجند از واحدهای کوهستان، تپهماهور، فلات و دشت میانکوهی تشکیل شده که در این واحدها تیپهای دامنه منظم و نامنظم قابل تشخیص بوده و در این تیپها نیز ۱۵ رخساره مختلف ژئومورفولوژیکی تفکیک و متمایز شدهاند. ۱۲۹۱۶ هکتار از سطح این آبخیز از واحد کوهستان و بقیه آن را واحدهای تپهماهور به وسعت ۱۲۴۸٫ ۵، فلات ۱۱۶۶٫ ۵ و دشت میانکوهی ۱۴۴۸ هکتار تشکیل دادهاند. در این میان، رخسارههای سنگی حدود ۴۰۰۰ هکتار از سطح این آبخیز تشکیل داده و بقیه ۱۲۷۸۰ هکتار آن قابلیت احیاء و پوشش گیاهی را دارا میباشد. بنابر این حدود ۴۰۰۰ هکتا از اراضی این حوضه به دلیل صخرهای و بهمنخیز بودن کاربری حفاظتی دارند. آبراههها V شکل باز تا U شکل و کانیونی در آهک با الگوی موازی، شاخهای تا شبهدرختی بوده و اشکال فرسایش سطحی، شیاری، خندقی، تودهای، کنارهای و شخم در جهت شیب در فلاتها و مناطق بهمنخیز در سطح این آبخیز دیده میشوند. سنگهای آهکی سازندهای لار، کرتاسه، تیزکوه و توفهای شیشهای ضخیم لایه سبزرنگ به عنوان قرضه سنگی مناسب بوده و برداشت شن و ماسه و مصالح مخلوط از آبرفتهای بستر رودخانه و واریزهها و کوهرفتها به شرط رعایت اصول حفاظت خاک و آبخیزداری بلامانع است. این حوضه به دلیل عدم راه دسترسی مناسب به داخل آن از محدودیت انتقال مصالح به داخل آن روبرود بوده و بنابر این بایستی تنها از مصالح سنگی موجود در آن استفاده نمود و این موضوع بسیار جدی برای کارشناسان تلفیق و سازه خواهد بود. بنابراین برای حمل سنگ از محل برونزد رخنمون سنگی سازندهای لار، تیزکوه، زیارت و آهکهای کرتاسه به سایر مناطق حوضه بایستی آیتمی جداگانه در متره و برآورد به صورت خاص مدنظر قرار داد.
زمینشناسی عمومی:
زمینشناسی عمومی البرز بیشتر براساس چینهشناسی سنگی مطالعه شده و کمتر با یک نگرش کلی از تمام زون به آن نظر افکنده شده است. تا کنون با یک چنین نگرشی توسط اشتوکلین ۱۹۷۴، نبوی ۱۹۷۱، بزرگنیا ۱۹۷۲ و بربریان ۱۹۸۳ و… صورت پذیرفته است که میتوان آن را به عنوان اساس مطالعات خود قرار داد.
پرکامبرین:
سنگهای دگرگونی پرکامبرین در قسمتهای شمالی و داخلی البرز رخنمون دارند. این سنگها که شیتهای گرگان نام گرفتهاند. توسط سنگهای غیردگرگون کهر پوشیده میشوند. شیتهای گوناگون که متأثر از فازهای کوهزایی پرکامبرین بالایی میباشند، ناپیوستگی زاویهداری با سازند کهر میسازند. سازندهای بایند، باروت، سلطانیه و زاگون متعلق به کامبرین با ناپیوستگی زاویهدار بر روی سنگهای کهر قرار میگیرند که این ناپیوستگی نشان از فاز کوهزایی مهم بین پرهکامبرین و پالئوزوئیک دارد. سریهای سلطانیه و باروت در ناحیه دلیچایی، آئینه ورزان رخنمون دارند. (Allen bach 1966) براساس مطالعات انجام شده سریهای پرهکامبرین بالایی، کامبرین و یا پالئوزوئیک زیرین در بخش غربی البرز گسترش داشته و به سمت شمال حذف میشوند.
پالئوزوئیک:
سکانس چینهشناسی البرز در دوران پالئوزوئیک شبه ایران مرکزی است. این سکانس در بین دو کوهزایی پرهکامبرین بالایی (بایکانین) و کوهزایی تریاس پسین (Early Kimmerian) پلاتفرمی را میسازد که در سراسر ایران مرکزی و البرز گسترش دارد. سکانس پلاتفرمی شامل سازند ماسهسنگ لالون است که به تدریج روی رسوبات زاگون قرار میگیرد و خود توسط سازند آهکی میلا دنبال میشود. سپس سازند غالباً شیلی و ماسهسنگی اردویسین لشگرک که در منطقه نبود چینهشناسی دارد بر روی آن مینشیند. سیلورین، دونین زیرین و میانی در البرز با نبود چینهای کلی مشخص شده است که آن را به فاز خشکیزایی کالدونین نسبت میدهند. سریهای دونین بالایی شامل یک واحد ماسهای شیلی است که به صورت ناپیوستگی همشیب به دنبال طبقات قدیمی آمده و توسط رسوبات دریایی آهکی ادامه مییابد که مجموعاً سازند دونین میانی ـ کربونیفر زیرین جیرود را میسازند. در دوره کربونیفر اختلاف بین بخش شمالی و جنوبی البرز بوجود میآید. به طوری که در دامنه شمالی رسوبات گسترش یافته تورنزین، تا، نامورین به وضوح قابل تشخیصند. (بزرگنیا، ۱۹۷۳) ولی در دامنه جنوبی فقط رسوبات مربوط به کربونیفر زیرین مشاهده میشود که بخش بالایی سازند جیرود را میسازد. در کربونیفر بالایی نبود چینهای در سراسر البرز حاکم بوده است که آن را متأثر از فاز کوهزایی هرسینین میدانند. این نبود در قاعده پرمین کاملاً مشهود است. در انتهای پالئوزوئیک نیز سازندهای دورود، روته و نسن به سن پرمین میانی تا پایانی در البرز جنوبی رخنمون دارند.
مزوزوئیک:
ارتباط ضعیف علم و صنعت: عدم آشنایی کامل پاسخگویان با مفاهیمی چون قابلیت بازاریابی حاکی از ارتباط ضعیف علم و صنعت است، که در دنیای رو به رشد کنونی دور از انتظار میباشد.
عدم دسترسی به مدیران ارشد یا میانی: ماهیت پرسشنامههای مورد استفاده در تحقیق ایجاب مینمود که پرسشنامههای موصوف توسط افراد خاصی مانند مدیران ارشد و میانی شرکتها تکمیل گردند، اما به علت عدم دسترسی به برخی از مدیران، این کار توسط جایگزین آن ها انجام گردید.
۵-۶- خلاصه و جمعبندی فصل پنجم
در این فصل از پایاننامه به بحث و نتیجهگیری پیرامون یافتههای حاصل از فرضیههای تحقیق پرداخته شد. بهطورکلی این نتیجه به دست آمد که ارتباط بین ارتباطات مبتنی بر همکاری و معیارهای عملکرد رابطهای (متمرکز بر مشتری، همکاری مشتری و مالی) غیرمستقیم و شرطی است. در ادامه پیشنهادهای کاربردی برای مدیران واحدهای صنعتی بهویژه مدیران بازاریابی و پیشنهادهایی برای پژوهشگران آتی ارائه گردید. در پایان نیز محدودیتهای تحقیق مطرح شد.
منابع و مآخذ
الف) منابع فارسی
ب) منابع انگلیسی
نیمرخ عاطفی، سبک های تنظیم خود مانند نیمرخ های مقابله ای، صلاحیت رفتاری، و خودکارآمدی/اعتماد به نفس
وقایع و تجارب مثبت و منفی زندگی
نگرش ها، ارزش ها، عقاید نسبت به مصرف مواد.
عوامل محیطی و اجتماعی. که شامل دسته های فرعی تعاملات خانوادگی، ارتباط با همسالان، تعاملات سازمانی، و ساختارهای نهادی/اجتماعی است. عمده ترین عوامل خطرزا و محافظت کننده فرهنگی/اجتماعی مصرف مواد عبارتند از:
ساختار/عملکرد حمایت خانواده
شیوه های فرزندپروری
فرصت برای رشد صلاحیت های اساسی
گروه همسالان
فرصت های اجتماعی و اقتصادی همچون مسائل آموزشی
ساختار کلی حمایت اجتماعی
دسترس پذیری فعالیت های اجتماعی
سازمان ها از جمله مدارس، نهادها یا محل کار
قدرت و تأثیر اعتقادات دینی جامعه
هنجارهای اجتماعی، نگرش ها و اعتقادات مرتبط با مصرف مواد
مشوق های اجتماعی و اقتصادی تبادل مواد
هر کدام از این عوامل می توانند به عنوان عوامل سازه ای یا پویا باشند و یا می توانند یک رابطه سطحی با مصرف مواد داشته یا نقش یک عامل تعدیل گر یا میانجی را برای شروع مصرف مواد داشته باشند (پاندینا، ۲۰۰۶).
با توجه به مدل زیستی-روانشناختی-اجتماعی مصرف مواد، عوامل خطرزا و محافظت کننده مصرف مواد در طیف گسترده ای قرار دارند که امکان بررسی همه علل به صورت ساختاری امکان پذیر نیست. اما با توجه به مدل ساختار علی مصرف مواد، یکی از متغیرهای دور اثر گذار در مصرف مواد، خانواده می باشد. در همین رابطه نظریه پردازان نیز توافق زیادی دارند که خانواده نقش مهمی در شکل گیری رشد کودکان داشته و در بین عوامل متعدد خانوادگی اثر گذار بر رشد کودک، شیوه های فرزندپروری به عنوان یک متغیر مهم در نظر گرفته شده است (کلتیکانگاس- جاروینن، رایکونن، اکلوند و پلتونن[۶۳]، ۲۰۰۴) و همان طور که مطرح شد، شیوه های فرزندپروری می تواند به عنوان عامل خطرزا و محافظت کننده مصرف مواد باشد (پاندینا، ۲۰۰۶). از طرف دیگر، در این مدل علی، عوامل روان شناختی، نزدیک ترین متغیر اثرگذار بر مصرف مواد محسوب می شوند. همان طور که قبلاً در مدل زیستی-روانی-اجتماعی مطرح شد، عوامل روان شناختی می توانند طیفی از متغیرهای درونی مانند عوامل شخصیتی شامل نوجویی، هیجان خواهی و راهبردهای مقابله تا متغیرهای بیرونی مانند نگرش نسبت به مواد را در برگیرند. بنابراین با توجه به پیشینه پژوهشی و نظری، از جمله عواملی که نقش موثرتری در شروع مصرف مواد داشته اند شامل شیوه های فرزندپروری (پاتوک- پکهام و مورگان-لوپز[۶۴]، ۲۰۰۶)، شخصیت به ویژه نوجویی (لرر، کانیاس، کارنی، ابستین[۶۵] و لرر، ۲۰۰۶)، راهبردهای مقابله (بایلی، هیل، اوستل و هاوکینز[۶۶] ، ۲۰۰۹) و مشکلات رفتاری برونی سازی شده (هایمن و سینها[۶۷] ، ۲۰۰۹) است. هر کدام از این عوامل می توانند نقش محافظت کننده یا خطرزا را در ارتباط با آمادگی اعتیاد داشته باشند. بدین ترتیب که شیوه فرزند پروری مقتدر به عنوان عامل محافظت کننده و شیوه های فرزندپروری مستبد و سهل گیر به عنوان عامل خطرزای آمادگی اعتیاد شناخته شده اند. همچنین، نوجویی بالا و مشکلات رفتاری نیز به عنوان عامل زمینه ساز برای شروع مصرف مواد شناخته شده اند. راهبرد مقابله مسئله مدار نیز جزء عوامل محافظت کننده و راهبردهای مقابله هیجان مدار و اجتنابی، جزء عوامل خطرزای آمادگی اعتیاد هستند. بنابراین در پژوهش حاضر در ارتباط با آمادگی اعتیاد، متغیرهای شیوه فرزند پروری به عنوان متغیر دور و متغیرهای روان شناختی نوجویی، راهبرهای مقابله به عنوان متغیرهای نزدیک و مشکلات رفتاری به عنوان نزدیک ترین متغیر بررسی شدند.
در ادامه هر یک از متغیرهای پژوهش به تفصیل بیان میشوند.
شیوه های فرزند پروری و آمادگی اعتیاد
خانواده به عنوان زیربنایی ترین و اساسی ترین بنیان شکل دهنده زمینه ساز مصرف مواد به شمار می رود (زینالی و همکاران، ۱۳۸۷)؛ و یکی از مهمترین عوامل خانوادگی موثر بر رشد کودک، شیوه های فرزندپروری است (کلتیکانگاس- جاروینن، کیویماکی و کسکیوارا[۶۸]، ۲۰۰۳).
مردم سبک های والدینی را حتی قبل از به دنیا آمدن فرزندشان شروع میکنند و مطمئناً تا یک یا دو سالگی فرزند، سبکهای والدینی به روشنی معلوم میشود؛ اما بسیاری از والدین، قبل از دبستان از این سبک ها آگاه میشوند (پازانی، ۱۳۸۳). البته ادبیات تحقیق در زمینه ارتباط والدین و کودکان، گسترده، چندرشته ای و گاه متناقض است و به این علت است که به سختی می توان در مورد ارتباط والدین و فرزندانشان به طور قطعی اظهار نظر کرد (استانفورد و به یر، ۱۹۹۱، ترجمه دهگانپور و خرازچی، ۱۳۸۰). در ادامه، برخی نظریه ها در مورد شیوه فرزند پروری مطرح می شود.
نظریاتی در باب شیوه های فرزندپروری
در ادامه نظریاتی در ارتباط با شیوه فرزندپروری مطرح می شود.
یکی از جنبه های اساسی تأثیر خانواده، روابط والدین-فرزندان است. روابط نادرست والدین با فرزندان خطر مشکلات روانی فرزندان را افزایش می دهد. پترسون[۶۹] (۱۹۸۶) به بررسی الگوهای روابط والدین-فرزندان و اثر آن بر اختلال رفتاری فرزندان پرداخت. او نظریه فرایند تخریبی خانوادگی را به عنوان عامل اصلی ایجاد کننده اختلال رفتاری در فرزندان ارائه داد. پترسون همچنین دریافت که فرزندان دشوار فرامین منفی مبهم تری دریافت می کنند. پترسون و بنک[۷۰] (۱۹۸۶، به نقل از اسماعیلی، ۱۳۸۲) نشان دادند که مهمترین نارسایی در مهارت های والدین عبارت از نظارت ضعیف، سرزنش، تهدید و نق زدن به فرزندان و استفاده زیاد از تنبیه بدنی است که به نظر معادل شیوه های فرزندپروری مستبدانه و سهل گیرانه در نظریه بامریند می باشد.
نظریه پذیرش-طرد والدینی[۷۱] یک نظریه ارتباطی است که کوشش می کند نتایج عمده پذیرش و طرد کودک از سوی والدین را بر رشد رفتاری، شناختی و هیجانی کودک توضیح دهد و عملکرد شخصیت فرد در بزرگسالی را با پذیرش-طرد والدین پیش بینی کند. به علاوه، این نظریه کوشش می کند، توضیح دهد که چرا برخی از کودکان توانایی بهتری نسبت به سایر کودکان برای سازگار شدن با تأثیرات مخرب طرد و بدرفتاری و خشونت دارند. این تئوری بر ارتباط بین پذیرش-طرد والدین و رفتارهای معنادار در اجتماع متمرکز است (رحمانیان، ۱۳۸۰).
از نظر مفهومی، روی همرفته، پذیرش و طرد والدین از ابعاد گرمی والدین است. والدین پذیرا از نظر PART والدینی هستند که دوستی یا محبت بیشتری را به صورت کلامی یا فیزیکی به کودکان نشان می دهند و والدین طرد کننده در این دیدگاه، والدینی هستند که کودکانشان را دوست ندارند، آنها را تقبیح می کنند یا کودکانشان از آنها می رنجند. “طرد” در تمام دنیا خود را به دو روش اصلی نشان می دهد. یعنی، در یک شکل به صورت خصومت و پرخاشگری والدین و در شکل دیگر با نادیده گرفتن و تفاوت گذاردن بین کودک و دیگران (رانر[۷۲]، ۱۹۸۴، به نقل از رحمانیان، ۱۳۸۰). هر دو نوع سبک طرد والدین (طردی که به شکل خصومت (پرخاشگری) نشان داده می شود و هم طردی که به شکل بی تفاوتی/ نادیده انگاری ظاهر می شود) آسیب رسان هستند. هر دو شکل طرد با غیاب دلبستگی والدینی و نشانه های عینی، این احساس را به کودکان تلقین می کند که طرد شده اند یا دوست داشته شده نیستند.
و بالاخره، اینکه سبک والدینی طرد (هر دو صورت آن) خود به دو شکل است: ۱- به صورت ذهنی از جانب کودک تجربه می شود و یا اینکه ۲- برای هر مشاهده گر بیرونی این طرد قابل مشاهده است.
این تئوری (رانر، ۱۹۸۴، به نقل از رحمانیان، ۱۳۸۰) پیش بینی می کند کودکانی که طرد شده یا سوء رفتار هیجانی داشته باشند، بیشتر تمایل دارند به خشونت متوسل شوند و برای حل مسائل خود به خصومت و رفتارهای خشن روی آورند. اینها افرادی وابسته هستند و اگر هم مستقل باشند، دارای حالات دفاعی هستند، اعتماد به نفس و کفایت خود[۷۳] آنها آسیب دیده است، از نظر هیجانی آسیب دیده و ناپایدار بوده و از این لحاظ به دیگران وابسته نیستند و دید منفی به دنیا دارند.
چه عواملی توانایی کودک را برای سازگار شدن و کنار آمدن با والدین طرد کننده بالا می برد؟ طبق نظریه PART عامل اول “احساس روشن داشتن از خود”[۷۴] است که توسط خود شخص یا دیگران ایجاد می شود و ممکن است، به کودک کمک کند تا با تأثیرات منفی ناشی از طرد والدین سازگار شود. عامل دوم آن است که اگر کودک بتواند بفهمد که چرا مادرش چنین اعمال یا احساسی نسبت به وی دارد، بهتر می تواند با رفتار مادرش سازگار شود. عامل سوم نیز عبارتند از این که آن دسته از کودکانی که معتقدند حداقل می توانند برخی حوادث اطراف خود را کنترل کنند، یا حداقل خودشان و برخی از صفات شخصیتی شان را بیشتر می توانند کنترل کنند، بهتر می توانند با طرد والدین کنار بیایند. در نظریه PART به این دسته از کودکان خود-تعیین کننده[۷۵] گفته می شود. به نظر می رسد که عوامل اجتماعی دیگری نیز توانایی کودک را برای سازگار شدن با والدین طرد کننده بالا برد؛ مثلاً برخی از این کودکان سعی می کنند تا آنجا که ممکن است اوقات کمتری را با والدین طرد کننده خود بگذرانند، یا برخی دیگر از این کودکان افراد دیگری را جانشین والدین خود می سازند. کودکانی که با این موقعیت (داشتن والدین طرد کننده) بهتر بتوانند سازگار بشوند، به طور مشخصی بیشتر قادرند که شخصیت بهتری در بزرگسالی در خود ایجاد کنند. این کودکان سازگار شده با والدین طرد کننده، از نظر سلامت هیجانی در حالتی بین کودکان پذیرفته شده و کودکان طرد شدهای که قابلیت سازگاری با این موقعیت را نداشتهاند، قرار دارند (رحمانیان، ۱۳۸۰).
طبق نظریه سه وجهی پیترسون و رالینز[۷۶] (۱۹۸۷، به نقل از استانفورد و به یر، ۱۹۹۱، ترجمه دهگانپور و خرازچی، ۱۳۸۰) در هر گروه دو عضوی والد- کودک در سیستم خانواده، درباره اینکه “چه کسی بر دیگری تأثیر می گذارد"، سه رویکرد وجود دارد. این سه رویکرد عبارتند از: تأثیر یک سویه[۷۷]، تأثیر دو سو
یه[۷۸] و تأثیر منظومه ای[۷۹].
الف-۳) رویکرد یک سویه
رویکرد یک سـویه، کودک را موجودی منفعــل می انگارد و به والدین نیز به صورت شکلدهندگان کودک نگریسته می شود. گویی که کودکان تکه ای موم هستند. اصول اساسی دیدگاه یک سویه بر این فرض استوار است که دروندادهای والدین به گونه ای بر رشد کودک تأثیر می گذارند. ویژگی های کودکان، پیامد مستقیم چگونگی فرزندپروری و خصوصیات الگوهای ارتباطی والدین است. به عبارت دیگر، این فرض یکی از فرض های علت و معلولی خطی است. با این فرض، پژوهش یک سویه بر آن بوده است تا راه صحیح فرزندپروری و چگونگی ایجاد رشد بهینه را کشف کند. از جمله این دروندادهای والدین، شخصیت و شیوه تربیتی آنهاست.
شاید مشهورترین تحقیق درباره شیوه های والدینی، مطالعه دیانا بامریند در سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۱ درباره کودکان پیش دبستانی و والدین شان باشد. در این تحقیق هر کودک در موقعیت های مختلف در مدرسه، پرستاری و در خانه مورد مشاهده قرار گرفتند. اطلاعات بهدست آمده برای ارزیابی کودک در زمینه ابعاد رفتاری از قبیل جامعه پذیری، اعتماد به نفس، پیشرفت ، تکانشی بودن و خویشتنداری مورد استفاده واقع شدند. همچنین، والدین و کودکانشان در خانه و در حین تعامل مورد مصاحبه و مشاهده قرار گرفتند. وقتی بامریند داده ها و اطلاعات مربوط به والدین را تحلیل کرد، دریافت که به طور کلی والدین افراد مورد مطالعه، یکی از سه سبک فرزند پروری مقتدر، مستبد و سهل گیر را مورد استفاده قرار می دهند (حسین پور، ۱۳۸۱).
نظریه بامریند در نظریه هایی جای میگیرد که رویکرد یک سویه نامیده می شود، هر چند، مطالعه بامریند در مورد شیوه های تربیتی، رویکردی التقاطی است که به آسانی نمی توان آن را به نظریه تاریخی خاصی مرتبط ساخت. کار او نه به تبعیت از نظریه ای خاص، بلکه بر اساس طرد نظریات پیشین بنا شده است. هدف او مطالعه ترکیب عواملی همچون گرمی و کنترل بود (بامریند، ۱۹۶۷، به نقل از حسین پور، ۱۳۸۱). او با بهره گرفتن از رویکرد تواتری، بسیاری از انواع رفتارها و عقاید را تشریح و شناسایی کرد. با وجود این، بدون شک او نیز محققی یک سویه است. وی آشکارا از یک نوع تعامل، به عنوان بهترین مسیر رشد نسبت به سایر انواع تعامل دفاع کرده است.
طبقه بندی بامریند از تحلیل عمیق و چند روشی[۸۰] تعامل والد-کودک منتج شده است. وی از تحلیل رفتار کودک و والدین سه شیوه تعاملی متمایز را که در دو جنبه کلی با هم متفاوت بودند، شناسایی کرد. این دو جنبه کلی عبارتند از: (۱) والدینی که برای کودکانشان تعیین تکلیف می کنند و آن ها را وادار به انجام تکالیف می سازند. و (۲) والدینی که نسبت به کودکان گرم و پذیرا هستند. بر اثر ترکیب این دو جنبه کلی، سه طبقه شیوه فرزند پروری شکل میگیرد که بامریند این سه طبقه مجزا را مقتدرانه، سهل انگار و استبدادی نامید (حسین پور، ۱۳۸۱).
شیوه مقتدرانه: والدین در الگوی اول نسبت به سایر والدین، واقعیتها و بینشهای شناختی را به کودکان خود منتقل میسازند و تمایل بیشتری برای پذیرش دلایل کودک در رد یک رهنمود از خود نشان میدهند. این والدین سخنوران خوبی هستند و اغلب برای مطیع سازی از استـدلال و منطق بهره میجویند و نیز به منظور توافـق با کودک از ارتبـاط کلامی استفاده میکنند. رفتارهای نامطلوب، این والدین را مرعوب خود نمی سازد، آنها ظاهراً تاب مقاومت در برابر قهر و غضب کودک را دارند. والدین مقتدر به آغاز تعامل کودک به گونه و درجه ای پاسخ می دهند که معمولاً برای کودک خشنود کننده است. تفاوت های مهم بین این گروه از والدین با والدین مستبد در رفتارهای حمایتی و استفاده از مشوق های مثبت است. والدین مقتدر به تلاش های کودکان در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ می دهند و از تقویت های مثبت بیشتری استفاده می کنند. علاوه بر این، والدین مقتدر در ابراز محبت و تفاهم والد-کودک به طور چشمگیری نمرات بالاتری می گیرند و در تمام متغیرهای دربرگیرنده محبت نیز رتبه های بالاتری احراز می کنند. کودکان والدین مقتدر در مقیاس هایی نظیر فعال بودن، اعتقاد به خود و استقلال رأی رتبه های بالاتری را به خود اختصاص می دهند. این کودکان، واقع گرا، با کفایت و خشنود توصیف شده (استانفورد و به یر، ۱۹۹۱، ترجمه دهگانپور و خرازچی، ۱۳۸۰)، متکی به نفس بوده، با همسالان روابط دوستانه دارند، با فشار روانی به خوبی مقابله می کنند، سرزنده و پرانرژی هستند (ماسن، گلیگان، هوستون و کانچر، ۱۹۹۵، ترجمه یاسایی، ۱۳۸۱).
شیوه سهلگیر: یک الگوی فرزندپروری گرم و صمیمی اما سست است که در آن بزرگسالان خواسته های نسبتاً کمی دارند، به کودکان اجازه می دهند که آزادانه احساسات و تکانه هایشان را ابراز کنند، فعالیت های کودکانشان را به دقت نظارت نمی کنند و به ندرت به طور مقتدر، رفتار کودکان را کنترل می کنند (پازانی، ۱۳۸۳).
مفهوم و ماهیت کارآفرینی
کارآفرینی، خود عمری به اندازه بشر دارد. لیکن توجه به آن در محافل علمی از اوایل قرن هجدهم میلادی بوده است. از آن زمان تاکنون اندیشمندان تعاریف گوناگونی از کارآفرینی ارائه دادهاند که هر کدام جنبهای از موضوع را توصیف کردهاند. از میان این اندیشمندان، به جهت نگاه نظاممند و هچنین اهمیت ویژه کارآفرینی در تئوری مشهور جوزف شومپیتر حول توضیح ادوار تجاری، تعریف ارائه شده توسط وی، بیشتر مورد توافق و اجماع محققین بوده است؛ کارآفرینی در نظر شومپیتر نیروی محرکه اصلی و موتور توسعه اقتصادی محسوب میشود. این نیرو تنها در زمان پویایی اقتصاد ظاهر میشود و نقش آن در ایجاد یک تغییر جدید(نوآوری) در ترکیبات روزمره تولید است (خارقانی ،۱۳۸۵).
کارآفرینی یکی از ابعاد شخصیتی فرد کارآفرین است. که شامل اراده، ریسک پذیری، هوشیاری و نوآوری است. کارآفرین کسی است که به انگیزههای گوناگون و با داشتن یک هدف مشخص، پس از شناسایی زمینههای مناسب و نوینِ تولید، اقدام به ثروت آفرینی برای دیگران میکند. با توجه به تعریف فوق میتوان دریافت که کارآفرینی به معنای شغلآفرینی نیست (اما میتواند کلید حل مشکل اشتغال باشد). کارآفرین منتظر استخدام شدن نیست، بلکه خود استخدام کننده است. او ممکن است سرمایهدار یا کارگر نباشد، اما از سرمایه و نیروی کار به خوبی استفاده میکند. او لزوماً هنرمند، متخصص یا مخترع نیست، اما توان بهرهبرداری مناسب از علم، هنر و تخصص دیگران را دارد. تخصص وی در تصمیمگیری و عمل است و مهمترین عامل حرکت وی، اراده و عزم راسخ وی در اجرای تصمیمات است. کارآفرین فرد خلاقی است که تنها به دنبال سود شخصی نیست، اما در موقعیتهای سودده سرمایهگذاری میکند. او به ارزشهای خاصی پایبند است، لذا صداقت، اعتماد، از خود گذشتگی و نوع دوستی، جزء اخلاق اصلی کارآفرینی است. به همین جهت افرادی را که با بهره گرفتن از رانت و قانونشکنی اقدام به کسب سود میکنند حتی با داشتن خلاقیت فراوان، کارآفرین نمینامند. سودجویی کاملاً فردی و بدون توجه به دیگران، خارج از اخلاق کارآفرینی است.
برای فهم بهتر مفهوم واژۀ کار آفرین کافی است که به برخی اصول و اصطلاحات از جنبۀ تجاری، مدیریتی و فردی توجه کنیم. به ویژه که در قرن حاضر (قرن بیستم)، مفهوم کار آفرینی را از جنبۀ فردی بررسی کرده اند. این بررسی در سه تعریف زیر از کارآفرین منعکس شده است:
تقریباً در همۀ تعاریف کارآفرینی، این توافق وجود دارد که در مورد رفتاری بحث می کنیم که :
۳- با مخاطره و شکست همراه است.(شاپرو، ۱۹۷۵)
از نظر اقتصاددان، کارآفرین کسی است که منابع، نیروی کار، مواد و سایر دارایی ها را با هم ترکیب می کند تا ارزش آنها را نسبت به قبل بیشتر نماید.همین طور کسی است که تحولات، نوآوری ها و نظم جدیدی را بنیان می نهد. از منظر روان شناس، کسی است که عموماً با نیروی مشخص به پیش می راند، نیروهایی از قبیل نیاز به کسب یا رسیدن به چیزی، تجربه کردن، انجام دادن یا شاید فرار از سلطۀ دیگران. از منظر تاجر، کارآفرین تهدید و رقیبی مهاجم است، در حالی که شاید از نظر تاجر دیگری همان کار آفرین متحد، منبع عرضه مشتری ، یا کسی باشد که برای دیگران ثروت می آفریند؛ کسی است که راه های بهتری برای بهره گیری از منابع می یابد.، ضایعات را کاهش می دهد، و مشاغلی را ایجاد می کند که دیگران از داشتن آنها خوشحال می شوند.(وسپر، ۱۹۸۰)
اگر چه هر کدام از این تعاریف، کار آفرینان را از جنبۀ اندکی متفاوت نگاه می کند، همۀ آنها حاوی ایده های مشابهی هم چون تازه بودن، سازماندهی، خلق کردن، ثروت و ریسک پذیری است. با وجود این، هر کدام از تعاریف قدری محدود کننده است. چرا که کار آفرینان درهمۀ حرفه ها و جود دارند- آموزش، پزشکی، پژوهش، حقوق، معماری، مهندسی، مشاغل اجتماعی و توزیع. برای این که تعریفمان از کار آفرینی همۀ انواع رفتارهای کار آفرینانه را در بر گیرد، تعریف زیر را اساس این کتاب خواهیم گرفت:
کار آفرینی فرایند خلق چیز جدید و با ارزش است با اختصاص زمان و تلاش لازم، در نظر گرفتن ریسکهای مالی، روانی و اجتماعی و رسیدن به رضایت فردی و مالی و استقلال (رابرت و هیسریچ، ۱۹۸۵).
این تعریف بر چهار جنبۀ اساسی کار آفرینی تأکید می ورزد، بدون در نظر گرفتن زمینۀ کار. نخست، کار آفرینی مستلزم فرایند خلق است – خلق هر چیز ارزشمند و جدید.این خلق باید برای کار آفرین و مخاطبی که این خلق برای او انجام شده است ارزش داشته باشد. این مخاطب می تواند هر یک از گروه های زیر باشد:
دوم ، کار آفرینی مستلزم وقف زمان و تلاش کافی است. فقط کسانی که در گیر فرایند کار آفرینی می شوند درک صحیحی از مقدار قابل توجهی زمان و تلاش دارند که صرف خلق چیز جدیدی شده و آن را به فعلیت در آورده است. در نظر گرفتن ریسک های اجتناب ناپذیر جنبۀ سوم کار آفرینی است.
این ریسک ها، بنا بر زمینۀ تلاش کار آفرینی، شکل های مختلفی دارند، اما معمولاً پیرامون زمینه های مالی، روانی و اجتماعی متمرکزند.
قسمت آخر تعریف به پاداش های کارآفرین اشاره دارد. مهم ترین این پاداش ها استقلال است که باعث رضایت شخصی می شود. برای کار آفرینان سودجو پاداش های مالی نیز مهم اند. برای بعضی از این کار آفرینان، پول شاخص میزان موفقیت می شود.
برای فردی که فعالیت اقتصادی مشخص خود را در عمل آغاز می کند این تجربه مملو از اشتیاق، عجز و ناکامی، اضطراب و کار سخت است. درصد بالایی از فعالیت های اقتصادی جدید به دلیل مسائلی از جمله، فروش کم، رقابت شدید، فقدان سرمایه، یا کمبود توانایی های مدیریتی با ورشکستگی رو به رو می شوند. مخاطرات مالی و معنوی آن هم بسیار بالاست. پس بنابراین چه چیزی باعث می شود فرد این تصمیم بسیار مشکل را بگیرد؟ این سوال با توجه به فرایند تصمیم گیری که لازمۀ کار آفرین شدن است به بهترین نحو بررسی پذیر است.
کار آفرینی درون سازمانی
کار آفرینی درون سازمانی (کارآفرینی در درون ساختار فعالیت اقتصادی موجود) نیز می تواند پلی بین علم و بازار باشد. فعالیتهای اقتصادی موجود از منابع مالی، مهارت های تجاری و نیز دراکثر موارد از سیستم توزیع و بازاریابی بهره مند ند. لذا می توانند نو آوری را با موفقیت به صورت تجاری در آورند. البته هنوز هم ساختار اداری، بر سود کوتاه مدت تأکید می کند و سازمان بسیار سخت مانع بروز خلاقیت و تولید محصولات و انجام فعالیت ههای اقتصادی جدید می شود. شرکت هایی که این عوامل بازدارنده و در عین حال نیاز به خلاقیت و نو آوری را تشخیص می دهند در جهت پایه ریزی روح کار آفرینانه در سازمانشان تلاش می کنند. در عصر فوق رقابتی حاضر، نیاز به محصولات جدید و روح کار آفرینانه از اهمیت ویژه ای بر خوردار است، به گونه ای که شرکت های زیادی در حال ایجاد محیط کار آفرینانه در قالب واحد های اقتصادی راهبردی اند.
فرایند تصمیم گیری کار آفرینانه
بسیار ی از افراد برای آن که ایده شان را به بازار بیاورند و فعالیت کار آفرینانۀ جدیدی را شروع کنند مشکل دارند. تا به امروز کار آفرینی و تصمیم گیری عملی کار آفرینانه منجر به آغاز میلیونها فعالیت اقتصادی جدید در سرتا سر دنیا شده است. آمار نشان می دهد در آمریکا (که از نظر تشکیل شرکت در دنیا پیشتاز است) سالانه ۱/۱ تا ۹/۱ میلیون شرکت جدید در سال های اخیر تشکیل شده است، هر چند که تعداد دقیق آن بر کسی معلوم نیست.
در حقیقت، علی رغم کسادی، تورم، نرخ بالای بهره، فقدان زیر ساخت ها، ناپایداری اقتصادی، و احتمال بالای ورشکستگی، میلیون ها فعالیت کار آفرینانه شکل می گیرند. هر کدام از این فعالیت های کارآفرینانه بنا به روند فردی و کاملاً شخصی شکل می گیرند که اگر چه منحصر به فرد است، ویژگی های مشترکی در همۀ آنها دیده می شود(رابرت و هیسریچ، ۱۹۸۶).
شبیه همۀ فرایندها، فرایند تصمیم گیری کار آفرینانه، مستلزم حرکت از چیزی به چیزی است- حرکت از نوعی زندگی جاری به سوی ایجاد شرک کار آفرینی جدید، که در جدول ۱-۲ می بینید.
جدول ۲-۱ تصمیم های کار آفرینی بالقوه | |
تغییر سبک زندگی کنونی محیط کار اختلال |
تشکیل بنگاه اقتصادی جدید مطلوب
|
روش تحقیق در این فصل با بهره گرفتن از مطالعات انجامشده در فصل دوم و بر مبنای ابعاد اعتیاد به کار مدل اسپنس و رابینز، بهداشت شغلی مدل گلدبرگ و هیلر و کیفیت زندگی کاری مدل والتون انجام میگیرد.
فصل چهارم: تحلیل تحقیق با بهره گرفتن از دادههای آماری
در این فصل که جامعه و نمونه موردمطالعه مشخصشده و دادهها از طریق سه پرسشنامه جمع آوریشدهاند، بهمنظور سنجش عوامل اعتیاد به کار (عجین شدن باکار، تمایل درونی در کار و لذت از کار) از پرسشنامه استاندارد اعتیاد به کار اسپنس و رابینز، جهت سنجش عوامل کیفیت زندگی کاری (جبران خدمت منصفانه و کافی، شرایط کاری سالم و ایمن، امکان گسترش و استفاده از ظرفیتهای انسان، امکان امنیت و رشد دائمی، ائتلاف اجتماعی در سازمان کاری، اعتقاد به لزوم حاکمیت قانون، نقش متعادل کار، کار معتبر و سودمند اجتماعی) از پرسشنامه استاندارد والتون و به منظور بررسی متغیر مداخله گر بهداشت شغلی از پرسشنامه استاندارد گلبرگ و هیلر استفاده گردیده و در آخر مدل تحلیلی ارائه میشود.
فصل پنجم: نتیجهگیری و پیشنهادات آینده کار
این فصل نیز شامل نتیجهگیری و ارائه یافتههای پژوهش و نیز پیشنهادات آینده کار میباشد.
فصل دوم
مروری بر ادبیات و پیشینه تحقیق
فصل دوم: مروری برادبیات و پیشینه تحقیق
۲-۱ مقدمه:
عصر کنونی که با دست آوردهای عظیم علمی همراه بوده و پیشرفتهای علمی آن بیدرنگ و در لحظه انجام میگیرید بدون شک اثرات مفیدی را در عرصههای گوناگونی مانند اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه به همراه داشته است از طرفی دیگر کار که جزء جداییناپذیر زندگی انسانها بهحساب میآید موجی از فشارهای روحی، روانی و جسمانی را بر کارکنان سازمانها برای همسویی هر چه بیشتر با این پیشرفتها وارد آورده است. همهروزه شاهد آن هستیم که افراد، زمان زیادی از وقت خود را در سازمانها صرف کرده و خواستههای نامحدود سازمانی، آن افراد را مجبور می کند که مدام در حال کارکرده باشند.(هلسوی و کیتاسلین[۱۸] ۲۰۰۰)
بهعلاوه افراد هنگامیکه در سازمانها مشغول به کار میشوند ممکن است علاوه بر پاداشهای بیرونی انگیزههای درونی نیز داشته و همین امر ممکن است موجب لذت بردن آن ها از کار و درنتیجه عجین شدن و اعتیاد آنان به کارشان شود. (اسنیر و هارپز[۱۹] ۲۰۰۶، ۵) که درنتیجه آن افزایش احتمال شکلگیری اعتیاد به کار و صرف بخش قابلتوجهی از زمان روزانه برای انجام کار را شاهد هستیم بهطوریکه افراد زمان بسیار زیادی را بهطور دلخواه و داوطلبانه به فعالیتهای کاری اختصاص دهند، بدون آنکه به انداز ه مناسب و کافی به استراحت و تفریح پرداخته و زمانی را به خانواده و دوستان اختصاص دهند؛ ازاینرو غالباً استرس زیادی را تجربه نموده و کارشان موجب مشکلات جسمی و روانی برای آنان میشود.(احمدی و همکاران ۱۳۸۹)
لذا با توجه به نقشی که نیروی انسانی دررسیدن به اهداف سازمانی ایفا میکند مطالعه رفتار افراد در سازمانها توجه بسیاری از متخصصان و پژوهشگران رفتار سازمانی را به خود جلب نموده است. مدیریت منابع انسانی که یکی از کارکردهای اساسی مدیریت بوده وظیفه سازماندهی، هدایت، هماهنگی و کنترل و …را بر عهده دارد بهطوریکه موجب افزایش رضایت کارکنان و همچنین برآورده شدن اهداف سازمان بهطور همزمان شده که درنهایت به برآوردن نیازها و انتظارات جامعه از سازمان میگردد. (پرداختچی ۱۳۸۸،۳)
همچنین منابع انسانی که وجه مشترک تمام سازمانها هستند و ابداعات و ابتکارات آنان است که سازمانها را در راستای اهدافشان پیش میبرد و ازنظر متخصصان مدیریت، ارزش آن ها بهمراتب از منابع فاقد حیات مانند سرمایه، زمین و تجهیزات مادی بیشتر میباشد. (کافی ۱۳۸۵)
بنابراین باید توجه ویژه به سازمانها یعنی همان کارکنان که سرمایههای اصلی سازمانها هستند نمود به خصوص مشاغل کارکنان اقماری، کسانی که مجبور به زندگی کردن بهدوراز خانواده برای انجام وظایف کاری خود به مدتی نسبتاً طولانی میباشند بهطوریکه شغل آنان ازجمله مشاغلی است که باانگیزههای درونی بالایی همراه بوده و ممکن است موارد اعتیاد به کار را در افراد شاغل به این حرفه را با توجه به زمان بیشتری که در محل کار خود سپری میکنند بیشتر مشاهده کرد پس وجود هرگونه مشکل در کیفیت زندگی آن ها میتواند بر عملکرد شغلی آنان و همچنین روابط خانوادگی آنان تأثیر گذاشته و حتی بر آینده تولیدات کشور نیز اثر منفی بگذارد. بنابراین بررسی وضعیت کیفیت زندگی این کارکنان ضروری است.
در بخش اول این فصل ابتدا متغیر مستقل (اعتیاد به کار) بهتفصیل توضیح داده میگردد و در بخش دوم متغیر مداخلهگر (بهداشت شغلی) بیانشده و در ادامه به متغیر وابسته کیفیت زندگی کاری میپردازیم و سپس توضیحاتی در بخش چهارم راجع به منطقه عملیاتی بهرگان و سکوی سروش داده میشود و در بخش پنجم، سوابق و پیشینه تحقیقات (داخلی و خارجی) ارائه میشود و درنهایت در بخش ششم مدل مفهومی این پژوهش را خواهیم داشت.
۲-۲ بخش اول: اعتیاد به کار
۲-۲-۱ مقدمه:
هنگامیکه افراد خود را بهعنوان معتاد به کار معرفی مینمایند، اغلب آن را به سخت کار کردن ارجاع داده بهطوریکه توصیف این موضوع، افتخار به شمار میرود زیرا در اکثر جوامع، رفتار اعتیاد به کاری تشویق شده و آن را میستایند شناخت اعتیاد به کار سخت است، اگرچه چندین عامل به ما کمک میکنند تا بین افراد سختکوش و معتادان بکار فرق قائل شویم. معتاد به کار نهتنها سخت کار میکند بلکه دارای استانداردهای بالای غیرممکن بوده و دارای حسی که هیچوقت کافی نیست میباشند. نیاز وی به خوشنود کردن دیگران یک نیروی محرکی است که وی از توجه به تأثیر زیاد کار کردن بر سلامتی وی جلوگیری میکند. او دارای حسی بالا برای کنترل مردم و موقعیتها بوده و تفویض کردن مسؤولیتها برای وی سخت است. یک ویژگی بارز معتادان به کار این است که اگر میخواهیم آن صحیح انجام پذیرد، باید آن را خودم انجام دهم. زندگی معتاد به کار با یک کمبود شدید تعالی روبروست. معتاد به کار زمان کمی را برای گسترش و لذت بردن از روابط شخصی خویش اختصاص میدهد. توجه کمی به خود دارد و مشکلات جسمی اغلب نادیده شمرده میشوند تا زمانی که آن ها فرد را ناتوان میکنند. از کاری به کاری دیگر از موعدی به موعد دیگر، میرود معتاد به کار زمانی که کاملاً در یک پروژه یا چندین پروژه درگیر شود، احساس رضایت میکند. معتاد به کار ممکن است معتاد به هجوم آدرنالین شود که در هنگام مواجهه با یک بحران پیش میآید، معتاد به کار، کار را بهعنوان فراری از احساسات مشکل بهکاربرده و در این پروسه آگاهی از نیازها و آرزوهای خویش را از دست میدهد. اعضای خانواده و دوستان معتاد به کار، خود را در مقایسه با کار، پایینتر حس میکنند و این تجربه اغلب روابط را تیرهوتار میکند. معتادان به کار در هر شغلی یافت میشوند؛ و اگر به هر دلیلی کار این افراد به پایان برسد آن ها چیزی برای احساس راحتی کردن نخواهند داشت شخصی که ساعات طولانی کار میکندضرورتا معتاد به کار نیست اگرچه ساعات طولانی کار یکی از نشانههای این پدیده است؛ اما وقتی مردم تا حدی ذهن خود را با کار مشغول میکنند که احساس میکنند یک نیاز دائمی به موفق بودن و تائید شدن تنها از طریق کار دارند میتوان آن ها را در ردیف معتادان به کار قرارداد. اعتیاد به کار نوعی معتاد شدن به انجام کار یا نوعی انگیزه بیاختیار به انجام مداوم کاری در بهترین سطح میباشد. اعتیاد به کار در هر جامعهای میتواند روی دهد. بسیاری از سازمانها کارکنان خود را تشویق میکنند تا کار آن ها بخش مهمی از زندگی اجتماعی و خانوادگی آن ها گردد و بهطورکلی یک فشار فرهنگی عمومی در عملکرد وجود دارد. رقابت موضوع اصلی مکان کار است و از آن تمجید میشود رقابتی بودن، همچنین میتواند به وجود آورنده نابهنجاری کاری بسیار گردد. افرادی که در سازمانها ساعات زیادی کار میکنند بهعنوان داریی محسوب میشوند اما با کمی تحقیق میفهمیم که عکس این مسئله وجود دارد و این پدیده اثر مالی برای سازمانها دارد که باید موردتوجه قرار گیرد.(پور صادق و همکاران ۱۳۹۰، ۵۷)
۲-۲-۲ تعریف اعتیاد به کار:
اعتیاد به کار، وضعیتى میباشد که طی آن، فرد به نحوى رفتار می کند که برای خانواده و زندگی اجتماعی وى در محیط کار و خارج از آن، زیا ن آور است. واژه اعتیاد به کار، بهطورگسترد ه ای مورداستفاده قرارگرفته، ولی پژوهشهای تجربی کمی درباره بهبود و افزایش درک افراد از پدیده مذکور انجام گردیده است. ازاینرو، اتفاقنظر و توافق چندانى درباره معانی و جنبههای مختلف آن وجود ندارد.(عنایتی و همکاران ۱۳۹۱، ۲)
اعتیاد به کار اولین بار توسط یک روانشناس آمریکایی به نام وین اوتس در سال ۱۹۷۱ بهکاربرده شد که به معنای نوعی خو گرفتن و اعتیاد به کار در افراد میباشد که فرد نیاز فراوانی به کار کردن دارد که این نیز موجب اختلالات و تعارضات زیادی در سلامت جسمانی، شادی، روابط بین فردی و روحیه اجتماعی بودن فرد دارد.
این تعریف شامل دو عنصر اصلی میباشد: کارکردن بسیار شدید و وجود میل ذاتی شدید برای کار کردن. (مک میلیان ۲۰۰۳)
مورد اول به این موضوع اشاره می کند که افراد معتاد به کار، ذاتاً تمایل دارند که زمان اضافی بیشتری نسبت به میزان کاری که به صورت معقول از آنان برای برآورده ساختن اهداف سازمان انتظار میرود صرف انجام کار کنند و مورد دوم نیز به این اذعان دارد که افراد معتاد به کار همیشه و دائماً درباره کار فکر میکنند، حتی هنگامیکه در حال انجام کار نیستند. در واقع میتوان اینطور بیان نمود که ذهن افراد معتاد به کار، همواره درگیر امور مربوط به کار است. این دو جزء که به ترتیب، عناصر رفتاری و شناختی اعتیاد به کار را تشکیل میدهند به ریشه واژ ه اعتیاد به کار اشاره دارند که درست منطبق با الکلیسم میباشد.(اوتس ۱۹۸۳)
افراد معتاد به کار کسانی هستند که بسیار بیشتر از وظایفی که برای آن ها در نظر گرفته شده است و از آن ها انتظار میرود، کار میکنند بهطوری حتی که زندگی خارج از محیط شغلیشان را نادیده گرفته و از آن دوری نیز میگزینند. بنابراین میتوان گفت که بارزترین ویژگی این افراد این است که فراتر از چیزی که الزامی است و از آنان خواستهشده است کار میکنند.(بولنس و پولمنس[۲۰] ۲۰۰۴، ۴۷۰-۱۷؛ اسکات، موری و میسلی[۲۱] ۱۹۹۷، ۳۱۴-۲۸۷)
همچنین اولین تعریف آکادمیک و عملى توسط اسپنس و رابینز (۱۹۹۲) درباره واژه اعتیاد به کار بیان گردد. به اعتقاد آن ها، اعتیاد به کار از برخى نگرشها و برداشتهای افراد نشأتگرفته است یعنی فرد معتاد به کار درگیرى فراوان در کار، روحیات سختگیرانه زیاد به انجام کار یا اشتیاق درونى بسیارى به کار دارد و لذت کمى از کار خود میبرد. آن ها اعتیاد به کار را بر اساس سه بعد زیر تعریف مینمایند:
و نیز اظهار مینمایند که در افراد معتاد به کار، درجه عجین شدن با کار بسیار بالاست میباشد همچنین تمایل و کشش بسیار زیادی به کار داشته اما آن ها نمیتوانند از کار لذت زیادی ببرند و در مقابل، مشتاقان به کار با کار عجین شده اما از کارشان لذت برده و کشش افراطی هم به کار ندارند.
ضمن آنکه افراد معتاد به کار چون تمایلی به تفویض اختیارات و وظایفشان ندارند با همکارانشان دچار تعارض میگردند و درنتیجه فرایندهای کاری را پیچیدهتر میکنند. هنگامیکه مقدار انرژی زیادی که افراد معتاد به کار در کارشان صرف میکنند از طریق تجدید قوای فردی جبران نشود، سرانجام نیروی آنان تضعیف شده و دچار تحلیل رفتگی میگردند (سوننتاج و زیلسترا[۲۲] ۲۰۰۶،۳۵۰-۳۳۰)
۲-۲-۳ اهمیت اعتیاد به کار:
با توجه به حضور نسبتاً طولانی کارمندان در محیطهای کاری و صرف بخش قابل توجهی از زمان روزانه آنان برای انجام کارهای روزمره و همچنین دغدغه و اشتغالات ذهنی فعالیتهای کاری موجب شده است افراد زمان بسیار زیادی را بهطور دلخواه و داوطلبانه به فعالیتهای کاری اختصاص میدهند، بدون آنکه به انداز ه مناسب و کافی به استراحت و تفریح پرداخته و زمانی را به خانواده و دوستان اختصاص دهند؛ ازاینرو اکثراً استرس زیادی را تجربه کرده و کارشان موجب مشکلات جسمی و روانی برای آنان میگردد که از این عده با عنوان معتاد به کار و از این خصیصه بهعنوان اعتیاد به کار یاد میشود. در واقع، مسئله اصلی تحقیق، این است که پدید ه اعتیاد به کار باعث ایجاد مشکلات جسمی و روانی برای افراد و غفلت آن ها از خود و خانوادهشان میشود که شناسایی عوامل مؤثر بر شکلگیری اعتیاد به کار حائز اهمیت فراوان است.(احمدی و همکاران ۱۳۸۹، ۴۸)
ازآنجاییکه رفتارهای فرد معتاد به کار مخرب میباشد، عواقبی برجسم و روان و روابط فرد برجای میگذارد. این افراد به دلیل فرصت کمی برای استراحت و تفریح دارند (شوفلی و شیمازو[۲۳] ۲۰۰۹) به مرور زمان ازلحاظ شناختی و هیجانی فرسوده شده و چون دائماً به کار فکر مینمایند حتی زمانی که در محیط کار نیستند دچار برانگیختگی سمپاتیک شده و ازلحاظ هیجانی آشفته میگردند (تاریس و شوفلی ۲۰۰۵، ۶۰-۳۷) که درنتیجه آن سطوح بالایی از اختلالات روانی و شکایات جسمانی را گزارش میدهند.(شوفلی و سالانوا[۲۴] ۲۰۰۲، ۹۲-۷۱، تاریس و شوفلی ۲۰۰۵، اسپنس و رابینز ۱۹۹۲، ۱۶۰-۷۸) تحقیقات زیادی به بررسی پیامدهای اعتیاد به کار پرداختهاند که نشان میدهند افراد معتاد به کار دچار مسائلی مانند تعارض کار _ خانواده (بورکه[۲۵] ۱۹۹۹، ۲۲۵-۴۰، بورکه ۲۰۰۷، ۲۵۷) رضایت زناشویی پایین (تاریس، شوفلی و شیمازو، بورکه ۱۹۹۹، ۳۵۲-۶۴)، و روابط بین فردی معیوب (روگلبرگ[۲۶] ۲۰۰۷، ۸۸۸-۸۸۷) میباشند همچنین رضایت شغلی (بورکه ۱۹۹۹، ۲۷۷-۸۲) و عملکرد شغلی (شوفلی و تاریس ۲۰۰۶، ۲۱۷-۱۹۳) آن ها نیز پایین است. با توجه به اهمیت مسئله اعتیاد به کار و پیامدهای آن لازم است این مسئله در عمل بررسی گردد که آیا اعتیاد به کار میتواند باعث ایجاد مشکلات جسمانی یا روانی در کارکنان شود یا خیر؟ پژوهش حاضر به بررسی تأثیر این موضوع و بهداشت شغلی بر کیفیت زندگی کاری کارکنان سکوی سروش میپردازد.
۲-۲-۴ انواع رویکرد به اعتیاد به کار:
با توجه به نظرات متعدد در زمینه اعتیاد به کار میتوان سه رویکرد زیر را برای آن در نظر گرفت:
رویکرد مثبت به اعتیاد به کار: این رویکرد که از عشق به کار نشأت میگیرد (کنتارو[۲۷] ۱۹۷۹، ۵۶) یک تمایل ذاتی به کار زیاد و سخت میباشد (ماچلویتز ۱۹۸۰، ۳۲) لذا این رویکرد باعث ایجاد رفتارهای کاری مثبتی نظیر افزایش تعهد سازمانی و بروز رفتار شهروندی در سازمان میشود
(خائف الهی و همکاران،۱۳۹۱، ۲۵)
رویکرد منفی به اعتیاد به کار: در این رویکرد به کار بهعنوان یک تعهد غیرمنطقی به کار بیش از حد (چرینگتون[۲۸]، ۱۹۸۰، ۸۶) و بهعنوان یک اعتیاد نگریسته میگردد. (اوتس ۱۹۷۱، کلینگر[۲۹] ۱۹۹۱)
رویکرد نوع شناسی: و سپس این رویکرد سبب شده از وجود انواع مختلفی از معتادان به کار وسواسی و درگیر شغل (ناقتون ۱۹۸۷، ۱۸۴) و معتاد به کار و معتاد به کار مشتاق (اسپنس و رابینز ۱۹۹۲) افرادی که ساعات زیاد کار میکنند لزوماً معتاد به کار نیستند. این یک رفتار است که توسط عوامل بخصوصی تشویق شده و ممکن است دلایل زیادی داشته باشد که برخی از آن ها به انواع اعتیاد به کار مربوط میشود مثل معتاد به کار وسواسی، کمال گرا، توفیق طلب، ازنظر آن ها معتادان وسواسی، بهطور شدید کار میکنند بهگونهای که کارشان باعث مشکلات فردی و اجتماعی میشود، عملکردی کاری ضعیفی دارند از زندگی و شغل نیز لذت کمی میبرند. معتادان به کمالگرایی کار زیادی انجام میدهند مشکلات فردی و اجتماعی زیادی دارند، رضایت شغلی و عملکرد شغلی پائینی دارند.
همچنین معتادان موفقیت طلب رضایت زیادی از زندگی و شغل دارند و از کارهای چالشانگیز لذت برده، عملکرد شغلی بالا و استرس و ترک خدمت پائینی دارند. (اسکات ۱۹۹۷، ۳۱۴-۲۸۷)
پس با توجه به مطالب مطرحشده در بالا میتوان اینگونه نتیجه گرفت که اعتیاد به کار هم دارای پیامدهای مثبت و سازنده نظیر رفتار شهروندی سازمانی و هم پیامدهای منفی مثل تحلیل رفتگی برای کارکنان سازمانها خواهد بود. بنابراین، مدیران سازمانها باید این پدیده را جهت بروز پیامدهای رفتاری مثبت مدیریت نمایند. (خائف الهی و همکاران ۱۳۹۱، ۲۵)
۲-۲-۵ تفاوت افراد معتاد به کار و افراد پرکار: