۲-۲-۱) مقدمه :
نتایج حاصل از بررسی خصوصیات شخصیتی افراد حاکی از آن است که رفتار افراد به منش ها و خصوصیات شخصیتی آنها بستگی دارد بنابراین ویژگی های شخصیتی افراد زمینه ساز رفتارهای آنهاست. شخصیت به عنوان الگوی مشخص و معینی از تفکر، هیجان و رفتار که سبک شخصی فرد را در تعامل های او با محیط عادی و اجتماعی اش رقم می زند، تعریف شده است (عالمیان و همکاران، ۴۲:۱۳۹۱).
مک دوگال[۳۴] (۱۹۹۲) در اولین نشریه خود ، درباره گستردگی معانی خاص منش وشخصیت را مفهومی بسیار پیچیده در روانشناسی می داند که آگاهی از آن شالوده حل بسیاری از مشکلات سازمانی است. این مفهوم از واژه لاتین پرسونا گرفته شده و مجموعه ای از ویژگی های با دوام و منحصر به فرد است که امکان دارد در پاسخ به حالات مختلف تغییر کند. در تعریفی جامع، شخصیت، ساختار پویای درون فردی است که مشتمل بر سیستم های روانی جسمانی است. این مولفه رفتار و افکار مشخصه ی افراد را تعیین می کند (تقوا و عبدالهی، ۱۳۹۲: ۲۴). شخصیت به عنوان یک ساختار روانی بسیار دشوار است که کمیت و کیفیت آن را تعیین کرد، زیرا بسیار متنوع است و تعیین کردن تاثیر آن بر روی افکار و احساسات بسیار دشوار است( (Just, 2011: 765.
۲-۲-۲) تعریف شخصیت :
تعاریف بسیاری از شخصیت ارائه شده است که می توان به طور کلی آنها را به چهار دسته تقسیم کرد؛ تعاریفی که روی فردیت و یگانگی افراد تأکید می کنند، در این تعاریف شخصیت شامل خصوصیاتی است که افراد را از یکدیگر متمایز می نماید. تعاریفی که بر ساختارها و سازه های درونی و فرضی تأکید می ورزند، در این گونه تعاریف، رفتارهای آشکار، بخش کمی از تعریف را تشکیل می دهد، در این مفهوم شخصیت شامل انتزاع هایی است که از رفتارهای آشکار و مشاهدات رفتاری اخذ شده است. تعاریفی که روی تاریخچه ی زندگی و مراحل رشد تأکید دارند، که در این دیدگاه، شخصیت حاصل رویدادهای درونی و بیرونی است. رویدادهای درونی شامل آمادگی های ژنتیکی و بیولوژیکی است و رویدادهای بیرونی، تجربیات اجتماعی و رویدادهای محیطی را در بر می گیرد. در نهایت در تعاریفی که بر الگوهای رفتار تأکید دارند، فرض می شود که شخصیت به طور نسبی در طی زمان ثابت مانده است و تداوم پیدا می کند. این ثبات در الگوهای رفتاری از مکانی به مکان دیگر و از زمانی به زمان دیگر ثابت باقی می ماند (عظیم زاده پارسی و همکاران، ۱۳۹۰: ۱-۲).
شخصیت عبارت است از مجموعه ویژگی های جسمی، روانی و رفتاری، که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می سازد. ویژگی هایی که می تواند به ما کمک کند تا خود و دیگران را بهتر بشناسیم و در نزد دیگران محبوب تر بوده و پیوند با آنها را استوارتر از پیش سازیم (Lewis & Bates, 2014: 10).
شخصیت به مجموعه ای از صفات، ویژگیها و کیفیت های پایداری گفته می شود که یک فرد را از دیگران متمایز می کند. بنابراین، مجموعه ای از جنبه های بدنی، عادات، تمایلات، حالات، افکار و رفتارهایی است که در فرد به صورت خصوصیات و صفاتی نسبتاً پایدار در آمده است و به صورت یک کل واحد عمل می کند (بخشایش، ۱۳۹۲: ۴۳).
۲-۲-۳) نظریه های شخصیت :
در مورد ابعاد شخصیتی، نظرات گوناگون و تقسیم بندی های مختلفی ارائه شده است. نظریه های روانکاوانه شخصیت شامل نظریه های روانکاوی فروید، یونگ و آدلر است. فروید به عنوان پیشتاز و بنیانگذار نظریه روانکاوی شناخته شده است. شخصیت از نظر وی، شامل سه وجه می باشد: نهاد که نماینده تمایلات و غرایز کور بوده و تابع اصل لذت است؛ خود یا من، که نماینده واقعیت ها و تابع اصل واقعیت است و فراخود یا من برتر، نماینده سانسورهای اجتماعی و وجدان شخصی بوده و مانع ارضای تمایلات می شود. به عقیده فروید شخص برای حفظ و انسجام شخصیت خود از یک رشته مکانیسم های دفاعی( واپس زنی، جابجائی، والایش، بروناخنکی، همانندسازی، درون فکنی، بازگشت، تثبیت، انکار، دلیل تراشی، تبدیل و جبران) استفاده می کند.
نظریه جورج کِلی نیز به عنوان یکی از نظریه های شناختی شخصیت شناخته شده است. به زعم او، انسان از یک سو موجودی است عقلانی و دارای شناخت و از سوی دیگر، موجودی است که برای تعبیر و تفسیر رویدادهای زندگی خود از سازه هایی که خود می سازد، استفاده می کند. از نظر وی، هر انسان دانشمندی است که عاقلانه و با روش علمی خاص خود، پدیده ها را تعبیر و تفسیر می کند. طبعا چون شیوه های شناخت افراد با هم متفاوت است، تعبیر و تفسیرهای گوناگونی هم از زندگی و جهان اطراف خود دارند.
نظریه ویژگی های شخصیت نیز یکی از نظریات در مطالعه شخصیت است. براساس این نظریه، شخصیت افراد از خصوصیات و صفات گسترده ای ترکیب یافته که براساس یک خصوصیت نسبتا پایدار، افراد به شیوه های خاصی رفتار می کنند. بر طبق این نظریه، ترکیب و تعامل ویژگی های مختلف است که شخصیت یک فرد را تشکیل می دهد و این برای هر شخص، یگانه و منحصر به فرد می باشد. نظریه مذکور، بر تعیین و اندازه گیری این خصوصیات فردی شخصیت تمرکز دارد. در زیر خلاصه ای از مهمترین نظریه های شخصیت ارائه می گردد:
۲-۲-۳-۱) نظریه کاستا و مک کری (۱۹۸۷):
مدل پنج عاملی[۳۵] شخصیت کاستا و مک کری[۳۶] (۱۹۸۷) از جمله کامل ترین مدل هایی است که به بررسی ابعاد شخصیت می پردازد. این مدل شخصیت افراد را به پنج بعد: روان رنجورخوئی، برون گرائی، تجربه پذیری، همسازی و وظیفه شناسی تقسیم می کند. براساس این مدل، هر یک از افراد بر حسب ویژگی شخصیتی خود می توانند نگرش و گرایش خاصی نسبت به وظایف و اهداف سازمان داشته باشد. بدین ترتیب، تفاوت های شخصیتی افراد می توانند منبع توسعه خلاقیت و یا ریشه بسیاری از مشکلات سازمانی باشند و بر عمل، رفتار، تصمیمات و رفتار سازمانی آنها تاثیرات شگرفی داشته باشد (تقوا و عبدالهی، ۱۳۹۲: ۲۷).
روان رنجورخوئی: به معنی تمایل افراد به تجربه اضطراب، تنش، خصومت، کمروئی، تفکر غیرمنطقی، افسردگی و عزت نفس پایین است (تقوا و عبدالهی، ۱۳۹۲: ۲۷-۲۸). ثبات عاطفی با ثبات هیجانی و سازگاری رابطه دارد و صفات زیرمجموعه آن شامل اظطراب، پرخاشگری، افسردگی، کمرویی، تکانشگری و اسیب پذیری است (شریفی، ۱۳۸۳: ۲۰).
برون گرائی: یعنی تمایل فرد به معطوف ساختن توجه و انرژی خویش به دنیای بیرون از خود، توجه به اشخاص دیگر و لذت بردن از داشتن تعامل با سایرین می باشد (تقوا و عبدالهی، ۱۳۹۲: ۲۷-۲۸). برون گرایی با گرایش به مردم آمیزی، فعال بودن، گرایش به شادمانی و خطرجویی ارتباط دارد و صفات زیرمجموعه آن عبارت است از: گرمی و صمیمیت، مردم آمیزی یا گروه گرایی، جرأت، فعال بودن، هیجان خواهی، هیجان های مثبت با اشتیاق (شریفی، ۱۳۸۳: ۲۱).
تجربه پذیری: به مفهوم جستجوی فعال فرد برای بهره گیری از تجارب دیگران و کشش فرد به کنجکاوی، عشق به هنر، تخیل، روشن فکری و نوآوری است. گرایش افراد برای احترام گذاشتن به دیگران و داشتن توافق و هماهنگی زیاد با آنها نیز همسازی را تبیین و تعریف می کند (تقوا و عبدالهی، ۱۳۹۲: ۲۷-۲۸). انعطاف پذیری با ویژگی هایی مانند باز بودن نسبت به تجارب، غنای تخیل، کنجکاوی نسبت به جهان درونی و بیرونی خود، آزاد اندیشی و عدم سنت گرایی ارتباط دارد و از صفات زیر تشکیل یافته است: تخیل، زیبایی شناسی، احساسات و هیجانی بودن اعمال و علایق، گسترده اندیشی ها و ارزش ها (شریفی، ۱۳۸۳: ۲۱).
وظیفه شناسی: مفهومی است که در آن توانایی افراد در سازماندهی، پایداری، کنترل و انگیزش در رفتارهای هدف دار و گرایش به شایستگی، نظم و ترتیب، کوشش برای پیشرفت، خویشتن داری و تامل مد نظر می باشد. با وجدان بودن: این عامل با خویشتنداری، با اراده و مصمم بودن، برنامه ریزی در کارها و گرایش به موفقیت ارتباط دارد. خرده مقیاس های این عامل عبارتند از: شایستگی و کفایت، نظم و ترتیب، وظیفه شناسی، تلاش برای موفقیت، خویشتنداری یا خود نظم دهی و دور اندیشی و احتیاط در تصمیم گیری (شریفی، ۱۳۸۳: ۲۱).
توافق پذیری با دلپذیر بودن: دلپذیری با گرایش های میان فردی و محبوبیت در گروه ارتباط دارد. نمره بالا در این عامل نشان دهندۀ نوع دوستی، علاقه مندی به کمک و همدردی با دیگران است. زیرمجموعه این عامل عبارت است از: اعتماد، رک گویی، نوع دوستی، فروتنی، همنوایی یا همراهی، نرم خویی یا دلرحمی (شریفی، ۱۳۸۳: ۲۱).
طبق این مدل، هر یک از افراد بر حسب ویژگی شخصیتی خود می توانند نگرش و گرایش خاصی نسبت به وظایف و اهداف سازمان داشته باشد. بدین ترتیب، تفاوت های شخصیتی افراد می توانند منبع توسعه خلاقیت و یا ریشه بسیاری از مشکلات سازمانی باشند و بر عمل، رفتار، تصمیمات و رفتار سازمانی آنها موثر خواهند بود (تقوا و عبدالهی، ۱۳۹۲: ۲۷-۲۸).
۲-۲-۳-۲) نظریه فروید:
ساختار شخصیت انسان از نظر فروید دارای سه وجه مشخص است:
نهاد[۳۷]: نهاد مرکب از غرایز، تمایلات، و خواسته های شخص است. اصرار نهاد بر ارضای بدون قید و شرط این غرایز و تمایلات است. به عبارت دیگر، نهاد تابع اصل لذت است. همه کس نهاد را در هنگام تولد با خود به دنیا می آورند و در تمام طول زندگی خود نیز آن را با خود به همراه دارند.
من یا خود[۳۸]: وجه دیگری از شخصیت فرد در این مرحله وارد عمل می شود که تابع اصل واقعیت است. یعنی از یک سو به ارضای خواسته ها و تمایلات همت می گمارد و از سویی دیگر، این ارضا را در چارچوب مقررات و ضوابط قابل قبول اجتماعی تحقق می بخشد. اصل لذت، ذاتی و فطری است اما اصل واقعیت، اکتسابی است یعنی انسان با اصل لذت به دنیا می آید اما به راهنمایی اطرافیان و تجاربی که کسب می کند معنی واقعی را می فهمد و درک می کند که چگونه باید با خویشتن و محیط خود رفتار کند.
من برتر یا فراخود[۳۹]: فراخود در حقیقت نقطه مخالف و ضد نهاد است. یعنی هر اندازه نهاد کوشش به ارضای بدون چون و چرای غرایز و تمایلات دارد، فراخود سعی در محدود کردن و محروم کردم ما از همه لذت ها و ارضای نیازها دارد. محتوای فراخود که در نظریه فروید معادل وجدان اخلاقی است، عبارت است از ایده آل های انسانی و اخلاقی و حربه کنترل و سانسور شخصیت است (کریمی، ۱۳۹۲: ۶۷-۶۸).
۲-۲-۳-۳) نظریه یونگ:
یونگ شخصیت را مرکب از چندین سیستم یا دستگاه روانی می داند که ضمن مستقل بودن، در یکدیگر تاثیر متقابل دارند. این سیستم ها عبارتند از:
من یا خود: خود یا من، همان شعور آگاه یا ضمیر خودآگاه است که مجموعه ای است از احساسات، خاطرات، افکار و عواطفی که شخص نسبت به آنها آگاهی دارد و برای او معلوم است و باعث پی بردن و شناخت او از وحدت و هویت خود می شود.
ناهشیار فردی: به نظر یونگ، ناخودآگاه فردی، حاوی ویژگی ها و کیفیاتی است که در گذشته شخص، خودآگاه بوده اند اما اکنون به دلایل خاصی واپس زده شده یا فراموش شده اند. امکان آمدن مطالب ناخودآگاه فردی به سطح خودآگاه وجود دارد و حتی بین دو منطقه تبادل فراوانی صورت می گیرد. ناخودآگاه فردی همچنین مرکز عقده های شخصی است.
ناهشیار جمعی: علاوه بر ناخودآگاه فردی، در انسان یک ناخودآگاه جمعی نیز وجود دارد که نوعی حافظه مربوط به گونه انسان و ناهشیاری غیرقابل دسترس است که نماینده تجربه های تراکمی نوع بشر و حتی موجودات پایین تر از بشر است.
صورت های ازلی یا کهن الگوها: اینها تجربه ها و معلوماتی هستند که در طول تاریخ بشری از نسلی به نسل دیگر منتقل شده اند. مثلاً میل انسان به جاودانگی یک صورت ازلی است که در اسطوره ها و افسانه ها به صورت های مختلف منعکس شده است (کریمی، ۱۳۹۲: ۶۷-۶۸).
۲-۲-۳-۴) نظریه کاتل:
از آنجا که کاتل[۴۰] شخصیت را اجازه پیش بینی رفتار شخص در اوضاع و احوال معین به ما می دهد، تعریف می کند؛ بنابراین به نظر او یک نظریه شخصیت باید هدفش پیش بینی رفتار آدمی در شرایط و اوضاع و احوال معین باشد. بنابراین وی مفاهیمی را که سازنده شخصیت هستند را به قرار زیر معرفی کرده است (کریمی، ۱۳۹۲: ۱۳۳-۱۳۶):
ویژگی یا صفت: بنا به تعریف کاتل، ویژگی یا صفت، ساخت ذهنی یا استنتاجی است که از ملاحظه رفتار حاصل شده و پایداری آن رفتار را می رساند. وی این صفات را بر اساس در نظر گرفتن وجوه خاص به چند شکل طبقه بندی می کند و در یک طبقه بندی، صفات را به صفات مَنشی (که نشان دهنده سرعت و قوت انگیختگی هستند)، صفات تحریکی (که شخص را به سوی هدفی به حرکت وا می دارند)، و صفات توانشی (که نمودار زیرکی، مهارت و زبردستی هستند) تقسیم می کند.
جدول۲-۲) ویژگی های شخصیتی تهیه شده به وسیله کاتل
(منبع: کریمی، ۱۳۹۲)
۱٫اسکسزوئید خویی (سخت گیر، دوری گزین، سرد) ۲٫ کودن (ظرفیت های فکری محدود و کم، بی فکر، کم هوش) ۳٫ خود ضعیف (عاطفی، بی ثبات) ۴٫ مسالمت جویی (ملایم، صلح طلب، سازش جو) ۵٫ افسرده خویی (ساکت، ملول، افسرده) ۶٫ ضعف فراخود (غیر قابل اعتماد، بی اراده) ۷٫ کناره گیری (ترسو، خجالتی) ۸٫ یکدندگی (خشن، واقع گرا) ۹٫ آرامش درونی (قابل اعتما، سازگار) ۱۰٫ هنجارپذیری (متعارف، اهل عمل) ۱۱٫ ساده لوحی (هالو، ناشی) |
همکاری
۳۶۱/۰(**)
۰۷۳/۰
۲۱۶/۰ (*)
۳۱۴/۰ (**)
۱۳۲/۰-
۰۹۸/۰-
خودفراروی
(**)P<0/01 (*)P<0/05
بر اساس نتایج مندرج در جدول ۱۳ـ۴، در مورد کل گروه نمونه میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
همبستگی منفی معنادار بین خودراهبری با نوجویی و آسیبپرهیزی؛ همبستگی منفی معنادار بین همکاری با نوجویی، آسیبپرهیزی، و همبستگی مثبت معنادار با وابستگی به پاداش، پشتکار و خودراهبری؛ همبستگی مثبت معنادار بین خودفراروی با وابستگی به پاداش، پشتکار و همکاری.
در این فصل نتایج بدست آمده از فصل چهارم مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. ابتدا به خلاصه پژوهش و نتایج بدست آمده پرداخته شد سپس نتایج حاصل از این پژوهش با نتایج حاصل از سایر پژوهشها در قسمت تحقیقات پیشین مقایسه و در ارتباط با تأیید یا رد فرضیهها بحث میگردد، در نهایت محدودیتهای پژوهش و پیشنهادهای لازم جهت انجام پژوهشهای آینده بیان میشود.
فصل پنجم
نتیجه گیری
۱ـ۵ خلاصه نتایج پژوهش
پژوهش حاضر به منظور مقایسه ویژگیهای شخصیتی سرشت و منش در گروهی از معلمان و پرستاران شهر اهواز انجام گرفته شد. واضح است که شخصیت افراد با یکدیگر فرق میکند و همچنین در پی آن شغل آن ها نیز تغییر میکند. بر اساس این استدلال تلاشهایی انجام شده تا شخصیتها و شغلها با یکدیگر متناسب باشند(رابینز و همکاران، ۱۹۹۸). در واقع از دیگر مسائلی که نظر دانشمندان را به خود جلب کرده است انطباق محیط و الگوهای محیطی با ویژگیهای شخصیتی افراد است که خرسندی و ارضاء نیاز درونی فرد را به همراه دارد و زمینههای پیشرفت در فعالیتهای شغلی و اجتماعی فرد را نیز فراهم می کند. تحقیقات به ارتباط آماری معنادار میان ویژگیهای شخصیتی و عملکرد شغلی اشاره دارد(حجازی، ۱۳۸۱ ؛ دیوید و سیلورمن، ۱۹۸۹). در تحقیق دیگری نیز به این نتیجه دست یافتهاند که بین ویژگیهای شخصیتی و شغل اطلاع رسانی رابطه وجود دارد(خسروی، ۱۳۸۰). همچنین در پژوهشی که توسط فامیل رشتی(۱۳۷۲) انجام گردید، دانشجو ـ معلمانی که دارای نگرش مثبت نسبت به شغل معلمی بودند از نظر ویژگیهای شخصیتی افرادی مصمم، با احساس مسئولیت، دارای دقت عمل، گروه گرا، سرشار از هیجان، با اعتماد، سازش پذیر، با اراده و پایدار در خلق و خو نشان داده میشوند. با توجه به مسائل و پیشینههای موجود بر آن شدیم تا به مقایسه ویژگیهای شخصیتی سرشت و منش در دو گروه شاغل معلم و پرستار بپردازیم و تأثیرگذاری شغل بر این ویژگیها را مورد مقایسه قرار دهیم. بنابراین از پرسشنامه شخصیتی سرشت و منش کلونینجر استفاده کردیم و پس از جمع آوری دادهها، با بهره گرفتن از تحلیل واریانس چند متغیره به فرضیههای پژوهش پاسخ داده و در جهت هدف اصلی گام برداشتیم.
لازم به یادآوری است پژوهشگر به تحقیقاتی که به مقایسه ویژگیهای شخصیتی سرشت و منش در گروه شاغل پرداخته باشد در صورت انجام چنین تحقیقاتی به آنها دست نیافته است. اله مرای(۱۳۹۲) در پژوهش خود با عنوان مقایسه ویژگیهای شخصیتی سرشت و منش در گروهی از معلمان و پرستاران به این نتایج دست یافت که میان ویژگیهای سرشت و منش معلمان و پرستاران تفاوت معناداری وجود ندارد. همانطور که در فصل قبل آمده است فرضیههای پژوهش حاضر در هیچکدام از ابعاد معنادار نشدهاند، با توجه به این مطلب میتوان یکی از علل آن را در مسائل و مشکلات مربوط به انتخاب شغل و شغلیابی جستجو نمود. در راستای انتخاب حرفه با این مسئله مواجه هستیم که عموماً افراد برحسب علائق و تواناییهای خود دست به انتخاب نمیزنند و به دلیل مسائل مربوط به یافتن شغل گاهی تنها داشتن حرفه و درآمد برای فرد مطرح است. از سوی دیگر شغلی که برحسب توانایی و علاقه مورد انتخاب قرار نگرفته و حتی گاهاً درآمد و شرایط مرتبط با آن شغل، با فرد و خواستههای او همخوانی ندارد میتواند از تأثیرگذاری فرد بر شغل و تأثیرپذیری وی از حرفه خود بکاهد. موضوع دیگری که در خصوص تبیین معنادار نشدن تفاوت آماری این ابعاد مطرح میشود این است که امکان دارد با وجود همه تفاوتهای میان شغل پرستاری و معلمی بازهم این دو شغل دارای وجوه مشترکی باشند، وجه مشترکی مانند آموزش و نوعی از مراقبت. همانگونه که یک معلم شاگردان خود را تحت آموزش قرار میدهد پرستاران نیز علاوه بر ارائه خدمات بهداشتی و درمانی، آموزشهای لازم را در اختیار بیمار و خانواده جهت ادامه روند بهبود و درمان قرار میدهند. به هر صورت علی الخصوص در ابعاد منش شاهد این مسئله خواهیم بود که نوع شغل، فضای کاری و شرایط آن بر افراد شاغل در آن گروه تأثیر بارزی نداشته با وجود همه آنچه که شرح آن آمده با توجه به فرضیههای پژوهش در زیر به شرحی از نتایج بدست آمده بطور مجزا پرداختهایم:
با توجه به نتایج جدول ۷ـ۴ بخش مربوط به بعد نوجویی که مرتبط به فرضیه اول پژوهش بود دریافتیم که بین گروههای شغلی پرستاران و معلمان در بعد نوجویی تفاوت از لحاظ آماری معنادار نمیباشد.
اما با توجه به این نتایج آزمودنیهای گروه شغلی پرستاران در بعد نوجویی نمرات بیشتری نسبت به گروه شغلی معلمان داشتند. مردان در گروه معلمان دارای نمرات بیشتری نسبت به مردان در گروه پرستاران بودند. زنان در گروه پرستاران دارای نمرات بیشتری نسبت به زنان در گروه معلمان بودند.
گرچه بین گروههای پرستاران و معلمان در بعد نوجویی تفاوت به لحاظ آماری معنادار نمیباشد اما با توجه به نتایج دریافتیم که در این بعد آزمودنیهای گروه شغلی پرستاران نمرات بیشتری نسبت به معلمان داشتند. میتوان چنین تبیین کرد افرادی که در بعد نوجویی نمرات بالاتری کسب نمودند هیجان پذیرتر و ماجراجوتر و در عین حال برونگراتر هستند.
با توجه به نتایج جدول ۷ـ۴ بخش مربوط به بعد آسیب پرهیزی که مرتبط به فرضیه دوم پژوهش بود دریافتیم که بین گروههای شغلی پرستاران و معلمان در بعد آسیب پرهیزی تفاوت از لحاظ آماری معنادار نمیباشد. اما با توجه به این نتایج آزمودنیهای گروه شغلی پرستاران در بعد آسیب پرهیزی نمرات بیشتری نسبت به گروه شغلی معلمان داشتند. مردان در گروه معلمان دارای نمرات بیشتری نسبت به مردان در گروه پرستاران بودند. زنان در گروه پرستاران دارای نمرات بیشتری نسبت به زنان در گروه معلمان بودند.
گرچه آلودگی در فضا و محیط اطراف زندگی همه افراد و هر شغل و حرفهای میتواند وجود داشته باشد لیکن از میان دو شغل معلمی و پرستاری که مورد نظر این پژوهش بوده فضای کاری پرستاران أعم از کلینیکها و بیمارستانها بیشتر با میکروب و آلودگی درگیر میباشند. بنابراین این مسئله میتواند در پرستاران به نوعی حالت تدافعی مراقبت و توجه بیشتری را به حفاظت از خود در مقابل بیماری و آلودگی بهوجود آورده و گرچه پرستاران شرکت کننده در پژوهش از نظر وسواس سنجیده نشدهاند اما با توجه به پژوهشهای انجام شده توسط پژوهشگران در گذشته و اشاره به رابطه آسیبپرهیزی با وسواس میتوان کسب نمرات بالا در بعد آسیبپرهیزی توسط گروه پرستار را به این مسئله نسبت داد.
با توجه به نتایج جدول ۷ـ۴ بخش مربوط به بعد پاداش وابستگی که مرتبط به فرضیه سوم پژوهش بود دریافتیم که بین گروههای شغلی پرستاران و معلمان در بعد پاداش وابستگی از لحاظ آماری تفاوت معنادار نمیباشد.
اما با توجه به این نتایج آزمودنیهای گروه شغلی معلمان در بعد پاداش وابستگی نمرات بیشتری نسبت به گروه شغلی پرستاران داشتند.
مردان در گروه پرستاران دارای نمرات بیشتری نسبت به مردان در گروه معلمان بودند.
زنان در گروه معلمان دارای نمرات بیشتری نسبت به زنان در گروه پرستاران بودند.
از آنجایی که تفاوتهای فردی در تداوم پاسخ پس از قطع پاداش را پاداشوابستگی مینامند میتوان به عنوان یک تبیین چنین مطرح نمود که در محیط شغلی معلمان، ارتباط، رویارویی و برخورد، روند یادگیری و پیشرفت درسی و حتی گاهاً آموزشهای رفتاری به دانشآموزان مشخص و نسبتاً ثابت در طی یک سال تحصیلی صورت میگیرد. ثابت بودن این اشخاص در طی زمانی مشخص و نسبتاً دراز مدت را میتوان یکی علل بالاتر بودن نمرات بعد پاداش وابستگی در گروه شغلی معلمان نسبت به پرستاران عنوان نمود، البته همانطور که عنوان گردیده بازهم نتایج در مردان و زنان هر دو گروه شغلی متفاوت بوده با این همه با توجه به زمان کوتاهتر مواجهه و برخورد پرستاران با بیماران و قطع این ارتباط پس ز طی دوره درمان و حتی طی مدت زمان درمان به دلیل تغییر شیفتهای کاری و ساعات کمتر رو در رویی پرستارـ بیمار میتوان این تفاوت جزئی در کسب نمرات بالاتر گروه شغلی معلمان را به این مسئله نسبت داد.
با توجه به نتایج جدول ۷ـ۴ بخش مربوط به بعد پشتکار که مرتبط به فرضیه چهارم پژوهش بود دریافتیم که بین گروههای شغلی پرستاران و معلمان در بعد پشتکار از لحاظ آماری تفاوت معنادار نمیباشد.
اما با توجه به این نتایج آزمودنیهای گروه شغلی پرستاران در بعد پشتکار نمرات بیشتری نسبت به گروه شغلی معلمان داشتند.
مردان و زنان در گروه پرستاران دارای نمرات بیشتری نسبت به مردان و زنان در گروه معلمان بودند.
با توجه به این که بعد پشتکار جزء ویژگیهای سرشت میباشد میتوان چنین تبیین نمود که روند قبولی و ورود به دانشگاه در رشته پرستاری، سالهای تحصیل، سختی کار و تداخل شغل و زندگی در کنار تفاوت ساعات کاری پرستاران و شیفتهای کاری مستلزم وجود پشتکار و پایداری در افرادی است که به شغل پرستاری روی آوردهاند بنابراین به دلیل سرشتی بودن این بعد افرادی با ویژگیهای خاصی به این شغل وارد گردیده و یا قادر به ادامه و ماندگاری در شغل خود گردیدهاند.
با توجه به نتایج جدول ۷ـ۴ بخش مربوط به بعد خودراهبری، مرتبط به فرضیه پنجم پژوهش دریافتیم بین گروههای شغلی پرستاران و معلمان در بعد خودراهبری از لحاظ آماری تفاوت معنادار نمیباشد.
اما با توجه به این نتایج آزمودنیهای گروه شغلی معلمان در بعد خودراهبری نمرات بیشتری نسبت به گروه شغلی پرستاران داشتند.
مردان در گروه پرستاران دارای نمرات بیشتری نسبت به مردان در گروه معلمان بودند.
زنان در گروه معلمان دارای نمرات بیشتری نسبت به زنان در گروه پرستاران بودند.
با توجه به این که بعد خودراهبری جزء ویژگیهای منش میباشد به دلیل جایگاه و موقعیت اجتماعی و فرهنگی که شغل معلمی در کشور دارد معلمان از احترام، عزت و تأثیربخشی برخوردار بوده و بنابراین با وجود این که این تفاوت میان دو شغل به لحاظ آماری معنادار نبوده لیکن از نمرات بالاتری برخوردار گردیدهاند. اما چنانچه میبینیم مردان در گروه معلمان نسبت به مردان در گروه پرستاران نمرات کمتری کسب نمودند و این مسئله را میتوان با توجه به میزان حقوق و درآمد معلمان و حتی نوع نگرش افراد جامعه به این که شغل معلمی، شغل مناسبتر برای زنان و تأثیر پایین بودن دستمزد و درآمد جهت تأمین رفاه و زندگی برای معلمان مرد نسبت داد.
با توجه به نتایج جدول ۷ـ۴ بخش مربوط به بعد همکاری که مرتبط با فرضیه ششم پژوهش بود دریافتیم بین گروههای شغلی پرستاران و معلمان در بعد همکاری از لحاظ آماری تفاوت معنادار نمیباشد.
اما با توجه به این نتایج آزمودنیهای گروه شغلی معلمان در بعد همکاری نمرات بیشتری نسبت به گروه شغلی پرستاران داشتند.
مردان در گروه پرستاران دارای نمرات بیشتری نسبت به مردان در گروه معلمان بودند.
زنان در گروه معلمان دارای نمرات بیشتری نسبت به زنان در گروه پرستاران بودند.
بعد همکاری بر پایهی پنداشت از خویشتن به عنوان بخشی از جهان انسانی و جامعه قرار دارد که از آن حس اجتماعی، رحم و شفقت، وجدان و تمایل به انجام امور خیریه مشتق میشود و افراد با همکاری بالا همدل، مهربان و حمایت کننده شناخته میشوند. در راستای تبیین این مطلب میتوان به جایگاه و پیشینههای ماندگار در ذهن و خاطرات افراد نسبت به معلم و پشتوانههای دینی و مذهبی در این رابطه اشاره نمود و این موارد میتواند بر روی افراد شاغل در این شغل تأثیر خود را گذاشته باشد.
از سوی دیگر احساس مسئولیتی که پرستاران به دلیل ارتباط این حرفه با سلامت و جان بیماران بر دوش خود احساس میکنند و نظمی که در راستای درمان لازم است، برنامهریزی و تقسیم و تفکیک مسئولیت بیشتری را میطلبد و خستگی و ساعات کار مزید بر علت است و اینها میتوانند دلایلی برای تفاوت جزئی نمرات همکاری در دو گروه باشد.
با توجه به نتایج جدول ۷ـ۴ بخش مربوط به بعد خودفراروی مرتبط به فرضیه هفتم پژوهش، دریافتیم بین گروههای شغلی پرستاران و معلمان در بعد خودفراروی از لحاظ آماری تفاوت معنادار نمیباشد.
آدرس و شماره تلفن : شهرستان خدابنده، خیابان امام، روبروی سپاه،جنب پل هوائی، کوچه شهید رمضانی پلاک۴
ثابت:۰۲۴۳۴۲۲۹۱۷۰ همراه: ۰۹۱۲۷۷۲۵۴۸۱
چکیده فارسی
در این پژوهش حرکت پروتئین در حضور گرافن به روش دینامیک مولکولی مورد بررسی قرار گرفته است. سیستم شامل یک پروتئین و یک گرافن است که درون جعبه ای قرار گرفته اند. پتانسیل های مناسبی برای بر همکنش های بین مولکولی، از جمله پتانسیل ترسوف و میدان نیروی چارم استفاده شده است. در این تحقیق نشان داده شده است که پروتئین می تواند در روی سطح گرافن مقید شود. در این پایان نامه به بررسی انرژی بر هم کنشی واندروالسی بین پروتئین و گرافن پرداختیم و نشان دادیم که انرژی واندروالسی با کاهش فاصله پروتئین از گرافن کاهش می یابد که این می تواند دلیلی بر مقید شدن پروتئین به گرافن باشد. شعاع ژیراسیون پروتئین، آبدوستی و آبگریزی اسیدهای آمینه پروتئین، مساحتی که پروتئین بیشترین زمان را روی سطح گرافن می گذارد، از کمیت های دیگری است که به آنها پرداخته شده است. یافته هایی که به دست می آیند در حوزه پزشکی و زیست مولکولی می تواند مورد استفاده قرار گیرد.
نظر استاد راهنما برای چاپ در پژوهش نامه دانشگاه مناسب است
مناسب نیست
تاریخ و امضاء :
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده…………………………………………………………………………………………………………………………..۱
پیشگفتار………………………………………………………………………………………………………………………..۲
فصل اول: گرافن
۱-۱- مقدمه ………………………………………………………………………………………………………………… ۷
۱-۲- معرفی گرافن………………………………………………………………………………………………………… ۸
۱-۳- تاریخچه کشف گرافن…………………………………………………………………………………………….۱۰
۱-۴- ساختار اتمی………………………………………………………………………………………………………….۱۴
۱-۵- خواص گرافن………………………………………………………………………………………………………..۱۵
۱-۵-۱- خواص الکترونی………………………………………………………………………………………………..۱۵
۱-۵-۲- ترابرد الکترونی…………………………………………………………………………………………………..۱۷
۱-۵-۳- خواص اپتیکی……………………………………………………………………………………………………۱۷
۱-۵-۴- رسانایی الکتریکی……………………………………………………………………………………………….۱۸
۱-۵-۵- رسانایی گرمایی………………………………………………………………………………………………….۱۸
۱-۵-۶- چگالی………………………………………………………………………………………………………………۱۸
۱-۵-۷- شفافیت نوری…………………………………………………………………………………………………….۱۸
۱-۵-۸- مقاومت مکانیکی………………………………………………………………………………………………..۱۹
۱-۶- کاربردهای گرافن………………………………………………………………………………………………….۱۹
۱-۶-۱- ساخت ترانزیستورهای بسیار کوچک و بسیار سریع با بهره گرفتن از گرافن…………………..۱۹
۱-۶-۲- ذخیره بسیار متراکم داده ها………………………………………………………………………………..۲۰
۱-۶-۳- ذخیره انرژی……………………………………………………………………………………………………۲۰
۱-۶-۴- تجهیزات نوری ،سلول های خورشیدی و نمایشگرهای لمسی انعطاف پذیر…………….۲۱
۱-۷- روش های تولید گرافن…………………………………………………………………………………………..۲۱
۱-۷-۱- لایه لایه کردن میکرومکانیکی گرافیت……………………………………………………………….۲۲
۱-۷-۲- تولید گرافن از اکسید گرافیت………………………………………………………………………….۲۲
۱-۷-۳- تولید گرافن از مشتقات دیگر گرافیت………………………………………………………………۲۴
۱-۷-۴- تولید ورقه های گرافن به روش سنتز الکتروشیمیایی………………………………………….۲۴
۱-۸- دگر شکل های کربن (آلوتروپ ها)…………………………………………………………………….۲۶
۱-۸-۱- الماس…………………………………………………………………………………………………………۲۶
۱-۸-۲- گرافیت……………………………………………………………………………………………………….۲۶
۱-۸-۳- فولرن………………………………………………………………………………………………………….۲۷
۱-۸-۳-۱- فولرن باکمینستر……………………………………………………………………………………….۲۸
۱-۸-۳-۲- نانو لوله های کربنی………………………………………………………………………………….۲۸
۱-۸-۴- الیاف کربن………………………………………………………………………………………………….۲۹
فصل دوم: پروتئین و مولکول آب
۲-۱- مقدمه ……………………………………………………………………………………………………………۳۱
۲-۲- ساختار پروتئین…………………………………………………………………………………………………۳۲
۲-۲-۱- ساختار اول………………………………………………………………………………………………….۳۲
۲-۲-۲- ساختار دوم………………………………………………………………………………………………….۳۲
۲-۲-۲-۱- مارپیچ آلفا……………………………………………………………………………………………….۳۲
۱- قراردادهای خرید خدمت با مشارکت در ریسک (مخاطره پذیر)[۱۸۳]
۲- قراردادهای خرید خدمت صرف (بدون مخاطره) [۱۸۴]
بند اول : قراردادهای خرید خدمت مخاطره پذیر
در قرارداد خدمات ریسکی، تمام ریسک سرمایهگذاری متوجه کمپانی نفتی است که سرمایه را جهت اکتشاف و تولید فراهم می نماید. در صورتیکه کشفی صورت پذیرد، کمپانی ملزم است آن را به تولید برساند؛ اما عملیات تولید ممکن است توسط دولت میزبان یا به وسیله شرکت عامل اداره شود. بازپرداخت سرمایه به همراه نرخ بهره و مبلغی به عنوان ریسک، در صورت موفقیت عملیات اکتشاف و به تولید رسیدن آن توسط دولت میزبان تضمین میگردد. در صورتی که، کشف صورت نگیرد، قرارداد به صورت خودکار منتفی میشود و هیچگونه هزینه جبرانی بابت سرمایهگذاری در اکتشاف شرکت عامل پرداخت نمیگردد. در این نوع قرارداد، کل تولید در اختیار کشور میزبان قرار خواهد گرفت. و شرکت عامل طبق شرایط قرارداد، یا مبلغی مقطوع به عنوان بازپرداخت سرمایه به همراه نرخ بهره و خطرپذیری دریافت میکند، یا براساس درآمد حاصل از نفت و گاز تولید شده، پس از کسر مالیات، سهم خواهد برد. [۱۸۵]
بند دوم : قراردادهای خرید خدمت صرف
در اینگونه قراردادها، تحمل ریسک از ناحیه فرایند اکتشاف و تولید متوجه پیمانکار و یا شرکت نفتی نمیباشد. بلکه پیمانکار در قبال یک هزینه ارزش تعیین شده خدمات اکتشاف و تولید را مطابق قرارداد ارائه میکند و حق الزحمه خود را بدون در نظر گرفتن ریسک تولید و قیمت، بر اساس برنامه از پیش تعیین شده مندرج در قرارداد دریافت می کند. این دریافتی میتواند بسته به نوع قرارداد و توافق با دولت میزبان به صورت پرداختهای نقدی یا به صورت خرید بخشی از تولیدات توسط شرکت نفتی بینالمللی باشد. این نوع قراردادها، در فعالیتهای اکتشافی کاربردی ندارند و تنها در فعالیتهای تولید از آنها استفاده میشود.[۱۸۶] در صورتیکه شرکت، مرحله تولید را به عهده گیرد، کل تولید در اختیار کشور میزبان قرار خواهد گرفت و شرکت طبق قرارداد با دریافت نقدی، از پرداخت سرمایه، و نرخ بهره خواهد داشت و از درآمد نفت تولید شده، البته پس از کسر مالیات آن، نفع خواهد داشت. [۱۸۷]
بند سوم : خصوصیات قراردادهای بیع متقابل
در قرارداد بیع متقابل، که معمولاً در دسته بندی قراردادهای خرید خدمت جای میگیرد. شرکت سرمایهگذار خارجی، کلیه وجوه و سرمایهگذاری، مانند نصب تجهیزات، راهاندازی و انتقال تکنولوژی را بر عهده گرفته و پس از راهاندازی، به کشور میزبان واگذار میکند. بازگشت سرمایه و همچنین سود سرمایه شرکت سرمایهگذار از طریق دریافت محصولات تولید صورت میپذیرد.
علت طبقهبندی قرارداد بیع متقابل در رده قراردادهای خرید خدمت، این است که در مقابل سرمایهگذاری و عملیات اکتشاف، تولید و توسعه، مالکیت به سرمایهگذار اعطا نمیگردد و دولت میزبان نیز مشارکتی در تولید یا سرمایهگذاری با شرکت نفتی نخواهد داشت. بازپرداخت اصل و سود سرمایهگذار (شرکت عامل) از محل تولید یا توسعه میادین نفت و گاز یا فرآوردههای نفتی و میعانات گازی تأمین خواهد شد. این پرداختها به صورت نقدی و غیرنقدی امکان پذیر است.
این نوع قراردادها در کشورهایی که قوانین آنها هرگونه واگذاری مالکیت (اختیار) به بخش خصوصی یا خارجی را نفی نموده است، همچنین آن دسته از کشورها که امکان مشارکت در تولید یا سرمایهگذاری مشترک با خارجیان برای آنها وجود ندارد مورد استفاده قرار میگیرد.
مبحث ششم : محدودیتها و چالشهای حاکم بر سرمایهگذاری در صنعت نفت ایران
با توجه به محدودیت های فرا روی قراردادهای منعقد شده در ادامه جا دارد جهت تعیین موضوع و شناخت هرچه بیشتر موانع و چالشهای تأثیرگذار بر سرمایهگذاری در صنایع سنگین علی الخصوص صنعت نفت و گاز که بیش از سایر بخشها به دلیل سرمایه بر بودن آنها سرمایهگذاری خارجی را میطلبد و به محدودیتهای حاکم بر سرمایهگذاری در این بخش اشاره مینماییم.
گفتار اول : محدودیتهای قانونی
بند اول : قانون اساسی
محدودیتهای قانونی اساسی ناشی از اصول ۴۴ و ۸۸ میباشد که اصل ۴۴ نظام اقتصادی را برپایه سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی قرار داده است و بخش اقتصادی دولت محور سرمایهگذاریهای عمده کشور را تشکیل میدهد چنانکه این بخش قسمت عمدهای از اقتصاد ایران را به صورت مالکیت عمومی و در اختیار سرمایهگذاری دولت قرار داده است که فعالیت بخش خصوصی در آن راه ندارد و بنا به گفته حقوقدانان این اصل عامل رکود اقتصادی و بن بست نظام سرمایهگذاری خارجی است[۱۸۸].
این اصل و نیز این دغدغه را بوجود میآورد که اگر صنعت توسط بخش خصوصی ایران و خارجی ایجاد شود و در اثر سرمایهگذاریهای مداوم توسعه یابد و به صنایع بزرگتر تبدیل شود. در معرض دولتی شدن و ملی شدن قرار میگیرد.
بنابراین صاحبان سرمایه سعی خواهند نمود از توسعه و ایجاد صنایع بزرگ احتراز نمایند و این امر با روح پیشرفت سرمایهگذاری و اعتلای تولید در تضاد است و امکان فعالیت سرمایهگذاران خارجی در بخشهای دولتی زده اقتصاد غیرممکن است.
در اصل ۸۸ نیز دادن امتیاز تشکیل شرکتها و مؤسسات در امور تجاری، صنعتی، کشاورزی و خدمات به خارجیان مطلقاً ممنوع است که نسبت به این اصل سه تفسیر ارائه شده است:
تفسیر اول مبتنی بر ممنوعیت ثبت شرکتهای خارجی: این تفسیر چه از نظر شکل حقوقی مشخص فعالیت کننده و چه از نظر محدوده فعالیت این اصل، کلیه راه ها را بسته است مگر قانون مجاز بداند.
تفسیر دوم مبتنی بر رعایت درصدی خاص در سهام: که طبق آن وقتی میزان سهام خارجی از ۴۵% بیشتر شود تابعیت شرکت را تحت تأثیر قرار میدهد و چون کنترل شرکت از سوی افراد خارجی اعمال گردیده است تابعیت شرکت فی الواقع خارجی است و نتیجتاً اجازه سرمایهگذاری خارجی به خارجیان داده نشده است.
تفسیر سوم مبتنی بر تکیه بر الفاظ انحصار که در واقع همان امتیاز است: البته شایان توجه است در اعلام سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران مصوب ۱۷/۱۲/۷۹ در رابطه با سیاستهای انرژی- مجمع تشخیص مصلحت نظام- نیز تفسیر موسعی از اصل ۴۴ و سایر اصول مرتبط با آنرا در نظر دانسته است.
مجمع تشخیص مصلحت نظام در بند اول سیاستهای کلی در اصل ۴۴ قانون اساسی دولت را موظف نمود تا کلیه فعالیتهای اقتصادی خود را در اموری که مشمول عناوین صدر اصل مذکور نیست متوقف کند. همچنین در بند ۲ از سیاستهای کلی نظام ورود بخشهای عمومی غیردولتی، تعاونی و خصوصی را نیز به بسیاری از بخشهای دولتی مشمول صدر اصل ۴۴ مجاز اعلام نمود.[۱۸۹]
لذا براساس این تفسیر انتقال آن بخش از فعالیتها و بنگاههای دولت به بخش غیردولتی که موجبات توسعه اقتصادی کشور را فراهم آورد و مانع از زیان دهی گردد در سیاستهای کلی نظام میسر و امکانپذیر است. ضمناً در تمامی این موارد تصریح شده است که این انتقال به معنی نقض حاکمیت دولت در امور محوله در چارچوب اصول قانون اساسی نخواهد بود.
بند دوم : قانون نفت ایران
در نظام حقوقی ایران در مناطق مختلف در ارتباط با چگونگی مشارکت خارجیان و سرمایهگذاری خارجیان در مورد مسائل مرتبط با نفت قوانین مختلفی به تصویب رسیده است. بطوریکه به موجب قانون نفت سال ۱۳۳۶ شیوه مشارکت در سرمایهگذاری مجاز شمرده شده بود. طبق این قانون با تأسیس یک شرکت جدید ایرانی توسط شرکت نفت ایران و شرکت خارجی فعالیتهای اکتشاف، تولید و بهرهبرداری در یک منطقه خاص به آن شرکت واگذار میشد. سهم شرکا به صورت مساوی ۵۰-۵۰ بوده و شرکت جدیدالتأسیس ۵۰% درآمد خود را به عنوان مالیات به دولت ایرانی پرداخت میکرد. [۱۹۰]
به موجب قانون سال ۱۳۵۳ هرگونه قرارداد مشارکت که متضمن حاکمیت خارجیان بر منابع و نیز مالکیت نفت استحصالی بر سر چاه باشد ممنوع و در عوض شیوه خرید خدمت به منظور اکتشاف، توسعه و تولید مجاز شمرده شده است. [۱۹۱]
براساس قانون نفت جدید مصوب نهم مهرماه ۱۳۶۶ هر گونه سرمایهگذاری خارجی لغو شد. براساس ماده ۶ این قانون «کلیه سرمایهگذاریها براساس بودجه واحدهای عملیاتی از طریق وزارت نفت پیشنهاد و پس از تصویب مجمع عمومیدر بودجه کل کشور درج میشود. سرمایهگذاری خارجی در این عملیات به هیچ وجه مجاز نخواهد بود». طبق ماده ۵ این قانون «انعقاد قراردادهای مهم فی مابین وزارت نفت یا واحدهای عملیات نفتی با اشخاص حقیقی و حقوقی داخلی و خارجی و تشخیص موارد مهم تابع آیین نامهای خواهد بود که با پیشنهاد وزارت نفت به تصویب هیأت وزیران خواهد رسید قراردادهای منعقد فی مابین وزارت نفت با دولتها طبق اصل ۷۷ قانون اساسی عمل میشود».
در ماده ۱۲ این قانون چنین آمده است: «با تصویب این قانون هرگونه قوانین مغایر با این قانون ملغی است»؛ به این ترتیب با تصویب این قانون که به حاکمیت ملی بر منابع نفت و بر منع هرگونه سرمایهگذاری مستقیم خارجی تأکید دارد وزارت نفت یا شرکتهای تابعه آن به عنوان تنها ارگان رسمی که پس از تصویب مجمع عمومی میتواند نسبت به عقد قرارداد اقدام نماید شناخته شوند». [۱۹۲]
نیاز مبرم به سرمایهگذاری در این بخش و همچنین محاصره اقتصادی، مسئولین امر را برآن داشت که با وجود مشکلات عمده و نظر به ضرورت سرمایهگذاری فوری در بخش نفت و گاز به تفسیر منطبق با واقعیات قوانین بیاندیشند که به دنبال آن براساس تفسیر ماده ۱۲ قانون نفت مصوب ۱۳۶۶ چون خرید خدمت ۱۳۵۳ مغایرتی با قانون ۱۳۶۶ نداشت لذا از قراردادهای خرید خدمت که به بیع متقابل معروف است استفاده شده و در بخش نفت و گاز امکان سرمایهگذاری به وجود آورده شد.
بند سوم : قانون بودجه
مجلس شورای اسلامیدر زمان تصویب بودجه سالانه کشور میزان، محل و انعقاد قراردادهای بیع متقابل را بطور دقیق مشخص میکند. بنابراین دولت براساس مصوبات مجلس قراردادهای بیع متقابل را تنظیم می کند و به عنوان مثال بند «ل» تبصره ۲۹ لایحه بودجه سال ۱۳۷۸ به دولت اجازه داده بود. «مبلغ ۵ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار برای اجرای طرحهای توسعه میادین نفت و سایر طرحها از روش بیع متقابل استفاده کند. تعهدات طرح صرفاً از محل درآمد حاصل از صدور محصولات تولیدی همان طرح و پیش پرداخت از محل درآمد های همان دستگاه بدون تعهد نظام بانکی صورت خواهد گرفت. طرحهای موضوع این جزء قابل تبدیل به فاینانس نمیباشد» بنابراین ملاحظه میشود که تبصره ۲۹ بودجه سال ۷۸ تعیین کرده است که مصارف ارزی هرگز نباید باعث افزایش تعهدات ارزی دولت شود. این به این معنا است که اگر از سرمایههای خارجی به صورت بیع متقابل یا فاینانس برای توسعه فعالیتهای بالا و پایین دستی نفت استفاده شود باید بتواند از محل تولیداتش اصل سرمایه و کارمزد آن را بازپرداخت کند. [۱۹۳] این تبصره بطور ضمنی دولت را مکلف میکند که در طرحهای بدون خطرپذیری سرمایهگذاری کند و یا در صورت وجود خطر آن را به طرف خارجی منتقل کند تا دولت تعهدی در مورد بازپرداخت سرمایه و سود آن نداشته باشد. این تبصره نیز همسو با محدودیتهای قانونی و بویژه قانون نفت مسیر اقتصاد نفت کشور را به سمت پذیرش شیوههای بیع متقابل هدایت میکند. [۱۹۴]
بند چهارم : محدودیتهای قانونی برنامه های توسعه اقتصادی کشور
براساس بندهای (ج)، (د) و (ه) ماده ۸۵ قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی کشور و بندهای (ج)، (د) و (ه) ماده ۱۳ قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور و ماده ۱۴ در مورد طرحهای دولتی که از تسهیلات مالی خارجی استفاده میکنند دستگاه های اجرایی موظف به رعایت موارد زیر خواهند بود:
«تمامی طرحها با مسئولیت وزیر یا بالاترین مقام اجرایی دستگاه ذیربط و تائید شورای اقتصادی و مالی میباشند و مجموعه هزینههای اجرای کامل آنها از سقفهای تعیین شده تجاوز نکند. تعیین زمان بندی دریافت و بازپرداخت تسهیلات هر طرح و میزان استفاده از آن از ساخت داخل با توجه به ظرفیتها، امکانات، توانائیهای داخلی و با رعایت قانون حداکثر استفاده از توان فنی، مهندسی، تولیدی و صنعتی و اجرایی کشور در اجرای پروژهها و ایجاد تسهیلات به منظور صدور خدمات مصوب ۱۲/۲/۷۵ و نیز رعایت شرایط زیست محیطی در اجرای هر یک از طرحها باید به تصویب شورای اقتصاد برسد. قبل از عقد قرارداد با ارائه توجیهات فنی و اقتصادی با سازمان برنامه و بودجه موافقت نامه مبادله کنند.
هرگونه معامله و قرارداد خارجی را که بیش از یک میلیون دلار باشد تنها از طریق مناقصه محدود یا بینالمللی با درج آگهی مناقصه (در روزنامههای کثیرالانتشار داخلی و خارجی) انجام و منعقد کنند. در کلیه مناقصهها حق کنترل و بازرسی کمی و کیفی و کنترل قیمت برای کلیه کالاهای وارداتی و پروژهها برای خریدار محفوظ است. وزیر یا بالاترین مقام اجرایی ذیربط مسئول اجرای این موضوع میباشد.
- دولت موظف است طرحهای بیع متقابل خود و دستگاه های موضوع ماده ۱ قانون برنامه سوم توسعه و ماده ۲۶۰ قانون برنامه چهارم توسعه و مؤسسات و نهادهای عمومی غیردولتی و بانکها را در لوایح بودجه سالیانه پیشبینی و به مجلس شورای اسلامی تقدیم نماید.
ملاحظه میشود قوانین برنامه نیز در راستای محدودیتهای قانونی بوده و براساس آن بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران مجاز به هیچگونه تعهد یا تضمین بابت بازپرداخت تسهیلات بیع متقابل استفاده شده نیست: «تمامی طرحها باید با مسئولیت وزیر ذیربط و تائید شورای اقتصاد، دارای توجیه اقتصادی و مالی بوده و مجموعه هزینههای اجرایی آن از سقفهای تعیین شده تجاوز نکند. عملیات تأمین منابع ارزی کلیه قراردادها باید با هماهنگی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران صورت میگیرد. تمامی عملیات طرح از آغاز تا بهرهبرداری باید کنترل کمی و کیفی و کنترل قیمت و اخذ تضعیفهای لازم صورت پذیرد. وزیر ذیربط مسئول مستقیم اجرای این امر است. [۱۹۵]
بند پنجم: محدودیتهای سیاسی و اقتصادی
شناخت ماهوی ریشههای تولد جمهوری اسلامی ایران نشانگر پایههای بسیاری از تصمیمگیریها و واکنشها و سیاستگذاریهای آن میباشد. جمهوری اسلامی ایران نتیجه تاریخی مبارزات سیاسی ایرانیان برای قطع وابستگیها و تأمین استقلال سیاسی و حاکمیت ملی است.
نتیجه مهم این تقابل دغدغه دائم جمهوری اسلامی ایران در حل و فصل بحران بوده که مهمترین آن جنگ ۸ ساله با رژیم بعث عراق با عواقبی قابل توجه برای اقتصاد و جامعه ایران است. اگر به تحولات ۱۳۵۷ به بعد و گرایشهای فکری رایج در وهله اول انقلاب توجه کنیم. شاید بتوانیم اینگونه استخراج کنیم که استقلال سیاسی مهمترین هدف و موضوع انقلاب و مبارزات تاریخ معاصر ایران بوده است. از این منظر توسعه یافتگی اقتصادی به معنایی که در جهان غرب و کشورهای تازه صنعتی شده مانند کره جنوبی و مالزی رایج است و هدف جمهوری اسلامی ایران در حال سیاسی آن نبوده است.
فضای سیاسی و امنیتی ذکر شده فرصت لازم برای توسعه اقتصادی همه جانبه به عنوان اولویت اول به کشور جمهوری اسلامی ایران را نداد. نظم جهانی از منظر اقتصادی بر نظام سرمایهداری و سرمایهداری انحصاری پایهریزی شده است.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نظام اقتصادی اسلام به عنوان راهنمای مدیریت اقتصادی کشور منظور شده است. هرچند لایههای از نظام سرمایهداری را میتوان در تفکر اسلامی جستجو کرد. اما سرمایهداری به عنوان یک مکتب اقتصادی و با توجه به انگیزهها، اهداف و انتهای نامحدود آن کاملاً با تفکر اسلامی منطبق نیست. بنابراین جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک سیستم ویژه خود نمیتوانست نظم اقتصاد جهانی را بپذیرد اما برخلاف شوروی که مرزها و تار و پود اقتصادی خود را بر جهان بست و گسترش داد. ایران پس از انقلاب روابط تجاری خود را با جهان قطع نکرد و سنتهای گذشته ادامه پیدا کرد هر چند که انتقال فنآوری به واسطه گرایشهای رجال سیاسی جمهوری اسلامی در امر تجارت هیچ مشکلی را با محیط بینالمللی نداشته است اما در تنظیم روابط اقتصادی مانند مالکیت خارجی در ایران و سرمایهگذاری خارجی در ایران، قوانین حداقل مبهم و در مجموع مخالف با حضور خارجی در صحنهی اقتصاد داخلی کشور بوده است. اصل ۴۴ قانون اساسی صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ و… را در قلمرو مالکیت و مدیریت دولت مقرر میکند. از سال ۱۹۸۰ به بعد (۱۳۵۸) روند خصوصی سازی و کم رنگ کردن نقش دولت در اقتصاد ملی در سطح جهانی عمومیشد و بویژه در کشورهای جهان سوم بسیاری از بخشهای اساسی اقتصادی به بخش خصوصی واگذار گردید. همزمان با این تحول گرایش خصوصی سازی در ایران ضعیف تر شده و اقتصاد ایران به طرف دولتی شدن سوق پیدا کرد اگر اقتصاد ایران خصوصیات رقابتی پیدا کند خارجیها نیز در صحنه این رقابتها میتوانند نقش ایفا کنند. و به درجهای که سطح و حجم این رقابتها افزایش یابد سطح دادوستد سیاسی میان بازیگران داخلی اقتصاد خارجی ارتقاء پیدا خواهد کرد. [۱۹۶]
مبحث هفتم : انواع قراردادهای نفتی در ایران
باتوجه به مطالب ذکر شده در مورد تاریخچه قرارادهای نفتی و بررسی جایگاه حاکمیت ایران دراین قراردادهاو بیان موضوع محدودیت ها و چالش های حاکم بر سرمایه گذاری در صنعت نفت در ادامه به تفسیر انواع قراردادهای نفتی در صنایع بالادستی وپایین دستی می پردازیم.
گفتار اول : قراردادهای نفتی بالادستی
بند اول : قراردادهای بیع متقابل (Buy Back)
قراردادهای بیع متقابل از جمله قراردادهای خرید خدمت صرف میباشند. متأسفانه اصطلاح « Buy Back» که اخیراً رواج یافته به طور کامل و جامع تعریف نشده است. این اصطلاح بطور تصادفی بار اول در قراردادهای خاورمیانه یعنی در قرارداد ریاض مورخ ۲ دسامبر ۱۹۷۲ بکار برده شده است که به موجب آن شرکتها مقداری از نفت را که در اجرای طرح مشارکت به دولت تعلق میگرفت بازخرید میکردند.
این اصطلاح به تفاهمی اطلاق میشود که به موجب آن سرمایهگذار خارجی پول و تخصص لازم برای به کار انداختن یک واحد صنعتی و بهرهبرداری از آن را تأمین میکند و بازپرداخت آن پول به اضافه سودی که باید به سرمایهگذار تعلق گیرد را با تحویل مقداری از فرآورده همان واحد صنعتی تحقق پیدا میکند. بنابراین پرداخت به جنس جایگزین پرداخت نقدی میشود. تفاهم موردنظر یک نوع روش پرداخت است و بیشتر با قالب حقوقی قرارداد خرید خدمتی هماهنگی دارد. مذاکرات «Buy Back» ایران با شرکتهای خارجی نیز عملاً در چهارچوب همین قالب حقوقی قرارداد خرید خدمت انجام می پذیرد. [۱۹۷]
شکل کلی آن بدین صورت است که شرکت خارجی طرف قرارداد نقش پیمانکار را ایفا میکند و وظیفه آن تأمین کلیه سرمایه مورد نیاز و مسئولیت اجرایی و خرید تجهیزات و ساخت و نصب و راهاندازی و انتقال تکنولوژی و آموزشی را عهده دار است که در نهایت کلیه مخارج و هزینههای پرداخت شده به همراه بهره سرمایه و نرخ سود از محل درآمدهای همان میدان تأمین خواهد شد. در این روش عملیات بهرهبرداری و کنترل تولید و میزان آن در اختیار کشور صاحب مخزن است. حقوق قراردادی پیمانکار محدود به بازپرداخت هزینهها و بهره بانکی و سود پس از تولید و از عواید حاصل از تولید است.
از آنجائیکه قراردادهای بیع متقابل دارای انواع مختلفی است در زیر به شرح مختصری در این خصوص میپردازیم.
مطابق راهنمایی منتشره از سوی کمیسیون ملل متحد برای اروپا، بیع متقابل در ساده ترین شکل تنها بین دو طرف انجام میشود که یک طرف حقوق و تعهدات فروشنده در معامله اولیه و خریدار در معاهدات بیع متقابل را به عهده میگیرد و طرف دیگر نقش فروشنده و خریدار را در جهت معکوس به عهده خواهند داشت. [۱۹۸]
اشخاص ثالث به عنوان فروشندگان مکمل[۱۹۹]: ممکن است خریدار تجهیزات، تکنولوژی موضوع معامله اولیه را به طور مشخص مورد استفاده قرار ندهد، بلکه آن را به نفع شخص ثالثی که بعدها تسهیلات تولیدی را فراهم میآورد، خریداران یا جواز آنها را کسب نماید، در این صورت احتمال دارد تولیدات عاید از بیع متقابل، از شخص ثالث (و نه خریدار اولیه) ابتیاع شود.
اشخاص ثالث به عنوان خریدار مکمل[۲۰۰]: در مواردی که تولیدات متقابل برای مصرف داخلی کشور فروشنده اولیه متناسب نباشد، اغلب موافقت میشود که فروشنده اولیه حق داشته باشد، تعهد خود را مبنی بر خرید تولیدات بیع مقابل را به اشخاص ثالثی واگذار نماید.
حاکمیت و مالکیت کامل کشور صاحب مخزن بر منابع هیدروکربنی محفوظ بوده و قوانین پولی و مالی و حقوقی کشور میزبان بر قرارداد حاکم است. [۲۰۱]
۱-۱: ماهیت قراردادهای بیع متقابل
در مورد ماهیت قراردادهای بیع متقابل نفتی نظریات مختلفی ارائه شده است:[۲۰۲]
الف- عدهای قرارداد بیع متقابل را نوعی بدهی میدانند. (نظریه شورای نگهبان)
ب- برخی دیگر این قراردادها را نوعی قرارداد خرید خدمت میدانند.
خلاصه سخن لوتر آن است که ما به عنوان موجوداتی گناهکار و سقوطکرده، در اسارت ارادۀ شیطان هستیم و هر آنچه را او اراده میکند، انجام میدهیم. آنچه اراسموس نوشت، البته تحت فشار شدیدی از ناحیه کلیسای کاتولیک بود که دیگر بیطرفی او را به هیچ وجه برنمیتافت و خواهان آن بود که در مناقشه با مصلحان به خصوص لوتر در جبهه او قرار گیرد و همین امر در نهایت اتحاد میان اومانیستها و اصلاحطلبان را نیز بر هم زد و لوتر را وادار به جوابی تند کرد و همین مناقشه کلامی نقطه پایان دغدغه های مشترک آنان بود.[۲۵۴]
در اندیشۀ لوتر تأکید بر تقدم کتاب مقدس در برابر سنن و قوانین شکل گرفته در طی قرون، تقدم عیسی مسیح در برابر انبوهی از قدیسان که واسطه در فیضند، تقدم فیض در برابر اعمال و شعایر تجویزشده توسط کلیسا به چشم میخورد. وی فهم تازهای از خدا (که غیرانتزاعی و ملموس و عینی است و مهر و محبتش نصیب همگان میشود)، فهمی تازه از انسان که میتواند هم گناهکار باشد و هم آمرزیده، و فهمی تازه از کلیسا و آیینهای مقدس ارائه کرد که شاید کامل و صد در صد برای همگان پذیرفتنی نبود، اما آغار تحولی بود که دیگران قدم به قدم آن را پیش بردند. لوتر خود را مفسر پولس میدانست، آنگاه که میگفت انسان بدون اعمال عادل میشود؛ گر چه هنگامی که عادل است دست خالی از عمل نیست: «این لازمهاش ترک عمل نیست، شریعت لغو نشده است بلکه غرضش محقق شده است. این انجام عمل از صمیم قلب را میطلبد. این قلب تنها به وسیله روح خدا داده میشود.» در اینجا کار برای آخرت از ترس و اکراه و اجبار نیست بلکه از صمیم قلب است. پیوند میان ایمان و عشق در کتاب آزادی فرد مسیحی آمده است: «یک مسیحی یک خداوند کاملاً آزاد است که تابع چیزی نیست. یک مسیحی آزاد کاملاً مطیع همه است.» مسیحی نوع خاصی از بشر نیست، آدم است، آدم آزاد. اساساً نگرش لوتر به مسئله آزادی مسیحی تفسیرش از آیهای از پولس است: (۱ قرنتیان ۹: ۱۹).
در مجموع، لوتر پیشتاز اصلاحات دینی بود و نظرگاههایش بر تمام جریانهای اصلاحی خارج آلمان کمابیش تأثیرگذار بود، گر چه همه دیدگاههاییش مقبول سایر مصلحان نبود. او خود را میان دیدگاه های کلیسای کاتولیک و دیدگاه آناباپتیستها در موضوع تعمید میدید. گروه دوم تعمید را نشانه ایمانی میدانستند که مؤمنان قبلاً آن را کسب کردهاند و از این جهت بود که تعمید اطفال را نادرست میدانستند. در موضوع عشای ربانی از یک سو کاتولیکها بودند که به باورشان، در این آیین، نان و شراب به واقع به جسم و خون مسیح تبدیل میشود و از سوی دیگر تفکر تسوینگلی بود که موضوع تبدل جوهری را به طور کلی انکار میکرد و بر این باور بود که این مراسم یادآور زندگی، مرگ و رستاخیر عیسی مسیح است و چندان در این باور راسخ بود که نتوانست چیزی از آن را کم کند. از نگرانیهای طیف لوتر از آناباپتیستها آن بود که آنها نه تنها پیوند میان دولت و کلیسا را متلاشی کردهاند، بلکه خود دولت را نیز؛ زیرا آنان به دست گرفتن شمشیر به هر هدف و نیتی را ممنوع، و دولت را مقدرشده خدا برای نامؤمنان، و ادارۀ آن را بر عهده خود مؤمنان میدانستند. این بدان معنا بود که دولت و قدرت امری پلید است که کسانی باید به عهده بگیرند که لایق همان کارند. البته حکومت هم قواعدی دارد که هر کس آن را متقبل شود، باید بدان وفادار باشد. مؤمن مسیحی اصلاً نباید اهل اقتدارگرایی باشد.
لوتر و سایر ادیان
یکی از نکات جالب که میتواند در ارزیابی کلی لوتر و کالون مؤثر باشد، نگاه آنان به سایر ادیان و پیروان آنهاست. اگر حریت و آزاداندیشی را ملاک مهمی در مصلح بودن افراد بدانیم، باید بگوییم که متاسفانه لوتر و کالون از این جهت نمره خوبی نگرفتهاند. توضیح سخن آنکه در اروپا به مدت هزار سال سنتی فکری علیه اسلام و پیامبر اکرم (ص) شکل گرفت که به سادگی قابل اصلاح و جبران نبوده و نیست و هنوز هم رسوبات آن تفکرات نادرست در قضاوتها و تصمیمهای غرب تأثیرگذار است. با آنکه غرب و شرق در جنگ و صلح ارتباطات زیادی با یکدیگر داشتهاند، ولی داوریهای نادرست به حدی است که بعضی از صاحبنظران این دوره هزارساله را هزار سال افسانه نامیدهاند.[۲۶۰]
واقعیت این است که لوتر از جمله کسانی است که سخت تحت تاثیر فضای نادرستی است که علیه اسلام در اروپا و عمدتاً به وسیله نویسندگان مسیحی کاتولیک به وجود آمده بود و او نخواست یا نتوانست از آن فاصله گیرد و شاهد بر این مطلب، سخنان صریح او درباره اسلام و پیامبر (ص) است. برای مثال، مفهوم ضدمسیح عنوانی است که در طول قرنها علیه کسانی به کار میرفت که تصور میشد سنخیتی با تفکر اصیل مسیح ندارند و با آن همدلی و همراهی نمیکنند.[۲۶۱] اما این که مصداق این عنوان کیست، به گونه های مختلفی بیان شده است ولی تطبیق آن بر نبی مکرم اسلام (ص) و نیز ترکان به عنوان طلایهداران اسلام در بسیاری از آثار ذکر شده است. لوتر مشکل جهان مسیحی را از یک سو پاپ - دشمن درونی - میدید و از سوی دیگر اسلام و پیامبر آن – دشمن بیرونی- ولی بیشترین مخالفتش با پاپ بود تا اسلام. به این نکته نیز باید توجه کافی داشت که لوتر در شرایطی به مسئله اسلام میاندیشید که سپاهیان عثمانی در سال ۱۵۲۹ و در اوج تلاشهای لوتر، با حملات خود امواج تکاندهندهای را به آلمان فرستاده بودند، گر چه نتوانسته بودند از دروازه های وین بگذرند.[۲۶۲] چیزی که بر دامنه نگرانیها میافزود، این بود که سلطان سلیمان (۱۵۲۰-۱۵۶۶) و لشگریانش این سرزمین را دارالکفری میدانستند که به اسلام باید برگردانده شود. در واکنش به این تهدید لوتر چنین نوشت: «از آنجا که ما، هم اکنون ترکها و دینشان را در آستانه خود مشاهده میکنیم، مردم ما باید هشدار داده شوند، مبادا به سوی زرق و برق دین ترکها و جلوههای بیرونی عادات آنها کشیده شوند یا به سبب شعایر و رسوم غیرجذاب ما، ازدین خود سرخورده شوند و با انکار مسیح، دنباله رو محمد شوند.» وی از دلبستگی شدید مسلمانان به شعایر دینی خود از یک سو و خلاف آن در میان راهبان و مسیحیان عادی سخن به میان آورده، میگوید:
دین ترکها یا محمد در مراسم و شعایرش– و شاید بتوانم بگویم که حتی در عاداتش – بسیار جذاب است تا دین ما. سادگی و بیپیرایگی در غذا و لباس و مسکن و هر چیز دیگرشان به علاوه روزهگیری و نمازها و اجتماعات عادیشان در مساجد هیچ یک در میان ما یافت نمیشود و همین است علت اینکه چرا بسیاری از مردم از ایمان به مسیح به محمد به راحتی برمیگردند و بسیار بدان دلبسته میشوند. من از صمیم دل معتقدم که هیچ یک از هواداران پاپ، راهبان و یا کشیشان یا کسانی که در ردیف آنان هستند، اگر سه روز در میان ترکها بمانند، نمیتوانند بر ایمان خود باقی بمانند.[۲۶۳]
نکته مهمی که وی سپس اضافه میکند، آن است که «اگر وارد میدان برهان و استدلال درباره دین شویم، مقام پاپی با همه زرنگیهایش شکست خواهد خورد. نیز آنان نخواهند توانست از ایمانشان دفاع کنند و در همان حال به ابطال دین محمد بپردازند.» [۲۶۴]
در پرتو این ارزیابی تکاندهنده، لوتر تصور میکرد که حیاتی است به دین ترکها بپردازد، زیرا همان گونه که ریچارد اضافه کرده است، وی به این موضوع و این احتمال میاندیشید که مسیحیت در حصار کامل اسلام قرار گیرد. [۲۶۵]
البته بعضی از محققان مانند لودویگ هاگمان بر این باورند که مواجهه لوتر با اسلام جنبه الهیاتی نداشت «و توجه او به اسلام به عنوان یک فاکتور دینی نبود» بلکه از دو چیز متأثر بود که یکی تهدید اروپا از ناحیه سپاهیان مسلمان عثمانی و دیگری اینکه اساساً مناقشه او بر مناقشه وجودی با رم بود و هر دو موضوع مانع آن شده بود که به اسلام به دید یک دین با اصالت و دارای ریشه های عمیق نگاه کند. به عقیده دیوید شاو، با آنکه لوتر از اسلام آگاهی داشت، مواجهه او با اسلام اتفاقی بود. به گفته وی، توجه لوتر به ترکها «به عنوان یک کشیش بود و تنها در مرحله دوم به عنوان یک الهیدان و بر حسب اتفاق به عنوان یک محقق و مدافعهنویس.» وی در نهایت نتیجه گرفته است که دغدغه اصلی لوتر، انتقاد به قرآن یا حمله به نبوت پیامبر یا نقد و ابطال باورهای مسلمانان یا دفاع از برتری مسیحیت نبود. دغدغه اصلی او ترغیب مسیحیان به توبه، عشق به کتاب مقدس و اطاعت از مقامات آن به عنوان راهی برای مواجهه با خط ترکان عثمانی بود. درهر حال، تنها در یک جلد از آثار گردآوریشده لوتر، وی ۷۵ بار به اهریمنپنداری ترکان و ۲۵ بار به - العیاذ بالله - اهریمنپنداری پیامبر اشاره کرده است.[۲۶۶]
این دیدگاه تند و پر از تعصب لوتر تنها در مورد اسلام نبود، بلکه وی به شکل سخیفی نیز در مورد یهودیان سخن رانده است.[۲۶۷] وی در سال ۱۵۲۳ رساله «عیسی مسیح یهودی زاده شده بود»[۲۶۸] را نوشت، اما بیست سال بعد رساله «درباره یهودیان و دروغهایشان»[۲۶۹] را نوشت و این بار روش و منش یهودیان و ادعاهایشان در برتری دینی را محکوم کرد و بر ادعاهای رایج در قرون وسطی علیه یهودیان صحه گذاشت و این گونه نوشت: «ما مسیحیان با این قوم مطرود و ملعون چه باید بکنیم؟» و خود پاسخ داد که نخست باید کنیسهها و مدارسشان را به آتش کشیم و آنچه را قابل سوزاندن نیست، محو و نابود کنیم. دوم آنکه خانههایشان تخریب شود… و سوم این که همه این کتابهای عبادی و نوشته های تلمودی نابود شود. چهار آن که کاهنان از تدریس باز داشته شوند. پنجم آنکه همه گنجهای طلا و نقره از آنان ستانده شود…»[۲۷۰] در یک کلام، تعصب دینی لوتر نسبت به مسیحیت، جایی برای سایر ادیان چه در مورد حقانیت و چه نجات یا هر گونه همدلی باقی نگذاشت و این چیزی نیست که بتواند در دنیای مدرن منشأ اثری مثبت تلقی شود.
اولریخ تسوینگلی
اولریخ تسوینگلی (۱۴۸۴-۱۵۳۱) الهیدان و کشیش سوئیسی که تاثیر عمیقی بر سنت اصلاحشده گذاشت. اصطلاح «اصلاحشده»[۲۷۱] هم در مورد کلیسای آلمانی و هم فرانسوی در منطقه سوئیس به کار میرود و پیروان تسوینگلی و کالون را شامل میشود. نقطه اشتراک مصلحان در کلیسای اصلاحشده (کالونی) با لوتر در مخالفت با کلیسای کاتولیک روم بود، ولی آنها در بسیاری از امور به گونهای متفاوت از لوتر میاندیشیدند. البته هر دو جریان به اصلاحگرایی اقتدارگرا معروفند و دلیل آن سازگاری و سازش آنها با قدرتهای سیاسی و مدنی بود. وی نیز مانند لوتر بر مرجعیت و آتوریته کتاب مقدس، ازدواج کشیشان و نفی رهبانیت تأکید داشت. با این حال، وی اصرار داشت که تفکر او چیزی جدا از لوتر است، به گونهای که حتی یک کلمه از لوتر یاد نگرفته است که البته باورش مشکل مینماید. تسوینگلی در محیطی تربیت یافته بود که نگاه اومانیستی بر آن غالب بود و هنگامی که عهد جدید اراسموس در سال ۱۵۱۶ به یونانی منتشر شد، وی همه نامههای پولس را حفظ کرد. وی میگفت که کسی که پولس را خوب بشناسد، حرف تازهای در لوتر نمیبیند. با این حال، لوتر در خصوص چیزهایی که کتاب مقدس منع نکرده بود، مدارا نشان میداد ولی تسوینگلی تنها چیزهایی را که درکتاب مقدس امضا شده بود، میپذیرفت. وی نیز قواعد و آداب کلیسای کاتولیک را هدف انتقادات خود قرار میداد. به اعتقاد وی، این قواعد نه تنها در عهد جدید یافت نمیشود که شباهت بسیاری با قوانین خوراک در یهودیت دارد که پولس آن را ملغا کرده بود[۲۷۲] و کار به جایی رسید که هوادارانش در ایام روزه خاص به نام لنت آشکارا گوشت میخوردند.
موضوع انتقادی دیگر، بحث شمایل و تصاویر از جمله پیکره قدیسان و صلیب بود. در نفی این روال به این جمله استناد میشد که «تو نباید هرگز بتی را بپرستی.»[۲۷۳] مباحثه وی با لوتر بر سر ماهیت عشای ربانی از مهمترین بحثها و مناقشات درونی اصلاحطلبان است. لوتر ضمن این که تبدل جوهری – اعتقاد کاتولیکی- را نمیپذیرفت، به حضور واقعی بدن و خون مسیح در نان و شراب اعتقاد داشت، اما تسوینگلی حضور مسیح در این آیین را حضوری معنوی و سمبلیک میدانست. تسوینگلی در موضوع ماهیت مسیح نیز با لوتر دچار اختلاف عقیده شد. در موضوع تفسیر کتاب مقدس نیز معتقد بود که باید کتاب را با توجه به سیاقش تفسیر کرد، نه بر اساس سنت کلیسایی، که این نگاه او بیشتر اومانیستی بود. وی در سال ۱۵۱۶ با اراسموس دیدار کرد و سخت تحت تاثیر رویکرد اومانیستی در موضوع بازگشت به منابع اولیه قرار گرفت. وی سراسر کتاب مقدس را مفید و سازنده میدانست و برای مخاطبانش، مضامین کتاب مقدس را میخواند و خواهان آن بود که بدون واسطه کلیسا با کتاب مقدس ارتباط برقرار کنند. به عبارتی، باید اجازه داد کتاب مقدس خود سخن بگوید و از تحمیل اندیشه های فلسفی به آن جلوگیری کرد. این رویکرد تا حدی از رویکرد لوتر به کتاب مقدس متفاوت بود. با این حال، وی با توجه به سوابق تحصیلات اومانیستیش، در الهیاتش از اندیشه های فلسفی بهره برد.
دیگر آن که وی به تقدیر و قضای الهی معتقد بود و در سال ۱۵۳۰ رسالهای در این باب منتشر کرد، گرچه اندیشه تقدیر بیشتر به کالون نسبت داده میشود که از نسل بعدی اصلاحگران است. این مصلح سوئیسی ضمن اعتقاد به قدرت مطلقه خداوند، بر این باور است که همه اعمال بشری ناشی از علیت درجه دوم اوست. وی به رغم همه علاقهمندیهایش به اراسموس، آزادی اراده را مخالف تقدیر میدانست. به طور خلاصه در الهیات او این کلیدواژهها اهمیت زیادی داشت: قیومیت خداوند،[۲۷۴] مشیت،[۲۷۵] تقدیر ازلی[۲۷۶] و انتخاب/برگزیدگی[۲۷۷] در برابر طرد و لعنت[۲۷۸]. البته تقدیر ازلی هم در اندیشه آگوستین، هم آکویناس و هم تسوینگلی و کالون با تفاوت وجود دارد.[۲۷۹] با موضوع فروش آمرزشنامه مانند لوتر مخالف بود اما شکلی از اصلاحات را میپسندید که تحت تأثیر «فلسفه مسیح» اراسموس بود. تسوینگلی در سال ۱۵۲۳ موفق شد که اصول ۶۷ گانهای را به تصویب شورای شهر برساند.
تسوینگلی مانند کارلشتات موسیقی در کلیسا را ممنوع کرد و جالب اینکه خودش موسیقیدان برجستهای بود. معتقد بود که موسیقی برای آرامش شخصی است نه برای عبادت خدا. وی معتقد بود که جملۀ «این است بدن من» باید معنایی معنوی داشته باشد.[۲۸۰] شاید بتوان وجه جمع این سه موضوع (نفی تصاویر و شمایل، موسیقی و شعایرزدگی) را تنفر و انزجار از امور بیرونی و فیزیکی برای ارتباط با خداوند دانست. کویکرها یک قرن بعد شعایر را از بعد بیرونی یکسره کنار گذاشتند. تسوینگلی میراثخوار سنت عرفانی قرون وسطایی بود که از طریق اراسموس بدان دست یافته بود و جنبه بیرونی را همیشه تقبیح میکرد. وی میگفت آنچه مهم است نه استخوانهای پولس بلکه روح تعالیم اوست. زوینگلی شعایر را با برهنه کردن آنها از معنای خودشان پایند بود. وی عشای ربانی را یادآور مرگ مسیح دانست. عشای ربانی را کمتر قابل دفاع دانست ولی در مجموع بدان نیز پایبند ماند، زیرا نوعی ارتباط با گذشته یعنی اسرائیل باستان بود به طوری که در گذشته با سنت ختان تعلقشان را نشان میدادند و اکنون با تعمید. تسوینگلی به نوعی تئوکراسی پروتستانی قائل بود که محور آن، مردم منتخب بود که راه شناخت آنها نیز ایمان بود. تسوینگلی ایمان را نشانه برگزیدگی میدانست[۲۸۱] که بر پایه آن، همه مردم را نمیتوان منتخب دانست. این اندیشه تأثیر عمیقی در انگلستان جدید به وسیله پیوریتنهای انگلیسی داشت که بیشتر تحت تأثیر تسوینگلی بودند. وی در سال ۱۵۳۱ در جنگ میان زوریخ و کانتونهای سوئیس کشته شد و هاینریش بولینگر جانشینش شد.
ژان کالون (۱۵۰۹-۱۵۶۴)
مصلح فرانسوی که ابتدا به تحصیل در زمینه حقوق پرداخت و سپس به مطالعه آثار کلاسیک به زبان یونانی روی آورد. سپس تحت تاثیر دو لغتشناس بزرگ عصر خودش، گیلیوم بود[۲۸۲] و دسیدرئوس اراسموس قرار گرفت و از آن دو، اهمیت در اختیار داشتن نسخه انتقادی کتاب مقدس به زبان یونانی و لاتین و تفسیر بر پایه سیاق ادبی، زبانشناختی و فرهنگی را آموخت.[۲۸۳] کالون تا حدی متمایز از دیگر مصلحان است. وی از نسل دوم مصلحان است که با شاخصترین چهرهها از نسل اول ارتباط داشته است. وی در سالهای ۱۵۳۳ تا ۱۵۳۴ با نوشته های لوتر آشنا شد و او را «کشیش بسیار عالیقدر کلیسا و پدر بسیار گرامی» نامید که شاید به دلیل حقی بود که لوتر بر وی در شناخت بیشتر اهمیت ایمان داشت. وی به نقش لوتر در احیای کلیسا بسیار ارج مینهاد و او را از جمله حواریون میدانست که به شکلی معجزهآمیز خداوند او را برای نجات کلیسا از دست مقام پاپی فرستاده است.[۲۸۴] از نظر فکری، بسیار تحت تأثیر این اندیشه لوتر بود که نجات و رستگاری تنها به وسیله ایمان به دست میآید نه به وسیله عمل. اما روابطش با لوتر رفته رفته دچار نوساناتی شد و بیش از همه از اخلاق و منش لوتر بیزار بود و این که کسانی اطراف او را گرفتهاند و او را از عیب و نقصهایش آگاه نمیکنند. وی به شیوه تفسیری او نیز انتقاد داشت و این را بعد از مرگ لوتر به طور علنی ابراز داشت و بعضی از مطالب او را مطالب بیپایه خواند. کالون افتخار احیای کلیسا را به لوتر میداد، اما نمیخواست که سایه سنگین او بر سر کلیسا، مانعی برای انجام دیگر اصلاحات شود. کالون در میانه عمر گاهی نقش عالمی مطلع را داشت و گاهی در نقش مصلح اجتماعی ظاهر میشد و البته گاهی نیز از صحن اجتماع به دلیل تندیها و تندرویهایش طرد شد، اما خلأ او چنان مضر بود که دوباره به جایگاه اولیهاش بازگشت. وی با تسوینگلی، مصلح سوئیسی، نیز آشنا و مرتبط بود و بعضی از اندیشه های دینیاش را میپسندید و با بعضی نیز مخالف بود.
از موضوعات مورد تأکید کالون، که از قضا از مطالب مشترک میان اصلاحگران دین است، تأکید بر مراجعه مردم به کتاب مقدس و این که هر کس خودش کتاب را بخواند، حتی اگر فرد از افراد نافرهیخته[۲۸۵] باشد که با زبانهای مختلف عبری، یونانی و لاتین آشنا نیست. البته این موضوعی است که نتایج سودمند زیادی برای جامعه غربی داشت، زیرا لازمۀ خواندن همگانی کتاب مقدس، آشنایی همگانی با خواندن و نوشتن بود که در این صورت، جامعه قدمی بزرگ به سوی علم و دانش برمیداشت. اصلاً یکی از ویژگیها و اهمیت نهضت اصلاح دینی توجه کافی به مسئله آموزش است.
انتقاد کالون به کلیسای کاتولیک این بود که نهاد مذکور ضمن برده ساختن کلیسا، تعالیم و موعظههای برگرفته از کتاب مقدس را به کناری نهاده و مانع از مراجعه توده مردم به کتاب مقدس و فهم و تفسیر آن شده است و از این رو، تمام همتش را بر این گذاشت که کشیشان با کتاب مقدس بیشتر آشنا شوند و ضمن یادگرفتن درست اعتقادات مسیحی، مردم را نیز با کتاب مقدس آشنا سازند و به همین دلیل دست به کار نوشتن کتابی عظیم به نام مبادی دین مسیحی شد که منسجمترین و منظمترین کتاب و تقریری است که در دوره نهضت اصلاحات دینی در مورد تعالیم کلیسا نوشته شد. این پناهنده دینی فرانسوی با انتشار کتاب مبادی دین مسیحی شهرت یافت و توانست خطوط اصلی میان آیین پروتستان و کاتولیک را برای اولین بار به شکل مستند و روشن بیان کند. وی کتاب مبادی را به فرانسیس اول پادشاه فرانسه تقدیم کردو موکداً به پادشاه گفت که تعالیم کلیسا چیزی جز انجیل عیسی مسیح نیست. خامی کالون در این کتاب آن بود که توجه نداشت در سرزمینی که آیین کاتولیک تنها دین قابل قبول بود، و دولت پیوند محکمی با آن دارد، تغییر دین باید در دولت هم تأثیر گذارد. البته در سال ۱۵۳۰ اعترافنامه آگسبورگ شرح مختصری از تعالیم پروتستانی را معرفی کرد.[۲۸۶] از دیگر اقدامات وی، نوشته کتابهایی در قالب پرسش و پاسخ به نام کاتشیسم بود که راه آشنایی مردم با مفاهیم دینی و کتاب مقدس را بیشتر فراهم میکرد، زیرا معقتد بود که کلیسای رم، کلیسای کاتولیک را با موعظه آموزههایی برناگرفته از فهم صحیح کتاب مقدس و نیز منع خواندن کتاب مقدس برای مردم عادی و غیرفرهیخته به اسارت و ویرانی کشیده است. لذا زندگیاش را وقف تعلیم و موعظه عقاید برگرفته از کتاب مقدس کرد.
یکی از محورهای اساسی در تفکر کالون مسئله تقدیر ازلی[۲۸۷] است. البته وی در این اندیشه وامدار تسوینگلی است، اما تقدیر را با تعریفی متفاوتتر قائل بود: «منظور ما از تقدیر ازلی حکم ابدی خداست که به وسیله آن با خود هر آنچه را که خواسته رخ دهد، تعیین کرده است. همه انسانها وضعیت یکسانی ندارند. برای عدهای حیات ابدی مقدر شده است و برای دیگران، لعنت ابدی. بر این اساس، همان گونه که هر کس برای یکی از این منظور آفریده شده، ما میگوییم که برای هر کس حیات یا لعنت مقدر شده است.»[۲۸۸] البته این موضوع در نگاه کالون کارکردی مثبتی داشت، زیرا بر این اساس عدهای ملعون و عدهای در رحمت الهی هستند. منتهی کار و عبادت و خدمت کردن نشانه تعلق هر فرد به کدام یک از دو گروه بود. این عقیده موجب نوعی مسابقه در کار و خدمت و سختکوشی شد.
به باور کالون، هدف اصلی تعظیم خداست نه نجات خویشتن. جواب کالون به اینکه نجات کشیشان در آیین کاتولیک بیشتر تضمین شده است، این بود که این اصلاً چیز بیارزشی است. واضح است که این تعریضی است به لوتر که دغدغهاش به جایگاهش نزد خدا بود. کالون معتقد بود که هیچ کس آنگاه که نگران نجات خویشتن است نمیتواند خدا را خوب عبادت کند. اگر کسی این را بپذیرد و مطمئن از نجات خود شود، انرژی زیادی را در اختیار خواهد داشت. کالون معتقد بود که خدا طرح عظیمی برای همه اعصار دارد. این خدای قیوم که بنیاسرائیل را از مصر به سرزمین موعود برد و آنها را به دلیل بدعت و ارتداد جدید رد کرد، اسرائیل جدیدی پدید آورده است … این مفهوم مقبول تسوینگلی هم بود ولی او دامنه اش را بسیار گستراند.
کالون اسرائیل جدید را جمعی از منتخبان میدانست. ولی این سؤال مطرح است که آنان را چگونه باید شناخت؟ تسوینگلی میگفت که با ایمان! کالون دو نشانه دیگر را نیز ضمیمه کرد که یکی زندگی شرافتمندانه بود که در اینجا مانند آناباتیستها می اندیشید و دیگری شرکت در آیین های مقدس. زندگی و ایمان هر دو.
به طور کلی میتوان گفت که در اندیشه کالون نوعی ارتباط میان دولت و کلیسا پذیرفته شده بود ولی به عکس لوتر، کفه کلیسا بر کفه دولت میچربید. مثلاً اجرای بن (طرد از جامعه کلیسایی) در حد اختیارات کلیساست نه دولت.[۲۸۹]
کالون با آنکه بر پاکی و طهارت کلیسا تأکید داشت، کلیسا را با کل جامعه برابر میدانست و شاید از این جهت مناسب باشد که این مفهوم و برداشت از کلیسا را با واژه امت در اسلام یکی بدانیم. اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی نیز به کالون بیش از تسوینگلی کمک کرد؛ زیرا ژنو توسط دشمن محاصره شده بود. اصلاً یکی از چیزهایی که به داد مصلحان رسید، زد و خوردهای سیاسی و تضعیف قدرتهای حاکم و ظهور قدرتهای جدید و اختلاف و تضاد منافع بود. از مهمترین میراث کالون در سوئیس شکل گرفتن نوعی تئوکراسی پروتستانی بود؛ نوعی سختگیری فراگیر و شدید کلیسایی که بر پایه آن، همه مردم باید در خدمت شکوه و عظمت خدا باشند و اصحاب قدرت به همان اندازه کشیشان باید خود را خادمان جامعه مشترکالمنافع مقدس بدانند و حکم به ارتداد و بدعت به شورای شهر موکول شود. در این تئوکراسی، معلمان جایگاه بس رفیعی داشتند و سنت کلیسایی محترم بود، زیرا در قرون وسطی کلیسا، دولت و مدرسه سه نهاد اصلی مسیحیت بودند. در ژنو این به کلیسا، دولت و آکادمی تغییر یافت. وی خودش هم واعظ بود و هم معلم. معلم باید همه شرایط کشیش شدن را داشته باشد. کالونیسم نوعی میسیونری نیز داشت و از این جهت کمتر از آناباپتیستها – که همه اعضا را موظف به تبشیر میدانستند و تمام توان خود را معطوف به پیروزی بر سایر مجموعه های مسیحی میدانستند- نبود. ژنو نه تنها محلی برای آموزش جوانان در رشته های ابتدایی بلکه کانون و اردوگاهی برای داوطلبان الهیات بود که قرار بود بعدها چون ماموران سری عمل کنند. کالون ماند آناباپتیستها نسلی از شهدا را پرورش داد ولی بر خلاف آنان، نسلی از امیران را نیز. کالون بهترین الگوی زهدگرایی این جهانی[۲۹۰] بود. در سنت کالونی شیوه منظمی در زندگی مشاهده میشود که کاملاً با الگوی منونایتها و شور و نشاطشان هم سان است. در مجموع آیین کالون انقلابیترین شکل نهضت پروتستانی در سده شانزدهم بود.[۲۹۱] خلاصه کلام آن که این محورها در اندیشه کالون اهمیت زیادی داشت:
تأثیر کالون و جریان وابسته به او بر اقتصاد و سرمایهداری از نکات مهمی است که باید بدان توجه داشت. به گفته تاونی، کالون ویژگیهای اساسی تمدن سوداگرانه را پذیرفت و به سنتی پشت کرد که هر پیشه دارای منافع اقتصادی بیش از حد لازم برای امرار معاش را سزاوار سرزنش میدانست؛ به دلّال تهمت انگل، و به رباخوار داغ دزدی میزد. در نظر کالون تنپروری و نمایش ثروت، نفرتانگیز بود ولی او با انباشتن ثروت مخالف نبود. کالون زیادهروی در ستاندن ربا از مستمندان را به صراحت محکوم میکرد ولی این واقعیت را قبول داشت که تاجری برای سرمایهای که وام گرفته و امکان سود بردن را برایش فراهم میآورد، باید بهره بپردازد و لذا بورژوازی نوخاسته، از آیین کالون بسیار استقبال کرد.[۲۹۲]
آخرین سخن آنکه کالونیسم یکی از دو شاخه مهم نهضت اصلاح دینی است که بینالمللیترین بخش این نهضت است. با آنکه آیین تسوینگلی بر نهضت پیوریتن انگلیسی سخت مؤثر بود، ولی کالونیسم اساس الهیات آن بود و در فرانسه و اسکاتلند و انگلستان مورد توجه کامل قرار گرفت. بسیاری از عناصر مفهوم امریکایی زندگی میراثی است از آیین کالونی و یکی از رؤسای جمهور امریکا نیز نامش Calvin Coolidge است.[۲۹۳] با این حال، نباید تصور کرد که این شاخه کاملاً پیرو تفکر و اندیشه های کالون بود. آیین لوتری بدان سبب که به نهادهای ملیگرای آلمان بیش از حد وابسته بود، نتوانست برای انگلیسیها و فرانسویها چندان جذاب باشد
مقایسه جریان لوتری با جریان کالونی
هر دو گروه در مخالفت با کلیسای کاتولیک و لزوم انجام اصلاحات اساسی و بازگشت به کتاب مقدس اتفاق نظر داشتند، اما در مسائل اعتقادی میان آنها اختلافاتی بود. جریان لوتری به سرعت و به همت یکی از سران آن به نام ملانشتون، نظریانش را در قالب عقلانی ریخت و رنگ و صبغه فلسفی بدان داد و آن را به آیین کاتولیک نزدیک کرد. اما جریان دوم را شخصی به نام تسوینگلی پایهگذاری کرد که همعصر لوتر بود و با او به مناقشه و مجادله علمی پرداخته بود ولی تقریر و تنسیق منطقی این جریان به دست ژان کالون صورت گرفت. به لحاظ شخصیتی، مطلبی متناقض و پارادوکسیکال در خصوص لوتر به چشم میخورد. وی از یک سو، فردی انقلابی بود که با قلم تیز و تند به نقد امور به خصوص در آنچه به پاپ و کلیسای کاتولیک برمیگشت، میپرداخت اما در مسائل الهیاتی یا در مواجهه با امیران و حاکمان، فردی محافظهکار و کرنشگر بود، در حالی که تسوینگلی بیشتر اصلاحات اخلاقی را در نظر داشت و چندان در قید و بند راه انداختن انقلابی برای به کرسی نشاندن ایدههایش نبود. کالون خود به نسل دوم اصلاحگران تعلق داشت و اهمتیش در مرتب کردن اندیشه های کلیسای اصلاحشده و تدوین آن بود. به علاوه، لوتر به جریان فرهنگی اومانیسم تعلق خاطری نداشت، زیرا اصل اولی آنها نه مسیحیت بود و نه کتاب مقدس. او مردی بود که از مراحل یک تجربه دینی گذشته بود و بیش از هر چیزی به ناحیه عملی دین توجه داشت ولی کالون تعلق خاطر بیشتری به اومانیسم به ویژه از نگاه حقوقیاش داشت. نکته دیگر آن که لوتر فردی درونبین و زاهد بود، ولی کالون مردی با نگاه علمی و منطقی و حقوقی. تفاوت دیگر آن که لوتر به تقوای فردی و زندگی اخلاقی خصوصی اعتقادی داشت که نتایج و ثمرات خوبی به بار آورد ولی مذهب کالون خاصیت جمعی داشت و میخواست که همه جزئیات زندگی انسان را با اتکا به قدرت یک دولت دینی سامان دهد.[۲۹۴]
مطلب دیگر آن است که مکتب لوتر از لحاظ اجتماعی اشرافی و محافظهکار بود و هر آنچه که دلیلی بر حذف و بطلانش نبود، با ماندنش موافق بود اما کالون دموکراتمنش و رادیکال و به جای صلح، پیامآور شمشیر بود،[۲۹۵] یعنی به نام خداوند یا پادشاهان و امیران مخالفت میکرد و همه چیزهایی را که در کتاب مقدس دلیلی بر تأییدش نمییافت، رد میکرد، اما تا آنجا که به الهیات سیاسی این دو مربوط میشود، باید گفت که الهیات پروتستانی سوئیس در مقایسه با رقیب لوتریاش دخالت بیشتری در امر سیاست و جامعه داشت. در سوئیس، تسوینگلی و کالون معماران نظمی تازه شدند و خود دست اندرکار امر سیاست شدند، این در حالی است که در آلمان این زمامداران بودند که دین را به خدمت گرفتند و در رأس امور بودند. کالون با بسیاری از اندیشه های لوتر موافق بود، اما تأکید خاصی بر مسئله جبر و تقدیر داشت. مانند لوتر معتقد بود که فقط خداوند به مؤمنان نجات میبخشد، چون اوست که آگاه و توانا به همه چیز است. سلوک اخلاقی و اهمیت آن، یکی از فرقهای این دو مصلح و الهیدان است. به باور کالون، سلوک درست اخلاقی نشانهای از لطف الهی است. وی پارهای از امور چون جنگیدن، قسم خوردن، خندیدن در کلیسا، ورقبازی و رقص و رفتن به تئاتر را ممنوع کرده بود. تأکید بر اهمیت کتاب مقدس وجه مشترک دیگر او با لوتر است.
اما در اندیشه سیاسی، کالون مسیری کاملاً متفاوت را طی کرد. وی را باید اولین تجربه حکومت در یک نظام پروتستانی دانست. او حتی در مدیریت کلیسا هم پای مقامات حکومتی را کوتاه کرده بود و شورایی از شیوخ بودند که مدیریت کلیسا را به عهده داشتند. استقلال مقام دینی از سیاسی اولین بار در سیستم کالونی رخ داد. اندیشه های کالون بر خلاف لوتر به سرعت در سایر مناطق نیز مورد توجه قرار گرفت، به گونهای که جان ناکس در اسکاتلند، آیین پرسبیترین را پایهگذاری کرد و در فرانسه گروهی به نام هوگنوها و در انگلستان گروهی به نام پیوریتنها شکل گرفتند که تحت تأثیر اندیشه های کالون بودند.
از مشترکات فکری این دو مصلح که نقش مهمی در تحولات بعد داشت، موضوع تقدیر بود که بدان اشاره شد و روشن شد که تفاوت آیین لوتری وکالونی بیش از تفاوت میان خود آنهاست.[۲۹۶]
نکته دیگر در مقام مقایسه بین دو جریان اصلی پروتستانی آن است که الهیات سوییسی و کالونی بیشتر از الهیات لوتری سیاسی است[۲۹۷] و به نظر میرسد که علت آن نیز یکی به تفکرات این دو مصلح برمیگردد و دیگری به شرایط اجتماعی.
در خصوص تفاوتهای الهیاتی لوتر و کالون، واقعیت آن است که لوتر بر موضوع آمرزیدگی انسان و مغفرت توجه و تکیه داشت، اما کالون بر موضوع قیومیت خدا[۲۹۸] و تعظیم نام او.[۲۹۹] بر همین پایه، کالون کتاب مبادی را با مثلاً موضوع آمرزیدگی به وسیله ایمان شروع نکرد، بلکه با شناخت خدا. کالون تحت تأثیر عظمت و بزرگی خدا بود که بر فراز عالم نشسته است و همه به سان قطرهای در برابر او هستند؛ همو که فرمانروای زمانه است و مدیر تاریخ. کالون در مقایسه با سایر مصلحان، الهیاتش عملگرایانهتر بود و این هم میتواند نقطه قوت و هم نقطه ضعف او باشد. در کتاب مبادی و سایر نوشتههایش، صرفاً به سان یک عالم مدرسهای نمینوشت. نوشتههایش پر از طعن و کنایه و تحریض و تحریک و سرزنش است، در حالی که بیشترین نگرانی لوتر بابت نجات و رستگاری خود بود. کالون بر این باور بود که آدمی که دغدغه و نگرانیش نجات خود است، نمیتواند خدا را به درستی پرستش کند و همین موضوع توان زیادی را آزاد میکرد که میتوانست در سایر حوزه های فعالیت متدینان به کار آید که یکی مسئله کار دنیوی بود. به باور وی، خداوند قوم اسرائیل را برای انجام رسالتی برگزید اما این قوم با برگشتن از دین خود، از ادای این مهم بازماندند، تا اینکه خداوند اسرائیل دوم را در کلیسای مسیح برگزید و رسالتی به آنها محول کرد که به منطقه جغرافیایی خاصی تعلق ندارد. اعضای این کلیسا افراد برگزیدهاند و البته تشخیص آن هم کاری آسان نیست ولی مهمترین ملاک آن یکی ایمان است و دیگری انجام شعایر دینی.[۳۰۰]
از مطالبی که در خصوص مصلحان و ارتباطات اجتماعی آنان باید بدان توجه داشت این است که حمایت حکام ملی و محلی از مصلحان دینی نه به دلیل آن بود که آنها به الهیات و اندیشه های آنان رغبتی داشتند. حمایت آنها از منطق خاصی پیروی میکرد و بدین جهت، نه الهیات کالون بود که نیروی برانگیزانندهای به حساب آید و نه برای آنها تعظیم شان خداوند مسئله اساسی بود. آنها از یک چیز بیزار بودند و آن کلیگرایی (یونیورسالیزم) کلیسای کاتولیک رم بود که مشروعیت سیاسی حاکمان را در چارچوب خاصی تعریف میکرد که از بالا شروع میشد و به زمین ختم میشد که در این مسیر آنها جایگاه محدودی داشتند. شکستن این نگرش برای آنها ارزشی اساسی داشت.
کالونیها نیز به دلایلی سختگیر بودند، ولی به شرکت در زندگی رایج تمایل بیشتری داشتند. لوتریها متهم به بیاعتنایی به موازین اخلاقی شدند، زیرا در تفکر لوتری، با ایمان همه نجات مییابند نه عمل. البته لوتریها محکم علیه این اتهام ایستادند و مطالعات آماری از شهرهای مختلف آلمان، نشاندهندۀ نتایج مثبت و خوبی است که نهضت اصلاحات، در منش اخلاقی مردم داشت.
توجه به این مطلب نیز شایسته است که لوتر و کالون در تفکر سیاسی عکس هم بودند. کالون دولت را تابع کلیسا میدید و فرمانبرداری از خدا مقدم بر فرمانبرداری از دولت است. در حکومت کالون، مردم ژنو مخیر بودند اعترافنامه ایمان را قبول کنند و به شرایط آن تن دهند یا شهر را ترک کنند و در غیر این صورت، زندانی یا اعدام شوند. این نحوه تفکر، کار را به دیکتاتوری دین سالارانه کشاند. البته کسی مثل کاستلیون هم در برابر او ایستاد و گفت که کسی نباید به خاطر عقیدهاش محاکمه شود، ولی همه حرکتها به سمت استقلال بیشتر فرد پیش رفت. اما لوتر اصلاً وارد این حوزه ها نشد. این مطلب را در جای دیگر توضیح دادهایم.
آنچه تا بدینجا مذکور افتاد، معرفی بعضی از مهمترین اصلاحگران قرن شانزدهم بود. البته در این دوره چهره های متفکر و تاثیرگذار زیادی وجود داشتند که چه بسا همین چهرههای شاخص مدیون فکر و اندیشه آنان بودند، اما به لحاظ ضیق مجال از بررسی اندیشههایشان صرف نظر میکنیم؛ گر چه در یک تحقیق جامع باید به یکایک آنان پرداخت.
در اینجا به نکتهای اشاره میشود که لزوماً تعلق به این بخش ندارد. یکی از اشتباهات در مورد چهرههای شاخص در همه حوزه ها از علوم انسانی تا علوم طبیعی و تجربی آن است که گمان شود که همه دستاوردهای فکری یا عملی آنان مربوط به خود آنان است و گویا آنان یک شبه سربرآوردند و مسیری را که صدها سال کسانی نتوانستند طی کنند، بناگاه و به گونهای معجزهآمیز و برقآسا طی کردند و زمانی که سر بر تیره تراب نهادند، صدها سال دیگر طول کشید که کس یا کسانی چون آنان سر برآورند. برای مثال، این تصور که کسانی مانند ابنسینا، شیخ اشراق یا ملاصدرا به یکباره سر بلند کردند و نظامی فکری را از هیچ و از ابتدا خلق کردند، تصور نادرستی است. وقتی به دقت نگاه میکنیم، متوجه میشویم که اتفاقاً نسلی از متفکران و اندیشمندان بودهاند که مسیر را برای این بزرگان هموار کردند و بدون تلاشهای آنان، این بزرگان چه بسا این گونه نمیتوانستند بدرخشند. البته در اینجا سخن در انکار بزرگی و عظمت امثال این چهرهها نیست، صحبت برسر این است که بزرگی آنها تا حد کم یا زیادی، بسته به موارد، مدیون کسانی است که گمنام ماندند و تاریخ، دین زیادی به این افراد گمنام دارد. البته دنیای امروز وضعیت نسبتاً متفاوتی دارد و رشد علوم به شکلی تدریجی و مستمر صورت میگیرد و هر دستاوردی به دنبال خود، ویرایشها و الگوهای گوناگونی دارد که کاملتر و دقیقتر از نسخۀ اول است، ولی این سخن نیز به معنای انکار شأن و جایگاه ستارههای علوم در هر زمان نیست.
با این توضیحات و نیز مطالبی که در ابتدای این فصل ذکر شد، توجه به مطالب زیر در خصوص نهضت اصلاح دینی از اهمیت برخوردار است: