به نظر میرسد، این بحث ناشی از عبارت قائم مقامی در ماده ۱۷۰ است که موجب این شبهه شده که دعاوی تصرف فقط از طرف مالک، قابل طرح است، در حالی که اساس این دعاوی به گونهای است که از طرف غیر مالک نیز قابل طرح است، زیرا اگر غیر این باشد، چنانچه مالکی به قهر و غلبه بر عین مستأجر استیلا یابد و مستأجر هم قادر به طرح دعوی تصرف عدوانی نباشد، خسارت جبران ناپذیری متحمل خواهد شد. از این رو، باید قائل به تجویز اقامه این دعوا توسط مستأجر باشد. همچنین گفتهشده است که در جایی اگر حکم تخلیه به تاریخ مؤخر صادر گردید و موجر قبل از صدور حکم تخلیه و قطعیت آن صدور اجراییه ،در تاریخ مقدم، مورد اجاره را بدون مجوز قانونی و به قهر و غلبه متصرف شود، عمل موجر واجد وصف جزایی و در حکم تصرف عدوانی بود و طبق ماده ۶۹۱ ق.م.ا قابل تعقیب کیفری است[۹۶] البته اگر بعد صدور حکم تخلیه، موجر اقدام به تصرف عین مستاجره نماید، دعوی تصرف عدوانی مستأجر علیه او مسموع نیست. به نظر میرسد آرای دیوان عالی کشور ناظر به همین معنا بوده است.
لازم به ذکر است که طبق نظریه مشورتی شماره ۵۴۲/۷- مورخ ۲۳/۷/۸۳ اداره حقوقی قوه قضاییه، چون وراث قائم مقام مورث هستند، دادخواهی آن ها به خواسته رفع تصرف عدوانی به استناد سبق تصرف مورث قابل پذیرش است. البته باید برای دادگاه احراز شود که تصرف ورثه ، ملحق به تصرفات مورث بوده باشد والا قاضی نمیتواند به استناد تصرفات مورث، به نفع ورثه حکم صادر کند.[۹۷]
بند دوم: خوانده دعوای رفع تصرف
کسی که مال غیر منقول را از تصرف متصرف سابق عدواناً خارج کرده باشد و به عبارت دیگر، تصرف او لاحق و در تعاقب سابق باشد، خوانده دعوی تصرف عدوانی محسوب است و دعوا باید به طرفت او اقامه شود.[۹۸] گفته شده است که دعوای تصرف عدوانی از انواع دعاوی عینی است و علیه کسی که مال غیر منقول را به تصرف خود درآورده است، قابل طرح میباشد حتی کسانی که با حسن نیت مالی را متصرف شده باشند[۹۹] .طبق این نظر، اگر کسی ملکی را عدواناً متصرف شد و سپس به موجب اذن خود با یکی از عقود معتبر، در اختیار فرد با حسن نیتی دهد، میتوان دعوای تصرف عدوانی را علیه هر یک از آنان اقامه نمود، زیرا متصرف عدوانی اول و آخر در حکم شخص واحدی بوده و دعوای تصرف عدوانی به هر حال مسموع خواهد بود. در این مورد میتوان به رأیی از شعبه ۲۷ دادگاه شهرستان تهران استناد نمود.[۱۰۰] در این رای آمده است:«نظر به اینکه نتیجه دعوی تصرف عدوانی، خلع ید متصرف است، عملاً چنین دعوایی باید به طرفت ذوالید اقامه گردد…»، اما اگر مشخص شود متصرف آخر، مستقلاً و به نحو عدوان، مال را از تصرف شخص دوم بیرون آورده، وضع متفاوت خواهد بود. در این جا اگر دعوا علیه متصرف اول اقامه شود میتواند ایراد کند که چنین دعوایی باید به طرفیت ذوالید اقامه گردد و چون مال در دست وی نیست، دعوی متوجه وی نخواهد بود. همچنین متصرف آخر نیز میتواند ایراد کند که از شرایط دعوای تصرف عدوانی این است که خوانده مال را بلاواسطه و مستقلاً از ید سابق انتزاع کرده باشد. بنابراین تنها راه ممکن اثبات مالکیت و خلع ید علیه متصرف دوم میباشد. البته این راهکار در فرضی است که خواهان، مالک باشد. به نظر میرسد بتوان علیه متصرف دوم که مال را در تصرف دارد، دعوای تصرف عدوانی طرح کرد.
سؤال دیگری که مطرح میشود این است که آیا افراد مذکور در ماده ۱۷۰ میتوانند علیه مالک مبادرت به طرح دعوی تصرف عدوانی کنند؟
برخی حقوقدانان بر این عقیدهاند که با توجه به اینکه ماده ۱۷۱ق.آ.د.م رفع تصرف عدوانی از سرایدار، خادم، کارگر و .. از سوی مالک را منوط به ابلاغ اظهارنامه و طرح دعوی تصرف عدوانی می داند پاسخ مثبت است. در نتیجه، چنانچه شخصی ولو مالک، ملک را عدواناً از تصرف مستأجر، سرایدار، خادم و یا هر امین دیگری خارج نمود و یا مزاحم تصرفات آن ها گردد، این اشخاص میتوانند بر اساس مقررات مربوط به دعاوی تصرف، علیه وی اقدام نمایند.[۱۰۱] استدلال دیگر جهت تقویت این نظر این است که حق در مرحله ایجاد، فردی است اما در مرحله اجرا، اجتماعی است و نیز با توجه به اینکه در حوزه حقوق، کسی نمیتواند هم مدعی و هم قاضی و اجرا کننده حکم خودباشد، به همین جهت نظم عمومی ایجاب میکند قانون گذار دخالت خود را توجیه کند. اما در پاسخ میتوان گفت مستأجر به عنوان مالک منافع میتواند علیه مالک ، دعوی تصرف عدوانی اقامه نماید ولی مباشر و خادم و سرایدار چون از طرف مالک در مال تصرف دارند نمیتوانند علیه وی، دعوی تصرف عدوانی طرح کنند. که استدلال و استناد برخی حقوقدانان به ماده ۱۷۱ وجاهت قانونی ندارد چون این ماده در مورد مراجعه وطرح دعوی مالک به طرفیت خادم و کارگر و … است و استناد به این ماده در دعوای سرایدار و خادم و … علیه مالک دارای اشکال راست.
در نظریه شماره ۱۵۳۴/۷ مورخ ۵/۵/۱۳۶۴ اداره حقوقی قوه قضائیه آمده است:«با انقضاء مدت عقد مزارعه، عامل مشمول قانون تصرف عدوانی است، زیرا با توجه به مقررات مبحث اول در فصل پنجم از باب سوم قانون مدنی باید گفت که با انقضای مدت مزارعه، موجبی برای بقا ملک در ید عامل نبوده و مزارع می توانند با بهره گرفتن از مقررات ماده ۱۰ قانون تصرف عدوانی و بعد از ارسال اظهارنامه تقاضای رفع ید کند»[۱۰۲]. برخی نیز معتقدند که اگر خواهان ملک خود را بر اساس قرارداد مزارعه در اختیار خوانده قرار دهد و خوانده پس از انقضای مدت قرارداد از تخلیه و تحویل ملک خودداری کند، خواهان نمیتواند دعوای تصرف عدوانی طرح کند، زیرا تصرف خوانده بر اساس قرارداد بوده است و پس از انقضای مدت قرارداد، باید طرح دعوی خلع ید نماید و زمینه تصرف مجدد خود بر مال مذکور را فراهم نماید، مگر اینکه مالک، ابتدا با ارسال اظهارنامه وفق ماده ۱۷۱، استرداد مال خود را بخواهد و عامل از استرداد آن خودداری کند، در این صورت، طرح دعوی تصرف عدوانی، بلامانع است[۱۰۳].
گفتار دوم : صلاحیت دادگاه
یکی از مهمترین مقررات و قواعدی که در اقامه دعوا باید رعایت گردد، مقررات مربوط به صلاحیت مراجع است. به بیان دیگر، در صورتی که رسیدگی به امری مطابق مقررات قانونی از مرجعی درخواست شده باشد، مر جع مزبور مکلف است چنانچه در رسیدگی به امر مطروحه صالح باشد، نسبت به آن رسیدگی و مبادرت به صدور رأی نماید. در این گفتار، مقررات مربوط به صلاحیت در قالب صلاحیت ذاتی و محلی بیان میشود.
بند اول:صلاحیت ذاتی
دعوای تصرف عدوانی از جهت صنف مراجع، در صلاحیت مراجع قضایی هست نه اداری و از حیث نوع مراجع در بین مراجع قضایی، در صلاحیت مراجع عمومی است نه اختصاصی، بنابراین، دادگاه عمومی صلاحیت رسیدگی این دعوا را دارد. با توجه به این که در هر نوع از مرجع از هر صنفی ، درجاتی وجود دارد که مرجع قضاوتی، در سلسله مراتب آن قرار دارد، لذا دعوی تصرف در صلاحیت دادگاه عمومی بدوی میباشد. با وجود این، گاهی قانون گذار، رسیدگی به این دعوا را در صلاحیت مراجع اختصاصی قرار داده است. برای نمونه میتوان به رأی وحدت رویه شماره ۵۸۱- ۲/۱۲/۱۳۷۱ دیوان عالی کشور اشاره نمود که مقرر داشته است:«احکام صادره از دادگاههای انقلاب و در بعضی موارد علاوه بر جنبه کیفری و مجازات مرتکب، واجد جنبه حقوقی هم میباشد و اموال نامشروع او را نیز شامل میشود. در چنین مواردی، هر نوع ادعای حقی که از طرف اشخاص حقیقی یا حقوقی نسبت به این اموال عنوان شود ولو به ادعای خارج بودن مال از دارایی نامشروع محکوم علیه باشد، رسیدگی به آن بر حسب شکایت شاکی و طبق ماده(۸) تبصره ماده ۵ قانون نحوه اجرای اصل ۴۹ قانون اساسی مصوب ۱۷/۵/۱۳۶۳، با دادگاه صادرکننده حکم میباشد، و دادگاه انقلاب پس از رسیدگی ، اگر صحت ادعا را تشخیص دهد بر طبق ذیل اصل ۴۹ قانون اساسی، مال را به صاحبش رد میمکند و الا به بیت المال میدهد». کمیسیون تخصصی مربوط به نشستهای قضایی مدنی هم بیان داشته است که دعاوی تخلیهید و رفع از اموال ضبط شده، علی الاصول در صلاحیت رسیدگی دادگاههای عمومی حقوقی دادگستری است، مگر اینکه دعوا نسبت به اموال و املااکی باشد که دادگاههای انقلاب اسلامی آن را نامشروع شناخته و حکم به ضبط و مصادره و استرداد آن صادر نموده باشد که در این صورت مطابق رأی وحدت رویه فوق الذکر، در صلاحیت دادگاه انقلاب صادر کننده حکم خواهد بود.[۱۰۴]. بنابراین اصولا دعوای تصرف در صلاحیت محاکم عمومی حقوقی است .لکن رأی صادره از دادگاه عمومی، قابل تجدید نظر در دادگاه تجدید نظر استان خواهد بود و خواهیم دید که استثنائاً در دعاوی تصرف از جمله تصرف عدوانی تجدید نظر خواهی، مانع اجرای حکم نخواهد بود واگر دعوای رفع تصرف عدوانی بر طبق قانون اصلاح قانون جلوگیری از تصرف عدوانی مطرح شود دادسرا صالح به رسیدگی میباشد.
بند دوم:صلاحیت محلی
با توجه به اینکه دعوی تصرف عدوانی در مورد اموال غیر منقول مطرح میشود، لذا دعوی مطروحه جزء دعاوی غیر منقول محسوب میشود و به حکم ماده ۱۲ ق.آ.د.م در صلاحیت دادگاه محل وقوع مال غیر منقول است. ماده ۱۲ مقررر میدارد: «دعاوی مربوط به اموال غیر منقول اعم از دعاوی مالکیت، مزاحمت، ممانعت از حق، تصرف عدوانی و سایر حقوق راجع به آن در دادگاهی اقامه میشود که مال غیر منقول در حوزه آن واقع است اگر چه خوانده در آن حوزه مقیم نباشد.»
گفتار سوم : قانون حاکم
در حقوق داخلی تشخیص قانون حاکم بر دعوا از امور حکمی است که به عهده قاضی پرونده قرار دارد بر خلاف امور موضوعی که ادعا و اثبات آن بر عهده مدعی است. به عبارت دیگر، دادگاه با توجه به مقررات قانونی، امور موضوعی اثبات شده راعندالا قتضا با اخذ توضیح از خواهان، توصیف و آثار قانونی لازم را بر آن مترتب خواهد نمود.[۱۰۵]
در ارتباط با دعوای تصرف عدوانی، قوانین مختلفی وضع شده که به شرح ذیل است:
بعضی دیگر معتقدند که با توجه به اینکه بیشتر مقررات قانون اصلاح قانون جلوگیری از تصرف عدوانی در قانون جدید آیین دادرسی مدنی تکرار شده است، بنابراین رعایت اصول تفسیر، علاوه بر ماده ۵۲۹ همین قانون، اقتضا دارد که آن دسته از مقررات قانون سال ۵۲، که مغایر با قانون جدید نیست از جمله ماده ۱ آن معتبر محسوب شود.[۱۰۷] گروهی دیگر هم بیان داشتهاند که قانون اصلاح قانون جلوگیری از تصرف عدوانی معتبر است، زیرا اولا در قانون آیین دادرسی مدنی قدیم مصوب ۱۳۱۸ و قانون جدید و نیز ماده ۶۹۰ق.م.ا اشاره به تصرف عدوانی اموال منقول نشده است. ثانیاً با عنایت به سابقه تصویب قانون، قانون جلوگیری از تصرف عدوانی مصوب ۵۲ که نشان دهنده مقدم بودن و خاص بودن قانون مذکور است و با توجه به عدم امکان نسخ خاص مقدم توسط عام مؤخر باید گفت قانون مزبور، معتبر است. ثالثاً نظریه شماره ۱۷۰۰/۷- ۲۳/۸/۱۳۶۳ اداره حقوقی قوه قضائیه که در آن صراحتاً وجود ماده ۱۳۴ قانون تعزیرات (ماده ۶۹۰فعلی) ، ناسخ قانون اصلاح جلوگیری از تصرف عدوانی شناخته نشده است، ضمن اینکه قانون گذار در وضع قانون آیین دادرسی مدنی جدید عنایت خاصی به قانون اصلاح قانون جلوگیری از تصرف عدوانی داشته و مشاهده میگردد که بعضی مواد دقیقا از آن قانون تکرار و رونویسی شده است، با این اوصاف حسب مورد مدعی، مختار است که به استناد شرایط مندرج در ماده ۲ قانون اصلاح جلوگیری از تصرف عدوانی یا ماده ۱۵۸ قانون آیین دادرسی مدنی یا ماده ۶۹۰ قانون مجازات اسلامی به طرح دعوای تصرف عدوانی بپردازد.[۱۰۸]
این نظر با نظریه مشورتی شماره ۶۶۷ مورخ ۲/۲/۶۳ اداره حقوقی که بیان داشته «قانون جلوگیری از تصرف عدوانی نسخ نشده است»[۱۰۹] و نیز اتفاق آرای نشست قضایی کرمان سازگار است؛ در این نشست گفته شده است: «به نظر میرسد قانون لاحق مغایرتی با قانون سابق نداشته باشد، پس در نتیجه ماده اول قانون اصلاح جلوگیری از تصرف عدوانی راجع به اموال منقول که در انتظام وضع گردیده است و توسط مأموران انتظامی با درخواست شاکی، حسب مورد رفع تصرف عدوانی و رفع مزاحمت معمول میگردد، قدرت اجرایی خود را کماکان دارا است و سکوت قانون گذار در مقررات لاحق، در مقام بیان نسخ ضمنی ماده اول قانون یاد شده نیست»[۱۱۰]
بنابراین به نظر نگارنده قانون اصلاح قانون جلوگیری از تصرف عدوانی به قدرت خود باقی است چرا که
اولاً : قانون اصلاح جلوگیری از تصرف عدوانی رسیدگی به دعوای تصرف را به دادسرا محول نموده و تقریباً به شکل خاص «نه شیوه حقوقی و نه شیوه کیفری» به دعاوی تصرف رسیدگی و به نحو مقتضی اصرار رای می نماید در حالیکه رسیدگی حسب مواد قانون آئین دادرسی مدنی در فصل مربوط به دعاوی تصرف در دادگاه عمومی بدون تشریفات دادرسی و خارج از نوبت صورت و شکل رسیدگی کلاً متفاوت از رسیدگی در دادسرا است بنابراین هر دو قانون مذکور در حوزه خود قابل اعمال است مضافاً اینکه اداره حقوقی در نظریه ۷/۶۴۴۲ -۲۴/۹/۷۲ اعلام نموده است که قانون جلوگیری از تصرف عدوانی مصوب ۵۲ معتبر و لازم الاجرا است.[۱۱۱]
ثانیا:ماده ۶۹۰ قانون مجازات اسلامی هم نمی تواند ناسخ قانون اصلاح تصرف عدوانی باشد چون ماده ۶۹۰ یک قانون جزائی است که در آن جرم تصرف عدوانی با وجود شرایطی وفق اصول حقوق جزا تحقق پیدا میکند در حالیکه قانون اصلاح جلوگیری از تصرف عدوانی یک قانون حقوقی است هر چند با توجه به مقتضیات زمان دادسرا صالح به رسیدگی بوده و می باشد. اداره حقوقی در نظریه ۱۷۰۰-۳/۸/۶۳ اعلام نموده که ماده ۶۹۰ ناسخ قانون جلوگیری از تصرف عدوانی نیست و هر دو قانون قابل اعمال است.[۱۱۲]
یا در نظریه شماره ۷/۳۲۴۴ – ۲۴/۵/۸۷ عنوان نموده در طرح دعوای تصرف عدوانی به استناد قانون اصلاح جلوگیری از تصرف عدوانی مصوب ۱۳۵۲ اثبات سبق تصرف شاکی و لحوق تصرف مشتکی عنه ضروری است اما در صورت شکایت کیفری به استناد ماده ۶۹۰ احراز واقع لازم است یعنی دادگاه فقط پس از احراز اینکه تصرف فعلی من غیرحق و عدوانی و غاصبانه است می تواند حکم به محکومیت صادر نماید[۱۱۳] بنابراین قانون اصلاح جلوگیری از تصرف عدوانی مصوب ۱۳۵۲ به قوت خود باقی است حال انتخاب با شخص متضرر است که خواسته اش را بر اساس کدامیک از قوانین موجود تقدیم مراجع ذی صلاح نماید .
مبحث دوم : تشریفات خاص رسیدگی به دعوای رفع تصرف عدوانی
.مطابق نص صریح ماده ۱۷۷ق.آ.م، رسیدگی به دعوای تصرف عدوانی تابع تشریفات آیین دادرسی مدنی نبوده و خارج از نوبت به عمل میآید. بنابراین از مفهوم مخالف ماده مزبور میتوان نتیجه گرفت که دردعوی تصرف عدوانی، اصول دادرسی باید رعایت شود. در مورد این که تشریفات دادرسی به کدام دسته از مقررات آیین دادرسی گفته میشود و این مقررات با سایر قواعد دادرسی چه تفاوتی دارند، صراحتی در قانون دیده نمیشود. همین امر باعث اختلاف نظر میان اساتید حقوق و قضات محاکم شده است. برخی در عین حال که معتقدند تشریفات دادرسی را باید از اصول دادرسی متمایز نمود، اما معیار مشخصی را برای این تفکیک ارائه ننموده اند.[۱۱۴]
در تعریف اصول دادرسی گفته شده است:«اصول آیین دادرسی مدنی را میتوان بنیادها و نهادهای اساسی دانست که در هر نظام حقوقی بر مقررات حاکمیت داشته و مواد قانونی منبعث از آن اصول هستند. به تعبیر دیگر، اصول دادرسی نمودار مفاهیم ملی عدالت در حل و فصل دعاوی هستند که در نظامهای حقوقی مدنی به عنوان اصول بنیادین حاکم هستند. در مقام شمارش بعضی از اصول آیین دادرسی مدنی میتوان اصل عادلانه بودن دادرسی، اصل بی طرفی دادرس، اصل برابری طرفین دعوا، اصل جلوگیری از صدور احکام معارض، اصل تجدید نظر پذیری آرا و اصل لازم الاجرا بودن حکم قطعی را نام برد »[۱۱۵]
.در تعریف اصول دادرسی آمده است:«اصول دادرسی اصول حقوقی هستند که حیات دادرسی و مشروعیت آن، در گروه اجرای آنهاست؛ این اصول، کلی، دایمی، انتزاعی و ارزشی اند و نقش راهبردی آن ها غیر قابل انکار است .اصول دادرسی غیر قابل عدولند و قاضی و قانون گذار و طرفین را مکلف به رعایت میسازند و تنها در مواردی خاص و آن هم در تعارض با اصول دیگر، ممکن است بر اصلی دیگر، ترجیح داده شوند. به عبارتی دیگر، اصول دادرسی ضامن اجرای عدالت در دادرسیاند»[۱۱۶] با توجه به تعارف ارائه شده، میتوان گفت اصول دادرسی، پایه اصلی و زیربنای رسیدگی به دعاوی را تشکیل میدهد و جز با رعایت آن ها، مرجع قضایی نمیتواند رسیدگی نماید مثل اصل تناظر و لزوم رعایت پنج روز در فاصله ابلاغ و جلسه دادرسی.
علیهذا قانون صراحت مشخصی در خصوص اصول دادرسی و تشریفات دادرسی ندارد و حقوقدانان نیز در این مورد اتفاق نظر ندارند، باید گفت موضوع هم چنان در پردهای از ابهام باقی مانده است، لذا شایسته است که قانون گذار حتی الامکان مرز میان تشریفات و اصول دادرسی را مشخص نماید. به نظر میرسد که باید معیاری را که برخی حقوقدانان [۱۱۷] از طریق شناسایی اصول دادرسی برای تعریف تشریفات دادرسی به کار بردند را پذیرفت . یعنی اگر اصول دادرسی شناسایی شوند مانند اصل حق دفاع، اصل تناظر و امثال آن، هر آنچه از مواد آیین دادرسی مدنی که درچهارچوب اصول دادرسی قرار نمیگیرد تشریفات دادرسی تلقی خواهد شد.
گفتار اول: اقامه دعوا و نحوه رسیدگی
بند اول:لزوم تقدیم دادخواست
در خصوص تقدیم دادخواست در دعوای تصرف عدوانی باید گفت که اصولا طرح دعاوی حقوقی درمحاکم، دارای تشریفات است چنان که ماده ۴۸ قانون آیین دادرسی مدنی شروع رسیدگی در دادگاه را مستلزم تقدیم دادخواست دانسته است. با وجود این، گفته شده است که رسیدگی به دعوای تصرف عدوانی از این جهت با سایر دعاوی حقوقی، تفاوت دارد چون رسیدگی به این دعوی، تابع تشریفات آیین دادرسی مدنی نیست(ماده ۱۷۷ق.آ.د.م) .لذا برای طرح دعوای تصرف عدوانی، نیازی به تنظیم فرم دادخواست هم نیست و این دعاوی را با درخواست عادی نیز میتوان مطرح کرد.[۱۱۸]
.یکی دیگر از حقوقدانان معتقد است که تنظیم مطالب بر فرم چاپی دادخواست جهت ثبت آن در دفتر کل دادگاه و ارجاع آن ضروری است مگر اینکه در محل شورای حل اختلاف باشد که دعوا با درخواست یا شکایت که میتواند شفاهی باشد شروع میشود.[۱۱۹]
اداره حقوقی قوه قضاییه در این خصوص اشعار داشته باشد:«با عنایت به این که در ماده ۴۸ ق.آ.د.م مصوب ۱۳۷۹مقرر شده: شروع به رسیدگی در دادگاه مستلزم تقدیم دادخواست میباشد و ماده ۱۷۷ همان قانون، رسیدگی به دعاوی موضوع فصل هشتم قانون آیین دادرسی مدنی را تابع تشریفات آیین دادرسی مدنی ندانسته، ولی ظاهراَ مراد مقنن، مراحل دادرسی پس از اقامه دعوا بوده و به نظر میرسد اقامه دعوای مذکور مستلزم تقدیم دادخواست میباشد، مگر مواردی که به تصریح قانون با تقدیم شکایت قابل پیگیری است مانند مواد ۱۶۶ و ۱۷۰ فصل هشتم همان قانون……. »[۱۲۰].بعضی دیگر نیز به صراحت بیان داشته اند: عدم رعایت تشریفات آیین دادرسی در مورد دعاوی ثلاث،دلالت ندارد که این دعاوی بدون تقدیم دادخواست که لازمه طرح دعوی است رسیدگی شود.[۱۲۱]»
در نشست قضایی دادگستری تنکابن و نظریه کمیسیون مربوطه در قوه قضاییه نیز بیان شده است:«مستفاد از مواد ۲ و ۴۸ قانون آیین دادرسی مدنی این است که طرح و اقامه دعاوی تصرف عدوانی و ممانعت از حقوق و رفع مزاحمت باید بر روی اوراق چاپی دادخواست و برابر ضوابط قانونی تنظیم شود. النهایه به نحوه رسیدگی به دعاوی مذکور از حیث ابلاغ اخطاریه و جریان دادخواست و دادرسی، تابع تشریفات قانون آیین دادرسی مدنی نبوده و بایستی با سرعت و خارج از نوبت رسیدگی شود[۱۲۲]». با وجود این، بهتر است که دادخواست را لازمه رسیدگی به دعوای تصرف دانست چه این که قانون گذار درماده ۱۷۷ عبارت«رسیدگی» را به کار برده است که مستلزم تقدیم دادخواست است. لذا با توجه به این اصل بر رعایت قواعد شکلی در قانون آیین دادرسی مدنی است، در مقام شک نیز اصل بر عایت این مقررات است که عموما آمره محسوب میشود. در لایحه اصلاحی قانون آیین دادرسی مدنی این نظریه پذیرفته شده است. درماده ۱۲۵ اصلاحی ماده ۱۷۷ آمده است: رسیدگی به دعاوی موضوع این فصل با تقدیم دادخواست و بدون رعایت سایر تشریفات آیین دادرسی مدنی و خارج از نوبت به عمل میآید»[۱۲۳]. با تصویب این قانون در مجلس، این ابهام بر طرف خواهد شد.
بند دوم:هزینه دادرسی
د رمورد هزینه دادرسی دعوای تصرف عدوانی نیز این سؤال مطرح میشود که آیا پرداخت هزینه دادرسی جزء اصول دادرسی است یا تشریفات دادرسی؟ برخی بر این باورند که از ماده ۱۴۷ قانون اجرای احکام مدنی[۱۲۴] استنباط میگردد که پرداخت هزینه دادرسی از ارکان و لوازم رسیدگی است زیرا در ماده ۱۴۷ هم به عدم رعایت تشریفات و هم به عدم پرداخت هزینههای دادرسی به طور مستقل اشاره شده است. واضح است که اگر پرداخت هزینه دادرسی جزء تشریفات بود جداگانه آن را قید نمیکرد.[۱۲۵]
اداره حقوقی قوه قضائیه نیز طی نظریهای اعلام داشته است:«معنی عبارت تابع تشریفات نبوده مذکور در ماده ۱۷۷ ق.آ.د.م ۱۳۷۹ موجب معافیت خواهان از پرداخت هزینههای دادرسی نیست، بلکه خواهان مکلف است طبق ماده ۵۰۳ همان قانون هزینه دادرسی را پرداخت نماید»[۱۲۶]
به نظر میرسد که پرداخت هزینه دادرسی از تشریفات دادرسی نیست، بلکه جزء اصول است. زیرا اولاً در ماده ۱۴۷ قانون اجرای احکام مدنی، پرداخت هزینه دادرسی به صورت مستقل از تشریفات دادرسی ذکر شده است و این نشان میدهد که هزینههای دادرسی، غیر از تشریفات دادرسی است، اگر این دو مورد، یکی بود صرف اعلام عدم لزوم تشریفات دادرسی کافی بود و نیازی به تکرار عدم لزوم پرداخت هزینه دادرسی نبود. ثانیاً در ماده ۳ آیین نامه اجرایی روابط موجر و مستأجر مصوب ۷۶، رعایت تشریفات دادرسی برای درخواست تخلیه لازم نیست، ولی پرداخت هزینه دادرسی دعاوی غیر مالی لازم است. این ماده نیز بیانگر آن است که هزینه دادرسی غیر از تشریفات دادرسی است. لازم به ذکر است که ماده ۱۲۵ اصلاحی قانون آیین دادرسی مدنی در اصلاح ماده ۱۷۷ بیان داشته است:«رسیدگی به دعاوی موضوع این فصل با تقدیم دادخواست و بدون رعایت سایر تشریفات آیین دادرسی مدنی خارج از نوبت به عمل می آید. »در این ماده نیز اشاره ای به هزینه دادرسی نشده است.
در ارتباط با اینکه دعوای تصرف عدوانی،جزء دعاوی مالی است یا خیر،قانون آیین دادرسی مدنی صراحتی ندارد. برخی حقوقدانان معتقدند که، دعوای تصرف عدوانی را در زمره دعاوی غیر مالی اعتباری است که تعیین بهای خواسته قانونا لازم نیست[۱۲۷]. برخی دیگر نیز گفتهاند برای طرح دعاوی تصرف باید هزینه دعاوی غیر مالی پرداخت شود، زیرا از دعاوی غیر مالی اعتباری محسوب میشود.[۱۲۸]
اداره حقوقی قوه قضائیه طی نظریهای، دعاوی تصرف عدوانی و رفع مزاحمت و ممانعت از حق را جزء دعاوی غیر مالی دانسته است. رویه محاکم نیز بر این است که دعاوی تصرف را از دعاوی غیر مالی محسوب می کند.
بند سوم: نقش سند به عنوان ادله اثبات دعوای رفع تصرف
تصرف که نشانه استیلا و تسلط انسان بر اشیاء است، مصادیق مختلفی دارد؛ گاهی وجود شی در دست انسان نشانه تصرف است مانند پولی که در دست شخص است و همین بیانگر این است که آن پول به او تعلق دارد. گاه با آن که اشیاء در دست افراد قرار دارند، اما به نوعی در رابطه با جسم انسان هستند، همین امر نشان میدهد کهان شی ء متعلق به شخصی خاص است برای مثال، لباسی که در تن افراد است نشان از تعلق به آن ها دارد. گاه هم هیچ رابطه مستقیم و فیزیکی بین جسم مالک و شی مورد تملک نیست، ولی به طور اعتباری و قراردادی، شی متعلق به فرد است مانند وجود سند مالکیت خانه در دست فرد خاص و نام او که نشان میدهد آن خانه به او تعلق دارد. گر چه در حقوق معاصر، سند مالکیت از ادله اثبات دعوا است، ولی مبنای فقهی آن میتواند وجود استیلا باشد که وجود سند در دست دارنده آن، بیانگر مالکیت وی است هر چند بالمباشره بر مال مسلط نباشد و یا دیگری آن را از طرف مالک مورد تصرف و استیفا قرار داده باشد[۱۲۹]. سند مالکیت به عنوان یکی از ادله اثبات دعوا محسوب میشود .ماده ۳۳۱ قانون آیین دادرسی مدنی سابق نیز در راستای ارزش سند مالکیت اشعار میداشت:«دعاوی مذکور در مواد فوق (تصرف عدوانی، مزاحمت، ممانعت از حق) در صورتی که مخالف با سند مالکیت باشد پذیرفته نمیشود». ماده ۱۶۲ قانون آیین دادرسی مدنی مصوب ۷۹ در حکمی متفاوت بیان میکند:«در دعاوی تصرف عدوانی و مزاحمت و ممانعت از حق، ابراز سند مالکیت دلیل بر سبق تصرف و استفاده از حق میباشد مگر آن که طرف دیگر، سبق تصرف و استفاده از حق خود را به طریق دیگر ثابت نماید». بدین ترتیب این قانون، ارزش سند مالکیت را تا حد اماره تنزل داد که خلاف آن قابل اثبات است به گونهای که طرف مقابل با سایر ادله(شهادت و سوگند و …) میتواند سبق تصرفات خود را ثابت نماید و ملک را از تصرف دارنده سند مالکیت خارج کند. که این امر به گونهای ارزش و اعتبار سند مالکیت به ویژه سند مالکیت صادره از اداره ثبت را خدشه دار میکند باید افزود این ماده در فرضی که ملک مورد تصرف خواهان، دارای سند رسمی مالکیت باشد نیز اعمال می گردد.
بند چهارم: ورود وجلب شخص ثالث
طبق قاعده کلی مندرج در مواد۱۳۰و۱۳۵ قانون آیین دادرسی مدنی جدید ، ورود ثالث وجلب ثالث در هر دعوایی امکان پذیر است .
ماده ۱۶۹ قانون مزبور بااز سر گیری نص ماده ۸ قانون اصلاح جلوگیری از تصرف عدوانی ، به شخص ثالثی که در موضوع رسیدگی به دعوای تصرف عدوانی ، مزاحمت یا ممانعت از حق ، در حدود مقررات مربوط به این دعاوی ، خودرا ذی نفع بداند ، اجازه داده ، تا وقتی که رسیدگی خاتمه نیافته ، چه در مرحله بدوی وچه در مرحله تجدید نظر ، وارد دعوا گردد. مرجع مربوطه نیز باید به این رسیدگی نموده وحکم مقتضی صادر می نماید.
بنابراین تصریح به ورود ثالث در ماده ۱۶۹ قانون جدید وسکوت نسبت به جلب ثالث می تواند پذیرش دعوای جلب ثالث در دعاوی تصرف را با تردید مواجه نماید .[۱۳۰]
علی ایحال قانونگذار در ماده ۸ قانون اصلاح قانون جلوگیری از تصرف عدوانی مصوب سال ۵۲ وهمچنین در ماده ۱۶۹ قانون آیین دادرسی مدنی مصوب سال ۷۹ صرفاً از مساله ورود ثالث نامبرده است .
حال سوال پیش می آید که آیا در دعاوی رفع تصرف عدوانی ما جلب ثالث داریم یا خیر؟ در این خصوص سه نظر قابل طرح است :
هستند که اساساً به وسیله پول انگیزش پیدا میکنند و کسان دیگری که در درجه اول به تأمین توجه دارند و قص علی هذا. با وجود اینکه در مقام مدیر، ما باید به تفاوتهای فردی توجه کنیم، لیکن نباید این تصور پیش بیاید که نمیتوانیم پیشبینی کنیم که فعلاً در بین کارکنان ما کدام انگیزهها بیشتر از انگیزههای دیگر اهمیت دارند. بزعم مزلو، این انگیزهها، انگیزههای مسلط هستند- یعنی انگیزههایی که هنوز ارضاء نشدهاند.
یک مدیر با هر چه بیشتر نزدیک کردن ادراک خود به واقعیت «زیر دستانش واقعاً چه میخواهند ؟» غالباً میتواند بر اثر بخشی خود در کار کردن با آنها بیفزاید. یک مدیر باید افراد خود را بشناسد تا متوجه شود چه چیزی در آنها ایجاد انگیزش میکند، او میتواند صرفاً به فرضیات متکی باشد، حتی اگر یک مدیری از یک کارمند بپرسد که راجع به چه چیز معینی چه احساسی دارد، این کار لزوماً نتیجه مناسب به بار نخواهد آورد. کیفیت ارتباطاتی که کارکنان یک مدیر با وی برقرار میکنند، غالباً مبتنی بر رابطهای است که میان او و افرادش طی یک مدت زمان طولانی استوار گردیده است. روز به روز آشکارتر میشود که اغلب مدیران تشخیص نمیدهند یا نمیفهمند که آنچه امروز مردم از مشاغل خود میخواهند با آنچه آنها چند دهه قبل میخواستند، متفاوت است. امروز در کشورهای پیشرفته کمتر مردمی، به استثنای کسانی که در برخی از زاغههای شهری و محلات فقیرنشین سکونت دارند، از لحاظ نیازهای اولیه نگرانی دارند. تأمین نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی در نتیجه بالا رفتن خارقالعاده سطح زندگی، افزایش چشمگیر حقوق و مزایای شغلی در تمام سطوح کار و کمکهای گسترده ناشی از برنامههای دولتی- نظیر رفاه، تأمین اجتماعی، کمک درمانی و بیمه بیکاری میسر شده است. چون در این کشورها نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی بخش بسیاری از مردم تأمین میشود، لذا مردم به انگیزههای اجتماعی، احترام و خودیابی توجه بیشتری نشان میدهند به همین دلیل مدیران باید به این واقعیتها آگاه باشند.
در سازمانهای امروزی، به دلیل تغییراتی که در اولویتبندی نیازهای کارکنان به وجود آمده است، باید چنان محیطی فراهم ساخت که برانگیزنده و ارضاء کننده نیازهایی فراتر از نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی باشد (یال هرسی و کنت بلانچارد، ۱۳۸۵، ۴۶)
در واقع انگیزش تمایل به انجام کار به توانایی فرد وابسته است تا بدان وسیله نوعی نیاز تأمین گردد. میتوان انگیزش را بر حسب رفتار عملی تعریف کرد یعنی کسانی که تحریک میشوند، نسبت به کسانی که تحریک نمیشوند، تلاش بیشتری مینمایند.
همان طور که قبلاً اشاره شد، انگیزش علت رفتارها است و انگیزش به عوامل موجود در یک فرد اشاره دارد که رفتار را در جهت یک هدف فعال میسازند. پژوهشهای انجام شده در زمینه انگیزش درصدد پاسخ دادن به پرسشهایی درباره رفتار انسانها هستند که با کلمههای سوالیِ “چرا” و “به چه عللی” آغاز میشود مثلاً چرا شما ساعتهای متمادی از وقت خود را صرف اینترنت میکنید؟
انگیزش تلاش برای درک علل رفتار خاص انسان در کار موجب ارائه نظریهای تحت عنوان انگیزش گردید. از نظر انیشتن ده درصد نبوغ را الهام تشکیل میدهد و نود درصد آن سخت کوشی و عرق ریختن است. این یک واقعیت است که تلاش برخی افراد نسبت به دیگران بیشتر است، این گونه افراد نسبت به همکاران با فراست خود، عملکرد بهتری از خود نشان میدهند.
بنابریان میتوان نتیجه گرفت که عملکرد فرد در سازمان تنها وابسته به توانایی های وی نیست، بلکه انگیزش هم در این فرایند نقش مهمی دارد. فردریک هرزبرگ روانشناس آمریکایی یکی از مؤثرترین افراد در زمینه مدیریت بازرگانی میباشد و بیشتر اشتهار وی به خاطر ارائه نظریههای غنیسازی شغل و بهداشت انگیزش میباشد.
اصطلاح انگیزش را میتوان به عنوان عامل نیرو دهنده، هدایت کننده و نگهدارنده رفتار تعریف کرد. گیج و برلاینز در سال ۱۹۸۴، انگیزش را به موتور و فرمان اتومبیل تشبیه کردهاند. سیفرت در سال ۱۹۹۲ اظهار داشت که انگیزش، یک تمایل یا گرایش به عمل کردن به طریقه خاص است. انگیزه و انگیزش، غالباً به صورت مترادف به کار میروند، با این حال میتوان انگیزه را ژرفنگرتر از انگیزش دانست به این معنی که انگیزش را عامل کلی مولد رفتار، اما انگیزه را علت ویژه یک رفتار خاص به حساب آورد. با این حال، میتوان انگیزه را حالت مشخصی که سبب ایجاد رفتاری معیّن میشود، تعریف کرد. (سیف، ۱۳۸۷).
انگیزه اصطلاحاً به نیرویی اطلاق میشود که از درون یک فرد را به سمت یک هدف سوق میدهد. در تعریف دیگر، اصطلاح انگیزش در اصل از ریشه لاتین Moveve مشتق شده است که به معنی تحریک است. روانشناسان بر سر تعریف انگیزش، در موارد ذیل توافق دارند:
۱- جهت رفتار: هدف یا هدفهایی که موجود زنده به دنبال تحقق آن است. ۲- شدت رفتار: میزان کوشش یا تلاشی که برای رسیدن به هدف، از موجود زنده سر میزند. ۳ - پایداری رفتار: مدت زمانی که موجود زنده برای رسیدن به هدف، صرف میکند.
«انگیزش» اسم مصدر از «انگیزیدن» است و در لغت به معنای «تحریک»، «ترغیب»، «تحریض» و «هیجان» آمده است. در تعریف انگیزش چنین آمده است:
واژه انگیزش در انگلیسی از کلمه لاتین Mover گرفته شده است. این اصطلاح همان گونه که از معنای رایج آن برمیآید، به علت و چرایی رفتار اشاره دارد.
انگیزش را میتوان عامل نیرو دهنده، هدایت کننده و نگهدارنده رفتار تعریف کرد. به زبان سادهتر، انگیزش چیزی است که فرد را به پیش رفتن وا میدارد و در حال پیش رفتن نگه میدارد و تعیین میکند که به کجا باید رفت.
تعریف انگیزش بر حسب فرایند یا فرایندهایی که به نحوی شروع شده و جهت یافته و سپس ادامه پیدا کرده و سرانجام برای رسیدن به زنجیره هدفگرایی رفتار، متوقف شده، قابل تبیین است. به طور کلی هر رفتاری که از انسان و حیوان سر میزند، جهت یافته یا متمایل به هدفی نهایی است و برای رسیدن به هدف طرحریزی شده است.
انگیزه بنابر تعریف عینی، حالتی فرضی در موجود زنده است که برای تبیین انتخابها در رفتار معطوف به هدف آن به کار میرود و بنابر تعریف ذهنی، به صورت آرزو یا میل، تجربه میشود.
انگیزه از نظر بنیادی، هر آن چیزی است که موجود زنده را به حرکت وا میدارد و موجب جنبش آن میشود. روانشناسان کلیه عواملی را که موجود زنده و از جمله انسان را به فعالیتی وا میدارد و او را در یک جهت خاصی سوق میدهد، انگیزه مینامند بنابراین انگیزه، اولین عنصر تشکیل دهنده رفتار است.
روانشناسان، انگیزش را یک عامل درونی میدانند که رفتار شخص را تحریک میکند و او را در جهت معیّن سوق میدهد و آن را هماهنگ میسازد. این نکته نیز مورد اتفاق است که انگیزه، عاملی است که به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازهگیری نیست، ولی وجود آن، از رفتار شخص دریافت میشود.
روانشناسان انگیزش را از دیدگاه مکتبها و نظریههای مختلف به صورتهای کم و بیش متفاوت تعریف کردهاند که رفتار مبتنی بر هدف را پدید میآورد و آن را استمرار میبخشد. در روانشناسی تربیتی و یادگیری، اصطلاح انگیزش در مورد عاملی به کار میرود که شاگرد یا به طور کلی یاد گیرنده را برای آموختن درس به تلاش و کوشش وا میدارد و یا به فعالیت او شکل و جهت میدهد. رفتار، که اساس پژوهش در هر رشته از روانشناسی است، به ویژگیهای فطری موجود زنده و محیط و تأثیری که این دو بر یکدیگر دارند و همچنین به برداشت و ارزیابی فرد از کنش و واکنش خویش، وابسته است و این امر را جبر متقابل مینامند.
انگیزش یک اصطلاح کلی است که بعضی اوقات به نیازها، خواستهها، تمایلات یا قوای درونی افراد اطلاق میشود. در واقع انگیزه را چرایی رفتار گویند، به عبارت دیگر فرد هیچ رفتاری را که انگیزهای یا نیازی محرک آن نباشد، انجام نمیدهد. انگیزش انسان اعم از خودآگاه یا ناخودآگاه ناشی از نیازهای اوست. بنابراین در تعریف انگیزه میتوان گفت: انگیزه یا نیاز عبارت است از حالتی درونی و کمبود یا محرومیتی که انسان را به انجام یک سری فعالیت وا میدارد.
بعضی از نیازها مانند نیازهای زیستی جزو نیازهای اولیه هستند و نیازهای روانی جزو نیازهای ثانویه است که شدت آن در افراد مختلف متفاوت میباشد. بنابراین اثر بخش بودن فعالیتهای مدیریت به تمایلات افراد درون سازمان در انجام وظایف محوله بستگی دارد. از سوی دیگر همه رفتارهای افراد هدفدار است.
۲-۱-۱- ماهیت پیچیده انگیزش
افراد به واسطه نیازهای مختلف برانگیخته میشوند، آنها علاوه بر نیاز اساسی به غذا، لباس و پناهگاه به پذیرش، قدردانی و عزت نفس نیز نیاز دارند. هر فرد این نیازها را به طرق و با درجات مختلفی تجربه میکند. در واقع افراد به واسطه نیازهای مختلف در زمانهای مختلف در زندگیشان برانگیخته شدهاند و این باعث پیچیدهتر شدن موضوع میگردد. افراد بالغ همچون کودکان و نوجوانان به ایجاد تغییر در شیوههای مهم در سراسر زندگیشان ادامه میدهند. الگوهای رشد بزرگسالی در کتابهای مهمی مانند گذر و رهیابان نوشته گیل شیهی و فصول زندگی مردان نوشته دانیل لوینسون توصیف شده است. هیچ رویکردی به انگیزش برای همه افراد یا برای یک نفر در همه زمانها کاربرد ندارد.
انگیزش میتواند به عنوان سایقی تلقی شود که ما را به سمت آنچه انجام میدهیم، سوق دهد و این یک سایق درونی است که ما را وادار به رسیدن به هدفی خاص میکند. در شرایط کاری، این تعریف ممکن است پیشنهاد کند که همه انگیزشها، نتیجۀ پاداشهای درونی است که یک نفر در حالی که شغل را انجام میدهد، دریافت میکند. اما انگیزش در کار میتواند به وسیله پاداشهایی تحریک گردد که سوای از خود شغل رخ میدهند. این پاداشها به «برانگیزندههای بیرونی» اشاره دارند. پس، انگیزش دارای دو بعد درونی و بیرونی است.
انگیزش درونی از خشنودیی ناشی میشود که وقتی کار معنیدار باشد و به ما حس هدفمندی بدهد، به وجود میآید. اصولاً سازمانهایی که فردمحور هستند، ارزش پاداشهایی که خود اهدایی هستند و به طور درونی تجربه شدهاند را تشخیص دادهاند. فردریک هرزبرگ روانشناس بیان میدارد که انگیزش از محرک درونی ناشی میشود که از بافت کاری و نه از محیط کاری ریشه میگیرد. وی همچنین اظهار میدارد که مشاغل برای فراهم کردن چالش، فرصت پیشرفت و رشد فردی، باید غنی شوند. این پاداشهای درونی، بیش از پول و جایزه به خاطر عملکرد برجسته یا دیگر پاداشهای بیرونی مشابه، باعث برانگیختگی برخی افراد میگردد.
انگیزش بیرونی، عملی است که توسط فرد دیگری که معمولاً شامل انتظار یک نوع پاداش میشود، اتخاذ میشود و برخی از پاداشهای بیرونی معمولی در شرایط کاری عبارتند از پول، بازخورد معطوف به عملکرد و جوایز. برخی سازمانها از مشوقها برای تشویق کارکنان جهت ایجاد عادات کاری خوب و تکرار رفتارهایی که برای خودشان و سازمان سودآور است، استفاده میکنند و یک مشوق میتواند به شکل پول، زمان استراحت در کار یا برخی از انواع دیگر پاداش باشد.
پاداشهای بیرونی به ندرت برای برانگیختن افراد بر مبنای یک روند مستمر و مداوم بسنده میکنند. به طور آرمانی، یک سازمان تعداد مناسبی از پاداشهای بیرونی را فراهم میکند، در حالی که به کارکنان اجازه میدهد که خشنودی درونی و مستمر که ناشی از شغل چالش برانگیز است را تجربه کنند.
در روانشناسی، انگیزش به شروع، جهت، شدت و مقاومت رفتار اطلاق میشود (گین، ۱۹۹۵). در واقع انگیزش یک وضعیت پویا و موقتی است که بایستی از شخصیت یا هیجان تفکیک گردد. انگیزش، تمایل و علاقه به انجام چیزی است. یک شخص باانگیزه میتواند از اهداف کوتاه مدت و یا بلند مدت بهرهمند باشد در حالی که هیجان به صفات و خصوصیات بادوامتر افراد (مثل کمرویی، برونگرایی، هشیاری و …) نسبت داده میشود. همچنین برخلاف انگیزش، هیجان به حالتهای گذر تاکید دارد (مثل خشم، اندوه، شادی و …) که فوراً منجر به رفتار نمیشود. “مطالعه انگیزش به فرایندهایی مربوط میشود که به رفتار، انرژی و جهت میدهد. منظور از انرژی این است که رفتار نیرو دارد؛ یعنی نسبتاً نیرومند، شدید و پایدار است. منظور از جهت، این است که رفتار هدف دارد، یعنی در راه رسیدن به هدف خاصی گرایش دارد". (ریو، ۲۰۰۵).
انگیزش به نیروی ایجاد کننده، نگهدارنده و هدایت کننده رفتار گفته میشود (سیف، ۱۳۸۷). انگیزه به صورت نیاز یا خواست ویژهای که انگیزش را موجب میشود، تعریف شده است (سیف، ۱۳۸۷). انگیزش حالتی است که تمایل به انجام عملی خاص را در فرد به وجود میآورد، چنین حالتی ممکن است حالت محرومیت مثل گرسنگی یا یک نظام ارزشی خاص و یا یک اعتقاد عمیق مذهبی باشد (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳). انگیزش همچنین میتواند به عنوان نیرویی پیشران و پشتیبان در تمامی اعمال انسان در نظر گرفته شود. تمایلات و نیازهای شخصی تأثیری قوی و عمیق بر روی جهت رفتار دارد. اشکال مختلفی از انگیزش از جمله انگیزش بیرونی، انگیزش درونی، انگیزش فیزیولوژیکی و انگیزش پیشرفت وجود دارد. همچنین انگیزش از اشکال منفی نیز برخوردار است. در واقع انگیزش پیشرفت میتواند به عنوان نیاز به موفقیت یا دستیابی به برتری تعریف شود و افراد با بهره گرفتن از ابزارهای گوناگون از جمله ابزارهای درونی و بیرونی به تأمین نیازهای خود بپردازند.
همچنین انگیزش، نیرویی بنیادی در تمامی اعمال ما است. انگیزش معطوف به پویشهای رفتاری ما مانند نیازها، تمایلات و آرزوها در زندگی است. انگیزش پیشرفت بر اساس دستیابی به موفقیت و برآورده کردن تمامی آرزوهایمان در زندگی استوار میباشد. انگیزش پیشرفت باعث تأثیرگذاری بر نحوه اجرای یک وظیفه و نشان دادن تمایلات شایستگی میشود (لتو و الیوت، ۱۹۹۷). سایقهای فیزیولوژیکی پایه، رفتار طبیعی ما را در محیطهای گوناگون تحت تأثیر قرار میدهند. بسیاری از اهداف ما بر پایه مشوقها استوار است و دامنه آن میتواند از گرسنگی تا نیاز به عشق و روابط جنسی پخته در نوسان باشد. دامنه انگیزش پیشرفت میتواند از نیازهای بیولوژیکی تا ارضای تمایلات خلاق و دستیابی به موفقیت در رقابتهای سخنت و بحرانی تغییر یابد. انگیزش در زندگی روزمره ما به دلیل تأثیرگذاری از نقش حیاتی برخوردار است. همه رفتار، اعمال، افکار و باورهای ما تحت تأثیر نیروی درونی موفقیت قرار دارد. روانشناسان در کل معتقدند که انگیزش نیرویی است که به فعالیت میآید و موجب پیدایش رفتار میشود و به آن شکل و جهت میبخشد، همچنین انگیزش دارای منشأ یا علت درونی است. در واقع انگیزهها، بر پایه نیازها، خواستها و آرزوهای خاصی هستند که به حرکت درآمدهاند و یا آنکه فرد را برای ارضای نیازهای معینی به وادار به فعالیت میکند (پارسا، ۱۳۸۲)
انگیزه و انگیزش غالباً به صورت مترادف به کار میروند، با این حال میتوان انگیزه را دقیقتر از انگیزش دانست. به این صورت که انگیزش را عامل کلی مولد رفتار، اما انگیزه را علت ویژه یک رفتار خاص به حساب آورد و اصطلاح انگیزه بیشتر در اشاره به رفتار انسان به کار میرود.
۲-۱-۲- اهمیت
عوامل تشکیل دهنده انگیزش به طور کلی به دو دسته درونی و برونی یا متغیرهای شخصی و محیطی تقسیم میشوند که برخی دارای حالت پایدار و برخی دیگر ناپایدار و زودگذر هستند. عوامل و متغیرهای شخصی عبارتاند از: فعالیتهایی که خاستگاه یا منشأ درونی دارند و هنگامی که متغیرهای شخصی و محیطی به طور مشترک دست به کار میشوند، رفتار را به سوی یک هدف مشخص و فعالیت معین سوق میدهند، در این صورت است میتوان گفت که فرد به درجه برتر انگیزش رسیده است.
گرچه برخی از روانشناسان درباره ماهیت انگیزش دیدگاهها، شیوهها، مفاهیم و طبقهبندیهای متفاوتی را در نظر گرفتهاند، اما اکثر آنان در مورد مراحل پنجگانه زیر و نقش سایق در انگیزش متفق هستند.
۱) تعیین کنندههای سایق: این دسته از عوامل نیازهای بدنی یا فیزیولوژیکی هستند که برای بقای فرد ضرورت دارند، مانند زمانی که کودک برای مدتی از شیر محروم میشود.
۲) حالتهای سایق: مرحله دوم انگیزش را حالتهای سایق مینامند. در این مرحله محرومیت یا کمبود و افزایش مواد شیمیایی در بدن اختلال و عدم تعادل به وجود میآورد و پیش از بروز رفتار یک حالت نیروزای برانگیختگی پدید میآید.
۳) رفتار هدفجو: پس از حالت سایق رفتار هدفجو ظاهر میشود که شامل ادامه فعالیت برای ارضا یا دفع تعیین کننده سایق است. حیوانی که محرومیت غذایی دارد، تلاش میکند به غذا دست یابد و شاگرد مدرسه میکوشد مساله جبری خود را حل کند.
۴) دستیابی به هدف: این امر زمانی حاصل میشود که حیوان گرسنه به غذا دسترسی پیدا میکند یا آنکه شاگرد به حل مساله خود موفق میشود.
۵) کاهش سایق: واپسین مرحله کاهش سایق است که فرد به هدف مطلوب دست مییابد. در این حالت است که تنش و ناراحتیهای موجود او از بین میرود و آرامش پیدا میکند.
۲-۱-۳- مروری بر نخستین نظریات انگیزش
تحویل اندیشه مدیریت در زمینه انگیزش کارکنان، سه مرحله نسبتاً متمایز را پشت سر گذاشته است. در نخستین نظرات انگیزش به ارائه الگوی منحصر به فردی از آن پرداخته شده که آن را درباره هر کارگر و کارمند و در هر موقعیتی قابل صدق میدانند. این دیدگاهها عبارتند از مدل سنتی، مدل روابط انسانی و مدل منابع انسانی.
مدل سنتی
مدل سنتی انگیزش با نام فردریک تیلور و مکتب مدیریت علمی شناخته شده است. تیلور هنر مدیریت را به عنوان ابزار شکل دهنده رابطه مدیران و کارگران مورد بررسی قرار داد و عامل انگیزش را صرفاً بر اساس مهارت بیشتر و تولید کارایی بیشتر دانست و تشویق و تنبیه را مورد تاکید قرار میدهد. تیلور تنها پاداش مادی را محرک برای تولید کارایی میداند. اعتقاد این مکتب بر این بود که یکی از جنبههای مهم کار مدیر این است که از انجام وظایف تکراری و ملالآور با بیشترین بازدهی اطمینان حاصل کند. مدیران تعیین میکردند که چگونه باید کار انجام شود و سیستم دستمزد تشویقی را به کار میبردند تا کارکنان برانگیخته شوند (ایراننژاد پاریزی و ساسان گهر، ۱۳۷۳، ۳۸۰). مبنای این مدل انگیزش مادی بود و در آن پرداخت حقوق و دستمزد به ازای تولید بیشتر افزایش مییافت. مطابق این نظریه مدیران معتقد بودند که کارگران ذاتاً دارای سستی و تنبلی هستند و تنها وسیلهای که میتواند آنها را به تولید بیشتر تحریک کند، عوامل اقتصادی است. از این رو مدل انسانی اقتصادی از این نظریه حاصل میشود (استونر و وانکلز، ۱۹۸۶، ۴۱۸).
مدل روابط انسانی
روابط انسانی حاصل مطالعات هاثورن بود. طبق این نظریه انسانها علاوه بر عامل پول با عوامل دیگری نیز برانگیخته میشوند. کارهای تکراری و کسل کننده، موجب کاهش انگیزه، در مقابل رفتار اجتماعی موجب افزایش انگیزه و کارایی کارکنان میشود. در واقع انسان به عنوان موجودات اجتماعی در پاسخ به محیط کار برانگیخته میشوند و عکسالعمل نشان میدهند. همچنین طبق این نظریه وجود انگیزه لازم مانند رضایت شغلی، موجب بالا رفتن عملکرد کارکنان میشود. مدل انسان اجتماعی از این نظریه حاصل میشود، بنابراین در الگوی سنتی در برابر یک دستمزد نسبتاً بالا کارآیی افزایش مییابد، اما در مدل روابط انسانی ارضای نیاز اجتماعی، احترام به کارکنان، مشاوره و مشارکت آنها در تصمیمگیری موجب اثر بخشی و افزایش کارآیی است.
مدل منابع انسانی
میزان آشنایی و احساس نزدیکی شما با کشور … چقدر است؟
خیلی زیاد (۵) – خیلی کم (۱)
محقق ساخته
چه تصویری از فرهنگ و مردم کشور … در ذهن شما وجود دارد؟
خیلی خوب (۵) – خیلی بد (۱)
محقق ساخته
تا چه اندازه کشور … و مردمانش در شما احساس علاقه مندی و اشتیاق به وجود می آورد؟
خیلی زیاد (۵) – خیلی کم (۱)
Brijs 2006
اعتبار(روایی) ابزار سنجش
منظور از روایی این است که مقیاس و محتوای ابزار یا سؤالات مندرج در ابزار، بطور دقیقی متغیرها و موضوع مورد مطالعه را بسنجد؛ یعنی اینکه هم داده های گردآوری شده از طریق ابزار، مازاد بر نیاز تحقیق نباشد و هم اینکه بخشی از داده های مورد نیاز در رابطه با سنجش متغیرها در محتوای ابزار حذف نشده باشد. روایی پرسشنامه ی مربوط به این مطالعه در دو بعد سنجیده شده است، یکی از بعد محتوا و دیگری در بعد سازه. اولی بر مبنای نظر اساتید راهنما و مشاور و دومی از طریق تحلیل عاملی اکتشافی مورد تأیید قرار گرفته است. نتایج تحلیل عاملی برای این قسمت در فصل بعد آمده است.
پایایی ابزار سنجش
پایایی ابزار که از آن به اعتبار، دقت، و اعتمادپذیری نیز تعبیر می شود، عبارتست از اینکه اگر یک وسیله اندازه گیری که برای سنجش متغیر و صفتی ساخته شده در شرایط مشابه در زمان یا مکان دیگر مورد استفاده قرار گیرد ، نتایج مشابهی از آن حاصل شود، به عبارت دیگر از خاصیت تکرار پذیری و سنجش نتایج یکسان برخوردار باشد. برای تأیید پایایی پرسشنامه از طریق فرمول آلفای کرونباخ استفاده گردید که فرمول یاد شده بدین شکل بیان می شود:
(۰< α <1)
α : ضریب آلفا
K: تعداد سؤال ها یا گویه ها
St: انحراف استاندارد مقیاس
Si: انحراف استاندارد سؤال یا گویه i می باشد
البته ما برای محاسبه ی آلفای کرونباخ، در این تحقیق از نرم افزار SPSS استفاده کرده ایم. نتایج این سنجش دارای سه قسمت می باشد؛ اولی محاسبه ی آلفا برای کل پرسشنامه، دوم برای هر مورد از گویه ها (در صورت حذف آن) و سوم آلفای ابعاد مختلف سازه. همانطور که در جداول (۳-۳) تا (۳-۷) نیز دیده می شود، با توجه به اینکه مقدار آلفای محاسبه شده نباید پایین تر از ۰٫۷ باشد، همه ی مقادیر به دست آمده بالاتر از سطح مطلوب بوده و می توان گفت که سؤالها به مقدار زیادی توانسته اند مسأله ی مورد بحث را بسنجند.
آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه
Cronbach’s Alpha
N of Items
.۹۴۵
۱۴
آلفای کرونباخ در صورت حذف هر یک از گویه ها
The findings of the study indicated a significant relationship between intelligence software spss competition among insurance sales representatives in the population is
The findings indicate that the Kermanshah Province of Iran Insurance Sales Representatives aware of the competitors competitive intelligence is an important dimension.
Keywords: Competitive Intelligence، Insurance Sales، Iran Insurance، Insurance Sales Representatives Iran
ISLAMIC AZAD UNIVERSITY
Central Tehran Branch
Faculty of management -Department of management public
“M . A” Thesis
On:” insurance “
Subject:
The impact of competitive intelligence on the sale of Insurance products
Case Study :Iran Insurance Agents in Kermanshah
Advisor:
sina nemati zade (Ph.D)
Reader:
(Ph.d).hossein adab (Ph.D)
By:
Hossein hezarkhani
۲۰۱۳ winter
۳٫مفاتیح الجنان،دعای ابوحمزه ثمالی. ↑
۳٫همان،دعای ابوحمزه ثمالی. ↑
۱٫راغب اصفهانی ،المفردات فی غریب القرآن،پیشین، جلد دوم، ص۶۷. ↑
۲٫هود، آیه ۶. ↑
۳٫سید عزیز اله امامت کاشانی ،معراجالذاکرین،پیشین، ص ۱۰۳. ↑
۴٫ذاریات، آیه ۵۱. ↑
۵٫راغب اصفهانی،المفردات فی غریب القرآن،پیشین، ج دوم، ص۶۸. ↑
۶٫اسراء، آیه ۳۰. ↑
۷٫مفاتیح الجنان،دعای عرفه. ↑
۸٫همان،مناجات امیرالمؤمنین در مسجد کوفه. ↑
۱٫مفاتیح الجنان،دعای ابوحمزه ثمالی. ↑
۲٫ر، دعای ابو حمزه ثمالی. ↑
۳٫همان،زیارت عاشورا. ↑
۱.محمد معین،لغت نامه فارسی معین ،پیشین. ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری،الهی نامه،پیشین،ص۱۲،بیت۱۳٫ ↑
.ابو المجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی،حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه،پیشین،ص۹۷٫ ↑
. جلال الدین محمد بلخی(مولوی)،مثنوی معنوی،دفتر اول،بیت ۱۸۸۳٫ ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری ،اسرارنامه،پیشین،بیت ۳۲۲۳٫ ↑
. همان ،منطق الطیر،پیشین،بیت۱۵۶۱٫ ↑
. همان ،الهی نامه،پیشین،ص۳۷۸،بیت۷و۸٫ ↑
.همان،ص۳۸۰،بیت۱۸و۱۹٫ ↑
.ابو المجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی،حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه،پیشین،ص۹۵٫ ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری،منطق الطیر،پیشین، بیت۴۳٫ ↑
.جلال الدین محمد بلخی(مولوی)،مثنوی معنوی،پیشین،دفتر دوم،بیت ۱۹۰۲تا۱۹۰۵٫ ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری،الهی نامه،پیشین،ص۱۳۲،بیت۱۲٫ ↑
. همان ،اسرار نامه،پیشین،بیت ۳۲۳۵٫ ↑
.جلال الدین محمد بلخی(مولوی)،مثنوی معنوی،پیشین،دفتر سوم،بیت ۲۳۷۳٫ ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری،الهی نامه،پیشین،ص۳۸۱،بیت۱٫ ↑
. همان ،منطق الطیر عطار،پیشین،بیت ۳۳۳۱٫ ↑
. همان ،اسرارنامه،پیشین،بیت ۳۲۴۲و۳۲۴۳٫ ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری،اسرارنامه،پیشین،بیت ۳۲۶۷٫ ↑
.جلال الدین محمد بلخی(مولوی)،مثنوی معنوی،پیشین،دفتر سوم،بیت ۲۴۶۹٫ ↑
همان،دفتر دوم،بیت۳۸۳٫ ↑
. الدین محمد بلخی(مولوی)،مثنوی معنوی،پیشین ،دفتر دوم،بیت۳۱۸۰٫ ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری،الهی نامه،پیشین،ص۱۰،بیت۷٫ ↑
. فرید الدین عطار نیشابوری،الهی نامه،پیشین ،ص۱۰٫ ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری،منطق الطیر،پیشین،بیت۳۷۴۷٫ ↑
. همان ،بیت۶۷٫ ↑
. فرید الدین عطار نیشابوری،منطق الطیر،پیشین ،بیت ۴۶۸۵٫ ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری،الهی نامه،پیشین،ص۳۲۶،بیت۷تا۱۱٫ ↑
.ابو المجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی،حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه ،پیشین،ص۹۵٫ ↑
.جلال الدین محمد بلخی(مولوی)،مثنوی معنوی،پیشن،دفتر دوم،بیت۳۴۴۵٫ ↑
.همان،بیت۱۳۳۴٫ ↑
.فرید الدین عطار نیشابوری،منطق الطیر عطار،پیشین،بیت ۴۶۷۰تا۴۶۷۷٫ ↑
.جلال الدین محمد بلخی(مولوی)،مثنوی معنوی،پیشین،بیت ۲۴۷۶ تا ۲۴۷۷٫ ↑