تاکید بر میونهروی و دوری از زیاده روی و کوتاهی تا اونجاست که طبق دینکرد زیاده روی و و کوتاهی رو عامل بر هم زننده جهان مینوی می شه.[۳۶۲] در مقابل میونهروی باعث زندگیه:
EN-?z EdoN kU az paymANigih fCoNICN, Ud az fCoNiCN , Ud az cIC xwEC NIgAh dACTaN bawaNdagih, Ud az bawaNdagiH rAdih, Ud az rAdih frAxwih, Ud az frAxwih ziNdagih bawEd.
این هم اینطوریه که از پیمان سازگاری و از سازگاری [چیز خود نگاه داشتن] و از چیز خود نگاه داشتن کمال و از کمال رادی و از رادی فراخی و از فراخی زندگی باشه.[۳۶۳]
فصل چهارم
اخـلاق کاربـردی در اندرزنامههای پهلوی
۱٫ چیستی و چگونگی اخلاق کاربردی
اخلاق کاربردی[۳۶۴] یکی دیگه از شاخه های علم اخلاقه. این رشته از اخلاق به صورت نظاممند الان اون، در قرن بیستم میلادی و در دهۀ هفتاد مورد توجه محققان قرار گرفت. با این حال از عهد باستان تا نیمۀ دوم قرن بیستم هم در میان عقاید فیلسوفان و حکماء به صورت جسته و فرار کرده میتوان اشاره هایی رو به اخلاق کاربردی پیدا کرد. وقوع جنگها، خشونتها و بی عدالتیهای جورواجور در نیمۀ دوم قرن بیستم تا کنون باعث شد تا از اهمیت نگاههای کلی و ذهنی به اخلاق کم شده و بیشتر بر کاربرد اخلاق در زندگی انسانی تمرکز شه. از اینرو محققان تعاریف مختلفی رو از اخلاق کاربردی ارائه دادن که بعضی از اونها عام و بعضی به صورت جزیی هستن. مثلا آمده که اخلاق کاربردی یعنی کاربست نظریه های اخلاقی کلی در موضوعات اخلاق که با بیطرفی همراه شه. در تعریف کلیتر هم گفته شده که اخلاق کاربردی یعنی هر گونه کاربست انتقادی روشهای فلسفی واسه امتحان تصمیمات عملی اخلاقی و روبرو شدن با مسائل، رفتارها و سیاستهای اخلاقی در حرفهها، تکنولوژی و حکومت و چیزای دیگه ای به جز اینا.[۳۶۵] به دیگر بیان، رسالت اخلاق کاربردی، جا انداختن اخلاق در بستر جامعه س.
اخلاق کاربردی رابطه مستقیمی با اخلاق هنجاری داره؛ چون اخلاق هنجاری تلاش داره تا اصول اخلاقی و معیارهای خوب و بد، درست و نادرست و وظیفه رو به دست آورد که خود بستری واسه هنجارهای اخلاقی کاربردیه. از اینرو اگر تفکری براساس نتیجه یا وظیفه و یا فضیلت شکل گیرد، مطمئنا در تصمیم گیری اخلاقی میتونه اثر گذار باشه. مثلا اگه میان دو کشوری که جنگ در گرفته صلح برقرار شه، غایتگروان خواهند گفت که وقتی میتوان به این صلح معتقد بود، که این صلح واسه مردم خیر رو به همراه آورد و هروقت صلح خالی از این فایده شد، میتوان اون رو نقض کرد. در برابر قانونگرایان خواهند گفت که وفای به عهد از اموریه که ذاتاً خوبه و از اینرو نباید مصلحتاندیشی رو در این مورد وارد ساخت. یا این که مریضی به دکتر مراجعه کرده و دکتر میفهمد که اون به زودی خواهد مرد. در این حال اگه واقعیت رو به اون بگه اون رنج میبره و اگر این حقیقت رو از اون مخفی کنه، به بیصداقتی متهم می شه. یه سودگرا که معتقد به جفت و جور آوردن بیشترین سود و کم کردن درد و الم انسانیه، حکم به مخفی کردن این مریضی میدهد و در مقابل یه وظیفهنگر براین باور میشه که راستگویی یه اصله، و باید راست گفت ولو اونکه افلاک به هم ریزد، پس در این مورد باید راستگو بود و حقیقت ماجرا رو به مریض باید گفت. یه فضیلتگرا هم میگه که باید به عامل نظر کرد. اگه عامل فضیلتمند باشه، عمل هم فضیلتی میشه و اگه نه رذیلتی میشه.
همونگونه که اشاره داشتهان، اخلاق کاربردی دارای چند ویژگیه که اون رو از دیگر رشته های اخلاق جدا میسازه. یکی از این ویژگیها پرداختن به جزییات اعمال و زمینه های اونهاست. یکی دیگه هم توجه مستقیم به موضوعات عملی و کاربردیه. اخلاق کاربردی هم اینکه تلاش داره تا راه حلی کاربردی رو در حل مسائل و کانون بحرانهای اخلاقی پیدا کنه و از این رو به نقطه نظرهای جدید که بوجود آمدۀ از تکنولوژی هستن هم می پردازه. اخلاق کاربردی تلاش داره تا پاسخی نوین و عملی به اختلافات اجتماعی و بعضی مسائل چالشی دیرین دهد. و دست آخر اون که اخلاق کاربردی همتش نهادینه ساختن اخلاق در میان جوامع و گروه های خرد و کلانه.[۳۶۶]
سنت اندرز، در ایران هم به خاطر همهگیر کردن اخلاقیات صورت پذیرفته س و همونگونه که قبل از این گفته شد، در اندرز قرار بر رشد آدمی از سطح معرفت به سطح آدم فضیلتمنده. از این رو در این اندرزها علاوه بر موضوعات اخلاق فردی و تربیتی از موضوعات بهداشتی، زیست محیطی، اخلاق شهریاری، آموزش و تربیت، شهروندی و چیزای دیگه ای به جز اینا هم سخن به میان آمده. اصرار بر این مسائل کاربردی با بوجود اومدن اسلام از بین نرفت و بعدا در بستر اسلام آثاری چون مرآۀ الامراء و نصیحه الملوک، نوادر الطبیّه و ابواب فقهی دور و بر حقوق الحیوان و حقوق الدابه، خلق گردید.
موضوع تاریخ و چگونگی شروع مشاغل و حرفهها از موضوعاتیه که پیدا کردن تاریخ دقیق و موثقی واسه اون سخت میکنه؛ اما چیزی که مشخصه اینه که ایرانیان مثل دیگه آریاییان مردم رو به طبقه های اجتماعی تقسیم میکردن. روحانیون اولین طبقه از این اجتماع بودن و در طبقه دوم پادشاهان قرار داشتن و طبقات بعدی شامل کشاورزان و صنعتگران بود یکی از راه حلهای اخلاقی جامعه، همون مسئله طبقه و کاست اجتماعی بود. به نظر می آید که پس از داریوش هخامنشیان کمکم حرفهها در ایران رواج پیدا کردن و دین زرتشتی هم میباید واسه اونها راه حلی اعتقادی و اخلاقی مییافت. از این رو دو طبقۀ ارتشتاران و روحانیان که از اهمیت بیشتری بهره مند بودن، مورد دقت بیشتری واقع شدن و طبقات بعد هم در پایین واقع شدن. باحال اون که تصور دین- دولت با برافتادن ساسانیان از بین نرفت و پس از اسلام هم ما تماشاگر ظهور و بروز این اندیشه در میان آثار اخلاقی بعد از اسلام بودهایم. مثلا در متنی اخلاقی به نام «فرائد السلوک فی فضائل الملوک» که ً در ۶۱۰ هجری نوشتن پیدا کرده اومده:
آفریدگار با نگاهی از سر احسان، گروهی از آدمیان رو جدا از هم کرد، اونا رو به لطف خاص خود محاصره کرد و نور نبوت رو بهش ارزانی فرمود و قبای مأموریت روحانی رو بر قامتشون پوشوندین. آفریدگار هم اینکه از راه مشیت حکیمانۀ خود گروهی از بندگان خود رو انتخاب کرد و ایشون رو به افتخار عقل از بقیه جدا ساخت و به زیور فرّ الهی آراستهشون کرد و پرتو فر شهریاری رو بر ایشون افکند و اونا رو در جبروت کبریایی جای داد.[۳۶۷]
در ادامه نویسنده درباب توجیه اخلاقی اعمال پادشاهان اعلام میداره که خدا به اونا شمشیر داده تا که با شمشیر بُرّان خشم، سر از تن هرکی که از اون راه منحرف شه و رهنمودهای پیامبر رو ندیده گیرد جدا کنن و با شمشیر داوری دُر و گوهر بستُرند.
با در نظر گرفتن اهمیت شهریاری بیشتر اندرزهای عملی به این طبقه اختصاص داره .اینو هم به این موضوع دقت لازم رو به عمل بیارین این که اندرزهای بسیاری وجود دارن که مخاطب اونها میتونه گروههایی از مردم جور واجور باشه، اما چیزی که کار رو کمی سخت میکنه اون هستش که در خیلی از موارد مخاطب اندرزها مشخص نگردیده س، پس دسترسی به اخلاق حرفهای این اندرزها رو با سختی مواجه میسازه. از این رو باید به دنبال راه حلهایی بود تا این اندرزها بیرون اومده و مشخص گردند. یکی از این راهکارا توجه دقیق به کلمات اندرزیه که در هر اندرز به کار رفته. این بدون جهته که در تاریخ ساسانیان که همزمان با فارسی میانه س منصبهایی چون، روحانیت، قضات، موبدان و هیربدان، معلمان، جنگاوران، کارکنان ادارات، پزشکان، شعرا، اختر شناسا، کاتبان و نویسندگان و مشاغل مربوط به طبقۀ کشاورزان و صنعتگران وجود داشته که در بررسی اندرزها باید اونها رو در نظر داشت. نقطه نگاه دیگه رو باید در فضای عمومی حاکم بر هر شغل یافت. مثلا کتابت با گزارهای اخلاقی چون صداقت و رازداری در ارتباطه. پس هرجا که نامی از صداقت و یا راز داری به میان آمده باید دقت شه که در اندرز مواردی دیگه رو که به اخلاق حرفه ای در کتابت اشاره دارن میتوان یافت یا خیر؟
در ادامه تلاش میشه تا چگونگی اخلاق کاربردی به کار رفته در این اندرزها رو بررسی کنیم؛ اما قبل از ورود به اینجور مطلبی میبایست کمی دور و بر صفات و سجایای اخلاقی که اندرزنامهها بدون پرداختهان اشاره شه و بعد سرفصلهای اخلاق کاربردی این اندرزها مورد بررسی بیشتر قرار گیرند.
اندرزهای پهلوی به صورت گسترده در صدد بیان و تبیین صفات اخلاقی هستن. اصولی چون راستگویی، میونهروی، رادی، خوبی، کوشایی، کمال، عدالت، قناعت، سازش، سخاوت، بهدینی، دوستی، دلیری، شرم، خوشحالی و راضی بودن، مهر، دلسوزی، بخشش، شادی و خرمی، مشورت، پاکیزگی، محبت نسبت به همسر، آبادانی، شهادت درست، عهد و پیمان، دستگیری، پادشاهی خوب، قیام واسه نابودی دشمنان، آزاد مردی و بزرگ مردی، دادستانی، مردمداری، رادی، خواستاری فرهنگ و صفات بسیار دیگه، همه بر این اشاره دارن که آدمی واسه نجات باید راه اخلاق رو بپیماید. این وسط خیلی از این صفات باید زیر نظر بعضی اصول و مفاهیم کلی قرار گیرند.
در نظام اخلاق کاربردی اندرزنامهها چگونگی قرار گرفتن این اصول بیان نشده، با این حال اندرز دهنده در بعضی از موارد خود این اصول رو به روشنی ذکر کرده و در یه سری های دیگه هم به کمک قرائنی میتوان این اصول رو استخراج کرد. اما طرفۀ سخن در این اندرزها اون هستش که در اندرزها قراره آدم، در آخر روح خود رو بپروراند و از این ره ایزدان رو کمک کرده و خیر رو واسه گیتی و تموم موجودات خوب به ارمغان آورد. به دیگر بیان، در اندرزنامهها از یه جور صفات اخلاقی نام برده شده که اونها رو میتوان در زیر اصول کلیتری مثل دین، خردورزی، میونهروی، کوشایی، اختیار و اصول دیگری مثل این یافت. خود این اصول هم میباید تو یه جهت به کار بسته شن و اون نجات روونه. چیزی که در ادامه میاد در واقع تلاشیه واسه نمایاندن این واقعیت که اخلاق، رکنی اساسی در فهم جامعه زرتشتی باستانه. رکنی که حتی واسه نوشتن تاریخ فرهنگ و تمدن و حتی سیاست این مرز و بوم هم نباید از اون غافل بود.
۲٫ اخلاق شهریاری
اندرزهای شهریاری یکی از مهمترین جلوههای اخلاق شاهانه در ایران باستانه. در اندیشه مزدیسنی شهریاری با ایزد خشثره در هم تنیده شده. ایزدی که ما از اون به عنوان شهریور یاد میکنیم، ایزد آسمون و فلزات هم هست که با جنگاوران رابطه تنگاتنگی داره. ً اون در شروع با جنگ در رابطه بوده ولی در بندهش اون به عنوان ایزد حامی فقرا و بیچارگانه.[۳۶۸] اما به صورت کلی میتوان گفت که خشثره وظیفه اش دفاع از شهریاریه تا با کمک اون صلح رو نگه داشته و دین رو کمک دهد.[۳۶۹] در سنت زرتشتی و از همون اول پیدایش این دین، گشتاسب دین زرتشت رو قبول می کنه و تلاش در پیشرفت اون داره. همین امر هم خشم ارجاسب رو برانگیخته و گشتاسب مجبور به جنگ با ارجاسب میشه.
اندیشه توأمانی دین و دولت بخش اساسی حکمرانی در ایران به حساب می آید. این همراهی به روشنی در سخنان پادشاهان ایرونی ذکر گردیده. مثلا، داریوش هخامنشی پیروزی خود رو مدیون کمک اورمزد و مغان میدونه.[۳۷۰] در دوران ساسانی هم دین مظهر و تاج شاهان ساسانیه. اونا بازم که خود رو موظف به ایجاد نظم و عدالت میکردن، خود رو هم پاسداران دین میپنداشتند. اردشیر اول گوید:
بدون که دین و شاهی همراه یکدیگرند و یکی از دیگری بی نیاز نیس. دین پایه ملکه و ملک نگهبان دینه. هرچه رو پایه نباشه معدوم شه، هرچه نگهبان نداشته باشه پوچی گیرد.[۳۷۱]
در سنت زرتشتی، دین تو یه نفر و شهریاری هم تو یه نفر گرد آمده. اگه پادشاهی از اونِ جم، گرشاسب و اردشیر بوده وظیفۀ دین هم بر دوش زرتشت و آذرباد مهراسپندان و تنسر و کرتیر قرار داشته. اما ً تو یه مورد میتوان نشانی یافت که دین و دولت تو یه شخص گرد آیند. طبق فرجامشناسی زرتشتی تنها سوشیانسه که دین و دولت هر دو رو با همدیگه داره. با تموم این تفصیلات توأمانی دین و دولت موضوعیه که در کتابهای پهلوی از اون غفلت نگردیده س. مثلا در گزیدههای زادسپرم[۳۷۲] و دینکرد سوم[۳۷۳] به ضرورت این تعامل اشاره گردیده. دینکرد سوم در توضیح این ماجرا میگوید:
Abar xwadAyih Ud dEN NIgEz i w?h-dEN
hAd xwadAyih dEN Ud dEN xwadAyih ] ham-[ d?hAN asTih. Az w?h-dEN NIgEz.
aNdar hAN wAzag awECN-?z haNbasAN kEC padEC ham-dAd?sTANih pad hAN i-CaN xwadAyih abar dEN. dEN abar xwadAyih wINArdagih kEC, oh-?z w?hAN-dEN fragAN-bUN wAzag AsTawANih abar ohrmazd-baNdagih, m?hENICN i dEN EwAg az dId a-wIsANICN.
Er xwadAyih m?hNIdArih az dEN, ohrmazd baNdagih mazdEsNIh ] i[ dEN az xwadAyih. U-CAN abEr-Tar brAzICN sud ] i[ m?hEN o dAmAN. Pad hamih i xwadAyih Ud w?h-dEN, rAsT xwadAyih: Ud pad hamih] i[ w?h-dEN Ud rasT xwadAyih. w?h-dEN ]Ud xwadAyih[ ham-NAf.
c?oN xwadAyih dEN ] Ud[ dEN xwadAyih ]ham-[ d?hAN, aoN a-xwadAyih ag-dENih-?z U dag-dENih a-xwadAyih-?z.
درباره پادشاهی و دین از توضیح دین بهی.
پادشاهی دین و دین و پادشاهی هم میهنان یکدیگرند. از نگاه دین بهی.
دربارۀ این موضوع حتی کسایی که عقیدۀ متفاوت دارن با همدیگه همسخنان که پادشاهی بر شالودۀ دین ساخته شده و دین بر شالودۀ پادشاهی. پس آموزۀ مربوط به بنیاد دین بهی اون هستش که هیچ جداییای میون این دو چیز وجود نداره: اعتراف به بندگی اورمزد و گستراندن دین.
دینگستری ایرانیان از دینه؛ (که باعث می شه) مردم بندگان اورمزد باشن و مزدایی بودن دین از پادشاهی باشه. درخشش والای اونها سود فراوانیه که واسه آفریدگان دارن. فقط با آمیختن پادشاهی و دین بهی، پادشاهی برپاست. با آمیختن دین بهی و پادشاهی راست، دین بهی (و پادشاهی) خویشاوند شن.
هم اینکه چون پادشاهی دین و دین پادشاهی هم میهن یکدیگرند، پس نبود حکومت و بد دینی، و بد دینی و نبود حکومت هم (هم میهن همدیگه) هستن.[۳۷۴]
اخلاق شهریاری به دنبال جواب به دو سؤال اساسیه؛ یکی این که کی باید حکومت کنه؟ و دیگه اون که چیجوری باید بر مردم حکم راند؟ این دو سوال، که سؤالهایی هنجاری ان و چون در سیاست هم از اونها بحث می شه، به محلی واسه تلائم اخلاق و سیاست تبدیل شده.[۳۷۵] در اندیشۀ مزدیسنی، شهریاری میتونه خوب یا بد باشه. چون آدم امکان خوب و بد شدن رو داره. از این رو در سنت زرتشتی فرمانروایان خوب از موهبتی الهی به نام فرّ کیانی بهره مند بودهان. فرّ کیانی، توجه خاص اورمزد به یه فرمانروا رو میرساند، پس شهریار وظیفه ای بس سنگین داره. همونگونه که در میدون جهان کبیر اهورهمزدا شهریاری رو داره،[۳۷۶] در میدون جهان صغیر هم آدم موضوع اصلیه، پس باید واسه اداره جامعه هم زمام کار بدست شهریاری باشه. چون جامعۀ بدون شهریار، بینظم میشه که خود خلاف حکمت و خواست الهی و نظم اشهه.[۳۷۷] پس حاکم از اونو که حافظ نظمه، باید مورد توجه خاص اورمزد باشه. به بیان دیگه پادشاهی خوب وظیفه داره تا از جهان اورمزدی دفاع کنه. وقتی که شهریاری به شاهی خوب رسد، نتیجهاش رامش و آسایشیه که به برکت اون شاه ایجاد میشه. اینجور شاهی رستگاری و شکوهمندی واسه همه رو به ارمغان میاره. در متنی پهلوی پادشاه، مسئول تن و روان آدمها دونسته شده؛ چون به دلیل نیکویی شهریار تن مردم پاییده میشه و به دلیل خوبکامی شهریار، روان مردم رستگار میشه. برآیند اینجور پادشاهی راهبری درست جهان و آبادانی اون میشه. در نقطه مقابل، از بد نهادی شهریار، تن مردم تباه میشه و از بد نهادی روان اون هم روان مردم به پوچی کشیده می شن و نتیجۀ اون چیزی جز پوچی جهان مادی نخواد بود.[۳۷۸] این بدون دلیله که آیین ایزدی نگاه داشته نمیشه و ظلم و ستم ارزانی جامعه خواهد گردید. پس اینجور شهریاری به عروسک خیمه شب بازی میموند که ادارهاش به دستان اهریمنانه. از همین جاست که اندرزهای پهلوی هم بر مسئلۀ شهریاری خوب بسیار تأکید دارن تا اونجا که اندرزبُدان رو به درون دربار شاهی وارد کرده و قرار رو بر اون گذاشته که شاهان همیشه از مواعظ اونا بهره جویند.
با جستجو در اندرزنامهها می بینیم که از اخلاق شهریاری در سه بخش سخن به میان آمده. یکی رابطه شهریار با خود و صفاتی که باید در درون شهریار موجود باشه و دیگری رابطه شهریار با رعایا و بخش سوم اخلاق جنگ و صلحه. که امروزه بیشترً این بخش جدای از بخشهای دیگه مورد بررسی قرار میگیرد. در این نوشته ما هم سنت متأخر رو پذیرفته و اون رو جداگونه مطرح انجام میدی.
۱٫۲٫ اخلاق شخصی شهریار
یکی از ویژگیهایی که یه شهریار باید دارای اون بوده و واسه اون تلاش کنه، خرده. در گاهان، اورمزد با نام اهورهمزدا شناخته شده که ترکیبی از دو واژه اهوره و مزدا به معنی سرور داناییه. از این رو لازمۀ شهریاری خوب هم، خردمندی و خردورزیه. چون شهریار در مقام ایزدیه و صلاح و فساد اون سرنوشت اقلیمی رو عوض انجام میده. اورمزد با خرد خود عالم رو خلق میکنه، پس شهریار هم در تلاش های خود واسه آبادی جهان هم باید اسلحه خرد رو به دست گیرد. از پایهً حضور مشاوری خردمند در کنار یه پادشاه هم که چیزی اساسی میکرده، بر همین موضوع تاکید داشته.
شهریاری از زاویۀ دید اندرزنامهها موهبتی الهیه که پیش شهریاران خوب به ودیعت گذارده شده. شهریاری چیزی گیتویه که با انجام کار خوب میشه روان رو نجات داد و مینو رو خرید. پس شاهنشاه همیشه باید در خاطر داشته باشه که هر کار اون در عالم اثر خواهد گذراد.
یکی دیگه یاد کردنِ همیشگیِ شهریاری نپایندهه؛ چون به دلیل یادآوردِ [همیشگی] شاهنشاه به نپایندگی شهریاریه که کشوربانان دانا [بی]بهره بودن شهریاری نپاینده رو در برابر از اونِ خود کردن روانِ پاینده هیچوقت فراموش نمی کنن(a-moCICNih) [از اونِ خود کردنیای که با] جفت و جور آوردن آبادانی فراخ، [یعنی] خوشحالی و راضی بودن همهگیر و سترگ بر جهانیان [زیر فرمون] شاهنشاه (oy dahIB?d) شدنیه.[۳۷۹]
در متنی دیگه گفته شده که:
این [است] که در پادشاهی و توانگری مست نباش چه همیشه خوب[ی] از این رو به اونو بشه و گزند و نیازمندی بیشتر به کسی رسد که در پادشاهی و توانگری مست شه.[۳۸۰]
در مینوی خرد هم آمده: «به قدرت اعتماد مکن چه آخرسر بیقدرت بایدت بودن».[۳۸۱]
شهریاران باید از خاندانهای نجیب باشن تا بتونن مورد پسند جامعه شن. در شهریاری نژاد اصلی بسیار مهم محسوب شده که چیزی وراثتی و نه اکتسابیه.[۳۸۲] در اندرزها گفته شده که اصالت جوهرۀ شهریاریه،[۳۸۳] اما با این حال پادشاهی خوب از دین جدا نیس و پادشاه باید یکی از معتقدان به دین باشه. واسه نمونه در اندرزنامهها، فردی واسه پادشاهی مناسب دونسته شده که دشمنی با زرتشت نداشته باشه [۳۸۴]و دیندار و دینیار باشه.
بعضی صفات دیگه که اندرزها واسه پادشاهان بر شمردهان از این قرار میباشه. پادشاه اصل مشورت رو فهمیده و خود رو مجبور به اون بدونه. خوب فرمانی اون موجب خوب بهرهایاشه[۳۸۵] از نشونههای اینجور شخصی اون هستش که خود رو مجبور به مصاحبت و همنشینی با نیکان میدونه.[۳۸۶] اون موقع گماردن مأموران باید ویژگیهای اخلاقی رو دید کنه. مثلا واسه پیغام رسانی باید راستگویی دید شه.[۳۸۷] یا واسه منصب رییس زندان، بزرگِ مردم و مردی حواس جمع رو انتخاب باید کرد و از انتخاب کردن آدم بیرحم رو واسه زندانبانی دوری کنه.[۳۸۸] پادشاه نباید عجول باشه، مخصوصاً در پادافره مجرمان.[۳۸۹] شهریار شخصی مدیره پس اون رو تدبیر شاید.[۳۹۰] از رذائل اخلاقی مثل کبر و غرور،[۳۹۱] خشم،[۳۹۲] بی رحمی و استبداد،[۳۹۳] زیاده روی و کوتاهی،[۳۹۴] آز، خشونت به دوره.[۳۹۵]
عیب نظامیان ستم و آزار و پیمانشکنی و نابخشایندگی و خشونت و تکبر و تحقیر دیگرونه.[۳۹۶]
یا در جای دیگه آمده:
فرم در حال بارگذاری ...