خود مولوی در کتاب فیه ما فیه میگوید: «ما همچون کاسهایم بر سر آب،رفتن کاسه برسر آب به حکم کاسه نیست، به حکم آب است…..
لاشک همه کاسهها برسر آب قدرت ومشیت است.» ( مولوی،۱۳۷۲: ۱۴۳)
یا دربیت زیر:
مینخسبم با صنم با پیرهن | پرده بردار و برهنه گو که من |
(مولوی، ۱۳۸۷: ۱۰۱/۱۳۸)
دربیت فوق پیرهن با صورت کنایی و رمز به کار رفته است و در دیوان غزلیاتش از زبان خود او میخوانیم:
تا که کنار لطف تو جان مرا قبا بود | با تو برهنه خوشترم جامهی تن برون کنم |
(مولوی،۱۳۸۳:۱۱۴ )
۳-۲- قدیمیترین شارح مثنوی:
پس از مولانا وسلطان ولد که درشرح مثنوی، آثار و تقریراتی ازخویش به یادگار نهادهاند، قدیمیترین شرح دربارهی مثنوی«کتابی که نامش را بدست نیاوردهام از شخصی به نام احمد رومیاز مریدان سلطان ولد وفرزندش عارف چلبی است….این کتاب که در سال ۷۲۰ هجری تألیف شده است، مشتمل است بر هشتاد فصل بدین گونه که درآغاز هر فصل آیهای از قرآن کریم یا حدیثی از رسول اکرم عنوان میکند و به شرح آن میپردازد و سپس حکایتی مناسب مقام میآورد و برای اثبات و تقریر مطلب چند بیت از مثنوی نقل میکند و آنچه از آیات و احادیث در ابتدا میآورد برای شرح و تفسیر ابیاتی است که از مثنوی به عنوان شاهد به گفتار خود میپیوندد.» (فروزانفر،۱۳۸۲:۱۶-۱۵) « البته کتابی که فروزانفر نام آن را بدست نیاورده، کتاب دقائق الحقایق است که نام کتابی است که در سده ی هشتم به وسیله ی شیخ احمد رومی تألیف شده است. این کتاب – که مؤلف آن، خود را از کمترین بندگان مولانا جلال الدین بلخی و مرید وی می داند- کهن ترین شرح و تفسیر مانندی بر مثنوی و غزلیات شمس می باشد؛ که در سال۱۳۵۴ به چاپ رسیده است، نسخه ایی از این کتاب در کتابخانه ی مرکزی تبریز وجود دارد.» (آقاخانی، ۱۳۸۶: ۲۲۶)
و بنابر گفتهی زرین کوب این شرح«متضمن لطایف و اسرار بدیع و قابل ملاحظهای نیست.» (زرین کوب،۱۳۷۴،:۷۷۰)
چنان که شجری به نقل از فروزانفر میگوید:«شرح احمد رومی به شیوهی مرسوم تفاسیر نوشته نشده است و ابیات مثنوی به عنوان استشهادی برآیات و احادیث فصول هشتادگانهای است که در این کتاب آمده است، شرح خوارزمی هم میتواند به عنوان قدیمیترین شروح مثنوی مطرح باشد.» (شجری، به نقل از فروزانفر،۱۳۸۶:۱۲۰)
۳-۳- شروح مثنوی از آغاز:
«از آشنایی و علاقهی ایرانیان نسبت به آثار و اشعار مولانا در زمان حیات و پس از او تا حدود نیم قرن، مدرکی به دست نیامده است و این که افلاکی در مناقب العارفین از ملاقات سعدی و مولانا و بردن یک غزل از مولانا به ایران و تقدیم آن به ملک شمس الدین هندی پادشاه شیراز خبر داده است با حقایق و قراین تاریخی تطبیق نمیکند.» (شجری،۱۳۸۶:۳۰)
بنابر آنچه در کتب گوناگون آمده است قدیمیترین شرحها بر مثنوی را میتوان مربوط به قرن هشتم به بعد دانست.
۳-۳-۱- شرحهای قرن نهم:
«بیشترین علاقه را نسبت به مولانا و اشعار او درشعر و آثار بزرگان قرن نهم مانند قوام الدین سبحانی ۸۲۰م، شاه قاسم انوار، خواجه ابوالوفاخوارزمیم۸۳۵، کمال الدین(تاج الدین) حسین خوارزمی۸۴۰ م. میتوان مشاهده کرد.» (زرین کوب،۱۳۷۲:۷۶۸).
۳-۳-۲- شرحهای قرن دهم تا سیزدهم:
این دوران که اغلب از آن با دوران فترت شرح نویسی بر مثنوی در ایران نام میبرند«کوشش حاکمان سیاسی و دینی، درترویج اندیشههای شیعی وسختگیری و مخالفت آن ها با متصوفین سنی مذهب بخصوص کسانی که از تصوف، ظاهری داشتند و آن را دامی بر سر عوام نهاده بودند، فعالیت بسیاری از گروهای متصوفه مانند چشتیه، نقشبذیه، قادریه و….را به خارج از مرزهای ایران، بخصوص هند وسند و نواحی دیگر شرقی کشاند. مثنوی و دیوان شمس در بین بزرگان و مریدان این گروهای مختلف تصوف، پس از قرآن، از بیشترین توجه و احترام برخوردار بوده است. مولوی محمد پارسا، رهبر سلسلهی نقشبندیه در شرق ایران، به دیوان شمس تفأل میزده است.(جامی،۱۳۳۷:۳۹۳) در این دوره دهها شرح ناقص وکامل برمثنوی، در دربار هند و سند وافغانستان به وجود آمده که دراین جا به اجمال چند شرح پر اهمیت را ذکر میکنم.
۱- لطائف المعنوی فی حقایق المثنوی. عبداللطیف عباسی گجراتی(قرن یازدهم).
۲ - مکاشفات رضوی: مولوی محمد رضا ملتانی لاهوری(قرن یازدهم).
۳- مخزن الاسرار: ولی محمد اکبر آبادی(قرن دوازدهم).
۴- فتوحات معنوی: عبد العلی محمد بن نظام الدین معروف به بحر العلوم( قرن دوازدهم).
۵- اسرارالغیوب: خواجه ایوب پارسا (قرن دوازدهم).
از میان این پنج شرح، «شرح ولی محمد اکبرآبادی که کوشیده است مثنوی را بر اساس دیدگاههای محیی الدین تفسیر کند تأثیر بیشتری بر شروح بعد از خود نهاده است.»(شجری،۱۳۸۶: ۳۴)
۳-۴- شرح حال شارحان:
۳-۴-۱- اسماعیل آنقروی
اسماعیل آنقروی (معروف به اسماعیل دده و شیخ شارح)، شارح مثنوی معنوی به زبان ترکی، در قرن دهم هجری، از مشایخ طریقت بیرامیه (شاخهای از فرقه ی خلوتیه) و شیخ و مرشد خانقاه (غلطه سرای) بود. شرح او به نام “فاتح الابیات"، کاملترین شرح بر مثنوی معنوی است. استاد فروزانفر این شرح را “فاضلانه و محققانه"میخواند. این کتاب در معرفی شاهکار حضرت مولانا در مراکز مثنوی پژوهی غرب، نقش به سزایی داشته است. نیکلسون، که ترجمه و تفسیر او معتبرترین منبع مولانا شناسی در دانشگاههای غرب است؛ شرح آنقروی را بهترین تفسیر شرقی مثنوی خوانده،( رک، خدابخشی، ۱۳۸۸: ۸) اساس تفسیر خویش را بر آن نهاده است. بخش اعظم شرح عربی “المنهج القوی لطلاب المثنوی” اثر شیخ یوسف بن احمد مولوی (که سبب آشناییاند یشمندان عرب زبان با مثنوی معنوی گردید) نیز مأخوذ از این شرح است. آنقروی در شرح اندیشههای مولانا، از آثاری مثل “کشاف زمخشری"، “اشعار ابن فارض"، “نهایه ابن اثیر"، “آراءِ سعدالدین فرغانی” و سخنان مشایخ عرفان از قبیل “جنید بغدادی” و “بایزید بسطامی” بهره جسته است. وی در شرح و تبیین اندیشههای مولانا، به تقلید از ظاهر متن مثنوی، از آیات قرآن، اخبار و احادیث وَ قوانین فقهی در قالب عرفان آمیخته با علم کلام اسلامی بهره جسته، اصول و معارف تصوف و عرفان را، با رمز و اشاره بیان کرده است. ارائه ی منابع و مآخذ به تناسب موضوعات مطروحه، شرح دیباچه ی هر دفتر، کشف برخی از سمبلها در امثال و حکایات، از دیگر ویژگیهای این شرح است.
آنقروی با وجودی که از مشایخ مولویه است؛ لیک مثنوی را، نـه بر مبنای اندیشههای مولوی؛ که بر اساس آراء و حکمت نظری ابن عربی شرح کرده است. از این رو منتقدانش او را بی خبر از اسلوب کار و فلسفه مولانا خواندهاند.(همان)
متن ترکی شرح، شامل ترجمه و تفسیر ابیات مثنوی است؛ گرچه در مورد برخی از ابیات، به ترجمه اکتفا شده، همچنین مآخذ آیات، احادیث، حکایات و امثال نیز ذکر نشده است. آنقروی تنها شارحی است که وجودِ جلد هفتمِ مجعولی را بر مثنوی، پذیرفته و خشم مولویان زمان خویش را برانگیخته، مثنوی شناسان ایرانی، در مورد انتساب جلد هفتم به مثنوی معتقدند؛ آن را یکی از مردمان آسیای صغیر که از مریدان و معتقدان مولانا بوده و به زبان فارسی آشنایی چندان نداشته؛ به قصد تقلید به هم پیوسته و از فرط ناهوشیاری . . . حتی یک بیت هم که متضمن فکری لطیف یا لفظی شریف باشد؛ نظم نداده است. “افلاکی” معتبرترین تذکره نویس درباره ی مولانا نیز، اشارهای به هفتمین دفتر مثنوی ندارد؛ روزی از حضرت مولینا پرسـیدند؛ مجلدات مثنوی را با همدیگر تفصیلی و ترجیحی هسـت؟ فرمود: ثانی را بر اول، فضیلت چنان اسـت که؛ آسـمان دوم بر اول وَ سـوم بر دوم وَ چهارم بر سـوم وَ شـشم بر پنجم؛ چنانچه تفصیل ملکوت بر عالم مُلک وَ تفصیل جبروت بر ملکوت.
ارائه فهرست منابع در موضوعات مختلف، شرح ابیات مشکل و بسط معانی ابیات غیر مشکل، شرح مثنوی بر اساس آراء واند یشههای ابن عربی (به خصوص با اسناد به فصوص الحکم و فتوحات مکیه)، بررسی و شرح جامع مقدمه ی دفتر دوم، بیان وجوه عرفانی یا ادبی برخی ابیات و استفاده از ضرب المثل، شعر یا عبارت (به فارسی، عربی یا ترکی) تأویل عرفانی برخی از قصص و تفسیر عارفانه ی آیات قرآنی مورد استناد مولانا از جمله ویژگیهای این شرح است. آنقروی علاوه بر این که نسخه ی تحریف شدهای را مرجع قرار داده؛ با سایر آثار مولانا آشنایی نداشته، یا با نگرش تحقیقی با آنها مواجه نشده است؛ چرا که هیچ اشارهای به تفسیر برخی از ابیات در “فیه ما فیه” و یا انتخاب برخی مضامین از “دیوان شمس” نکرده است. عدم نقد و حتی اشاره به مآخذ حکایات و امثال وَ نقش و تأثیر بزرگان پارسی گوی از قبیل سنایی و عطار، در ساختاراند یشهای مولانا وَ تفاسیر مورد استناد شارح وَ عدم شماره گذاری ابیات از دیگر کاستیهای این شرح به شمار میرود. (رک، خدابخشی، ۱۳۸۸)
۳-۴-۲- رینولد نیکلسون
رینولد آلن نیکلسون، از نامدارترین خاورشناسان قرن، در اوتِ سال ۱۸۶۸ میلادى در شهر کِیلِى[۱]، در ناحیه یورکشایر انگلستان، به دنیا آمد. در دوره کودکی از کتابخانه ی پدر بزرگش بهره فراوان برد و پس از طى تحصیلات مقدماتى در سال ۱۸۸۷به دانشکده ترینتى، در دانشگاه کمبریج راه یافت. در این دانشگاه به فراگرفتن زبان هاى کهن، یونانى و لاتین، مشغول شد و بر اثر استعداد فراوان و پشتکارِ مثال زدنیاش به دریافت جوایزى چند نائل آمد؛ به عنوان نمونه در ۲۴ سالگی جایزۀ اول دانشگاه کمبریج در رشته زبانهای هندی را از آنِ خود کرد. در کمبریج به آموختن زبان عربى همت گماشت، براى تکمیل معلومات عربى خود به لیدن و استراسبورگ سفر کرد و در آن دیار از دروس دخویه[۲] و نولدکه[۳]، دو تن از بزرگترین خاورشناسان عصر، بهره گرفت. در سال ۱۸۹۱، بر اثر آشنایی با ایرانشناس شهیر، ادوارد براون، به فراگرفتن زبان فارسى روى آورد. مصاحبت با ادوارد براون دریچههای معرفت و آشنایی با بزرگان شرق، به ویژه مولانا، را به روی او گشود. در سال ۱۹۰۱، در سی و سه سالگی، جانشین ادوارد براون در دانشگاه کمبریج شد، کرسی زبان فارسی را در اختیار گرفت و عضو رسمیآکادمیزبان فارسی شد. در سال ۱۹۳۳ در سن شصت و پنج سالگى دوران بازنشستگى را آغاز کرد و عنوان «استاد افتخارى دانشگاه» بدو داده شد. در سال ۱۹۴۰ به شهر چستر، در شمال غربى انگلستان، سفر کرد و چند سالى را در آنجا گذرانید و در اوت ۱۹۴۵ از دنیا رفت.
نیکلسون در سال ۱۹۰۳ میلادی با یکی از بستگانش، به نام سیسیلیا وارتی، ازدواج کرد. همسر او زنی ساده و خوش قلب بود و پیانو مینواخت. آنها در کنار یکدیگر زندگی آرامی را سپری کردند و هرگز صاحب فرزندی نشدند. خانم نیکلسون ده سال پس از درگذشت همسرش بدرود زندگی گفت.
نیکلسون هرگز از اروپا خارج نشد و طبعاً نتوانست کشورهای شرقی مانند ایران، ترکیه، هندوستان و کشورهای عربی را که عاشق فرهنگ و ادبیاتشان بود، از نزدیک ببیند. پشتکار او ستودنی بود و بیوقفه کار میکرد. او سالهای طولانی از عمر گرانمایۀ خود را صرف تحقیق و تفحّص در متون کهن عرفانِ اسلامیکرد. شخصیت انسانی وی در اثر ممارست با فرهنگ عرفانی شرق، بیشتر از پیش آرام و متواضع شد و همین امر باعث شد که وی بدون ادعا و بی دریافت کمک از دیگران در دریای فرهنگ اسلامیبه غوّاصی بپردازد. او درجات علمی معتبر و برجستهای مانند دکترای ادبیات، دکترای حقوق و عضویت فرهنگستان بریتانیا (F.B.A) را در کارنامه خود داشت، ولی هرگز این قبیل رتبههای علمی و اجتماعی باعث غرور و تکبر وی نشد. نیکلسون شعر هم میسرود و در سال ۱۹۱۱ میلادی مجموعهای به نام « دُن و درویش» را منتشر ساخت.
۳-۴-۲- ۱- آثار نیکلسون
فرم در حال بارگذاری ...