۲-۵-۲ : انواع استعاره از لحاظ وجود مشبه به
۱- استعاره مصرحه:
استعاره مصرّحه(تحقیقیه): اگر از کل تشبیه فقط “مشبهبه” بماند استعاره را مصرحه یا آشکار میگویند؛ که خود بر چندین قسم است: (استعاره مصرحه مجرده، استعاره مصرحه مطلقه، استعاره مصرحه مرشحه، استعاره اصلیه و تبعیه، استعاره نزدیک و استعاره دور، وفاقیه و عنادیّه از انواع دیگر استعاره مصرحه میباشد).
ا. استعاره مصرحه مجرده: مشبهبه + صفات یا اجزاء مشبه(یعنی در کلام مشبهبه با ملائمات مشبه همراه است).
ب. استعاره مصرحه مطلقه: مشبهبه+ صفات یا اجزاء مشبه و مشبهبه(یعنی مشبهبه را ذکر کنیم و با ان هم از ملائمات مشبهبه و هم از ملائمات مشبه چیزی بیاوریم).
از این سایه پروردگان مرغها
بدرم اگر گردم از غم رها
مرغ استعاره مصرحه و استعاره از مردان زن صفت راحت طلب .
ج. استعاره مصرحه مرشحه: مشبهبه + صفات یا اجزاء همان مشبهبه(یعنی مشبهبه را همراه با یکی از ملائمات خود ان مشبهبه ذکر
از لعل تو گریابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد (حافظ)
لعل، استعاره آشکار از لب سرخ یار است، زیرا حافظ به قرینه از آن زنهار خواسته.
د. استعاره اصلیه و تبعیه:
اصلیه: هر گاه اسم یا گروه اسمی، استعاره واقع شوند، استعاره را اصلیه میگویند:
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو
“گل خوش نسیم” استعاره از معشوق و بلبل استعاره از عاشق است.( شمیسا ، ۱۳۸۱ :۶۰ ).
استعاره تبعیه: اگر صفت و فعل استعاره شوند، استعاره را تبعیه گویند.
تا بماند جانت خندان تا ابد همچو جان پاک احمد بااحد (مولوی)
در این بیت “خندان” که صفت است، استعاره از شادابی و با طراوت بودن است.
ه. استعاره آشنا و شگفت
استعاره نزدیک و آشنا: در این استعاره به راحتی می توان به جامع(وجه شبه) پیبرد.
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که بر مردم هشیار چه کرد
دراین بیت، نرگس استعارهای آشکار از چشم است.
استعاره دور و شگفت: استعارهای است که جامع دیریاب باشد:
دل به می دربند تا مردانه وار گردن سالوس و تقوا بشکنیم (حافظ)
شاعر در عالم خیال سالوس و تقوا را به صورت انسان یا حیوان مجسم کرده است.
و. استعاره وفاقیه و عنادیه
استعاره وفاقیه: استعارهای که گرد آوردن و جمع بین مشبه و مشبهبه در آن ممکن باشد:
“مرده را اگر بیاموزی و راه بنمایی زنده خواهد شد".
استعاره عنادیه: عکس وفاقیه است، یعنی آوردن مشبه و مشبهبه بصورت یکجا ممکن نباشد:
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
در این بیت، استعاره عنادیه روی داده است؛ زیرا تبریک به مناسبت آمدن غم، که هر دو در یکجا نمیگنجد ( شمیسا ، ۱۳۸۱ : ۶۱ ) .
هر گاه از ارکان تشبیه، فقط مشبه با یکی از لوازم مشبهبه بیاید؛ استعاره مکنیّه است. که اگر “مشبهبه” حذف شده، جاندار یا انسان باشد، استعاره مکنیه، “تشخیص” یا “شخصیت بخشی” است و اگر “مشبهبه” حذف شده، جاندار نباشد استعاره، فقط مکنیّه است:
تو را از کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است(حافظ)
مشبهبه “قصر” است که غیر جاندار و از لوازم کنگره عرش میباشد.
-استعاره مکنیه (تشخیص):
به چشم عقل در این راهگذار پر آشوب نگر که کار جهان بیثبات و بیمحل است(حافظ)
مشبهبه “انسان” است و جاندار؛ و چشم از لوازم و ملائمان انسان میباشد.( احمدنژاد ، ۱۳۸۲ : ۵۳ ) .
۲-۶ : اسطوره
اسطوره یکی از اصطلاحات بسیار مهم در مباحث ادبی امروز است. ادبیات و اسطوره در پیوند تنگاتنگ باهم قرار دارند. شعر و اسطوره نیز می توانند با زبان نمادین با مخاطب خود ارتباط برقرار کنند. در روزگار ما و در عصری که بشر همه چیز را به دیده تعقل می نگرد، دیگر اساطیر مجال پیدایش نمی یابند، ادبیات معاصر دیگر اسطوره ای را خلق نمی کند، بلکه بیشتر به بازآفرینی اسطوره های شناخته شده می پردازد. با شناخت اسطوره، می توان به معنا و کارکرد آن در ادبیات معاصر پی برد.
هنگام به کار بردن واژه اسطوره، بیشتر به یاد فرهنگ های ابتدایی و باستانی می افتیم. اسطوره ها که در اصل رویای جمعی انسان ها هستند، از خلاقیت های قومی سر چشمه گرفته اند و نماد زندگی دوران پیش از دانش و نشان مشخص روزگاران باستان هستند. تحول اساطیر هر قوم، معرف دگرگونی شکل زندگی،دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در ادبیات ایران، اسطوره پردازی بیشتر در شعر نمایان می شود. شاعران پیشین و معاصر، همواره در بازآفرینی اسطوره ها توانمند بوده اند. چنان که فردوسی در شاهنامه به بازآفرینی بخش مهمی از اساطیر ایرانی پرداخته است . می توان سرچشمه های عناصر اسطوره ای در شعر معاصر ایران را از یک سو در شعر کهن حماسی، مانند شاهنامه فردوسی، اسکندرنامه نظامی، گرشاسب نامه اسدی طوسی و گشتاسب نامه دقیقی طوسی و از سوی دیگر، در شعر دوره مشروطیت ، یافت. ( کریمی ، رضایی ، ۱۳۸۷ : ۱۷۱ ) .
با توجه به پیوند گسترده اسطوره و ادبیات، می توان گفت شعر نیز از مقوله اسطوره است و از همان دنیایی سرچشمه می گیرد که اسطوره از آن زاده می شود. اسطوره در شعر، موجب باروری واژه ها می شود، به گونه ای که واژ ه ها می توانند جنبه های پر رمز و راز اسطوره ها، آیین ها و باورهای اسطور ه ای را به گونهای زیبا بازتابانند. یکی از مهم ترین جنب ه های پیونددهنده شعر و اسطوره، ویژگی شاعرانه بودن اسطوره هاست، چرا که آفرینش شعر و اسطوره، بیشتر مدیون نیروی تخیل هنرمندانه آفریننده شعر و اسطوره است . از یک سو، زبان رمزگونه شعر، جایگاه مناسبی برای خلق یا بازآفرینی اسطوره است و از سوی دیگر، ((اسطوره ابزار بیانگر کنش منطق رمزی است )) ( دیکور ، ۱۳۷۸ :۳۰ ) . به عنوان مثال شاملو نیز در عرصه بازآفرینی اسطوره ها از توانمندترین شاعران معاصر است . از اسطوره ها و عناصر اسطوره ای که در شعر احمد شاملو به کار رفته، و فقط شامل چهره های اساطیری ایرانی و غیرایرانی است، می توان به این موارد اشاره کرد: مسیح، هرکول، بودا و نیروانا، سیزیف، ایوب، اسرافیل، آدم، دیوژن، نوح، هابیل و قابیل، زال، ابراهیم، آشیل، اسفندیا ر، سیاوش، خضر، زرتشت، فریدون،اسکندر:
مسخی است دردناک
که مسیح را
شمشیر بر کف می گذارد
در کوچه هایِ شایعه
تا به دفاع از عصمت مادر خویش
برخیزد
در نظر داریم که این پژوهش را در قالب چهار فصل به ترتیب ذیل تهیه و تنظیم نماییم.
فصل نخست: کلیات تحقیق
در این فصل کلیاتی را پیرامون موضوع پژوهش بیان می داریم تا خواننده با آمادگی بیشتری وارد بحث اصلی شود. این کلیات شامل بیان مسئله، سوالات، فرضیه های تحقیق و پیشینه و …..است.
فصل دوم: انواع مجازات در حقوق ایران و انگلستان
در این فصل ابتدا ویژگی های مجازات ها را بررسی نموده، سپس انواع مجازات ها را در دو نظام حقوقی ایران و انگلستان مورد تبیین قرار خواهیم داد.
فصل سوم: جایگاه حبس ابد در حقوق ایران و انگلستان
در این فصل ضمن شناسایی جایگاه حبس ابد در حقوق دو کشور، علل ناکارآمدی کیفر حبس ابد را مشخص می کنیم، سپس تعدیل کیفر حبس در حقوق دو کشور را مطرح خواهیم نمود.
فصل چهارم: نتیجه گیری و پیشنهادات
در این فصل نتیجه مطالب بیان شده در این پژوهش را ارائه خواهیم داد و سعی در بیان پیشنهاداتی در این خصوص خواهیم داشت.
در این قسمت به برخی مفاهیم می پردازیم.
حبس ابد در فقه و حقوق به معناى بازداشتن مجرم یا متهم از تصرف در برخى امور خویش و ایجاد محدودیت براى او است. حبس در لغت به معناى بازداشتن و مکان بازداشت است و در متون دینى و منابع فقهى نیز به همین معنا به کار رفته است(معین:۱۳۷۵، ۳۵۱).
بر این اساس، مفهوم واژه حبس ابد صرفا ناظر به محدود کردن شخص و بازداشتن او از دخالت و تصرف در امور خویش به مدت مادام العمر است و ویژگیهاى مکان حبس و میزان امکانات آنان در آن تأثیرى ندارد.
به تصریح برخى فقها مفهوم حبس ابد اعم از زندان است و با شیوههایى مانند نگاه داشتن فرد در منزل یا همراه بودن مداوم نگهبانان مدعى، با وى نیز تحقق مییابد(صاحب جواهر:۱۴۱۱، ج۲، ۳۲۶ و خمینی(ره):۱۳۶۸، ج۲، ۳۵۷).
با این همه، زندان بارزترین و کاملترین مصداق حبس ابد و واجد همه ویژگیهاى آن است، از این رو در بیشتر متون فقهى، حبس ابد دقیقا به معناى زندانى کردن به کار رفته است(توجهی و ابراهیمی: ۱۳۹۳، ۸۲).
زﻧﺪان ﻣﺤﻞ اﺟﺮای ﮐﯿﻔﺮ ﺳﺎﻟﺐ آزادی(حبس ابد) اﺳﺖ. گاهی ﺑﻪ ﺗﺴﺎﻣﺢ حتی در ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی حقوقی زﻧﺪان را ﺑﻪ ﺟﺎی ﺣﺒﺲ ﺑﻪ ﺑﺮﻧﺪ. اﻣﺮوزه حتی ﺑﺎ ﺷﺮوع ﻫﺰاره ﺳﻮم ﻣﯿﻼدی، در ﺑﺴﯿﺎری از کشورها و از دﯾﺪﮔﺎه ﻣﺮدم ﻋﺎدی، ﻋﺪاﻟﺖ ﮐﯿﻔﺮی، ﺑﺮاﺑﺮ ﺑﺎ زﻧﺪان ﺑﻪ ﺷﻤﺎر می آید، ﺗﺎ آﻧﺠﺎ ﮐﻪ از دادرﺳﺎن ﺗﻮﻗﻊ دارﻧﺪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ در ﺟﺮم های مهم، بلکه در جرم های متوسط و کوچک نیز از این ضمانت اجرا استفاده کنند(آشوری:۱۳۸۸، ۳۹).
در آئین نامه های مربوط به سازمان زندانها از زندان چنین تعریفی ارائه شده است: «زندان محلی است که در آن محکومین قطعی با معرفی مقامات ذیصلاح قضایی و قانونی برای مدت معین یا به طور دائم به منظور اصلاح و تربیت و تحمل کیفر نگهداری می شوند»(آئین نامه اجرایی سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور: ۱۳۸۴، ماده۳).
تعریفی که از قانون در خصوص زندان ارائه شد یک تعریفی بود که در لغت نیز زندان را بدین نام و مفهوم تعریف کرده اند: «جای نگهداری بزهکاران و مطلق زندان منصرف به زندان کیفری است اکنون زندان محل تربیت مجرمان شده است». در این رابطه است که گاهی معادل عربی آن را نیز آوردند «حبس»، «محبس» نیز از این دسته اند که کلمه اخیر را چنین تعریف کردند در زبان فارسی زندان است اما در زبان عرب به معنای حبس کردن است و (به کسر ثالث) زندان را گویند و آن موضوعی است مصنوع که کسی به علت ارتکاب جرم در آن نگه می دارند(جعفری لنگرودی: ۱۳۸۵، ۲۱۰۷).
و بالطبع زندانی کسی است که به حکم قانون در امور جزائی یا غیرجزائی به زندان افتاده باشد (اهل سجون) و در این رابطه است کلمه سجن (به کسر اول) که به معنی زندان کیفری است(جعفری لنگرودی: ۱۳۸۵، ۲۱۴۵).
در جای دیگر حبس چنین تعریف شده است:«سلب آزادی و اختیار نفس در مدت معین یا نامحدود به طوری که در آن، حالت ترخیص وجود نداشته باشد و اگر حالت انتظار داشته باشد آن را توقیف گویند نه حبس»(جعفری لنگرودی: ۱۳۸۵، ۲۸).
حبس مجرد عبارت است از اینکه محکوم به حبس مجرد در تمام مدت محکومیت خود، در یک سلول کوچک به طور انفرادی زندانی باشد(صلاحی: ۱۳۵۲، ۲۶).
به زندان محبس و بندی خانه نیز گفته شده است و کسی که در این محل نگهداری می شود زندانی و کسی که مامور نگهبانی و نگهداری زندانیان است زندانبان نام نهاده اند(بهشتی: ۱۳۷۱، ۵۴۶).
واژه مجازات از باب مفاعله و ریشه آن«جزی، یجزی، جزاء» است. در کتب لغت به معنای پاداش دادن، کیفر دادن، سزای عمل کسی را دادن و همچنین مکافات آمده است(معین،۱۳۷۵، ۱۲۲۷).
تفسیر واحدی از مفهوم مجازات وجود ندارد و مفهوم آن مدام بر حسب مقتضیات زمانی و مکانی در حال تغییر است. بعلاوه از آنجایی که اشکال مختلف مجازات، و به طور مشخص مجازات بدنی و اعدام، تصاویر و احساسات قوی تری را به نمایش می گذارد، توصیف عینی و ارزیابی انتقادی آنها دشوار است(رحمدل،۱۳۸۹، ۱۵-۱۶).
یکی از حقوقدانان مفهوم اصطلاحی مجازات را این گونه تعریف کرده است:«مجازات عبارتست از تنبیه و کیفری است که بر مرتکب جرم تحمیل می شود.» وی می گوید:«مفهوم رنج از مفهوم مجازات قابل تفکیک نیست و در واقع، رنج و تعب است که مشخص کننده حقیقی مجازات از سایر وسایل انضباطی و مدنی همچون جرائم رانندگی، جبران خسارت، بطلان و عدم اهلیت است«( علی آبادی،۱۳۶۸، ۱).
مطابق قانون برای مجرمان، کیفر مقرر شده است. مجازات مجموعه قواعد مورد تایید جامعه است که ضامن اجرای عدالت واقعی است و سعی در هدایت مجرم اصلی و یا احتمالی ، بازدارندگی دیگران از ارتکاب جرم، ارضاء فطرت عدالت خواهی مجنی علیه و حمایت از جامعه را دارد که توسط قوه مقننه وضع و به وسیله قوه قضائیه به مورد اجرا گذارده می شود. آنچه اصطلاحا به آن مجازات می گوییم، واکنشی است که: اولا، متضمن درد و رنج و به تعبیر دقیق تر، مستلزم زیان باشد.چیزی که افراد معمولی آن را نمی پسندند؛ ثانیا، این زیان به خاطر نقض یک قاعده حقوقی اعمال شود؛ یعنی تعرض به یک هنجار اجتماعی؛ ثالثا، نقض قاعده توسط یک عامل انسانی مسئول در هیئت شخص حقیقی یا حقوقی صورت گرفته باشد؛ رابعا، به وسیله یک مقام رسمی مجاز که قبلا تعریف شده است به طور آگاهانه تعیین و اجرا گردد(ساکی،۱۳۸۸، ۸۹).
قبل از اینکه به برداشت و مفهوم اصلی و مضیق جایگزین بپردازیم، برداشت های گوناگون که از سیاست جنایی از ابتدا تا به اکنون که مورد توجه جرم شناسان و حقوقدانان بوده است را مورد بررسی قرار می دهیم. نخستین بار انریکوفری از بنیانگذاران مکتب تحققی بود که اصطلاح «جانشین های کیفری[۱]» را وارد حقوق کیفری کرد. به نظر او این جانشین ها باید به ابزارهای اصلی دفاع اجتماعی تبدیل شوند زیرا،« پادر زهرهای عالی برای عوامل اجتماعی بزه محسوب می شوند.» به عبارت دیگر به نظر فری، «جانشین های کیفری» همان اقدامات پیشگیرانه و دفاع اجتماعی می باشد که هم در سطح جامعه کل و هم در عرصه تشکیلات دادگستری قرار می گیرند(ژان: ۱۳۶۵، ۱۷۴).
نمونه هایی از این جانشین ها عبارتند از: ایجاد کوچههای پهن در شهرها، روشنایی در شب ها زیرا به کاهش دزدی و سوءقصد کمک می کند یا ایجاد نهادهای بیمه و کمک های اجتماعی برای نیازمندان با هدف جلوگیری از تکدی و کلاهبرداری به منظور امرار معاش و..پس از فری، فیلیپوگراماتیکا، بنیانگذار مکتب دفاع اجتماع تعبیر جدیدی از مفهوم سیاست جایگزینی ارائه می دهد و آن اینکه وی معتقد است که اولاً، باید جامعه ستیزی (مبتنی بر ذهنیات شخصی مباشد) را جایگزین مسئولین (مبتنی بر بزه) نمود.
ثانیاً، در بادی امر نشانه های جامعه ستیزی شخصی فرد و درجات آن را به جای بزه به عنوان یک عمل قرار داد.
ثالثاً، تدابیر دفاع اجتماعی منطبق با نیازهای هر جرم را جایگزین مجازات متناسب بزه کرد(ژان: ۱۳۶۵، ۱۱۲).
مارک آنسل هم به سیاست جایگزینی در چهارچوب حقوق کیفری اعتقاد داشت. منظور وی از جایگزینی همان مجازات های جانشین هستند که برای اجتناب از آثار و عواقب زیان بار کیفر حبس پیش بینی شده اند. بدین ترتیب آنسل از جایگزینی مفهوم دقیق و روشنی را ارائه می دهد که مدنظر ما در این پژوهش خواهد بود. ژان پی ناتل نیز به مفهوم دقیق سیاست جایگزینی اشاره می نماید و لفظ «کیفرهای جانشین» را بکار می برد. پی ناتل در مقایسه اصطلاح «جانشین های کیفری» فری با «کیفرهای جانشین» معتقد است که:« مقایسه ای که بر پایه ظواهر استوار است نشان می دهد که میان این مفاهیم نوعی توافق و نوعی اختلاف وجود دارد. توافق از آن جهت است که هر دو دارای نقش و وظیفه جانشینی هستند و اگرچه دامنه کیفرهای جانشین گسترده تر از قلمرو جانشین های کیفری است ولی ماهیت آنها یکسان است. اختلاف از آن جهت است که جانشین های کیفری، مجازات را کنار می گذارند و به جای آن اقداماتی را با ویژگی کیفری قرار می دهند، اما کیفرهای جانشین به جای مجازات سالب آزادی، کیفرهای دیگری را می نشانند…. همچنین می گویند: در اینجا کیفرهای جانشین مقتضی است که نخست تناوب هایی را که به جای کیفر کوتاه مدت زندان می نشیند مثل تعلیق مراقبتی و تعلیق اجرای مجازات که اختیار تعیین آنها به قاضی سپرده شده است. از مجازات هایی را که می توان آنها را «کیفرهای جانشین» نامیده نظیر انجام کار به نفع جامعه ملهم از نظام خدمات اجتماعی انگلیس و جریمه روز که در نظام های اسکاندنیاوی گرفته شده است که قانونگذار کیفر حبس کوتاه مدت را حذف و اینها را جایگزین آن می نماید (سیاست جایگزینی تقنینی) را مجزا مشخص می نماییم»(ولیدی: ۱۳۸۸، ۲۸۸).
عدالت کیفری عبارت از است، بررسی وضعیت و کیفیت عمل مجرمانه انجام یافته و تطبیق آن با مواد قانون جزا، به منظور ایجاد تعادل و توازن بین حقوق فرد و اجتماع است. یا به عبارت دیگر در عدالت کیفری، قاضی در هر مورد شرایط و اوضاع و احوال حاکم بر وقوع جرم و همین طور کیفیت و نحوه ارتکاب و قصد و نیت باطنی یا خطای مرتکب جرم را مورد مداقه قرار داده و با کشف رابطه سببیت بین عمل مجرمانه و نتیجه حاصله، مقصود قانونگذار را در وضع قانون، به منصه شهود در آورده و نسبت به تطبیق مورد با متن قانون، اقدام و با تعیین مجازات متناسب قانونی برای مرتکب جرم می پردازد(ولیدی: ۱۳۸۸، ۲۸۸).
در هر کشوری پاره ای رفتارها به عنوان جرم قلمداد می شوند که اولین و ابتدایی ترین عکس العمل در برابر این رفتارهای مجرمانه، اجرای مجازات است. مجازات ها ویژگی ها و خصوصیاتی دارند که در نهایت می تواند نظم را به جامعه باز گرداند هرچند ممکن است این اعاده نظم نتواند زیان های ناشی از جرم را به طور کلی برآورده کند اما تا حدود زیادی می تواند زمینه های حمایت از جامعه و بزه دیده را فراهم کند. باید دقت داشت که در گذشته اگر کسی مرتکب جرمی می شد کلیه نزدیکان و خاندان آن فرد در معرض انتقام خانواده مجنیعلیه بودند.
اجرای مجازات محکوم علیه را در میان مردم انگشت نما می سازد. داغ محکومیت اعتبار و حیثیت اجتماعی او را می برد. در گذشته فلسفه مجازات های ترذیلی یا خوار و خفیف کننده این بود که مردم از بیم دست دادن آبرو و مقام اجتماعی خود گرد بزهکاری نگردند. البته رسوا کنندگی صفت مجازات های خاصی نیست. همه کیفرها کم و بیش رسوا کننده اند. ولی سرافنکدگی محکوم علیه از اجرای مجازات بستگی تام به قضوات مردم درباره اعمال اودارد. هر چه زشتی رفتا بزهکار بیشتر باشد، رسوایی او میان مردم بیشتر است، برعکس اگر مردم رفتاری را قبیح ندانند، ارتکاب آن هیچ گاه مایه شرمساری نیست. اجرای مجازات که نشانه سرزنش عمومی است عمومما پیوندهای اجتماعی محکوم علیه را با اجتماع سست می گرداند. گفته می شود بزهکار به جامعه خود مدیون است و باید دین خود را با آن ادا کند. در این حال، با اجرای مجازات به نظر می رسد، که بزهکار باید حساب خود را با جامعه تسویه کرده باشد. لیکن دشواری هایی که بزهکار عموما با آن روبرو است، دقیقا پس از اجرای مجازات پدیدار می شود، زیرا، داغ ننگی که بر پیشانی او نقش بسته است بازگشت او به جامعه را به خطر می اندازد. گرفتاری بسیاری از زندانیان پس از خاتمه محکومیت، یافتن موقعیت اجتماعی جدید و بازیافتن آبروی از دست رفته خویش است. ولی جامعه عموما کمتر روی خوش به آنان نشان می دهد و حاضر نیست با آغوش باز آن را دوباره بپزید. با داشتن سابقه کیفری جامعه اغلب از اعطای مزایای اجتماعی نظیر کار و حرفه ای که زندانی احتمالا در طول محکومیت فرا گرفته دریغ می ورزد. از این رو گفته می شود خصیصه تحقیر آمیز بودن مجازات نباید قوی باشد که بازسازگاری اجتماعی بزهکار را تهدید کند. مقررات ناظر بر اعاده حیثیت بزهکاران به این دلیل در قوانین کیفری وضع شده اند که از شدت آثار محکومیت و تبعات آن بکاهد تا بزهکاران بار دیگر بتوانند مناسبات اجتماعی خود را با جامعه استحکام بخشند(اردبیلی، ۱۳۹۳، ج۳، ۳۸).
خصوصیت آزار دهنده مجازات از همان هدف مکافات دهی آن سرچشمه می گیرد. مجازات، عذاب و دردی است که بزهکار باید با تمام وجود آن را تحمل کند. عقیده بر این است که رنج و محنت مجازات، پلیدی و شرور را باز می خرد و گنهکار را پاک می گرداند. در گذشته اعمال شاقه اجرای مجازات حبس را با سختی و جانکاهی توام می کرد. امروزه محرومیت از آزادی خود به تنهایی عقوبتی است با تمام پیامدهای زیان آور آن. در گذشته، کیفری مانند حبس، مجرد مجازاتی ترهیبی بود. یعنی بزهکار مانند راهبی باید دنیا را ترک می کرد، زیرا در تفکر دینی خلوت کردن با خود و دوری از لذت های مادی چشم انسان را به حقایق می گشود و احساس ندامت و پشیمانی بر می انگیخت. اصطلاح ندامتگاه در معنی دیگر ناظر به مکان هایی بود که قانون حاکم بر آن سکوت بود. در روزگار ما نیز کیفرهای بدنی مانند تازیانه، قطع عضو واجد همان خصوصیت آزاردهندگی است. عموما هدف ارعابی مجازات ها جز با تقویت خصیصه رنج آوری آن ممکن نیست. قانونگذاران امیدوارند با وضع مجازات های شلاق، رعب و وحشت در مردم بیافرینند تا شاید بیم و هراس، آنان را از ارتکاب جرم بازدارد. به عکس برای تامین هدف اصلاحی مجازات ها ناگزیرند بیش از پیش از خشونت آنها بکاهند. در هر حال، تعیین میزان سختگیری به آن اندازه که برای بازپروری بزهکار نیاز است کاری بس دشواراست(اردبیلی، ۱۳۹۳، ج۳، ۳۷).
هدف های مجازات به ویژه ارعاب و مکافات بدکاران هنگامی تحقق خواهد یافت که مجازات ثابت و مشخص باشد. فرض این است که قاضی می تواند میزان آشفتگی اجتماعی ناشی از جرم و تقصیر بزهکار را در هر مورد بسنجد و او را به مجازات معینی محکوم کند. با صدور حکم محکومیت به مجازات، هم محکوم علیه و هم افکار عمومی در خواهند یافت که عدالت کیفری به اجرا درآمده و حقوق جامعه استیفا شده است. اعلام حکم مجازات این حسن را دارد که بزهکاران بالقوه به عواقب رفتار ناپسند خود خواهند اندیشید. همچنین محکوم علیه آگاه می شود که چه تکالیفی بر عهده او است و چگونه و چه زمان مجازات او به پایان خواهد رسید. تعیین نوع و میزان مجازات، محکوم علیه را از هر گونه خودسری و اجحاف مجریان احکام کیفری مصون خواهد داشت و اگر هدف از مجازات، بازسازگار کردن محکوم علیه باشد، مجریان را بر آن می دارد تا در حدود مدت مقرر در حکم به برنامه ریزی مناسب بپردازند. با این همه با آنکه قاضی در اجرای عدالت با توجه به میزان تقصیر و صدمات ناشی از جرم می تواند در گذشته با آسانی قضاوت کند، در تعیین زمان لازم به منظور بازسازگار کردن محکوم علیه، آینده را به درستی نمی تواند پیش بینی کند. از این رو، معین و مشخص بودن مجازات از پیش مانعی در راه تامین هدف اصلاحی مجازات تلقی می شود. در نظام کیفری کشور ما، هیچ تدبیری پیش از اتمام مجازات برای تعدیل وصف معین بودن مجازاتها اندیشیده نشده است و محکوم علیه ناگزیر به تحمل تمامی مجازات مقرر در دادنامه است. تنها قواعدی که تا حدودی وافی به مقصود است آزادی مشروط و عفو محکومان به مجازات های سالب آزادی است. در نظام های دیگر کشورها، اهکارهایی از جمله دادن اختیارات بیشتر به مقامات زندان و یا قاضی ناظر بر اجرای احکام کیفری پیش بینی شده که تقلیل و تطویل مدت زندان و یا تغییر شیوه اجرای مجازات موثر است(اردبیلی، ۱۳۹۳، ج۳، ۴۱).
خصوصیت قطعیت حکم با ویژگی معین بودن مجازات مرتبط است. مقصود از قطعی بودن مجازات این است که پس از رسیدگی به دعوی کیفری و پیمودن مراحل تجدیدنظر و یا گذاشتن مهلت های قانونی، هیچ گونه رسیدگی مجدد قانونا ممکن نیست، به عبارت دیگر حکم محکومیت اعتبار امر مختومه را پیدا می کند و جز در موارد اعاده دادرسی یعنی رفع اشتباه های موضوعی قابل ابطال نیست. به این ترتیب مجازات اصلی که به خود حکم دادگاه صادر گردیده دیگر تغییر و تبدیل نمی پذیرد و لازم الاجرا است. همین مجازات است که در سجل قضایی محکوم علیه با تمام آثار و تبعات آن ثبت می شود(اردبیلی، ۱۳۹۳، ج۳، ۴۱).
ساختار هیدرات شبیه به یخ است با این تفاوت که کریستال هیدرات میتواند در دمای بالاتری نسبت به نقطه ذوب یخ، در شرایطی که فشار بالاتر از فشار محیط باشد پایدار بماند و ذوب نشود. از موارد دیگری که باعث شباهت بین کریستال هیدرات و یخ میشود افزایش حجم و آزاد شدن گرما به هنگام تشکیل میباشد.
تشکیل هیدرات ها
تشکیل هیدراتها نتیجۀ پیوند هیدروژنی است. پیوند هیدروژنی سبب می شود که مولکولهای آب در جهات منظم قرار گیرند. وجود ترکیبات خاصی موجب پایدار شدن مولکولهای منظم و رسوب مخلوط جامدی می شود. مولکولهای آب، مولکولهای میزبان نیز خوانده میشوند و ترکیبات دیگری که کریستال را پایدار می کنند، مولکولهای مهمان نامیده میشوند. در این پژوهش، مولکولهای مهمان در اغلب موارد به نام “تشکیل دهندهها[۴]” خوانده میشوند. کریستالهای هیدرات ساختارهای سه بعدی پیچیدهای دارند که در آن مولکولهای آب به صورت قفس عمل می کند و مولکولهای مهمان در این قفسها به دام میافتند.
پایداری ناشی از مولکولهای مهمان به وجود نیروهای واندروالسی[۵] نسبت داده شده که به دلیل جاذبۀ بین مولکولهاست نه جاذبۀ الکترواستاتیک. همان طور که پیشتر نیز شرح داده شد، پیوند هیدروژنی با نیروهای واندروالسی متفاوت است، زیرا پیوند هیدروژنی بر اساس جاذبه الکترواستاتیک قوی است، هر چند برخی، پیوند هیدروژنی را به عنوان نیروی واندروالسی طبقه بندی می کنند.
یکی دیگر از نکات جالب توجه در مورد هیدراتهای گاز این است که هیچ پیوندی بین مولکولهای مهمان و میزبان وجود ندارد. مولکولهای مهمان آزادانه درون قفسهای ساخته شده بهوسیلهی مولکولهای میزبان میچرخند. این چرخش از طریق ابزار طیفسنجی اندازه گیری شده است. بنابراین این ترکیبات را میتوان به صورت محلولهای جامد تعریف کرد.
شرایط تشکیل هیدرات
تشکیل هیدرات نیازمند سه شرط است:
۱- ترکیب مناسب دما و فشار دمای کم و فشار زیاد برای تشکیل هیدرات شرایط مطلوبی است؛
۲- وجود تشکیلدهندۀ هیدرات: تشکیلدهندههای هیدرات عبارتند از: متان، اتان، پروپان، ایزوبوتان، سولفید هیدروژن و دیاکسیدکربن؛
۳- آب کافی، نه بیش از حد و نه خیلی کم.
دمای کم و فشار زیاد شرایط مطلوبی برای تشکیل هیدرات است. دما و فشار دقیق، به ترکیب گاز بستگی دارد. هیدراتها در دمایی بیشتر از صفر درجۀ سلسیوس نقطۀ انجماد آب، شکل میگیرند.
برای جلوگیری از تشکیل هیدرات صرفاً باید یکی از سه شرط مذکور را از بین برد. به طور معمول نمیتوان تشکیلدهندههای هیدرات را از مخلوط حذف کرد. در مورد گاز طبیعی، تشکیلدهندههای هیدرات، محصولات مطلوبی هستند. بنابراین با از بین بردن دو شرط دیگر میتوان از تشکیل هیدرات جلوگیری کرد]۴-۶[.
فاکتورهای مؤثر در تشکیل هیدرات
سایر فاکتورهایی که بر روی تشکیل هیدرات اثر میگذارند عبارتند از:
میزان اختلاط (آشفتگی و تلاطم)، سنتیک، سطح تشکیل کریستال، مکان هسته زایی، میزان تجمع و شوری سیستم. این پدیدهها میتواند تشکیل هیدرات را افزایش دهد امّا برای فرایند تشکیل ضروری نیستند. این پدیده ها امکان تشکیل هیدرات را افزایش می دهند که عبارتند از]۷-۱۱[:
۱- تلاطم[۶]
الف. سرعت زیاد
امکان تشکیل هیدرات در مناطقی که در آن سرعت سیال زیاد است، بیشتر میباشد. این مسئله موجب می شود که شیرهای اختناق[۷](ماسوره) مستعد تشکیل هیدرات باشند. دلیل اول این است، هنگامی که گاز طبیعی از ماسوره عبور می کند، به علت اثر ژول- تامسون[۸] افت دمای چشمگیری اتفاق میافتد و دلیل دوم سرعت زیاد در این شیر است.
ب. اختلاط[۹]
اختلاط در خط لوله، مخازن فرآوری[۱۰]، مبدلهای حرارتی[۱۱] و… احتمال تشکیلهیدرات را افزایش میدهد.
۲- مکانهای هستهزایی[۱۲]
به طور کلی، مکان هستهزایی جایی است که در آن تغییر فاز اتفاق میافتد و در این مورد فاز سیال به جامد تبدیل می شود. برای مثال در رستورانهای تهیۀ غذای آماده برای درست کردن سیبزمینی سرخ کرده از ماهیتابۀ گود استفاده می شود. در این ماهیتابه، روغن بسیار داغ است امّا حباب جوشی وجود ندارد، زیرا هیچ مکان مناسبی برای هستهزایی نیست. با این حال، هنگامی که سیبزمینیها را در روغن قرار میدهند، بیدرنگ به جوش می آید، زیرا سیب زمینی سرخ کرده مکان بسیار مناسبی را برای هستهزایی فراهم می کند. مکانهای هستهزایی برای تشکیل هیدرات عباراتند از:
نقصهای موجود در خط لوله، نقاط جوش[۱۳]، اتصالات خط لوله (زانویی، سهراهی، شیرها و غیره). گل و لای، جرم، خاک و شن و ماسه نیز مکانهای مناسبی برای هستهزایی فراهم می کنند.
۳- آب آزاد[۱۴]
ممکن است این سوال مطرح شود که آیا برای تشکیل هیدرات وجود آب آزاد الزامی است؟ خیر، این گفته با اظهارات قبلی متناقض نیست. آب آزاد برای تشکیل هیدرات الزامی نیست، امّا وجود آب بیشک احتمال تشکیل هیدرات را افزایش میدهد. علاوه براین سطح تماس آب و گاز محل هستهزایی بسیار خوبی برای تشکیل هیدرات گازی است.
موارد بالا تنها احتمال تشکیل هیدرات را افزایش میبرد و شرط لازم برای تشکیل آن نیست. سه شرطی که پیشتر به آن اشاره شد، شروط لازم برای تشکیل هیدرات است. یکی دیگر از جنبه های مهم تشکیل هیدرات، تجمع جامدات است. هیدراتهای گازی لزوماً در همان نقطهای تشکیل میشوند، منعقد نمیشوند. در خط لوله هیدرات می تواند همراه با فاز سیال به ویژه مایع جریان داشته باشد و تمایل دارد در همان جایی که مایع تجمع مییابد، منعقد شود. به طور معمول انعقاد هیدرات مشکل ایجاد می کند. در خط لولۀ چندفازی، این تجمعات خط لوله را میبندد و به تجهیزات آسیب میرساند.
اغلب اوقات توپکرانی[۱۵] برای حذف هیدرات از خط لوله کافی است. توپکرانی، فرآیندی است که طی آن ابزاری به نام توپک را وارد خط لوله می کنند. توپکهای مدرن کاربردهای فراوانی دارند، امّا مهمترین وظیفۀ آنها، تمیز کردن خط لوله است. نوعی از توپکها، داخل خط لوله را میخراشد و باز طریق جریان سیال در لوله حرکت می کند و بدین صورت هر جامدی را از درون خط لوله جابهجا می کند (هیدرات، موم[۱۶]، لجن و غیره). توپکرانی برای حذف پسماندههای مایعات[۱۷] نیز بهکار میرود]۱۲[.
توپکرانی باید طوری برنامه ریزی شود که تجمع هیدراتها مشکلساز نشود. به طور معمول توپکرانی برای تمیز کردن هیدرات در خط لوله استفاده نمی شود. از مزایای دیگر توپکرانی، حذف نمک و رسوبات است که این کار برای عملکرد مناسب خط لوله ضروری است. این امر به معنای آن است که مکانهای مناسب برای تشکیل هستههای هیدرات از بین میروند.
آب و گاز طبیعی
آب اغلب همراه گاز طبیعی است و در مخازن همواره آب وجود دارد. بنابراین گاز طبیعی تولیدی همیشه اشباع از آب است. علاوه بر این آب سازند نیز گاهی همراه با گاز تولید می شود. همچنان که دما و فشار طی تولید گاز تغییر می کند، آب مایع نیز معیان می شود. بهعلاوه آب اغلب در فرآیندهای گاز طبیعی وجود دارد. در فرایند شیرینسازی گاز طبیعی (برای مثال برای حذف سولفید هیدروژن و دیاکسیدکربن، به اصطلاح “گازهای اسیدی[۱۸]” اغلب از محلولهای آبی استفاده می شود. مرسومترین این فرآیندها شامل محلول آبی آلکانولآمین است. به همین دلیل، گاز شیرین (محصول فرایند شیرینسازی) این فرآیندها نیز، اشباع از آب است.
فرآیندهای مختلفی برای حذف آب از گاز طبیعی طراحی شده اند که در فصل سوم بررسی خواهند شد. همراهی آب و گاز طبیعی به این معناست که در تمامی مراحل تولید و فرآوری گاز طبیعی احتمال تشکیل هیدرات وجود دارد. بخش زیادی از این پژوهش به پیش بینی شرایط تشکیل هیدرات اختصاص دارد. با این دانش، مهندسان شاغل در صنعت گاز طبیعی خواهند دانست که آیا هیدرات در برنامۀ آنها مشکلساز خواهد بود یا نه؟ پس از آنکه مشخص شد هیدرات برای ما مشکل ایجاد می کند یا حتی یک مشکل بالفعل است، چه میتوان کرد؟ یکی دیگر از بخشهای این پژوهش به این موضوع می پردازد.
آب آزاد
افسانهای در صنعت گاز طبیعی وجود دارد که میگوید وجود “آب آزاد” (برای مثال یک فاز آبی[۱۹]) برای تشکیل هیدرات ضروری است. در بخشهای بعدی نشان داده خواهد شد که این عقیده درست نیست. بیشک آب آزاد احتمال تشکیل هیدرات را افزایش میدهد، ولی وجود آن ضروری نیست. استدلال قوی برای نشان دادن اینکه آب آزاد برای تشکیل هیدرات ضروری نیست، در فصل چهارم روی نمودارهای فازی آوردی شده است.
یکی دیگر از موضوعات مورد توجه، اصطلاح “برفک[۲۰]” است که سؤال سادهای را مطرح می کند: آیا وجود آب آزاد برای تشکیل یخ ضروری است؟ پاسخ منفی است. برفکها بدون وجود آب مایع نیز شکل میگیرند. برفک از هوا روی اتومبیل در شبهای زمستانی تصعید می شود. به طور مستقیم از هوا به فاز جامد میرود، بدون آنکه مایعی تشکیل شود. مخلوط هوا/آب یک گاز است، آب به صورت مایع در هوا وجود ندارد. اگر یک فریزر قدیمی را در نظر بگیریم (فریزری که بدون برفک نیست) با نگاه کردن به داخل آن میتوان مشاهده کرد که لایهای از برفک در آن شکل گرفته است، بدون آنکه آب مایعی تشکیل شده باشد. هیدراتها از طریق این سازوکار میتوانند ایجاد شوند.
یکی از دلایلی که چرا اعتقاد بر این است که آب آزاد برای تشکیل هیدرات ضروری است، این است که هیدرات شکلگرفته بدون آب آزاد، مشکلساز نیست. داخل لوله ممکن است با برفکهای هیدرات پوشیده شود، امّا همچنان بهخوبی کار کند. یا مقدار هیدرات ممکن است کم باشد و در نتیجه خط لوله بسته نشود و به تجهیزات فرآوری نیز آسیبی وارد نشود. این هیدراتهای برفکی را میتوان به آسانی با فرایند توپکرانی تمیز کرد.
فرایند تبدیل مستقیم جامد به گاز، تصعید نامیده می شود. برای مثال، دیاکسیدکربن در فشار اتمسفری تصعید می شود. CO2 جامد، که به طور معمول یخ خشک نامیده می شود، به طور مستقیم از فاز جامد بدون تشکیل مایع به فاز بخار میرود. در این فشار اتمسفری CO2 در دمای ۷۸- درجۀ سلسیوس (۱۰۸- درجۀ فارنهایت) از جامد به بخار تبدیل می شود. مثال دیگری از جامداتی که در فشار اتمسفری تصعید میشوند، نفتالین است که مهمترین جزء گلولههای ضدبید محسوب می شود. دلیل اینکه گلولههای ضدبید از خود بو متصاعد می کنند، این است که نفتالین به طور مستقیم از فاز جامد به فاز بخار میرود. در واقع همۀ مواد خالص از جمله آب خالص در فشارهای زیر فشار نقطۀ سهگانۀ خود تصعید میشوند. بنابراین جای تعجب نیست که هیدرات در شرایط مناسب می تواند به طور مستقیم از فاز گاز به فاز جامد برود.
بیان مساله پژوهش
متان کلاترات[۲۱] که با نام هیدرات متانی و یخ متان نیز شناخته می شود، ترکیبی است که در آن مقدار زیادی متان در داخل یک ساختار بلوری آب محبوس شده و ساختاری جامد تشکیل میدهد. ابتدا تصور میشد که هیدرات فقط در خارج از منظومه شمسی که دما بسیار پایین است تشکیل می شود ولی با پیشرفت علم کشف شد که مخازن وسیعی از آن در کف اقیانوسها موجود است.
هیدراتها میتوانند در طول عملیات تولید گاز طبیعی نیز تشکیل شوند. این امر زمانی روی میدهد که آب مایع در حضور متان در فشار بالا متراکم شود. مشخص شده است که مولکولهای بزرگتر مانند اتان و پروپان نیز میتوانند هیدرات تشکیل دهند. در چند دهه اخیر هیدرات گازی بهعنوان یک معضل درخطوط انتقال گاز مطرح بوده و جهت جلوگیری از تشکیل آن از تزریق مواد بازدارنده به خطوط لوله استفاده شده است. از سوی دیگر مواد تزریقی مشکلات دیگری مانند جداسازی ثانویه و یا مسموم کردن مواد ایجاد میکنند که اگر بدون بررسی دقیق شرایط به خط تزریق شوند میتوانند بجای کاهش هزینهها موجب افزایش آن گردند.
هیدراتها پس از تشکیل میتوانند خط لوله و تجهیزات پردازش را مسدود نموده و خساراتی ایجاد کنند. در این مرحله هیدراتها با صرف هزینه و وقت و اعمال روشهایی چون کاهش فشار، گرمکردن و حل به کمک مواد شیمیایی مانند متانول، الکلها و گلایکول قابل حذف میباشند امّا مراقبت و کنترل دقیقی برای اطمینان از حذف هیدرات لازم است. بهترین راه برای جلوگیری از ایجاد خسارات هیدراتها در خطوط انتقال گاز، جلوگیری از رسیدن به شرایط مناسب فیزیکی برای تشکیل آن است که این امر نیازمند شناخت کامل و پیش بینی به موقع تشکیل هیدرات در خطوط انتقال است که در این پژوهش با بهره گرفتن از نرم افزار کامسول انجام می شود.
در این پژوهش شرایط خط لوله فرضی مورد مطالعه معلوم هستند. همچنین شرایط محیطی مختلف نیز بهعنوان ورودی معلوم به نرم افزار وارد میشوند و شرایط و خواص فیزیکی گاز در حال انتقال نیز جزء متغییرهای معلوم به حساب میآیند. احتمال تشکیلهیدرات در خط لوله بهعنوان مجهول بدست خواهد آمد.
شکل ۱‑۱ : شماتیکی از تشکیل هیدرات در جداره لوله
ضرورت و اهمیت انجام پژوهش
تشکیل هیدرات در خطوط لوله گاز یکی از مشکلات بزرگ میعانات گازی و مشکلات عملیاتی طراحی خطوط لوله انتقال جریانها بخصوص جریانهای دو فازی فراروی کارکنان عملیات بهرهبرداری و مهندسین اداره بهره برداری است که هر ساله هزینههای بسیاری را به خود اختصاص میدهد. هزینههای ناشی از ایجاد خوردگی تأسیسات، انجام عملیات توپکرانی در خطوط لوله و… همگی به واسطه مشکل تولید هیدرات گازی در خطوط لوله است که باید با مدیریتی صحیح در راستای حل این مشکل گامی اساسی برداشته شود.
هیدراتها تمایل زیادی برای متراکم شدن و چسبیدن به دیواره لوله و در نتیجه مسدود نمودن خط لوله دارند. درصورت تشکیل هیدرات، برای جدایش و تجزیه آن درجه حرارت بالاتر و یا فشار پایین تر مورد نیاز است. حتی در این شرایط نیز فرایند جدا کردن هیدراتها، فرآیندی آهسته است. بنابراین کلید مسأله، جلوگیری از تشکیل هیدرات باشد.
تشکیل هیدرات افت فشار را افزایش داده و باعث انسداد و نهایتاً انفجار خط لوله انتقال جریان میشود. وجود آب و میعانات گازی در خطوط لوله جمع آوری و انتقال گاز طبیعی(به صورت جریانهای دوفازی)، باعث پیدایش مشکلات زیر میگردد:
الف) تشکیلهیدراتگاز طبیعی در خط لوله جریانی و در نتیجه کاهش بازده و ایمنی خط لوله انتقال جریان
ب) تجمع مایعات در خطوط لوله انتقال جریان و در نتیجه کاهش بازده انتقال جریان
به طور کلّی مضمون این سه دفتر، از یکسو نشان دهنده ذهن گرفتارِ غریزه و عادت شاعر است و از سوی دیگر، نمود کشمکشی است که شاعر غالباً با نیروهای بازدارنده درون و بیرون خویش داشته است. بسامد بالای واژههایی چون عشق، دل، قلب، بوسه، شب و … اساس اندیشه و تفکّر شاعر را نشان میدهد. این واژهها در برابر یک خواننده ناآشنا به شعر وی، به راحت و سهولت، به حدود اندیشه او پی خواهد برد. و خواهد گفت که شاعر این قطعات، به اغلب احتمال زنی است که در چاردیوار اسارت خانگی، در برابر سنتها و اخلاقیات معمول خانوادگی می ایستد و با جسارتی که خاص اوست، تنها احساسات و تمایلات غریزی خود را برملا میکند.
۳-۲-۴ تولدی دیگر
این مجموعه شامل ۳۱ قطعه است که در بین سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده است. اشعار این مجموعه را نمی توان به هیچ وجه با سه دیوان قبلی فروغ مقایسه کرد، چه از لحاظ ساختار زبانی شعر و چه از نظر محتوا. در واقع دوران شاعری فروغ با این مجموعه شروع می شود و این مجموعه را می توان تولد تازه شاعر در عالم شعر پنداشت.
قطعهی تقدیم نامهی کتاب (همه هستی من آیهی تاریکیست) که به «ابراهیم گلستان» تقدیم شده و خود بخشی از قطعهی «تولدی دیگر» است، خود حکایت ازتحولی بنیادین در شعر فروغ دارد. در این مجموعه اشعارش قابل اعتنا و ماندگاری می توان نشان داد. شاید برجسته ترین شعر این مجموعه را بتوان همین قطعهی"تولدی دیگر” دانست. قطعهی «به علی گفت مادرش روزی» نیز از نظر زبان وقالب، تجربهی تازه ای است و البته در ردیف اشعار قابل توجه این مجموعه. (خلیفه بناروانی:۱۳۸۱، ۲۹)
تولدی دیگر خبر از پیدایی اندیشه و نگاه تازه فروغ می دهد. در «عصیان» اشعار پایانی مجموعه انگار ذهن گرفتار وی خالی شده و اینبار، با نگاهی جدید به دنیا و مسایل اطراف آن مینگرد. در ایندوره، نگاه شاعر به محیط اطراف وسیعتر شده است و به فروغ در این مرحله تصویرگر واقعیتهایی شد که آنها را دریافته بود
آه زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم…
«زندگی از مجموعه عصیان»
«تولدی دیگر»، به بیان بسیاری از منتقدین آغازگر مرحله دوم حیات شاعر است. فروغ در این مجموعه، از نظر محتوا علاوه بر عشق، به مضمونهای اجتماعی و انتقادی نیز میپردازد و عاشقانه سرایی او در این دفتر، غالباً با رنگی از اندیشه و از اسارت در آمیزه ای از دردهای انسانی و اجتماعی همراه است.
پس چرا ستاره آرزو کنم؟
این ترانه منست
دلپذیر دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این
«روی خاک از مجموعه تولدی دیگر»
تولدی دیگر پنج قسمت دارد:
۱-شرح زندگانی به طور کلی
۲-زندگی خود شاعر
۳-مرور خاطرات کودکی ونوجوانی
۴-انسان: حیوان خاطره اندیش
۵-بازگشت به زمان حال وشرح زندگی خود که حرکتی مداوم بین گذشته و حال است.(شمیسا:۱۳۷۶،۱۵۰)
۳-۲-۵ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
پنجمین و آخرین کتاب شعر فرخزاد که آثار سه سال آخرعمر او را از سالهای ۴۲ تا ۴۵ دربر دارد. این کتاب، چه از نظر شکل و چه از نظر پختگی زبان و بیان اندیشه، بر پله ای والاتر و بالاترازتولدی دیگر قرارمی گیرد. کتابی تنها با هفت شعر، که هرکدام اوج تخیل و تفکر شاعر را نشان می دهد. تا آنجا که نمی توان از خود نپرسید که اگرفروغ زنده نمی ماند آیا می توانست از این حد فراتر رود یا نمی توانست؟
دراین مجموعه، شاعر موقعیت خود را در همان پنج، شش سطر اول کتاب ترسیم میکند.
و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
شعر فروغ در این مجموعه به ظاهر همچنان شخصی، درونگرا و رمانتیک است. در این اشعار سیمای زن در زمان شاعر، روابط خانوادگی حاکم بر جامعه آن دوره، چگونگی ارتباط بین دو نسل قدیم و جدید، دردها و آرزوهای مردم و دیگر مفاهیم اجتماعی و انسانی آن روزگار را میتوان دید. فروغ در این دوره زبان زنده و جاری در متن جامعه را کشف کرده و آن را با جامهای شاعرانه میپوشاند.
کسی به فکرگلها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باور کند که باغچه دارد می میرد
«دلم برای باغچه می سوزد»
۳-۳ اندیشه های فروغ
فکر و محتوای سروده های فروغ در سه کتاب اول،زنی که درگیر با مسائل سطحی و ظاهری پیش پاافتاده است، فراتر نمی رود. او به هیچ مسئله ای عمیقا نگاه نمی کند و نمی اندیشد و چون گزارشگر پرشتابی می ماند که عواطف و احساسات ابتدائی خویش را به سرعت و به راحتی منعکس می کند و در ابراز این احساسات، بی پرده و بی پروا سخن می راند. شاید سادگی شعر فروغ از این سرچشمه می گیرد که بین تجربیات روزمره و چیزی که او به صورت شعر در می آورد، فاصله ای وجود ندارد.
بیان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق وسختی های عشق، اشعاری خطاب به پسر یا شوهر، ارائه تصویری از خانه ای متروک و بی رونق که خانه خود شاعربعد از طلاق است و نیز شطح گونه هایی که نوعی عصیان وسرکشی در مقابل جامعه است از جمله محتواهای سه کتاب حوزه اول شاعری فروغ است. محتوای کتاب های دوره دوم (تولدی دیگروایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد) عبارت است از احساس مرگ، احساس تاریکی و شب اضطراب وپریشانی وعدم رابطه با دیگران و تلاش برای ایجاد این رابطه، یاد آوریهای دوران کودکی و آرزوی آمدن آن به خاطر صمیمیتی که در آن بود.
با تمامی حدیث نفس پرداز بودن،"فروغ در دو کتاب تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد از خود محوری بیرون می آید و با نگرشی تازه به اجتماع و مسائل مکرر آن نظر می کند."(کاشفی:۱۳۹۰، ۶)
فروغ در میان شاعران پس از نیما، تنها چهره ای است که با آثار دوران کمال خود “تولدی دیگر، وایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” به نگرشی وصناعتی ویژه دست می یابد و هردو رسالت فردی و اجتماعی شاعر واقعی را به انجام می رساند. او، با شناخت واقعیت های درونی وبیرونی خویش، زوال رابه عنوان درونمایه اصلی آثار کشف کرد و"خودسرایی” را به مثابه مهم ترین ویژگی صناعت وساختار شعرش پذیرفت. بدین گونه، فروغ توانست با بیان ویژگی های فردی خود، چهره اش را در شعر فراز آورد وبا تبیین واقعیت های دنیای پیرامون خویش، خصایص عصر و جامعه اش را ماندگار سازد وسرانجام، با آخرین آثارش، راه رسیدن به رهایی و فراتر رفتن از آن زوال وتباهی را نشان می دهد ومهمترین وظیفه هنر را به انجام می رساند. بنابراین آثار فروغ هم نشان دهنده پیوند و تأثیر و تأثر متقابلی است که همواره میان شعر و زندگی او وجود داشته، و هم آشکار کننده نگرش و صناعت ویژه ای که او به آن دست یافته است. از دیدگاهی دیگر برای شناخت فروغ فرایند تکاملی شعر او می توان آثار وی را، بر اساس ویژگی های شعری و چگونگی پیوندشان با فرهنگ وتاریخ به سه دوره فصل بندی کرد:
۱-دوره نخست که در برگیرنده آثار سه مجموعه «اسیر،دیوار و عصیان» است. این آثار به سبب تقلیدی بودن قالب (که بیشتر چاپاره است) وکلیشه ای بودن زبان وقراردادی بودن وزن، نمودار نا آگاهی فروغ ازفرهنگ پویای زمانه به ویژه، نگرش شعری نیماست و از نظرگاه سطحی و احساساتی غالب بر آن ها، مبین از خود بیگانگی تاریخی فروغ. بنابراین، این بخش از زندگی شعری فروغ را «دوران گمشدگی و ناآگاهی فروغ» می خوانیم.
۲-دوره دوم، دوره شعرهای «تولدی دیگر» است و مرحله ای که شاعرپای در مسیر تکاملی شعرش می نهد. خود ومحیط خود را می شناسد و پس از جستجو و تجربه بسیار، زبان و بیان و وزن، بالکل، صناعت و ساختار شعرش شکل می گیرد و به تشخص شعری می رسد. به همین سبب، این دوره را «دوران خودیافتگی و آگاهی فروغ» می نامیم.
۳-دوره سوم، دوره شعرهای پس از «تولدی دیگر» است ومرحله کمال یابی تجربه های شعری فروغ. در این دوره شاعر به فرانهاد تقابلی می رسد که همواره میان او وزوال حاکم بر دورانش وجود داشته است و او در برخورد با واقعیت، موفق به کشف نگاهی می شود که انسان وشاعر را به رهایی می رساند. به همین لحاظ، این مرحله را «دوران از خود گذشتگی و رهایی فروغ» می دانیم. (نیکبخت: ۱۳۷۹،۹-۷ )
“فروغ “در معنای حقیقی کلمه، یک شاعر بالفطره و راستین بود. فروغ خود می گوید: «حالا شعر برای من یک مسأله جدی است. یک جور جوابی است که باید به زندگی خودم بدهم. من همان قدر به شعر احترام می گذارم که یک آدم مذهبی به مذهبش.
به یک چیز دیگر هم معتقدم و آن “شاعر بودن ” در تمام لحظه های زندگی است. شاعر بودن یعنی انسان بودن. بعضی ها را می شناسم که رفتار روزانه شان هیچ ربطی به شعر ندارد، یعنی فقط وقتی شعر می گویند شاعر هستند. بعد تمام می شود. دومرتبه می شوند یک آدم تنگ فکر بدبخت حسود حقیر. خب، من حرفهای این آدمها را هم قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت می دهم و وقتی این آقایان مشت هایشان را گره می کنند وفریاد راه می اندازند، یعنی در شعرها ومقاله هایشان، من نفرتم می گیرد و باورم نمی شود که راست می گویند.»(شمیسا،۱۳۷۲: ۱۵).
فروغ به طور کلی ذهن و زبانی خاطره باز، گذشته گرا و احساساتی مآب دارد ودر واقع بهترین و موثرترین و مهم ترین شعر “فروغ” از برخی جهات منظومه “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” است. بسیار صمیمانه، تأثیر گذار مسأله دار…"فروغ ” در این شعر با زبانی ادبی فارسی امروز، با لحنی بسیار عاطفی ومؤثر (که تعریف کلام بلیغ است. بلاغت یعنی سخن مؤثر گفتن)، ماجرای شکست خود را درزندگی ومخصوصا در زندگی زناشویی و چگونگی جدا شدنش از مردی که دوستش دارد (ظاهرا شوهرش)، به صورت خاطره های پراکنده مرور می کند. و در حول وحوش این، به مطالب دیگری هم جسته وگریخته اشاره می کند (همان ۲۲).
او در این شعر حرف ها ودیدگاهایش را نسبت به زندگی به طور اعم و زندگی خصوصی و گذشته اش به طور اخص بیان می کند. شاید بتوان گفت که غالب سروده های دیگرش، قسمت هایی از عواطف ومفاهیم همین شعرند.
“فروغ ” عموما نسبت به مسائل اجتماعی دوره خود دیدی حساس و انتقادی دارد. یکی از درگیری های او با قوانین وعرفیات است که در مجموع به ضرر زنان است. او گاهی در مقام یک زن عاصی و سرکش و از طرفی روشنفکر که حاضر نیست به زندگی عادی ومظلومانه زن ایرانی تن در دهد، با قوانین وعرف درگیر می شود و این یکی از زمینه های اصلی شعر اوست. «در نامه ای که ۱۲ دی ۱۳۳۴ از اهواز به مجله نوشته است، می نویسد “آرزوی من آزادی زنان ایرانی وتساوی حقوق آنها با مردان است. من به رنج هایی که خواهرانم در این مملکت براثر بی عدالتی های مردان می برند کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن به کار می برم “(همان:۱۷۰)
اگر بخواهیم در یک کلام (شعر) فروغ رامعرفی کنیم باید این جمله “رضا براهینی “را واگویه کنیم که اگر چه اکثر شاعران مرد هریک سهمی از ظرفیت مردانگی خود را نشان داده و نقش بر دوش داشته اند. ولی “فروغ به تنهایی زبان گویای زن صامت ایرانی در طول قرن هاست، فرخزاد، انفجار عقده دردناک و به تنگ آمده سکوت زن ایرانی است “(خسروی، ۱۳۸۷: ۴)
۳-۴ زبان فروغ
صلاحیت حقوقی مرکز مشتمل بر:
الف: بستن قرارداد
ب: تملک و انتقال دارایی منقول و غیر منقول
ج: طرح هرگونه دعوای حقوقی، می باشد.
فصل دوم: صلاحیت مرکز
ماده ۲۶٫
رضایت طرفین به داوری تحت مقررات این کنوانسیون، در صورتی که به شکل دیگری مقرر نشده باشد، رضایت با در نظر گرفتن همه راه های دیگر می باشد. هر دولت متعاهد می تواند رضایت به داوری تحت مقررات این کنوانسیون را مشروط به مراجعه قبلی به مراجع اداری یا قضایی ]و عدم حصول نتیجه از آنها[ بنماید.
فصل چهار: داوری
قسمت اول: درخواست داوری
ماده ۳۶ .
۱ . هر کشور متعاهد یا هر تبعه کشور متعاهد که متقاضی رسیدگی داوری باشد، بایستی تقاضای کتبی خود را در این خصوص به دبیر کل بدهد که او هم یک نسخه از این تقاضا را برای طرف دیگری می فرستد.
۲ . درخواست بایستی حاوی اطلاعات در خصوص موضوع مورد اختلاف بین طرفین، هویت و تراضی ایشان به رسیدگی داوری بر طبق ((مقررات و آیین رسیدگی سازش و داوری)) باشد .
قسمت دوم: تشکیل دیوان
ماده ۳۷ .
۲ . الف: دیوان از یک داور منفرد یا هر تعداد غیر زوج داور منتخب به نحوی که طرفین موافقت بر آن داشته باشند، تشکیل خواهد شد.
ب: در صورتی که طرفین در مورد تعداد و نحوه انتخاب داوران به توافق نرسند، دیوان از سه داور تشکیل خواهد شد که یک داور به وسیله هر یک از طرفین و نفر سوم که رئیس دیوان خواهد بود، با توافق طرفین انتخاب خواهند شد.
ماده ۱ .
این کنوانسیون در مورد شناسایی و اجرای احکام داوری صادره در قلمرو دولتی غیر از دولتی که از آن تقاضای شناسایی و اجرای احکام مزبور شده است و ناشی از اختلافات بین اشخاص اعم از حقوقی یا حقیقی می باشد، اعمال خواهد شد. این کنوانسیون در مورد احکام داوری که در دولتی که از آن تقاضای شناسایی و اجرای آنها شده است، احکام داخلی محسوب نمی شود نیز اعمال خواهد شد.
ماده ۲ .
۱ . هر دولت متعاهد موافقت نامه ای کتبی را که به موجب آن طرف ها متعهد می شوند که کلیه اختلافات یا هر اختلاف موجود یا متحمل الوقوع بین خود را که مربوط به رابطه حقوقی مشخص اعم از این که قراردادی باشد، یا نباشد و مربوط به موضوعی باشد که از طریق داوری قابل حل و فصل باشد، به داوری ارجاع کنند، شناسایی خواهند کرد .
۲ . اصطلاح (موافقتنامهی کتبی) شامل شرط داوری در قرارداد با موافقتنامهی داوری امضاء شده توسط طرف ها یا گنجانده شده نامه ای مبادله شده با تلگراف های مخابره شده خواهد بود.
۳ . دادگاه یک دولت متعاهد در هنگام رسیدگی به دعاوی درباره موضوعی که طرف ها در مورد آن موافقتنامهای را در مفهوم این ماده منعقد کرده باشند، بنا به تقاضای یکی از طرف ها، آنها را به داوری ارجاع خواهد داد مگر اینکه رأی دهد که آن موافقتنامه باطل و کان لم یکن، بی اعتبار یا غیر قابل اجراست.
مستفاد از ماده ۴۵۵ به بعد ق.آ.دم و اصل ۱۳۹ ق.ا. و همچنین ماده ۱۶ ق.د.ت.ب و سایر قوانین داخلی ذکر شده که به صراحت با پذیرش نهاد داوری و قبول قاعده ((داوری پذیری)) و پذیرش این اصل در نظام حقوق ایران و به ویژه دین مبین اسلام و اختصاص آیات شریفه قرآن کریم بهعنوان قانون اساسی اسلام و روایات وارد شده از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) میتوان نتیجه گرفت شرط داوری اساساً شرطی صحیح می باشد، لکن قانونگذار بنا بر مصالحی درج شرط داوری در معاملات دولتی را منوط به رعایت و تشریفات قانونی که مهمترین و عمدهترین آن تأیید و تصویب هیأت وزیران و در شرایط خاص اطلاع و تصویب مجلس شورای اسلامی می باشد نموده است، که در فصل بعدی به صورت مفصل به آن خواهیم پرداخت .
فصل سوم
شرایط اعتبار داوری در معاملات دولتی و ضمانت اجرای آن
در ابتدا به مفهوم دولت، دستگاه ها یا شرکت های دولتی و سپس به موضوع قراردادهای دولتی می پردازیم. انجام معاملات، لازمه مهم هر فعالیت اقتصادی است، همانطوریکه اشخاص حقیقی (انسانها) مابین خود، قراردادهایی را منعقد میسازند، میان اشخاص حقوقی نیز ممکن است قراردادهایی در جهت اهداف مربوطه، منعقد گردد و از آنجا که این گروه از اشخاص، ذاتاً فاقد اراده میباشند، نمایندگان ایشان، معاملاتی را به حساب این اشخاص (شخص حقوقی) که از قبل وی نمایندگی دارند، انجام میدهند.
همانطورکه میدانیم شخص حقوقی از یک نظر نیز خود به دو قسم مهم تقسیم میشود: ۱) شخص حقوقی حقوق خصوصی ۲) شخص حقوقی حقوق عمومی.
الف) اشخاص حقوقی حقوق خصوصی: همان شرکتهای غیردولتی میباشند که یا تمام سرمایه آن متعلق به اشخاص حقوقی است و یا اینکه کمتر از ۵۰% سرمایه آن متعلق به دولت است که در این حالت نیز شرکت خصوصی محسوب میشود ولو اینکه قسمتی از سرمایه آن با نصاب فوق متعلق به دولت باشد. این شرکتها را قانون تجارت ایران در ماده ۲۰ بر هفت قسم احصاء نموده است که عبارتند از:
۱) شرکت سهامی که شامل (شرکت سهامی عام و شرکت سهامی خاص) میباشد.
۲) شرکت با مسئولیت محدود.
۳) شرکت تضامنی.
۴) شرکت مختلط غیرسهامی.
۵) شرکت مختلط سهامی
۶) شرکت نسبی.
۷) شرکت تعاونی تولید و مصرف.
ب) اشخاص حقوقی حقوق عمومی: همانطورکه از نامش پیداست مربوط به عموم مردم جامعه است و با حاکمیت مرتبط است. این گروه از اشخاص، جنبه دولتی داشته و عبارتند از:
۱- دولت به مفهوم اخص کلمه که عظیمترین و حجیمترین شخص حقوقی موجود است (مجموعه هیأت دولت).
۲- وزارتخانههای متبوع دولت.
۳- مؤسّسات و شرکتهای دولتی متبوع وزارتخانهها.
سه مورد فوق همه در طول هم بوده و در نهایت به خود دولت ختم میشود.
موضوع را با این سؤال شروع میکنیم که دولت چیست؟ و چگونه میتوانیم دستگاه های دولت را شناسائی کنیم؟ دوم اینکه اگر دولت شخصیت حقوقی دارد، این شخصیت از کجا ریشه گرفته و بهعبارتی دیگر ((شخصیت حقوقی دولت)) به چه معنا است؟
باتوجه به جنبه حقوقی بحث کوشش خواهد شد تا به یاری آنچه در قوانین ایران درباره دولت آمده، قلمرو این مفهوم روشن شود. پیش از پرداختن به این بررسی، یادآوری می کنیم گاهی اوقات در نوشته های حقوقدانان واژه حکومت را بهجای دولت و واژه دولت را بهجای کشور یا مملکت به کار برده اند که بیگمان نادرست و نادقیق است. در حالیکه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به روشنی و دقت کشور و دولت بهجای خود بهکار رفته است. میتوان گفت دولت، حکومت میکند ولی دولت، حکومت نیست. در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آنگاه که سخن از ((شیوه حکومت در اسلام)) است منظور نظام سیاسی است نه دولت و بازهم واژه ((حکومت)) که در اصلهای ۱۷۵ و ۱ قانون اساسی بهکار رفته غرض نظام سیاسی است و نه دولت. یادآوری میکنیم که واژه حکومت یک بار نیز در اصل ۴۵ ق.ا. آمده که ناروشن است و میتواند به مفهوم نظام سیاسی، حاکمیت و دولت با هم باشد.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی پیش از باز نگری در سال ۱۳۶۸ واژه های ((قوه مجریه)) و ((دولت))، بهگونهای بهکار رفته بود که دو مفهوم مختلف را میرساند. چنان که در اصل ۱۱۳ منسوخ اعلام شده بود که ریاست قوه مجریه با رئیس جمهور است و در اصل ۱۳۴ آمده بود که ((ریاست هیأت وزیران و دولت)) با نخست وزیر است. در حالیکه قوه مجریه و دولت یکی است. با این همه، چند بار و پس از اصلاح در قانون اساسی اصطلاح ((هیأت وزیران)) و ((هیأت دولت)) در کنار هم بهکار رفته که نادقیق است. زیرا اگر هیأت وزیران، هیأت دولت نیست، پس چیست؟ در اصل ۵۷ قانون اساسی اعلام شده که ((قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: ((قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه…))، با اینکه عنوان فصل نهم قانون اساسی نیز ((قوه مجریه)) است ولی نام قوه مجریه فقط ۵ بار در اصول ۵۷، ۵۸، ۶۰، ۱۱۳، ۱۷۰ آمده است. در حالی که که نام ((دولت)) ۲۴ بار در اصول ۳، ۸، ۱۱، ۱۴، ۲۱، ۲۸، ۲۹، ۳۰، ۳۱، ۴۱، ۴۲، ۴۳، ۴۴، ۴۹، ۷۹، ۱۲۹، ۱۳۸، ۱۳۹، ۱۴۱، ۱۴۷، ۱۵۱، ۱۵۵، ۱۷۰، ۱۷۱، آمده است.
بیگمان ((دولت)) در این اصلهای یاد شده جز در یک مورد، به مفهوم و معنای قوه مجریه بهکار رفته است. این یک مورد مربوط به اصل ۴۲ قانون اساسی است. که میگوید: ((اتباع خارجه میتوانند در حدود قوانین به تابعیت ایران در آیند و سلب تابعیت اینگونه اشخاص در صورتی ممکن است که دولت دیگری تابعیت آنها را بپذیرد یا خود آنها درخواست کنند)). ولی در این اصل نیز مفهوم ((دولت دیگری)) میتواند به مفهوم ((قوه مجریه)) یا ((کشور)) هم باشد. یعنی ((…کشور دیگری تابعیت آنان را بپذیرد…)) با نگاه سیاسی و حقوقی، کشور در اینجا رساتر و دقیقتر از دولت است.
واژه ((کشور)) نیر دست کم ۲۹ بار در اصلهای ۳، ۶، ۹، ۱۷، ۴۱، ۴۴، ۵۲، ۵۴، ۵۵، ۶۳، ۶۸، ۶۹، ۷۲، ۷۶، ۷۸، ۸۴، ۸۴، ۸۵، ۸۹، ۱۰۳، ۱۰۷، ۱۱۰، ۱۱۳، ۱۴۵، ۱۴۶، ۱۵۱، ۱۶۱، ۱۷۶، ۱۷۷، آمده است. چنانکه میبینیم واژه های ((کشور)) و ((دولت)) در قانون اساسی به دقت در جای خود بهکار رفته است. یعنی دولت به مفهوم قوه مجریه و یکی از ((قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران یا یکی از قوای حاکم در کشور ایران بهکار رفته است. کشور واقعیت گستردهتر و بزرگتری بوده که در برگیرنده خاک یا مرزهای مشخص، مردم (ملت) و قوای حاکم (قوه مقننه، قوه قضائیه و قوه مجریه) است. واژه کشور، مردم و ملت و به ویژه دولت صدها بار بیرون از قانون اساسی، در قوانین عادی و تصویبنامهها و آییننامهها آمده است. با این همه در قوانین عادی نیز همانند قانون اساسی از دولت تعریف نشده است. از جمله:
الف: قانون بودجه سال ۱۳۴۴ و آیین نامه اجرای قسمت اول تبصره ۲۹ همین قانون یکی از متنهای دقیق قانونی است که از دولت چنین تعریف میکند: ((منظور از دولت و مؤسسات وابسته به دولت عبارت است از کلیه وزارتخانهها و مؤسسات وابسته به دولت و همچنین مؤسسات بازرگانی و انتفاعی به شرح فهرست ضمیمه که در این آئیننامه به نام سازمانهای دولتی خوانده میشود)) و تبصره یک همین ماده میافزاید ((سازمانهای دولتی که بعد از تصویب بودجه سال ۱۳۴۴ در کشور ایجاد شده و یا خواهند شد نیز مشمول این آییننامه خواهد بود)) آن چه که در این متن قانونی اهمیت دارد، تأکید قانونگذار روی عبارت ((بهشرح فهرست ضمیمه)) و سازمان های دولتی که… بعداً ایجاد شده یا خواهند شد))، است که نشان دهنده این نکته است که سازمانهایی دولتی هستند که نامشان در فهرست پیوست این قانون بودجه آمده یا در قوانین بعد خواهند آمد. یعنی ریشه پیدایی آن چه که ((سازمانهای دولتی)) نامیده میشود، در تصمیم قانونگذار است.