کلمه ارتباط از لغت لاتینCommunicar مشتق شده است، این لغت خود در زبان لاتین Tomake common یا عمومی کردن و یا به عبارت دیگر در معرض عموم قرار دادن است ،یعنی ارتباطات برخی از مفاهیم و تفکرات و معانی و یا عبارت بهتر پیام را به دیگران و یا میان عموم گسترش می دهد.(رئیسی پور ،۱۳۹۱).
ارتباط فرآیندی است که توسط آن اطلاعات از طریق نظام (سیستم )مشترک علائم ،نشانه ها یا رفتار منتقل می شود (ابراهیمی،۱۳۷۱). ارتباط سراسر زندگی انسان را در بر گرفته است .انسان به کمک ارتباط زنده می ماند ،رشد و تکامل می بابد و سعادت و خوشبختی وی تا حد زیادی به چگونگی رابطه او با دیگران بستگی دارد .در این بین ارتباط زناشویی به عنوان طولانی ترین و عمیق ترین نوع ارتباط همواره مورد توجه بوده است . ارتباط توانایی خاصی است که به افراد کمک می کند ،به طور کارآمدی در پیام های نمادی که مبادله می کنند عمل کنند و احساسات مثبت و خوشایندی در طرف مقابل خود ایجاد نمایند (زمانی،۱۳۹۲). ارتباط بین فردی جزء بزرگترین پیشرفت های بشر به شمار می آید اما انسان های معمولی قادر به برقراری یک ارتباط خوب و موثر نیستند که یکی از جنبه های طنز آمیز شدن تمدن نوین آن است که اگرچه با توسعه س ابزارهای مکانیکی ارتباط از آخرین مرزهای دست یافتنی تخیل نیز گذشته است اما اغلب مردم برقراری ارتباط را کاری دشوار می بینند در عصر فن آوری ما می توانیم به ماه پیام بفرستیم اما برقراری رابطه با کسانی که دوستشان داریم را دشوار می یابیم (نیک بخش،۱۳۹۰). برقراری ارتباط معمولا به صورت پیوندی دوجانبه بین دو فرد تعریف می شود .برقراری ارتباط را همچنین به عنوان ارتباط متقابلی که به روشی خاص رخ می دهد و جنبه های گوناگون آن پیوندهای محکمی را بین افراد در طول عمر آن ها ایجاد می کنند ،درنظر می گیرند (سگرین و فلورا،۲۰۰۵؛ به نقل از رئیسی پور،۱۳۹۱). در چارچوب روان شناسانه ،برقرای ارتباط به عنوان عمل فرستادن یک پیام به یک گیرنده در نظر گرفته می شود که در آن احساسات ،افکار و نقطه نظرهای گیرنده در تعبیر پیام به کار گرفته می شود .(میلر،۲۰۰۵؛ به نقل از رئیسی پور،۱۳۹۱).
۲-۳-۲ انواع ارتباط :
ارتباط را از وجوه مختلفی می توان تقسیم بندی کرد اما یک تقسیم بندی که کلی تراز سایر تقسیم بندی هاست و به نوعی جامع اقسام مختلف باشد ،تقسیم بندی ارتباط به دو نوع کلامی و غیرکلامی است .
انسان همواره نیازمند بیان خویشتن است اونیاز دارد که به صورت کلامی و غیر کلامی و متناسب با فرهنگ ، سنت و ارزش های جامعه اش عقاید امیال ،خواسته ها و ترس هایش را مطرح نماید .بدیهی است برای این منظور باید قدرت برقراری روابط دوستانه و حفظ آن را داشته باشد (زمانی،۱۳۹۲). درفرایند یک کنش متقابل ،ارتباط کلامی[۴۶] و غیر کلامی[۴۷] می تواند در نحوه ی برقراری یک رابطه موفق نقش مهمی برعهده داشته باشد .این ارتباط هم در ایجاد یک رابطه موثر و هم در تنظیم و استمرار رابطه و میزان صمیمیت نقش بسزایی دارد (احمدی،۱۳۹۰).
۱-۲-۳-۲ ارتباط کلامی:
در زندگی انسان هیچ رفتار ارتباطی به اندازه ی ارتباط کلامی وسعت و تاثیر ندارد و هیچ پدیده ی ارتباطی این مقدار با زندگی انسان عجین نیست .ارتباط بزرگ ترین عاملی است که نوع رفتار او با دیگران و حوادثی را که در جهان اطراف او برایش اتفاق می افتد تعیین می کند ارتباط کلامی شامل رشته کامل راه های رد و بدل کردن اطلاعات بین افراد است و یا اطلاعاتی را که می دهند و می گیرند و نیز راه های استفاده از این اطلاعات را دربردارد .انسان ها از کلمات برای بیان خویش و معنا بخشیدن به زندگی و فعالیت هایشان استفاده می کنند.ارتباط کلامی به این دلیل مهم است که یکی از ابزارهای کارساز بشر برای کنترل و درک محیط خویش و تاثیر در آن است (بهرامی،۱۳۹۳).
۲-۲-۳-۲ ارتباط غیرکلامی:
درمانگران از مدتها پیش دریافته اند که ارتباط غیر کلامی به قدرتمندی کلمات بیان شده است .یکی از دلایل این نتیجه این است که ارتباط غیر کلامی ،حالت عاطفی ارتباط را منتقل می کند .محرابیان (۱۹۷۲)، دریافت که حدود ۷درصد کل عواطف توسط کلمات منتقل می شود ،۳۸ درصد شنوایی و ۵۵ درصد مربوط به صورت است (لانگ و یانگ،ترجمه نظری و همکاران،۱۳۹۲).
آهنگ صدا، سرعت صحبت کردن ،بلندی صدا ،مکث های کوتاه و بلند هرکدام می تواند پیامی بفرستد حتی فاصله ای که به هنگام حضور دو نفر تنظیم می شود می تواند پیام ارسال کند .(اسدی،۱۳۸۸،به نقل از بهرامی،۱۳۹۳). رفتارهای غیرکلامی زوج ها با همسرانشان به آسانی سوء تفاهم ایجاد می کند .تحقیقات نشان می دهد که زوج های مشکل دار اغلب همه ی انواع پیام ها را منفی تر از مقصود همسرشان ،تعبیر می کنند .این مساله در مورد رفتارها و پیام های غیرکلامی هم صدق می کند . زوجهای آشفته ،در زمان وجود مشکل کمتر ارتباط برقرار می کنند این مسئله در مورد ارتباط غیر کلامی نیز صدق می کند ،زوج های آشفته نسبت به زوج های بدون مشکل کمتر تماس چشمی برقرار می کنند .(لانگ و یانگ،ترجمه نظری و همکاران ۱۳۹۲).
۳-۳-۲ ارتباط در خانواده :
خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است که اعضای آن از طریق ارتباط خونی و ازدواج با هم مرتبط می شوند و به گونه ای معین نیازهای انسانی یکدیگر را در چرخه زندگی برطرف می کنند سدویک (۱۹۸۱)، ارتباط خانواده را به عنوان سازمان تعریف می کند(نوعی ،۱۳۸۹).
وظیفه اولیه خانواده برقراری ارتباط است که به بهتر شدن عملکرد خانواده ،رشد و تکامل ،اعتماد به نفس ،اجتماعی شدن اعضای خانواده منجر می شود (رئیسی پور ،۱۳۹۱). خانواده همواره به عنوان مهمترین سیستم انسانی مورد توجه بوده است . واتزلادویک[۴۸] ، بیوین و جکسون[۴۹] (۱۹۶۷) خانواده را سیستمی قانوگذار تعریف می کنند که اعضای آن به طور مداوم درحال تعریف و تجدید نظر در تعریف و اهمیت روابط خود بر مبنای الگوی ارتباطاتشان هستند .شناخت این الگوها به شناخت بعضی از جنبه های عملکرد خانواده کمک می کند .در واقع شناخت انواع مختلف الگوها و سبک های ارتباطات خانوادگی علاوه بر توصیف ،به پیش بینی و توضییح عملکرد خانواده و توصیه ها و تجویزهای مربوط به آن هم کمک می کند .(نوعی، ۱۳۸۹ ). کوئرنر و فیتزپاتریک [۵۰](۲۰۰۲) ارتباط خانوادگی را به عنوان کانالی که در درون آن قواعد و نقش ها ،فرایندهای تشخیص و تفاوت گذاری ،مدیریت وظایف و امور ،تعارضات و تصمیم گیری های خانوادگی در عرصه زندگی انجام می پذیرد ،تعریف کرده اند (جهانی زنگیر،۱۳۹۱). آرگیل[۵۱](۲۰۰۱) بر این باور است که خانواده یک از قوی ترین پیوند های ارتباطی اجتماعی است .رابطه اعضای خانوادگی رابطه عمیق و چند لایه است که عمدتا براساس تاریخچه ادراک ها و فرض های مشترک و درونی شده راجب جهان و اهداف مشترک اعضای خانواده بنا نهاده شده است (گلدنبرگ،۱۹۹۵،به نقل از احمدی ۱۳۹۲).
همانطور که می دانیم هر انسانی قبل از هرجا در سیستم خانواده شروع به رشد و نمو می نماید و از تعاملات درون خانواده خود تاثیر می پذیرد ،تا جائیکه از جزئی ترین تا کلی ترین مسائل فرزند ریشه در خانواده فرد دارد و رشد و نمو یافته از خانواده اصلی او می باشد (طاهری،۱۳۹۰). در واقع معنای ابتدایی ارتباط خانوادگی این است که بچه ها ارتباط با دیگران را یاد بگیرند (جهانی زنگیر،۱۳۹۱). هریک از ما گنجینه ای منحصر به فرد در روابط با دیگران داریم ،که به تجربیات خیلی قدیمی تر ما در روابط با مادر و دیگر مراقبان برمی گردد.برخی از این تجربیات زمانی کسب می شوند که ما در آن زان سعی در آسان کردن و گسترش روابطمان داشته ایم ولی برای کمک به ما یا دیگران در دسترس نبوده اند یا از آن مایوس شده ایم با این گنجینه خیلی قدیمی ،هریک از ما به طور ناخودآگاه روابطمان را در بزرگسالی گسترش می دهیم بدین صورت الگوی فردی ما شکل میگیرد و ما بطور غریزی و عمدتا بصورت ناخودآگاه و ناخواسته روابط تجربه شده مان را سروسامان می دهیم .(گرانت و کرولی،۲۰۰۲،به نقل از زمانی،۱۳۹۲). روابط بین فردی از الزامات جامعه انسانی است و در نهاد خانواده این ضرورت دو چندان است ،چرا که یک خانواده کارآمد براساس برقراری ارتباط صحیح و منطقی بین اعضای خانواده تحلیل می شود و رفتار حاکم بر روابط بین فردی نیز بر پایه اخلاق استوار می گردد.(احمدی،۱۳۹۲).
خانواده ها معمولا الگوهای تعاملی [۵۲]ثابت ،مشترک ،هدفمند و مکرری را به نمایش می گذارند چیزی که کانتوولر (۱۹۷۵)، به آن راهبردهای خانوادگی [۵۳]می گویند . راهبردهای خانوادگی که توسط همه ی اعضا اجرا می شوند ،الگوهای تبادلی پیش بینی پذیری هستند که به یک اشاره توسط تمامی اعضای خانواده تولید می گردند،به گونه ای که انگار هریک از اعضا احاسا می کند چه بخواهد چه نخواهد مجبور است نقشی را بازی کند که قبلا بخوبی جا افتاده است . الگوهای ارتباطی غیر کلامی میان اعضای خانواده معرف تبادل های ظریف و ضابطه داری است که می تواند قواعد و اصول خانوادگی حاکم بر گستره ی رفتارهای پذیرفته شده و قابل تحمل در خانواده را نشان دهد(گلدنبرگ و گلدنبرگ،۲۰۰۰،ترجمه ی حسین شاهی براواتی و همکاران،۱۳۹۲).
ارتباط موثر سنگ زیر بنای خانواده سالم و موفق است به عبارتی وقتی خانواده ای از الگوهای ارتباطی موثر استفاده می کند انتقال و درک واضحی از محتوا و قصد هر پیامی دارد و مسئولیت اجتماعی کردن فرزندان و دستیابی به نیازهای روحی و روانی اعضاء خانواده و ابقاء ارتباط زوج و شرکت در اجتماع را می تواند به خوبی انجام دهد نوع نظام خانواده و الگوهای ارتباطی آن اثر مهمی براعضاء خانواده دارد زیرا شخصیت و یادگیری و توسعه و ابقاء اعتماد بنفس و قدرت انتخاب و تصمیم گیری منطقی افراد خانواده همه به نوع اطلاعات و نحوه ی انتقال اطلاعات بین اعضاء خانواده وابسته است .(ابراهیمی ،۱۳۷۱). بنابراین می توان گفت که تعاملات درون خانواده ها یکی از مهم ترین عوامل اثر بخش در روابط زناشویی می باشد روابط درون خانواده چنانچه به نحوی باشد که منجر به اضطراب برای اعضاء گردد، امنیت روانی افراد را به خطر می اندازد و این خود می تواند سرمنشا بسیاری از مشکلات روانی و رفتاری برای آنها شود (نیک بخش،۱۳۹۰).
۴-۳-۲ ارتباط زناشویی :
ارتباط زناشویی [۵۴]عبارت است از فرایندی که در طی آن زن و شوهر چه به صورت کلامی و در قالب گفتار و چه به صورت غیرکلامی در قالب گوش دادن ،مکث،حالت چهره و ژست های مختلف با یکدیگر به تبادل احساسات و افکار می پردازند (ترنهلم ،یانسن ۱۹۹۶،به نقل از نیک بخش،۱۳۹۰).
ستیر(۱۹۸۳[۵۵]) معتقد است که ارتباط زناشویی ،محوری است که دیگر روابط خانوادگی حول آن شکل می گیرند و زن و شوهر در مواقع معماران خانواده هستند (ستیر،۱۹۸۳،ترجمه بیرشک،۱۳۸۴). ارتباط زناشویی ،یکی از طولانی ترین و عمیق ترین نوع ارتباط است ارتباطی که اغلب انتظار داریم در سایه آن هر نوع نیازی را درحد رضایت ارضا کنیم و به آرمان خود جامه ی عمل بپوشانیم.(رئیسی پور،۱۳۹۱). ارتباط و رابطه بین فردی سازگارانه پایه ای اساسی برای موفقیت زناشویی است و فرایندی تسهیل کننده برای ازدواجی پایدار و رضایتمندانه محسوب می شود .(موریس و کارتر،۲۰۰۰،به نقل از رئیسی پور،۱۳۹۱). رابطه زوجی ،رابطه ای منحصر به فرد است که در آن فرد از یک سو عمیق ترین دوستی و صمیمیت را تجربه می کند و از سوی دیگر ممکن است شدیدترین آسیب ها که التیام آنها ممکن است سالها به طول بینجامد ،مواجه شود .
بابنزر و وست [۵۶](۱۹۹۲) برای نشان دادن تفاوت رابطه زناشویی از دیگر روابط، ویژگی های رابطه زوجی را این گونه بیان می کند :
رابطه زوجی رابطه ای داوطلبانه است .
رابطه زوجی مستلزم برقرار کردن تعادل بین ثبات و رشد است .
رابطه زوجی دارای گذشته و حال و آینده ای است .
زوج شدن به معنای ترکیب دوآینده و دو گذشته است که تفاوت در ارزش ها و جهان بینی را شامل می شود .
رابطه زوجی مستلزم این است که هر عضو فردیت و هویت جداگانه خود را حفظ کند (لانگ و یانگ،ترجمه ی نظری و همکاران ،۱۳۹۲)
یکی از عوامل موفقیت آمیز در زندگی زناشویی شیوه های مناسب ارتباطی بین زوجین می باشد برقراری روابط مطلوب و مناسب نقش بسیار مهمی در سلامت روحی و روانی افراد و در نهایت در احساس رضایت از زندگی و کار ایفا می نماید همچنین باید دانست که چنانچه فرد از برقراری روابط مطلوب و مناسب و یا حتی از روابط عادی با دیگران عاجز و ناتوان باشد این امر سلامت روانی فرد و رضایت خاطر وی از شغل و زندگی را به خطر می اندازد (زمانی ،۱۳۹۲). موفقیت در رابطه زناشویی می تواند زمینه ساز رشد شخصی و خود شکوفایی شود و در عین حال شکست در آن سرشکستگی و بی حاصلی را دنبال دارد (لانگ و یانگ،ترجمه ی نظری و همکاران ،۱۳۹۲). در واقع ارتباط زناشویی می تواند دست مایه ی شادی یا منبع بزرگ رنج و تالم باشد . ارتباط زن و شوهر این امکان را می هد که بایکدیگر به بحث و تبادل نظر بپردازد و مشکلاتشان را حل کند .زوج هایی که نتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند در یک وضعیت نامشخص قرار می گیرند(زمانی ،۱۳۹۲). ارتباط خوب همسران با یکدیگر آنها قادر می سازد تا نیازها؛خواسته ها و علایق خود را با هم در میان گذارند عشق، دوستی و محبتشان را نسبت به یکدیگر ابراز کنند و به خوبی از عهده ی حل مشکلات و مسائل اجتناب ناپذیر در خانواده برآیند اما فقدان مهارتهای ارتباطی لازم امکان چنین عملکردی را از خانواده و زوجین سلب نموده و رابطه صمیمانه متوقف می شود انرژی عشق به آزردگی و خشم تبدیل می شود و در نتیجه منازعات فراوان ، انتظارهای مکرر ،پناه بردن به سکوت، عدم همراهی عاطفی و لاینحل ماندن مشکلات را پدید می آورد (بولتون،۱۹۹۶؛ به نقل از زمانی،۱۳۹۲). کانون توجه جدیدترین نظریه روان تحلیلی ،روابط با محبوب یا تجربیات درونی شده است و بر این باور است که تعارضات حل نشده درون روانی فرد که از خانواده اصلی او مشتق شده است ، در روابط صمیمی بعدی فرد با افرادی مانند همسر برون ریزی می شود که منجر به شکل گیری الگوهای ارتباطی ناسالم و غیر واقع بینانه بین زوجین می شود ، که این الگوها حالت تکرار شونده ای به خود می گیرند ،مگر اینکه یکی از دو همسر (یا دربعضی موارد بچه هایشان ) وقوف و آگاهی بیشتری پیدا کنند،اقداماتی را برای متمایز سازی خود از تجربیات درونی شده ی قبلی به عمل آورند ، و در این فرایند یادبگیرند که به شیوه ی جدید و مثمر ثمری عمل کنند(گلادینگ، ترجمه بهاری و همکاران،۱۳۸۶). درواقع تجربیات والد – فرزندی منفی می توانند به روابط بزرگسالی انتقال یافته و باعث شوند که افراد باور داشته باشند که سزاوار محبت نیستند و یا به همسر صمیمی نمی تواند اعتماد کرد (صدر جهانی،۱۳۸۹). حال با توجه به این که توانایی فرد در ایجاد پیوند رضایت بخش با خانواده ی پدری و مادری خود، به زندگی بعدی منقل می شود و نظام خانوادگی تازه ی او را نیز تحت تاثیر قرار می دهد و از طرفی ،ذهن ناخودآگاه خواهان تکمیل مسائل ناتمام عاطفی دوران کودکی است و ذهن فرد را وا می دارد که افرادی را برگزیند که دربازسازی عواطف دوران کودکی اشت ،به او یاری رساند و نیز قرار داشتن در یک رابطه عاشقانه ،مستلزم آن است که تمامی مباحث فیصله نیافته ی دوران کودکی را حل و فصل کرد و بالاخره این که برنامه های پنهان ذهن ، علت مشکلات و مانعی در برقراری ارتباط می شوند (نوعی ،۱۳۸۹). راه و روشی که هر زوج به وسیله آن نزدیکی خود را بیان می کند،به میزان زیادی از نیازها و انتظاراتی که آنها را از خانواده های اصلی کسب کرده اند اثر می پذیرد، سبکهای ارتباطی زوجین با یکدیگر و مرحله تکامل رابطه آنهاست (صدر جهانی،۱۳۸۹).
۵-۳-۲ تفاوت های جنسیتی[۵۷] در ارتباط:
بسیاری از مشکلات ارتباطی نتیجه تفاوت های زن و مرد در برقراری ارتباط است . مردان به منظور تبادل وقایع ( گفتگوی گزارشی) و زنان برای حفظ رابطه ( گفتگوی توافقی و یا سازشی ) ارتباط برقرار می کند . این دو موضوع متفاوت موجب آشفتگی رابطه می گردد . زنان یک موضوع را بطور عمیق بحث می کنند ، درحالی که مردان به موضوعات زیادی تمایل دارند . ( لانگ و یانگ ،ترجمه نظری و همکاران ۱۳۹۲). احساسات و نزدیکی عاطفی، برای زنان و مردان ارزش متفاوتی دارد . به عنوان مثال زنان در دوران رشد اینگونه آموخته اند که به هنگام دلسردی و درد، فریاد بزنند و یا احساساتشان را بیان کنند، برعکس جامعه از مردان می خواهد که زمان درد و ناامیدی ساکت و خویشتن دار باشد .بطور کلی زنان به راحتی در مورد مسائل خود حرف می زنند در حالی که مردان به راحتی این کار را نمی کنند (اسدی ،۱۳۸۸،به نقل از بهرامی ،۱۳۹۳). وود (۲۰۰۱) توضییح می دهد که چگونه اختلاف بین مردان و زنان بیشتر بر مضامین پیام ها تاکیید دارد مضامین فردی در برابر مضامین مربوط به مقام افراد .معمولا زنان انتظار دارند روابط بر مبنای وابستگی بین افراد و همکاری باشد ، این بدان معناست که زنان اغلب بر شباهت های بین خود و دیگران تاکید دارند و درصددند تصمیماتی بگیرند که همه را خرسند نگه دارد .در مقابل ، مردان معمولا انتظار دارند روابط برمبنای استقلال و رقابت باشد .(رئیسی پور،۱۳۹۱). در مجموع زنان، مردان را به عنوان کسانی می بینند که به آنها گوش نمی دهند ، درحالی که خودشان گوش دهنده ی خوبی هستند . مردان لزوما گوش دادن خود را نشان نمی دهند . فرهنگ رایج گفتگو بین مردان چنین است . آنچه را که زنان در گفتگو با هم جنس های خود منفی درک می کنند مردان خیلی کمتر منفی تلقی می کنند . وقتی زنان با یکدیدگر با یکدیگر صحبت می کنند، از همدیگر انتظار حمایت و توافق دارند .اما وقتی مردان با زنان صحبت می کنند ، یک دیدگاه رقابت آمیز را نشان می دهند که برای زنان آزار دهنده است . تانن ([۵۸]۲۰۰۱) نتیجه می گیرد که گفتگو های مونث / مذکر ارتباط بین فرهنگی محسوب می شود . گاتمن [۵۹]معتقد است که مردان در مقایسه با زنان راجب تعاملات منفی تازه رخ داده مشغول فکر می شوند و آسیب می بینند . مردان هیجانات منفی شان را تعدیل می کنند ، درحالی که زنان شکایت می کنند .طی تعارض ها زنان بیشتر احتمال دارد انتقاد کنند و مردان زمانی که جو هیجانی داغ می شود ، کناره گیری هیجانی می کنند . این مسئله مفهوم انتقاد زنانه / سرسختی مردانه نامیده می شود ( لانگ و یانگ ،ترجمه نظری و همکاران ۱۳۹۲). زنان ممکن است در روابط زناشویی خود انتظار بیشتری برای باز بودن در ارتباط و مشارکت در ارتباط داشته باشند و همچنین نگرش های متفاوتی در مورد صمیمیت و خود افشایی داشته باشند . تحقیقات نشان داده است که در تمام ازدواجها مواردی که از عدم توافق مداوم بین مردان و زنان در مورد الگوهای ارتباطی وجود دارد و روش برخورد کردن با این عدم توافق ها بوسیله زوجها حائز اهمیت است . زنان و شوهران در رفتارهای متنوع و متفاوت ارتباطی مرتبط با جنسیت شرکت دارند . همسران نه تنها در چگونگی رفتار متفاوتند ، بلکه در آنچه از دیگری به عنوان یک طرف ارتباط انتظار دارند ، نیز متفاوت اند.( گاتمن،۱۹۹۴،به نقل از اسدی ،۱۳۸۸، به نقل از بهرامی ۱۳۹۳).
۶-۳-۲ نظریه های ارتباط:
۱-۶-۳-۲ نظریه دیالکتیک رابطه[۶۰]:
دیالکتیک رابطه ای بیان می دارد که زندگی رابطه ای همواره در یک فرایند قرار دارد افراد درگیر در روابط پیوسته نیروهای جلو و عقب ناشی از نیازها و تمایلات متضاد را احساس می کند در این نظریه بیان می شود که چگونه افراد مایلند استقلال و در عین حال ارتباط داشته و آزاد باشند و در عین حال محافظت شوند تازه و در عین حال قابل پیش بینی باشند . اساسا افرادی که در یک رابطه برقراری ارتباط می کنند ،تلاش دارند این تمایلات در تعارض با یکدیگر را با هم آشتی دهند اما هرگز نیاز خود به هر دو عامل در تضاد را از قلم نمی اندازند .(باکستر ،۲۰۰۴).
۲-۶-۳-۲ نظریه تبادل اجتماعی[۶۱] :
در نظریه تبادل اجتماعی فرض می شود که منافع شخصی لزوما چیز بدی نیست و درواقع می تواند رابطه را تقویت نماید . در این نظریه بیان می شود که نیروی اصلی در روابط بین فردی ، برآوردن منافع شخصی هر دو طرف است . در رویکرد تبادل اجتماعی ،تبادلات بین فردی با تبادلات اقتصادی قیاس شده اند که در آنها افراد هنگامی راضی هستند که بازگشتی منصفانه را از هزینه های خود به دست آورند (لالر و تای ۱۹۹۹). پارسونز(۱۹۹۱) ،توجه به الگوی نقش ها ، دونقش متفاوت را در خانواده مطرح می کند.به نظر او نقش مرد دادن پایگاه اجتماعی به خانواده از طریق شغل و ایجاد و امنیت برای خانواده از طریق درآمد شغلی اوست و نقش زن ایجاد و حفظ روابط عاطفی در درون خانواده است .
پارسونز در نظریه ی تفکیک نقش ها با این تصور که اشتغال زنان ، نظام خانواده را در معرض خطر قرار می دهد اشتغال زنان را نکوهش می کند به اعتقاد وی تغییر در فرصت های شغلی و ایجاد برابری با مردان موجب از هم پاشده شدن ساخت خانواده می شود و کارکرد خانواده را برهم می زند .
وایلی[۶۲]( ۲۰۰۰) براین باور است که همسران مجموعه ای از الگوهای ارتباطی را میان خود برقرار می کند و رفتارهای مشکل آفرین ، صرفا اجرا ی همان الگو ها هستند. الگوهای ارتباطی مورد نظر وایل عباتنداز انزوا گزینی متقابل ، سرزنش متقابل و توقع / انزوا گزینی .طی سالها پژوهش در زمینه ارتباط میان فردی الگوهای متعددی ارائه شده اند که نشانگر ماهیت و شیوه کار ارتباطات است .(رئیسی پور،۱۳۹۱).
۳-۶-۳-۲ نظریه ستیر[۶۳] :
رویکرد ستیر یک رویکرد ارتباطی است .او به زوج ها کمک می کند تا، با بهره گرفتن از برنامه های رفتاری ویژه به کاهش اختلافات و تعارضات زناشویی خود بپردازند .(بنمن ،۲۰۰۸؛به نقل از سودانی و همکاران ،۱۳۹۲). ستیر به بهترین نحو موضوع ارتباط را در خانواده مطرح می کند . ستیر ، رابطه را بزرگترین عاملی می داند که نوع رفتار انسان را با دیگران و حوادثی را که در جهان اطراف برایش اتفاق می افتد تعیین می کند .بطور کلی ستیر ، ارتباط مختل را عامل اصلی تعارضات زناشویی می داند و حتی معتقد است که تنها عامل منحصر به فرد طلاق همین ارتباط ناکارآمد زوج ها می باشد . ستیر سعی می کند به زوج ها کمک کند تا عزت نفس خود را تقویت کند و معتقد است ، زوج های دارای عزت نفس پایین از الگو های ارتباطی مختل و ناسالمی مانند سازشگر ، سرزنشگر ، حسابگر ، بیربط گو استفاده می کنند.او کوشش می کند تا زوج ها الگوهای ارتباطی متعادل و هم تراز با یکدیگر داشته باشند .(ستیر، ۱۹۸۳؛ به نقل از سودانی و همکاران ،۱۳۹۲).
برجستگی کار ویرجینیا ستیر، افزایش عزت نفس افراد در خانواده به منظور ایجاد و تغییر در نظام میان فردی آنهاست. او بین عزت نفس و ارتباط، یک همبستگی مستقیم یافته است و عزت نفس پایین را با ارتباط ضعیف همخوان و هم پیوند می داند. او خانواده را یک نظام کل نگر می داند. نقشها اثرهای عمده ای بر کارایی موثر خانواده از طریق نفوذ قواعد، فرایندهای ارتباطی و پاسخ به فشارهای روانی دارند. هنگامی که اعضای خانواده از همۀ رویدادهایی که در زمان حال تجربه می کنند، آگاه شوند. می توانند هم به عنوان فرد و هم به عنوان خانواده رشد کنند. هدف اصلی، یکی سازی رشد هریک از اعضای خانواده با یک پارچگی و سلامت نظام خانواده است (کارلسون و همکاران، ترجمه نوابی نژاد، ۱۳۸۴).
۷-۳-۲ الگوهای ارتباطی [۶۴]:
یکی از مدل های مطرح در خانواده که به تعاملات در خانواده و نقش آن بر سازگاری موثر با محیط پرداخته اس، مدل الگوی ارتباطی خانواده است اصولا مفهوم الگوی ارتباطی خانواده یا طرحواره های ارتباطی خانواده، ساختار علمی از دنیای ظاهری خانواده است که بر اساس ارتباط اعضای خانواده یا یکدیگر و اینکه اعضاء چه چیز به یکدیگر می گویند و چه کار انجام می دهند و اینکه چه معنایی از این ارتباط دارند ، تعریف می شود(فیتزپاتریک و کوئرنر ،۲۰۰۴؛ به نقل از حیدری نژاد ،۱۳۹۲).
الگوی ارتباطی زوجین یکی از راه های ارزیابی ساختار خانواده می باشد که از طریق آن تعامل زن و شوهر با یکدیگر مشخص می شود الگوی ارتباطی زوجین کارایی خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد (مانفردینی،پرسچی و مازونی،۲۰۱۰؛ به نقل از رئیسی پور،۱۳۹۱).
به بیان دیگر یکی از راه های نگریستن به ساختار این است که به کانال های ارتباطی که از طریق آنها باهم دیگر به تعامل می پردازند ،پرداخته شود و به آن دسته از کانال های ارتباطی که به وفور در یک خانواده اتفاق می افتد ،الگوهای ارتباطی گفته می شود(رسولی،۱۳۸۰). در واقع الگوهای ارتباطی اشاره به الگوهایی از ارتباط دارد که افراد عموما از آن برای سروکار داشتن با مسائل در ارتباط استفاده می کنند(کریستنسن و سالاوی،۱۹۸۴ ؛به نقل از رئیسی پور،۱۳۹۱). در خانواده ها الگوهای ارتباط کاملا سالم و یا کاملا غیر سالم وجود ندارد اگر الگوهای ارتباطی خانواده را به صورت یک خط پیوسته از موثر تا غیر موثر در نظر بگیریم درصد کمی از خانواده ها هستند که کاملا در دو قطب این خط قرار می گیرند و بقیه ی خانواده ها بین ارتباط کاملا موثر و ارتباط کاملا غیر موثر قرار دارند (ابراهیمی ،۱۳۷۱).
با توجه به نوع ارتباط و الگوهای ارتباطی بین زوجین تقسیم بندی های گوناگونی از سوی صاحب نظران از زوجین انجام شده . فاورز[۶۵] و السون (۱۹۹۲)، در گونه شناسی معروف خود زوجین را به چهار دسته : زوجین سرزنده ،سازگار،سنتی و متعارض تقسیم کرده اند .گاتمن (۱۹۹۳)، در بین زوجین آشفته هفت الگوی ارتباطی مشکل زا را که وجه تمایز آنها از زوجین سالم است را شناسایی نموده است، ازجمله : عواطف منفی متقابل،نسبت پایین رفتارهای مثبت و منفی ،نسبت بالای انتظار ،تدافعی رفتار نموده ،تحقیر و عیب جویی و اسناد دهی های منفی و ثابت به همسر ،در تئوری روانکاوی نیز به الگوهای جالبی بر می خوریم . استرین[۶۶](۱۹۸۵)، شش الگوی زوجین : والد – کودک، همسر در نقش خود بی ارزش شده ، همسر در نقش خود ایده ال ، مطیع، سلطه گر ،توقع- کناره گیری و رومانتیک – منطقی را بر طبق دیدگاه روان پویایی معرفی کرده است (زمانی، ۱۳۹۲).
اما پراستفاده ترین تقسیم بندی ،دسته بندی کرستنسن [۶۷]و سالاوی[۶۸] (۱۹۹۱) است که الگوهای ارتباطی زوجین را به سه دسته تقسیم می کنند ، الگوی سازنده متقابل، الگوی اجتناب متقابل ، الگوی توقع /کناره گیرتقسیم می کند .
۱-۷-۳-۲ الگوی ارتباطی سازنده متقابل :
الگوی ارتباطی سازنده متقابل دارای نقش کلیدی در عملکرد خانواده موفق است . پترسون و گرین [۶۹](۱۹۹۹)، اظهار می دارند افرادی که راه های صحیحی را به هنگام برقراری ارتباط بکار می گیرند بهتر قادر به حل مسائل و مشکلات خود می باشند و رضایت بیشتری از رابطه خود دارند . ( رئیسی پور ،۱۳۹۱). مهمترین ویژگی این الگو این است که که الگوی ارتباطی زوجین از نوع برنده- برنده است(صدر جهانی،۱۳۸۹). در طی آن هرکدام از زوجین سعی می کنند در مورد مشکل ارتباطی خود بحث و گفتگو کنند ، احساساتشان را نسبت به هم ابراز نماید و برای مشکل ارتباطی ، پیشنهاد راه حل و مذاکره بدهند( اعتمادی و همکاران ،۱۳۹۳). در واقع الگوی ارتباطی سازنده متقابل در ارتباطات زوجین نوعی الگوی ارتباطی است که در آن زن و شوهر سعی می کنند در مورد مشکل و مسئله ای که در حین ارتباط برای آنها بوجود می آید بحث کنند و احساساتشان را نسبت به هم ابراز نمایند. زمانی که زوجین این الگو را در روابط خود بکار می برند هر دو احساس می کنند که همدیگر را درک می کنند ، این نوع زوجین میزان بشتری از مشارکت را گذارش می دهند ، رضایت و خوشنودی بشتری از زندگی را ابراز می نمایند (هیوی و همکاران ،۱۹۹۶، به نقل از رئیسی پور ،۱۳۹۱). در این الگو هر دو نفر زوجین رشد شخص دارند. مزیت الگوی سازنده درآن است که زوجها هنگامی که از این الگو استفاده می کنند انتقال و درک واضحی از محتوا و قصد هر پیام دارند بطوری که می توانند افکار ، احساسات ، تمایلات و نیازهای خود را هم به هم انتقال دهند.( بهرامی ،۱۳۹۳). ستیر معتقد است که ادراکات زوجها از ارتباط زناشویی خود و ارتباط زناشویی همسرشان برای پیشت یا تخریب روابطشان حائز اهمیت فراوانی است و بیان داشت هرچه تفاوت بین آنچه که زن و شوهر از اعمال هم ادراک می کنند بیشتر باشد احتمال اینکه رابطه آنها غیر رضایت بخش باشد بیشتر است (گاتمن،۱۹۹۴،به نقل از رئیسی پور،۱۳۹۱).
۲-۷-۳-۲ الگوی ارتباط اجتناب متقابل :
در این الگو تعارض بین زوجین شدید و بگونه ای است که بحث و جدال تبدیل به یک الگوی دائمی در این خانواده ها شده است و این الگو تنها مکانیزم انطباقی در بین زوجین است . در این الگو زوجین از برقراری ارتباط با هم خودداری می کنند و زندگی آنها به شکل موازی بایکدیگر بوده و ارتباط بین آنها در حداقل میزان است (صدر جهانی ،۱۳۸۹). فیتزپاتریک و بادزنیسکی (۱۹۹۴)، بیان داشته اند که زوجین اجتناب کننده در رابطه زناشویی وابستگی زیادی به یکدیگر نداشته و دید آنها درمورد زندگی زناشویی و خانوادگی دوسو گرا بوده و افشاگری بسیار پایین در ارتباط زناشویی گزارش می دهند (شرفی،۱۳۸۲). به عقیده لورنتز (۲۰۰۲)، توافق و مصالحه بین زن و شوهر بدون صحبت کردن درباره ی مسائل و نظرات و عقاید ایجاد نمی شود . بنابراین اگر زوجین هردو به نقطه کناره گیری به عنوان راه اصلی برای خودداری از تعارض برسند ، رفتارهای ارتباطی مثبت در این زندگی زناشویی پیدا نخواهد شد . رفتارهای ارتباطی منفی همچون اجتناب از نزدیکی ، کناره گیری همراه با عصبانیت ، مشارکت در تعارض و اجتنابی و تدافعی بودن در ارتباط ، فرصت درک متقابل و احترام بین زوجین را از بین خواهد برد و استرس و پریشانی و درماندگی و در نهایت طلاق را به همراه خواهد داشت (به نقل از رئیسی پور،۱۳۹۱). راش و همکاران (۱۹۷۴) ، در تحقیقی دریافتند که که استفاده همسران از طرد و اجبار دررابطه زناشویی به طور قابل ملاحظه ای با حل ضعیف تعارض ارتباط داشت، از طرف دیگر ارتباطاتی که با اجتناب مشخص می شوند کیفیتی ایستا دارند که در آن حل مساله به میزان کمی صورت می گیرد .آنها خاطر نشان کردند که همسرانی که از مواجهه بالقوه احساس تهدید می کنند ف درنشان دادن رابطه ..ارتباط مستقیم کناره گیری می کنند و بر پیام های طعنه آمیز مثل انکار توجیه خود و سلب صلاحیت بیشتر از عقاید و احساسات به روشنی تکیه می کنند .از طرف دیگر ممکن است تعارض به طور مستقیم از طریق تعمیم موضوع و حملات شخصی دیگر دامن زده شود(مهدویان،۱۳۷۶).
۳-۷-۳-۲ الگوی ارتباط توقع/کناره گیری :
۲) این ویروس ها دارای طیف وسیعی از آنزیم ها در متابولیسم اسیدنوکلئیک خود هستند از جمله تیمیدین کیناز، تیمیدین سنتتاز، ریبونوکلئوتید ردوکتاز، هلیکاز، پرایماز، DNA پلی مراز.
۳) تکثیر ویروس در سلول های آلوده مستلزم تخریب آن سلولهاست.
۴) تمام اعضای خانواده هرپس ویریده قادرند در سلول های میزبان خود به صورت نهفته در بیایند و یک ویروس می تواند بطور همزمان در برخی از سلول ها بطور فعال تکثیر شود و در برخی سلولها نهفته بماند در حالت مخفی ژنوم ویروسی بصورت حلقوی بسته در می آید و ژن های محدودی را بیان می کند (۴۴,۱۶).
۲-۳ ساختمان و مورفولوژی ویروس
شکل ۲-۱: اجزاء مختلف ویروس هرپس سیمپلکس.
این ویروس ها دارای اندازه بزرگی با قطری حدود ۱۶۰-۲۰۰nmمی باشند (۵۸,۷۵). اجزاء ویریون از چهار قسمت عمده تشکیل شده که از سطح داخل به خارج عبارت است از :
۱) بخش مرکزی (core)
حاوی ژنومDNA دو رشته ای خطی است که به دور پروتئین هایی مانند (VP19)‚DAN binding protein پیچیده اند که این پروتئین با پروتئین Vp5در ارتباط است (۴۳).
۲) کپسید
دارای تقارن ۲۰وجهی با ۱۶۲کپسومرکه شامل۱۵۰هگزامر و۱۲پنتامر است، کپسید ژنوم را احاطه کرده و قطری حدود ۸۵-۱۱۰nm دارد .
لایه خارجی کپسید از ۴ پروتئین ویروسی تشکیل شده است که شامل Vp5- VP26 -Vp23 -Vp19c
Vp5، پروتئین اصلی کپسید و تشکیل دهنده پنتامر و هگزامر
DNA-binding protein Vp19cو پروتئین اصلی درگردهمایی ویروس
Vp23، در ساخت کپسید و بسته بندی DNA نقش دارد
Vp26 ، مرتبط با هگزون است (۴۴,۵۸,۶۴,۷۷).
۳) فضای تگومنت
فضایی بی شکل و بدون تقارن بین پوشش و کپسید ویروس است ضخامتش برحسب وضعیت مکانی ویریون متفاوت است. این ناحیه دارای آنزیم ها و پروتئین هایی با ساختار و عملکرد متفاوت است که به آغاز تکثیر ویروس کمک می کنند.
عمدتاً شامل پروتئین های غیر ساختاری و اندکی پروتئین های ساختاری می باشد که عبارتنداز :
یا Vp16 : فعال کننده رونویسی از ژن های زودرس سریع
Vp22: توانایی انتشار سلول به سلول را دارد
VHS: مهار کننده سنتز پروتئین های سلولی
Vp1,2 : پروتئین های بزرگ و موثر در رهاسازی DNA ویروسی
۴) انولوپ (پوشش خارجی)
این غشا از هسته سلول میزبان منشا می گیرد و در ساختمان این پوشش، لیپیدهایی با منشا سلولی (هسته سلولی) وجود دارند. در سطح انولوپ تعدادی زوائد گلیکو پروتئینی (gp) وجود دارند که دراتصال و ورود به سلول میزبان و فعالیت آنزیمی نقش دارند. تعداد این گلیکو پروتئین ها ۱۱ عدد می باشد که عبارتنداز :
gpB، gpC، gpD، gpE، gpG، gpH، gpI، gpK، gpL، gpM، gpJ (۴۳,۴۴,۵۸).
۲- ۴ ژنوم ویروس هرپس سیمپلکس
ژنوم ویروس هرپس سیمپلکس بصورت DNA دو رشته ای خطی است که حدود ۷۰ پلی پپتید را کد می کند و از حدود )۱۵۰Kbpجفت باز) تشکیل شده است. درژنوم ویروس، وجود ژن های overlap رایج هستند این DNA به فرمtoroid بوده که دو انتهای آن به هم نزدیک است و بعد از ورود ویروس به هسته سلول عفونی در غیاب سنتز پروتئین به فرم حلقوی در می آید. درصد G+Cدر %۶۸ HSV1 و درHSV2 %69 است و مجموعاً ژنوم این ویروس حاوی ۸۴ ژن است و شامل دو بخش (short component) S و (large component) L است که بصورت کووالان به هم اتصال دارند که به ترتیب شامل ۶/۵ و ۹ جفت کیلو باز هستند.
این دو بخش دارای توالی های منحصر بفرد (Unique sequence regions)هستند که در دو طرفشان توالی های تکراری معکوس (inverted repeat sequence) قرار دارد. ژن های ویروسی بر اساس موقعیتشان نسبت به هم از چپ به راست در ناحیه USو UL نامگذاری می شوند (۴۴).
۲- ۵ چرخه تکثیر ویروس هرپس سیمپلکس
در این ویرس رونویسی ژنوم وسنتز پروتئین ها طی ۳ فاز صورت می گیرد :
فازاول : ژن های اولیه فوری (آلفا) بیان می شوند(Immediat early genes)
فازدوم : ژن های اولیه (بتا) بیان می شوند(early genes)
فازسوم : ژن های تاخیری(گاما) بیان می شوند(late genes)
پروتئین های موجود در تگومنت نقش مهمی در آغاز فرایند تکثیر ویروس دارند و سبب القاء شدن پروتئین های فاز آلفا می شوند. محصولات ژن های فاز آلفا القا کننده ژن های فاز بتا هستند (۴۴).
۲-۵-۱ اتصال و نفوذ و پوشش برداری
چرخه تکثیر ویروس هرپس سیمپلکس با اتصال ویروس از طریق گلیکو پروتئین های سطحی خود به سلول هایی که معمولا دارای رسپتور سلولی هپاران سولفات هستند آغاز می شود که از مهمترین گلیکو پروتئین هایی که دراین فرایند نقش دارند gpB و gpC هستند. جذب ویروس سبب ادغام یا فیوژن غشا لیپیدی ویروس با غشا پلاسمایی سلول می شود که gpB وgpD و هترودایمر gH/gL دراین فرایند نقش دارند.
این ادغام سبب القاء سیگنال هایی درون سلول میزبان شده و سلول رادر جهت تکثیر ویروس آماده می کند. همچنین فیوژن سبب آزاد شدن دو پروتئین تگومنت بنام های VHS (virion host shut off protein)که سنتز ماکروملکول های سلول میزبان را کاهش می دهد و ) که پس از ورود نوکلئوکپسید ویروسی به داخل سلول، پوشش برداری نزدیک به منافذ هسته صورت می گیرد. دراین انتقال نوکلئوکپسید ویروسی جذب منافذ هسته سایتواسکلت سلولی می شود که در رسیدن به این منافذ میکروتوبول ها نقش دارند (۳۲,۴۰,۵۸).
۲-۵-۲ رونویسی ژن های ویروسی
رونویسی DNAویروسی در هسته انجام می شود ولی پروتئین های ویروسی در سیتوپلاسم ساخته می شوند. در پروسه ی رونویسی از تمامی ژن های ویروسی RNA پلی مراز II میزبان نقش دارد و طی این پروسه ۳ دسته ژن های آلفا و بتا و گاما در ژنوم ویروس فعال می شوند.
در ۲تا۴ ساعت اولیه عفونت ژن های آلفا یا فوری(Immediate early) بیان می شوند که محصول این ژن ها بعنوان فعال کننده و تنظیم کننده ژن های دیگر عمل می کنند به عبارت دیگر محصول این ژن ها مستقیماً در تکثیر DNA دخالت ندارند و فقط محصولات آن ها در نسخه برداری بکار می رود این ژن ها شامل :
ICP47 -ICP27 -ICP22 -ICP4 -ICP0 می باشند.
فعال شدن ژن های فاز آلفا بواسطه پروتئین (VP16 )تگومنت ویروسی صورت می گیرد که همراه DNA به داخل هسته وارد شده و منجر به بیان ژن های فاز آلفا می شود و به عنوان ترانس اکتیویتور عمل می کند تا RNA پلی مراز II سلولی را بر ژن های آلفا متمرکز کند. همزمان با فاز آلفا تحت تاثیر VHS سنتز پروتئین های سلولی کاهش می یابد که VHS در ناپایدار ساختن mRNA های فاز آلفا و انتقال فاز آلفا به بتا نقش دارد.
در فاز بعدی ژن های بتا تحت تاثیر پروتئین های فاز آلفا (بخصوص ICP27 و ICP4) از هسته به سیتوپلاسم راه یافته و موجب کاهش فعالیت ژن های آلفا می شوند (۱۸,۴۰,۴۴).
تقریباً بین ۴تا۸ ساعت پس از عفونت ژن های فاز بتا بیشترین بیان رادارند. پروتئین های این فاز تکثیر DNA ویروسی را پیش می برند و سپس بیان ژن های فاز گاما ویروس راتحریک می کنند و اغلب پروتئین های غیر ساختمانی در این فاز ساخته می شوند ژن های بتا به زیر گروه های بتا -۱ و بتا-۲ تقسیم می شوند.پروتئین های بتا-۱ مانند ICP6(در زیر واحد بزرگ ریبونوکلئوتیدردوکتاز ویروس) و مانند ICP8 (پروتئین اصلی به DNA) سریعتر از همه بعد از عفونت ظاهر می شوند.
پلی پپتیدهای بتا-۲ مانند TK ویروسی و DNA پلی مراز آن را شامل می شود پیدایش محصولات ژن های بتا علامت آغاز سنتز DNA ویروسی است که بیشترین ژن های دخیل در متابولیسم اسید نوکلئیک ویروسی دراین گروه قرار دارند .
ژن های گاما ویروس پس از آغاز سنتز DNA ویروس بیان می شوند و بیان آن ها با سنتز DNA ویروسی تسهیل می شود (۴۴,۶۵).
۲-۵-۳ تکثیر و همانند سازی
DNA ویروسی پس از ورود به هسته از حالت خطی به فرم حلقوی تغییر شکل پیدا می کند و همانند سازی DNA به فرم تتا ( ) و بامکانیسم دایره چرخان انجام می شود سنتز DNA حدود ۳ ساعت بعد از عفونت آغاز شده و تا ۹تا۱۲ ساعت بعد از عفونت نیز ادامه دارد (۴۰,۵۸).
بخش عمده DNA ویروسی تولید شده در مکانیسم فوق بصورت کانکاتامرهای سر به دم (head to tail conctamer)می باشند. چند ژن ویروسی که برای همانند سازی ژنوم لازم هستند عبارتنداز :
ژن ul29 پروتئین متصل شونده به DNA تک رشته ای را کد می کند
uL52 /uL8/ uL5کمپلکس هلیکاز- پرایماز را کد می کنند
خروج از حالت شترمرغی، یا رومی رومی یا زنگی زنگی
۴-۷-۸-۱-۲-نشانگرهای ظهور آیندهی “پایان بازنشستگی به سبک ایرانی”
نشانه برای ظهور آینده پایان بازنشستگی به سبک ایرانی شده است که عبارتند از
اجتماعی
افزایش میزان سرخوردگی اجتماع از گفتمانهای ناقص مدرنیته، شبه مدرنیته، مدرنیته ایرانی و…
افزایش میزان سرخوردگی مردم از جریانات سیاسی تودهگرا، سطحی، کوتاهمدت، و فرصتطلب.
افزایشمیزان سرخوردگی اجتماع نسبت به بکارگیری بازنشستگی در خارج از قلمروهای عقلانی این پدیده از قبیل استفاده از بازنشستگی برای مردمانگیزی و کسب رای، استفاده از بازنشستگی برای خانهنشینی نخبگان علمی و سیاسی ناهماهنگ با دولت، استفاده از بازنشستگی برای تشویق یا تنبیه، و…
افزایش میزان احساس بیعدالتی، و تبعیض در بین بازنشستگان سالمند با سی سال خدمت نسبت به بازنشستگان زودهنگام.
افزایش تقاضا در بین بازنشستگان، مردم، دولت مردان، نخبگان و..برای پایان دادن به بازنشستگی به سبک ایرانی.
افزایش میزان رواج مفاهیم بین نسلی مثل وجدان بین نسلی، عدالت بین نسلی، منابع بین نسلی، سیاستهای بین نسلی و… در محافل علمی و دانشگاهی، سیاستگذاری، و اجتماع.
سیاستگذاری
افزایش میزان جهتگیری سیاستهادر راستایپایان دادن به سیاستهای متناقض و هفت و هشتی
افزایش میزان جهتگیری سیاستها برای پایان دادن به بازنشستگی به سبک ایرانی، یا خاتمه شبهبازنشستگی.
مدیریت و سازمان
افزایش انگیزه کار و فعالیت در سازمانهای دولتی
کاهش نرخ تقاضا برای بازنشستگی در سازمانهای دولتی
افزایش نرخ بهرهوری سازمانهای دولتی
اقتصادی
کاهش میزان تخصیص بودجه عمومی به بازنشستگی زودهنگام.
کاهش میزان تخصیص بودجه عمومی به بازنشستگیهای به سبک ایرانی
کاهش میزان هزینه های دولتی ناشی از پایان دادن به بازنشستگیهای به سبک ایرانی
افزایش نرخ بهره وری کل نیروی کار در اقتصاد ناشی از کاهش روند فعالین اقتصاد زیر زمینی
افزایش میزان درآمدهای مالیاتی
پیوست شماره ۳۷: آیندهی مراقبت زنجیره مدنی
ویژگیها:
نقش دولت حداقلی است
نقش نهادهای مدنی و صنفی حداکثری و تعیینکننده است
حمایتی و یا اقتصادی بودن بستگی به توافق نهادهای صنفی دارد
الگوهای سنتی متناسب با زیست جهان در سطح حداقل است
در این جهان خلق شده از گفتمان، نهادهای جامعه مدنی از قبیل نهادهای صنفی،سیاستهای مراقبت از سالمندان از جمله بازنشستگی را بطور مشارکتی تعیین میکنند. دولت از نظر سیاستگذاری و مدیریت نظام بازنشستگی نقش حداقلی دارد، نهادهای مدنیبه جای دولتنقش حداکثری ایفاء را میکنند. بنابراین سطح حقوقو مزایای بازنشستگی، سطح حمایتی بودن و یا بیمهای بودن، و حد سخاوتمندی نظام بازنشستگیبر اساس توافق نهادهای مدنی وصنفی تعیین میشوند. در این آینده، اخلاق صنفیگراییو مشارکت مدنی تسلط دارد.با توجه به این که اینالگوی رفاهی نیز برگرفته از مدرنیته است،بنابراین با رواج آن، زیستجهان مدرنتر میشود، در نتیجه الگوهای بومی و سنتی سازگار با زیستجهان حاشیه رانی میگردند. در این آینده، این که چه حدی از منابع عمومی صرفتامین معیشت نسل کنونی(از جمله بازنشستگان) و چه حدی برای نسلهای آینده مراقبت گردد، بستگی به توافق نهادهای مدنی دارد.
سال ۱۳۹۷ است. انقلاب در حال گذار به دهه چهارم خود است. با پیشرفتهای بهداشتی و پزشکی، امید به زندگیروند افزایشی داشته است، بنابراین بخش قابل توجهی از جمعیت کشور سالمند و به تبع آن بازنشسته هستند.در سالهای گذشته، بازنشستگی به مثابه خدمات عمومی، که نه فقط برای کسانی که استحقاق دارند، بلکه برای همگان تلقی شده است. در این دوره، تأکید زیادی بر بازنشستگی به عنوان حقوق اجتماعی با هدف مساوات طلبی گردیده است.برهمین اساس، بازنشستگی به عنوان حق عمومی و تکلیف دولتی قلمداد شده که بر عهده دولت است، وبه همین دلیل،بارتکفل ناشی از بازنشستگی به حالت بحرانی رسیده است، و منابع عمومی نیز به تنهایی تحمل این فشار سنگین را ندارد. تمرکزگرایی دولتی موجب افزایش هزینه ها، تورم،و نارضایتی گردیده است. مجموع شرایط اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی کشور این باور را در بین سیاستگذاران، مردم، و نهادهای مدنی تقویت میکند، که ورود دولت به تنهایی در سیاستگذاری، مدیریت، وتامین منابع بازنشستگی موجب افول اقتصاد کشور میشود، بنابراین لازم است تا نهادهای مدنی از جمله نهادهای صنفی نقش اصلی را بر عهده بگیرند. در واقع دولت باید از سیاستهای جامع و فراگیر و افراطی رفاهی پیشین عقب نشینی کند، و به رویکردهای محدودتر رفاهی چرخش کند. این آینده، ترکیبی از جنبهه ای بخش خصوصی و جنبهه ای محدودتری از بخش عمومی است. در واقع چنین نیست که بازنشستگی به صورت یکسان برای همگان حق عمومی و فراگیر باشد، بلکه جنبههایی از بازنشستگی حق همگانی است، و ابعادی دیگر جنبه بخش خصوصی پیدا میکند، و براساس مشارکت تعلق میگیرد.
۱۵ آذر ماه سال ۱۳۹۶ است. همایش ” عقلانیتهای سیاستی در بازنشستگی برای گذار به آینده"در وزارت کشور برگزار گردید.در این همایش نمایندگانی از مجلس شورای اسلامی، کانونهای دفاع از بارنششستگان، کانونهای دفاع کارگری، استاتید دانشگاه، و پژوهشگران شرکت دارند.اگر چه هر یک از نمایندگان نهادها تلاش میکردند تا از صنف خود حمایت کنند، امااکثریت قاطع شرکتکنندگان ادامه وضع موجود را سناریوی فاجعه نامیدند، که خروج از این مسیر رو به فاجعه، تنها گزینه نجات کشور قلمداد گردید. یکی از نمایندگان کانونهای بازنشستگی یکدست کردن همه بازنشستگان کشور که از نظر سن و سنوات خدمت متفاوت هستند را مصداق بیعدالتی و ظلم دانسته، و معتقد است که باید افراد بر اساس عدالت(میزان پرداخت حق بیمه، میزان خدمت، و..) از خدمات بازنشستگی بهرهمند گردند، و نه برابری. او چنین ادامه میدهد که چرا باید افرادی که صادقانه و سی سال تمام خدمت کردهاند، هزینه بازنشستگان جوانی را با زیر ۲۰ سال تقبل کنند، او این عمل را “موج سواری” بازنشستگان جوان در مقابل زیان بازنشستگان با سی سال خدمت کامل میداند. در این همایش چندجانبه گرایی، و تقویت نهادهای مدنی و صنفی و ایجاد توازن بین نقش دولت و بخش خصوصی، مورد تأکید قرار گرفت.
در جریان انتخابات سال۱۳۹۶ نیز با توجه سالمند شدن بخش قابل توجهی از جمعیت کشور، بار تکفل سنگین سالمندی وبازنشستگی، مقوله مراقبت از سالمندان و هزینه های بازنشستگی به صورت حادترین موضوع روز،مناظره انتخاباتی را تحت الشعاع قرار داد. نامزد جریان طرفدار ” زنجیره مراقبت مدنی"بر دیگر رقباء برتری دارد. این جریان طرفدار نوعی نظام رفاهی مختلط است، که در آن بخش خصوصی، و دولتی، و نهادهای صنفی و مدنی با چند جانبهگرایی و در فرایند مشارکتی، سیاستهای بازنشستگی را تعیین کنند. اوغلبه گفتمانهای بازار آزاد و یا دولتیگرایی افراطی که جریانات رقیب مدافع آنها هستند، را منشاء همه مشکلات کشور میداند. این نامزد، تسلط گفتمان یک جانبهبازار آزاد که بیش از حد بر تحلیل منفعت- هزینه تمرکز دارد،به معنای محرومیت اکثریت بازنشستگان نیازمند از پوشش خدمات بازنشستگی دانست،این جریان سیاسی همچنان تسلط گفتمان دولتیگرای افراطی را به تنهایی،به معنای بحرانهای مالی صندوقهای بازنشستگی، تحمیل بار تکفل فزاینده فراتر از آستانه تحمل منابع عمومی، و به خطر افتادن منابع بین نسلی و عدالت بین نسلی تلقی میکند. بنابراین راه حلهای پیشنهادی این جریان، مبتنی بر حد بین چپ و راست و در چهارچوب مدرنتیه است.
سال ۱۴۰۰ است. گفتمان ” زنجیره مراقبت مدنی ” در مجلس شورای اسلامی، نهادهای حاکمیتی، در جامعه در قالب نهادهای مدنی از قبیل نهادهای صنفی و مشارکتی به گفتمان مسلط تبدیل کشور شده است. یعنی در اجتماع، تغییرات لازم همسو با چندجانبهگرایی مدنی ایجاد شده است. بنابراین قانونگذاریها، برنامههای بلندمدت توسعه، و سیاستهای کشور در هماهنگی با گفتمان مراقبت مدنی و در جهت تقویت چندجانبهگرایی سوق داده شده است.
سال ۱۴۰۵ است. گفتمانهای مدرنیته از جمله گفتمان بانک جهانی در سراسر دنیا و از جمله د ر ایران رواج دارد. بنابراین نهادهای مدنی که شامل صندوقهای بازنشستگی دولتی و خصوصی، کانونهای مدافع کارگری و بازنشستگان، دولت، نمایندگان سازمانهاو دستگاههای دولتی، محافل علمی وپژوهشی و دانشگاهی هستند، تحت تاثیر گفتمان بانک جهانی، و در راستایتامین منافع و علایق صنفی خود، بر سر نظام سه لایهای بازنشستگی به اجماع میرسند. این الگوی مبنای سیاستگذاری در خصوص بازنشستگی است. در این الگو، لایهی اول نظام بازنشستگی مبتنی بر مزایای معین است، یعنی بر اساس دریافتیهای حقوق و مزایای دوره خدمت(میانگین ده ساله) حقوق و مزایای مستمری تعیین میشود. در این سطح، هدفرفع نیازهای حداقلیو کاهشفقر مطلق است. این لایه بر اثر تاثیر نهادهای کارگری، و کانونهای بازنشستگی و عمدتاً جنبه توزیعی داشته، گنجانده شده است.یعنی میزان دریافتی مزایا بازنشسته بر اساس سالهای پایان خدمت، برای همه یکسان است. در لایه اول، نشانه عدالتتحت تاثیر گفتمانهایی مساوات طلبی، به مفهوم کاهش فقر، رفع نیازمندی و امثال آن، معنایابی میگردند.نهادهای بازنشستگی از قبیل صندوقها، که مهمترین دغدغه آنها، پایداری مالی بلندمدت، و ایجاد پشتوانه مطمئن برای پرداختها است، لایه دوم را مطرح میکنند. در لایه دوم، میزان پرداخت حقوق و مزایای بازنشستگی بر اساس میزان و نوع حق بیمههای معین،تعیین میشود، یعنی هرچقدر حق بیمه بیشتر پرداخت شده باشد، به همان مناسبت بهرهمندی بازنشسته از مزایا مستمری بیشتر است.بر این اساس، دریافتی هر فرد بر اساس میزان مشارکت او در پرداخت حق بیمه، تعیین میشود. یعنی افرادی ممکن است با سالهای خدمت یکسان، به دلیل متفاوت بودن میزان مشارکت آنها در پرداخت حق بیمه، میزان مزایای آنها متفاوت است. در اینجا عدالت به معنای برابری نیست، بلکه به معنای استحقاق است. در واقع در لایه دوم، بین میزان بهرهمندی بازنشسته از صندوق، و میزان مشارکت او در پرداختها، ارتباط مستقیم برقرار میشود. در سطح لایه دوم، نشانه عدالت تحت تاثیر گفتمانهای اقتصاد لیبرالی، به مفهوم استحقاق، مشارکت درتامین منابع مالی صندوقهااست.
برخی از نهادهای بازنشستگی که به دنبال بهبود بیشتر رفاهسالمندان هستند، و همچنین بخشهای خصوصی طرفدار بازار نیز، لایه سوم را مطرح کردند. در این لایه، افراد بطور اختیاری شرکت میکنند، و حق بیمه مجزا پرداخت میکنند، بخشهای خصوصی منابع وصولی این لایه را در بازارهای سرمایه بکار میگیرند. آنها از طریق پساندازهای بازنشستگان رشد اقتصادی کشور را تقویت میکنند، به همین دلیل، دولت نیز امتیازاتی از قبیل معافیتهای مالیاتی برای لایه سوم و بخش خصوصی بازنشستگی در نظر میگیرد.در این سطح، حق بیمه پرداختی از طرف فرد، و سود انباشتی اندوختهها، ملاک مزایای مستمری است.دریافتیهای بازنشستگان در این لایه متناسب با میزان مشارکت آنها در سرمایهگذاری و رشد اقتصادی کشور تعیین میشود. در این لایه نیز عدالت به معنای استحقاق است. معنای استحقاق این است، که کسانی در رشد اقتصادی کشوربیشتر مشارکت میکنند، باید بیشتر از سایر پاداش داده شوند، تا با رشد اقتصاد و افزایش تولید، همه مشکلات از جمله فقر سالمندان نیز ریشه کن گردد.
سال ۱۴۱۰ است. نهادهای مدنی و اصناف، نهادهای بازنششستگان از قبیل کانونها، دولت، و نمایندگان بخش خصوصی، در یک فرایندی مشارکتی نهادی فرابخشی و بلندمدت و آیندهنگر در زمینه مراقبت از سالمندان و بازنشتگی ایجاد کردند. این فرا نهاد، ماموریت دارد تا از منابع بین نسلی با در نظر داشتن عدالت، بویژه عدالت بین نسلی مراقبت کند. ایجاد تناسب بین ذینفعان و طرفهای متقابل در بهرهمندی از منابع از وظایف این فرا نهاد است. بیشینهسازی منافع ذی نفعان ازجمله ذی نفع نسل آینده، توزیع ریسک، تشویق به مشارکت در سرمایهگذاری، و میراثگذاری برای آیندگان، از ماموریتهای اصلی این نهاد است.
سال ۱۴۱۵ است.جنبش ” صدای نسل آینده” همه کشور را فراگرفته است. این جنبش مراقبت از منابع بین نسلی از جمله محیط زیست، حفظ منابع عمومی و مشاء، جلوگیری از دستاندازی و دست درازی جریانات سیاسی و اجتماعی کوتاهمدتنگر به منابع بلندمدت کشور و…را به حادترین موضوع کشور تبدیل کرده است.در این سال وجدان بین نسلی جامعه به غلیان در آمده است، صدایی کهدر سالهای تسلط جریانات تودهگرایی کوتاهمدتنگر، خاموش بود، در این آینده کم کم طنینانداز شده، و همه کشور را در بر میگیرد.با توجه به پتانسیل نخبهانگیزی این جنبش،سیاستهای بازنشستگی نیز در انطباق با این جنبشو گفتمانهای جهانی جهتگیری داده میشود. سن عادی بازنشستگی بتدریج افزایش یافته است، و در این سال به ۶۵ سال میرسد. همچنین بر اساس توافق نهادهای مدنی، سنوات مبنای محاسبه حقوق بازنشستگی در سالهای گذشته بندریج افزایش یافته است و در این زمان به ۳۰ سال رسیده است. در این سال چنین توافق گردید که برای بازنشسته کردن افراد سن بیمه شده ملاک باشد، و سنوات خدمت فقط برای از کارافتادگی مبنا قرار گیرد. در این سال نهادهای مدافع کارگری، کانونهای بازنشستگان موجی از اعتصابات در کشور به راه انداختند. بنابراین نهادهای مدافع کارگری و کانونهای بازنشستگی به پشتوانه فشارهای اجتماعی، با افزایش سن بازنشستگی کارگران مخالفت میورزند. چانه زنی نهادهای مدافع کارگری با سایر نهادهای مدنی ازجمله صندوقهای بخش خصوصی، نهادهای مدافع جامعه پایدار، و… منجر توافق در باره کاهش سن برای مشاغل سخت و زیانآور شدند.مطابق این توافق،سن بازنشستگی برای مشاغل سخت و زیانآور متناسب با امتیاز کسب شده از جدول امتیاز مشاغل سخت و زیانآور از ۱ تا ۱۰ سال کمتر از مشاغل عادی تعیین شد.
سال ۱۴۲۰ است.در این سال بر اثر فشار صندوقهای بازنشستگی و توافق نهادهای مدنی چنین توافق گردید، که شرایط بازنشستگی زودهنگام فقط در وضعیتهای ویژهقابل قبول است، که تشخیص آن وضعیت و تعیین ضوابط آن بر عهده فرا نهاد است که این شرایط باید برای مدت محدود و مشخص با توجه به شرایط مطرح شود، و تعهدات مالی آن هم بر عهده مرجع پیشنهاد دهنده خواهد بود.
۴-۷-۸-۲-۱-روابط لایهای در آیندهی “زنجیره مراقبت مدنی”
دراین بخش،مطابق جدول۴-۶۰، در سطح لیتانی، مسایلی که ظهور میکند،شامل افزایش بخش جمعیت سالمندان در کل جمعیت کشور و هزینه های ناشی از آن، افزایش بارتکفل ناشی از بازنشستگی، ناتوانی بخش عمومی از تحمل هزینه های سنگین و فزاینده بازنشستگی، نارضایتی و مشکلات بازنشستگان در خصوص معیشت، سرخوردگی جامعه از یک جانبه گرایی(دولت یا بخش خصوصی) و انتقال هزینههابه نسل آینده، ایجاد تعهدات بدون پشتوانه برای آیندگان و غیره.
اگر در طرح راه حلها، فقط به این لایه اکتفا شود، راه حلهای کارشناسی و فنی مطرح است.راه حلهای این لایه مبتنی بر پذیرش لایههای عمیقتر پدیده است، بنابراین جنبهه ای انتقادی و معناکاوی آنها بسیار ضعیف است. در واقع تلاش میشود که در چهارچوب رویکردهای سیاستی و گفتمانهای حاکم، منافع ذینفعان بیشینه گردد. اما علت بروزمساله در لایه لیتانی، لایههای عمیق تر، یعنی محیط نهادی و گفتمانهاهستند، بنابراین فرا سوی ظواهر مسایل،رویکردهای سیاستی از قبیل جهتگیری به سوی چپ رادیکال یا راست رادیکال موجب تولیدمساله و ظهور آن شده است، بنابراین برای تحول در لایه اول، لازم است تا سیاستهای بازنشستگی به سمت و سوی حد اعتدالی و یا حد وسطی از طیف مدرنیته، سوق داده شوند. با تغییر رویکرد سیاستی است، که لایه اول بطور اساسی متحول میشود. اما وقتی رویکردهای سیاستی تغییر میکند، که گفتمانهای رادیکال مدرنتیه(چپ و راست) که بر سوژه سیاستگذار تسلط دارند، دچار از جاشدگی گردند، و گفتمانهای تلفیقی مدرنیته برجسته شوند.
در سطح لایه سوم، گفتمانهای رادیکال مدرنیته از نوع چپ و راست، دچار تزلزل میشوند، و گفتمانهای تلفیقی و ترکیبی که به نوعی از مصاله نهادهای مدنی منجر میشوند، استیلا پیدا میکند.
۲-۵- تعریف شخصیت:
صاحب نظران حوزه شخصیّت و روان شناسی از کلمۀ شخصیّت تعریفهای گوناگونی ارائه داده اند. از نظر ریشه ای، گفته شده است که کلمۀ شخصیّت که معادل کلمۀ Personality انگلیسی است درحقیقت از ریشه لاتین Persona گرفته شده که به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره می گذاشتند. این تعبیر تلویحاً اشاره بر این مطلب دارد که شخصیّت هرکس ماسکی است که او بر چهرۀ خود می زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد.
هیلگارد» (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوندتعریف میکنند.
شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود (شولتز،۱۳۸۴).
شخصیت از دیدگاه مردم: واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع صفت اخلاقی یا برجسته است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر میشود مثلا وقتی گفته نمیشود «او با شخصیت است. »یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان پرورش شخصیت تبلیغ و دایر میشود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه «بیشخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران راتحت تاثیر قرار می دهد اما در جهت منفی. شخصیت از دیدگاه روانشناسی: دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاه های «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروه های «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریههای متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک ،نظریه روانکاوی نوین ،نظریه انسان گرایی، نظریه شناختی ، نظریه یادگیری اجتماعی و … در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است(کریمی،۱۳۸۶).
۲-۶- ویژگیهای شخصیت:
نظر به اینکه شخصیت تشکیل شده است از الگوهای ویژه فکری، احساسی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز میسازد.می توان عنوان داشت که شخصیت، سرچشمه درونی دارد و در طول حیات، تقریباً پایدار باقی میماند. روانشناسان شخصیت، ویژگیهای یگانه افراد و نیز مشابهتها بین گروههایی از افراد را مورد مطالعه قرار میدهند. بنابراین، توجه به شخصیت افراد و تمایز قائل شدن بین افراد بر اساس ویژگیهای شخصیتی آنان طی قرنهای متمادی همواره مورد بحث بوده است. اگر رجوعی به نظریات داشته باشیم خواهیم دید که ویژگیهای شخصیت همواره مد نظر صاحبنظران و نظریه پردازان قرار داشته است. فی المثل آنجائیکه بقراط اقدام به دسته بندی انسان کرده است. بقراط جوامع انسانی را بر اساس چهار خلط مزاجی، صفراوی، دموی، بلغمی و سوداوی تقسیم می کند. لومبروزو زیست شناس معروف، انسان ها را بر اساس علائم فیزیولوژیک تقسیم بندی می کند. و در دوران معاصر شلدون انسان ها را در سه گروه آندومورف، مزومورف و اکتومورف تقسیم بندی کرده است. اما در جدید ترین تقسیم بندی در حوزه روانشناسی توسط آیسنک، انسان ها بر دو گروه درون گرا و برون گرا تقسیم می شوند که هر کدام از این گروه های انسانی دارای ویژگیهای منحصر بفردی از نظر این نظریه پردازان هستند بنحوی که این ویژگیها نحوه زندگی و رفتارهای اجتماعی آنان را سمت و سوق ویژه ای می بخشد(کریمی،۱۳۸۶).
۲-۷- شکل گیری شخصیت:
از شخصیت تعارف مختلفی شده است که در این نوشته تنها به چند تعرف اکتفا می شود. شخصیت، بیانگر آن دسته از ویژگیهای فرد یا افراد است که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتارهای آنهاست(عبدی، باباپور و صادری، ۱۳۸۷). در تعریف دیگری آورده شده که شخصیت عبارت است از سازمان متکاملی، مرکب از خصائص بدنی و روانی آدمی اعم از ذاتی و مکتسب که جمعاً معرف هویت فرد آدمی است و او را از سایر افراد جامعه به طور روشن متمایز می سازد. شخصیت حقیقتی است واحد و غیر قابل تقسیم که چگونگی سازگاری اختصاصی فرد آدمی را با محیط و اجتماع تعیین می کند(عابدینی، ۱۳۸۷).
در حوزه های علمی مختلف نسبت به شکل گیری شخصیت افراد نظریات متفاوتی ابراز شده است که اجمالاً می توان به دو گروه تاثیر ژن ها و تاثیر اجتماع در شکل گیری شخصیت اشاره کرد. هر چه به گذشته تاریخی برگردیم تاثیر ژن ها در شخصیت و منش انسان ها را پر رنگ تر از دوران معاصر – هر چند به صورت تلویحی – می توان مشاهده کرد که رفتار افراد ناشی از ذات آنان است و هر چه به دوران معاصر نزدیک تر می شویم رویکرد تاثیر اجتماع بر شخصیت و منش افراد فزونی می یابد.
در روانشناسی اجتماعی علاوه بر تاثیر روحی و روانی و ژنتیکی در شکل گیری شخصیت و منش انسان بر تاثیر موارد مختلف نهادها و محیط اجتماعی نیز تاکید می شود. حسب این رویکرد است که عنوان می شود افراد در محیط های اجتماعی دارای شخصیت های متفاوتی هستند. بعبارتی، بر اساس این رویکرد، افراد بر اساس نقش های مختلفی که در محیطهای اجتماعی متفاوت بر عهده می گیرند، شخصیت متفاوتی می یابند(شولتز و شولتز، ۱۳۸۶).
رویکردهای موجود در باب شخصیت دیدگاه های موجود درباره شخصیت، به دو دسته اصلی تقسیم میشوند:
الف) التقاط گرایی خیرخواهانه
ب) طرفداری متعصبانه
بسیاری ازموارد درباره شخصیت، در یکی از این دو دسته قرار میگیرند؛ اما نوع سومی هم هست که دارای اهمیت قابل توجهی هستند. این دسته از گرایش التقاط گرایی خیرخواهانه، گستردگی و موازنهای را که برای بررسی بسیاری از نظریههای مربوط به شخصیت ضروری است، کسب میکنند، و از طرفداری متعصبانه، این عقیده را که برخی از نظریهها از سایرین بهترند، وام میگیرند. هدف کلی «تحلیل تطبیقی»است، پرده برداشتن از شباهتها و تفاوتهای میان بسیاری ازرویکردهای موجود به شخصیت است، و این پردهبرداری را نقطه شروعی است برای تعیین اینکه سودمندترین رویکرد کدام است. تحلیل تطبیقی در جستجوی فهم بهتر، باید جامع، منظم و ارزیابی کننده باشد.اگر چه رویکردهای التقاطگرایی خیرخواهانه و طرفداری متعصبانه، هر یک مزایایی مختص به خویش دارند، با این حال، هنگامی که تعدادی از نظریههای سازگار در دسترس باشند، نه رویکرد التقاطگرایی خیرخواهانه موجب رشد این حوزه علمی خواهد شد، و نه رویکرد طرفداری متعصبانه. هیچ کس نمیکوشد تا ارزش نسبی انواع رویکردهای موجود را تعیین کند، و حتی در نسلهای بعدی، کسانی که دستاندر کارند به تقلید از اسلاف خود میپردازند و تنها، استادی و مهارتشان اندکی بیشتر میشود؛ ولی هیچگونه تغییرات چشمگیر و پیشرفتهای شگرف پدید نخواهد آمد، مگر اینکه نگرش تحلیل تطبیقی رشد یابد. افرادی که در این حوزه معرفتی کار میکنند، میتوانند به جای اینکه انرژی خود را در مناقشات متعصبانه و رقابت جویانه به هدر دهند، تشریک مساعی کنند و این تشریک مساعی مرحله متوسطی از رشد این حوزه معرفتی را فراهم میآورد (کریمی، ۱۳۸۴).
۲-۸- ماهیت شخصیت:
اکنون گزارهای راجع به ماهیت کلی شخصیت بیان می کنیم که بر حسب انواع اموری که شخصیت شناسان انجام میدهند معنیدار باشد: شخصیت عبارتست از مجموعه ثابتی از خصلتها و گرایشهایی که آن دسته از وجوه اشتراک و تفاوتهای رفتار روانشناختی افراد (افکار، احساسات و اعمال) را تعیین میکند که استمرار زمانی دارند و ممکن نیست بسادگی آنها را به عنوان نتیجه اختصاصی فشارهای اجتماعی و زیستشناختی موقتی فهم کنیم. تنها بخشی از این گزاره که ممکن است نیازمند توضیح باشد، گرایشها و خصلتهاست. «گرایشها» عبارتند از: فرآیندهایی که جهتگیری در افکار، احساسات و اعمال را معین میکنند؛ و “خصلتها” عبارتند از: ساختارهای ثابت شخصیت که نه برای حرکت به سوی اهداف یا تحقق کارکردها، بلکه برای تبیین واقعیت و محتوای اهداف یا مقتضیات بهکار میروند. «خصلتها» همچنین برای تبیین افکار، احساسات و اعمالی که علیالظاهر بیش از آنکه جهتدار باشند، در طبیعت تکرار میشوند، به کار میروند. نمونهای از یک «گرایش» میتواند تلاش برای وصول به کمال در زندگی باشد، در حالیکه «خصلتهای» مرتبط آرمانهاییاند، مثل زیبایی یا بزرگواری که کمال را معین میکنند (شاملو، ۱۳۸۲).
۲-۹- شخصیت شناس:
“شخصیت شناس»؛ یعنی کسی که کارشناس در مطالعه و فهم الگوهای هماهنگ افکار، احساسات و افعالی است که افراد نشان میدهند. مسلما بسیاری از روانشناسان و روانپزشکان را میتوانیم با این تعریف، شخصیت شناس بنامیم. کار ایشان مشتمل بر یکی یا همه این فعالیتهای چهارگانه است: روان درمانی، ارزشیابی، تحقیق و نظریهپردازی.( موری ۱۹۳۸) هدف کلّی شخصیت شناس، «طبقهبندی» سبکهای هستی، همراه با تعیین واضح شباهتها و تفاوتهای موجود میان دستههای داخل در طبقهبندی است.شخصیتشناس با پذیرش این امر که فشارهای اجتماعی و زیستی در رفتار اثر میگذارند، مخالف نیست، بلکه به گمان او تأکید خاص بر این عوامل، سادهانگاریِ بیش از اندازه در فهم زندگی است؛ یعنی در حقیقت، رفتار افراد تحتتأثیر شخصیتهای ایشان نیز هست(شولتزو شولتز، ۱۳۸۶).
۲-۱۰- معرفتهای سه گانه شخصیت شناس:
از آنجا که روانشناسی ادّعا میکند یک علم تجربی است، ممکن است گمان رود که همه گزارههای نظری شخصیت شناس نتیجه تحقیقند؛ اما تحقیق یا اکتشافی است یا تأییدی. تحقیق «اکتشافی» مستلزم مشاهده نظاممند رفتار در یک گروه معقول بزرگ است که به عنوان نماینده عموم انسانها برگزیده شدهاند، و هدف این تحقیق، بیان فرضیههایی است در مورد ماهیت و هدف رفتار. سپس این فرضیهها از حیث صحت و سقم تجربیشان در تحقیقات تأییدی، آزموده میشوند. البته مهم است که تأکید کنیم براینکه نظریههای شخصیت، منحصرا ـ یا حتی اولاً و بالذات ـ بر معرفت تجربی مبتنی نیستند؛ زیرا معرفت تجربیای که در دسترس شخصیتشناس است، هنگامی که در کنار غنا و پیچیدگی انسانها و زندگیهایشان گذاشته شود، کافی نیست، و گاهی بهقدری متعصبانه است که باید به صورتی جدّی کلیّتش محدود شود. شمول نظریههای شخصیت نسبت به گزارههایی که مبنای محکمی در تحقیق ندارند، صرف نظر از اینکه زیانبار نیست، در مرحله اولیه رشد این حوزه تحقیقاتی، رویّه بالقوه سودمندی است؛ زیرا آزادی عملی که این رویّه به آدمی میدهد، به نظریه پرداز اجازه میدهد که پیچیدگی کامل انسان را ملاحظه کند. در مجموع، هیچگاه نظریه در هیچ زمینهای عملاً محدود به گزارههای مبتنی بر معرفت تجربی صِرف نمیشود. بعلاوه گزارههای غیر تجربی، نمایانگر دو نوع خاص دیگری از معرفت هم هست؛ یعنی معرفتهایی که مبتنی بر فرآیندهای شهود و تعقل است. برای فهم قدر و قیمتِ «شهود»، اوقاتی را که فهم معنای آنچه رخ میدهد شما را در قبضه میگیرد، فهمی که مبهم، شخصی و عاطفی است، اگر چه زنده، بیواسطه و جذّاب هم هست. محتوای این حدسیها همان «معرفت شهودی» است. در مقابل، اوقاتی هست که در آنها شما بدقت و آرامی، معنای اجزاء و لوازم اموری را بررسی کامل میکنید، و به برکت استنتاج از مجموعهای از فروض به نتایج خودتان دست مییابید. در این مورد، «معرفت عقلی» تأملی، صریح، منطقی، تحلیلی، دقیق و عقلانی است؛ چه بسا ممکن است نظریات شخصیت شناس، تجسّم آمیزهای از مجموعه دانشِ شهودی، عقلی و تجربی باشد. هنرمندان در پرورش خیال، و الهیّون در ساختن بنای ایمان، اوّلاً و بالذات با معرفت شهودی سر و کار دارند، در حالیکه «تعقل» بوضوح شاخص ریاضیدان و فیلسوف است (شولتز،۱۳۸۴).
هر یک از این سه شیوه معرفت میتواند به عنوان محک دو شیوه دیگر مطرح باشد. چیزی که بر اساس استدلال، معقول به نظر میرسد، ممکن است به قدری شهود را جریحهدار سازد که ایجاد محدودیتهایی را در فروض عقلی پیشنهاد کند و چیزی که از نظر تجربی واضح به نظر میرسد ممکن است هنگامی که مورد مداقّه عقلی قرار گیرد، امری متناقض از کار در آید و این امر ممکن است نسبت به تفسیر نامعقول و نادرست از اطلاعات، به ما هشدار دهد. در مراحل اولیّه، حوزهای همانند شخصیتشناس، هیچ شاهراهی به سوی حقیقت ندارد، بلکه سه راه پرپیچ و خمی است که همه آنها را باید پیمود، تا در باب اسرار این عرصه کار بهتری انجام شود. به هر حال باید تصدیق کنید که این سه شیوه دانستن توسط نظریهپردازان شخصیت به کار میرود. به طور حتم مراحل نخستین تنظیم نظریه به مانند هر فعّالیت خلاّق دیگر به لحاظ ماهوی شهودی است، آنهم بر اساس مبانیای که به هیچ وجه صرفا عقلی یا تجربی نیستند. نظریهپرداز در ابتدا «حدسی» دارد و از آن تبعیت میکند و این خود یک معرفت شهودی است. نظریهها نشانی از شهود دارند تا هنگامی که به حدّ قابل توجهی از معقول بودن برسند. امّا نظریهپردازی اولیّه هرچقدر شهودی باشد، شخصیت شناس وظیفه تنظیم دیدگاههایی واضح را بر حسب سلسلهای از مفروضاتی که تجارب همگانی آنها را توجیه میکند، میپذیرد، که از این مفروضات قضایای نظری عمده گنظریه” استنتاج شود. سرمایه گذاری آشکار شخصیت شناسان در دفاع از این قضایا و تحقیرِگاه و بیگاهشان نسبت به شواهد تجربی از التزام گاهی شخصیت شناس بیش از این تجربه گراست؛ قطعا او به این معیار معتقد است که چیزی که نتواند مورد تأیید نوعی از شواهدتجربی واقع شود، استحقاق درج در نظریه شخصیت را ندارد؛ اما در میان روانشاسان، شخصیت شناسان کمتر بر انکار شهود و ردّ هر گونه مفروضی که صرفا مورد حمایت عقل است، اصرار میورزند. برعکس شخصیت شناسان معرفت عقلی و شهودی را در نظریه پردازی روا میدارند، در عین حال که ضرورت اعتماد برتجربه گرایی را هرگاه مردّد باشند میپذیرند. این جامعیت و عدم شکاکیت، موجب احترام شخصیت شناسان در بین روانشناسان نشده است فقط توان مفهوم سازی و اشتیاقِ پرداختن به مسائل پیچیده را امکان پذیر ساخته است (کریمی، ۱۳۸۴).
۲-۱۱- هسته و پوسته شخصیت:
اصل عمده تنظیم عبارت است از: تمایزی اساسی میان هسته و پوسته شخصیت. در نظریههای شخصیت متعارف این است که دو نوع گزاره بیان میکنند:نوع اوّل: ناظر است به آنچه که هسته شخصیت نام دارد. این نوع، اموری را که مشترک میان همه انسانهاست تصویر میکند و اوصاف ذاتی انسانها را برملا میسازد. این ویژگیهای مشترک در روند زندگی تغییر نمیکنند و تأثیر گسترده نافذی بر رفتار اِعمال میکنند. امّا نظریه پردازان همچنین تمایل دارند که گزارههایی درباب اوصاف ملموس تر شخصیت که به آسانی در رفتار مشاهده میشوند، بیان کنند. این اوصاف را پوسته شخصیت مینامیم. اینها عموما اکتسابی اند، نه فطری، و هر یک تأثیر نسبتا محدودی بر رفتار دارند. نظریه پردازان آنها را عمدتا برای تبیین تفاوتهای میان افراد بکار میبرند (شاملو، ۱۳۸۲). در نظریه پردازی هستهای، شخصیت شناس گزارهای اصلی درباره جهتیابی، هدف و کارکرد کلّی زندگی انسان بیان میکند. این گزاره به شکل اصل موضوع گرفتن یک یا شاید دو گرایش هسته ای است، مانند این فرض که هر رفتار متشکل از کوششی برای به فعلیت رساندن استعدادهای ذاتی شخص است. نظریهپردازای هستهای «خصلتهای هستهای» یا ساختارهای شخصیتی را نیز که در گرایش هسته ای است در بردارد. در مورد گرایش به «فعلیّت رساندن»، خصلتهای هستهای آن را میتوان بالقوگی های فطری مانند غریزه جنسی یا پرخاشگری دانست.یکی از شیوههایی که در سطح پوسته شخصیت، نظریه پرداز گزارهای بیان میکند، این است که تعدادی از خصلتهای پوستهای را که صرفا با بخشی از رفتار مرتبطند، اصل موضوع قرار دهد. برای مثال: «نیاز به موفقیت» خصلتی پوستهای است که صرفا ناظر است به رفتار رقابت طلبانه در زمینهای که امکان موفقیت و شکست در آن هست. کارکرد خصلتهای پوستهای این است که فهم تفاوتهای میان افراد را ممکن میسازد. نظریه پردازان در تعداد خصلتهای پوستهای که به عنوان اصل موضوع فرض میکنند با یکدیگر اختلاف نظر دارند، هرچه تعداد آنها بیشتر باشد توجه بیشتری به تفاوتهای خردی نشان داده میشود. این خصلتها خردترین و متجانس ترین عناصر تبیینی است که نظریه پرداز امکان وجود آنها را باور دارد. افراد بسیاری اصطلاح ویژگی را برای آنچه توصیف کردم به کار میبرند؛ امّا من از این اصطلاح اجتناب میکنم (شولتز، ۱۳۸۴).
اصطلاح سنخ مفهوم وسیعتر و عامتری است که آن هم در نظریه پردازی پوستهای به کار برده میشود. هر سنخ شامل تعدادی از خصلتهای پوسته ای است که در درون واحدهای بزرگتری انتظام مییابند که با شیوه های زندگیای که معمولاً با آنها مواجهیم مرتبطند. گاهی شخصیت شناس، یک سنخ شناسی یا طبقه بندی جامع سنخها را پیشنهاد میکند که بیان جامعی از سبکهای مختلف ممکن زندگی میباشد. معمولاً یک یا چند سنخ به عنوان شیوه های آرمانی زندگی در نظر گرفته میشود در حالیکه سایر شیوه ها غیر آرمانی تلقی میشوند. اعتقاد بر این است که سنخهایی غیر آرمانی یا زمینههای آسیب شناسی روانی، یا انواع بالفعل آسیب شناسی روانی اند. شکاف بین هسته و پوسته شخصیت، در گزاره ناظر به رشدپرمیشود. در آغاز، گرایشها و خصلتهای هستهای در تعامل با سایر اشخاص (مثلاً خانواده، غریبهها) و نهادهای اجتماعی (مثلاً قوانین، مدارس) آشکار میشوند. تجربه حاصل ـ پاداش، کیفر، آگاهی ـ در خصلتهامراجعه شود و سنخهای پوستهای تبلور مییابند. معمولاً سنخ شخصیتی هر کس، کارکرد نوعِ خاص محیط خانوادگی که او در آن رشد یافته است تلقی میشود و بهترین شرایط مربوط به رشد به سخنهای شخصیتی آرمانی میانجامد. شخصیت شناس قائل است که بهترین سبک زندگی ، سنخ آرمانی آن است که هدف کلّی زندگی انسانی را آنگونه که در نظریه خاصی بیان میشود، بیش از هر سبک دیگر تحقق بخشد (شاملو، ۱۳۸۲)
۲-۱۲- روان شناسی رشد شخصیّت:
تاریخچۀ زندگی یک فرد در واقع مدتها پیش از تولّد او آغاز می شود زیرا تأثیر عوامل ژنتیکی و محیطی پیش از تولّد آغاز می شوند. معمولاً رشد شخصیّت را پس از تولّد طیّ چند دوره مورد مطالعه قرار می دهند که عبارتند از: دورۀ شیرخوارگی (از تولد تا ۲ سالگی)، دوره پیش دبستانی (۲ تا ۶ سالگی)، دوره کــودکی میــانه (۶ تا ۱۲ سالگی) و دوران بلوغ. دوران شیرخوارگی از جهات گوناگون بر رشد شخصیّت در دورۀ بزرگسالی تأثیر می گذارد. مثلاً وجود واکنش مانع محرک در بعضی از نوزادان است که در نهایت منجر به اختلال شخصیّتی در خود ضروری می شود. وابستگی یکی از واکنشهایی است که در دوران نوزادی در نوزاد نسبت به مادر ایجاد می شود که حاکی از احساس امنیّت خاطر در نوزاد بر اثر وجود و حضور مادر است این الگوی رفتاری در حیوانات نیز مشاهده شده است.در دوره پیش دبستانی بسیاری از الگوهای رفتاری نظیر رفتار اکتشافی، اضطراب، سخنگویی که در دورۀ شیرخوارگی آغاز شد در این دوره به تکامل خود ادامه داده و شکل گیری شخصیّت را در مرحله ای بالاتر امکان پذیر می سازند.دوره کودکی میانه را روانکاوان دوره نهفتگی از نظر رشد جنسی می دانند در این دوره کودک در محیط مدرسه با کودکان دارای شخصیّتهای گوناگون در تماس و مراوده است و مدرسه نقش مهمی در اجتماعی کردن کودک ایفا می کند.دوره بلوغ با رشد سریع و تغییرات بارز جسمی مشخص می شود. ظهور علائم ثانوی جنسی در پسران و دختران مختص این دوره است. این تغییرات جسمی با تغییرات روانی مختلفی همراه است (http://www.migna.ir)
۲-۱۳-اختلافات شخصیّت:
اختلالات شخصیّت با اختلالات روانی از قبیل روان رنجوری و روان پریشی تفاوت دارند. این الگوهای اختلالی رفتارهایی هستند که برای دیگران زیان آور بوده یا منبع پاداش دهندۀ آنها از نظر اجتماعی مضرّ یا غیر قانونی شناخته شده است. عمده ترین اختلالات شخصیّت عبارتند از: شخصیّت نافعال ـ پرخاشگری با وجود ظاهری همکاری کننده و پذیرش، با طفره رفتن، سماجت و ناکارآمدی مشخص می شود. شخصیّت ناکارآور عدم کارآیی او است نه خصومت داشتن که مختص شخصیّت نافعال پرخاشگر است. شخصیّت هیستریابی با عدم ثبات عاطفی، خود نمایشی، خود محوری و اتکاء به دیگران مشخص می شود. شخصیّت ادواری خوی که بیشتر در مردان دیده می شود از یکسو شبیه شخصیّت هیستریابی و از سوی دیگر شبیه به شخصیّت اسکیزوئیدی است در واقع این تیپ شخصیّتی نمایشگر شکل ملایمی از شیدائی ـ افسردگی است.شخصیّت اسکیزوئیدی که عملاً با خود بیگانه است، خجول بودن، حساسیت بیش از حد و مردم گریزی بعضی از دیگر از مشخصات شخص اسکیزوئید هستند. شخصیّت ضعیف علاوه بر داشتن حالت اسکیزوئیدی علائم دیگری چون زود خسته شدن، فقدان اشتیاق و علاقه و سطح انرژی پائین را دارند. شخصیّت پارانویایی ویژگیهایی از جمله حسادت، مسکوک بودن، خشک و انعطاف ناپذیر بودن و حساس بودن بیش از حدّ را دارند(کریمی، ۱۳۸۴).
۲-۱۴- نظریههای شخصیت:
۲-۱۴-۱- نظریههای بیولوژیک :
رویکردهای بیولوژیک، عوامل ژنتیکی را مسئول شخصیت میشناسند. پژوهشهایی که بر روی وراثت به عمل آمده، وجود ارتباط بین عوامل ژنتیکی و ویژگیهای شخصیتی را نشان میدهد. یکی از معروفترین نظریهپردازان بیولوژیک، هانس آیزنِک است که بین جنبههای شخصیتی و فرایندهای بیولوژیک ارتباط برقرار کرد. برای مثال، آیزنک چنین عنوان کرد که افراد درونگرا دارای تحریک مغزی بالایی هستند و این امر آن ها را به سوی اجتناب از تحریک هدایت میکند. از سوی دیگر، آیزنک عقیده داشت که برونگراها دارای تحریک مغزی کمی هستند و این امر باعث میشود که به دنبال تجربیات تحریکی بروند (شولتز،۱۳۸۴).
۲-۱۴-۲- نظریههای رفتاری:
نظریههای رفتاری، شخصیت را حاصل تعامل بین فرد و محیط میدانند. نظریهپردازان رفتاری، به مطالعه رفتارهای قابل مشاهده و اندازهپذیر میپردازند و نظریههایی که افکار و احساسات درونی را به حساب میآورند، رد میکنند. اسکینر و آلبرت بندورا از جمله نظریهپردازان رفتاری هستند(سیف،۱۳۹۰).
۲-۱۴-۳- نظریههای روان پویشی:
نظریههای روانپویشی شخصیت به شدّت تحت تأثیر کارهای زیگموند فروید است و بر تأثیر ذهن ناهشیار (ناخودآگاه) و تجربیات کودکی بر روی شخصیت تأکید دارد. نظریههای روانپویشی شامل «نظریه مرحله روانی-جنسی» فروید و «مراحل رشد روانی-اجتماعی» اریکسون است.فروید عقیده داشت که سه مؤلفه سازنده شخصیت عبارتند از نهاد، خود و فراخود. نهاد، مسئول کلیه نیازها و امیال است در حالی که فراخود، مسئول اخلاقیات و ایدهآلها میباشد. و خود، بین درخواستهای نهاد، فراخود و واقعیت در نوسان است. اریکسون عقیده داشت که شخصیت در طی یک سری از مراحل پیشرفت میکند و در هر مرحله برخی تناقضها بروز میکند. موفقیت در هر مرحله به غلبه موفقیتآمیز بر این تناقضها بستگی دارد (سیاسی،۱۳۴۹).
۲-۱۴-۴- نظریههای انسانگرایانه :
نظریههای انسانگرایانه بر اهمیت اراده آزاد و تجربیات فردی در رشد شخصیت تأکید دارد. این نظریه پردازان بر مفهوم خود-شکوفایی که نیازی فطری برای رشد شخصی است تأکید مینمایند. از جمله این نظریهپردازان میتوان به کارل راجرز و آبراهام مزلو اشاره کرد(سیاسی،۱۳۵۴).
همان طور که می دانیم مقصود از شخصیت یک مفهوم پویا می باشد که بیانگر رشد و تکامل کل سیستم روند مشخص و یکی از عوامل مؤثر در ایجاد تفاوت های فردی است. همچنین سالواتوره مادی شخصیت را مجموعه ای از ویژگی ها و تمایلات نسبتاً پایدار می داند که مشترکات و تفاوت ها در رفتار روانی افراد را که دارای استمرار زمانی است، مشخص می سازد و ممکن است در همان لحظه به آسانی به عنوان پیامد مجرد فشارهای اجتماعی و زیستی درک نشود. در این قسمت ابتدا اشاره ای به تعریف شخصیت از نگاه صاحب نظران شده است و در ادامه رویکردهای موجود در ارتباط با شخصیت، ماهیت شخصیت و مکاتب آن ارائه گردیده است.شخصیت حوزه بسیار گسترده ای است، زیرا شخصیّت خود موضوعی است پیچیده و دارای ابعاد و جنبه های گوناگونی است. برای شناخت شخصیّت انسان، از دیرباز کوششهای فراوانی به عمل آمده که برخی از آنها غیر عملی، بعضی خرافاتی، و معدودی دیگر علمی و معتبر است. در زبان عامّه، شخصیّت معانی دیگری دارد. مثلاً وقتی گفته می شود که کسی با شخصیّت است یعنی اینکه او دارای ویژگیهایی است که می تواند افراد دیگر را تحت نفوذ خود قرار دهد یا متانت و وقار ویژه ای دارد. همین طور در برابر آن بی شخصیّت به معنی داشتن ویژگیهای منفی است. همچنین کلمۀ شخصیّت در عرف بعنوان چهرّ مشهور و صاحب صلاحیّت در حوزه هــایی همچون شخصیّــت سیــاسی، علمی، هنــری و از این قبیل بکار می رود."شخصیت” یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت اینکه «در چه چیزهایی به هم شباهت دارند؟»بررسی کرد .از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمان های قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاه ها به تفاوت در«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط میشود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونههای شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش میدهد. در حالی که برخی تجربهها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد(کریمی،۱۳۸۴).
۲-۱۵- شخصیت سالم از دیدگاه مکاتب مختلف روانشناسی
۲-۱۵-۱- مکتب روانکاوی:
به عقیده ی فروید، ویژگی خاصی که برای سلامت روان شناختی ، ضروری است خودآگاهی است یعنی هرانچه که ممکن است در ناخودآگاهی موجب مشکل شود بایستی خوداگاه شود . به عقیده ی فروید ، انسان عادی کسی است که مراحل رشدو روان جنسی را با موفقیت گذرانده باشد و در هیچ یک از مراحل ، بیش از حد تثبیت نشده باشد . بنظر او کمتر انسانی ، متعارف است . فروید از منظر روان شناسی ، انسان نامتعارف را به دو گروه روان نژند و روان پریش ، تقسیم می کند و هسته ی مرکزی بیماری روانی را اضطراب می داند . به عقیده ی فروید ، نوع مکانیسم های دفاعی مورد استفاده ی افراد سالم ، روان نژند و روان پریش ، متفاوت است . شخص سالم از مکانیسم های دفاعی نوع دوستی ، شوخ طبعی ، پارسایی و ریاضت و والایش ، استفاده می کند(شولتز،۱۳۸۴).
۲-۱۵-۲- روان شناسی فردی آدلر:
زندگی به عقیده ی آدلر ، بودن نیست بلکه شدن است . آدلر به انتخاب مسئولیت و معناداری مفاهیم در شیوه ی زندگی ، اعتقاد دارد و شیوه ی زندگی افراد را متفاوت می داند و محرک اصلی رفتار بشر ، هدف ها و انتظار او از آینده است . هدف انسان نیاز به سازگاری با محیط و پاسخ گویی به آن است . فرد سالم به عقیده ی ادلر از مفاهیم و اهداف خودش اگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست ، او جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد .فرد دارای سلامت روان بنظر ادلر ، روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروه های اجتماعی بخوبی می شناسد . همچنین فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است . غایی ترین هدف شخصیت سالم ، تحقق خویشتن است . از ویژگیهای دیگر سلامت روان شناختی ، این است که فرد سالم مرتبا به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خویش می پردازد و اشتباهاتش را برطرف می کند . چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها ، آفرینش گری و ابتکار فیزیکی از ویژگی های دیگر این افراد است . فرد سالم از اشتباه های اساسی پرهیز می کند . اشتباه های اساسی شامل تعمیم مطلق ، اهداف نادرست و محال ، درک نادرست و توقع بی مورد از زندگی ، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود و ارزش ها و باورهای غلط می باشد(شاملو، ۱۳۸۲).
۲-۱۵-۳- مکتب روانشناسی اریک اریکسون:
به عقیده ی اریکسون ، سلامت روان شناختی اصولا نتیجه ی عملکرد قوی و قدرتمندی “من” عنوان و مفهومی است که نشان دهنده ی توانایی یکپارچه سازی اعمال و تجارب شخص بصورت انطباقی و سازشی است . “من” تنظیم کننده ی درونی روان است که تجارب فرد را سازماندهی می کند و در نتیجه از انسان در مقابل فشارهای “نهاد” و “من برتر” حمایت می کند . هنگامیکه رشد انسان و سازمان های اجتماعی به نحو متناسب ، هماهنگ شود ، در هرکدام از مراحل رشد روانی – اجتماعی توانایی ها و استعدادهای مشخصی ظهور می نماید .به عقیدهی اریکسون ، سلامت روان شناختی هر فرد به همان اندازه است که توانسته است توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کند(سیف،۱۳۹۰).
۲-۱۵-۴- مکتب انسان گرایی کارل راجرز:
به عقیده ی راجرز ، آفرینندگی ، مهمترین میل ذاتی انسان سالم است . همچنین شیوه ای خاصی که موجب تکامل و سلامت خود می شوند به میزان محبتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است . ارضای “توجه مثبت غیر مشروط” و دریافت غیر مشروط محبت و تایید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روان فرد با اهمیت است . این افراد فاقد نقاب و ماسک هستند و با خودشان روراست هستند . چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند و لذا بسته نیستند ، انعطاف پذیرند و حالات تدافعی ندارند و از بقیه ی انسان ها عاطفی تر هستند ، زیرا عواطف مثبت و منفی وسیع تر را در مقایسه با انسان های تدافعی تجربه می کنند .به عقیده ی راجرز اساسی ترین خصوصیت شخصیت سالم ، زندگی هستی دار است یعنی آماده است و در هر تجربه ، ساختاری را می یابد و بر اساس مقتضیات ، تجربه ی لحظه ی بعدی به سادگی دگرگون می شود . انسان سالم به ارگانیزم خویش اعتماد می کند . دیگر ویژگی های انسان سالم عبارتند از : آمدگی کسب تجربه ، زندگی هستی دار ، احساس آزادی(شولتز،۱۳۸۴).
۲-۱۵-۵- مکتب رفتارگرایی بی . اف . اسکینر:
Owens, 1999
جو سازمانی به مجموعهای از خصایص یا ویژگیهایی که موجب تمایز یک سازمان از دیگر سازمانها میگردد، اطلاق میگرددو در حقیقت جو سازمانی اغلب به عنوان شخصیت سازمان معرفی میگردد. همانطور که شخصیت، به خصایص ثابتی از افراد اشاره دارد، جو نیز به خصایص و خواص ثابت سازمان اشاره میکند.
Chen, 2006
Ancarani, 2009
Arridsson, 2006
Acikgoza, 2011
جو سازمانی انعکاسی از رویهها و اعتقادات مشترک و هنجارها، نگرشها، رفتارها، احساسات اعضای یک نظام اجتماعی و سیستمهای ارزشی در یک سازمان است.
OZ (2010)
درک اعضای سازمان از شیوههای عملکرد سازمانی و چگونگی ادراک از آن
Xiaobei, 2011
Shim, 2010
هالپین و کرافت، ۱۹۶۲
جو سازمانی ریشه در فرهنگ سازمان دارد و به معنی ادراک مشترک سازمان بر حسب اقدامات، سیاستها، رویهها، کارهای روزمره و پاداشهاست.
مقیمی، ۱۳۸۶
هالپین و کرافت، ۱۹۶۲
جو سازمانی به تمام محیط داخلی سازمان اشاره دارد که: ۱٫سازمان را شرح میدهد، ۲٫یک سازمان را از سایر سازمانها مجزا میکند، ۳٫در طول زمان نسبتاً بادوام است، ۴٫افراد از آن اثر می پذیرند.
جدول ۱: تعاریف جوسازمانی از دیدگاه تنی چند از صاحبنظران
۲-۲-۲-ویژگیهای جو سازمانی
جو سازمان نتیجه تعامل عقاید، هنجارها و ارزشهای مشارکتکنندگان در محیط سازمان است. ساکن(۲۰۰۱) معتقد است جو ادراک شده در محیط سازمان دارای دو بعد اساسی است: جو علمی و جو اجتماعی. هر کدام از این دو بعد به نوبه خود دارای خصوصیات و ویژگیهایی هستند که در ارتباط با یکدیگر زمینهی بهبود جو سازمان را فراهم میسازد. جو علمی بیانگر نحوهی کاربرد سیستمهای پاداش و تشویق،اثربخشی کارکنان و مدیران و فرآیندهای مشارکتجویانه که در مدرسه وجود دارند، میباشد. از طرف دیگر جو اجتماعی نتیجه پذیرش، همدردی و آسایش و نظم در امکانات سازمان، مشارکت کارکنان در برنامهها و فعالیتها، هنجارهای گروهی حاکم و ساختار و نظام حمایتی کارکنان میباشد. به عبارت دیگر وجود آزاداندیشی، اعتماد، احترام، روحیه بالا، مواظبت، خونگرمی، همبستگی در سازمان بیانگر جو مثبت است. علاوه بر این یک جو مثبت به رضایت خاطر، افزایش پیشرفت تحصیلی با بهرهوری منجر میگردد. از طرف دیگر سازمان با جو منفی فاقد آزاداندیشی، اعتماد، خونگرمیو همبستگی میباشند، به طور معمول افرادی که در یک جو منفی به کار و فعالیت مشغول هستند، متمایل به ابراز نارضایتی میباشند. در نتیجه کارکنان در یک جو منفی پیشرفتی نمیکنند. به طور کلی روابط کارمند و مدیر نقش مهمی در خلق یک جو مثبت در سازمان ایفا میکند و کارکنان در سازمانهای کوچکتر، جو سازمانی بازتری نسبت به کارکنان سازمان بزرگتر تجربه میکنند. نتایج مطالعات حاکی از این هستند که مدیر اثربخش نه تنها کارمندان را در فعالیتهای سازمانی درگیر میسازد، بلکه وقت و فرصت بیشتری را در پاسخگویی به سؤالات جهت دریافت جوابهای دقیقتر و کاملتر ایجاد می کند (شیرزادی، ۱۳۸۵).
بعضی از ویژگیهای جو سازمانی که حاصل مطالعات مختلف است، عبارتند از:
۱٫میزان استقلال فردی که به اعضاء سازمان داده شده است.
۲٫میزان و درجهای که سرپرستان، اهداف ارتباطی، قوانین و شیوهها را برای زیردستان تعیین میکنند.
۳٫رفتارهای پاداش داده شده به وسیله سازمان و انواع پاداشهای پیشنهادی.
۴٫ملاحظه، صمیمیت و حمایت زیردستان از سوی سرپرستان.
۵٫میزان تضاد و چگونگی مدیریت آن (مقیمی، ۱۳۸۶).
به نظر مورن و ولکووین، جو سازمانی ویژگی نسبتاً بادوامی از سازمان است که موجب تمایز آن سازمان از سایر سازمانها میشود و شامل چنین ویژگیهاست:
الف) متضمن ادراکات جمعی در مورد سازمانها و شامل مواردی از قبیل استقلال، اعتماد، جامعیت، حمایت، ابداع و عادلانه بودن است.
ب) به وسیله تعامل اعضاء پدید میآید.
ج)به عنوان مبنایی برای تعیین و تفسیر موقعیت به کار گرفته می شود.
د)بیانگر هنجارها، ارزشها و ویژگیهای اساسی فرهنگ سازمان است.
ه) به مثابه منبع نفوذ و تأثیرگذاری به شکلگیری رفتار عمل میکند (صفری، ۱۳۸۲).
در نگاره (۲-۲) ویژگی جو سازمانی از دیدگاه صاحبنظران آورده شده است.