برای کنترل اثرات سوء کلید زنی بانکهای خازنی بر روی زمان کلید زنی و تجهیزات کلید زنی کار می شود. بطور کلی روش های مختلف برای این عمل عبارتند از:
کنترل بستن همزمان با مقدار اولیه بیشینه ولتاژ ( VPSC )،
( Voltage peak synchronous closing)
۲- روش کلید زنی در صفر ولتاژ ( VZSC)، ( Voltage zero synchronous closing )
استفاده از کلید همراه با امپدانس، ( Preinsertion impedance switch)
استفاده از برقگیر (Arrester).
روش کنترل بستن همزمان با بیشینه ولتاژ
فرض کنید یک بانک خازنی بوسیله یک منبع سینوسی برقدار شود، بطوریکه مقدار بیشینه ولتاژ AC می باشد. آلفا زاویه فاز قراردادی است که کلید در آن لحظه از سیکل ولتاژ بسته می شود. هنگامیکه کلید بسته می شود معادله زیر بصورت رابطه ای از جریان برقرار است:
۳-۴
که در رابطه ۳-۴، ظرفیت بانک خازن و اندوکتانس موثر بین منبع و بانک خازنی می باشد. در این رابطه از مقاومت صرفنظر شده است.
معادلات لحظه ای ولتاژ و جریان بانک خازنی بصورت زیر بیان می شوند:
۳-۵
۳-۶
که و به ترتیب مقادیر اولیه جریان سلف و ولتاژ خازن می باشند، و فرکانس طبیعی مدار کلید زنی و مقدار درواحدی فرکانس طبیعی می باشد.
امپدانس خازن در فرکانس اصلی و مقادیر بیشینه مولفه های فرکانس اصلی جریان و ولتاژ خازن می باشند.
۳-۷
معادلات لحظه ای ولتاژ۳-۵ و جریان ۳-۶که در بالا مطرح شدند، پاسخ حوزه زمان ولتاژ و جریان خازن در مدار کلید زنی می باشند. قسمت اول مولفه فرکانس اصلی می باشد. قسمتهای دوم و سوم نمایش مولفه های مدار در فرکانس طبیعی می باشند. اندازه مولفه های نوسانی تابعی از ولتاز شبکه، ولتاژ اولیه خازن،جریان اولیه سلف و زمان کلید زنی می باشند.
بدترین حالت کلید زنی زمانی اتفاق می افتد که یک خازن بی بار در لحظه بیشینه ولتاژ برقدار شود، که نتیجه آن ایجاد اضافه ولتاژ به اندازه دو برابر بیشینه عادی ولتاژ می باشد.
برای کلید زنی ایده ال مولفه های نوسانی جریان در رابطه لحظه ای آن (ولتاژ در رابطه لحظه ای آن) باید صفر باشند. این مورد تنها زمانی بدست می آید که دو شرط زیر بطور همزمان با یکدیگر موجود باشند:
۳-۸ و۳-۹
در مدار کلید زنی جریان اولیه صفر می باشد یعنی . اولین شرط از کلید زنی ایده ال بدین معنی است که کلید باید در قله مثبت یا منفی شکل موج سینوسی ولتاژ منبع ( ) بسته شود. شرط دوم بدین معنی است که خازن باید در یک سطح ولتاژ مشخص برقدار شود.
۳-۱۰
با برقرار شدن شرایط کلید زنی ایده ال مولفه های نوسانی ایجاد شده از بین خواهند رفت. سپس هر دو مورد ولتاژ و جریان خازن فقط شامل مولفه های فرکانس اصلی خواهند بود.
روش کلید زنی در صفر ولتاژ Voltage zero synchronous closing) )
در این روش خازنها دارای کلیدهای مجزایی هستند و هر کلید به هنگام عبور ولتاژ آن فاز از صفر بسته می شود. کلیدها باید دارای سرعت قطع و وصل زیادی بوده و بتوانند در حدود ۱ عمل قطع و وصل را انجام دهند. اگر زمان عملکرد از این مقدار بیشتر شود این روش کارایی خود را از دست خواهد و به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. این کلیدها همچنین باید قادر باشند در شرایط مختلف شبکه و محیط سرعت خود را حفظ کنند. در حال حاظر کلیدهای الکترونیکی به سرعت مورد نیاز دسترسی دارند.
استفاده از کلیدهای همراه امپدانس
الف) کلید همراه مقاومت
در این روش از کلیدهایی به شکل۳-۷ استفاده می کند.
در این روش در لحظه وصل کلید ابتدا از مسیر به همراه مقاومت سری کلید زده می شود و پس از طی چند سیکل این مقاومت با زدن کلید اتصال کوتاه شده و از مدار خارج می گردد. این مقاومت سبب می شود که در لحظه وصل کلید از فروپاشی ولتاژ شینه به میزان قابل توجهی جلوگیری کند و در نتیجه بیشینه گذرای بازیافت ولتاژ را کاهش می دهد.
در این روش به دو نکته باید توجه کرد:
اول اینکه میزان تلفات توان ناشی از مقاومت ها باید برای مقاومت قابل تحمل باشد و قابلیت اعتماد شبکه را کاهش ندهد.
دوم اینکه گذرای ثانویه که به هنگام بایپس نمودن حاصل می شود بیش از گذرای اولیه نباشد.
کلید با مقاومت
کلید همراه با سلف
در نوع دیگر کلیدهای با امپدانس بجای مقاومت از سلف استفاده می شود، که در شکل ۳-۸ آورده شده است.
کلید با سلف
از آنجاییکه امپدانس سلف به فرکانس در لحظه برقدار شدن بانک خازنی وابسته است، در این لحظه امپدانس بزرگی از خود نشان داده و از فروپاشی ولتاژ شینه جلوگیری نموده و در نتیجه باعث کاهش بیشینه جریان گذرای اولیه می شود. در هنگام خروج سلف از مدار گذرایی تولید می شود که اغلب از گذرای اولیه کوچکتر است.
در این نوع کلیدها از دو نوع سلف استفاده می شود:
یکی سلفهایی که از سیمهای فولادی ساخته شده و دارای مقاومت بالایی هستند و دیگری سلفهایی که از سیمهای آلومینیومی ساخته شده و دارای مقاومت کوچکی هستند.
سلفهای با مقاومت زیاد برای مواردی که گذرای ولتاژ بزرگ است کاربرد دارند، البته این سلفها منجر به گذرای ثانویه بزرگی می شوند و برای مواردی که خازنها بزرگ هستند نباید از این سلفها استفاده نمود، چون گذرای ثانویه می تواند خیلی شدید باشد.
سلفهای با مقاومت کم با توجه به اینکه دارا ی اندوکتانسی مشابه سلفهای مقاومت بالا هستند، در کاهش میزان گذرای ولتاژ رفتاری مشابه با نوع قبلی دارند، ولی به علت داشتن امپدانس کوچکتر، گذرای ثانویه کوچکتری هم دارند. غالباٌ این سلفها پس از گذشت چند سیکل بایپس می شوند که این مدت به سطح ولتاژ شبکه وابسته است. در ضمن این سلفها چون با خازن سری هستند موجب تغییر فرکانس گذرای کلید زنی هم می شوند.
این روش برای بانکهای خازنی با کلید زنی پشت به پشت بسیار موثر بوده و گذرای جریان کلید زنی را به خوبی کنترل می کند. این روش در مقایسه با مقامتهای بایپس شونده دارای قابلیت اعتماد بیشتری بوده و اقتصادی تر نیز می باشد.
در روش دیگر از وجود سلفهای دائمی بصورت سری با کلید خازنی استفاده می شود. این سلفها که حدوداً ۰.۵ تا ۲ میلی هانری می باشند به شکل موثری جریانهای گذرای کلید زنی پشت به پشت را کاهش می دهند، ولی تاثیر قابل ملاحظه ای در کنترل و کاهش گذرای ولتاژ ندارند.
اثر قابل توجه این سلفها این است که آنها می توانند با ایجاد فاصله مناسب بین فرکانس تشدید سری و فرکانس مدار کلید زنی به شکل موثری بر چگونگی تقویت هارمونیکی ناشی از خازنهای تصحیح ضریب توان اثر گذاشته و موجب کاهش تقویت هارمونیکی می شوند.
در سطحداخلی متغیرهای زیر قابل بررسی میباشند:
۴-۲-۱- مکتب بنیادگراى دیوبندى و ایدئولوژی وهابیت:
همانگونه که در فصل قبلی توضیح داده شد، شاه ولیالله، سر سلسله نهضت بیدارى اسلامى در شبه قاره که مکتب بنیادگراى دیوبندى نیز متأثر از افکار اوست، یکی از ویژگیهاى خلیفه را شرافت نسبی و قومی برمیشمارد که این امر با تفکر امروزی طالبان که خود را منتسب میداند، کاملاً سازگاری دارد. تئوری امارت اسلامی که با تئوری خلافت مطابقت کامل دارد، به وسیله ابوالکلامآزاد و جمعیت العلماى هند پیشنهاد شد و در دوره جهاد، گروههاى وهابیگری پیرودیوبند، آن را در برخى استانهاى شرقى و جنوبشرقی افغانستان تجربه کردند. اینک طالبان پاکستان که از اعقاب فکرى جمعیت علماى هند به شمار میرود، این طرح را در پاکستان پیاده می کند. در تئورى خلافت و امارتِ مطلوب طالبان، مردم و احزاب جایگاهى ندارند. تعدادى از سران قبایل و نخبگان دینى با عنوان اهل حل و عقد گرد هم میآیند و فردى را براى این پست نامزد می کنند. آن گاه تمام اختیارات کشور به شخص خلیفه یا امیرالمؤمنین منتقل می شود. مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربى در کل، یکی از شعارهاى اساسى تمام گروههاى اسلامى است، اما آنچه بنیادگرایی افراطى از نوع طالبان را از سایرگروههاى اسلامى جدا میسازد، نفى مطلق مدنیت غربى توسط آنهاست (شفیعی، و همکاران، ۱۳۸۹: ۱۹۰ و ۱۹۱). [بر این اساس است که] از دلایل اصلی مخالفت طالبان پاکستان با دولت، دفاع آن دولت از سکولاریسم بوده و تنها راه مبارزه با دولت را، در جهادمیدانند (تیپووقیوم ،۲۰۱۴: ۸).جهاد عمده تحریک طالبان پاکستان به نبرد در برابر کافرین میباشد (صدیق ،۲۰۱۰: ۷). سایر گروههاى اسلامى مانند اخوانیها با دیدی نقادانه به تمدن غربى مینگرند و ضمن رد جنبههاى منفى، از جنبههاى مثبت آن استقبال می کنند. اما طالبان و مکتبهای دیوبندى و وهابى با هر نوع دستاورد تمدن غربى به مخالفت برخاستند و به تدریج به سوى محافظه کاری تمایل پیدا کردند. گروه اجرای مقررات اسلامی یا تنفیذالشریعه که بر دره سوات مسلط شده اند، تحصیل را برای دختران در این منطقه ممنوع کرده اند و به دستور مولانا فضلالله، بیش از ۱۷۰ مدرسه و ساختمان دولتی این منطقه تخریب شده اند. در اعلامیهای که در ۲۱ ژانویه ۲۰۰۹ در روزنامه محلی دینیوز پاکستان منتشر شد، طالبان پاکستان به طور کامل حضور دختران را در مدارس منطقه درهسوات ممنوع اعلام کرد. به این ترتیب، بیش از ۴۰۰ مدرسه خصوصی دخترانه بسته شد. دستکم ۱۰ مدرسه دخترانه که پس از ۱۵ ژانویه ۲۰۰۹ هم زمان با اتمام ضربالعجل اعلام شده توسط طالبان فعال بودند، در شهر مینگورا منفجر شدند و بیش از ۱۷۰ مدرسه و ساختمان دولتی نیز مورد حمله قرار گرفتند. یکی از پیچید گیهاى اساسى در بینش طالبان به طور اخص و بنیادگرایی افراطى به طور اعم در پاکستان، روح تعبدگرایی و قداست بخشى به دستاوردهاى کلامى و فقهى پیشینیان است. بنیادگرایی افراطى، دوران صدر اسلام و میانه را دوره طلایی و مصون از هر نوع خطا تلقى می کنند و در باره تفاسیر و تأویلهای دینى این دوره، اعتقاد جزمگرایانه دارد. اجتهاد و استنباط تازه در این مکتب جایگاهى ندارد و مردم عموماً مؤظف به پیروى نقادانه از کلمات و گفتار علماى سلف هستند. برداشت صرفاً تقلیدگرایانه آنها از دین، سبب بدبینى و حتى دشمنى آنان با الگوهاى زندگى رایج در دنیاى معاصرجهان اسلام شده است. تنها الگوى مطلوب نزد بنیادگرایان افراطى، الگوى زندگى جوامع روستایی قرون اولیه اسلامى است. رفتار خشک و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرششان به نقشاجتماعى و تربیتى زن در جامعه، ریشه در همین روح سلفی گری آنها دارد که با ضروریات زندگى کنونى کاملاً بیگانه است. هم چنین تفسیر آنان از مفاهیمى مانند توحید و شرک که بنیاد اندیشه کلامى بنیادگرایی افراطى را تشکیل میدهد، در مغایرت آشکار با تفاسیر رایج آن مفاهیم نزد سایر مکاتب اسلامى است. شاه ولیالله ، رهبر فکرى بنیادگرایی افراطى در شبه قاره، دایره توحید را تا آنجا تنگ می کند که حتى هر نوع تمسک ظاهرى به وسایل دیگر را که در راستاى قدرت الهى در نظر گرفته شود، شرک میدانند. ساختار، تفکر و اعتقادات افراطی و جنگ طلبانه تحرک طالبان پاکستان، خطر امنیتی آنها را برای پاکستان، منطقه و جهان آشکارمیسازد (شفیعی و همکاران، ۱۳۸۹: ۱۹۱ و ۱۹۲). با بررسی جهت گیریها و عملکرد طالبان مشاهده می کنیم که بسیاری از عقاید این گروه با آئین وهابیت منطبق است و در واقع وهابیت به لحاظ کلامی، بیشترین سهم را در شکل گیری تفکر این جنبش بر عهده دارد. چنانکه اشاره کردیم، اندیشه اهل سنت در تطور و سیر تاریخی خود بعد از قرنهای اول و دوم هجری که مذهب عامه و حاکمیت بود، در قرن سوم درقالب اندیشه اهل حدیث تجلی نمود. اندیشهی اهل حدیث که بهتراست آن را از بابت تداوم در سالهای بعد، جریان فکری اهل حدیث بنامیم، در قالب مذهب حنبلی در قرن چهارم به بلوغ بیشتری رسید؛ اما اشعری با ورود به مباحث عقلی، ضمن این که اندیشه اهل سنت را تا حدودی تعدیل نمود، آن را به دو جریان جداگانه تقسیم کرد. جریان اول بعد از وی به دست شاگردانش همچون باقلانی، ایجی، غزالی و بغدادی ترویج شد و میتوان آن را اندیشه غالب اهل سنت نامید که تا به امروز نیز اندیشه کلامی اکثر علمای اهل سنت بر پایه بنیانهای کلامی اشعری قرار دارد .جریان دیگر که مد نظر ماست، بعد از حنابله، به دست ابن تیمیه ادامه یافت و سپس آرا و اندیشه های ابن تیمیه از سوی محمد بن عبدالوهاب در قالب یک مذهب کلامی و سیاسی بروز نمود میتوان آن را جریان انحرافی اهل سنت نامید و امروزه در میان اهل سنت به خصوص در کشورهایی چون؛ عربستان و پاکستان طرفداران زیادی پیدا کرده است، از زمان تسلط آل سعود بر مکه و مدینه به طرق مختلف مانند چاپ کتب ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، و احیای سلفیگری ترویج می شود و طالبان نیز متأثر از همین جریان فکری هستند. طالبان با ترکیب کردن استعماری و نمادین آموزههایی از قرآن، سنت، سیره صحابه، جریان فکری اهل حدیث و وهابیت، گروههایی چون القاعده، اخوان المسلمین، تصوف و عقاید پشتونیزم، به ایدئولوژی دینی ویژهای رسید که قرائتی نو و بدعتگونه از اسلام محسوب میشد و در مواجهه با تمدن غرب، خود را احیاگر سنت های اسلامی و تنها مدافع حقیقی اسلام و قرآن میدانست و به دنبال نابودی کامل جهان کفر از سادهترین راه ممکن یعنی حذف فیزیکی بود (کریمی حاج خادمی ،۱۳۹۲: ۶۸ و ۶۹ و ۱۱۶).
۴-۲-۲- گسیختگی فرهنگی:
اسلامگرایی یا اسلام سیاسی امروزه به صورت یک نیروی مؤثر در فعل و انفعالات داخلی، بین المللی وجهانی مبدل شده است. گرچه اسلامسیاسی دارای خاستگاه، رویکردها و الگوهای متفاوتی است، تأکید برارزشهای اسلامی (با قرائتهای مختلف) و کاربست آن در نظام سیاسی داخلی وبینالمللی به عنوان ارزشهای مسلط، وجه غالب اسلام سیاسی است. درسه دهه گذشته، دو موضوع محور تحولات سیاسی در پاکستان بوده است: نخست مردم سالارشدن و روابط نظامیان با سیاستمداران؛ دوم، رشد اسلامخواهی و مناسبات اسلام گرایان با سیاست مداران؛ دو موضوعی که هم جدا و هم وابسته به یکدیگر بوده است و همزمان در شکل دادن به سیاست در پاکستان نقش داشته است. وقتی از اسلام سیاسی سخن به میان می آید، پاکستان یکی ازکشورهایی است که نظرها به آن معطوف می شود. برجستگی اسلام سیاسی در داخل پاکستان که در شکل ماهیت اسلامی حکومت و فرقهگرایی نمود یافته و نیز گسترش اسلام سیاسی از پاکستان به منطقه و جهان که در شکل طالبان، گروه های کشمیری و تا حدی القاعده نمود و بروزیافته، در ارتقای جایگاه و نقش پاکستان در رواج اسلامگرایی مؤثر بوده است. اهمیت یافتن روزافزون اسلام در سیاستهای پاکستان، به طور بسیار نزدیکی با روند کلی اسلامگرایی، که توسط احزابی مانند جماعت اسلامی تعریف و پشتیبانی و هدایت میشده، پیوند نزدیک داشته است. بنابراین، برجستگی و اهمیت پاکستان در ماتریس اسلامگرایی، جایگاه آموزشی و تربیتی آناست (مسعودنیا و شاه قلعه ،۱۳۸۸: ۱۹۶). از طرفی یکی از مشخصههای منحصربه فرد سیستم فرهنگی و آموزشی پاکستان بحث مدارس مذهبی در این کشور است، مدارسی که نقش غیرقابل انکار در گسترش افراطگرایی ایفا مینمایند. کارکرد اصلی این مدارس، آموزش نیروهای اسلامگرا است. در این مدارس عمدتاً آموزشهای مذهبی داده می شود؛ ولی علوم عمومی وحتی کامپیوتر نیز تدریس می شود. فقط ۲۰ درصد مدارس مذهبی پاکستان تحت کنترل سازمانهای بنیادگرای افراطی است. در این مدارس زبان رسمی تدریس، زبان عربی است و مفادآموزشی مدارس نیز کاملاً مذهبی است. این دسته از مدارس دارای شعبههای فرعی هستند که در آن نیروهای اسلامگرا آموزش نظامی نیزمیبینند. مدارس مذهبی بنیادگرای افراطی عمدتاً محصول پس از دهه ۱۹۸۰ هستند. بنابراین مدارس مذهبی پاکستان به عنوان موتور رشد و حرکت پرشتاب بنیادگرایی به ویژه در شکل طالبانیسم آن در منطقه محسوب می شود. در هیج کجای دنیا بستری مساعدتر از پاکستان برای رشد مدارس مذهبی و ترویج نامحدود و کنترل نشدهی اندیشه های رادیکال نیست. در مدارس این کشور اکنون چنان عمق اجتماعی پیدا کرده اند که شاید بتوان گفت با این وضعیت موجود هیچ شانسی برای برخورد جدی و کنترل آنها برای دولت پاکستان وجود نداشته باشد (مسعودنیا و نجفی،۱۳۹۰: ۹۶ و ۹۷). افزایش مدارس و همین طور تعداد طلاب علومدینی عامل افزایش قدرت بنیادگرایی و جذب این طلاب به وسیله گروه های فرقه ای و بنیادگرا بوده است. مهاجرین و طلبههایی که در مدارس پاکستانی درس خواندهاند بعدها پایه تشکیلاتی گروه تحریک طالبان پاکستان را تشکیل دادند. آنها نیز از این که مدارس مذبور مجانی بوده و در آن قرآن کریم و مسایل دینی تدریس می شود؛ به این مدارس پیوستند (احمدی، خانی ،۱۳۹۱: ۲۶ و ۲۷). از این رو، یک واقعیت این است که مدارس مذهبی پاکستان بخشی از نظام آموزشی این کشور و حتی کارآمدتر از بخش رسمی و دولتی است. بسیاری از مجاهدان و رهبران طالبان، از جمله ملا عمر، در این مدارس پاکستان آموزش دیدهاند. از این رو، نقش مدارس مذهبی در تحولات پاکستان بارز و مشخص است. به نظرمیرسد یکی ازعوامل مؤثر در گرایش مردم پاکستان به خصوص جوانان به مدارس مذهبی، فقر و ضعف بنیهی مالی خانوارها در پاکستان باشد. بر اساس تازهترین گزارشها حجم تولید ناخالص داخلی پاکستان در سال ۲۰۰۴ میلادی ۳۴۷ میلیارد دلار بوده است که با توجه به جمعیت ۱۶۴ میلیونی این کشور، درآمد سرانهی پاکستانیها بر اساس شاخص قدرت خرید تنها۲۲۰۰ دلار است. کاهش بودجهی آموزش و پرورش سبب گردیده است تا مناطق فقیرنشین روستایی، که بخش اصلی جامعه پاکستان را تشکیل میدهد، به دلیل ضعف بنیهی مالی فرزندان خود را به مدارس مذهبی پاکستان بفرستند؛ زیرا علاوه بر تحصیل رایگان، مقداری نیز کمک هزینه تحصیلی دریافت می کنند. لذا به نظرمیرسد که رابطهای بین فقر و گرایش به مدارس مذهبی وجود داشتهباشد. چنین خط مشیای از سوی مدارس مذهبی باعث گرایش بیشتر جوانان حتی از کشورهای دیگر و مهاجرت به پاکستان و تحصیل در مدارسدینی طی سالهای اخیر بوده است. چهار عامل اساسی در رشد مدارس مذهبی در پاکستان نقش داشته است که عبارت است از: قدرتیابی ژنرال ضیاءالحق، بحران افغانستان، بحران کشمیر و انقلاب اسلامی ایران. اولین عامل به قدرت رسیدن ژنرال ضیاءالحق است. دیدگاه های اسلامگرایان در دوران ضیاءالحق در ساختار دولت نمود یافت. در این سالها، اسلامی شدن قوانین در سیاست و فرهنگ عمومی مبنا قرارگرفت که این امر، نمونه ای مثال زدنی از ترویج نظامند اسلام گرایی از بالا بود. کودتای ژنرال ضیاءالحق باعث پیوند و تقویت مکتب جهادگر دیوبندی شبه قارههند و مکتب سلفی برخاسته از عربستانسعودی شد، پیوندی که حاصل آن شکل گیری هزاران مدرسهی مذهبی در پاکستان بود که برای جنگ در افغانستان، جهادگر تربیت میکردند. به عبارت دیگر، ثروت نفتی اعراب، تسلیحات غرب و هماهنگی پاکستان، جهادگرانی تربیت کرد که آشکارا تحت تأثیرعقیدتی دو مکتب دیوبندی و سلفیوهابی قرار داشتند. مشکلی که بعداً در قالب تمایلات فرقهگرایانه ظهور کرد و به چالش مذهبی در داخل پاکستان دامن زد. وجود تضاد و اختلاف برداشت دو مکتب فقهی، سنی و شیعه، که سابقه تاریخی داشت، با رشد مکاتب جهادگر دیوبندی- سلفی، به شدت خود را در تجدید اختلاف سنتی- سنی و شیعه در پاکستان بروز داد. دومین عامل، بحران افغانستان است. افغانستان از دو جهت، عمق استراتژیک برای پاکستان است: نخست، افغانستان دروازهی دستیابی اسلامآباد به کشورهای آسیای مرکزی است؛ دوم، رقابت با هند. هر گونه ثبات و آرامش ثبات و آرامش در افغانستان باعث افزایش فرصتهای تجاری و اقتصادی پاکستان با کشورهای آسیای مرکزی می شود و هر گونه منازعه در افغانستان مانع چنین فرصتهاست. به دنبال فروپاشی اتحادشوروی، پاکستان توسعه نفوذ و حضور خود را در منطقه هدف قرار داد، ولی مسیر افغانستان و جنگ داخلی در این کشور امکان تحقق این هدف را با دشواری جدی مواجه ساخت. اهداف سیاستخارجی پاکستان، احیای روابط فرهنگی و تاریخی با مردم جمهوریهای مستقل آسیایمرکزی و توسعه تجارت سودآور چندجانبه و همکاری اقتصادی با این کشورهاست. از این رو، پاکستان با این کشورها در زمینه مسیرهای حمل و نقل کالا، تسهیلات اعتباری، ایجاد خطوط لوله و نفت، صدور خدمات فنی و بانکداری همکاری خود را افزایش داده است. منابع انرژی در آسیای مرکزی و دریای خزر، چشم انداز پرجاذبهای برای رهبران پاکستان دارد؛ زیرا این کشور به شدت نیازمند تأمین نیازهای خود در این بخش از همسایگان خود و به ویژه این منطقه است. لذا، تأمین امنیت در افغانستان برای هموارکردن مسیر دسترسی به جمهوریهای آسیایمرکزی در اولویت قرارگرفت. رقابت با هند نیز در سیاست پاکستان در قبال افغانستان دخیل بوده است. از زمان استقلال تا سال ۱۹۹۲م، هند در افغانستان از هر دولتی که به قدرت میرسید، حمایت میکرد. موضوع پشتونستان این امکان را به هند داد تا پاکستان را از دو طرف، یکی خط دیوراند (خط مرزی بین پاکستان و افغانستان) و دیگری مرز خود با پاکستان، تحت فشار قرار دهد. پس از سقوط کابل و تسخیرآن به دست طالبان در سپتامبر ۱۹۹۶، هند همچنان به حمایت از ربانی ادامه داد. اما این بار، برای اولین بار در تاریخ روابط خود با افغانستان، هند حامی یک گروه اپوزیسیون شده بود. در حال حاضر نیز پاکستان و هند در حال رقابت شدید در سرزمین جنگ زدهی افغانستان هستند؛ بنابراین، منطقی است پاکستان نتواند حضور نیروهای هندی را در مرزهای شرقی خود تحمل کند. پاکستان طبیعتاً اجازه نخواهد داد هیچ قدرت منطقهای، به ویژه هند در افغانستان صاحب برتری نسبی شود. سیاست خارجی پاکستان در افغانستان بسیار پیچیده است. در نظرگرفتن منافع اسلام آباد در افغانستان و ترس از انزوا در جامعه بین المللی از مهم ترین عاملهای سیاست خارجی پاکستان در افغانستان میباشند؛ به خصوص با توجه به این که سیاست آمریکا در جنوب آسیا در حال حاضر نزدیکی هر چه بیشتر به هنداست. لذا با توجه به چنین پیشینهای، پاکستان سعی دارد تا با تربیت نیروهای افغان در مدارس دینی خود و آموزش آنها با آموزههای رادیکال از آنها برای تعقیب سیاستهای خود در افغانستان استفاده کند. سومین عامل، بحران کشمیر است. در این باره که فلسفهی وجودی پاکستان اسلام است، جای هیچگونه شکی وجود ندارد. بحران کشمیر، تاریخیترین و اصلیترین مسئله مورد اختلاف بین هندی و پاکستانیهاست. این منطقه که در شمالیترین نقطه دو کشور هند و پاکستان واقع شده، از دیرباز صحنهی درگیری، مخاصمه و جنگ میان این دو کشور بوده است و گاه و بیگاه به بهانهای، تنش موجود بین دو کشور در این منطقه افزایش یافته و تامرحلهی جنگ پیش رفته است. تداوم بحران کشمیر باعث شد اسلام معتدل در پاکستان تحت تأثیر فرقهگرایی دیوبندیسم به اسلام رادیکال تبدیل شود. تلاش برای جدایی کشمیر از هند در تعالیم مذهبی مدارس پاکستان یک وظیفه شرعی برای رهایی بخشی مسلمانان از یوغ هندوئیسم است و همین موضوع به عاملی برای رشد مدارس و علاقه جوانان مسلمان برای تحصیل در آنها تبدیل شده است. چهارمین عامل مؤثر در گسترش مدارس مذهبی در پاکستان انقلاب اسلامی ایران است. انقلاب اسلامی ایران، کشورها و ملتهای فراوانی را تحت تأثیر قرارداد که این تأثیرات فرصتها و تهدیدهای فراوانی را برای ایران به وجود آورد(مسعودنیا و شاه قلعه ،۱۳۸۸: ۱۹۷ و ۱۹۸ و ۱۹۹ و ۲۰۰ و ۲۰۱). با وجود این، هزاران مدرسهی موجود در فتا و دیگر نواحی قبیلهای، نه تنها ایدئولوژی افراطی اسلامی و تفکرات رادیکال را در ذهن دانش آموزان خود میپرورانند؛ بلکه ستیزهجویان بیشماری را برای شورش طالبان تربیت می کنند (شفیعی و عیدوزایی ،۱۳۹۲: ۱۰۶)
.
۴-۲-۳- شکست طرح جامعه اسلامی، نظام اسلامی:
اسلامگرایان پاکستان پس از نیم قرن سرمایه گذاری در عرصه انقلاب و عملی به دلایل مختلف متوجه شدند طرح نظام اسلامی و جامعه اسلامی حداقل در کوتاه مدت و میان مدت عملی نخواهدشد. شکست طرح ایجاد جامعه و نظام اسلامی خود معلول عوامل بسیار در جامعه پاکستان بود. از جمله ضعف ساختاری جنبشاسلامی در پاکستان، ضعف خردگرایی و نقدناپذیری، ایستایی در اندیشه سیاسی، اولویت بخشی این گروه ها به فعالیت مذهبی، جذب در نظام سیاسی دموکراتیک سکولار موجود که این خودقدرت و کارایی انقلابی بودن آنها را از بین میبرد و آنها را تبدیل به احزاب محافظه کارمیکند. عامل دیگر شکست این طرح، فقدان رهبری اندیشمند سیاسی، خصومت در گفتمان مذهبی گروه ها، تعارض ایدئولوژی فرقه ای با واقعیت و عملکرد سیاسی و…بود. تمام این عامل باعث شد که جنبشاسلامی پاکستان و گروه های آن در رسیدن به هدف اصلی خود یعنی طرح دولت اسلامی شکست بخورد و به همین دلیل به فکر راهکارهایی دیگر برای رسیدن به هدفشان باشند (احمدی، خانی ،۱۳۹۱: ۲۴ و ۲۵). پاکستان از جمله دولتهای پسا استعماری است که اقوام مختلفی در آن ساکن هستند. گروههای قومی از بدو تأسیس این کشور با تأکید بر مؤلفههای زبانی، فرهنگی و قومی خاص خود در صدد استقلال بودهاند. از لحاظاجتماعی، این کشور با مشکلات و چالشهای زیادی روبه رو است. از مهمترین این چالشها، که در ایجاد و توسعه طالبان نیز موثر افتاده، گروه قومی پشتون است. پشتون یکی از بزرگترین گروه های قومی در جهان است که تعداد قابل توجهی از آنها در هر دو کشور افغانستان و پاکستان زندگی می کنند و از نفوذ زیادی برخوردار هستند. هر چند پشتونها همگن نیستند و به قبایل مختلفی تقسیم میشوند، ولی تمامی اعضاء دارای زبان مشترک پشتو و یک فرهنگ مشترک هستند. با وجود این در زیر به اختلافات قومی، ساختار فرقه ای و مبانی اندیشهای پرداخته می شود.
۴-۲-۴- اختلافات قومی، ساختار فرقه ای و مبانی اندیشهای:
سازمانهای دینی و مذهبی، سیاسی فعال در پاکستان از لحاظ سازوکار وجودی فاقد ساختار مناسب با اهداف خود هستند. از این رو، توازن بین ساختارها و سیاستهای آنها عمدتاً بر هم خورده است. ساختار گروه-های اسلامی آن کشور، ساختار فرقه ای است که بر مبنای اعتقادات و باورهای خصمانه مذهبی خاصی استوار شده است. بافت فرهنگی جامعه و نیز غلبه فرهنگ مذهبی به فرهنگ سیاسی در محافل دینی و تودهای، تبدیل پدیده های مذهبی به سیاسی و سیاسی به مذهبی را به شدت تسهیل کرده است. موضوع دیگری که در این جا مطرح میباشد؛ خشونت فرقه ای است که از تعصب شدید عقیدتی به یک آیین یا مجموعه عقایدخاص در برابر سایرآیین ها و مجموعهها ناشی می شود و نه از یک برنامه سیاسی طراحی شده معطوف به قدرت که بستر خشونت ایدئولوژیک است. تعصب فرقه ای باعث می شود تا پیروان آن، ارزش مطلق به حساب آورند. چنانچه این تعصب به قدرتگیری گروه منجر شود، سایر آیینها و گروه ها در معرض هجوم و نابودی قرارمیگیرند و در نتیجه خشونت فرقه ای گسترش پیدا می کند (احمدی، خانی ،۱۳۹۱: ۹۶). از طرفی یکی از عوامل اجتماعی مهم که در شکل گیری و تداوم پدیده ی بنیادگرایی در پاکستان مؤثر افتاده، مسالهی پشتون است. به ویژه که بنیادگرایان پاکستان از مناطق قبیلهای پاکستان و قوم پشتون برخاسته اند. لذا بررسی این گروه قومی به عنوان عامل مهم در شکل گیری پدیده بنیادگرایی در پاکستان حایز اهمیت است. سنتهای قومی پشتونهاکه با عنوان پشتونوالی فرموله شده اند، بسیار با مکتبهای سلفی و دیوبندی سازگار شده است. این گروه قومی ایدهتشکیل کشور پشتون از مناطق تحت سلطه پاکستان و افغانستان را دارند؛ چرا که معتقدند این میهن تاریخی در سال ۱۸۹۳م توسط خط دیوراند، مرز میان هند بریتانیایی و افغانستان تقسیم شده و حال خواهان تشکیل مجدد هستند. ایالت سرحدشمالی زیست بوم اصلی پشتونهای پاکستان است. از این رو بیشترین ترس از حکومت پاکستان برای جدایی طلبی از این منطقه بوده است و حتی هنگام تشکیل ایالتهای پاکستان، حاکمان این کشور اجازهندادند که این ایالت نام پشتونی به خود بگیرد.
به هر حال با این جمعیت قابل توجه، یکی ازنیروهای بالقوه استقلال طلبی در پاکستان هستند و این خواسته باعث چالش در پاکستان میگردد. از سویی دیگر پاکستان طرح و برنامه منسجمی برای برخورد با مسایل اقلیتها نداشته و حتی نظام فدرالی حاکم مبتنی بر مرزهای قومی و زبانی نیست و صرفاً برای تسهیلکننده مرکز بر ایالات مورد استفاده قرارمیگیرد. در کل با توجه به اقدامات و سیاستهای قومی نادرست دولت پاکستان که نوعی ناسازگاریهای قومی را در درون این کشور دامن زده است از یک سوسازگاری سنتهای پشتونی با ایدئولوژیهای وهابی و دیوبندی از سوی دیگر، زمینه رشد رادیکالیسم اسلامی در شکل طالبانیسم در این کشور به ویژه ایالت سرحد شمالی فراهم گردیده است (مسعودنیا و نجفی ،۱۳۹۰: ۹۵). البته، جریان تاریخی مسئله پشتونستان در پاکستان، ریشه در پیوندهای خونی این مردم دارد که پشتونهای دو طرف خط دیوارند علی رغم دو گانگی در تبعیت و شهروندی، هیچگاه همدیگر را به فراموشی نسپرده اند (عارفی ،۱۳۷۸: ۲۰۸). زیرا پشتونها بزرگترین گروه قبیلهای هستند و همچنین اکثریت طالبان را تشکیل می دهند (شفیعی و عیدوزایی ،۱۳۹۲: ۱۲۰) و در این زمینه، نقش به سزایی در موفقیت طالبان ایفا کرد. اشتراک در قومیت پشتون نوعی انسجام در میان طالبان به وجود آورد که در اتحاد اولیه آنان نقش به سزایی داشت (مهری و همکاران، ۱۳۹۳: ۲۰).
۴-۲-۵- قومیت و درگیریهای قومی:
افراطیگری کنونی در مناطق شمال غرب پاکستان، تماماً از درون قومیتگرایی پشتون متولد نشده است بلکه این تفکرسلفی، وهابی بوده است که بستر قومیت را جهت ترویج تفکرات تندروانه خود مناسب دیده و در جهت توسعه سلفیگری از آن بهره سوءگرفته است. موج خشونتیکه اکنون پاکستان را درمینوردد، از مناطق قبایلی این کشور نشئت گرفته است، به گونه ای که حتی این شرایط ممکن است در نهایت موجب اضمحلال ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این کشور و فرو غلطیدن آنها در خشونت تمام عیار شود. از طرفی،خشونت فرقه ای و مذهبی، که به صورت ادامه دار تاکنون، سیاستهای کشور پاکستان را مختل کرده است، از سیاست هایاسلامگرایانه نادرست و مناقشه برانگیز ژنرال محمدضیاءالحق، نشئت گرفتهاست که در طول دوران تصدی او از سال ۱۹۷۷تا ۱۹۸۸، آغاز و استمرار یافت. این سیاستها به گروه های مذهبی در این کشور، قدرت زیادی بخشید و در عمل باعث گسترش جزماندیشی و تعصب مذهبی در میان تودههاشد. فرهنگهای مختلف در پاکستان با ایدئولوژیهای متفاوتی همراه هستند که اغلب برتری فرهنگ خود را ترغیب می کنند. اکثر پاکستانیها به گروه قومی هندوآریایی تعلق دارند. این گروه های قومی عمده به گروه های قومی کوچکتری تقسیم میشوند. پنجابیها ۶۸/۴۴ درصد، سندیها ۳۶/۱۷ درصد، پشتونها۳۶ /۱۲درصد، سیرایکیها ۳۸/۸ درصد، مهاجر اردو ۵۷/۵ درصد، بلوچها ۵۷/۳ درصد و سایر اقوام ۰۸/۶ درصد از جمعیت را تشکیل می دهند. پاکستان در نواحی قبیلهای که به صورت فدرال اداره می شود و رهبران قبیلهای آن مناطق از طالبان حمایت می کنند، با بی ثباتی هایی روبه رواست. پاکستان برای سرکوبی ناآرامیهای محلی، مجبوربه استقرا رنیروهای ارتش خود در این نواحی شده است. این درحالی است که آتش بس اعلام شده بین رهبران قبیلهای و دولت پاکستان، ثبات لازم را به منطقه باز نگردانده است. پاکستان به لحاظ مذهبی، به ویژه در مناطق قبایلی فدرالی (فتا) مجاور افغانستان رادیکالترشد. لازم است اشاره گردد بیشترجنبشهای قومی در دهههای پایانی قرن بیستم، در پاسخ به تهدیدات محیط سیاسی داخلی مانند حذف، انکار و یا تبعیض ظهوریافتهاند. بوزان معتقد است که هویت ملی، اغلب از داخل کشور چند قومی مورد تهدید قرارمیگیرد. وجود شکافهای ریشهدار، امکان انسجام نیازها، ارزشها و علایق مشترک ملی را بیشاز آن مقدار که از قبل وجود داشته است، نمیدهد و هرگروه قومی، هویت جمعی خاص خود را بر اساس ارزشها و علایق گروهی، به جای علایق ملی، ایجاد می کند (واعظی ،۱۳۹۰: ۲۱۹ و ۲۲۰ و ۲۸
۷ و ۲۸۸ و ۲۹ و ۲۹۵ و ۳۶۷).
۴-۱- آمار خشونتهای هدفمند علیه جوامع مذهبی در پاکستان ژانویه۲۰۱۲- ژوئن۲۰۱۳
(ذوالقرنین خان ،۲۰۱۳: ۶)
تلفات | مجموع حملات | ||
تعداد زخمی | تعداد کشته شدگان | تعداد حملات | |
۸۳۸ | ۶۳۵ | ۷۷ | شیعه |
۳۶ | ۱۱ | ۳۷ | مسیحیان |
۳۹ | ۲۲ | ۵۴ | احمدی |
۴ | ۲ | ۱۶ |
شکل (۳-۶): توابع عضویت فازی و
-
قواعد اگر-آنگاه فازی (مدل فازی تاکاگی-سوگنو) به صورت زیر است:
اگر ، و ، باشد آنگاه:
اگر ، و ، باشد آنگاه:
اگر ، و ، باشد آنگاه:
اگر ، و ، باشد آنگاه:
غیرفازی سازی به صورت زیر بدست می آید:
(۱۸-۳)
(۱۹-۳)
(۲۰-۳)
(۲۱-۳)
(۲۲-۳)
هنگامیکه مدل تاکاگی – سوگنو تا حد زیادی به مدل غیر خطی نزدیک باشد، استفاده از تکنیک کنترل خطی می تواند پدیدآور مباحثی همچون آنالیز پایداری مدل غیرخطی و طراحی کنترل کننده تاکاگی – سوگنو شود. این ویژگی به ساختار کنترل [۳۶]PDC منجر میگردد. ساختار کنترل جبرانساز موازی توزیع یافته به این معناست که کنترل کننده تاکاگی – سوگنو مجموعههای فازی مشابه را با مدل تاکاگی – سوگنو در فرض به اشتراک میگذارد. در نهایت کنترل کننده غیرخطی توسط ترکیبی از بهرههای فیدبک به دست می آید.
۳-۴-۴- جبران سازی موازی توزیع یافته
تاریخچه نامیدن روش جبران سازی موازی توزیع یافته، با یک مدل بر پایه طراحی روش پیشنهاد شده توسط کانگ و سوگنو آغاز شد[۱۴]. تحقق روش جبرانساز موازی توزیع یافته با موضوع کنترل اولین بار با یک مدل فازی تاکاگی سوگنو ارائه شد[۱۶],[۱۵]. در روش طراحی جبرانساز موازی توزیع یافته هر قانون کنترل نظیر به نظیر با قوانین مدل فازی طراحی شده است برای مدل فازی زیر
قاعده ام از مجموعه قواعد اگر- آنگاه:
اگر z1(t)، Mi1 و … و zp(t)، Mip باشد آنگاه
(۳-۲۳)
ساختار کنترل کننده فازی با روش جبرانساز موازی توزیع یافته به صورت زیر تعریف می شود:
قاعده ام کنترلی:
اگر z1(t)، Mi1 و … و zp(t)، Mip باشد آنگاه
(۳-۲۴)
کنترل کننده فازی جبرانساز موازی توزیع یافته زیر به زای تمامی قواعد قابل نمایش است
(۳-۲۵)
طراحی کنترل کننده جبرانساز موازی توزیع یافته (فیدبک حالت) در واقع تعیین همین بهرههای است.
با ترکیب قانون کنترلی و معادلات حالت خطی سیستم در هر قاعده، به ازای تمامی قواعد میتوانیم مدل فازی کلی سیستم را به صورت زیر باز نویسی کنیم:
(۳-۲۶)
(۳-۲۷)
با توجه به بحث بالا آنالیز پایداری سیستم فازی تاکاگی – سوگینو مورد علاقه بسیاری از پژوهشگران میباشد. تاناکا بحث پایداری لیاپانوف را مورد بررسی قرار داد تا به موضوع پایداری و طراحی کنترل کننده تاکاگی – سوگنو رسیدگی کند. این مسئله نیاز به یافتن یک ماتریس متعارف مثبت معین p دارد که نامعادله لیاپانوف برای کل سیستم برقرار گردد. در این رابطه بهینه سازی ماتریس نابرابری خطی و یا به اصطلاح LMI[37] [۱۷] برای حل ماتریس مورد بررسی قرار میگیرد.
اگرچه طراحی - فازی بسیار محبوب است اما خود دارای چندین مشکل میباشد. این مشکلات هنگامی بیشتر نمایان میشوند که کنترل کننده فازی دارای قوانین بسیاری باشد. بنابراین به دلیل تاثیر تداخل قوانین، تعداد کلی ماتریسهای LMI افزایش یافته و امکان حل LMI کاهش خواهد یافت.
۳-۴-۴-۱- پایداری کنترل کننده تاکاگی – سوگنو
پس از تعریف مدل فازی تاکاگی– سوگینو و کنترل فازی آن براساس روش جبرانساز موازی توزیع یافته به بررسی مسئله پایداری آن میپردازیم. تاناکا و سوگنو از روش لیاپانوف برای به دست آوردن شرایط پایداری سیستم فازی تاکاگی – سوگنو استفاده نمودند[۱۹],[۱۸]. به این معنی که سیستم فازی تاکاگی – سوگینو به طور مجانبی پایدار است اگر ماتریس مثبت p وجود داشته باشد بطوریکه برای زمان پیوسته و برای زمان گسسته، که در آن یک انتخاب برای ، می باشد.
قضیه ۱.تعادل سیستم فازی [۱۲]
(۳-۲۸)
در حالت ورودی صفر، پایدار مجانبی سراسری است، اگر وجود داشته باشد یک ماتریس مشترک معین مثبت P که:
(۳-۲۹)
قضیه۲. تعادل سیستم کنترل جبرانساز موازی توزیع یافته [۱۲]
(۳-۳۰)
پایدار مجانبی سراسری است اگر وجود داشته باشد یک ماتریس مشترک معین مثبت P که:
(۳-۳۱)
(۳-۳۲)
که در رابطه بالا منظور از آن است که توابع عضویت و همپوشانی داشته باشند.
مسئله اصلی، چگونگی یافتن P برای حل نامعادله لیاپانوف میباشد. قبل از دهه گذشته طراحان کنترل کننده، P را بصورت سعی و خطا بدست میآورند. در حقیقت حل مسئله P زمانی با تضمین بهتر و با درستی بیشتر صورت گرفت که روش حل LMI به مراحل پیشرفت بیشتری رسید. از آن پس بررسی پایداری و طراحی کنترل کننده تاکاگی– سوگنو به عنوان یکی از مسایل برجسته LMI درآمد.
۳-۵ - طراحی کنترل کننده فازی
برای طراحی کنترل کننده فازی روابط نابرابری زیر را از راست و چپ در P-1ضرب کنید
(۳-۳۲)
(۳-۳۳)
نتیجه میدهد
(۳-۳۴)
(۳-۳۵)
که در روابط بالا
(۳-۳۶)
خود مولوی در کتاب فیه ما فیه میگوید: «ما همچون کاسهایم بر سر آب،رفتن کاسه برسر آب به حکم کاسه نیست، به حکم آب است…..
لاشک همه کاسهها برسر آب قدرت ومشیت است.» ( مولوی،۱۳۷۲: ۱۴۳)
یا دربیت زیر:
مینخسبم با صنم با پیرهن | پرده بردار و برهنه گو که من |
(مولوی، ۱۳۸۷: ۱۰۱/۱۳۸)
دربیت فوق پیرهن با صورت کنایی و رمز به کار رفته است و در دیوان غزلیاتش از زبان خود او میخوانیم:
تا که کنار لطف تو جان مرا قبا بود | با تو برهنه خوشترم جامهی تن برون کنم |
(مولوی،۱۳۸۳:۱۱۴ )
۳-۲- قدیمیترین شارح مثنوی:
پس از مولانا وسلطان ولد که درشرح مثنوی، آثار و تقریراتی ازخویش به یادگار نهادهاند، قدیمیترین شرح دربارهی مثنوی«کتابی که نامش را بدست نیاوردهام از شخصی به نام احمد رومیاز مریدان سلطان ولد وفرزندش عارف چلبی است….این کتاب که در سال ۷۲۰ هجری تألیف شده است، مشتمل است بر هشتاد فصل بدین گونه که درآغاز هر فصل آیهای از قرآن کریم یا حدیثی از رسول اکرم عنوان میکند و به شرح آن میپردازد و سپس حکایتی مناسب مقام میآورد و برای اثبات و تقریر مطلب چند بیت از مثنوی نقل میکند و آنچه از آیات و احادیث در ابتدا میآورد برای شرح و تفسیر ابیاتی است که از مثنوی به عنوان شاهد به گفتار خود میپیوندد.» (فروزانفر،۱۳۸۲:۱۶-۱۵) « البته کتابی که فروزانفر نام آن را بدست نیاورده، کتاب دقائق الحقایق است که نام کتابی است که در سده ی هشتم به وسیله ی شیخ احمد رومی تألیف شده است. این کتاب – که مؤلف آن، خود را از کمترین بندگان مولانا جلال الدین بلخی و مرید وی می داند- کهن ترین شرح و تفسیر مانندی بر مثنوی و غزلیات شمس می باشد؛ که در سال۱۳۵۴ به چاپ رسیده است، نسخه ایی از این کتاب در کتابخانه ی مرکزی تبریز وجود دارد.» (آقاخانی، ۱۳۸۶: ۲۲۶)
و بنابر گفتهی زرین کوب این شرح«متضمن لطایف و اسرار بدیع و قابل ملاحظهای نیست.» (زرین کوب،۱۳۷۴،:۷۷۰)
چنان که شجری به نقل از فروزانفر میگوید:«شرح احمد رومی به شیوهی مرسوم تفاسیر نوشته نشده است و ابیات مثنوی به عنوان استشهادی برآیات و احادیث فصول هشتادگانهای است که در این کتاب آمده است، شرح خوارزمی هم میتواند به عنوان قدیمیترین شروح مثنوی مطرح باشد.» (شجری، به نقل از فروزانفر،۱۳۸۶:۱۲۰)
۳-۳- شروح مثنوی از آغاز:
«از آشنایی و علاقهی ایرانیان نسبت به آثار و اشعار مولانا در زمان حیات و پس از او تا حدود نیم قرن، مدرکی به دست نیامده است و این که افلاکی در مناقب العارفین از ملاقات سعدی و مولانا و بردن یک غزل از مولانا به ایران و تقدیم آن به ملک شمس الدین هندی پادشاه شیراز خبر داده است با حقایق و قراین تاریخی تطبیق نمیکند.» (شجری،۱۳۸۶:۳۰)
بنابر آنچه در کتب گوناگون آمده است قدیمیترین شرحها بر مثنوی را میتوان مربوط به قرن هشتم به بعد دانست.
۳-۳-۱- شرحهای قرن نهم:
«بیشترین علاقه را نسبت به مولانا و اشعار او درشعر و آثار بزرگان قرن نهم مانند قوام الدین سبحانی ۸۲۰م، شاه قاسم انوار، خواجه ابوالوفاخوارزمیم۸۳۵، کمال الدین(تاج الدین) حسین خوارزمی۸۴۰ م. میتوان مشاهده کرد.» (زرین کوب،۱۳۷۲:۷۶۸).
۳-۳-۲- شرحهای قرن دهم تا سیزدهم:
این دوران که اغلب از آن با دوران فترت شرح نویسی بر مثنوی در ایران نام میبرند«کوشش حاکمان سیاسی و دینی، درترویج اندیشههای شیعی وسختگیری و مخالفت آن ها با متصوفین سنی مذهب بخصوص کسانی که از تصوف، ظاهری داشتند و آن را دامی بر سر عوام نهاده بودند، فعالیت بسیاری از گروهای متصوفه مانند چشتیه، نقشبذیه، قادریه و….را به خارج از مرزهای ایران، بخصوص هند وسند و نواحی دیگر شرقی کشاند. مثنوی و دیوان شمس در بین بزرگان و مریدان این گروهای مختلف تصوف، پس از قرآن، از بیشترین توجه و احترام برخوردار بوده است. مولوی محمد پارسا، رهبر سلسلهی نقشبندیه در شرق ایران، به دیوان شمس تفأل میزده است.(جامی،۱۳۳۷:۳۹۳) در این دوره دهها شرح ناقص وکامل برمثنوی، در دربار هند و سند وافغانستان به وجود آمده که دراین جا به اجمال چند شرح پر اهمیت را ذکر میکنم.
۱- لطائف المعنوی فی حقایق المثنوی. عبداللطیف عباسی گجراتی(قرن یازدهم).
۲ - مکاشفات رضوی: مولوی محمد رضا ملتانی لاهوری(قرن یازدهم).
۳- مخزن الاسرار: ولی محمد اکبر آبادی(قرن دوازدهم).
۴- فتوحات معنوی: عبد العلی محمد بن نظام الدین معروف به بحر العلوم( قرن دوازدهم).
۵- اسرارالغیوب: خواجه ایوب پارسا (قرن دوازدهم).
از میان این پنج شرح، «شرح ولی محمد اکبرآبادی که کوشیده است مثنوی را بر اساس دیدگاههای محیی الدین تفسیر کند تأثیر بیشتری بر شروح بعد از خود نهاده است.»(شجری،۱۳۸۶: ۳۴)
۳-۴- شرح حال شارحان:
۳-۴-۱- اسماعیل آنقروی
اسماعیل آنقروی (معروف به اسماعیل دده و شیخ شارح)، شارح مثنوی معنوی به زبان ترکی، در قرن دهم هجری، از مشایخ طریقت بیرامیه (شاخهای از فرقه ی خلوتیه) و شیخ و مرشد خانقاه (غلطه سرای) بود. شرح او به نام “فاتح الابیات"، کاملترین شرح بر مثنوی معنوی است. استاد فروزانفر این شرح را “فاضلانه و محققانه"میخواند. این کتاب در معرفی شاهکار حضرت مولانا در مراکز مثنوی پژوهی غرب، نقش به سزایی داشته است. نیکلسون، که ترجمه و تفسیر او معتبرترین منبع مولانا شناسی در دانشگاههای غرب است؛ شرح آنقروی را بهترین تفسیر شرقی مثنوی خوانده،( رک، خدابخشی، ۱۳۸۸: ۸) اساس تفسیر خویش را بر آن نهاده است. بخش اعظم شرح عربی “المنهج القوی لطلاب المثنوی” اثر شیخ یوسف بن احمد مولوی (که سبب آشناییاند یشمندان عرب زبان با مثنوی معنوی گردید) نیز مأخوذ از این شرح است. آنقروی در شرح اندیشههای مولانا، از آثاری مثل “کشاف زمخشری"، “اشعار ابن فارض"، “نهایه ابن اثیر"، “آراءِ سعدالدین فرغانی” و سخنان مشایخ عرفان از قبیل “جنید بغدادی” و “بایزید بسطامی” بهره جسته است. وی در شرح و تبیین اندیشههای مولانا، به تقلید از ظاهر متن مثنوی، از آیات قرآن، اخبار و احادیث وَ قوانین فقهی در قالب عرفان آمیخته با علم کلام اسلامی بهره جسته، اصول و معارف تصوف و عرفان را، با رمز و اشاره بیان کرده است. ارائه ی منابع و مآخذ به تناسب موضوعات مطروحه، شرح دیباچه ی هر دفتر، کشف برخی از سمبلها در امثال و حکایات، از دیگر ویژگیهای این شرح است.
آنقروی با وجودی که از مشایخ مولویه است؛ لیک مثنوی را، نـه بر مبنای اندیشههای مولوی؛ که بر اساس آراء و حکمت نظری ابن عربی شرح کرده است. از این رو منتقدانش او را بی خبر از اسلوب کار و فلسفه مولانا خواندهاند.(همان)
متن ترکی شرح، شامل ترجمه و تفسیر ابیات مثنوی است؛ گرچه در مورد برخی از ابیات، به ترجمه اکتفا شده، همچنین مآخذ آیات، احادیث، حکایات و امثال نیز ذکر نشده است. آنقروی تنها شارحی است که وجودِ جلد هفتمِ مجعولی را بر مثنوی، پذیرفته و خشم مولویان زمان خویش را برانگیخته، مثنوی شناسان ایرانی، در مورد انتساب جلد هفتم به مثنوی معتقدند؛ آن را یکی از مردمان آسیای صغیر که از مریدان و معتقدان مولانا بوده و به زبان فارسی آشنایی چندان نداشته؛ به قصد تقلید به هم پیوسته و از فرط ناهوشیاری . . . حتی یک بیت هم که متضمن فکری لطیف یا لفظی شریف باشد؛ نظم نداده است. “افلاکی” معتبرترین تذکره نویس درباره ی مولانا نیز، اشارهای به هفتمین دفتر مثنوی ندارد؛ روزی از حضرت مولینا پرسـیدند؛ مجلدات مثنوی را با همدیگر تفصیلی و ترجیحی هسـت؟ فرمود: ثانی را بر اول، فضیلت چنان اسـت که؛ آسـمان دوم بر اول وَ سـوم بر دوم وَ چهارم بر سـوم وَ شـشم بر پنجم؛ چنانچه تفصیل ملکوت بر عالم مُلک وَ تفصیل جبروت بر ملکوت.
ارائه فهرست منابع در موضوعات مختلف، شرح ابیات مشکل و بسط معانی ابیات غیر مشکل، شرح مثنوی بر اساس آراء واند یشههای ابن عربی (به خصوص با اسناد به فصوص الحکم و فتوحات مکیه)، بررسی و شرح جامع مقدمه ی دفتر دوم، بیان وجوه عرفانی یا ادبی برخی ابیات و استفاده از ضرب المثل، شعر یا عبارت (به فارسی، عربی یا ترکی) تأویل عرفانی برخی از قصص و تفسیر عارفانه ی آیات قرآنی مورد استناد مولانا از جمله ویژگیهای این شرح است. آنقروی علاوه بر این که نسخه ی تحریف شدهای را مرجع قرار داده؛ با سایر آثار مولانا آشنایی نداشته، یا با نگرش تحقیقی با آنها مواجه نشده است؛ چرا که هیچ اشارهای به تفسیر برخی از ابیات در “فیه ما فیه” و یا انتخاب برخی مضامین از “دیوان شمس” نکرده است. عدم نقد و حتی اشاره به مآخذ حکایات و امثال وَ نقش و تأثیر بزرگان پارسی گوی از قبیل سنایی و عطار، در ساختاراند یشهای مولانا وَ تفاسیر مورد استناد شارح وَ عدم شماره گذاری ابیات از دیگر کاستیهای این شرح به شمار میرود. (رک، خدابخشی، ۱۳۸۸)
۳-۴-۲- رینولد نیکلسون
رینولد آلن نیکلسون، از نامدارترین خاورشناسان قرن، در اوتِ سال ۱۸۶۸ میلادى در شهر کِیلِى[۱]، در ناحیه یورکشایر انگلستان، به دنیا آمد. در دوره کودکی از کتابخانه ی پدر بزرگش بهره فراوان برد و پس از طى تحصیلات مقدماتى در سال ۱۸۸۷به دانشکده ترینتى، در دانشگاه کمبریج راه یافت. در این دانشگاه به فراگرفتن زبان هاى کهن، یونانى و لاتین، مشغول شد و بر اثر استعداد فراوان و پشتکارِ مثال زدنیاش به دریافت جوایزى چند نائل آمد؛ به عنوان نمونه در ۲۴ سالگی جایزۀ اول دانشگاه کمبریج در رشته زبانهای هندی را از آنِ خود کرد. در کمبریج به آموختن زبان عربى همت گماشت، براى تکمیل معلومات عربى خود به لیدن و استراسبورگ سفر کرد و در آن دیار از دروس دخویه[۲] و نولدکه[۳]، دو تن از بزرگترین خاورشناسان عصر، بهره گرفت. در سال ۱۸۹۱، بر اثر آشنایی با ایرانشناس شهیر، ادوارد براون، به فراگرفتن زبان فارسى روى آورد. مصاحبت با ادوارد براون دریچههای معرفت و آشنایی با بزرگان شرق، به ویژه مولانا، را به روی او گشود. در سال ۱۹۰۱، در سی و سه سالگی، جانشین ادوارد براون در دانشگاه کمبریج شد، کرسی زبان فارسی را در اختیار گرفت و عضو رسمیآکادمیزبان فارسی شد. در سال ۱۹۳۳ در سن شصت و پنج سالگى دوران بازنشستگى را آغاز کرد و عنوان «استاد افتخارى دانشگاه» بدو داده شد. در سال ۱۹۴۰ به شهر چستر، در شمال غربى انگلستان، سفر کرد و چند سالى را در آنجا گذرانید و در اوت ۱۹۴۵ از دنیا رفت.
نیکلسون در سال ۱۹۰۳ میلادی با یکی از بستگانش، به نام سیسیلیا وارتی، ازدواج کرد. همسر او زنی ساده و خوش قلب بود و پیانو مینواخت. آنها در کنار یکدیگر زندگی آرامی را سپری کردند و هرگز صاحب فرزندی نشدند. خانم نیکلسون ده سال پس از درگذشت همسرش بدرود زندگی گفت.
نیکلسون هرگز از اروپا خارج نشد و طبعاً نتوانست کشورهای شرقی مانند ایران، ترکیه، هندوستان و کشورهای عربی را که عاشق فرهنگ و ادبیاتشان بود، از نزدیک ببیند. پشتکار او ستودنی بود و بیوقفه کار میکرد. او سالهای طولانی از عمر گرانمایۀ خود را صرف تحقیق و تفحّص در متون کهن عرفانِ اسلامیکرد. شخصیت انسانی وی در اثر ممارست با فرهنگ عرفانی شرق، بیشتر از پیش آرام و متواضع شد و همین امر باعث شد که وی بدون ادعا و بی دریافت کمک از دیگران در دریای فرهنگ اسلامیبه غوّاصی بپردازد. او درجات علمی معتبر و برجستهای مانند دکترای ادبیات، دکترای حقوق و عضویت فرهنگستان بریتانیا (F.B.A) را در کارنامه خود داشت، ولی هرگز این قبیل رتبههای علمی و اجتماعی باعث غرور و تکبر وی نشد. نیکلسون شعر هم میسرود و در سال ۱۹۱۱ میلادی مجموعهای به نام « دُن و درویش» را منتشر ساخت.
۳-۴-۲- ۱- آثار نیکلسون
کیفیت خدمات
۴
۱۳
پرسشنامه استاندارد سروکوال
ارزش ادراک شده
۵
۱۳
پرسشنامه استاندارد شس
وفاداری مشتریان
۲
۶
پایان نامه ای تحت عنوان بررسی رابطه بین کیفیت خدمات و ارزش ادراک شده مشتریان با گرایش های رفتاری مشتریان (مطالعه موردی:موسسه اعتباری توسعه) (پاکروان، ۱۳۹۱)
رضایت مشتری
۲
۶
پرسشنامه استاندارد مالواس
اعتماد
۳
۹
بررسی تاثیرامنیت اینترنتی بر اعتماد، ریسک و پذیرش بانکداری آنلاین(مطالعه موردی: بانک صادرات) (سیاهسرانی، کجوری، ۱۳۹۱)
ضمنا روایی و پایایی کلیه متغیرهای پرسش نامه و ابعاد هر متغیر و نیز کل پرسش نامه مورد تایید بوده است که در قسمت بعدی مورد بررسی قرار گرفته است.
۳-۹٫ روائی و پایائی تحقیق
۳-۹-۱٫ روائی پرسشنامه
مقصود از روایی آن است که ابزار اندازهگیری، بتواند ویژگی مورد نظر را اندازه بگیرد. اهمیت روایی، از آن روست که اندازه گیری های نامناسب و ناکافی می تواند هر پژوهش علمی را بی ارزش و ناروا سازد (خاکی، ۱۳۹۰، ص ۲۹۶ ). ابزار اندازه گیری ممکن است برای اندازه گیری یک خصیصه ویژه بر روی یک جامعه آماری دارای اعتبار باشد، در حالی که برای سنجش همان خصیصه بر روی یک جامعه آماری دیگر، از هیچگونه اعتباری برخوردار نباشد(سرمد و دیگران، ۱۳۸۵، ص۱۷۰). به عبارت دیگر منظور از روایی این است که مقیاس و محتوای ابزار یا سوالات مندرج در ابزار گردآوری اطلاعات دقیقا متغیر ها و موضوع مورد مطالعه را بسنجد؛ یعنی این که داده های گردآوری شده عین واقعیت را نشان دهد (حافظ نیا، ۱۳۸۹، ص ۱۸۲)
برای اطمینان در مورد روایی ظاهری و محتوایی پرسشنامه تحقیق، از نظرات اساتید راهنما و مشاور و همچنین متخصصان بازاریابی استفاده شد و اصلاحات لازم لحاظ گردید. همچنین روایی سازه پرسش نامه از طریق تحلیل عاملی تاییدی بررسی شد. می دانیم روایی سازه را از طریق تحلیل عاملی انجام می دهند که تحلیل عاملی نیز بر دو نوع می باشد :
تحلیل عاملی اکتشافی[۱۴۶] : روشی است که می تواند به منظور ساده سازی متغیرهای مورد مطالعه براساس هم وابستگی بین آنها مورد استفاده قرار گیرد. این روش به طور سنتی برای کشف ساختار عاملی مجموعهای از متغیرهای آشکار و قابل مشاهده و بدون تحمیل ساختار از قبل تعیین شده در مطالعات اجتماعی – اقتصادی به کار گرفته می شود. در واقع تحلیل عاملی اکتشافی عمدتا فرضیه ساز و تئوری ساز است ( کلانتری، ۱۳۸۸، ص ۱۹۰).
تحلیل عاملی تاییدی[۱۴۷] : به بررسی این مطلب می پردازد که آیا داده های موجود با ساختار به شدت محدود شده پیش تجربی که شرایط همانندی را برآورد می سازد، برازش دارد یا نه ( هومن، ۱۳۸۸، ص ۲۹۷ ).
در تحلیل عاملی تاییدی، پژوهشگر به دنبال تهیه مدلی است که فرض می شود داده های تجربی را بر پایه چند پارامتر نسبتاً اندک، توصیف، تبیین یا توجیه می کند. این مدل مبتنی بر اطلاعات پیش تجربی درباره ساختار داده هاست که می تواند به شکل ۱) یک تئوری یا فرضیه، ۲) یک طرح طبقه کننده معین برای گویهها یا پاره تست ها در انطباق با ویژگی های عینی شکل و محتوا، ۳) شرایط معلوم تجربی، و یا ۴) دانش حاصل از مطالعات قبلی درباره داده های وسیع باشد(هومن، ۱۳۸۴، ص ۲۹۵).
در تحقیق حاضر با توجه به اینکه متغیرها و ابعاد آن مشخص است و به دنبال تعیین ابعاد دیگر در مدل نیستیم، لذا از تحلیل عاملی تاییدی استفاده شده است.
۳-۹-۲٫ پایائی پرسشنامه
مقصود از قابلیت اعتماد یک وسیله اندازه گیری آن است که اگر خصیصه مورد سنجش را با همان وسیله(همان ابزار اندازه گیری)، تحت شرایط مشابه، به طور مکرر اندازه گیری کنیم، نتایج بدست آمده تا چه حد مشابه، دقیق، و قابل اعتماد میباشند.
به عبارت دیگر میتوان گفت که مقصود از قابلیت اعتماد این است که ابزار اندازه گیری تا چه حد در شرایط یکسان نتایج مشابهای را بدست میدهد. دامنه ضریب قابلیت اعتماد از صفر(عدم ارتباط نتایج بدست آمده در اندازه گیریهای مکرر بر روی جامعه)، تا یک (ارتباط کامل نتایج بدست آمده دراندازه گیری های مکرر بر روی جامعه)، قابل تغییر است (سرمد و دیگران، ۱۶۷، ۱۳۸۵).
در این تحقیق برای اندازه گیری پایائی از روش آلفای کرونباخ استفاده می شود. برای محاسبه ضریب آلفای کرونباخ، ابتدا باید انحراف معیار نمرات هر زیرمجموعه از سوالات پرسشنامه و انحراف معیار کل سوالات(زیر مجموعهها) را محاسبه کرده، سپس با بهره گرفتن از فرمول ذیل ضریب آلفای هر زیر مجموعه از سوالات را بدست آورد: