تعداد
۸۸
۷۹
جمع
۱۰۰
۱۰۰
Source: the political Elite of Iran. P. 238
۵ـ فرهنگ مشارکتی
بحث از فرهنگ در کلیه شئون حیات سیاسی ـ اجتماعی انسان جاری است و آنگونه که اندیشهگران اجتماعی معاصر اظهار داشتهاند تمامی پدیدهها اعم از انسانی یا طبیعی بر بستر فرهنگی قرار دارند که در حکم بنیان اصلی پدیدهها و رفتارها به شمار میآید. با این توصیف معلوم میشود که «رقابت سیاسی»، نیز محتاج وجود فرهنگ سیاسی است که بتواند بستر مناسب را برای مشارکت و رقابت فراهم آورد. بدین معنا که، باورها و التزامات قانونی ـ عقلی مذکور باید به مثابه هنجارهایی حساس و مهم در بطن فرهنگ سیاسی نخبگان و توده درآمده تا بتواند نتیجهبخش باشند.
از این دیدگاه میتوان به طیف گستردهای از دیدگاههای آسیبشناسانه در موضوع «رقابت سیاسی» اشاره داشت که فصل مشترک تمامی آنها، این است که در درون فرهنگ ایرانی عناصری وجود دارد که به نوعی راه را بر مشارکت و رقابت سیاسی سد مینماید.
عواملی چون استبدادطلبی، فرد محوری، مخفیکاری، روحیه غیر جمعی و مواردی از این قبیل که گذشته از صحت و یا سقمشان ضعف مشارکت را در نبود یا ضعف فرهنگ سیاسی جستجو مینمایند. نکته مهم در بحث از فرهنگ، شیوع این هنجارها و عدم اختصاص آنها به گروه یا حزب خاصی است؛ چرا که در این صورت نمیتوان توقع داشت رقابت سیاسی، به عنوان بازیای که بازیگران آن، اعم از نخبگان و تودهها هستند به صورت کاملی به اجرا درآید. بنابراین، باید بسط فرهنگ مشارکتی را در پیکره هرم اجتماعی، به مثابه یکی از لوازم و مقومات «رقابت سیاسی» تلقی نمود. متأسفانه شاخصههای فرهنگی این بعد، در جامعه ما وضعیت مطلوبی را نشان نمیدهند.
تفاوت چشمگیر، بین نرخ مواد، بهرهمندی از تسهیلات اجتماعی، نوع معیشت و اشتغال خاطر افراد در ایران تا آنجاست که میتوان ادعا کرد برای برخی مشارکت، همچون یک نیاز اولیه و برای عدهای نیاز تشریفاتی و برای برخی مقولهای بیارزش است.
شایان ذکر است که مشکلات اقتصادی اجتماعی از این توانایی برخوردارند که مشارکت و رقابت سیاسی را از منظومه خواستهای مردم به در کرده، بدین ترتیب اقبالی برای حضور وجود نداشته باشد، معنای کلام فوق آنست که «رقابت سیاسی» نیازمند وجود بستر فرهنگی ویژهای است که در آن شهروندان، مشارکت و رقابت را امری خطیر و نیازی مهم تلقی مینمایند. و این امر میسر نیست، مگر آنکه فضای ذهنی و مادی متناسب با آن فراهم آید، طبیعی است که تودههای جاهل و درگیر مشکلات روزمره، طبیعی است که نمیتوانند به تصویری درست از رقابت دست یافته و آنرا به اجرا گذارند[۲۲].
نقش عوامل فرهنگی در گسترش مشارکت سیاسی و اجتماعی
فرهنگ از مهمترین متغیرهای مشارکت سیاسی و اجتماعی است.
مشارکت افراد در جامعهای که دارای فرهنگ سیاسی مشارکتی است، گسترده است؛ در مقابل، در جامعه فاقد چنین فرهنگی، مردم با پدیدههای سیاسی و اجتماعی برخورد انفعالی دارند. در جامعهشناسی سیاسی، درباره عوامل مؤثر مشارکت نظریههای گوناگونی وجود دارد، نظریه «تفهمی ماکس وبر» با تکیه بر فرهنگ معتقد است تغییرات فرهنگی، سبب تغییرات در حوزههای مختلف اجتماعی میشود؛ اما نظریه «وترمینستی مارکس» عوامل اقتصادی را زیربنای روابط اجتماعی مانند مشارکت میداند.
از آنجائیکه مذهب در ایران ریشه عمیقی دارد، عوامل فرهنگی پس از عامل دین، مهمترین عوامل تأثیر گذار برمشارکت سیاسی و اجتماعی هستند که با زمینهسازی یک فرهنگ سیاسی مطلوب، به افزایش مشارکت اجتماعی میتوان امیدوار بود.
همانطور که آگاهیهای عمومی و وابستگیهای اجتماعی، در افزایش مشارکت مردم نقش مهمی دارند، یکی از دلایل شرکت فرد در امور سیاسی و اجتماعی پیوستن به جمعیتی است که به گونهای آرزوها، ارزشها، نارضایتیها و برداشتهای او را منعکس میکند.
علمای علم سیاست معتقدند هر قدر شهروندان بیشتر به تعلقات مشترک میان خود آگاهی داشته باشند، بهتر میتوانند تصمیمهای سیاسی را که به مصالح عام نزدیکتر، تشخیص دهند، بشرط آنکه امکان واقعی انتخاب و مشارکت را در اختیار داشته باشند.
نمایندگان جماعتی که خواستار یک نظام سیاسی و اجتماعی خاص هستند، بر پایه وجدان ملی به یک فلسفه مشترک دل میبندند، این فلسفه در یک نوع تعلق اشتراک ریشه دارد که منشأ تکلیف برای افراد میشود و رعایت این تکالیف، افراد را از عرصه کنش تکلیف برای افراد میشود و رعایت این تکالیف، افراد را از عرصه کنش و واکنشهای فردی و شخصی بالاتر میبرد.
مبنای اجماع ملی، تاریخ و آثار فرهنگی و مذهبی یک ملت و تصور خاص او از انسان و جامعه است. در متون اسلامی نیز به تعلقات دینی اجتماعی انسان در مشارکت توجه شده است.
شهید آیت الله صدر مدار و منشاء مشارکت سیاسی و اجتماعی درونی انسانها میداند.
محتوای درونی انسان، درحقیقت اندیشه و اراده او را تشکیل میدهد و اساس جنبش ها را پدید میآورد.[۲۳]
در تاریخ ایران، بدلیل وجود نوع خاصی از فرهنگ سیاسی، عوامل اولیه و ثانویه جامعه پذیری، توانایی تربیت شهروندان مسئولیتپذیر را نداشته و زمینه را برای پیدایش اقتدارگرایی و استبداد فراهم آورده است.
نوع حکومت استبدادی، بدلیل انحصار همه امور و حقوق برای خود، ناامنی را برای همگان ایجاد میکرد، در این سلطه استبدادی، هیچ کس منزلت مشخصی نداشت و همه منزلتها را حاکم مستبد تعیین میکرد.
ناامنی موجود در جامعه، به نوبه خود، سبب تقویت عناصر منفی فرهنگ از قبیل تملق، دروغگویی، ریاکاری، دم غنیمت شمری و بیثباتی میشد و حکومت با انحصار همه امور بدست خود، عملاً مردم را از صحنه مشارکت سیاسی منزوی میکرد.
برای رسیدن به سنت سالم رفتار سیاسی و اقتصادی از جمله مسئولیت پذیری، قانونگرایی، نظم پذیری، مشارکت سیاسی و … باید به تغیر مدل فرهنگ سیاسی اقدام کرد.
بنظرمیرسد مدل جدید فرهنگ سیاسی مبتنی بر مشارکت، مسالمت و اعتماد، جایگزین مدل خصومت، زور و بی اعتمادی شود؛ و تنها در چنین وضعیتی، تلاش همه جانبه برای مشارکت در عرصههای مختلف نهادینه میشود و رشد و توسعه فرهنگی، نوآوری و حل مسالمت آمیز تعارضات و در نهایت قانونپذیری و انضباط اقتصادی و اجتماعی درونی ببار میآورد.
در تاریخ معاصر ایران، تلاِشهای فراوانی- نظیر انقلاب مشروطه- برای ایجاد تحول در مدل فرهنگ سیاسی معمول شد، ولی به نتیجه نرسید؛ و اینک در پرتو انقلاب اسلامی، فرزندان پرتوان این دیار درصددند دغدغه تاریخی این ملت را با دستان چیره خود مرتفع و با تغییر پارادایم فرهنگ سیاسی، توسعه و شکوفایی و اعتلا را نهادینه کنند.[۲۴]
مرزهای وفاق و رقابت سیاسی
با تلقی «رقابت سیاسی» به عنوان کانون و عرصه زورآزمایی و به محک کشیدن گروهها، تشکلها، اندیشهها و دیدگاه ها، میتوان اذعان کرد «انتخابات»، به خوبی سیمای بازیگران عرصه رقابت را آشکار خواهد ساخت. انتخابات، بستری است که گروه های سیاسی و تشکلها با عرضه آرا و برنامههای خود به افکار عمومی در تلاشند به گستره تصمیمسازی و تصمیمگیریها یا همان کانونهای قدرت و اقتدار وارد شوند؛ به همین دلیل این روند مستلزم رقابت و فعالیتهای تبلیغاتی گروه ها و افراد به منظور جذب اذهان و جلب آراء شهروندان است؛ همچنین به خوبی هویداست که در این روند «نحوه تعامل و رفتار رقابتی» گروه ها و دیدگاه ها بسیار مهم و تعیین کننده است.
بیتردید جایگاه احزاب و جناحهای مختلف سیاسی کشور به عنوان موتور محرک افکار عمومی جهت ترغیب آنان به مشارکت انتخاباتی، بسیار قابل توجه است. آنها خواهند توانست در نهادینه شدن رفتار سیاسی و جهتیابی فعالیت سیاسی- اجتماعی شهروندان موثر باشند، به عبارت دیگر تعامل جناحها و تشکلها و اساساً بازیگران عرصه رقابت و سیاست، باید به گونهای باشد که همچون الگویی فرهنگساز و جریان ساز به ایجاد و تقویت عرصهای مناسب برای مشارکت سیاسی کلیه آحاد جامعه بیانجامد. در این تعامل و روابط فیمابین و متقابل بین فعالان و رقبای سیاسی با هر دیدگاه و اندیشهای که دارند مسئله «وفاق» و «تفاهم» از جایگاه خطیری برخوردار است.
در مفهوم وفاق و تفاهم عمومی بین جناحها و طیفهای مختلف این نکته نهفته است که کلیه جناحها و جریانات سیاسی و اجتماعی با هر رویکردی که به عرصه سیاست فرهنگ و اقتصاد و به تعبیری به نحوه مدیریت شوونات خرد و کلان جامعه دارند بایستی نسبت به یکسری شاخصهای اقتدار و منافع ملی پایبند باشند و در چارچوب قانون اساسی و مصالح نظام حرکت کنند. بطوریکه رهبر معظم انقلاب آیه ا… خامنهای در یکی از سخنرانیهای خود ضمن تبیین جایگاه احزاب و دستهجات سیاسی سه الگو را به عنوان مسیر فعالیتها و تعامل مطلوب آن ها بیان داشتند. این سه الگو از این قرار است:
۱ـ احساس مسئولیت اخلاقی؛ به این معنا که جناحها در تمام مراحل رقابت و کسب قدرت سیاسی و تعامل با گروه های فعال در فضای سیاسی کشور، نسبت به مسئولیت خطیر خویش در قبال مردم و پروردگار آگاه باشند و قدمی از این طریق الهی بیرون ننهند.
۲ـ انسجام تشکیلاتی؛ بدین معناست که اگر جناحها و تشکلهای سیاسی نسبت به تقویت مبانی تئوری و دیدگاه های خود بپردازند و بتوانند برنامههایی دقیق و جامع برای مدیریت کشور ارائه دهند خواهند توانست در عرصه رقابتها و مبارزات سیاسی از هر گونه شیوههای غیر منطقی و رفتارهای مخرب و ناپسند بینیاز باشند.
۳ـ حمایت مردمی، بالاترین پشتوانه و مهمترین سرمایه یک تشکل و حزب سیاسی است و هرقدر نفوذ و جایگاه اجتماعی و به تعبیری وزن سیاسی و اجتماعی یک تفکر و یک جریان سیاسی در نزد عموم بالاتر باشد خواهند توانست به صورتی موفقتر و مطلوبتر در عرصه ظاهر شوند.
توجه بیش از پیش به این الگوها نه تنها موجب بالا رفتن مشارکت سیاسی و تشریک مساعی شهروندان در شکلگیری انتخاباتی سالم و فضای وفاق آمیز بین جناحها خواهد شد بلکه اعتماد سیاسی و خودباوری سیاسی را نیز نزد مردم ارتقا خواهد داد و عاملی خواهد شد، در ثبات افکار عمومی و موزون بودن آهنگ تغییرات در نزد آنان.
چنانچه مطرح شد «رقابت» بین فعالان عرصه سیاست و اجتماعی، موضوعی دو وجهی است، زیرا همانگونه که رقابت سالم گویای جامعه مدنی و رشد توسعه سیاسی است، و بسترساز نشاط و تعاملی آراء و افکار مختلف در کشور محسوب میشود؛ اما اگر به نحوی منفی و ناسالم در جریان باشد، موجب هدر رفتن فرصتها و از بین رفتن روحیه مشارکت و فعالیتهای جمعی شهروندان خواهد شد، لذا «رقابت سیاسی» نیازمند مرزبندی و لحاظ کردن چارچوبهایی است که آنرا منطقی، قانونمند و سازنده کند. در این خصوص چند نکته دیگر هم وجود دارد:
۱ـ تمام جناحها و طرفهای درگیر در عرصه رقابتهای انتخاباتی و مسابقات سیاسی، باید خود را در میدان خدمترسانی به مردم و کشور در نظر بگیرند و بر سر موضوعاتی چون منافع ملی، قانون اساسی و مصالح نظام اسلامی توافق داشته و، به گفتمان اصیل و فراگیر موجود یعنی «مردم سالاری دینی» با تمام شقوق و لوازمش پایبند و متعهد باشند.
۲ـ در رقابتهای حزبی و سیاسی باید به روشهای سالم برخورد اندیشهها و دیدگاه ها وارد عمل شوند و در هر اقدامی سهم اخلاق و سهم منطق را رعایت کنند تا تحزب به مفهوم مثبت و سودمند آن تحقق یابد.
۳ـ همه دستاندرکاران این رقابتها، باید به تحقق رقابت نشاطانگیز و قاعدهمند کمک کنند و از تثبیت به شیوههای غیر متعارف و یا ایجاد فضای احساس و جنجال بپرهیزند؛ همچنین تحملپذیری گروه ها، باید در حدی باشد که نسبت به پیروزی یا عدم توفیق خویش در عرصه رقابت به نحوی واقع بینانه برخورد کنند، جناح یا تفکر پیروز نسبت به طرد کامل و حذف رقیب نپردازد. و جناح اقلیت یا به تعبیری که از روی تسامح میتوان گفت «شکست خورده»، با کمک و مشورتدهی به جناح «پیروز»، او را در خدمت به کشور و ملت یاری رساند.
۴ـ در عرصه رقابتها، نباید با تنگ نظری و انحصارطلبی به پنهانکاری و درو کردن افکار عمومی پرداخته شود. حوزه دیالوگ «گفتگو» بین جناحها و گروه ها، اعتمادزایی و مشارکت آفرینی در بین همگان را در پی دارد و این تنگنظریها و رفتارهای غیر مدنی، اولین نمرهاش دوگانگی و یا چندگانگی فاصله دار بین طرفهای رقابت سیاسی میشود و آنگاه است که چانهزنیها و رقابتها، شخصی یا گروهی میشوند و این، همان رقابت ناسالم سیاسی است. موارد فوق را میتوان به عنوان شاخصهای موردنیاز در رقابت سالم و قانونمند در نظر گرفت که در قالب مرزهای وفاق و تفاهم ملی میتوان آنها را عملی ساخت.
وفاق محور، علاوه بر تعامل چند بعدی و مطلوب جناحها، تمام نخبگان و گروه های مرجع نیز قابل سازماندهی هستند که این خود از موجبات مشارکت بیشتر سایر شهروندان خواهد بود[۲۵].
«پس در یک پروسه و روند سیاسی هم تغییر در دیدگاه استراتژیک طرفین تعارض را باید در نظر گرفت و هم پیامدهای ناخواسته کنشهای مستقیم را[۲۶]»
فصل چهارم
آسیبشناسی رقابتهای سیاسی
آسیبشناسی رقابتهای سیاسی در ایران
منتقدان رقابت معتقدند در حال حاضر، رقابتهای سیاسی بنا به دلیلهای مختلفی که در ذیل به تفصیل ارائه میشوند نمیتواند منطبق با شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه ایران باشد. این عده عقیده دارند هرچند نفس وجود تکثر و تنوع عقاید و دیدگاههای مختلف و امکان رقابت میان آنها ذاتاً امری مطلوب و پسندیده است، اما در عین حال، برخی مسایل و مشکلات وجود دارد که باعث میشود رقابتهای سیاسی کارآیی خود را از دست داده و به جای همگرایی، منجر به خشونت و بحرانهای سیاسی شده و وفاق ملی را آسیبپذیر سازد.
استدلال منتقدان
۱ـ ضعف روحیه دگرپذیری
دگرپذیری، عبارت است از تحمل واقعیت عقیده و باور مخالف و یا عقیدههای دیگران و نه پذیرش خود آن یا عمل به آن. دگرپذیری به معنای مخالفت نکردن یا دفاع نکردن مستحکم از نظر خویش نیست، بلکه صرفاً به معنای تلاش نکردن برای حذف دیگری و از میان بردن رقیبت است. هرگاه انسانها به قهر یا خشونت متوسل شوند تا آنچه را که موردنظرشان نیست از میان بردارند، اصل مدارا و دگرپذیری نقض خواهد شد.
منتقدان رقابتهای سیاسی، عقیده دارند با وجود آنکه اختلاف علاقهها، عقیدهها و سلیقهها امری طبیعی است به نحوی که نمیتوان جامعه را عاری از آن تصور کرد، اما آنچه در شرایط فعلی بصورت مسأله پیچیده درآمده است نحوه اداره این اختلافات، چگونگی برقراری ارتباط اجتماعی و تماس سیاسی است.
فرم در حال بارگذاری ...