* * *
هرچند دنى طبع کند کسب غنا از فطرت پست باشدش حکم گدا[۸۰۱]
از مردم دون امید احسان عبث است خاریدن سر نیاید از ناخن پا
* * *
اى غایب[۸۰۲] آشکار چون ذات خدا در عین خفا به چشم معنى پیدا
ما در[۸۰۳] دل و جان منتظر روى توایم بردار نقابى و خدا را بنما
* * *
فردوس منور از جمال زهرا[۸۰۴] ایمان شده کامل از کمال زهرا
زان شاهد دین چهره به خوبى افروخت گلگونه اوست رنگ آل زهرا
* * *
در حضرت فقر دستگاهى عجب[۸۰۵] است شأن[۸۰۶] عجبى شوکت و جاهى عجب[۸۰۷] است
با وسعت دل وسعت دنیا هیچ است[۸۰۸] در عالم خود فقیر شاهى عجب[۸۰۹] است[۸۱۰]
* * *
پیرى چو رسید عیش و عشرت عبث است دندان چو نماند حرص نعمت عبث است
گردد به سحر ستاره چرخ نهان با موى سپید فکر زینت عبث است
* * *
در دیده عارفى که جانش به صفاست کثرت همه از جلوه[۸۱۱] وحدت برپاست
یک شمع هزار مىنماید به نظر در آینهخانه این حقیقت پیداست
* * *
عالم که بود ظهور اسما و صفات از کثرت او خلل نیفتد در ذات
دریاب که از قدیم و[۸۱۲] حادث رمزیست لوح محفوظ و[۸۱۳] لوح محو و[۸۱۴] اثبات
* * *
آیینه توست[۸۱۵] چشم بازى که مراست پیرایه نازى[۸۱۶] است نیازى که مراست
بىچشم توان دید جمالى که تراست بىگوش توان شنید رازى که مراست
* * *
این عالم با همه شئون و[۸۱۷] درجات ذاتى است عیان به رنگ اسما و صفات
هرگز نشود عدم وجود اى غافل تحصیل[۸۱۸] حاصل است[۸۱۹] نفى و اثبات
* * *
آن چشم و چراغ مصطفى را عشق است وآن جلوه نور مرتضى را عشق است
خورشید سپهر کبریا را عشق است یعنى صوفى باصفا را عشق است
* * *
مردى که نشد[۸۲۰] مریض حرص و شهوت هرگز ضررش[۸۲۱] نمىرسد از دولت
در اهل دل و اهل دول گر نگرى فرقى نبود به غیر حرف علت
* * *
در حضرت دوست کار من تسلیم است برخاستنم از سر جان تعظیم است
از داغ کسى باغ و بهارى شدهام این آتش عشق نار ابراهیم است
* * *
در چشم کسى که صاحب عرفان است واجب پیدا به صورت امکان است
زانگونه که حرف و صورت خیزد ز نفس پیدایى خلق[۸۲۲] از نفس رحمان است
* * *
از درّ نجف مباش غافل اى دوست بى رمزى نیست شکل مویى که دروست
یعنى که ره کعبه دین شاه نجف چون آینه روشن است و باریک چو موست
* * *
گویم سخنى از غلطاندازى دوست هرچند که راز من و او سرّ مگوست[۸۲۳]
آیینه دل صورت او را دارد گویم او نیست باز مىگویم اوست
۲ـ۲ـ۱. قید متصل و انواع آن
هرگاه قیدی همراه لفظ مطلق و بدون واسطه ذکر شود و مفهوم مستقلی نداشته باشد بلکه هر دو لفظ یا عبارت با هم یک جزء از کلام را تشکیل دهند، آن را قید متصل گویند. قید متصل دارای انواع مختلفی است که مهمترین آنها عبارتاند از:
نکته: در مواردی ممکن است هر یک از قیود بالا در یک عبارت جمع شوند؛ مثلاً در آیه: «ما محمد الّا رسول»[۴۴] علاوه بر استثنا، محصور بودن را نیز شامل میشود.
۲ـ۲ـ۲. قید منفصل
قیدی است که در کلامی مستقل ذکر شود، به گونهای که جزئی از کلام مطلق محسوب نشود. برای مثال، اگر لفظ مطلقی در قرآن کریم وارد و در روایات به قید آن تصریح شده باشد و یا اگر لفظ مطلق در یک ماده قانونی، و قید آن در ماده یا قانون دیگر آمده باشد، در چنین مواردی قید را «قید منفصل» مینامند.[۴۵] مانند ماده ۱۲۷۵ ق. م. که مقرّر میدارد: «هر کس اقرار به حقی برای غیر کند ملزم به اقرار خود خواهد بود»؛ در حالیکه در ماده ۱۲۶۸ همان قانون آمده است: «اقرار معلق، مؤثر نیست». همچنین در ماده ۱۲۶۹ این قانون بیان شده است: «اقرار به امری که عقلاً یا عادتاً ممکن نباشد و یا بر حسب قانون صحیح نیست اثری ندارد». دو ماده مذکور، قید منفصل برای لفظ «اقرار» که دارای اطلاق میباشد، محسوب میشوند. مثال دیگر اینکه در ماده ۴۶۷ ق. م. آمده است: «مورد اجاره ممکن است اشیاء یا حیوان یا انسان باشد». در اینجا هر یک از الفاظ، اشیا، حیوان و انسان دارای اطلاق میباشند. ولی در ماده ۴۷۰ این قانون بیان شده است: «درصحت اجاره، قدرت بر تسلیم عین مستأجره شرط است» و یا در ماده ۴۷۱ همان قانون مقرّر شده است: «برای صحت اجاره باید انتفاع از عین مستأجره با بقای اصل آن ممکن باشد». دو ماده اخیر قید منفصل برای لفظ «اشیا» در ماده فوق، به شمار میآیند.
۲ـ۳. الفاظ مطلق
از جمله مباحثی که علمای اصول در ضمن مباحث خود به آن پرداختهاند، الفاظی است که از آنها میتوان استفاده اطلاق نمود. در مجموع، آنچه که میتواند مطلق یا مقید واقع شود، عبارت است از: اسم، اعم از نکره و معرفه، جزئی و کلی، اسم جنس و اسم شخص، مفرد و جمع. مثلاً در ماده ۳۸ ق. م. که مقرر شده است: «مالکیت زمین مستلزم مالکیت فضای محاذی آن است…»، کلمه زمین مطلق است و شامل هر گونه زمین اعم از مسکونی و غیر مسکونی، زراعتی یا غیر زراعتی میشود؛ و کلمهای است نکره، کلی، اسم جنس و مفرد. در ماده ۸۷۲ ق. م. که میگوید: «اموال غائب مفقود الاثر تقسیم نمیشود…»، کلمه اموال جمع، اسم جنس، کلی و نکره است. یا در ماده ۱۰۴۳ ق. م.: «نکاح دختر باکره اگر چه به سن بلوغ رسیده باشد موقوف به اجازه پدر یا جد پدری اوست»، کلمه «نکاح» اسمی است مفرد و نکره و در عین حال مقید به قید «دختر باکره»، و در اصل ۱۸ ق. ا.: «پرچم رسمی ایران به رنگهای سبز و سفید و سرخ با علامت جمهوری اسلامی و شعار (الله اکبر) است»، «پرچم رسمی» اسمی است معرفه، جزئی، اسم شخص و مفرد، که مقید به کلمه ایران شده است.
همان طور که قبلاً بیان شد، جمله نیز مانند مفردات میتواند مطلق یا مقید شود؛ مانند صیغه امر که نسبت به نحوه وجوب عینی، تعیینی و نفسی اطلاق دارد. همچنین عام نیز میتواند مطلق یا مقید واقع شود و عام و خاص هرچند بحثی مستقل از بحث مطلق و مقید است ولی نباید پنداشت که این عناوین نمیتوانند با هم جمع شوند؛ برعکس، عام میتواند مطلق یا مقید باشد. اینها اوصاف و عوارض کلمه و کلامند و خود با هم قابل جمع میباشند و نسبت بین آنها عموم و خصوص من وجه است. مثلاً در ماده ۱۷ ق. م. بیان شده است: «… به طور کلی هر مال منقول که برای استفاده از عمل زراعت لازم، و مالک، آن را به این امر تخصیص داده باشد…، در حکم غیر منقول است…». در این ماده، جمله «هر مال منقول» عام میباشد و مقید به قید «که برای استفاده…» شده است. ولی عام مذکور در ماده ۳۰ ق. م.: «هر مالکی نسبت به مایملک خود حق همه گونه تصرف و انتفاع دارد…»، مقید به قیدی نشده و مطلق است[۴۶]. در مثالهای پیشین نیز مطلقهایی داشتیم که عام نبودند. در ذیل به مهمترین الفاظ مطلقی که علمای اصول به بررسی آنها پرداختهاند اشاره میشود. این الفاظ عبارتند از: اسم جنس، علم جنس، مفرد محلی به «لام» و نکره.
۲ـ۳ـ۱. اسم جنس
جنس همان ماهیت یا به عبارتی، کلی طبیعی است و اسم جنس لفظی است که در مقابل جنس (کلی طبیعی یا ماهیت مهمله)[۴۷] وضع شده و اسمی است که در جمله به عنوان نمایندهای از افراد همجنس خودش به کار رود و برای دلالت بر یک ماهیت وضع شده و شامل همه افراد آن ماهیت میشود؛ مثلاً لفظ «انسان» برای ذات و ماهیت انسان وضع شده و ویژگیها و صفات مختلف انسانها (مانند: رنگ، زبان و…) در آن لحاظ نشده است؛ به همین جهت شامل همه مصادیق انسان میشود. نکتهای که باید در اینجا توجه داشت این است که مراد از جنس در اسم جنس، معنای منطقی آن، که در مقابل نوع میآید نیست، بلکه مراد از آن هر چیزی است که در مقابل عَلَم شخصی قرار میگیرد، چه جنس باشد و چه نوع و چه صنف و جوهر، عرض و امور اعتباری را در بر میگیرد.[۴۸]
اسم جنس در مواردی که به صورت مفرد به کار میرود، مفید اطلاق است و اگر به صورت جمع استعمال شود، مفید عموم است نه اطلاق؛ هرچند در زبان عربی برخی[۴۹] بر این عقیدهاند که جمع نکره افاده اطلاق میکند، ولی جمع معرفه با (ال) مفید عموم است. مانند: اکرم رجالاً، که اطلاق دارد و شامل گروه های مختلفی از مردان میشود: مثلاً کلمه «دیون» در ماده ۲۰ ق. م. بالوضع مفید عموم است و به معنای اعم آن از قبیل: قرض، مال الاجاره، ثمنِ مبیع و… میباشد.
برای تشخیص اسم جنس باید دانست که اسم جنس هیچ نشانهای ندارد و تنها به وسیله مفهوم جمله میتوان به وجود آن پی برد. و در این مفهوم باید شمول و گستردگی فهمیده شود و اگر اسم جنس در مورد فرد مشخص و معیّنی به کار رود، اطلاق نخواهد داشت. اسم جنس به دو صورت معرفه و نکره به کار میرود:
لازم به یادآوری است که قرار گرفتن نکره در سیاق نفی (در کلام منفی) از الفاظ عموم محسوب میشود؛[۵۰] بنابراین اگر اسم جنس نکره در کلام منفی (نهی یا نفی) واقع شود، از آن استفاده عموم میشود نه اطلاق؛ مانند ماده ۱۵۴ ق. م. که میگوید: «کسی نمیتواند از ملک غیر آب به ملک خود ببرد بدون اذن مالک، اگر چه راه دیگری نداشته باشد». لفظ «کسی» در ماده فوق نکره مفردی است که در کلام منفی واقع شده و افاده عموم مینماید نه اطلاق.
۲ـ۳ـ۲. علم جنس
لفظی است که برای طبیعت و ماهیت به لحاظ حضور و تعیّن یافتن آن در ذهن وضع شده است. مانند لفظ «اسامه» که برای ماهیت اسد به قید معهود بودن آن در ذهن وضع گردیده است. نیز مانند: «ثعاله» که علم برای جنس «ثعلب» میباشد. به بیان دیگر در علم جنس، آن ماهیتی موضوعٌله است که در ذهن حضور و تعیّن دارد؛ ولی در اسم جنس، ماهیت، بدون قید تعیّن وضع شده است. و به خاطر همین تعیّن، با آن معامله معرفه میشود. این قول مشهوری بود که علما نقل کردهاند.[۵۱]
در مقابل، قول غیر مشهوری نیز وجود دارد که علم جنس و اسم جنس را در واقع یکی میدانند و بر تعیّن ذهنی، اشکال میکنند و این فرق را نمیپذیرند و میگویند: اگر تعیّن ذهنی جزء موضوعله باشد، لازمهاش این است که موضوعله، کلی عقلی باشد که موطن آن ذهن است، در نتیجه بر مصادیق خارجیه صدق نخواهد کرد؛ پس بین علم جنس و اسم جنس از لحاظ معنی هیچ فرقی وجود ندارد و هر دو برای ماهیت مهمله وضع شدهاند نه برای متعین ذهنی. اما اینکه با علم جنس معامله معرفه میشود به سبب تعیّن نیست بلکه تعریف، لفظی است، همانطور که با بعضی از الفاظ، معامله تأنیث میشود، در حالیکه مونث حقیقی نیستند؛ مانند: ید، رجل، اذن و عین. با علم جنس نیز اگر معامله معرفه میشود، لفظی است، بدون آنکه معرفه باشد.[۵۲]
۲ـ۳ـ۲ـ۱. تحقیق مطلب
به نظر میرسد بین علم جنس و اسم جنس در معنا و مفهوم تفاوت وجود دارد و به خاطر همین تفاوت در مفهوم یکی معرفه است و دیگری نکره. و حقیقتاً در مقام وضع، تعیّن وجود داشته و این تعریف بر اساس تعیّنش میباشد و محذوراتی که برخی از علما بیان کردهاند مطرح نیست؛ چرا که ملاک معرفه بودن تنها یک چیز است و آن تعیّن مدلول لفظ به حسب مفهوم آن یا در خارج یا در ذهن میباشد. تفاوت اسامه که علم جنس است با اسد که اسم جنس میباشد، در این است که اسد دلالت بر ذات میکند و دلالت بر متعیّن نمیکند ولی علم جنس حتماً دلالت بر متعیّن دارد اما نه متعیّن خارجی بلکه بر متعیّن ذهنی دلالت میکند.
اینکه گفته شد علم جنس وضع بر متعیّن ذهنی شده است، مقصود این نیست که تعیّن ذهنی جزء معنای موضوعله است تا لازمهاش، اشکال فوق باشد؛ در حالیکه این متعیّن ذهنی طریق به خارج است هر چند خودش یک وجود مستقل دارد، اما این وجود مستقل که وجود ذهنی است، یک وجود طریقی و آئینهای برای وجود خارجی میباشد. پس موضوعله، بر حسب حقیقت همان امر خارجی است و این تعیّن ذهنی یک طریق به خارج خواهد بود. و این تعیّن ذهنی در ماهیت لحاظ میشود ولی جزء موضوعله نیست و در واقع عَلم جنس مانند ضمایر است و دلیل معرفه بودن ضمایر نیز به خاطر دالّ بر یک متعیّن است وآن تعیّن میتواند یک امر کلی باشد و این ضمایر در ذات خود و به حسب وضعش دال بر یک متعیّن است نه اینکه نزد شنونده یا متکلم متعیّن باشد. در نتیجه همان تعیّنی که در ضمایر وجود دارد و آنها را معرفه کرده است همان تعیّن در علم جنس وجود دارد و سبب تعریف آن میشود.
بنابراین تفاوت اسم جنس و علم جنس از نظر موضوعله این است که اسم جنس برای ذات ماهیت بدون هیچ قید و شرطی، حتی قید «لابشرطی» وضع شده است ولی موضوعله علم جنس، نفس ماهیت - بما هوهو - نیست بلکه قیدی هم، ضمیمه آن میباشد؛ که عبارت است از تعیین داشتن و مشخص بودن آن ماهیت، اما نه به تعیین خارجی بلکه با تعیین در ذهن و از طریق توجه ذهن به آن. تفاوت دیگر آن است که اسم جنس، معرفه نیست اما علم جنس معرفه است و احکام معرفه بر آن مترتّب میشود.
۲ـ۳ـ۳. مفرد محلّی به «ال»
لفظ سومی را که علمای اصول به عنوان الفاظ مطلق بیان میکنند مفردی است که دارای الف و لام باشد. در این مقام به مشهور علمای ادب نسبت میدهند[۵۳] که، «لام» برای تعریف و تعیین وضع شده و به عبارتی موضوعٌله «لام»، تعریف و تعیین است.
مفرد معرَّف به لام دارای چند قسم است:
الف: معرّف به لام عهد ذکری: مانند: «اَرسلنا الی فرعونَ رسولاً فعَصی فرعونُ الرسولَ».[۵۵] در این آیه شریفه الف و لام «الرسول» برای عهد ذکری است؛ یعنی دلالت میکند که قبلاً کلمه «رسول» ذکر شده است و «الرسول» اشاره به همان مذکور قبلی است .
ب: معرّف به لام عهد حضوری: مانند: «اَغلق البابَ». در این مثال الف و لام برای عهد حضوری است؛ یعنی دلالت میکند شخص مخاطب مثلاً قبلاً وارد خانه شده و درب را باز کرده و «الباب» اشاره به این است که همین درب را که باز کردی، ببند. البته این لام نیازمند قرینه در مقام تخاطب است.
ج: معرّف به لام عهد ذهنی: مانند: «اُدخل السوقَ» که الف و لام در «السوق» برای عهد ذهنی است؛ یعنی دلالت میکند که «سوق» در ذهن مخاطب معهود و معلوم بوده ولی غیر متعیّن است؛ و «السوق» اشاره به همان چیزی است که در ذهن مخاطب معلوم میباشد؛ اما فرد معینی از آن قصد نشده است. بنابراین مفرد محلّی به الف و لام به معنای ماهیتی است که الف و لام تعریف بر آن وارد میشود و تفاوتی که با اسم جنس دارد این است که در اسم جنس تعیّن وجود ندارد؛ ولی در مفرد محلّی به الف و لام بنابر نظر مشهور، غیر از عهد ذهنی تعیّن وجود دارد.[۵۶]
صاحب کفایه[۵۷] نظر مشهور را رد میکند و تقسیمات فوق را نمیپذیرد و میگوید چنین نیست که مدخول لام معنای متفاوتی داشته باشد؛ بدین سبب که مدخول لام که ذات است اوضاع متفاوتی ندارد؛ بلکه مفهوم واحد دارد و اینکه خصوصیت جنس و عهد و شمول از آن استفاده میشود از باب دلالت مدخول نیست؛ بلکه از باب دلالت امری خارج از مدخول است و این تفاوت از جای دیگر و از قرائن فهمیده میشود. بنابراین دخول لام بر کلمات که باعث هیچ تغییری در معنای مدخولش نشود، نشان دهنده آن است که لام هیچ معنایی ندارد و فقط برای تزیین است. مانند: «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه». لذا این لام مطلقاً برای تزیین کلام است و هیچ مفادی ندارد و اگر بگوییم لام وضع برای تعیین شده، حرف اشتباهی است. نهایتاً، تعریفی که در معرف به الف و لام وجود دارد تعریف لفظی است، نه تعریف حقیقی.
در نتیجه آخوند خراسانی، دلالت مفرد محلّی به الف و لام را به عنوان یکی دیگر از الفاظ مطلق نمیپذیرد و بر این عقیده است که مفرد محلّی به الف و لام، با اسم جنس یکی است و تفاوتی ندارد.
۲ـ۳ـ۳ـ۱. حکم جمع معرّف به «ال»
مشهور این است که جمع محلّی به الف و لام از الفاظی است که دلالت بر عموم و استغراق میکند.[۵۸] مانند: «اوفوا بالعقود» که «العقود» جمع محلّی به لام است و دلالت بر عموم دارد، ولی مدخول لام به تنهایی (عقود) دلالت بر استغراق ندارد و فقط مفهوم جمع را میرساند و برای افاده استغراق در جمع محلّی به الف و لام از همان بیان گذشته استفاده میشود که لام برای تعریف و تعیین وضع شده و موضوعله لام، اشاره به متعیّن است و هرگاه این لام بر سر جمع آید دلالت بر عموم دارد. با این توضیح که، جمع دارای مراتبی است که اقل مراتب آن سه تا میباشد و همین طور بالا میرود و بر هر مرتبهای جمع صدق میکند و چون در میان مراتب جمع هیچ مرتبهای غیر از استغراق متعیّن نیست، پس به حسب واقع تعیّن دارد. و از این طریق میگویند جمع محلّی به لام افاده استغراق میکند.[۵۹]
صاحب کفایه همچنین بر مشهور اشکال کرده و میگوید: لام در جمع محلّی به لام به معنای تعیین نیست. چون تعیین اگر بخواهد به معنای شمول و عموم باشد، در حقیقت تعیّن ندارد؛ زیرا اقل مراتب هم تعیین دارد. و چون قضیه مردد بین این تعیین و آن تعیین است، نتیجهاش عدم تعیین میباشد و تنها تعیینی که در اسماء اجناس قابل تصور است، تعین ذهنی است؛ و چون دچار محذوراتی بود، پس مفاد لام نمیتواند تعیین باشد. سپس میگوید در مثل جمع محلّی به لام یا باید گفت مجموع کلمه به قید مجموع، یک مفهوم دارد که همان شمول باشد؛ یعنی مجموع الف و لام و مدخول آن برای افاده عموم وضع شده نه هر کدام به تنهایی. و یا اینکه به ناچار باید گفت که الف و لام بدون اینکه دلالتی بر تعیین داشته باشد، بر استغراق دلالت دارد و دلالتی بر تعریف ندارد. و در نتیجه الف و لام فقط سبب تعریف لفظی مدخولش میشود و برای تزیین است.[۶۰]
اما برخی از اصولیان،[۶۱] در جواب ایشان میگویند که اقل مراتب هر چند از نظر تعداد تعیّن دارد، اما از نظر تطبیق تعیّن ندارد. در حالیکه معنای شمول و عموم تعیّن دارد. و مراد مشهور از تعیین، تعیین به حسب دلالت نیست بلکه به حسب واقع است.
۲ـ۳ـ۳ـ۲. تحقیق مطلب
ظاهر این است که مفرد محلّی به لام از الفاظ مطلق میباشد و لام برای تعیین وضع شده، نه آنچنان که آخوند اعتقاد دارد که هر الف و لامی برای تزیین است؛ چرا که هیچ یک از ادبا نمیگویند که الف و لام در «الحسن» و «الانسان»، یکی است. و نیز بعید است که الف و لام وجود و عدمش یکسان باشد؛ زیرا هر جایی الف ولام تزیین آورده نمیشود؛ بلکه در ادبیات در مواردی که بخواهند اشاره کنند که مدخول لام از وصفیت به عَلمیت نقل داده شده است، الف و لام تزیین آورده میشود.
افزایش سرمایه از محل اندوختهها، مطالبات و آورده نقدی:
۱α: درصد افزایش سرمایه از محل مطالبات و آورده نقدی
۲α: درصد افزایش سرمایه از محل اندوختهها
۴-۱) قبل از مجمع عمومی عادی:
TSR= (1+α۱+α۲) (P1+D) – P0 – α۱(۱۰۰۰) / P0 + α(۱۰۰۰)
۴-۲) بعد از مجمع عمومی عادی:
TSR = (1+α۱ + α۲) P1 + D – P0 – α۱(۱۰۰۰) / P0 + α(۱۰۰۰)
ارزش بازار شرکت
برای تعیین MV هر شرکت، تعداد سهام منتشره هر شرکت، در آخرین قیمت سال مالی ضرب شده است.
قلمروی موضوعی تحقیق:قلمرو موضوعی این تحقیق مدیریت بازرگانی و مالی میباشد که در زمینه آن به بررسی سازههایی چون، ارزش افزوده اقتصادی و بازده سهام پرداخته میشود.
قلمروی زمانی تحقیق: تحقیق حاضر از حیث قلمرو زمانی سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۲ را شامل میشود.
قلمروی مکانی تحقیق: بورس اوراق بهادار تهران
فصل دوم
مبانی نظری و
پیشینه پژوهش
بخش اول
مبانی نظری تحقیق
۲-۱) بخش اول: مبانی نظری تحقیق
مقدمه
برای اتخاذ تصمیمهای اقتصادی، تخصیص بهینه منابع محدود و ارزیابی عملکرد شرکت، نیازمند اطلاعاتی صحیح و مربوط هستیم. دیر زمانی است که اطلاعات خروجی سیستم حسابداری سنتی این نقش را بر عهده گرفته و از مهمترین پارامترها در تصمیم گیریهای اقتصادی، بازیگران بازارهای مالی و سرمایه محسوب میشوند. از طرفی همگام با بزرگتر شدن بنگاههای اقتصادی و رشد فزاینده بازارهای تجاری، حجم اطلاعاتی که از سیستمهای حسابداری استخراج میشود، افزایش چشم گیری داشته و اغلب استفاده کنندگان گزارشهای مالی توانایی تجزیه و تحلیل این حجم عظیم از اطلاعات مالی را ندارند و ناگزیر به چند قلم با اهمیت تر صورتهای مالی نظیر: درآمد هر سهم، برای اخذ تصمیمهای خود متوسل میشوند. این معیارها، شاخصها و نسبتهای مالی حاصل از ارقام حسابداری نیز تحت تاثیر روشهای حسابداری اتخاذ شده خواهد بود و بنابراین نخواهد توانست اطلاعاتی صحیح و مربوط به سرمایهگذاران را انتقال دهد. در این شرایط نیازمند معیاری هستیم که بتواند سرمایهگذاران را با ارزش واقعی شرکت آشنا سازد. یکی از جدیدترین معیارهایی که سهامداران برای ارزیابی عملکرد شرکت و پاداش دهی به مدیریت مورد استفاده قرار میدهند، ارزش افزوده اقتصادی است (سعیدی و اکبری، ۱۳۸۷).
ارزش افزوده اقتصادی سود پس از کسر همه هزینهها از جمله هزینه سرمایه بوده و به عنوان یکی از سیستمهای مدیریت مالی به حساب میآید. سیستمی که هدف اصلی آن، افزایش ثروت سهامداران است و به عنوان مبنایی برای تعیین اهداف، بودجه بندی سرمایهای و طرحهای انگیزشی (پاداش) محسوب میشود. این معیار به جای سود یا جریانات نقدی عملیاتی به عنوان یک معیار داخلی و خارجی برای سنجش عملکرد به کار میرود (Bolek et al., 2012).
۲-۱-۱) رویکردها و معیارهای ارزیابی عملکرد شرکتها
رویکردهای موجود در زمینه سنجش عملکرد از دید حسابداران
رویکرد حسابداری: در این رویکرد از ارقام مندرج در صورتهای مالی و دادههای حسابداری استفاده میشود. نظیر: فروش، سود، نرخ بازده داراییهای شرکت و نرخ بازده حقوق صاحبان سهام
رویکرد تلفیقی: در رویکرد تلفیقی سعی میشود تا از تلفیق ارقام صورتهای مالی و ارزش بازار در نسبتهایی نظیر: P/E و نسبت ارزش بازار داراییها به ارزش دفتری آنها به منظور تجزیه و تحلیل عملکرد استفاده شود.
رویکرد مدیریت مالی: در این رویکرد از مدلهای مطرح مدیریت مالی نظیر مدل ارزشیابی داراییهای سرمایهای جهت ارزیابی و پیش بینی بهره، استفاده میشود.
رویکرد اقتصادی: در این رویکرد از مفاهیم اقتصادی استفاده میشود و عملکرد شرکت با توجه به قدرت کسب سود داراییهای موجود و سرمایهگذاری بالقوه و با عنایت به نرخ بازده و نرخ هزینه سرمایه ارزیابی میگردد. مانند ارزش افروده اقتصادی، ارزش افزوده بازار و ارزش افزوده اقتصادی تعدیل شده (نایب زاده و همکاران، ۱۳۹۰).
سنجس عملکرد، جزء اصلی فرایند کسب و کار و وظایف مدیریت است که در نظامهای کنترلی مدنظر قرار میگیرد. ارزیابی عملکرد، پیش نیازی در جهت تخصیص منابع و مقایسه مبالغ پیش بینی و واقعی است. همچنین از نتایج آن، میتوان جهت جبران خدمت نیز استفاده نمود. انجام دقیق، موثر و کارآمد ارزیابی و سنجش عملکرد است. اندیشمندان مدیریت، معیارهای عملکرد را در ابعاد مختلف طبقه بندی نموده اند که از جملهی آنها میتوان به نظریه «فوستن[۸]» اشاره کرد. وی ابعاد عملکرد را در پنج بعد مهم دسته بندی کرده و شاخصهای مهم سنجش آن را نیز معرفی نمود:
بعد رقابت شاخص سنجش آن عبارت از سهم بازار، رشد فروش و غیره است
عملکرد مالی شاخص سنجش آن عبارت از سودآوری، نقدینگی، کارایی، ساختار یا بافت مالی میباشد.
کیفیت خدمات شاخص سنجش آن عبارت از سهولت دسترسی، امکانات، تضمین ها، ارتباطات و … است.
انعظافپذیری شاخص سنجش آن عبارت از میزان انعطاف پذیری، انعطاف پذیری در سرعت و … است.
نوآوری شاخص سنجش آن عبارت از عملکرد فرایند نوآوری، عملکرد نوآوری فردی، توان تحقیق و توسعه (R&D) و … میباشد.
نحوهی استفاده از منابع شاخص سنجش آن عبارت از دسترسی به منابع، تخصیص بهینه منابع، ساختار تخصیص منابع و … است (رهنمای رودپشتی، ۱۳۸۸).
نورتون و کاپلان نیز با معرفی سیستم امتیازی متوازن (BSC) به عنوان شاخص سنجش عملکرد، مجموعه معیارها را در چهار بعد به صورت جامع معرفی کرده اند که تحولی قابل ملاحظه در ادبیات سنجش عملکرد به صورت علمی و کاربست آن به صورت عملی ایجاد نموده است. این معیارهای سنجش جامع عملکرد را میتوان به شرح زیر برشمرد:
معیارهای مالی و سودآوری: شاخص سنجش آن سود عملیاتی و رشد درآمدی است.
معیارهای رضایتمندی مشتریان: شاخص سنجش آن، سهم بازار، پاسخگویی به مشتریان و انجام به موقع عملیات است.
معیارهای کارآیی، کیفیت و زمان (انحراف)
معیارهای نوآوری و یادگیری، نظیر تعداد اختراعات، نسبت آموزش (Niresh and Alfred, 2014).
در بخش عملی معیارها میتوان گفت که معیارهای مالی سنجش عملکرد به دلیل کمّی بودن، عینی بودن و قابل لمس بودن نسبت به معیارهای غیرمالی ارجحیت دارد، از جمله برخی معیارهای مالی ارزیابی عملکرد مالی عبارتند از:
نرخ بازده سرمایهگذاری (ROI): یک معیار حسابداری است که از تقسیم سود عملیاتی بر سرمایهگذاری حاصل میشود و شامل همهی عناصر سرمایهگذاری نظیر درآمد، هزینه و سرمایهگذاری میباشد.
سود باقیمانده (RI): عبارتند از سود منهای بازده مورد انتظار سرمایهگذاری، یعنی (سرمایهگذاری * نرخ بازده مورد انتظار)- سود عملیاتی= سود باقیمانده
نرخ بازده فروش (ROS): به نسبت سود عملیاتی به درآمد، بازده فروش میگویند. نرخ بازده فروش یکی از اجزای نرخ بازده سرمایهگذاری در تحلیل گری مالی به شیوه دوپونت (DuPont) است.
ارزش افزوده اقتصادی (EVA): نوعی خاص از محاسبه سود باقیمانده است که اخیرا مورد توجه قرار گرفته است. ارزش افزوده اقتصادی برابر است با سود عملیاتی پس از کسر مالیات، منهای میانگین وزنی هزینه سرمایه ضربدر کل داراییها منهای بدهیهای جاری (Bolek et al., 2012).
۲-۱-۲) ارزش آفرینی سهامداران
به طور سنتی عملکرد دورهای شرکتها اغلب با بهره گرفتن از سود حسابداری تاریخی در غالب سود خالص، سود هر سهم یا سایر مبانی مانند بازده سرمایهگذاری یا نرخ بازده حقوق صاحبان سهام اندازه گیری میگردد. در حالی که سالهای درازی است سود حسابداری معیار پیش بینی کننده مناسبی در شناسایی ارزش ایجاد شده سهامداران و ارزیابی عملکرد آنان نیست. معیار مناسب برای ارزیابی عملکرد میبایست به یک جهت مرتبط با بازده سهامداران بوده و به جهت دیگر، میبایست توانمند جهت معرفی ثروت ایجاد شدهی آنان باشد. دستیابی به چنین معیاری همراه با رشد مفهوم مدیریت مبتنی بر ارزش مطرح گردیده است که در میان مجموعه سیستمهای مدیریت بر مبنای ارزش، ارزش افزوده سهامداران، ارزش افزوده اقتصادی، ارزش افزوده بازار و ارزش افزوده نقدی نام برده میشوند. آیا زمانی که مدیران سعی در افزایش ارزش افزوده اقتصادی، ارزش افزوده بازار و ارزش افزوده نقدی دارند، واقعا برای سهامدارانشان ایجاد ارزش مینمایند. یک شرکت برای سهامدارانش ایجاد ارزش می کند، زمانی که بازده سهامدار از هزینه سرمایه یا نرخ مورد انتظار سرمایه فراتر رود. زمانی که در عملکرد این حالت رخ ندهد، شرکت تخریب ارزش نموده است (رهنمای رودپشتی و همکاران، ۱۳۸۶).
سهامداران عمدتا در آیندهی شرکتها و بنگاههای اقتصادی سرمایهگذاری میکنند و از این رو عواملی که بیانگر سودآوری مستمر و رشد پایدار شرکت باشد، میتواند معیار مناسب ارزش برای آنان باشد. از نظر سهامداران، ارزش آفرینی به مفهوم ساده یعنی ایجاد منافع حاصل از سرمایهگذاری بیش از هزینه سرمایه به کار گرفته شده است. امروزه با بهره گرفتن از تکنیکی به نام تحلیل ارزش برای سهامداران آثار اقتصادی استراتژیهای مختلف بر آینده سازمان سنجیده میشود و استراتژی مطلوب انتخاب میگردد. تحلیل ارزش برای سهامداران رویکردی است که با بهره گرفتن از تنزیل گردش وجوه آتی حاصل از برنامه فعالیتها، تصویر روشنی از درآمدزایی کوتاه و بلندمدت شرکت به سهامداران را میتواند ارائه کند. روش تحلیل ارزش سهامدار به امکانات بالقوه استراتژیک شرکت و گردش نقدینگی در آینده تاکید دارد. فرض پایهای این رویکرد، این است که نقش اصلی مدیریت شرکتها عبارت است از ارزش آفرینی برای سهامداران با بهره گرفتن از تحلیل ارزش برای سهامداران به طوری که عوامل و محر کههای ارزش در سازمان شناسایی شده و زمینه اداره سازمان با الگوی مدیریت مبتنی بر ارزش فراهم میگردد. در این تحلیل سوالاتی مطرح میگردد.از قبیل اینکه آیا از پرتفوی سرمایه مناسبی استفاده میکنیم ارزش اقتصادی هر بخش از سازمان چقدراست وهر بخش ازسازمان چه نقشی در شکل دهی ارزش کل بنگاه داردفاصله بین ارزش اقتصادی کل بنگاه و سرمایهگذاری خالص درپرتفوی چه میزان است محر کههای ارزش درکل سازمان کدامند (Lal Bhasin, 2013).
۴-۵-۲) مراحل چرخه حیات شهرها
مراحل چرخه حیات شهرها به عنوان محصول گردشگری عبارتند از:
۱-۴-۵-۲) مرحله ظهور و معرفی شهرها
شهرها به عنوان مقصدهای گردشگری دارای چرخه حیات هستند. هنگام ورود شهر به بازار گردشگری، جریان تولد شهر به عنوان مقصد گردشگری شروع می شود، در این مرحله هنوز تعداد گردشگران پایین میباشد. در مرحله ظهور چرخه حیات محصول، جهت تدوین یک برنامه راهبردی، منابع قابل توجهی نیاز میباشد. حتی اگر درآمد حاصل از گردشگری پایین باشد، شهر باید برای بهبود زیرساختها و توسعه مشاغل مورد نیاز گردشگری سرمایه گذاری کند. در این مرحله شهر همچنین به تولید اقلام تبلیغاتی نیاز خواهد داشت. قبل از اینکه شهر وارد بازار گردشگری شود باید مطمئن شد که منابع ملی کافی در اختیار دارد. بازاریابهای گردشگری باید درآمد حاصل از مالیات هتلهای محلی را نیز سرمایه گذاری کنند. به علاوه، بنگاههای محلی باید به توسعه گردشگری کمک کنند؛ به هر حال، این رهیافت کمک می کند تا کسانی که تمایل دارند در توسعه گردشگری نقش داشته باشند، مهارت های لازم را کسب کنند (کلب، ۱۴۵:۲۰۰۶).
۲-۴-۵-۲) مرحله رشد شهرها
یک شهر زمانی وارد مرحله رشد می شود که برنامه بازاریابی را به طور موفقیت آمیزی اجرا کرده باشد، راهبرد تبلیغاتی شهر توانسته باشد علاقهای را میان بخش بازار هدف به وجود آورده باشد؛ در نتیجه بعد از تبلیغات، شهر به مقصد گردشگری شناخته شده، تبدیل می شود و گردشگران شروع به بازدید از شهر مینمایند. در این مرحله از چرخه حیات محصول، خدمات، جاذبهها و رویدادهای موردنیاز و مورد تقاضای گردشگران با کیفیت بالایی موجود میباشد در نتیجه تعداد گردشگران افزایش مییابد (کلب،۱۴۵:۲۰۰۶). در طول مرحله رشد چرخه حیات محصول، باید ارتباط بین سازمانهای گردشگری و بنگاههای محلی حفظ شود تا اثرات منفی حاصل از افزایش گردشگر به حداقل برسد. حال که تعداد گردشگران در حال افزایش است، بازاریابهای گردشگری باید به طور مدوام بر عملکرد مراکزی مانند رستورانها، اقامتگاهها، حمل و نقل و تورها نظارت داشته باشند. اگر خدمات بیشتری نیاز باشد، بازاریابهای گردشگری باید با اتحادیه تجاری همکاری کنند تا افراد جدیدی را برای ارائه خدمات مورد نیاز گردشگران جذب کنند.
در مرحله رشد، شهر با تهدیدهایی برای تهیه منابع مواجه می شود که این بستگی به اثر گردشگر بر جامعه دارد. اثرات منفی گردشگر می تواند کمبود توقفگاه در شهر و ازدحام زیاد جمعیت در جاذبهها باشد که ناشی از افزایش تعداد بازدیدکنندگان است. همچنین ممکن است ساکنین محلی متوجه شوند تعداد محصولات موردنیاز گردشگران در فروشگاهها افزایش یافته است در حالی که اقلام موردنیاز آنها کم شده است.
در عین حال که در مرحله رشد فرصتهای بیشتری شکل میگیرد، این مرحله می تواند خطرناک نیز باشد. در این مرحله شهر شهرت خود را در بازار افزایش میدهد و همانطور که تعداد گردشگران افزایش مییابد، بر مشاغل و خدمات مرتبط با گردشگری فشار وارد می شود. کارگران خدماتی با موقعیتی رو به رو میشوند که رویارویی با آن برای آنها دشوار است و زیرساختها نیز کم کم فرسوده میشوند. در این مرحله، حفظ کیفیت، ضروری میباشد. اگر گردشگران تجربه بدی داشته باشند به اعتبار شهر به عنوان مقصد گردشگری لطمه وارد می شود . در نتیجه رشد تعداد بازدیدکنندگان، کاهش مییابد. زمانی که تعداد گردشگران ورودی به شهر در حال افزایش است، ممکن است شهر فعالیت تبلیغاتی خود را کاهش دهد؛ زیرا، که صنعت گردشگری شهر به رشد خود ادامه میدهد و شهرت آن افزایش یافته است. هم اکنون فرصت آن است تا بازاریابها موفقیت خود را تضمین کنند. بازاریابها نباید فعالیتهای تبلیغاتی خود را متوقف کنند، بلکه باید از فرصتها و تهدیدهایی که در مراحل بعدی چرخه حیات محصول وجود دارد، آگاه شوند.
چالشهای مطرح در چرخه حیات محصول گردشگری؛
تولد: دسترسی به منابع مالی و انسانی؛
رشد: کافی بودن خدمات و اثر منفی بر جامعه؛
بلوغ: پیدا کردن بازار هدف و به روز کردن خدمات؛
نزول: تغییر موقعیت شهر (کلب، ۱۴۶:۲۰۰۶).
۳-۴-۵-۲) مرحله بلوغ شهرها
شهر زمانی وارد مرحله بلوغ از چرخه حیات محصول می شود که افزایش تعداد بازدیدکنندگان، حداقل نزدیک به میزان برآورده شده توسط برنامه بازاریابی باشد. در این مرحله اکثر اثرات منفی مورد انتظار و غیرمنتظره گردشگری برطرف شده اند. خدمات تجاری، جاذبهها و همین طور زیرساختهای موردنیاز گردشگران به اندازه کافی تهیه شده است. به علاوه جامعه، گردشگری را به عنوان یک صنعت که مولد شغل و درآمد میباشد، پذیرفته است.
زمانی که تعداد بازدیدکنندگان تثبیت شد، اگر شهر بخواهد به عنوان یک مقصد گردشگری به رشد خود ادامه دهد، ممکن است بازاریابهای گردشگری تصمیم بگیرند گروه جدیدی را در بازار جذب کنند. جذب گروه جدیدی از گردشگران، توسعه رویدادها، بستهها و کالاهای تبلیغاتی جدیدی را نیز به دنبال خواهد داشت. در این مرحله؛ یعنی، زمانی که شهر به عنوان مقصد گردشگری شناخته شده است، روش دیگر برای افزایش تعداد گردشگران، همکاری با متصدیان تور و سایر واسطههای سفر برای جذب گروه های گردشگران و سازمانهای تجاری میباشد. حتی اگر تعداد چشمگیری از بازدیدکنندگان، از شهر بازدید می کنند؛ هنوز هم برای حفظ تعداد بازدیدکنندگان در رویارویی با سایر شهرهای رقیب باید فعالیتهایی صورت بگیرد (کلب، ۱۴۶:۲۰۰۶).
۴-۴-۵-۲) مرحله نزول شهرها
همه محصولات زمانی که مشتریان تمایلی به خرید آنها نداشته باشند، دچار افت میشوند و از بین می روند. نزول می تواند به این دلیل باشد که آن کالا دیگر مطلوب مشتریان نمی باشد و یا اینکه مشتریان محصول رقیب را خریداری می کنند. همچنین اگر شهر دیگر به عنوان یک مقصد گردشگری برای بازدیدکنندگان جذاب نباشد یا گردشگران مقصدهای رقیب را برای بازدید انتخاب کنند، وارد مرحله نزول می شود. در این مرحله تعداد بازدیدکنندگان از شهر کاهش مییابد. در این صورت کیفیت خدمات، زیرساختها و جاذبهها نیز کاهش مییابد. تعداد بازدیدکنندگان کم خواهد شد؛ زیرا، گردشگران بالقوه، شهر رقیب را برای بازدید انتخاب می کنند. برای مثال زمانی که گردشگری شهر وابسته به یک نوع ورزش خاص یا یک نوع موسیقی محبوب باشد، ممکن است تغییرات اجتماعی سبب کاهش علاقه گردشگران نسبت به این نوع ورزش خاص مانند صخره نوردی یا اسکی روی برف شود.
بازاریابهای گردشگری باید به طور مداوم به تحلیل محیطی بپردازند تا از تغییرات اجتماعی که می تواند به طور منفی بر تعداد گردشگران اثر بگذارد، آگاه شوند. اگر اجتناب از مرگ شهر به عنوان یک مقصد گردشگری ضروری باشد؛ بازاریابهای گردشگری باید پیام های تبلیغاتی خود را بر مزیتهای جذاب و جدید شهر متمرکز کنند. به جای قرار گرفتن در فرایند نزول، شهر ممکن است به عنوان یک محصول جدید، بهبود یافته و مورد هدف همان بخش از بازار قرار گیرد و یا اینکه جایگاه خود را به عنوان یک محصول با نوع و تجربه متفاوت، در بازار جدید، تغییر دهد (کلب،۱۴۷:۲۰۰۶).
بخش چهارم: مقصدهای نوظهور[۱۲۰]و مفاهیم و ویژگیهای آنها
۶-۲) مقصدهای نوظهور
گردشگری به یکی از مهمترین بخشها در شمار زیادی از بازارهای نوظهور تبدیل شده است (سینگ[۱۲۱]، ۱۹۹۷). بازارهای نوظهور به کشورهایی اطلاق می شود که اقتصاد در حال رشد سریعی دارند، یا در مرحله انتقال بین موقعیت در حال توسعه و توسعه یافته هستند. بازارهای نوظهور شامل بیش از نیمی از جمعیت جهان هستند که تاثیر قوی روی اقتصاد جهانی دارند. در حقیقت پیش بینی شده است که تا سال ۲۰۵۰؛ کشورهای نوظهور به ویژه اقتصادهای ( برزیل، روسیه، هند و چین)[۱۲۲] از کشورهای توسعه یافته مثل ایالات متحده، ژاپن، آلمان، فرانسه و ایتالیا پیشی خواهند گرفت (ویلسون[۱۲۳] و پوروشورسمان[۱۲۴]، ۲۰۰۳).
در بازارهای نوظهور، گردشگری منبع اصلی رشد اقتصادی و درآمد خارجی محسوب می شود ( نورواک[۱۲۵] و همکاران، ۲۰۰۳) و پیشرفت اقتصادی، به میزان زیادی وابسته به جریان گردشگری است. پیش بینی می شود صنعت گردشگری در بازارهای نوظهور، در دهه آینده همچنان در حال افزایش باشد. به عنوان مثال صنعت گردشگری به سرعت در حال رشد چین و هند، باعث افزایش سفرهای تفریحی و تجاری شده است. رشد سفر و تقاضای گردشگری تا سال ۲۰۱۸، در چین و هند، با نرخ رشد سالانه، ۸٫۹% ، چهار برابر پیش بینی شده است. در حال حاضر، صنعت گردشگری تحت تاثیر بحرانهای اقتصادی قرار گرفته است. شورای جهانی گردشگری و مسافرت (WTTC)[126]، در نتایج گزارش رقابت گردشگری و مسافرت (۲۰۰۹) نشان میدهد که، جریانهای گردشگری به خاطر تأثیر نوسانهای اقتصادی، با چالش های بیشتری مواجه خواهد شد و همچنین رکود گردشگری بین المللی، به ویژه در بازارهای نوظهور را پیش بینی می کند. اما به طور کلی معتقد است که گردشگری اگر به طور مناسب مدیریت شود، در طولانی مدت روند مثبتی خواهد داشت و شمار گردشگران در بازارهای نوظهور به میزان زیادی تحت تاثیر یکپارچگی آمیخته بازاریابی میباشد ( باییمای[۱۲۷] و دانیال[۱۲۸]، ۲۰۰۹).
۱-۶-۲) مفاهیم و ویژگیهای مقصدهای گردشگری نوظهور
در عصر سفرهای بین المللی، کشورها، شهرها و مکانهای گردشگری؛ به طور مداوم بازارهای نوظهور را جستجو می کنند. همانطورکه کارشناسان گردشگری، متصدیان تور و آژانسهای مسافرتی به دنبال آگاهی از مقصدهای نوظهور میباشند (کیم و پردو، ۲۰۱۱). یک مقصد گردشگری نوظهور یک منطقه ژئوپولیتکی است که گردشگری را به عنوان ابزار توسعه اقتصادی اجتماعی پذیرفته است و جامعه به پتانسیلهای گردشگری به عنوان اهرمی برای افزایش رفاه اقتصادی اجتماعی مینگرد (ایسو و ایبیتو،۲۰۱۰). مقصدهای گردشگری نوظهور، ویژگیهای منحصر به فردی دارند که آنها را از مقصدهای به بلوغ رسیده یا مقصدهای در مرحله افول متمایز میسازد و به عنوان مقصدهایی با پتانسیل گردشگری در نظر گرفته میشوند (وایس،۶۸:۲۰۱۳). مقصدهای نوظهور به منظور رقابتی شدن، باید به طور استراتژیک ویژگیهای منحصربه فردشان را به منظور متمایز شدن از مقصدهای مشابه ارتقا دهند. به علاوه مدیران گردشگری، مقامات و برنامه ریزان، در مقصدهای گردشگری نوظهور، به منظور ایجاد جایگاه ویژهی صنعت (کزاک[۱۲۹]، ۲۰۰۴)، یا جستجوی فرصتهای توسعه اقتصادی فرهنگی (کوکل[۱۳۰]، ۲۰۰۲) منابع مالی و زمانی را به بهبود و ارتقای مقصد اختصاص می دهند.
مقصدهای نوظهور با چالشهای قابل توجهی برای توسعه صنعت گردشگری مواجه میباشند. توسعه زیرساختها در این مقصدها به یک موضوع کلیدی تبدیل شده است. مقصدهای نوظهور، تمایل دارند سهم بزرگی از سود داشته باشند و به منظور برآوردن خواسته های بازدیدکنندگان، پتانسیل سرمایه گذاری در زیرساختهای گردشگری و سرمایه گذاری در محصولات مدرن و بازاریابی پیشرفته را دارند (مولیس و وایس،۶۹:۲۰۱۳). صنعت گردشگری مقصدهای نوظهور در مراحل اولیه رشد میباشد، به خاطر جذابیت مقصدهای نوظهور به عنوان یک مقصد ناشناخته، تعداد گردشگران به تدریج در حال رشد است؛ اما هنوز هم به اندازه کافی قابل توجه گردشگران نمیباشند. علی رغم اینکه در مقصدهای نوظهور فعالیتهای بازاریابی و ترویج هنوز در مرحله توسعه است؛ مراکز اطلاع رسانی معدودی برای در اختیار قرار دادن اطلاعات به گردشگران در دسترس میباشد و سطح آگاهی در مورد گردشگری و آموزش صنعت گردشگری محدود میباشد، اما مدیران و مسئولان به رشد و پیشرفت بخش گردشگری تعهد ویژهای دارند. در مقصدهای نوظهور، بخش خصوصی سازمان یافته نیست و مدیریت بخش گردشگری ضعیف میباشد. بنابراین از نظر سیاسی اداره گردشگری به اندازه کافی قوی نمی باشد و نیاز به ساختار مدیریتی مستقل، برای کمک به رشد و پیشرفت بخش گردشگری وجود دارد.
تحقیقات انجام شده نشان میدهد که توسعه منابع انسانی و حفاظت/مدیریت محیط زیست، دو عاملی هستند که موفقیت هر مقصد نوظهوری را تضمین می کنند. به توجه به اینکه صنعت گردشگری یک بخش خدماتی به شدت وابسته به انسان و مهارت های عملی است، پاسخگویی به تغییر تقاضای بازدیدکننده در مقصدهای نوظهور، مستلزم ارائه فرصتهای آموزشی گردشگری و مهماننوازی به جامعه محلی و فعالان حوزه گردشگری میباشد. علاوه بر این، دانش زبانهای خارجی هم برای پذیرایی از بازدیدکنندگان بین المللی لازم میباشد. در مقصدهای نوظهور یا بالقوه سرمایه های خارجی، برای ساخت و حفظ و تقویت صنعت گردشگری، به ویژه به عنوان یک منطقه که برای بازسازی و نام و نشان تجاری خود تلاش می کند و برقراری روابط و ایجاد پیوندهای بازار برای ارتقای بهتر و تضمین رقابتپذیری این مقصدها که پیوندهای بازارشان حداقل است، ضروری میباشد (مولیس و وایس،۲۰۱۳).
با توجه به اینکه هر مقصد چرخهای با ویژگیها و مراحل منحصر به فرد دارد، با استنباط از مدل باتلر مقصدهای نوظهور در مراحل اول و دوم این مدل قرار دارند. دریک مقصد گردشگری نوظهور در سمت عرضه، گردشگری از طرف دولت و جامعه محلی به عنوان ابزار توسعه اقتصادی پذیرفته شده است و استراتژیهایی برای تحقق این دیدگاه (توسعه و طراحی محصول) معرفی می شود؛ اما در سمت تقاضا، بازار آگاهی کمی از مقصد دارد و این تصور در مورد مقصد وجود دارد که فاقد محصول منحصر به فرد برای جذب گردشگر است (باتلر،۱۹۸۰).
در جدول زیر برخی از ویژگیهای بارز مقصدهای نوظهور برگرفته از پژوهشهای مختلف جمع بندی شده اند:
جدول ۲-۲- ویژگیهای مقصدهای نوظهور
ویژگیهای مقصدهای نوظهور | منبع |
مقصدهایی که تمایل دارند سهم بزرگی از سود داشته باشند و به اندازه کافی رقابتی در نظر گرفته میشوند. | Herman Bos,(2007). |
مقصدهایی که برای سرمایه گذاری در محصولات مدرن و بازاریابی پیشرفته، بدون توجه به موانع گذشته، به منظور برآوردن نیازهای گردشگران آماده شده اند. | Herman Bos,(2007). |
بازنگری به نحوه توزیع امکانات، خدمات و تسهیلات دامداری و اولویت دهی تخصیص مجدد این نوع امکانات به مناطق با قابلیت بالا و متوسط.
بازنگری در قوانین و مقررات اراضی و ارائه مجوزهای لازم.
ضمن بازنگری به نوع و نحوه بهره گیری از مشارکت های مردمی در توسعه، تهیه واحدهای تولیدی نمونه.
بازنگری و توسعه نهاد ها و سازمان های مرتبط در ناحیه مطالعه شده برای آموزش مردم و دامداران به منظور بهره گیری بهینه و هدفمند از منافع و آثار مثبت دامداری.
۴-۴-۴- راهبردهای تدافعی (WT )
در این راهبرد ضمن تاکید بر رفع آسیب پذیری ناحیه مطالعه شده، راهکار های زیر ارائه می شود:
برگزاری سمینارها و نشست های توسعه سرمایه گذاری در صنعت دامداری به وسیله شورای شهرها و روستاها با سایر دستگاه ها و مسولان مرتبط و کارآفرینان، دعوت از سرمایه گذاران داخلی و خارجی و ایجاد تسهیلات و امتیازهای ویژه سرمایه گذاری در زمینه احداث ایستگاه های جمع آوری شیر وسایر فرآورده های لبنی روستاییان و همچنین ساخت کارخانه های لبنیاتی.
آموزش و اطلاع رسانی به مردم در خصوص افزایش تولید محصولات.
زمینه سازی و تشویق مردم به مشارکت در جهت توسعه زیر ساختارها، تجهیزات و تسهیلات دامداری ها و کسب درامد از این طریق و همچنین استفاده از مشارکت بخش خصوصی در زمینه هایی که مردم نمی توانند مشارکت و یا سرمایه گذاری کنند.
به منظور ترغیب و تشویق دامداران و روستاییان و توسعه دامداری ها در این مناطق باید با بهره گرفتن از تحقیقات در زمینه دامداری و تحقیقات بازاریابی، جنبه های مختلف و جاذبه های گوناگون این مناطق شناسایی در بازارهای هدف تبلیغ و مورد بهره برداری قرار گیرد.
جدول ۱۸- ۴ ارائه راهبردها و راهکارهای توسعه دامداری ها
۵-۴- نتیجه گیری
با توجه به منابع نظریه ای تحقیق و مطالعات میدانی به عمل آمده، به منظور ارائه راهبردها و راهکارهای توسعه دامداری ها، به وسیله تکنیک SWOT، ظرفیت ها و محدودیت های دامداری در ناحیه مطالعه شده مشخص و پاسخ های عملی و راهکارهایی جهت توسعه دامداری ها ارائه شد. با این توصیف می توان نتایج به دست آمده را در دو جنبه کیفی و کمی ارائه کرد:
نتایج جنبه های کیفی هریک از عوامل موثر داخلی و خارجی شناسایی شده، بیانگر این مطلب است که:
سطح آسیب پذیری اغلب مناطق روستای دارای دامداری به لحاظ توسعه دامداری ها بسیار بالاست.
برتری ها و مزیت های مناطق روستایی به طور عمده محدود است.
نیازمندیهای این نواحی به لحاظ داشتن دامداری، با توجه به میزان تهدیدها و محدود بودن فرصت ها غالباً بسیار بالاست.
توزیع و تخصیص مجدد منابع در سطح نواحی مطالعه شده با توجه به فرصت ها و بالابودن نقاط ضعف امری الزامی است.
بررسی نتایج جنبه های کمی نقاط قوت، ضعف ، فرصت ها و تهدیدها نشان می دهد که:
- در بین نقاط قوت در منطقه مطالعه شده عوامل محیطی، مانند پایین بودن نرخ مرگ و میر دامها وبالا بودن تولید شیر گاوها به عنوان مهمترین مزیت این نواحی جهت توسعه دامداری ها به حساب می آید که به منظور استفاده بهینه از این عوامل بر توسعه دامداری های صنعتی و سنتی تاکید می شود.
- همچنین با توجه به نتایج بدست آمده، دربین نقاط ضعف پایین بودن نرخ سرمایه گذاری و عدم استفاده از کارشناسان خبره در اولویت بوده که در این زمینه با مشارکت مردم و بخش های دولتی و خصوصی این موارد به عنوان موانع توسعه دامداری ها برطرف شده، بهبود و ارتقاء یابند.
- علاوه برابن از بین فرصت های بیرونی، انگیزه مردم برای داشتن دامداری دراین مناطق علی درسیستان وبلوچستان بالا است. با توجه به راهکارهای ارائه شده می توان حداکثر استفاده از این موارد را درجهت توسعه دامداری ها به عمل آورد.
- ازبین تهدیدهای خارجی نیز خشکسالی های متناوب و کمبود منابع مالی دربخش تولید شیر به عنوان مهمترین تهدیدخارجی قلمداد می شود که به منظور کاهش این آثار راهکارهای تدافعی ارائه شده است.
باتوجه به مطالب گفته شده در مجموع می توان گفت که اگر دامداری های صنعتی وسنتی می خواهد به پایداری برسد و نقش مثبتی در زندگی مردم این منطقه ایفا کند، نیازمند تعیین و توسعه راهکارهای مشخص، توسعه مشارکت محلی، قوانین صریح و محکم، بازاریابی پایدار و برنامه ریزی واقع بینانه است. درعین حال اذعان می دارد که انفعال کارکردی در مدیریت، نبود یک مدیریت یکپارچه، نبود سیستم ارزیابی و نظارت و همچنین تاثیرپذیری فعالیت های دامداری از متغیرهای دیگر منجر به افزایش آسیب پذیری این گونه فعالیت ها شده است.
۶-۴- پیشنهادات
استفاده از نیروهای متخصص و با تجربه به منظور توسعه امر دامداری و بهبود روند عملکرد دامپروری در سطح استان.
توسعه و گسترش کشاورزی به منظورگسترش دامداری ها و کسب درآمد و ایجاد اشتغال جهت رفع بیکاری و معظلات اجتماعی با مکانیزه کردن کشاورزی و دامداری ها.
ایجاد یک مدیریت منسجم درخصوص منابع، هدایت، کنترل، نظارت و راهبری تلیدات دامی
علی الخصوص فرآوردهای لبنی.
تسهیل در قوانین و مقرارت
افزایش مشارکت مردم از طریق آموزش های کاربردی و توسعه ای.
بازاریابی مناسب و پایدار.
برنامه ریزی واقع بینانه.
توجه به بیمه واحدهای تولیدی و کلیه سرمایه های آنها.
بهره کیری از نظرات کارشناسی متخصصین و آگاهان.
ایجاد سیستم پایش دقیق و منظم دامداری ها و ثبت نوسانات آنها.
در همین راستا الگوی مفهومی زیر به عنوان یک مدل کاربردی ارائه می گردد.
الوانی، س. م. ۱۳۸۷. مدیریت عمومی. انتشارات دانشگاه تهران. ۲۵۰ص.
آرانی، محمدرضا. ۱۳۸۵. نوآوری در زیرساختها. بازبینی الگوهای ذهنی و بازاندیشی در عمل.
امیری کبیری، ع. ۱۳۷۷سازمان و مدیریت. تهران: انتشارات ملک، چ ۲،.
امیری کبیری، علیرضا ۱۳۷۷ مدیریت استراتژیک، انتشارات ملک.
اوانز، پیتر. ۱۳۸۰. چپاول: نقش دولت در تحول صنعتی، ترجمه: عباس زندباف و عباس مخبر. تهران: طرح نو.
برمن، مارشال. ۱۳۷۹. تجربه مدرنیته، ترجمه: مراد فرهادپور. تهران: طرح نو.
پیوزی، مایکل. ۱۳۷۹. هابرماس، ترجمه: احمد تدین. تهران: هرمس، چاپ اول.
جین، آر. کی. و اچ. سی. ترایاندیس. ۱۹۹۰. مدیریت بر مدیریت ناپذیر، مدیریت سازمان های تحقیقاتی، ترجمه دفتر مطالعات-موسسه آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی، فصل نهم.
دیوید آر.فرد.۱۳۸۰. مدیریت استراتژیک، مترجمان: دکتر سید محمد اعرابی و دکتر علی پارسائیان، دفتر پژوهشهای فرهنگی.
دیوید، فرد. ۱۳۸۰. مدیریت استراتژیک، مترجم: علی پارساییان و سید محمد اعرابی، چاپ دوم. تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، ص ۸.
رضائیان، علی؛ اصول مدیریت. تهران: انتشارات سمت ، ۱۳۶۹.