نشــــاید دل خلقـــی اندوهگیــــن
گــــزینــد بر آرایـــش خویشتــــن
به شادّی خویش از غـــم دیگــــران
(سعدی، ۱۳۸۹: ۵۴)
سعدی با لطافتی خاص و یا زیبایی صمیمی و در قالب حکایت های تمثیلی از نوع پارابل، پند و اندرز می دهد و همگان را نصیحت می کند. مخاطبش تنها طبقه و قشر رعیت و گروه عامه و ضعیف جامعه نیست. سعدی نه تنها مردم را بلکه حاکمان وقت و پادشاهان را بدون هیچ ترس و ابایی نصیحت می کنــد. در این حکایت تمثیل گونه به زیبایی، خشک سالی پیش آمده را به تصویر می کشد و کار ابن عبدالعزیز را می ستاید. هرچند که دیگران آن را از فروش نگین انگشتری سرزنش کنند.
یتیمان اقشاری هستند که عواطف انسانی اقتضا می کند در جامعه به آن ها توجه خاصی شود. سعدی که خود در ایام کودکی یتیم شده و از داشتن پدر محروم گشته است، رعایت حال دردمندان، یتیمان و ستم دیدگان را به مخاطب سفارش می کند.
پدر مرده را سایه بر سر فکن
ندانی چه بودش فرومانده سخت
چوبینی یتیمی سر افگنده پیش
یتیم ار بگرید که نازش خَرَد؟
غبارش بیفشان و خارش بکن
بوَد تازه بی بیخ هرگز درخت
مده بوسه بر روی فرزند خویش
وگر ختم گیرد که بارش برد
(سعدی، ۱۳۸۹: ۸۰)
انسان نباید با زیردستان، برخورد متکبرانه و غیرانسانی داشته باشد. وظیفه اخلاقی ایجاب می کند که با دیگران به لطف و مهر سخن بگوییم و در برخورد با دیگران متواضع باشیم. چه بسا ممکن است زیردستان، از توانایی ها و کمال اخلاقی برخوردار باشند که در نزد خدا و خلق بسیار باارزش است. انسان ها را نباید فقط با عینک جاه و مقام و موقعیت ها سنجید؛ زیرا میزان قضاوت درباره ی دیگران، اخلاق و رفتار و منش آنان است. شیخ شیراز در باب چهارم در مورد ظلم با زیر دستان می گوید:
شنیدم که لقمان سیه فـــام بــــود
یکی بنـــده ی خویش پنداشتــش
جفا دید و با جور و قهرش بساخت
چو پیش آمدش بنده ی رفتــــه باز
به پایش در افتاد و پوزش نمـــــود
به سالی ز جورت جگر خون کنـــم
ولی هم ببخشــــایم ای نیکمــــرد
تو آباد کردی شبستــان خویـــــش
غلامی است در خَیلم ای نیکبخـــت
دگـــر ره نیازارمــش سخــت ، دل
هر آن کس که جور بزرگان نبــــرد
گر از حاکمـان سختت آیـــد سخُن
نه تن پـرور و نـــازک انــــدام بود
زبون دیـد و در کارِ گِل داشتـــــش
به سالی سرایی ز بهــــرش بساخـت
فرم در حال بارگذاری ...