نمودار شماره(۴-۶۲): توزیع پاسخگویان (۰ تا ۱۰۰ ) بر حسب بعد امیدواری ۲۴۰
نمودار شماره(۴-۶۳): توزیع پاسخگویان (۰ تا ۱۰۰) بر حسب شاخص کل احساس شادمانی ۲۴۲
منبع جدول و نمودار
جدول شماره(۲-۱): برگرفته از (داینر و همکاران، ۱۹۹۹)
جدول شماره(۲-۱۱): برگرفته از (هزار جریبی، صفری شالی، ۱۳۸۸: ۱۶)
جدول شماره(۲-۱۷): برگرفته از (موسوی، ۱۳۹۲: ۱۴۰)
نمودار شماره(۲-۲): بر گرفته از (چلبی، ۱۳۸۹: ۱۶)
۱-۱. مقدمه
اصطلاح زنان سرپرست خانوار به زنانی اطلاق می شود که مسئولیت تأمین معاش زندگی یا اداره امور خود و یا خانواده خود را بطور دائم یا موقت عهدهدار هستند. واقعیات موجود در جامعه نشان از آن دارد که زندگی این قشر از زنان غالباً با ابهامات و مخاطراتی روبروست از جمله طرد شدن از سوی اجتماع، نگرشهای سوء از سمت جامعه، فقدان امنیت اجتماعی، فقدان حامی مادی و معنوی، فقراقتصادی و در این راستا نداشتن مسکن مناسب، عدم دسترسی به فرصتهای شغلی - تحصیلی و تعدد نقشها که آنها را در روابط اجتماعی و حضور در اجتماع با مشکلات عدیدهای روبرو کرده و به سمت انواع بیماریهای روحی و روانی که برجستهترین آن افسردگی است سوق میدهد. در واقع این شرایط و عوامل نه تنها زمینۀ طرد اجتماعی این قشر آسیبپذیر را فراهم کرده، بلکه بر احساس شادمانی آنان نیز تأثیر منفی گذاشته است. شادمانی به عنوان یکی از احساسات ریشهای مثبت و بسیار تأثیرگذار بر رفتار و حالات دیگر فرد، نقش تعیین کننده ای در تأمین سلامت فرد و جامعه دارد. از آن جهت که شادمانی با خرسندی، خوش بینی، امید و اعتماد همراه است، می تواند به عنوان یک کاتالیزور، نقش شتاب دهندهای در فرایند توسعه یک جامعه داشته باشد. همچنین در نقطهی مقابل، نبود شادمانی در یک جامعه منجر به ایجاد فضای سرد و بستهای خواهد شد که قادر به تأمین حداقل انرژی عاطفی لازم برای نوآوری و پیشرفت نخواهد بود (موسوی، ۱۳۹۲: ۱۶-۱۷). شادمانی اشاره به احساسی مثبت دارد که با کلماتی چون رضایتمندی[۱] و بهروزی بیان می شود. در منابع مختلف با واژه هایی چون خوشحالی[۲]، رضایت از زندگی، احساسات مثبت[۳]، زندگی معنادار[۴]، رفاه[۵] و واژه هایی اینچنین بیان شده است (صادق و نصرآبادی، ۱۳۸۸ : ۲). طرد اجتماعی نیز، به عنوان آسیبی که متوجه زنان سرپرست خانوار میباشد، عبارت است از محرومیتی طولانی مدت که به جدایی از جریان اصلی جامعه میانجامد. در واقع طرد محرومیتی چندوجهی است که برای فهمیدن و سنجیدن رابطه افراد در حوزه های متفاوت جامعه به کار میرود. طرد به عنوان یک صورتبندی جامعتر، اشاره دارد، به فرایند پویای ممانعت از ورود کامل و جزئی، به هر گونه نظام اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی که انسجام اجتماعی اشخاص در جامعه را تعیین می کند( فلوتین، ۲۰۰۶: ۵۸ ). اما تعریف طرد بدون در نظر گرفتن زمینهها و شرایطی که در آن طرد رخ میدهد از دقت و جامعیت کافی برخوردار نیست زیرا عوامل تأثیرگذار بر طرد اجتماعی بر حسب شرایط افراد مطرود متفاوت است. بنابراین شناسایی زمینههایی که باعث طردشدگی زنان سرپرست می شود از جمله مسائل مهمی است که باید مورد بررسی قرار گیرد در این زمینه باید اذعان داشت، مسائلی نظیر تضعیف و گسیختگی پیوندهای اجتماعی، ضعف شبکه های حمایتی، انزوا، مشارکت ناکافی، حاشیهای شدن و عدم تعلق است که بستر طردشدگی این زنان را فراهم کرده است. در حالی که اتصالات شبکه اجتماعی، مشارکت اجتماعی، فعالیت اجتماعی تحت عنوان فعالیتهای گروهی، سطح شادی و دیگر عواطف مثبت را افزایش میدهد (کوپر[۶]،۲۰۱۱، خوش فر،۱۳۹۲: ۲۸۵). از آنجا که این گروه از زنان تقریباً از تمام این موارد محرومند بنابراین به نظر میرسد با کاهش احساس شادمانی مواجه هستند. با توجه به اهمیت ارتباط میان طرد اجتماعی و عوامل ایجاد کنندۀ آن با احساس شادمانی در میان زنان سرپرست خانوار و همچنین با توجه به روند روبه رشد میزان این زنان، در این نوشتار به مسأله شادمانی با توجه به شرایط و زمینه های طردشدگی جمعیت هدف پرداخته شده است.
۱-۲. طرح مسأله:
شادمانی به عنوان، یک هیجان خوشایند و مثبت، همچنین به دلیل قابلیت بسترسازی گستردهای که در فرایند رشد فرد و توسعه جامعه فراهم میآورد، بسیاری از جوامع را به شناخت و ایجاد شرایط مناسب زمینه ساز خود ترغیب مینماید. زیرا شادمانی به عنوان نتیجه شرایط مطلوب اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه، فعالیتهای مفید انسانی را برمیانگیزد، خلاقیت را تقویت می کند؛ روابط اجتماعی را تسهیل مینماید؛ مشارکت سیاسی - اجتماعی را رونق میبخشد؛ موجبات حفظ سلامتی عاطفی، روانی، جسمی و امیدواری را فراهم می آورد(آل یاسین،۱۳۸۰: ۸)؛ احساس امنیت، رضایت، آرامش و قدرت تصمیم گیری را در افراد تقویت می کند (مایرز[۷]،۲۰۰۲: ۸۰ و پترسون[۸]،۲۰۰۰: ۴۵). از آنجا که شادمانی از یک سو متأثر از ساختارهای جامعه بوده و از دیگر سوی تأثیر گذار بر فرایند توسعه و تعالی جامعه است، در نیمهی قرن ۲۰ به عنوان یک موضوع میانرشتهای مطرح شد و هر رشتهای، دیدگاه خاصی از شادمانی را گسترش داده است. همچنین در این راستا برخی مطالعات فراملیتی نیز به انجام رسیده است. نتایج آمار و ارقام پژوهشهای مربوط به شادمانی در سطح بین المللی نشان میدهد که میزان شادمانی افراد در وضعیت کنونی ایران پایین میباشد. برای مثال نتیجۀ موج چهارم پیمایش ارزشهای جهانیان اینگلهارت نشان داده که میانگین سطح شادمانی نمونۀ ایران از میان ۶۹ کشور در رتبۀ ۶۱ قرارد دارد(اینگلهارت، ۱۳۷۳). همچنین میتوان به پژوهشی که مینکو[۹] در سطح بین المللی به انجام رسانده نیز اشاره کرد که در آن، شاخص شادی کشورها، محاسبه و نشان داده شده در این پژوهش میزان شادی ایرانیان در طول سالهای ۱۹۹۷ ـ ۲۰۰۷، در بین ۹۷ کشور دارای رتبه ۵۶ است که از متوسط پایینتر میباشد(مینکو، ۲۰۰۹: ۱۶۳). بر اساس نتایج گزارش، شادی جهانی در سال ۲۰۱۳ ایران با نمره ۶۰۴/۴ در مقیاس ۰ تا ۱۰۰ در بین ۱۵۶ کشور مقام ۱۱۵ را به دست آورده است. همچنین نتایج همین گزارش نشان داد که شادمانی ایرانیان نسبت به دوره سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷، ۶۷۷/۰ کاهش داشته است(هلیول، ۲۰۱۳). در آخرین گزارش منتشر شده از سوی مؤسسه تحقیقات گالوپ در ژوئن ۲۰۱۴ وضعیت شادمانی ۱۳۸ کشور دنیا بررسی شد. نتایج این گزارش با نرخ پایین شادمانی در ایران نشان داد که وضعیت شادمانی در ایران از میان ۱۳۸ کشور رتبه ماقبل آخر، و بعد از عراق قرار میگیرد و در این زمینه یکی از آسیب پذیرترین کشورهای دنیاست (پایگاه رسمی مؤسسه گالوپ، ۲۰۱۴). همانطور که مشاهده می شود وضعیت شادمانی بین ایرانیان چندان مطلوب نبوده و این نقضان می تواند مانعی جدی در راه شکوفایی استعدادهای فردی و توسعه و پیشرفت کشور قلمداد شود. از آنجا که جامعهشناسان شادمانی را به عنوان یک وضعیت اجتماعی بازمیشناسند بنابراین میتوان این پدیده را یک مسأله اجتماعی بشمار آورد، به طور معمول، شادمانی به عنوان یک پدیدۀ ناب روانشناختی و فردی تعریف می شود؛ در حالی که جامعهشناسان، حالات فردیای همچون شادمانی را دارای مبنایی اجتماعی میدانند(گالاتزر،۲۰۰۰: ۵۲-۵۳). سی رایت میلز مسأله اجتماعی را مشکلی میداند که بسیار شایع باشد و جمعیت کثیری از افراد یک جامعه با آن مواجه باشند. وی میگوید: اگر در یک شهر ۱۰۰ هزار نفری تعداد کمی از افراد بیکار باشند، این یک گرفتاری خصوصی است، اما بدیهی است در جامعهای با ۵۰ میلیون نفر شاغل، اگر ۱۵ میلیون نفر بیکار باشند ما با مسأله اجتماعی مواجه هستیم (میلز، ۱۳۶۰، ۲۴). همانطور که مشاهده شد آمارها و ارقامی مذکور حاکی از کاهش شادمانی و پیامدهای گسترده این مشکل و شایع بودن آن در جامعه امروز ما به عنوان یک مسأله اجتماعی است که فراتر از یک گرفتاری خصوصی میباشد. به اعتقاد برخی از کارشناسان، جامعه ما از کمبود یا حتی در مواردی از نبود این احساس در رنج است و هماکنون نشانه های صریحی از کمبود شادی و طراوت در افراد جامعه به چشم میخورد(طاهریان، ۱۳۸۱: ۴). بنابراین لزوم توجه به این پدیده و مطالعه بافتهای اجتماعی ـ فرهنگی مؤثر بر آن درمیان گروه های مختلف ایران، ضرورت مییابد. از آنجا که مطالعه گروه ها و قشرهای مختلف بیانگر آن است که سهم زنان از این احساس و پیامدهای مثبت آن بسیار اندک است. در نتیجه مطالعه این قشر ضرورتی ویژه مییابد. چرا که شادمانی زنان یکی از اساسیترین بحثهای حوزه توسعه در کشورهای پیشرفته جهان است، زنان علاوه بر این که حدود نیمی از جمعیت کشور و بخش مهمی از جمعیت فعال اقتصادی هستند که میتوانند سهم به سزایی در توسعه اقتصادی - اجتماعی ایفا کنند، خود ستون ایجاد مهر و شادی و محبت در خانواده بوده و از اینرو در صورت ارتقاء سطح شادمانی زنان میتوان این انتظار را داشت که سطح شادمانی خانواده و بویژه نسل جدید نیز با تعدیل مثبت روبرو گردد. اما متأسفانه زنان به دلیل حساسیتهای روحی و عاطفی بیشتر از مردان در معرض آسیبهای روانی قرار دارند. زنان اگر چه نسبت به مردان طول عمر بیشتری دارند اما در مقایسه با مردان بیشتر در معرض خطر اختلالات روانی از جمله افسردگی، اضطراب، نگرانی و اختلالات اشتها … هستند(دیوکی[۱۰]،۲۰۰۷). طبق مطالعات انجام شده، شیوع بیماریهای روانی بخصوص افسردگی و اضطراب در زنان ایرانی ۵/۲ برابر مردان ایرانی است(احمدی و همکاران، ۲۰۰۶). در تحقیقی که توسط سلطانی نسب با هدف« بررسی احساس شادمانی زنان ۲۵ تا ۳۵ ساله تهران» انجام گرفت، شادمانی زنان تهرانی، با میانگین نمره ۵/۳۵ از سطح متوسط نیز کمتر بوده، بدین معنی که در سطح پایینی قرار دارد(سلطانینسب،۱۳۹۳). همچنین صاحبنظران داخلی بر پایین بودن سطح شادمانی در میان زنان ایرانی تأکید میورزند و نسبت به پیامدهای ناگوار این امر هشدار می دهند(شکربیگی، ۱۳۹۳: در گفتگو با ایسنا). کما اینکه، از جمله گروه های به شدت آسیبپذیر زنان که در این زمینه میتوان به آن اشاره کرد، زنان سرپرست خانوار میباشد، که عواملی چون طلاق، فوت، اعتیاد همسر و یا از کارافتادگی وی، رها شدن توسط مردان مهاجر و یا بیمسئولیت، موجب آسیبپذیر شدن این طیف وسیع از جامعه می شود( غفاری[۱۱]،۲۰۰۳ ). این گروه از زنان از همان زمانی که همسر خود را به هر دلیلی از دست می دهند مجبور به ایفای نقشهای چندگانهای میشوند که در تعارض با یکدیگر قرار دارند. گروه عمدهای از این زنان با فقر، ناتوانی، بیقدرتی به ویژه در اداره امور اقتصادی خانوار روبه رو هستند به طوری که عزتنفس و سلامت روانی آنان را مختل و زمینه ابتلا به افسردگی و سایر اختلالات را فراهم میسازد(لانگ لی و فورتین[۱۲] ۱۹۹۴). این در حالی است که داده های آماری در ایران از روند افزایش یابنده تعداد و نسبت زنان سرپرست خانوار در دهه اخیر خبر میدهد بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال۱۳۹۰ تعداد خانوارهای با سرپرستی زن، بیش از دو میلیون و ۵۶۳ هزار خانوار میباشد. در واقع میزان سهم زنان در سرپرستی خانوارها در سال۱۳۹۰ (۱/۱۲) درصد بوده است که از رشد قابل ملاحظهای نسبت به سایر دوره های سرشماری برخوردار بوده است(گزیده سرشماری عمومی نفوس و مسکن۱۳۹۰، مرکز آمار ایران). امروزه با گسترش روز افزون این شکل از خانواده در همه کشورهای جهان، چه صنعتی و چه جهان سوم و نیز مشکلات اساسی آنها، راهکارهای مناسب و علمی در جهت بهبود وضعیت این گروه از زنان، ضرورت بررسی و تحقیق علمی از شرایط زندگی این قشر را ایجاد نموده است به طوری که این زنان به عنوان گروهی آسیبپذیر در میان جامعهشناسان معرفی شده و وضعیت زندگی زنان سرپرست خانوار و فرزندان آنها مورد توجه و بررسی بسیاری از جامعهشناسان قرار گرفته است (آجورلو و همکاران،۱۳۹۱: ۷۱). براساس گزارش بانک جهانی در سال ۲۰۰۳، فقر زنان به ویژه زنان سرپرست خانوار در کشورها در مقایسه با مردان از شدت بیشتری برخوردار میباشد (پاک دامن و دیگران،۲:۱۳۹۰). ). همچنین بر اساس برخی از مطالعات انجام شده، زنان سرپرست خانوار جزء فقیرترین اقشار اجتماعی هستند و همۀ پژوهشها حکایت از نارضایتی این گروه از زنان نسبت به درآمد اندکشان می باشد(دغاقله وکلهر،۱۳۸۹: ۲۶۵). برای مثال در پژوهش فروغی تنها ۶ درصد، نورمحمدی تنها ۱۳ درصد و همچنین پژوهش شکاری آلایق تنها ۱ درصد از این زنان از درآمدهایشان رضایت داشته اند و بقیه معتقد بودند که درآمدهای شغلیشان جوابگوی نیازهای خود و خانوادهشان نیست(فروغی،۱۳۸۰؛ نورمحمدی،۱۳۸۳؛ شکاریآلایق، ۱۳۸۴). در واقع بیکاری و فشارهای اقتصادی، میزان پایین سلامت جسمانی، نبود حمایت اجتماعی و عملکرد ضعیف نقشی که به دنبال تعارض نقش در این زنان ایجاد می شود و همچنین غرق شدن در فعالیتهای روزانه و روزمره، رضایت از زندگی را در این قشر از زنان کاهش میدهد و سبب مشکلات روانی بخصوص افسردگی در آنان می شود (صدر الساداتی،۱۳۹۱: ۱۳-۱۴). برای مثال پژوهشهای؛ شفیعآبادی و قشقایی،۱۳۹۰؛ اندرسون،۲۰۰۲؛ حسینی، فروزان و امیرفریار، ۱۳۸۸؛ اکینسولا و پاپوچ، ۲۰۰۲ نشان داده است این گروه از زنان نسبت به سایر زنان مشکلات روانشناختی، عاطفی و میزان استرس بیشتری را تجربه کرده و از کیفیت زندگی پایینتری برخوردار بوده و با مشکلاتی از قبیل بیماریهای جسمانی، بیخوابی و افسردگی مواجه هستند (طهماسیان و اناری،۲:۱۳۹۰؛ شعبان و همکاران:۱۳۹۲). علاوه بر مشکلات فوق این زنان در جامعه نیز دچار نوعی محدودیت هستند که آزادی و اراده آنها را تحت شعاع قرار میدهد و این حاکی از فرهنگ و زمینه ذهنی متفاوتی است که در جامعه و عرف ما علیه این زنان شکل گرفته است. در واقع بدبینی و عدم اعتماد جامعه به این زنان، باعث کنارهگیری آنها از جامعه و حوزه فعالیت اجتماعی آنان می شود. در واقع این زنان از یک طرف به دلیل ایفای نقشهای متعددی همچون اشتغال و انجام کارهای خانه و مراقبتهای جسمی و عاطفی از اعضای خانواده، غالباً وقت اضافی برای برقراری روابط اجتماعی ندارند و از طرفی دیگر در جوامع و فرهنگهای مختلف بسته به باورها، نگرشها و هنجارهای جامعه، با زنان بیوه و مطلقه به شیوه های متفاوت و دیده ناشایست برخورد می شود مجموعه این عوامل به مرور موجب طرد آنها از جامعه شده و از بسیاری از خدمات اجتماعی آنها را محروم میسازند(خسروی، ۱۳۷۸). در این زمینه وحیدیگانه در پژوهشی(۱۳۹۲) نشان داده است؛ برخی عوامل زمینهای به واسطه تعدادی عوامل میانجی زمینۀ طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار را فراهم کرده و فشارهای مالی و اجتماعی و تبعات روحی آن امکان هر گونه تغییر در وضع زنان سرپرست خانوار را ناممکن نموده است. در کل طبق نتایج این پژوهش،۴/۵۳ درصد زنان سرپرست خانوار احساس ناخشنودی و افسردگی را همیشه و ۶/۱۳ درصد اغلب مواقع داشته اند و میانگین شاخص های طرد اجتماعی در این زنان نشان داده است که ۵۲/۵۸ درصد طرد عینی و ۶۴/۷۰ درصد طرد ذهنی را تجربه می کنند(وحیدیگانه، ۱۳۹۲: ۱۴۳). باید توجه داشت طرد واژهی پیچیده است که شامل ابعاد و معانی ضمنی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعدد میباشد(سیلور، ۱۹۹۴). در واقع دیدگاه های قابلیتی و طرد اجتماعی، زنان سرپرست خانوار را صرفاً به لحاظ درآمدی فقیر نمیبینند بلکه ابعاد وسیعتری از زندگی زنان من جمله حق انتخاب و کنترل بر زندگی، برابری فرصتها، مشارکت در بازار کار و فعالیتهای اجتماعی و دریافت حمایت از شبکه های اجتماعی را مورد توجه قرار میدهد (فیروزآبادی، صادقی، ۱۳۹۲: ۲۲۸). این در حالیست که داشتن فاکتورهای مطرودساز چندگانه، ممکن است احتمال طرد شدن آنان را قوت ببخشد. در این زمینه میتوان به پژوهشی که توسط فیروزآبادی و صادقی در سال ۱۳۸۹ با هدف بررسی” وضعیت طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار فقیر روستایی” انجام گرفت، اشاره کرد که طبق این تحقیق سواد ناکافی(بیش از نیمی از زنان سرپرست خانوار۶/۵۵ هیچگونه سوادی ندارند)، نداشتن مهارت و توانمندی شغلی، فقر مزمن و گسیختگی پیوندهای خانوادگی از عوامل یا منابع کلیدی تأثیرگذار بر انزوا و طرد اجتماعی زنان سرپرست خانوار میباشد که در نهایت، مجموعه این عوامل باعث شده اند که این گروه از زنان از مشارکت فعال در حوزه های عمومی به ویژه مشارکت های رسمی و انجمنی و نیز اشتغال در بازار کار طرد شوند(همان). گیدنز نابرابری در توزیع فرصتها را از منابع و عوامل اصلی طرد اجتماعی میداند و طرد اجتماعی را حالتی از راه و روشهای میداند که طی آنها افراد از مشارکت کامل در جامعه بزرگتر محروم میشوند (گیدنز،۱۳۸۶: ۴۶۱). از طرفی هم نتایج پژوهشهای دریکوندی(۱۳۸۱)، علیزاده قوی فکر(۱۳۸۸)، دولان و همکاران(۲۰۰۸) و لونگ و همکاران(۲۰۱۰) نشان داد مشارکت و فعالیت اجتماعی می تواند بر شادی و رضایت از زندگی افراد تأثیرگذار باشد(پناهی و دهقانی، ۱۳۹۱: ۲). با توجه به این که طرد در بعد ذهنی مقولاتی مربوط به سلامت روانی - ذهنی یعنی، میزان احساس رضایت از زندگی، شاد بودن و یا منزوی بودن فرد را بیان می کند(پیس، ۲۰۰۰) و افسردگی و اضطراب از شایعترین مشکلات مطرودین اجتماعی است(قاضینژاد، ۱۳۸۹: ۱۵۲) و این گروه از زنان به اذعان بسیاری از تحقیقات با طرد و محرومیت بیشتری نسبت به سایر اقشار، مواجه هستند. به نظر می رسد طرد اجتماعی و هر یک از عوامل تأثیرگذار بر آن به تنهایی و یا به صورت ترکیبی از مجموعه عوامل، که نظریه های طرداجتماعی مدعی آن هستند، می تواند بر احساس شادمانی این قشر از زنان تأثیرگذار باشد. بنابراین مسأله اصلی که در این پژوهش بررسی می شود شناسایی آن دسته از عوامل تأثیرگذار بر طرد اجتماعی است، که بیشترین اثر را بر روی احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار میگذارد و از آنجا که تا به حال تحقیقی هم در زمینۀ و هم پیرامون بررسی احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار شکل نگرفته است و در تحقیقات قبلی فقط اشارهای جزئی به این مسأله شده است لذا پژوهش حاضر قصد دارد ابتدا طی یک مرحله ای اکتشافی از جمعیت هدف معنا، زمینه و دلایل شکل گیری این احساس را دریافت کند و سپس در بین جمعیت آماری مذکور به بررسی کمی این مقولات بپردازد. بنابراین با توجه به وضعیت و شرایط زنان سرپرست خانوار و اهمیت توجه به آنان، پرسشهای اصلی در این تحقیق به صورت زیر قابل طرح میباشد:
۱-۳. سوألات تحقیق
-
- زنان سرپرست خانوار چگونه شادی و شادمانی را معنا و تفسیر کرده و دلایل و زمینه های شکل گیری شادمانی از نظر این زنان چگونه تعریف و توصیف می شود؟
-
- چه عواملی می تواند در ایجاد احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار، نقش بازی کند؟
-
- منابع تأثیرگذار بر طرد و محرومیت اجتماعی این گروه از زنان، آیا از طریق و به واسطه ایجاد آن، میتوانند تغییرات شادمانی را تبیین نمایند؟
۱-۴. ضرورت و اهمیت
احساس شادمانی یکی از ضروریترین خواسته های فطری و نیازهای روانی انسان به شمار میرود و به دلیل تأثیرات عمده بر سالمسازی و بهسازی جامعه، مدت مدیدی است ذهن محققان اجتماعی را به خود مشغول کرده است. به طوری که امروزه بسیاری جامعهشناسان به نوعی در صدد ایجاد یک جامعه سالم و با نشاط هستند، زیرا به نظر میرسد احساس شادمانی از یکسو انسانها را برای زندگی بهتر و بازدهی بیشتر آماده می کند و از سوی دیگر به دلیل ویژگی مسری بودن آن، بستگیهای فرد را با محیط گسترده می کند. از اینرو تا مادامی که شهروندان احساس شادمانی کنند، همواره در خدمت به شهر و افراد جامعه اهتمام بیشتری میورزند. اهمیت توجه به شادمانی درحدی است که از سال ۲۰۰۰ به بعد در نگاه سازمان ملل برای تعیین سطح توسعهیافتگی کشورها متغیرهای شادکامی و امید به آینده و خشنودی و رضایتمندی افراد جامعه نیز به عنوان یک متغیر کلیدی وارد محاسبات شده است به این صورت که اگر مردم یک جامعه احساس نشاط، خشنودی و رضایتمندی نکنند نمی توان آن جامعه را توسعه یافته (علیالخصوص در حوزه توسعه اجتماعی) قلمداد نمود(صفریشالی،۱۳۹۰: ۱۲۵). همچنین سطح پایین رضایت از زندگی و احساس خوشبختی، منجر به گرایشهای منفی نسبت به کل جامعه و دوره های طولانی برآورده نشدن آرزوها و انتظارات شده و نگرشهای بدبینانهای پدید میآورد که این بدبینی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود(اینگلهارت،۱۳۷۲). بنابراین پرداختن به این مسأله مهم به نظر میرسد؛ در نتیجه با توجه به اهمیت و ضرورت احساس شادمانی در زمینه توسعه انسانی و اجتماعی، پژوهش حاضر در صدد بررسی این پدیده است و از آنجا آمارها نشان میدهد که زنان در سطح جهانی و ملّی از محرومیتهای مضاعف رنج میبرند و از طرفی شادکامی زنان تأثیر مهمی بر سلامت کودکان، خانواده، جامعه و محیط زیست دارد. همچنین این قشر فعال و سرنوشت ساز، اولین مراقبین سلامت خانواده و جامعه هستند بر این اساس آموزش و فرهنگ از طریق سلامت زنان توسعه مییابد زنان دریافتکنندگان و هم ارائه دهندگان اصلی مراقبتها در نظام سلامت هستند(احمدی و همکاران، ۱۳۸۶). بنابراین نمود احساس شادی زن در خانواده بر احساسات تمامی اعضای خانواده مؤثر است. بدین منظور این پژوهش قصد دارد که پدیده شادمانی را با توجه به اهمیت ارتباطی که با جمعیت هدف دارد در بین زنان و به صورت اخصتر زنان سرپرست خانوار که بصورت جدیتر با این موضوع درگیر هستند، بررسی کند. ضرورت توجه به زنان سرپرست خانوار از میان گروه زنان از این جهت است که در خانوارهای که زن سرپرست است، تصمیم گیری برای مقابله با مسائل و مشکلات شخصی، روانی، اجتماعی، عاطفی، اقتصادی خانوادگی، تحصیلی و رفتاری فرزندان در آینده بر عهده سرپرست خانوار(مادر) است و برعهدهی اوست که نظام روابط عاطفی موجود در خانواده حفظ شود و ایجاد تنش در خانواده را به حداقل برساند و از لحاظ مادی و معنوی فرزندان را حمایت کند. از اینرو توجه و مشخص نمودن سلامت روان زنان سرپرست خانوار(مادر) برای جلوگیری و حل بسیاری از معضلات و مشکلات خانواده ضروریست(حسینی و همکاران، ۱۳۸۸: ۴). با توجه به اینکه امروزه پدیده خانوارهای زن سرپرست به دلایل مختلف در دنیا رو به افزایش است و اغلب این خانوادهها دارای مشکلات فراوان هستند، در نتیجه فزونی این گروه از زنان به صورت یک مشکل اجتماعی مطرح می شود(خسروی، ۱۳۸۷). در واقع میزان وقوع آسیبهای روانی نظیر افسردگی، اضطراب و استرس در این گروه از زنان به گونه ای بالا است(معیدفر و حمیدی،۱۳۸۶) که نسبت به سایر زنان شادی کمتری را حس می کنند. به طوری که فقدان همسر و حامی موجب می شود که اکثر این زنان به ناراحتیهای روحی و جسمی دچار شوند. همچنین، کمبود معاشرت و تفریح به علت مسائل شهرنشینی در کلانشهر، مشکلات عاطفی آنها را میافزاید. اکثریت این قشر از زنان به علت عدم استقلال اقتصادی فاقد پایگاه اجتماعی مناسبی بوده اند تنهایی آنها نیز، شرایطی را ایجاد می کند که منجر به از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده پدری، کاهش نفوذ اجتماعی و حتی گاه تضعیف موقعیتها و فرصتهای اجتماعی فرد می شود(قنبری و همکاران،۱۳۹۰: ۱۱۶). به طوری که بنا بر نتایج بسیاری از تحقیقات، رفتارهای مشارکتی بسیاری از زنان سرپرست در مقایسه با زنان دیگر بسیار پایین است و این مسأله علاوه بر دلایل فرهنگی، ناشی از مسایل مربوط به تعدد نقشها و مسئولیت مدیریت خانواده میباشد. آنان خود را تأمینکننده نیازهای روحی و عاطفی فرزندان و سالمندان خانواده خود میدانند و براین باورند که برای فرزندان خود به عنوان تکیهگاه و پشتوانه به حساب میآیند(شادیطلب و همکاران، ۱۳۸۴). در نتیجه وضعیت طردشدگی مسأله مهمی است که این زنان بنا بر نتایج بسیاری از تحقیقات با آن مواجه هستند. در واقع عواملی مثل نداشتن منابع مادی، نگرش منفی افراد جامعه و دور شدن از روابط اجتماعی و فعالیتهای مدنی شرایطی را برای آنها ایجاد می کند که در وضعیتی نابرابر نسبت به دیگر اقشار جامعه قرار میگیرند در نتیجه دچار طرد اجتماعی خواهند گردید. ضرورت توجه به طرد اجتماعی و عوامل ایجاد کنندۀ آن در زندگی زنان سرپرست خانوار از آنجا ناشی می شود که در آن متغیرهایی مانند مسکن، بهداشت و سلامت و آموزش را میتوان ملاحظه کرد. مسائل و مفاهیمی همچون مشکلات مالی، نیازهای اساسی، تماسهای اجتماعی و ناخشنودیِ اجتماعی نیز در تعاریف آن به چشم میخورند(ابراهیمی،۱۳۹۱). در کل این پژوهش از دو جنبه نظری و کاربردی حائز اهمیت است: در بعد نظری مؤلفه های پژوهش حاضر همچون سایر مؤلفه های اساسی در حوزه اجتماعی، آزمون پارهای از نظریه های اجتماعی است که به طور صریح و یا تلویحی به تبیین نشاط، خوشبختی و سعادت مردم می پردازد و موجب بسط شناخت منظم رشته جامعه شناسی می شود. و در بعد کاربردی هم مطالعۀ علمی دقیق و مداوم موضوع این پژوهش، به ویژه در سطح ملی می تواند توجه اهل اندیشه را به میزان شادمانی در میان زنان سرپرست خانوار و عوامل مرتبط با آن یعنی عوامل ایجاد کنندۀ طردشدگی، جلب و به مدیران و برنامه ریزان اجتماعی و فرهنگی در انتخاب سیاستهای مناسب در زمینۀ شادمانی زنان سرپرست خانوار کمک کند. در مجموع، از نتایج این پژوهش می شود در عمل(سیاستگذاری و برنامه ریزی) هم سود جست. از اینرو با توجه به اهمیت پژوهشی موضوع مورد مطالعه، تحقیق حاضر در صدد بررسی و تحلیل احساس شادمانی و رابطه آن با عوامل ایجاد کنندۀ طرد اجتماعی در بین زنان سرپرست خانوار تهران است زیرا به نظر میرسد شناسایی آن دسته از عواملی که منجر به طرد اجتماعی این گروه از زنان می شود با احساس شادمانی آنها در ارتباط است. بدین منظور اهداف اصلی در این تحقیق به شرح زیر قابل تعریف می باشد:
۱-۵. اهداف تحقیق
-
- شناسایی و مطالعه دلایل و زمینه های احساس شادی و شادکامی در بین این زنان
-
- اندازه گیری میزان احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار تهران
-
- شناسایی منابع طرد و محرومیت اجتماعی این جمعیت و مکانیزم اثرگذاری آن بر شادمانی این زنان
۲-۱. مقدمه
آنچه در این فصل به آن پرداخته شده است: ابتدا ادبیات نظری پژوهش، که شامل نظریات مرتبط با شادمانی و طرد اجتماعی میباشد. در بخش مرور پیشینه تجربی پژوهش حاضر نیز تحقیقات انجام گرفته در رابطه با موضوع تحقیق در سطح داخلی و خارجی مدنظر قرار گرفته است و در نهایت چارچوب نظری، مدل تحلیلی و فرضایت پژوهش مطرح خواهد شد.
۲-۱-۱. بخش اول ادبیات نظری
۲-۱-۱-۱. مفهوم و نظریه های احساس شادمانی
در این قسمت به تاریخچه، مفهوم و تعاریف احساس شادمانی و ارتباط شادمانی با عواملی نظیر کیفیت زندگی، رضایت از زندگی، خوشبختی ذهنی، افسردگی، هیجان و نشاط اشاره خواهد شد تا گامی مؤثر در جهت پرداختن و دستیابی به مفهوم شادمانی صورت گیرد و همچنین ضمن اشارهای به وضعیت شادمانی جمعیت هدف، برای شناخت مهمترین عواملی که با احساس شادمانی این گروه در ارتباط است وارد نظریه های جامعه شناسی و دیدگاه صاحبنظران این حوزه خواهیم داشت. در آخر نتیجه گیری از نظریات شادمانی و ارتباط آن با طرد اجتماعی و عوامل تأثیرگذار بر آن، مطرح خواهد شد.
۲-۱-۱-۱-۱. تاریخچۀ شادمانی
اگر چه یک سنت دیرینه و طولانی اندیشه در مورد شادمانی وجود دارد، ولی باید گفت تنها در دورۀ نزدیک به عصر ماست که روانشناسی و علوم اجتماعی علاقۀ خود را به این موضوع نشان دادهاند. به صورت جدی از دهۀ ۱۹۶۰ به بعد بررسی کیفیت زندگی مردم و سنجش میزان احساس شادمانی و خوشبختی آنها در جوامع توسعهیافته شروع شد، دولتها به گونه ای قوی از انجام مرتب این سنجشها، چه به صورت مقطعی، چه به صورت طولی و سالانه حمایت کرده، در سیاستگذاریها و برنامه ریزیهای اجتماعی خود، به یافتههای آن روی میآوردند. تا حدی که امروز دامنۀ این پیمایشها به سطح بین المللی هم کشیده شده است(ازکمپ، ۱۳۷۱: ۹۱). همچنین در خلال دهۀ ۱۹۷۰، مطالعات مربوط به شاخص های اجتماعی امریکا[۱۳] با محوریت بررسی شادمانی مردم صورت گرفت(جعفری، ۱۳۸۳: ۱۶). در واقع در دو دهه گذشته پژوهش پیرامون شادی افزایش چشمگیری داشته است. مایرز[۱۴](۱۹۹۳) در کتابی با عنوان«به دنبال شادکامی[۱۵]» نوشته است: تعداد مقالات منتشر شده درباره شادکامی از ۱۵۰ مقاله در سال ۱۹۷۹ به ۷۸۰ مقاله در یک دهه بعد افزایش یافته است(علیپور، ۱۳۷۹).
۲-۱-۱-۱-۲. فضای مفهومی شادمانی
از جمله مؤلفه های درونی و عاطفی کیفیت زندگی، که نمود اجتماعی مییابد، پدیدۀ شادمانی است(اقلیما و نجفآبادی،۱۳۹۰: ۲). به این مفهوم از عهد باستان تا به امروز، به عنوان یکی از احساسات مثبت انسان توجه میشده است. افلاطون در کتاب جمهوری به سه عنصر در وجود انسان اشاره می کند که عبارتند از” قوۀ عقل یا استدلال[۱۶]، احساسات[۱۷] و امیال[۱۸] ". شادمانی از نظر افلاطون حالتی از انسان است که در آن میان این سه عنصر، تعادل و هماهنگی وجود دارد( آیزنک، ۱۳۷۸). جان لاک[۱۹] و جرمی بنتهام[۲۰] معتقدند که شادمانی مبتنی بر تعداد وقایع لذت بخش است(همان). ارسطو شادمانی واقعی را عبارت از زندگی معنوی میداند این فیلسوف بزرگ یونانی میگوید: عالیترین خوبیهای قابل دستیابی که چه مردم عوام و چه خواص بر آنان اذعان می کنند، شادی است. به عقیده وی دست کم سه نوع شادی وجود دارد، در پایینترین سطح، نظریه مردم عادی است که شادی همان لذت است، در سطح بالاتر از آن، شادی همان موفقیت و کامیابی است و نوع سوم شادی به زعم ارسطو، ناشی از معنویت است( همان). تعریف« شادی» در علوم کلاسیک عبارت است از هیجانی که در اثر محرکهای درونی و بیرونی، ارگانیزم را در جهت انبساط عضلانی و روانی سوق میدهد. ماهیت شادی در انسان غریزی است؛ اما نوع و چگونگی آن به یادگیری و متغیرهای محیطی و فرهنگی بستگی دارد (امیدنیا و همکاران،۱۳۸۹: ۱۶). اما شادی به معنای امروز آن، مفهومی است در درون مفاهیم گستردهتر مانند«خوشبختی» و «کیفیت زندگی»، به ویژه در جایی که کیفیت زندگی باید از نگاه بییننده دیده شود، علاقۀ دانشمندان اجتماعی را به سمت موضوع شادمانی سوق داده است(گالاتزر، ۲۰۰۰: ۵۰۲). در تعریف شادی، برخی به احساسات و عواطف توجه خاصی نشان می دهند و شادی را احساسات یا هیجانات مثبت قلمداد می کنند، مانند براد بورن[۲۱] که شادی را چنین تعریف می کند: میزان احساسات مثبت (خوشی و لذت و…) منهای احساسات منفی(ترس، استرس، دلهره و …). بعضی نیز تعریف شناختی از شادی ارائه می دهند. در این دسته از تعاریف، ارزیابی مثبت و رضایت از کل زندگی مطرح است. در تعاریفی نیز از ترکیب این دو تعریف استفاده می شود. آنچه مسلم است، این است که شادی به طورکلی، حداقل از سه جزء تشکیل شده است: وجود هیجانات مثبت، نبود تأثیرات منفی و رضایت. هریک از سه جزء یاد شده، قسمت مهمی از ساختمان شادی را تشکیل می دهد. دو مؤلفه اول، منعکس کننده جنبه های عاطفی است و به خوشی و لذت مربوط می شود؛ درحالی که مؤلفه سوم عمدتاً شناختی است و براساس ارزیابی از اوضاع زندگی فرد در حال و گذشته اوست. اجزای مربوط به خوشی و لذت شادی، به افزایش احساسات مثبت و کاهش احساسات منفی اشاره دارد؛ اما در زمینه مؤلفه شناختی شادی، ناهمگونی نسبی وجود دارد. این مؤلفه به دستیابی به هدف با تأکید بر رضایت از زندگی و معنا در زندگی مربوط می شود(گروبر[۲۲]، ۲۰۱۱).
لی انل کچین[۲۳]، مؤسس باشگاه شادی، شادمانی را این گونه تعریف می کند:
«شادی احساس بهزیستی درونی است که افراد را برای سود بردن از تفکرات، هوش، خودآگاهی، حس مشترک و ارزشهای معنوی توانا میسازد. شادی عبارت است از هیجان مثبتی که از دو بُعد رفتارهای اجتماعی و رضایت درونی تشکیل شده و می تواند احساس نشاط فرد را نشان دهد شادمانی بدین معنی است که شما به خودتان نشان دهید میتوانید کارهای را انجام دهید که فکرش را نمیکردی به شما انرژیای تزریق می کند که قدرت این را داشته باشید تا بر هر موقعیتی مسلط شوید. شادمانی بدین معنی است که شما به خودتان و دیگران احترام بگذارید. شادمانی یعنی اینکه شما میتوانید صبور باشید به منظور دستیابی به چیزی که میخواهید، بدین خاطر که به زودی به آن خواهید رسید»(زارعی و همکاران، ۱۳۸۸: ۶ و رنجبر،۱۳۹۱: ۶۸).
با توجه به تعریف مارتین [۲۴]، شادی فراتر از دریافت لذت های فوری و لحظهای است. شادی حالتی است که فرد در آن حالت، به این احساس و باور میرسد که زندگی او در مسیری صحیح و خوب جریان دارد(علوی، ۱۳۸۸). در کل شادی موهبتی است که ارزش آن برای کسی که دچار گرفتاری و افسردگیها شده است، بیشتر است. شادی موضوعی کاملاً فردی نیست و تا حدودی یکی از خواص جامعه است. شادی جامعه تابعی از عوامل است که بیشتر آنها در جمع تجلی می یابند(آرگایل، ۱۳۸۹: ۱۲۷). شوآرتز و استراک معتقدند که شادکامی علاوه بر جزء عاطفی و شناختی، جزئی اجتماعی نیز دارد که گسترش روابط اجتماعی با دیگران و افزایش حمایت اجتماعی را به دنبال دارد(جوکار و سپهری، ۱۳۸۵). مایرز و دینر(۱۹۹۵) میگویند که وقتی از مردم پرسیده می شود، فرد شادکام چه کسی است، در پاسخ، به شبکه ی حمایتی از روابط زندگی فردی در یک فرهنگ اشاره می کنند که به تعبیری مثبت و خوشبینانه از رویدادهای زندگی میانجامد(گروسی و همکاران، ۱۳۸۵).
در مجموع میتوان اظهار داشت جامعترین و در عین حال عملیاتیترین تعریف شادمانی را وینهون[۲۵](۱۹۸۸) ارائه میدهد. به نظر او، شادمانی به قضاوت فرد از درجه یا میزان مطلوبیت کیفیت کل زندگیش اطلاق میگردد به عبارت دیگر شادمانی به این معناست که فرد چقدر زندگی خود را دوست دارد. در تعریف وینهون از شادمانی چند عنصر وجود دارد که به اختصار توضیح داده می شود(میرشاه جعفری و همکاران، ۱۳۸۱: ۵۱).
_ درجه یا میزان[۲۶]
واژه شادمانی بیانگر ارزیابی کمال مطلوب از زندگی نیست، بلکه بیانگر یک درجه یا میزان است؛ همانند مفاهیم طول و وزن، بیشتر یا کمتر بودن چیزی. به عبارت دیگر، واژه شادی، میزان خوشایندی زندگی را می رساند.
_ شخصی بودن[۲۷]
واژه شادمانی صرفاً برای توصیف حالت یک فرد به کار میرود و قابل تعمیم به اجتماعات، اشیا و وقایع نمی باشد. بنابراین اگر بخواهیم شادمانی یک ملت را مورد بحث قرار دهیم، بهتر است بگوییم اکثر شهروندان آن کشور خود را شادمان تصور می کنند.
_ قضاوت[۲۸]
واژه شادمانی وقتی به کار میرود که فرد دربارۀ زندگی خود یک قضاوت کلی می کند. قضاوت به یک فعالیت عقلانی اشاره دارد. قضاوت کلی یعنی ارزیابی تجارب پیشین و پیش بینی تجارت آتی. به عبارت بهتر، شادمانی جمع ساده لذات نیست، بلکه شناختی است که فرد از بررسی تجارب مختلف به دست میآورد. واژه شادمانی برای اشاره به جنبه خاصی از زندگی به کار نمیرود، بلکه کل زندگی فرد را مدنظر دارد. البته به این معنی نیست که تمام وقایع زندگی خود ارزش یا وزن واحدی داده شود، بلکه منظور این است که فرد برای ابراز میزان نشاط خود، برداشت خود از یکی از ابعاد و وقایع زندگیش را ملاک قرار می دهد.
_ مطلوبیت[۲۹]
در تعریف شادمانی منظور از خوشایندی، ارزشمند و دوست داشتنی بودن زندگی از طرف خود فرد می باشد. اسگود(۱۹۷۱) در این مورد چنین می گوید: « در تمام فرهنگ ها مصادیقی از خوبی و بدی وجود دارد که افراد آن جوامع طبق این مصادیق خوشایندی یا ناخوشایندی زندگی خویش را مورد قضاوت قرار می دهند »( همان ).
فرم در حال بارگذاری ...