بطور کلی استرس حاصل نیاز به سازگاری فیزیکی ذهنی و احساس در مقابل یک تغییر است استرس تا حدی میتواند مفید باشد چرا که به زندگی تحرک و جذابیت میبخشد (ورا، پانیز، 1380) این مقدار استرس برای رشد و تکامل شخصیت لازم بوده و این استرس به هنجار میباشد. (شاملو، 1386) مطالعه استرس شغلی در سال 1965 با هانس سلیه آغاز شد. استرس علاوه بر اثرات روانی، بر رفتار و سلامت جسمانی و نیز از طریق مکانیسمهای سایکو فیزیولوژیک در دراز مدت به ایجاد و تشدید اختلالات جسمی و روانشناختی میانجامد. (فرید من، 2002) .
بک و همکاران (1995) اظهار میدارند که اضطراب زمانی ایجاد میشود که تعداد و میزان تهدیدهای ادراک شده از میزان توانایی و قابلیت مقابله با آنها پیشی بگیرد که فرد احساس میکند در معرض خطر قرار دارد و آسیب پذیر، مشوش و مضطرب میشود. (کلارک، مزبورن، 1999، نقل از جعفرزاده، 1387).
از آن جا که پیامدهای استرس تهدیدی جدی برای سلامت در تمامی جنبهها به شمار میآید و موجب کاهش لذت و بهره وری فرد از یک زندگی پربار شده همچون سدی مانع ترقی و پیشرفت میشود و از آن جا که بسیاری از استرسهای روزمره با ساده ترین شیوهها قابل پیشگیری هستند لذا پژوهش آسیب شناسانه اخیر که گامی در جهت شناسایی و حل مشکلات و ارتقاء زندگی کارمندان است ضروری مینماید پاسخهای سازگارانه افراد به استرس در جهت کاهش فشار روانی و بقاء تعادل سیستم عمل میکند در حالیکه پاسخهای ناسازگارانه منجر به تشدید انتظارات موجود شده و سیستم را به سمت بی ثباتی سوق میدهد.

تلاشهای سازگارانه موجب افزایش تاثیرات بلند مدت شده و صرفاً به واسطه مداخله و خواست خود فرد منتج به کاهش فشارهای روانی میشود و زمینه ارتقاء مهارت، سلامت و اعتماد به نفس را فراهم کرده بر میزان مقاومت در برابر فشارهای آتی میافزاید در حالیکه روشهای مقابلهای ناسازگارانه را تشخیص نداده و به درستی درک نمیکند مثلاً موقعیت را به طور غیرمنطقی فاجعه آمیز، شدیدتر، منفیتر و… تلقی میکند. لذا تفاوت حاصله در نوع و کیفیت مقابله افراد در مقابل تنش حاصل متغیرهایی مانند شخصیت، انگیزه، توانمندی و… است (نقل از خزایی، 1385). لازاروس و فلکمن (1984) میگویند مقابله تحت شرایط استرس روانشناختی رخ داده و شامل اقدامات عمومی برای حل مساله از طریق جستجوی اطلاعات پیرامون آن و یا دور شدن از مساله به منظور کاهش تنش میباشد (ترجمه نجاریان، اصغری، دهقانی، 1375).
دیو 1987 مقابله را تلاش فعال یا منفعلانه برای پاسخ به یک موقعیت تهدید میداند که به منظور دور کردن تهدید یا کاهش ناراحتی رخ میدهد(به نقل از خزاعی، 1380).
دالتون (2002) نشان داد که شیوه مقابله با استرس بر سازگاری اجتماعی و خودکفایی افراد تاثیر عمدهای دارد.

مسلم است که وقایع به خودی خود فشارزا نبوده بلکه فشار زا بودن یا نبودن و شیوه مقابله آنها بستگی به این دارد که آن واقعه توسط فرد چگونه ارزیابی شود. اکثر روانشناسان شاغل در زمینه استرس معتقدند که ارزیابی موقعیت ادراک شده متغیری اساسی در تعیین میزان استرس روانشناختی میباشد وقتی وقایع فشارزا درک میشوند که افراد منابع خود برای مقابله را کافی ندانند. (تیلور، 1991، انیدلر پارکر، 1993).
پس افرادی که بدون دلیل خود را ناراحت میکنند نمیتوانند سالم زندگی کنند و از زندگی رضایت خاطر داشته باشد و علت عمده آن نیز وجود یک رشته تفکرات غیرعاقلانه آزار دهنده است افرادی که پیامهای ملال آور، عجیب و غریب، تکراری یا متضاد را منتقل میکنند در واقع از یک شیوه تفکر گژ کار بهره میبرند.
گرایش به جزمی فکر کردن، یاد آوری مداوم افکار منفی و امتناع از تقابل با این تفکرات در فرد استرس، تنش، بیماری و… ایجاد میکند. (آلیس، 1973).
جلالی طهرانی (1372) میگویند یک فکر غیر منطقی که منجر به آسیب و تشویق میشود حقیقت ندارد یعنی ظن و گمان بوده، بوسیله دلیل و برهان قابل اثبات نیست و نوعی ماهیت اجبار و الزام دارد به آشفتگی و تشویش در فرد منجر شده، انرژی فرد را به هدر میدهد او را از اهدافش دور میسازد و یک فکر غیرمنطقی از مواجهه موفق فرد با رویدادها ممانعت میکند هوش معنوی بیانگر مجموعهای از تواناییها و ظرفیتها و منابع معنوی است که بکارگیری آنها موجب افزایش انطباق پذیری و در نتیجه سلامت روان افراد میشود هوش معنوی هوشی است که مشکلات معنایی و ارزشی انسان را حل کرده و به اعمال و زندگی انسان در سطحی وسیع تر و قدرتمندتر مفهوم میبخشد به واسطه آن معنا و مسیر زندگی فرد قابل ارزیابی خواهد بود. بنیان عملکرد هوش معنوی کاراتر از هوش عقلانی و عاطفی میباشد. کینگ راهبردهای مقابلهای و تکنیکهای حل مساله با استفاده از معنویت را کاربردهای انطباقی هوش معنوی میداند. هوش معنوی بعنوان یک میانجی در ارتباطات عمل کرده و همبستگی معنی داری با سازگاری داشته به ما در درک موقعیت کمک میکند (معلمی، رقیبی، سالاری درگی، 1389).
تحقیقات نشان داده است که اعتقادات معنوی و روحانی و اقدامات و تعهدات به هم مرتبط بوده و نتایج مثبتی در روح و روان وسلامت جسمانی ما داشته و زمینه ساز بهبود ارتباطات مثبت میان فردی میشود (ضیایی، نرگسی و آبیاقی اصفهانی، 1387). هوش معنوی ممکن است امری شناختی – انگیزشی باشد که مجموعهای از مهارتهای انطباقی بوده و منابعی را که حل مساله و دستیابی به هدف را تسهیل میکند معرفی مینماید فرد میتواند از این هوش برای چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره ببرد (غباری بناب و همکاران، 1386).
یکی از مشخصههای کلیدی هوش معنوی استفاده از معنویت برای حل مشکلات است (ادواردز، 2003).
لذا در این پژوهش به دنبال بررسی ارتباط دو عامل اصلی موثر در وضعیت استرس و کنترل آن یعنی هوش معنوی و تفکرات غیر منطقی هستیم تا با اصلاح و تقویت این دو متغیر بعنوان پیشنهادات پژوهشی از میزان استرس و تبعات آن بکاهیم و نیز راهبردهای ناسازگارانه مقابلهای موجود شناسایی شده و در جهت اصلاح راهبردها، راهکارها و پیشنهادات موثر گام برداریم.
1-3)اهمیت و ضرورت مساله
جامعه سالم بستر مناسبی برای زندگی افراد در محیط سالم است. چنین جامعهای میتواند مولد عقلانیت و پیشروی حوزه در سلامت ذهن جسم و روان باشد.
بدیهی است انسان سالم محور و شاهکلید تمامی آمال انسانی است و این همه پیچیدگی در دنیای امروزی حاصل تلاشها برای رفاه و آسایش بیشتر بشر بوده است. هر چند گاهی خود عاملی در جهت سلب آرامش شده است جامعه سالم مجموعه انسانهای سالمی است که در قالب ارتباطات مناسب با هم تعامل میکنند ولی همچنان بیماریها و ناگواریها و تشویشها رویای دنیای برین انسانها را به چالش میکشند و آدمیانی پیدا میشوند که در مرحله جراحات روحی و کاستیهای فکری غوطه میخورند و در انتظار کمک همنوعانشان چشم به راهند و
بدیهی است یکی از منادیان بزرگ سلامت مداری و ایثار و نوع دوستی کارمندان ند که بار سنگین یکی از مشاغل دشوار و زیانآور را به دوش میکشند. کارمندان متناسب با نیازهای سیستم و مددجویان و بدون توجه به نیازهای خود وخانواده شان میبایست در ساعات و ایام مختلف شبانه روز در محل کار حاضر شده و زندگی مشترک خویش را نیز با این همه مشکلات هماهنگ سازند (خرم آبادی، شمس، فرضی، عبدالرسولی 1383).
لذا بخش زیادی از زندگی کارمندان در محیط کار و در شرایط دشوار میگذرد و بسیاری از وقایع مشکلات کاری اثر عمیقی بر سلامت جسمی و روانی آنها دارد بنابراین استرس که بعنوان معضل مبتلا به تمامی کارمندان بوده و اکثراً درگیر عوارض ثانوی آن میباشند بعنوان مولفهای در خور پژوهش میباشد تا به واسطه بررسی ارتباط کیفیت مقابله با استرس و هوش معنوی و باورهای نادرست کارمندان گامی هر چند ناچیز در جهت شفافیت این ارتباط برداشته و در جهت آسیب شناسی این ارتباطات ارائه راهکارهای مفید برای این قشر خدوم کاری کرده باشیم گفتنی است که ارتباط هوش معنوی بعنوان مولفهای اثرگذار در ایجاد سلامت بهبود قابلیت و سازگاری افراد و معنی بخشی به زندگی فردی، اجتماعی انسانی و معنوی جزء عوامل است که اثر آن در کاهش تنش و آرامش بدیهی و فارغ از توضیح مینماید و نیز نگاه واقع بینانه به مسائل و درکی فارغ از اغلاط متداول که ریشه شخصیت ارث محیط، تربیت و… دارد میتواند زمینه ساز بسیاری از کژکاریها و ناراستیها بوده و فرد را مستعد ناسازگاری و بی ثباتی در تفکر، تصمیمگیری، رفتار و ارتباط بسازد و او را به سمت عدم تعادل و عدم سلامت روان سوق دهد و اینجاست که فرد مملو از اضطراب و تشویش میشود و به بیمار یها و ناراحتیهای جسمی و روحی مبتلا میگردد در مقابل تفکر منطقی و سالم بستر ساز سلامت جسم و روان بوده.
1-4)اهداف پژوهش
1-4-1)هدف اصلی:

1-4-2)اهداف فرعی:
1-5)فرضیات پژوهش
1-5-1)فرضیه اصلی:
هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی با توان مقابله با استرس در کارکنان شرکت ملی گاز ناحیه کاشان اثرگذار است.
1-5-2) فرضیات فرعی:
در این پژوهش هوش معنوی و باورهای غیرمنطقی به عنوان متغیرهای پیش بین و توان مقابله با استرس به عنوان متغیر ملاک مورد بررسی قرار گرفتهاند.
ب-اهداف کاربردی
1-6)تعاریف نظری و عملی تحقیق:
غیرمنطقی:
الف-تعریف نظری: تفکرات غیرمنطقی، باورها، افکار، اندیشهها و عقایدی هستند که در آنها اجبار، الزام، وظیفه و مطلق گرایی وجود داشته باشد، این افکار میتوانند اصلاً واقعیت نداشته باشند(آلیس، 1973).
ب-تعریف عملیاتی: منظور از تفکرات غیرمنطقی نمرهای است که آزمودنی از طریق پاسخ به پرسشنامه باورهای غیرمنطقی جونز(1968) بدست میآورد.
مقابله با استرس:
الف-تعریف نظری:
لازاروس و فلکن (1984) مقابله را به عنوان تغییر دائمی کوششهای شناختی و رفتاری به منظور کنترل نیاز خاص درونی و بیرونی که فشار زا بوده و فراتر از منابع فردی است تعریف کردهاند که تحت شرایط استرس روانشناختی رخ میدهد.
سبک های مدیریتی : نحوه استفاده مدیر از قدرت و نفوذ خود را ، سبک مدیریتی می گویند که با عنایت به نوع و ماهیت تئوری های ارائه شده سبک های متعدد و متفاوتی در مدیریت ارائه و به وجود آمده است ، مهمترین آنها عبارتند از: سبک مشارکتی ، سبک دستوری ، سبک تفویض کننده اختیار ، سبک حمایتی ، سبک وظیفه گرا ، سبک ممتاز ، سبک تیمی ، سبک خدمتگزار ، سبک فرهمند و سبک تحول آفرین (علی پارسیان ،1386، ص74). درباره سبک های مدیریتی نظریه های گوناگونی ارائه شده است که ما در این پژوهش به روی مطالعات صورت گرفته در دانشگاه میشیگان بر مبنای سبک مدیریت مشارکتی (کارمند مدار) اشاره خواهیم داشت . اما آنچه انجام این پژوهش را موجه می سازد پاسخ به این مساله اصلی است که آیا افرادی که تیپ شخصیتی آنان بر اساس مدل پنج عاملی شخصیت (Big-5) است ادراک مشارکتی نسبت به سبک مدیریت مدیران خود را در سازمان دارند ؟ برای مثال آیا یک فرد با ویژگی شخصیتی روان رنجور که مستعد استرس ، پرخاشگری و بدبینی نسبت به دیگران است ادراک مشارکتی نسبت به سبک مدیریتی مدیر خود دارد ؟ آیا افراد با ویژگی گشودگی نسبت به تجربیات یا افراد با میزان بالای برون گرایی و تمایل بیشتر با تعاملات با سایرین ، و یا افراد دارای حس وظیفه شناسی و یا تطابق پذیری و کنار آمدن راحت با سایرین ادراک بیشتری نسبت به سبک مشارکتی مدیر خود نخواهند داشت؟ این پژوهش در پی یافتن پاسخ هایی برای سوالات فوق است .
1-3) اهمیت و ضرورت تحقیق سازمان ها متشکل از افرادی هستند که هر یک از این افراد دارای شخصیتی منحصر به فرد بوده و در تعاملات خود با سازمان و دیگران آنرا بروز می دهند . در اهمیت افراد در سازمان همین بس که مدیریت را عبارت از کار با دیگران دانسته اند . مدیران برای آنکه بتوانند با این افراد کار کنند ، الزاما بایستی ویژگی های شخصیتی افراد تحت سرپرستی خود را بشناسند و مطابق با این ویژگی ها افراد را مدیریت کنند. چرا که بعضی از مدیران شناخت مناسبی از شخصیت کارکنان خود نداشته و سبک مدیریتی مناسبی را برای اداره سازمان انتخاب نمی کنند و از سویی دیگر کارکنان نیز درک درستی از سبک مدیریتی مدیر خود در سازمان نداشته که همین عاملی می شود تا سازمان و فرد برای رسیدن به اهداف خود با شکست مواجه شوند . (مقیمی،1377،ص46) شناخت شخصیت از منظر اسلام نیز مورد تاکید قرار گرفته است . قرآن کریم رفتار و عمل انسان را مبتنی بر چیزی می داند که از آن به “شاکله” یاد کرده است . با توجه به معنی لغوی و اصطلاحی برخی مفسران و مضمون برخی روایات ، شاید نزدیکترین مفهوم به شخصیت در روانشناسی را بتوان همین تعبیر دانست. (نیک صفت،1386،ص168) شاکله در عین اینکه شکل دهنده و تشکیل ظاهر و اعمال و رفتار بیرونی فرد است ، به افکار ، عواطف و نیت های باطنی و درونی فرد نیز اشاره دارد که بصورت مستمر و پیوسته در اعماق درون و لایه های زیرین باطن انسان نشت کرده و رفتار ، ادراک و احساس آدمی را شکل می دهد و آنها را به سبک و سیاق خود می آفریند .(سوره اسرا،آیه 84) لذا شناخت شخصیت کارکنان و میزان تاثیر آن بر ادراک آنها از سبک مدیریتی مدیرشان در سازمان حائز اهمیت خواهد بود . از آنجا که ممکن است شخصیت افراد بر طبق پنج بعد مدلBig-5 بر ادراک آنها از سبک مدیریتی مدیرشان تاثیرگذار باشد ، پژوهش در این زمینه حائز اهمیت خواهد بود. با توجه به ویژگی های شخصیتی افراد بر اساس پنج عاملی مک کری و کاستا پژوهش در این مورد که آیا این ویژگی ها تاثیری بر ادرک آنها از سبک مشارکتی مدیرانشان در سازمان دارد یا خیر ضروری به نظر می رسد ، و اینکه چقدر ویژگی برون گرایی ، سازگاری ، وظیفه شناسی ، روان رنجوری و گشودگی نسبت به پذیرش تجربیات به روی ادراک کارکنان از سبک مشارکتی مدیرشان خواهد داشت ، ضرورت این طرح را بیشتر آشکار می کند . 1-4) سوالات تحقیق 1-4-1) سوال اصلی آیا بین ویژگی های شخصیتی کارکنان و ادراک آنها از سبک مدیریتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد ؟ 1-4-2) سوالات فرعی 1. آیا بین شخصیت برون گرایی کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد؟ 2. آیا بین ویژگی شخصیت تطابق پذیری کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد؟ 3. آیا بین ویژگی شخصیت وظیفه شناسی کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد؟ 4. آیا بین ویژگی شخصیت روان رنجوری کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد؟ 5. آیا بین ویژگی شخصیت گشودگی نسبت به پذیرش تجربیات کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد؟ 1-5) اهداف تحقیق 1-5-1) هدف اصلی مطالعه و تحقیق پیرامون میزان تاثیر شخصیت کارکنان و ارتباط آن با
ادراک آنها از سبک مدیریتی مدیران در سازمان . 1-5-2) اهداف فرعی 1. مطالعه و تحقیق پیرامون میزان تاثیر برون گرایی کارکنان و رابطه آن با ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران در سازمان. 2. مطالعه و تحقیق پیرامون میزان تاثیر تطابق پذیری (سازگاری) کارکنان و رابطه آن با ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران در سازمان. 3. مطالعه و تحقیق پیرامون میزان تاثیر وظیفه شناسی (باوجدانی) کارکنان و رابطه آن با ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران در سازمان. 4. مطالعه و تحقیق پیرامون میزان تاثیر روان رنجوری (ثبات احساسی) کارکنان و رابطه آن با ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران در سازمان. 5. مطالعه و تحقیق پیرامون میزان تاثیر گشودگی نسبت به پذیرش تجربیات کارکنان و رابطه آن با ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران در سازمان . 1-6) فرضیات تحقیق 1-6-1) فرضیه اصلی بین ویژگی های شخصیتی کارکنان و ادراک آنها از سبک مدیریتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد. 1-6-2) فرضیات فرعی 1. بین ویژگی شخصیتی برون گرایی کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد. 2. بین ویژگی شخصیتی تطابق پذیری (سازگاری) کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد. 3. بین ویژگی شخصیتی وظیفه شناسی (باوجدانی) کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد. 4. بین ویژگی روان رنجوری (ثبات احساسی) کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد. 5. بین ویژگی شخصیتی گشودگی نسبت به پذیرش تجربیات کارکنان و ادراک آنها از سبک مشارکتی مدیران رابطه معناداری وجود دارد. 1-7) متغیرهای تحقیق متغیر شامل هر چیزی است که بتواند ارزش های گوناگون و متفاوت بپذیرد . این ارزش ها می تواند در زمان های مختلف برای یک شخص یا یک چیز متفاوت باشد ، یا اینکه در یک زمان برای اشخاص یا چیزهای مختلف تفاوت داشته باشد (سکاران ، 1384 ،ص32) . در تحقیق حاضر ” ادراک نسبت به سبک مدیریتی مدیران ” ، متغیر وابسته است . و ” ابعاد ویژگی های شخصیتی کارکنان ” نیز متغیر های مستقل می باشند . این ابعاد شامل روان رنجوری ، برون گرایی ، تطابق پذیری ، وظیفه شناسی و گشودگی نسبت به پذیرش تجربیات دیگران می باشند .
1-8) مدل مفهومی تحقیق در تحقیق حاضر ، ما با توجه به این مطلب که مدل پنج عاملی شخصیت مک کری و کاستا (Big-5) یکی از کامل ترین و در عین حال شناخته ترین مدل ها در مبحث شخصیت بوده و پیش از این در پژوهش های متعددی از آن استفاده شده است و با در نظر گرفتن این مطلب که در موضوع تحقیق به دنبال به بررسی رابطه میان ویژگی های شخصیتی مختلف کارکنان با ادراک آنها نسبت به سبک مدیریت مدیران خود در سازمان هستیم ، از این مدل شخصیتی بهره بردیم . از سویی دیگر با توجه به مدل مفهومی تحقیق ، ما نظریه مطالعاتی دانشگاه میشگان درباره انواع سبک مدیریتی که دارای دو بعد بر مبنای سبک های مدیریتی مشارکتی (کارمندمدار) و غیرمشارکتی (تولیدمدار) عنوان شده است را در این تحقیق مورد بررسی قرار خواهیم داد . و ما در فصل دوم (ادبیات تحقیق) ، نظریه های گوناگون شخصیت و سبک های مختلف مدیریتی از دیدگاه سایر اندیشمندان را صرفا به عنوان آشنایی بیشتر مورد مطالعه قرار داده ایم.
سیستم اطلاعاتی مدیریت یک روش رسمی(وهم غیر رسمی)برای تهیه کردن و ارائه اطلاعات لازم، صحیح، مرتبط وبه هنگام مدیریت است تا به وسیله آن فرایند تصمیم گیری تسهیل شود و مدیران بتوانند فرایند برنامه ریزی، سازمان دهی، کنترل هماهنگ و وظایف عملیاتی را به شیوه های موثر انجام دهند.سیستم اطلاعاتی مدیریت سیستمی است که با طبقه بندی داده های اولیه قادر است اطلاعات مفیدی درباره رویدادهای حال و آینده چه درباره فعالیت داخل سازمان و چه در مورد امور خارج از سازمان در اختیار مدیران قرار دهد. این سیستم دارای سیستم های فرعی اطلاعاتی می باشد. یکی از سیستمهای فرعی، سیستم اطلاعاتی مدیریت،سیستم اطلاعات حسابداری است.سیستم اطلاعات حسابداری وظیفه جمع آوری، پردازش، طبقه بندی و گزارشگری وقایع مالی را با هدف تهیه اطلاعات مربوط به ثبت رویدادها و تصمیم گیری برای استفاده کنندگان داخلی و خارجی یک سازمان عهده دار است.مدیران برای اداره فعالیت روزمره ، تدوین راهبردهای آینده و ارزیابی عملکرد گذشته به اطلاعات حسابداری نیاز دارند. بیشترتصمیماتی که در واحدهای تجاری-تولیدی اتخاذ میشود به نحوی به اطلاعات حسابداری وابسته است. به منظورمیزان تولید نیاز است از میزان مواد و کار مستقیم در تولید محصولات آگاه شوند ، مدیران فروش و بازاریابی نیز باید از میزان و تاثیر برنامه های بازاریابی و ازدیاد فروش آگاه شوند. مدیران مالی برای ارزیابی سودآوری و گزارش وضعیت مالی به سهامداران ، اعتبار دهندگان و ارگانهای مشمول به اطلاعات حسابداری نیاز دارند(شباهنگ1390).

اطلاعات مفید حسابداری که برای مدیران تهیه میشود(مطابق بیانیه پیشنهادات استانداردهای حسابداری انگلستان) باید دارای ویژگیهای زیر باشد :
1- قابل فهم بودن 1: اطلاعات حسابداری باید برای مدیران قابل فهم باشد.
دانش مالی و نحوه ارائه اطلاعات با این ویژگی در ارتباط است.یعنی اطلاعات مالی که داریم و نحوه ایی که این اطلاعات را ارائه می دهیم باید قابل فهم باشد.
2- مربوط بودن 2:اطلاعات حسابداری باید با مساله مورد بررسی مرتبط باشد؛ اطلاعاتی که به موقع تهیه و قابل ارزیابی تصمیمات گذشته باشد و در پیش بینی های آینده موثر واقع شود اطلاعاتی می باشد که به مساله مورد بررسی ما مربوط محسوب می شود.
Understandability-1
Relevance-2
3- قابل اتکا بودن 3: اطلاعاتی قابل اتکاست که عاری از خطا وجانبداری باشد.کامل بودن، صحیح بودن، بی طرفانه بودن و قابلیت زمان بندی داشتن از نشانه های قابل اتکا بودن اطلاعات حسابداری می باشد
4- قابل مقایسه بودن :مدیران باید بتوانند اطلاعات حسابداری را در طول زمان مورد مقایسه قرار دهند و نیز بتوانند وضعیت مالی ونتایج عملیات موسسه های دیگر را با موسسه خود مقایسه کنند رعایت استانداردهای حسابداری و یکنواختی در ارائه اطلاعات، قابلیت مقایسه را بالا می برد(مکرمی 1384).
در محیط متلاطم امروزی رقابت شدیدتر از گذشته شده است رقابت برای یافتن بازارهای فروش ، روشهای جدید تامین مالی، وجود فرصت ها و تهدیدات متنوع در محیط باعث شده است اهمیت تصمیم گیری مدیران دو چندان شود.
اصولا حسابداری یک سیستم اطلاعاتی است و از انجا که بخش عمده تصمیمات مدیران را تصمیم گیری های اقتصادی و انتخاب راه کارهایی که بر حداکثر کردن سود ،حداقل نمودن هزینه و قیمت تمام شده منجر می شود تشکیل می دهد لذا اطلاعات و گزارشات حاصل از سیستم حسابداری دراین میان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

اهمیت هزینه ها، درآمد ها، حقوق، مزایا، دستمزد و قیمت های تمام شده خدمات سبب شده است که مدیران به اطلاعات مالی قابل فهم، مربوط ، قابل اتکا و قابل مقایسه نیاز داشته باشند. مدیران برای اخذ تصمیمات مناسب که در داخل سازمان باعث بالا رفتن کارآیی و در
خارج باعث کسب موقعیت رقابتی می شود به اطلاعات مالی با کیفیت نیاز دارند .
Reliability-3
Comparability-4
ارائه چنین اطلاعاتی با ابزارهای قدیمی ممکن نیست .سیستم اطلاعات مالی می تواند اطلاعات سودمند، برای کمک به مدیریت در برنامه ریزی فعالیت ها ، اعمال کنترل ، تصمیم گیری مناسب در جهت تحقق اهداف سازمان و نهایتا کسب موقعیت برتر ارائه کند .اهمیت و تاثیر گذاری گزارشهای قابل استخراج و ارائه از سیستم اطلاعاتی مالی موجب شده است که این سیستم بیشتر از سایر زیر سیستم های سیستم اطلاعات مدیریت برای مدیران مهم باشد و کنترل شود. انجام حسابرسی داخلی و مستقل، نمونه های بارز دامنه کنترلها نسبت به کارکرد و اطمینان بخشی سیستم های اطلاعاتی مالی است. حسابداری مدیریت به عنوان بخش مهم سیستم اطلاعات مالی با کاربرد روشها و تکنیک های ویژه مانند کنترل جامع کیفیت حسابداری، سنجش مسئولیت ، مدیریت به موقع موجودیها و سیستم مدیریت هزینه می تواند جهت اتخاذ تصمیمات مناسب از سوی مدیران به کار گرفته شود .جنبه دیگه اهمیت این تحقیق ، فعالیتهای شهرداری ها در حوزه های مختلف می باشد که باعث می شود با توجه به حجم بالای منابع مالی مورد نیاز، وسعت فعالیتها،ارائه اطلاعات با کیفیت ،سیستماطلاعات مالی در زمینه قیمت تمام شده ، هزینه ها وسود و زیان پروژه ها وسرمایه گذاری، بسیارضروری باشد.در این تحقیق سعی خواهد شد سیستم اطلاعات مالی درارائه اطلاعات مورد نیاز مدیران و شهرداری تهران ارزیابی شود.
در این پژوهش تاثیر قابل فهم بودن ، مربوط بودن، قابل اتکا بودن و قابل مقایسه بودن اطلاعات سیستم اطلاعات مالی به عنوان متغیرهای مستقل بر تصمیم گیری مدیران شهرداری تهران به عنوان متغیر وابسته سنجیده می شود.
رابطه موجودبین ویژگی های کیفی سیستم اطلاعات مالی واستفاده از این اطلاعات دربهبودتصمیم گیری مدیران شهرداری تهران موضوع این پایان نامه می باشد. با توجه به این که سیستم اطلاعاتی مالی به عنوان ابزار مدیریت در تصمیم گیری تلقی می گردد، هدف از ایجاد و گسترش آن کمک به مدیریت می باشد. هدف اصلی دراین تحقیق تعیین میزان تاثیرویژگی سیستم اطلاعاتی مالی بر بهبود تصمیم گیری مدیریت است. در ادامه وضعیت موجود سیستم اطلاعاتی ارزیابی می شود تا میزان سودمندی این سیستم در تهیه اطلاعات مورد نیاز مدیران تعیین گردد. سیستم اطلاعاتی مالی جهت پردازش رویدادهای مالی و به عنوان مبنایی برای تصمیم گیری و بیان وضعیت یک شخصیت تجاری و بالاخص مدیران این شرکت ها می باشد. این سیستم اطلاعاتی هنگامی می تواند شرایط لازم را برای اعمال مدیریت کارا و موثر ایجاد نماید که افراد کارشناس با اطلاعات تئوریک و تجربه لازم متصدی پردازش اطلاعات مالی باشد. مهم تر ازآن انتخاب ویژگی های مناسب برای تصمیم گیری مدیران توسط این افرادکارا است.دراین تحقیق میزان تاثیرویژگیهای سیستم اطلاعات مالی برای بهبود تصمیم گیری مدیران سنجیده شده و آنگاه با اتکا بر درخواست های مدیران از این سیستم تجزیه و تحلیل شده است.
1-4 هدفهای پژوهش
هدفهای این پژوهش شامل هدفهای علمی و کاربردی است که در ادامه تشریح میشوند.
1-4-1 هدفهای علمی
اهداف علمی این پژوهش عبارتند از:
تعیین میزان تأثیر ویژگیهای سیستم اطلاعات بر بهبود تصمیمگیری مدیران شهرداری تهران
1- تعیین میزان تأثیرویژگی قابل فهم بودن اطلاعات سیستم اطلاعات مالی بربهبود تصمیمگیری مدیران
2 – تعیین میزان تأثیر ویژگی مربوط بودن اطلاعات سیستم اطلاعات مالی بر بهبود تصمیم گیری مدیران
3 – تعیین میزان تأثیر ویژگی قابل اتکا بودن اطلاعات سیستم اطلاعات مالی بربهبودتصمیم گیری مدیران
4 – تعیین میزان تأثیرویژگی قابل مقایسه بودن اطلاعات سیستم اطلاعات مالی بربهبودتصمیم گیری مدیران
1-4-2 هدفهای کاربردی
نتایج حاصل از این پژوهش می تواند وسیله ای برای شهرداریها در بهبود تصمیمگیری آنها مورداستفاده قرار گیرد.
1-5 تبیین فرضیه ها
به منظور تبیین فرضیههای پژوهش، لازم است ابتدا درباره متغیرهای پژوهش مطالبی ارائه شود. آنگاه براساس مطالب ارائه شده، می توان به تدوین فرضیه ها پرداخت. پس ازآن درباره طرح آزمون فرضیه ها نیز بحث خواهد شد.
1-5-1 تبیین و اندازهگیری متغیرهای پژوهش
متغیرهای این پژوهش شامل متغیروابسته ومتغیرهای مستقل است که درادامه به توصیف آنها پرداخته میشود.
1-5-1-1 تبیین و اندازهگیری متغیر وابسته
متغیر وابسته دراین پژوهش، بهبود تصمیمگیری مدیران شهرداری تهران است
1-5-1-2 تبیین و اندازهگیری متغیرهای مستقل
جهان معاصر با سرعتی شگفت انگیز در تحول و تغییر است. این تحول به یقین سرشتی تکاملی دارد و تکامل ویژگی بارز انسان است. گرچه جهان بشریت همیشه در تکامل بوده، لیکن تکامل امروزه چه از نظر تحول و چه به لحاظ سرعت، بی سابقه است. نقش نیروی انسانی در سازمان ضمن اصل و حیاتی بودن، نقش خلاق و سازنده و پویا است. نیروی انسانی با تلاش و کوشش و ایجاد هماهنگی در بکارگیری اجزاء دیگر، به سازمان تحقق بخشیده و روح و جان به آن داده و باعث به حرکت درآمدن آن میباشد و نقش عامل انسانی فراتر از نقش سایر اجزاء متشکل سازمان است چرا که بدون نیروی انسانی، سازمان به هیچ وجه نمی تواند مصداق پیدا کند.
اهمیت و توجه به نیروی انسانی و برنامه ریزی در جهت تأمین آن نقش بسزایی در موفقیت سازمان دارد. ممکن است سازمانی با امکانات مطلوب و هدف عالی ایجاد گردیده، اما فاقد نیروی انسانی کارآمد و متخصص باشد. شکست چنین سازمانی قطعی است و موفقیت یک سازمان رابطهی مستقیمی با کاردانی و تلاش نیروی انسانی شاغل در آن را دارد.
خلاصه آنکه آن چه شاه بیت غزل شیوای اهمیت این تحقیق می باشد توجه به نیروی انسانی زنده و پویاست. نیروی انسانی آموزش دیده، ماهر و دارای انگیزه است که میتواند با ترکیب مطلوب منابع مادی و استفادهی بهینه از آنها معجزهها بیافریند. نیروی انسانی کارآمد چیزی نیست که بتوان به سرعت آن را از جایی دیگر تأمین کرد. استخدام، آموزش سپس کارآموزی، آن گاه کسب و انباشت تجربهی کافی، نیاز به زمان و فرآیند طولانی دارد. نیروی انسانی کارآمد، کار گروهی، مشارکت کارکنان، استفادهی کافی و بجا از فن شناسی و آگاهی از اهمیت بهره وری، رمز بهرهوری بالاست.

موفقیت در دستیابی به هدف بهره وری منوط به داشتن کارکنان بصیر آگاه، لایق و هنرمند است. البته مدیر اثربخش که خود نیز در زمره ی نیروی انسانی است، قادر خواهد بود که زمینه ی رشد بهره وری را با رفع موانع و ایجاد شرایط لازم فراهم، نیروی انسانی کارآمد و منابع مادی مورد نیاز را گردآوری و پس از ترکیب مناسب، هماهنگ نموده و با استفادهی بهینه از آن ها به هدف ها دست یابد.
یکی از اصلیترین شاخصههای حضور مدیر در سازمانی که مدیریت آنرا به عهده دارد، اتخاذ تصمیم مناسب و تلاش برای اجرای سریع، صحیح و کارآمد آن است. به عبارتی اگر تصمیمگیری مناسب و متناسب با اطلاعات صحیح و روز آمد و به هنگام بوده و شریانهای اطلاع رسانی سازمان از اطلاعات مناسب و شفاف برخوردار باشد، این شفافیت شامل همه ردههای سازمان میگردد. اتخاذ تصمیم منطقی و مؤثر بر اساس اطلاعات شفاف قوام و دوام عمر سازمان را تضمین و تثبیت خواهد کرد. از تصمیمگیری تاکنون تعاریف متعددی شده است.
«تصمیمگیری را میتوان طریقه عمل و یا حرکت در مسیر خاص تعریف نمود که با تأمل و آگاهانه، از میان راه و روشهای مختلف برای نیل به یک هدف مطلوب، انتخاب شده است.»
«استار» معتقد است که :«تصمیمگیری، پایه و اساس تمام وظایفی است که مدیر در سازمان انجام میدهد.»
تصمیمات سازمانی متعددند و هر سطح سازمانی تصمیمگیر خاصی را میطلبد. تصمیمات استراتژیک شامل آن دسته از تصمیمات هستند که جهت آنها متوجه آینده و هدفهای عالی سازمان است. نوع تصمیم، چرایی اتخاذ آن، ساز و کارهای مناسب برای اجرای تصمیم، موقع و زمان شایسته برای پرداختن به آن، گرفتن بازخور و نقد و بررسی تصمیم از جمله مسائلی است که در تصمیمات استراتژیک مورد بررسی قرار میگیرند.
در تحقیقات مختلف ابعاد شکلدهنده تصمیمات استراتژیک به شرح زیر بیان شدهاند:
با توجه به مؤلفههای فوق مدل تحقیق حاضر به قرار زیر خواهد بود:
نمودار 1-1 : مدل تحقیق
با توجه به مدل فوق در تحقیق حاضر به بررسی اثرات تصمیمگیری استراتژیک مدیران بر بهرهوری کارکنان پرداخته خواهد شد.
1-3 اهمّیت و ضرورت تحقیق
جهان معاصر با سرعتی شگفت انگیز در تحول و تغییر است. این تحول به یقین سرشتی تکاملی دارد و تکامل ویژگی بارز انسان است. گرچه جهان بشریت همیشه در تکامل بوده، لیکن تکامل امروزه چه از نظر تحول و چه به لحاظ سرعت، بی سابقه است. نقش نیروی انسانی در سازمان، نقش خلاق و سازنده و پویا است. نیروی انسانی با تلاش و کوشش و ایجاد هماهنگی در بکارگیری اجزاء دیگر، به سازمان تحقق بخشیده و روح و جان به آن داده و باعث به حرکت درآمدن آن می باشد و نقش عامل انسانی فراتر از نقش سایر اجزاء متشکل سازمان است چرا که بدون نیروی انسانی، سازمان به هیچ وجه نمیتواند مصداق پیدا کند. این امر در مورد سازمانهای خدماتی علیالخصوص بانکها بیشتر مصداق مییابد.
قطعاً بهرهوری کارکنان تا حد زیادی ماحصل تصمیمات مدیران است. اهمیت و توجه به نیروی انسانی و ارتباط آن با نوع تصمیمات مدیران در راستای ارتقای بهرهوری کارکنان، نقش بسزایی در موفقیت سازمان دارد. موفقیت یک سازمان رابطه ی مستقیمی با کاردانی و تلاش نیروی انسانی شاغل در آن را دارد. خلاصه آنکه آنچه شاه بیت غزل شیوای اهمیت این تحقیق می باشد توجه به نیروی انسانی زنده و پویاست. موفقیت در دستیابی به هدف بهره وری منوط به داشتن کارکنان بصیر آگاه، لایق و هنرمند است. البته مدیر اثربخش که خود نیز در زمره ی نیروی انسانی است، قادر خواهد بود که زمینه ی رشد بهره وری را با تصمیمات استراتژیک خود و رفع موانع و ایجاد شرایط لازم، نیروی انسانی کارآمد و منابع مادی مورد نیاز را گردآوری و پس از ترکیب مناسب، هماهنگ نموده و با استفاده ی بهینه از آنها به هدف ها دست یابد.
1-4 اهداف تحقیق
هدف از انجام این تحقیق یافتن روابط میان ابعاد تصمیمگیری استراتژیک مدیران و بهرهوری کارکنان است. با این فرض، هدف اصلی این پژوهش عبارت است از:
بررسی رابطه ی ابعاد تصمیمگیری استراتژیک مدیران و بهرهوری کارکنان
اهداف فرعی این پژوهش عبارت است از:
1-5 فرضیه های تحقیق
فرضیه اصلی:
تصمیمگیریهای استراتژیک مدیران بر بهرهوری کارکنان بانک ملت استان اصفهان تأثیر معناداری دارد.
فرضیه های فرعی:
1-6 روش تحقیق
در این پژوهش، هدف، بررسی اثرات تصمیم گیری های استراتژیک مدیران بر بهره وری نیروی انسانی بانک ملت استان اصفهان میباشد. روش تحقیق توصیفی ازنوع پیمایشی است. جامعه ی آماری در پژوهش حاضر کلّیه ی کارکنان بانک ملت استان اصفهان خواهند بود که کل جامعه ی آماری طبق اطّلاعات بانک ملت، 1500 نفر می باشد. روش نمونهگیری در این پژوهش، نمونهگیری طبقه ای است که پس از مشخص شدن تعداد نمونهها، به نسبت از هر شهرستان و از روی لیست شعب بانک، به تصادف انتخاب گردیده اند. جهت انجام این پژوهش با توجّه به اینکه واریانس جامعه نامعلوم بوده است، ابتدا مطالعه ی مقدماتی با توزیع تعدادی پرسشنامه، انجام و واریانس صفت مورد مطالعه برآورد گردیده است و سپس حجم نمونه 93 نفر تعیین گردیده است.
با عنایت به اینکه انتخاب ها به وسیله و ابزار تحقیق، به اهداف و روش انتخابی در تحقیق بستگی دارد، لذا در این تحقیق چون از شیوه توصیفی ـ پیمایشی استفاده گردیده است، پرسشنامه به عنوان ابزار مناسب جمعآوری دادهها می باشد. تجزیه و تحلیل دادههای این پژوهش در دو سطح آمار توصیفی و استنباطی و از طریق استفاده از نرم افزار SPSS صورت پذیرفته است. در سطح آمار توصیفی از مشخصههای آماری نظیر فراوانی، درصد، میانگین و انحراف معیار و در سطح آمار استنباطی از آزمونهای ضریب همبستگی اسپیرمن، کندال، و پیرسون، و آزمون t مستقل استفاده خواهد گردید.
منطقی است که گفته شود شرکتها به سوی دارائیهای ناملموس مانند خدمات بهتر و برندینگ بهتر برای ماندن در عرصه رقابت در حرکت هستند (بام، 2003). در بازاریابی، برندها نقطه اساسی تمایز میان آنچه رقبا عرضه میکنند، محسوب میشوند و هر مقدار که بازارها پیچیدهتر و پرمخاطرهتر میشوند، نیروهای محرک برندها هم، پیچیدهتر و از اهمیت بیشتری برخوردار میگردند و در موفقیت شرکتها نقشی اساسی ایفا مینمایند و بنابراین، لازم است که بهصورت استراتژیک مدیریت شوند (اگرول و رائو، 1996).
امروزه برندها از حالت یک ابزار تشخیص درآمدهاند و به یکی از سرمایههای اصلی شرکتها تبدیل شدهاند، بهطوری که ارزش ویژه برند، درصد بالایی از ارزش دارائیهای یک شرکت را به خود اختصاص میدهد (صادقیانی، 1388).
از آنجا که مصرفکنندگان مبنای تصمیم خرید خود را تصور ذهنی از برند و نه واقعیت محصولات قرار میدهند و اگرچه این بدین معنی است که برند دارای ارزش بسیار بیشتری نسبت به بخش فیزیکی عرضه شده میباشد، به علت ماهیت تغییرپذیری سریع اذهان بشری، ممکن است برند خاصی یک شبه سقوط کند (هایگ، 2003). بنابراین لزوم بررسی مباحث برند همپای مسائل مربوط به مشتریان آشکار است.
از طرف دیگر، نقص محصول میتواند تأثیر منفی شدیدی بر سهم بازار یک برند، تصویر برند و فروش بلندمدت آن داشته باشد. یک بحران نقص محصول همچنین میتواند بر برندهای مختلف تأثیرات متفاوتی داشته باشد بهگونهای که برخی از برندها بعد از بحران با قدرت بیشتری ظاهر میشوند در حالی که فروش برخی دیگر از برندها ممکن است کاهش پیدا کند و هیچگاه به سطح قبل از بحرانشان باز نگردد. همچنین ممکن است بحران برندهای رقیب را بهطور متفاوتی تحت تأثیر قرار دهد به گونهای که فروش برخی از آنها در طول و بعد از بحران افزایش یابد در مقایسه با دیگر برندهایی که فروششان ثابت باقی بماند یا حتی کاهش یابد که این امر بستگی به استراتژیهای بازاریابی که شرکتها اتخاذ میکنند و سطح کیفیت محصولی که در طول زمان ارائه میدهند دارد (رواِم و تیبوت، 2006).
زمانی که یک بحران شکل میگیرد اطلاعاتی که مشتری در مورد محصول دریافت میکند به میزان زیادی با انتظارات قبلیاش ناهمخوانی دارد لذا ممکن است فرآیند تصمیم مشتری تحت تأثیر قرار گیرد (ژائو و دیگران، 2011).
ارزش ویژه برند یک دارایی ارزشمند و در عین حال شکننده برای شرکت است. نقش ارزش ویژه برند در شرایط شکست و بحران از دو دیدگاه متناقض قابل بررسی است: دیدگاه تعدیل کننده و دیدگاه تقویت کننده.
دیدگاه سنتی بر جنبه سودمند بودن ارزش ویژه برند قوی تمرکز دارد که به اصطلاح دیدگاه تعدیل کننده نامیده میشود. این تئوری ادعا میکند کسب ارزش ویژه برند قوی جریان نقدی آینده را افزایش (اسریواستاوا و شوکر، 1991؛ آکر و جکوبسون، 1994) و کارایی بازاریابی را بهبود میبخشد (کلر، 2002).
در مقابل، جریان دیگر تحقیقات برند که اصطلاحاً دیدگاه تقویت کننده نامیده میشود (بولتون و درو، 1998؛ گرگور و فیشر، 2008؛ آکر و دیگران، 2004)، جنبه منفی ارزش ویژه برند قوی تحت شرایط بحران و شکست را برجسته میکند. که این دیدگاه با ضربالمثل قدیمی “بهاندازهای که بالاترید، سختتر به زمین خواهید خورد” پشتیبانی میشود (بروکنر و دیگران، 1992).
بسیاری از تحقیقات اولیه ارزش ویژه برند، بر دیدگاه تعدیل کننده متمرکز بودند، در حالی که پژوهشهای اخیر صورت گرفته بر دیدگاه تقویت کننده استوار هستند. در این رابطه، مهم است که بدانیم داشتن ارزش ویژه برند قوی، برای یک سازمان در هنگام بحران محافظت کننده یا تهدید کننده است.
زمانی که یک شرکت شروع به توسعه محصولات متعدد میکند، نیاز دارد که تصمیم بگیرد که برای هر محصولش یک برند جدا داشته باشد یا برای کل محصولاتش یک برند واحد انتخاب کند. با توجه به رابطه بین ارزش ویژه برند و استراتژی برندسازی؛ یک استراتژی برندسازی، تصمیم استراتژیک سازمان بهمنظور ایجاد یک ارزش ویژه برند قوی است. تأثیر منفی استفاده از استراتژی برند سازی شرکتی، ممکن است بسته به سطحی که در آن ارزش ویژه برند تضعیف یا تقویت میشود متفاوت باشد (سئو و جانگ، 2013).
بازاریابی موفق با درک چرایی و چگونگی رفتار مصرف کننده آغاز میشود (روستا و دیگران، 1387). هاوکینز، مصرفکننده را یک واحد تصمیمگیری (فرد، خانواده یا شرکت) میداند که به گردآوری اطلاعات و پردازش آنها (آگاهانه یا ناآگاهانه) در پرتو موقعیت موجود پرداخته و جهت دستیابی به رضایت و بهبود سبک زندگی اقدام میکند (صمدی، 1386).
در محیط پویا و ناپایدار کسبوکارهای امروزی، بازاریابان باید تا جایی که میتوانند درباره مصرف کنندگان، خواستهها، تفکرات، نحوه کار آنها، اطلاعات کسب کنند. آنها باید درکی از تأثیرات شخصی و گروهی بر تصمیمات مصرف کنندگان و نحوه تصمیمگیری آنها داشته باشند.
تا اینجا به تصمیم و رفتار واقعی خرید پرداخته شد. مفهوم دیگری که جنبه ذهنی دارد و ممکن است تحت شرایطی به تصمیم خرید منجر شود و یا نشود، قصد خرید است.
بررسی اجرای قصدها، در واقع عبارت است از بررسی شیوهای که هدفهای تعیین شده به نحو مؤثری انجام میشوند. اجرای قصدها بخش مهمی از شناخت انگیزش است، زیرا تعیین کردن هدف یک چیز است اما به سرانجام رساندن آن چیز دیگری است. همه هدفها به زمان نیاز دارند، اما زمان راه را به روی مزاحمتها، مشکلات و وقفهها میگشاید (ریو، 1389).
بهطور مثال در مطالعهای که درباره محصولات جایگزین سازگار با محیط زیست انجام شد، 53 درصد از مشتریان اعلام کردند که اگر به جای محصولات معمولی، محصولات جایگزین سازگار با محیط زیست در دسترس قرار بگیرند حتی با کمی قیمت بالاتر آنها را خواهند خرید. اما بعد از معرفی محصولات جایگزین سازگار با محیط زیست، این محصولات حتی نتوانستند 10درصد از سهم خرید مشتریان را به خود اختصاص دهند (اوهمن، 2011).

متفاوت بودن ارزیابیهای قبل از خرید و قصد خرید با رفتار خرید بعدی، پدیدهای دور از ذهن و منحصر به فرد نیست. حقیقت این است که یک قصد همیشه منجر به رفتاری مطابق با آن قصد نمیشود. این مسئله بهخصوص در زمینه خرده فروشی بسیار صحیح میباشد.
تعداد کمی از پیشبینیها بر مبنای داده گردآوری شده در نقطه خرید انجام میگیرند که این مسئله خود بخشی از ویژگیهای بحث برانگیز پیشبینی قصدها در زمینه خرده فروشی را توضیح میدهد. به این معنا که این تخمینها بهواسطه گسست (فاصله) زمانی بین شکلگیری قصد و رفتار پس از آن، دچار خطا میشوند (اوهمن، 2011).
پژوهش پیش روی، با توجه به اهمیت مباحث مختلف و مرتبطی که مطرح شد، تلاشی در جهت بررسی تأثیر ارزش ویژه برند بر قصد خرید مشتری در شرایط بحران و همچنین بررسی تأثیر فاصله زمانی پس از بحران بر رابطه قصد خرید مشتری و رفتار واقعی خرید میباشد.
با توجه به شکلگیری بحران روغن پالم در ماههای اخیر، شرکتهای مختلف لبنی بهشدت نگران سهم بازار و اتفاقات آینده و تأثیر این بحران بر برند شرکت خود بودند. لذا نگارنده بر آن شد تا به بررسی و آزمون دو دیدگاه تقویت کننده و تعدیل کننده در مورد مثبت یا منفی بودن (تهدیدکننده یا محافظت کننده بودن) تأثیر ارزش ویژه برند قوی بر قصد خرید مشتری در شرایط بحران نقص محصول در صنعت لبنیات بپردازد. از طرف دیگر بررسی پیوند و سازگاری بین قصد خرید اعلام شده توسط مشتریان و رفتار واقعی خرید آنان بعد از گذشت مدت زمانی از بحران نیز کامل کننده این تحقیق بود. لذا سؤالات تحقیق را می توان به دو سؤال اصلی و کلیدی تقسیم کرد.
1-2 سؤالات تحقیق:
سؤال اول: در شرایط بحران، مشتریانی که ارزش ویژه برندشان بالا است قصد خرید خود را بیشتر کاهش میدهند یا مشتریانی که ارزش ویژه برندشان پایین است؟
سؤال دوم: بین آنچه مردم در شرایط بحران ابراز میدارند و آنچه با گذشت مدت زمانی واقعاً انجام خواهند داد، چه میزان سازگاری وجود دارد؟
1-3 اهداف تحقیق:
هدف اصلی این تحقیق تحلیل رفتار مشتریان در شرایط بحران از طریق بررسی تاثیر ارزش ویژه برند بر قصد خرید مشتری و همچنین بررسی رابطه قصد خرید و رفتار خرید مشتری پس از گذشت مدت زمانی از بحران میباشد تا بتوان راهکارهای مناسبی در این چارچوب ارائه نمود.
1-4 بررسی ادبیات و بیان فرضیات :
ارزش ویژه برند به دلیل نقش قابل توجهش بهعنوان یک دارایی کلیدی نامشهود سازمان از طرف دانشگاهیان و متخصصان بازاریابی توجه زیادی را به خود جلب کرده است.
کلر و لهمن (2006) ادعا کردند که برندها انتخاب مشتریان را ساده میکنند، یک سطح خاصی از کیفیت را وعده میدهند، ایجاد اعتماد میکنند و ریسک را کاهش میدهند. آنها همچنین اشاره کردند که برندها نقش مهمی در اثربخشی تلاشهای بازاریابی مانند تبلیغات و … بازی میکنند. ارزش حاصل از این مزایا، ارزش ویژه برند نامیده میشود (کلر، 1993).
اکثر پژوهشهای قبلی ارزش ویژه برند، برمبنای دیدگاه تعدیل کننده، بر نقش مثبت ارزش ویژه برند بر عملکرد شرکت تمرکز داشتند (هس و دیگران، 2003؛ الیوریا-کاسترو و دیگران، 2008؛ تکس، 1997). پژوهشهای انجام شده در مورد شکست خدمات بیان میکنند که ارزش ویژه برند قوی، شرکت را در مقابل تأثیرات منفی شکست خدمات محافظت میکند (ماتیلا، 2001؛ پریلاک، 2003).
همچنین مشخص شده است که ارزش ویژه برند قوی منجر به واکنش مطلوبتر مشتری مانند افزایش رضایت از تلاشهای بازیابی بعد از شکست میشود (هس و دیگران، 2003). ارزش ویژه برند تأثیرات بازیابی ضعیف شکست را بر وفاداری، تعهد و اعتماد (ماتیلا، 2001؛ تکس، 1998) و تمایل به تلافی را کاهش میدهد (گرگور و فیشر، 2006). در مقابل این جریان از تحقیقات ارزش ویژه برند، تحقیقاتی شکل گرفتند که بر جنبههای منفی ارزش ویژه برند قوی در شرایط شکست و بحران تمرکز داشتند که این تحقیقات به دیدگاه مهم دیگری که دیدگاه تقویت کننده نامیده میشود اشاره دارند (سئو و جانگ، 2013). در حقیقت ارزش ویژه برند قوی در شرایط خاص تهدیدکننده شرکتها محسوب میشود. برای مثال، زمانی که مشتری احساس کند تلاشهای بازیابی بعد از بحران ناکافی و غیرمنصفانه است (گرگور و فیشر، 2008)، یا زمانی که ظرفیت یا زمان قابل توجهی برای ارزیابی دقیق شکست داشته باشد (رواِم و بردی، 2007).
مشتریانی که احساس ارتباط قوی با آن برند میکنند در شرایطی که برند نتواند انتظارات آنها را برآورده کند بیشتر از دیگران احتمال دارد دست به اقدامات تهاجمی بزنند. تلقی چنین خیانتی بهعنوان یک عامل اصلی در شکلگیری رفتارهای تلافی جویانه مشتری خواهد بود که عشق را به نفرت تبدیل میکند (گرگور و فیشر، 2008). مشتریانی که احساس خیانت از جانب یک برند میکنند بهاحتمال بیشتری پاسخهای نامطلوبی به آن برند نشان خواهند داد. نقش ارزش ویژه برند تقویت تأثیر خیانت درک شده میباشد، به این معنا که ممکن است احساس خیانت توسط مشتریانی که ارزش ویژه برند بالایی دارند شدیدتر درک شود. بنابراین یک بحران ممکن است احساس خیانت قویتری در مشتریان با ارزش ویژه برند بالا ایجاد کند.
بر اساس مطالب گفته شده در بالا، این تحقیق وجود یک تأثیر تعاملی بین ارزش ویژه برند (بالا در مقابل پایین) و وجود یک بحران بر قصد خرید مشتری را بررسی میکند. به عبارت دیگر، مشتریان با ارزش ویژه برند بالا (پایین) ممکن است قصد و تمایل بیشتری (کمتری) برای خرید ابراز دارند؛ اما وجود یک بحران، قصد مشتریان با ارزش ویژه برند بالا را با احتمال بیشتری نسبت به مشتریان با ارزش ویژه برند پایین کاهش میدهد. این مثالی از تبدیل عشق به نفرت است. بنابراین ما انتظار داریم مشتریان با ارزش ویژه برند بالا پاسخهای منفی بیشتری در مقایسه با مشتریان با ارزش ویژه برند پایین در شرایط بحران نقص محصول ابراز کنند از اینرو:
فرضیه 1:
مشتریانی که ارزش ویژه برندشان بالا (پایین) است در شرایط بحران ، قصد خرید خود را، بیشتر (کمتر) کاهش خواهند داد.
تحقیقی که در سال 2011 توسط اوهمن درباره پیوند قصد خرید مشتری و رفتار خرید مشتری انجام گرفت برخی دلایل وجود تفاوت زیاد بین آنچه مشتریان بیان میدارند که انجام خواهند داد و آنچه در نهایت واقعاً انجام میدهند را بیان نمود.
یکی از این عوامل، گسست زمانی بین شکلگیری قصد و رفتار بعدی خریدار است که وی تأثیر آن را با این نتیجه که شکاف زمانی بین شکلگیری قصد و رفتار بعدی خریدار بر پیوند قصد- رفتار تأثیر منفی میگذارد بررسی نمود (اوهمن، 2011).
در این تحقیق با بهرهگیری از این نتیجه، برآنیم تا به بررسی تأثیر قصد خرید مشتری بر رفتار خرید مشتری مبتنی بر فاصله زمانی پس از بحران بپردازیم. از اینرو:
فرضیه 2:
فاصله زمانی پس از بحران بر رابطه قصد خرید مشتری و رفتار خرید مشتری تأثیر معناداری دارد.
1-6 مواد و روش انجام تحقیق:
پژوهش حاضر از نظر هدف توسعه ای-کاربردی و از نظر روش توصیفی- پیمایشی میباشد. جامعه آماری تحقیق را مشتریان محصولات لبنی (شیر) پاستوریزه در شهر تهران تشکیل میدهند. برای تعیین حجم نمونه از فرمول اندازه نمونه با جامعه نامحدود کوکران استفاده شده است.
ابزار گردآوری دادهها در این تحقیق اسناد کتابخانهای، مقالات و پرسشنامه بوده است. بعد از مطالعه مقالات و بررسی ادبیات موضوع، پرسشنامه تحقیق تهیه گردید که روایی آن بهصورت صوری و محتوایی مورد بررسی قرار گرفت و برای پایایی از آزمون آالفای کرونباخ استفاده شد. بهمنظور تجزیه و تحلیل دادهها و آزمون فرضیههای تحقیق از روش تجزیه و تحلیل معادلات ساختاری استفاده گردید که بدین منظور از نرمافزارهای SmartPLS و SPSS کمک گرفته شد.
1-7 نوآوری و ضرورت انجام تحقیق:
با وجود تحقیقات گسترده در زمینه ارزش ویژه برند، جنبه پنهانی آنکه بهطور بالقوه شرکتها را در شرایط بحران تهدید میکند مورد بررسی قرار نگرفته است.
بهعلاوه، در زمینه رفتار مشتریان پژوهشهای گوناگونی انجام شده است. اما تاکنون کمتر تحقیقی در خصوص بررسی رفتار مشتریان با رویکرد بحران انجام گرفته است. انجام این تحقیق میتواند نتایج مفیدی را در شرایط مذکور ارائه نماید.
با توجه به مطالب مطرح شده میتوان چنین بیان کرد که امروزه شناخت دقیق رفتار و قصد خرید مصرف کنندگان مورد توجه بسیاری از محققان و شرکتها قرار گرفته است و بهعنوان یک برگه برنده برای شرکتها محسوب میشود.
لذا این پژوهش از یک طرف با شناسایی نحوه تأثیر بحران بر برندهای مختلف با ارزش ویژههای متفاوت، و از طرف دیگر با بررسی تأثیر فاصله زمانی پس از بحران بر ارتباط قصد و رفتار خرید مشتری، شواهد مهمی برای مدیران بهمنظور برنامهریزیها و تدوین استراتژیهای مناسب ارائه میدهد و مدیران بحران را قادر سازد تا بحرانهای محصول را بهطور مؤثرتری اداره کنند.
در نهایت میتوان گفت، پاسخگویی به این پرسشها و تحلیل نتایج میتواند از یک طرف، راهنمای مدیران بازاریابی و برندینگ در برنامهریزیها و پیشبینیها باشد و از طرف دیگر، راهگشای انجام پژوهشهای دقیقتر برای بالا رفتن سطح دانش در این حوزه قرار گیرد.
1-8 تعریف واژگان تحقیق:
برند (Brand): مجموعهای از نشانهها که منشأ تولید محصول یا خدمت را مشخص کرده و آن را از دیگر رقبا متمایز میسازد (انجمن بازاریابی آمریکا).
ارزش ویژه برند (Brand equity): مجموعهای از داراییهای برند و تعهدات مربوط به آنکه به ارزش فراهم شده برای محصول یا خدمت برای شرکت و یا مشتریان آن شرکت افزوده میشود و یا از آن کاسته میگردد (آکر، 1991).
بحران (Crises): از دیدگاه مدیریت، بحرانها، رخدادهایی هستند با احتمال رخ دادن پایین و در عین حال تأثیرات و پیامدهای بزرگ، که اساسیترین اهداف شرکت را به خطر میاندازند (وایک، 1988). در این تحقیق منظور از بحران، بحران نقص محصول میباشد.
بحران نقص محصول (Product-harm crises): بحرانهای نقص محصول موقعیتهای پیچیدهای هستند که در آنها محصولات معیوب، غیر ایمن و یا حتی خطرناک میباشند (داور و پیلوتلا، 2000). در این تحقیق بحران وجود روغن پالم در شیرهای تولیدی برخی شرکتهای لبنی مورد بررسی قرار گرفته است.
قصد خرید (Purchase intention): قصد خرید، شاخصی از احتمال خرید یک محصول توسط یک مصرف کننده است و هرچه قصد خرید بالاتر گزارش شود، احتمال خرید نیز بالاتر میرود (چیفمن و کانوک، 2007).
مصرفکننده (Consumer): هاوکینز، مصرفکننده را یک واحد تصمیمگیری (فرد، خانواده، یا شرکت) میداند که به گردآوری اطلاعات و پردازش آنها (آگاهانه یا ناآگاهانه) در پرتو موقعیت موجود پرداخته و جهت دستیابی به رضایت و بهبود سبک زندگی اقدام میکند )صمدی، 1386).
رفتار مصرفکننده (Consumer behavior): عبارتاند از مجموعه فعالیتهایی که در آنها افراد درگیر استفاده واقعی یا بالقوه از اقلام مختلف بازار که شامل محصولات، خدمات، ایدهها و محیط فروشگاهها میشود، هستند (برکمن و گیلسون، 1981).
فرآیند خرید: فرآیندی که طبق آن، خریدار کالا یا خدمتی را بهواسطه عوامل مختلف از میان کالاها یا خدمات دیگر انتخاب کرده و در جهت به دست آوردن آن، وجهی را پرداخت میکند (کاتلر و آرمسترانگ، 1390).
خرید: خرید هنگامی اتفاق میافتد که خریدار برای شناسهای خاص مبلغی را میپردازد و زاییده مرحله قبل یعنی قصد خرید است. خرید بهوضوح مهمترین مرحله در کل سیستم تصمیمگیری مشتری برای بازاریابان میباشد (مدنی، 1388).