الف- گسیختگی خانواده بر اثر طلاق یا متارکه
ب- گسیختگی خانواده بر اثر فوت همسر
۴) خودداری ارادی
۵) خودداری غیرارادی (به علت بیماری، جدایی موقت ولی غیرقابل اجتناب)
۶) فراوانی آمیزش جنسی:
ب: متغیرهایی که بر حاملگی زنان موثرند (متغیرهای حاملگی):
۷) باروری یا ناباروری (متاثر از علل ناخواسته و غیرارادی)
۸) کاربرد یا عدم کاربرد وسایل جلوگیری از حاملگی:
الف- وسایل شیمیایی یا مکانیکی
ب- سایر وسایل، ابزارها و رویه ها
۹) بارآوری یا نابارآوری (متاثر از علل مثل عقیمی، اقدامات پزشکی و غیره)
ج: متغیرهایی که بر وضع حمل موفقیتآمیز موثرند (متغیرهای وضع حمل):
۱۰) سقط جنین حاصل از علل غیرارادی
۱۱) سقط جنین حاصل از علل ارادی
همانطور که ملاحظه می شود الگوی متغیرهای بینابینی دیویس و بلیک، سه مرحله برای باروری مطرح می کند، که هر کدام از متغیرهای مختلف، در یکی از این مراحل بر رفتار باروری موثر واقع می شوند. مرحله اول مربوط به متغیرهای تاثیرگذار بر آمیزش جنسی و در معرض مقاربت قرار گرفتن زنان است. مرحله دوم مربوط به متغیرهای تاثیرگذار بر انعقاد نطفه و حامله شدن زنان میباشد. مرحله سوم از مراحل سه گانه الگوی دیویس و بلیک را متغیرهای موثر بر وزن حمل تشکیل می دهند. هر کدام از متغیرهای مطرح شده در مراحل سه گانه فوق، میتوانند به نحوی عمل کنند که موجب افزایش یا کاهش زاد و ولد شوند. در نتیجه سطح زاد و ولد جامعه توسط ارزشها و معیارهای فرهنگی مربوط به این متغیرها تعیین می شود (ویکز، ۱۳۷۸).
۳- ۲- ۲- نظریه منابع
بر اساس این نظریه هر چه یک موقعیت منابع چندگانه برای یک شخص فراهم نمایید، وابستگی شخص به آن موقعیت بیشتر خواهد شد. بر اساس اصل دیگر هرچه ارزش پاداشهای دریافت شده به وسیله یک شخص در یک موقعیت بیشتر باشد وابستگی به آن موقعیت بیشتر خواهد شد. از آن جا که استفاده از وسایل جلوگیری پاداشهای مختلف برای زنان فراهم مینماید؛ تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه میباشد کارآیی وسایل جلوگیری از بارداری بستگی به ارزشی دارد که زنان برای استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری قائل هستند.
بدیهی است که ارزش هر یک از انواع وسایل جلوگیری متفاوت بوده و طبیعی است که در این شرایط نگرش و تمایل زنان نسبت به هر یک متفاوت باشد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که تمایل به استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری توسط زن ممکن است تحت تاثیر کارایی انواع وسایل جلوگیری، عدم تمایل به استفاده از وسایل جلوگیری به علت عدم دسترسی به آنها، مشکلات و نارضایتیهای که در اثراستفاده از وسایل جلوگیری از بارداری توسط زنان ایجاد می شود قرار گیرد (کلانتری، ۱۳۷۸).
۳- ۲- ۳- دیدگاه عرضه و تقاضا
این دیدگاه نیز توسط اقتصاددانی به نام ریچارد استرلاین[۱۳] مطرح شده است. تز اساسی مدلی از جامعه را ترسیم می کند که در آن تغییرات اقتصادی و جمعیت شناختی با هم در رابطهاند.
بر اساس این دیدگاه اگر مرگ و میر بالا باشد تعداد بچههای زنده کم شده و در نتیجه ممکن است عرضه فرزندان با تقاضا برای داشتن فرزند مساوی شود و در چنین شرایطی نیازی به تنظیم خانواده و کنترل موالید وجود ندارد اما اگر عرضه و تقاضا تجاوز کند خواه به خاطر افزایش بقای کودکان و یا به خاطر افزایش هزینههای فرزندان، در این شرایط زوجین ممکن است از برخی روشهای تنظیم خانواده استفاده کنند و تصمیم برای تنظیم خانواده بر پایه پذیرش زوجین از هزینه های مالی و اجتماعی آن است یعنی این که به خاطر عوامل و وسایل مالی و یا برخی ممنوعیتهای اجتماعی، زوجین ممکن است از وسایل جلوگیری از بارداری استفاده نکنند.در زمینه این که هزینه های فرزندان چه چیزی میتواند باشد. گری برگر ایدهای را مطرح کرده که در آن بچهها به عنوان کالاهایی در نظر گرفته میشوند که والدین برای به دست آوردن آنها در رقابت با خرید دیگر کالاها و اجناس قرار میگیرند. عقیده ایشان بر این است که خانوادههای طبقات بالای جامعه در معرض فرصتهای بیشتری برای خرید کالا (پولی) و درگیر شدن در فعالیتهای وقت گیر قرار دارند و اگر قصد داشته باشند که تعداد بچههای مطلوب داشته باشند سایر تمایلاتشان بایستی محدود شود. بطور کلی تاکید این دیدگاه بر روی محاسبه هزینه- سود بر تنظیم خانواده و کنترل باروری است.
۳- ۲- ۴- نظریه جریان ثروت بین نسلی
کالدول[۱۴] در قالب نظریه جریان ثروت بیننسلی به تلفیق مفاهیم تقاضای اقتصادی برای فرزندان و اشاعه فرهنگی ایدهها و ارزشهای غربی که در نهایت تعیینکننده این تقاضا هستند پرداخت. جریانهای ثروت در معنای تمام پولها، کالاها، خدمات و تعهداتی است که یک فرد برای دیگری فراهم میکند. از نظر کالدول برای درک گذار باروری باید به ماهیت جوامع توجه کرد. او دو دسته جوامع را با دو ساختار خانوادگی متفاوت از هم تفکیک میکند که تفاوت آن ها اساساً در جهت جریان ثروت بین نسلها میباشد. به باور کالدول یک ارتباط مستقیم بین ساختار خانواده و باروری وجود دارد. در جوامع سنتی که در شرایط باروری طبیعی بسر میبرند، فرزندان منافع اقتصادی دارند. جریانهای ثروت رو به بالا و از نسلهای جوانتر به نسلهای سالخوردهتر است. در نتیجه، والدین به کمیت فرزندان اهمیت میدهند. در جوامع جدید مبتنی بر اقتصاد مدرن، فرزند دارای بار اقتصادی برای خانواده است. بنابراین، فرزندان ارزش پایینی از نظر اقتصادی برای والدین دارند. ساختار خانواده بر حسب جریانهای نزولی ثروت سازمان یافته است. در نتیجه، والدین بیشتر به کیفیت فرزندان توجه میکنند. برخلاف جوامع سنتی، در مورد اخیر باروری در شرایط کنترلشده است.
بر اساس این نظریه، در همه جوامع تصمیمهای باروری پاسخهای عقلانی اقتصادی به جریانهای ثروت خانوادگی است. در جوامع سنتی، داشتن تعداد زیادی کودک زنده یک نوع تصمیم اقتصادی عقلایی است، زیرا هر کودکی که به خانواده اضافه میشود باعث افزایش ثروت والدین، امنیت دوران سالخوردگی و رفاه اجتماعی و سیاسی میشود. در جوامع با جریانهای ثروت نزولی، تصمیم عقلانی از نظر اقتصادی این است که هیچ بچهای نداشته باشید. به نظر کالدول گذار از یک رژیم باروری طبیعی به یک رژیم باروری کنترل شده به وسیله معکوس شدن جریان ثروت صورت میگیرد. این وضعیت زمانی پیش میآید که در جریان نوسازی نظام خانواده از شکل گسترده به خانواده هستهای تغییر شکل دهد و در نتیجه روابط عاطفی و اقتصادی میان نسلها ضعیف شود. در این شرایط چون والدین هستند که باید ثروت خالص را به فرزندان انتقال دهند، بنابراین ترجیح میدهند فرزندان کمتری داشته باشند. کالدول هستهای شدن خانواده را پیششرط معکوس شدن جریان انتقال ثروت میداند که به نظر میرسد نوسازی و توسعه اقتصادی و اجتماعی مقدم بر آن باشد. در واقع، کالدول تغییر شکل خانواده، معکوس شدن جریان ثروت و کاهش باروری را به وسیله نیروهای فرهنگی و اقتصادی تبیین میکند. به این ترتیب، میتوان گفت اساس نظریه کالدول تغییر ارزشها و منافع اقتصادی فرزندان است. به طور کلی، کالدول پنج مکانیزم کاهش نیروی کار بالقوه فرزندان، افزایش هزینههای آموزشی فرزندان، افزایش اهمیت سرمایهگذاری برای فرزندان، تغییر فرهنگی و توسعه ارزشهای طبقه میانی غرب در زمینه خانواده هستهای فرزندمحور را باعث کاهش میزان باروری میداند. نظریه جریانهای ثروت نظریهای بینظیر در گسترش تعریف از انتقال بیننسلی در سرتاسر جریان زندگی و ارتباط دادن مستقیم تغییر نظامهای ارزشی راجع به انتقالهای بیننسلی ثروت با گذار باروری است.
۳- ۲- ۵- نظریه افزایش جمعیت
پیروان این گروه بر این باورند که امکانات طبیعت و کره زمین برای تغذیه و تامین وسایل زندگی افراد بشر نامحدود و یا لااقل بسیار وسیع است. بنابراین از افزایش جمعیت نباید بیم داشت، بلکه برعکس باید باتوجه به مزایا و محاسنی که این امر می تواند به دنبال داشته باشد از آن استقبال کرد. به طور کلی اکثر ادیان و به ویژه ادیان الهی، طرفدار افزایش نفوس بوده و تکثیر اولاد را تشویق و جلوگیری از آن را غالباً نهی می کنند (کتابی، ۱۳۸۷). اما به نظر میرسد دیدگاه اسلام چیز دیگری است. دین اسلام، از طرفی، به آیات و احادیثی اشاره میکند که موافق تشکیل خانواده و افزایش موالید است که از این طریق تاکید عمدهای بر شکل گیری خانواده و تولید مثل به عنوان وسیلهای برای تضمین بقاء و تداوم نسل انسانی دارد. از طرف دیگر، آیات و احادیثی نیز وجود دارد که به طور ضمنی جلوگیری از حاملگی را جایز دانسته است. برای مثال موضوع شیر دادن مادر به بچه به مدت دو سال مورد تاکید قرار گرفته است. از آنجا که حاملگی موجب قطع شیر مادر می شود، میتوان استنباط کرد که عمل به توصیههای قرآنی می تواند در ایجاد فاصلهگذاری مناسب بین موالید موثر افتد. در این زمینه همچنین میتوان به جهتگیری موافق فرهنگ اسلامی در زمینه استفاده از وسایل جلوگیری از حاملگی از جمله روش نزدیکی منقطع اشاره کرد که در قوانین فقهی اسلامی مجاز شمرده شده است (میرزایی، ۲۰۰۴).
۳- ۲- ۶- نظریه مخالفان افزایش جمعیت
پیروان این نظریه، افزایش جمعیت را به عنوان یک واقعیت پدیدهای انکارناپذیر دانسته و در عین حال بر این باورند که میتوان با بهره گرفتن از روشهای پیشگیری از حاملگی از افزایش بیرویه آن جلوگیری کرد و از این طریق جامعه را از پیامدهای سوء عدم تعادل میان رشد جمعیت و رشد اقتصادی برحذر داشت. این گروه نه تنها افزایش جمعیت را باعث توسعه و پیشرفت جوامع نمیدانند بلکه حتی آن را مانع توسعه نیز میدانند. آنها میگویند تجربه تاریخ نشان داده است که هر زمانی کمیت بر کیفیت غلبه کرده، پیشرفت مادی و اجتماعی جوامع متوقف شده است (بهنام، ۱۳۴۸).
۳- ۲- ۷- نظریه حد مطلوب جمعیت
نظریه حد مطلوب جمعیت نخستین بار به طور رسمی طی سالهای ۱۸۶۵-۱۸۱۰ توسط کارل وینکل[۱۵] پروفسور آلمانی مطرح شد. او ملتهای جهان را به سه گروه ملتهای کمجمعیت، ملتهای پرجمعیت و ملتهای با جمعیت متناسب تقسیم کرد. نامبرده بر این باور است که بایستی در دفع دو خطر کوشید: زیادی جمعیت و کمی جمعیت و میان این دو حد است که میتوان تصوری از تعادل و یا وضعی متناسب و منطقی داشت (تقوی، ۱۳۸۲).
افلاطون تعداد و سکنه جمهوری ایدهالی خود را دقیقا ًمشخص کرد (آن را مقدار ۵۰۴۰ نفر در نظر گرفتهاست) او میگفت چنین جمعیتی می تواند نیازمندیهای جامعه را به هنگام جنگ برآورد و اجرای درست بخش زمینها و نظام مالیاتها را عملی سازد. وی درباره ثابت نگه داشتن شمار مردم یک شهر به یک میزان میگوید: تعداد زناشوییها را به تشخیص زمامداران واگذار خواهیم کرد و تا آنجا که شدنی است با توجه به مرگ و میر و جنگ و بیماریها و پیشامدهای همانند دیگر شمار مردم شهر را به یک میزان نگه دارند (کلانتری، ۱۳۶:۱۳۷۸).
۳- ۲- ۸- تئوری تغییر و پاسخ جمعیتی
تئوری تغییر و واکنش جمعیتی توسط دیویس[۱۶] به عنوان یک مقدمه نه به عنوان یک راه حل برای تئوری انتقال جمعیتی مطرح شد. توجه دیویس به علل رشد جمعیت، بر اساس فرضیاتی است که او آنها را به عنوان علل اصلی رشد جمعیت میداند. مشکل اساسی تلاش های دیویس مربوط به موضوع محوری تئوری انتقال جمعیت بود. دیویس یک سوال در تئوری خود مطرح می کند و آن این است که چگونه کاهش مرگ و میر منتهی به کاهش باروری می شود؟ برای پاسخ به این سوال، دیویس این سوال را پرسید که به هنگام کاهش مرگ و میر چه اتفاقی میافتد؟
پاسخ این است که بیشتر بچهها تا بزرگسالی باقی میمانند در حالی که فشار بزرگی بر خانواده وارد کرده و افراد برای رهایی از این فشار مجبور به سازماندهی دوباره زندگیشان میشوند این واکنش مردم نسبت به تغییر جمعیتی میباشد. باید دانست که واکنشهای آنها بر حسب هدفهای فردی است نه اهداف ملی، و به ندرت آنچه که دولت میخواهد اتفاق میافتد. اگر اعضای یک جامعه آماده دریافت روش رفتاری خاص نباشند، به آن روش رفتار نخواهند کرد.
دیویس پیشنهاد کرد که قویترین انگیزه برای محدود کردن خانواده ترس از فقر یا اجتناب از رنج آن چنان که مالتوس[۱۷] بحث میکرد نیست. بلکه چشمانداز موفقیت بیشتر است که اغلب مردم را برمیانگیزد تا تعداد فرزندان کمتری داشته باشند. او در نهایت تاکید می کند که حداقل تمایل برای بقاء نسبی فرد در جامعه ممکن است باعث جلوگیری از داشتن فرزند زیاد شود.
۳- ۲- ۹- نظریه مبادله
انتخاب نظریه مبادله برای موضوع مورد تحقیق به این دلیل است که دو انگاره واقعیت اجتماعی (شبکه یا ساخت شبکه ای) و انگاره رفتار اجتماعی (رفتار مبادلهای) را به هم پیوند میزند. از طرف دیگر این تئوری یکی از مسائل بحثبرانگیز جامعه شناسی را که شکاف بین سطح خرد و کلان است را حل میکند. به این ترتیب که ماهیت واحدها میتوانند خرد و کلان باشند. کنشگر می تواند یک فرد یا یک واحد جمعی باشد که قابلیت تقویت از محیط را دارد. واحدها می تواند اشخاص فردی یا واحدهای پیوستهای مثل گروه ها، سازمانها و ملتها باشند.
امرسون[۱۸] بنیانگذار این تئوری سه پیشفرض اساسی برای نظریه مبادله قائل است که عبارتند از:
الف: کسانی که از رویدادها نفع میبرند، گرایش به کنش معقولانه در جهت وقوع آن رویداد دارند.
ب: انسانها سرانجام از رویدادهای رفتاری دلزده میشوند چنان که این رویدادها به تدریج خاصیت خود را از دست می دهند.
ج: منافعی که انسانها از رهگذر فراگردهای اجتماعی بدست میآورند بستگی به منافعی دارد که آنها می توانند در مبادله ارائه کنند.
بر اساس یکی از این اصول هر چه یک موقعیت، منابع چندگانه پاداش برای یک شخص فراهم نماید، وابستگی شخص به آن موقعیت بیشتر خواهد شد. بر اساس اصل دیگر، هر چه ارزش پاداشهای دریافت شده به وسیله یک شخص در یک موقعیت بیشتر باشد، وابستگی شخص به آن موقعیت بیشتر خواهد شد.
از آن جا که استفاده از وسایل جلوگیری پاداشهای مختلفی را برای زوجین فراهم مینماید تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه میباشد. کارایی وسایل جلوگیری از بارداری بستگی به ارزشی دارد که زوجین برای وسایل جلوگیری از بارداری قائل هستند. بدیهی است که ارزش هر یک از انواع وسایل جلوگیری متفاوت بوده و طبیعی است که در این شرایط نگرش و تمایل زوجین نسبت به هر کدام متفاوت باشد که در جای خود قابل بررسی است.
بنابراین اصل میتوان نتیجه گرفت که تمایل به استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری توسط زوجین ممکن است تحت تاثیر عوامل زیر باشد: کارایی انواع وسایل جلوگیری، عدم تمایل به استفاده از وسایل جلوگیری به دلیل عدم دسترسی به آنها، مشکلات و نارضایتیهایی که در اثر استفاده از وسایل جلوگیری از باروری توسط زوجین ایجاد میشوند.
۳- ۳- چارچوب نظری مورد استفاده
چارچوب نظری، راهنمای اصلی پژوهشگر در ارائه مدل، فرضیات، تدوین پرسشنامه و تبیین علی متغیرهای مورد مطالعه میباشد. انتخاب چارچوب نظری علاوه بر آن که اجازه میدهد پرسش آغازی را از نو فرمول بندی یا به صورت دقیقتری بیان کنیم، به عنوان شالودهای برای ارائه فرضیههایی بکار میرود که به اعتبار آنها محقق پاسخ منسجمی به پرسش آغازی خواهد داد. در چارچوب نظری، با توجه به جامعه و موضوع مورد مطالعه، باید نظریهای انتخاب شود که مدل ارائه شده توسط آن، بیشترین قدرت تبیینکننده را برای حل مسئله داشته باشد. در واقع، بر پایه چارچوب نظری است که محقق زاویه نگرش و دید خود را نسبت به یک پدیده روشن میسازد (لهسائیزاده، ۲۳:۱۳۸۵).
برخی از اصولیین با بیانی موجز و رسا درخصوص دلالت نهی در معاملات گفتهاند[۸۲۸] «نهی در معاملات به دو شکل است. اول اینکه نهی با انگیزه بیان ممنوع بودن شیء منهیّ عنه یا با انگیزه مشابه مطرح باشد. دوم آنکه انگیزه نهی ردع و زجر درخصوص متعلَّق نهی (بهخاطر مبغوض بودن آن) باشد. نهی در قالب شکل اول که خارج از بحث ما است بدون شک دلالت بر فساد هم می کند چراکه «لدلاله النهی علی اعتبار عدم المانع فیها، فتخلّفه تخلّف للشرط المعتبر فی صحتها». اما درخصوص شکل دوم دو حالت قابل تصوّر است. نخست نهی از ذات سبب مانند نهی از بیع حین نداء نماز جمعه و دوم نهی از نفس وجود معامله مانند نهی از خرید و فروش مصحف (قرآن کریم). نهی اول دلالت بر فساد و بطلان معامله نمیکند؛ چراکه بعد از آنکه بیع جمیع شروط معتبر را داشت نه عقلاً و نه عرفاً منافاتی میان مبغوض بودن چنین عقدی و مورد امضای شارع بودن آن قرار ندارد. اما درخصوص نهی دوم یعنی نهی از مسبب عدهای از علماء گفتهاند چنین نهیی موجب فساد و بطلان است.
ایشان سپس در قسمت نهایی بحث، درخصوص این مسأله میگویند دلالت نهی بر فساد اصولاً وقتی مطرح است که شرایط معامله اعم از شرایط متعاملین و عوضین فراهم باشد و نهی صرفاً دلالت بر مبغوض بودن منهیّعنه داشته باشد. دراینجا مسأله به این شکل مطرح می شود که آیا این مبغوض بودن منافاتی با صحت معامله دارد یا خیر؟ اما اگر نهی مستلزم اعتبار شرطی از شرایط متعاقدین، عوضین یا خود عقد باشد مثل نهی از معامله با سفیه و مجنون و صغیر که دلالت بر اعتبار رشد، عقل و بلوغ دارد و… ، بدون شک چنین نهیی در کل موارد مقتضی فساد و بطلان است و درواقع به شکل نخست نهی برمیگردد «و هو ما کان النهی بداعی الارشاد الی اعتبار شیء فی المعامله» و چنانکه گذشت این مسأله خارج از بحث ما (دلالت نفس نهی بر صحت و بطلان معامله) است.[۸۲۹]
چنانکه دیدیم صرف نهی در معاملات نمیتواند مثبِت حکم وضعی بطلان باشد. بنابراین صرف آیه «لا تأکلوا اموالکم… » نمیتواند مثبِت بطلان و یا خیار باشد. شاید گفته شود اگر این تقریر را بپذیریم آنگاه چگونه میتوان استناد فقها به این آیه را درخصوص بطلان توجیه و تحلیل کرد؟ در پاسخ باید گفت فقها نهتنها برای اثبات بطلان معاملاتی که در آنها رضایت وجود ندارد، تنها به این آیه استناد نکرده اند، بلکه ایشان در استناد از جمله به این آیه، اشارت بهدلالت نهی بر بطلان در شکل نخست داشته اند.
توضیح آنکه برای صحت هر معامله ای شرایطی لازم است. برخی از شرایط مربوط به متعاقدین میباشد و برخی دیگر به عوضین و یا حتی خود عقد ارتباط دارد. لزوم قصد و لزوم رضا از جمله شرایطی است که به دلایل متعددی برای تحقق عقد لازم میباشد. قاعده العقود تابعه للقصود که تفصیل آن گذشت از جمله ادلّهای است که درخصوص بطلان اعمال حقوقیی که در آنها قصد وجود ندارد به آن استناد می شود. درخصوص رضا نیز چنانکه دیدیم رضا یا وجود ندارد یا از وجودی ناقص برخوردار است. در صورت نخست اگر بعد از انعقاد معامله، مانند معامله فضولی یا معامله صغیر ممیّز، رضای معتبر (رضای اصیل یا ولی صغیر) به انشای سابق ملحق نشود، معامله بهخاطر فقدان رضایت از میان میرود. در مورد رضای ناقص هم که ما قائل به جعل خیار فسخ شدیم، اگر ذیالخیار حق فسخ خود را اعمال کند بهمنزله این است که به معامله واقعه رضایت نداده است و لذا معامله با فسخ باطل می شود. نهایت دلالتی که آیه «لا تأکلوا اموالکم… » دارد نهی از معاملات بدون رضایت است.
چنانکه گذشت و نیز خواهیم دید این نهی صرفاً بهمنزله مبغوض بودن معاملات بدون رضایت نیست و بلکه حکم بطلان را نیز درپیدارد. البته ما حکم خیار فسخ و عدم نفوذ را در معاملاتی که از رضایی مخدوش یا مفقود بهرهمند هستند، مستقیماً از این آیه استخراج نمیکنیم. ممکن است ایراد شود پس چرا و چگونه فقها درخصوص خیاراتی مانند خیار غبن به این آیه استناد میجویند؟ با بررسی آراء و اقوال فقها درخصوص این مسأله باید بتوان به این سؤال پاسخ داد.
علّامه حلّی در تذکره الفقها میفرمایند «سبب ثبوت الخیار للمغبون عند علمائنا و به قال مالک و احمد لقوله(ع) «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» و لقوله تعالی «إلّا أن تکون تجاره عن تراضٍ منکم» و معلوم أن المغبون لو عرف الحال لم یرض».[۸۳۰] علّامه دو شرط را برای تحقق خیار غبن لازم میداند؛ نخست «عدم العلم بالقیمه وقت العقد» و دوم «الزیاده و النقیصه الفاحشه». درهرحال علّامه جهت اثبات خیار غبن به این آیه استناد جسته است.
صاحب جواهر بعد از ذکر مدارک این خیار، از جمله به این آیه شریفه اشاره می کند و میفرماید «و فی الجمیع نظر، ضروره حصول التراضی و الّا کانت المعامله باطله، لا أن فیها الخیار و عدمه علی تقدیر العلم لو سلم… ».[۸۳۱]
شیخ مرتضی انصاری بعد از نقل استنادِ علّامه حلّی به این آیه برای اثبات خیار، در توجیه نظر علّامه میگوید «ان رضا المغبون بکون ما یأخذه عوضاً عما یدفعه مبنی علی عنوان مفقود و هو عدم نقصه عنه فی المالیه… ». درواقع صاحب مکاسب رضای مغبون را در گروی وصف تساوی مالی عوضین دانسته است که درصورت احراز عدم این وصف (وصف تساوی)، کاشف بهعمل می آید که وی راضی به آن معامله نبوده است.[۸۳۲] این وصف تساوی و عنوان مفقود تنها بهمنزله یک وصف از صفات مبیع است و لذا «لم یکن تبیّن فقده کاشفاً عن البطلان البیع، بل کان کسائر الصفات المقصوده التی لا یوجب تبیّن فقدها الّا الخیار». علت این خیار هم خلاصی از لزوم معاملهای است که مغبون به آن راضی نمی باشد.
ایشان در ادامه میفرمایند بنابراین، آیه دلالت بر عدم لزوم عقد می کند و لذا اگر طرفین درخصوص عوض نامساوی توافق و تراضی کردند بهخاطر محتوای حکم معامله فضولی و اکراهی مانند رضای سابق است. شیخ مرتضی انصاری سپس سه ایراد بر این توجیه خود برای کلام علّامه، وارد می کند.
۱- وصف تساوی نمیتواند یک عنوان باشد بلکه تنها می تواند در حد یک انگیزه (داعی) تلقّی شود که تخلّف از آن هیچ اثری ندارد.
۲- گاهی اوقات این وصف حتی انگیزه هم نمیتواند باشد؛ مانند آنجا که فرد مبیعی را صرفنظر از اوصاف آن میخواهد ولو آنکه آنرا به چندین برابر قیمت واقعیش ابتیاع کند.
۳- حتی اگر وصف مذکور را بهمنزله یک قید بدانیم درصورتی تخلّف از آن موجب خیار است که آن وصف در متن قرارداد قید شود. شیخ سپس میگوید بهتر بود علّامه به قسمت نخست آیه «و لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» استناد میجست و نه به قسمت دوم «إلّا أن تکون تجاره عن تراضٍ منکم»، چراکه «أن أکل المال علی وجه الخدع ببیع مایسوی درهما بعشر، مع عدم تسلّط المخدوع، بعد تبیّن خدعه، علی ردّ المعامله و عدم نفوذ ردّه أکل مال بالباطل، أما مع رضاه بعد التبیّن بذلک فلا یعد اکلاً بالباطل».[۸۳۳] ممکن است ایراد شود اطلاق آیه دلالت بر حرمت اکل مال غیر حتی قبل از کشف غبن دارد؟ شیخ در پاسخ میفرماید «این قسمت از معامله به دلیل اجماع، از شمول اطلاق آیه خارج میباشد».[۸۳۴]
بعد از شیخ مرتضی انصاری، شارحین مکاسب و دیگر فقها هر یک با معترض شدن به مباحث مطرح، دیدگاه خود را بهنحوی بیان داشته اند. آخوند خراسانی در حاشیه مکاسب درخصوص بیان شیخ که فرمودند «بهتر بود علّامه به قسمت نخست آیه استناد میجست و نه به قسمت دوم آن» میفرمایند «بدیهی است که هیچ دلیلی برای این بهتر بودن وجود ندارد. مستفاد از آیه، بطلان آن چیزی است که در عرف اکل به باطل شناخته می شود. مهم این است که چگونه نفوذ فسخ را در عقدی که صحیح است اثبات کنیم و اجازه ابطال آنرا بدهیم؟ چگونه میتوان برای این فسخ به آن قسمت نخست آیه استدلال کرد؟ وانگهی حرمت اکل بعد از فسخ از منظر عرف بهلحاظ اکل مال به باطل نیست بلکه از جهت نفوذ فسخ در عقد صحیح به طور شرعی است و بنابراین اکل بعد از فسخ ولو آنکه حرام است داخل در آنچه نهی شده است نمی باشد. بهطورکلی حرمت اکل بهسبب باطل غیر از حرمت بعد از ابطال و انحلال یک سبب صحیح میباشد».[۸۳۵]
سیّد محمد کاظم یزدی از فحول شارحین مکاسب نیز میفرمایند «بدیهی است مقتضای بیان مذکور بطلان بیع است و نه خیار، و الا اگر دلالت بر عدم لزوم را مفروض بگیریم دیگر نیازی به اجرای فحوای حکم عقد فضولی و اکراهی نداریم». ایشان سپس در توجیه استدلال برای ثبوت خیار معتقدند فرد مغبون با این شرط بنایی مبادرت به معامله کرده است که مبیع ازجهت ارزش، مساوی با عوض او باشد. گویی که شرط تساوی شده است و اگر مبیع کمتر از آن قیمت باشد، بهمنزله تخلّف از شرط است. ایشان در ادامه در رد نظر شیخ میفرمایند «مطرح بودن تساوی به شکل تقیید نیست تا ممنوع و مستلزم بطلان باشد و به صورت انگیزه هم نیست تا ایراد شود که تخلّف از آن اثری ندارد، بلکه این لزوم تساوی مانند وصف صحت از باب شرط ضمنی میباشد و بنابراین از باب تعدّد مطلوب دارای اهمیت است و مانند سایر شروط صحیح یا ضمنی تخلّف از آن باعث خیار می شود.
این فقیه در ادامه میگوید اگر معامله بدون تراضی باشد آن معامله باطل میباشد و ناظر به اثبات خیار نمی باشد و لذا برای اثبات خیار ناگزیر باید بهغیر این آیه تمسک شود و… خلاصه آنکه نمی توان دو حکم بطلان و خیار را از آیه استخراج کرد و… اگر إن قُلت شود بنده میگویم مستفاد از آیه یک معنا میباشد و آن این است که جواز اکل مقید به وجود رضا است و اگر رضا نباشد، اکل جایز نیست و معامله باطل است، اما اگر نسبت به اصل معامله رضا وجود داشته باشد ولیکن وجود رضا مشروط به وجود وصفی بوده باشد مادامکه خلاف آن وصف احراز نشود، اکل جایز است چراکه رضا حاصل است و بعد از انکشاف فقدان وصف مذکور اکل جایز نیست مگر با رضای جدید».[۸۳۶]
در منیه الطالب که تقریرات درس میرزای نائینی است و یکی از شروح معتبر مکاسب بهحساب می آید آمده است که در ثبوت خیار غبن اشکالی وجود ندارد، هرچند درخصوص مدرک این خیار بحثهایی وجود دارد ولیکن کاملترین مدرک این خیار تخلّف از شرط ضمنی است. ایشان سپس در بیان اثبات مدرک خیار غبن با بیانی منطقی میفرمایند «صغرای استدلال ما تبانی طرفین بر تساوی مالی عوضین میباشد و کبرای آن این است که تخلّف از شرط بنایی موجب عدم تراضی میباشد و چنانکه در باب معامله فضولی و اکراهی ثابت شد رضای لاحق مانند رضای سابق است و لذا تخلّف از شرط بنایی موجب فساد نمی باشد و بلکه ذیالخیار حق رد آن قرارداد یا تحصیل آنرا دارد».[۸۳۷]
بهنظر میرسد استناد این فقیه مانند برخی دیگر از فقها به معامله فضولی و اکراهی برای اثبات حکم خیار جای تأمل دارد، چراکه چنانکه در تحلیل رضا دیدیم در معاملات اکراهی و فضولی اصولاً رضایی وجود ندارد برخلاف معاملات مبتنی بر اشتباه که البته وجود رضا ولو نادرست و ناقص محرز است و لذا قیاس این دو نمیتواند چندان موجه باشد. ممکن است گفته شود بعد از کشف فقدان وصف تساوی یا صحت یا… نتیجه مانند معاملات فضولی و اکراهی است؛ چراکه رضای نادرست بهمنزله فقدان رضا است و لذا تنقیح مناط میان این دو را نباید به یک قیاس معالفارق تقلیل داد. اما باید گفت اگر واقعاً میان رضای ناقص و نادرست و فقدان رضا فرقی نیست چرا فقها قائل به احکام متفاوت برای این دو شده اند؟ وانگهی آیا واقعاً حکم معاملات فضولی و اکراهی قبل از رد مانند حکم معاملات خیاری قبل از اعمال حق فسخ است؟
برخی از فقها[۸۳۸] در رد کلام شیخ مرتضی انصاری گفتهاند «مقتضی تمسک به آیه شریفه بطلان و نه فسخ عقد است. آیه دلالت بر حرمت (تکلیفاً) و بطلانِ (وضعاً) اکل مال به باطل دارد. ادعای شیخ مبنیبر اینکه معامله قبل از کشف غبن به دلیل اجماع مشمول آیه (بطلان) نمی شود نیز محل ایراد است؛ چراکه اگر اجماعی وجود نداشته باشد اطلاق آیه شریفه، هر دو زمان قبل و بعد از کشف غبن را در برمیگیرد و بهدلالت آیه معامله قبل از کشفِ غبن تکلیفاً و وضعاً، حرام و باطل است. آیا کسی یا فقیهی می تواند معامله باطل و حرامی را صحیح و جایز بداند؟! وانگهی آیه شریفه میان اسباب صحیح و باطل فرق گذاشته است و معامله با اسباب باطل را نهی کرده است و فرقی ندارد غبن کشف شود یا کشف نشود (حالت معامله قبل از کشف غبن) و در هر دو حالت معامله منهّی عنه و باطل است».
اگر بخواهیم در مقام جمع بندی باشیم با توجه به مقدمات مطرح شده و آرای متعدد فقها باید گفت:
۱- فقها در طول تاریخ فقه از این آیه درخصوص حلّیت و صحت و نیز حرمت و بطلان (حکم تکلیفی و وضعی) معاملات استفاده کرده اند.
۲- دلالت نهی بر فساد (بطلان) مخصوص عبادات است. اگر فقها از نهی «لاتأکلوا» برای بطلان معاملات اکل به باطل بهره جستهاند به این دلیل نمی باشد که نهی دلالت بر مبغوض بودن معامله و لذا دلالت بر بطلان آن می کند، بلکه دلیل آن این است که نهی با انگیزه بیان ممنوع بودن شی منهّی عنه صادر شده است. تو گویی شارع معامله مبتنی بر اسباب باطل را ممنوع دانسته است و یکی از این اسباب باطل، معامله بدون رضا است. ازهمینرو بیان آیت الله خویی درخصوص حرمت و بطلان اکل مال به باطل باید در این چهارچوب تفسیر شود و نه اینکه صرف نهی و اعلام مبغوض بودن منهّی عنه، سبب بطلان میباشد.
۳- این آیه چنانکه برخی از فقها مانند صاحب جواهر فرمودهاند مستقیماً دلالت بر خیار فسخ نمیکند.
۴- چنانکه سیّد محمد کاظم یزدی و میرزای نائینی فرمودهاند باید در توجیه خیار غبن به تخلّف از شرط بنایی استناد جست. بنابراین تلاش برخی از فقها مانند علّامه حلّی و یا شیخ مرتضی انصاری در اثبات خیار غبن به کمک آیه شریفه چندان توجیه علمی ندارد.[۸۳۹]
۵- برای توجیه و تأویل کلام بزرگانی مانند علّامه حلّی و به ویژه شیخ مرتضی انصاری میتوان گفت اصولاً مستفاد از آیه حرمت و بطلان معاملات بدون رضا است. معاملهای که یک طرف در آن مغبون شده است؛ اگر از جانب او مورد رضایت واقع نشود (فسخ شود) درواقع تبدیل به معامله بدون رضا می شود که حکم چنین معامله ای بهدلالت آیه شریفه بطلان است. لذا از آیه شریفه میتوان به طور مستقیم اثر فسخ را و نه خود حق فسخ را استخراج کرد. این توجیه با توجه به مفهوم مخالف بیان شیخ مرتضی انصاری که میفرمایند «… لذا اگر طرفین درخصوص عوض نامساوی توافق و تراضی کردند بهخاطر فحوای حکم معامله فضولی و اکراهی مانند رضای سابق است» قابل تأیید است.
۶- در رابطه با مباحث مربوط به اراده و تحلیل اجزای آن و نیز اثر اشتباه بر اراده باید گفت این آیه تنها توجیهکننده اشتباههاتی است که باعث فقدان رضا می شود. شاید گفته شود اشتباه یا قصد را از میان بر میدارد و یا باعث نقصان رضا می شود و حالت سومی که اشتباه مانند معامله فضولی بتواند رضا را از میان بردارد وجود ندارد و لذا این آیه بههیچوجه نمیتواند اثر اشتباه بر اراده را توجیه کند؟
اگرچه این ایراد خالی از قوّت نیست ولیکن شاید بتوان بهنحوی از این آیه درخصوص اثر اشتباه سود جست. توضیح آنکه هرگاه اشتباه باعث خیار و حق فسخ گردد، مانند اشتباه در اجزاء عقد، شروط، قیود و اوصاف موضوع معامله بهنحو تعدّد مطلوب و ذی الخیار حق فسخ خود را اعمال کند، درواقع رضای ناقص خود را کاملاً از میان برداشته است. در این صورت بطلان معامله می تواند معلّل به فقدان رضا (لا تأکلوا أموالکم بالباطل إلّا أن تکون تجاره عن تراضٍ منکم) شود. بنابراین ضمانت اجرای فقدان قصد با قاعده العقود تابعه للقصود و ضمانت اجرای فقدان رضا با این آیه شریفه قابل توجیه و تعلیل میباشد.
مبحث سوم: شرط ضمنی
ممکن است گفته شود چه لزومی به بررسی این قاعده وجود دارد؟ و اصولاً میان قاعده شرط ضمنی و اشتباه چه ارتباطی وجود دارد که باید حجم معتنابهی از این گفتار را به این قاعده اختصاص داد؟ ازاینرو پیشاپیش درخصوص ارتباط این قاعده با اشتباه باید خاطر نشان کرد اراده یا به طور صریح و یا به طور ضمنی ابراز می شود. بنابراین تخلف از اراده اعم از تخلف از اراده ضمنی است. با این توضیح اشتباه بهعنوان یک عیب اراده منطقاً می تواند از جمله بهمعنای تخلف از اراده ضمنی باشد. براین اساس بیگمان بررسی قاعده شرط ضمنی در شناخت این نوع اشتباه می تواند بسیار ضروری و مفید باشد.
شرط ضمنی[۸۴۰] در مقابل شرط صریح عبارت از شرطی است که اگرچه موضوع توافق طرفین واقع می شود ولیکن در قرارداد به طور صریح درج نمی شود، هرچندکه مانند شرط صریح دارای اثر و اعتبار است. به این ترتیب وصفی که در قرارداد صریحاً تصریح نشده است ولیکن مدّنظر متعاملین میباشد (وصف معهود) خود یک شرط ضمنی است. شرط بهطورکلی از جمله مفاهیمی است که در علوم متعدد مانند علم نحو، اصول، فلسفه و کلام و نیز فقه و حقوق بحثهای متعددی را به خود اختصاص داده است.
فقها در کتب فقهی، نوعاً مبحثی مستقل به «شروط» اختصاص دادهاند ولیکن ایشان شرط ضمنی را بهعنوان یک بحث مستقل و مجزّا که دارای چهارچوب و اصولی خاص باشد، مورد بحث قرار ندادهاند[۸۴۱] و لذا برای یافتن احکام شرط ضمنی باید مباحث مختلفی را در فقه مورد بررسی قرار داد. حسب نظریه شرط ضمنی، به بیان ساده، تخلّف از مفاد شرط ضمنی مانند تخلّف از مفاد خود عقد جایز نیست و حسب مورد می تواند باعث بطلان و یا خیار فسخ شود. تخلّف از شرط (بهمانند تخلّف از خود عقد) بهمنزله نادیده گرفتن اراده قراردادی است و از این حیث خود نوعی عیب اراده بهحساب می آید و لذا نمیتواند مستقل از آن و در عرض آن مبنایی جدید برای اشتباه تلقّی شود. این تخلّف یا از باب تخلّف از قصد است (فقدان قصد) و یا از باب تخلّف از رضا است (عیب رضا)، که در صورت نخست باعث بطلان و در صورت دوم باعث خیار فسخ می شود.
بنابراین ناگفته پیداست فروکاستن دامنه نظریه شرط ضمنی به خیار فسخ تنها از باب غلبه قابل توجیه است و الا بهلحاظ حقوقی از هیچ مبنای منطقیی برخوردار نیست. هرگاه موضوع شرط ضمنی (مشروط) با مقصود اصلی متعاقد یکی باشد (وحدت مطلوب) تخلّف از شرط ضمنی باعث بطلان قرارداد می شود و اگر مقصود اصلی متعاقد چیزی غیر از مشروط باشد (تعدّد مطلوب) تخلّف از شرط ضمنی تنها باعث خیار فسخ میگردد. تصوّر کنید شخصی را که برای خرید یک تابلو بههمراه مبلغی هنگفت وارد یک عتیقه فروشی در اصفهان می شود. بعد از خرید، متوجه می شود تابلو خریداری شده، وصف عتیقه بودن را دارا نیست. به نظر میرسد در این مورد بهخاطر تخلّف از شرط ضمنی نباید صرفاً به اشتباهکننده خیار فسخ اعطا کرد بلکه باید به اقتضای اینکه نوع شرط با مقصود و مطلوب واقعی و اصلی خریدار یکی بوده است (عتیقه بودن)، از باب تخلّف از شرط ضمنی و وحدت مطلوب حکم به بطلان کرد.
شرط ضمنی بهطورکلی خود دو نوع است. نخست شرط بنایی یا شرط تبانی[۸۴۲]است که قبل از عقد این شرط ذکر می شود ولی در متن عقد نه به آن تصریح و نه به آن اشاره می شود. دوم شرط ضمنی عرفی میباشد که نه قبل از عقد و نه در متن عقد هرگز ذکری از آن نمی شود ولیکن از اوضاع و احوال قرارداد و یا از عرف و عادت رایج وجودش کشف می شود.[۸۴۳]
در این تحقیق هر دو نوع شرط ضمنی محل بحث است. البته باید توجه داشت که این دو نوع شرط از جهت اثبات تخلّف متفاوت هستند. در احراز تخلّف از شرط ضمنی عرفی ملاک نوعی و در احراز تخلّف از شرط ضمنی بنایی، ملاک شخصی مورد تکیه و تأیید است. در قانون مدنی مواد ۱۱۱۳[۸۴۴] و ۱۱۲۸[۸۴۵] اشاره به شرط بنایی دارند و مواد ۴۵۴[۸۴۶] و ۳۴۴[۸۴۷] دلالت بر شرط ضمنی عرفی دارند. مباحث مربوط به شرط ضمنی بسیار گسترده و فراخ است. ما در این مختصر تنها به اهم آنها در حقوق ایران و فقه امامیه میپردازیم و سپس به بررسی شرط ضمنی در حقوق فرانسه و انگلستان مبادرت میکنیم.
۲- شیخ مرتضی انصاری برای اثبات لزوم معاطات و موضوعیت نداشتن الفاظ در عقود علاوهبر عموم «اوفوا بالعقود» به حدیث نبوی «المؤمنون عند شروطهم»[۸۴۸] استناد میجویند و سپس میفرمایند «فإن الشرط لغه مطلق الإلتزام فیشمل ما کان بغیر اللفظ».[۸۴۹] ایشان در ذیل بحث «خیار شرط» میفرمایند در صحت این نوع شرط هیچ اختلافی وجود ندارد. این فقیه سپس دو نوع اخبار عامّه و اخبار خاصّه را بهعنوان مدرک این نوع خیار ذکر می کنند. خبر مستفیض «إن المسلمین عند شروطهم»، که ادعای تواتر درخصوص آن بعید نیست، از جمله اخبار عامی است که در این خصوص وارد شده است. در صحیحه ابن سنان عبارت «إلّا کل شرط خالف کتاب الله فلا یجز» و در موثّقه اسحاق بن عمار عبارت «إلّا شرطاً حرّم حلالاً او حلّل حراماً» اضافه شده است.[۸۵۰] چنانکه دیدیم از جمله ادله دیگر صحت و نفوذ شرط ضمنی آیه شریفه «اوفوا بالعقود»[۸۵۱] است. در تقریر نحوه استناد به این آیه گفته شده است «هر شرط ضمن عقدی عهد است و مصداق عهد موثّق و مشدّد است، پس عموم آیه دلالت می کند بر وجوب وفای به شرط… ».[۸۵۲]
۳- باید میان شرط ضمنی با انگیزه های شخصی فرق نهاد. اشتباه در انگیزه هیچ اثری ندارد اما اشتباه در شرط ضمنی (در هر دو نوعش) دارای اثر است. ازهمینرو میرزای نائینی میفرمایند «بل لابّد ینشأ المقصود بما هو آله لإیجاده». ایشان در ادامه میگویند «بنابراین اگر وصفی که عقد مبنیبر آن واقع شده از اغراض شخصی باشد یا از اوصاف خارجیی باشد که در عقد نه به طور صریح و نه به طور ضمنی از آن ذکری شده باشد، وجودش مانند نبودش است».[۸۵۳] بنابراین وصف تساوی در خیار غبن را میتوان از اغراض نوعیّه و شروط ضمنی دانست[۸۵۴] و مانند شیخ مرتضی انصاری آنرا از قبیل دواعی و انگیزه های شخصی محسوب نکرد.
۴- نباید نظریه شرط ضمنی را با آیه شریفه «لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلّا أن تکون تجاره عن تراضٍ منکم» مرتبط دانست. چنانکه دیدیم برخی از بزرگان مانند علّامه حلّّی درصدد بودند تا از آیه شریفه فوق حکم خیار غبن را استخراج کنند و البته بهتفصیل گفتیم که این نظر از منظر متأخرین و منطق حقوقی نمیتواند قابل قبول باشد. اصولاً آیه شریفه ناظر به فقدان رضا و نتیجتاً بطلان عقد میباشد و با عیب رضا که ناشی از تخلّف از شرط ضمنی است متفاوت است. بنابراین نباید مانند برخی بزرگان چنین پنداشت که نظریه شرط ضمنی تکامل یافته نظر علّامه حلّی است.[۸۵۵]
۵- ضمانت اجرای مستقیم تخلّف از شرط ضمنی همیشه خیار فسخ یا بطلان (وحدت مطلوب) نیست. گاهی اوقات مفاد شرط ضمنی انجام فعل خاصی است که در این صورت مشروط له حق اجبار مشروط علیه را برای انجام آن فعل خاص دارد. حتی اگر مشروط علیه قادر به انجام آن فعل نباشد، به مقتضای ماده ۲۳۸ میتوان به خرج ملتزم موجبات انجام آنرا توسط ثالث فراهم آورد. وانگهی در تعهدات کلی نیز تخلّف از شرط بهمنزله اثبات خیار نیست، بلکه مشروط علیه مجبور به وفای دین می شود. بنابراین اگر شخصی بههنگام ثبت نام یک دستگاه خودروی سورن در نمایندگیهای فروش ایران خودرو، آنرا با این شرط ضمنی که پایه گاز سوز باشد بخرد، ولیکن در حین تحویل متوجه شود نمایندگی بهاشتباه سمند سورن معمولی را سفارش داده است، خریدار حق فسخ ندارد، چراکه او ابتدا باید فروشنده را مجبور به تهیه سمند سورن پایه گازسوز بکند و اگر مقدور نبود آنگاه حق فسخ دارد.
۶- درخصوص مبانی شرط ضمنی علاوهبر چند ماده قانون مدنی و روایت المسلمون عند شروطهم و اطلاق آیه أوفوا بالعقود میتوان به مبانی تحلیلی آن نیز پرداخت. درخصوص شرط ضمنی بنایی مشکل چندانی پیش نمیآید چراکه طرفین قبلاً توافق بر امری داشته اند، هرچندکه در قرارداد به طور صریح به آن اشاره نکرده اند. اما درخصوص شرط ضمنی عرفی این ایراد شاید پیش بیاید که برخی اوقات مفاد شرط بر اراده متعاملین تحمیل می شود.
شاید در پاسخ گفته شود طرفین با چشم باز اقدام به معامله می کنند و به شروط عرفی تعهدات خود آگاه هستند. در جواب باید گفت بسیاری از اوقات متعاملین از قواعد عرفی و بالطبع شروط عرفی بیاطلاع هستند وکسی نمیتواند منکر این شود. حتی اگر گفته شود این ایراد درخصوص شروط و قواعد قانونی نیز وارد است، نمی توان از شدت ایراد (تحمیل شروط ضمنی عرفی بر اراده متعاملین) کاست. ممکن است گفته شود طرح این ایراد ناشی از عدم شناخت نقش عرف در حقوق ماست. چنانکه میدانیم در حقوق ما و فقه امامیه عرف نمیتواند قاعده ساز و شارع باشد و همسان قانونگذار به وضع احکام بپردازد. اگر هم احکامی در اثر عرف وجود دارند لاجرم باید به امضای شارع برسند. علاوهبراین عرف در حد شناخت موضوع نیز در حقوق ما معتبر است. بنابراین وقتی میگوییم مبنای شرط ضمنی عرفی قرائن و اوضاع و احوال (عرف) است؛ مراد این نیست که شرط از عرف کسب مشروعیت می کند مانند کسب مشروعیتی که از اراده قانونگذار یا اراده متعاملین می شود، بلکه مراد این است که شرط گاهی با توافق شخصی طرفین (شرط صریح و شرط بنایی) و گاهی با توافق نوعی و عرفی طرفین (شرط ضمنی عرفی) وارد جهان اعتباری حقوق می شود. به دیگر سخن شرط صریح با قرائن و ادلّه لفظیه قابل اثبات است ولیکن شرط ضمنی عرفی با قرائن و ادلّه حالیه اثبات می شود. شاید باز ایراد شود درهرحال اراده حقیقی و مؤدّای ادّله العقود تابعه للقصود و المؤمنون عند شروطهم بهنحوی است که نمیتواند شرط ضمنی عرفی را برتابد، چراکه موضوع شرط ضمنی عرفی تابع عرف است و نه تابع اراده حقیقی متعاملین و ای چه بسا طرفین هیچ اطلاعی از شرط ضمنی عرفی نداشته باشند!
بهلحاظ حقوقی چنانکه میدانیم قانون مدنی در ماده ۲۲۰[۸۵۶] تکلیف این مسأله را روشن کرده است. اما بهلحاظ فنی و تحلیلی بهواقع باید این ایراد را پذیرفت. درواقع عرف نیز گاهی مانند قانون خود را بر اراده متعاقدین تحمیل می کند و این مسأله خود یکی از موارد محدودیت اراده و آزادی آن است. برای تلطیف و التیام دادن به این تحمیل میتوان چنین استدلال کرد که همچنانکه فرد به مدلول مطابقی الفاظ عقود متعهد و ملتزم است باید به مدلول التزامی الفاظ و عقود نیز پایبند باشد.[۸۵۷] مدلول التزامی عقود گاهی بهدلالت عقل و یا اراده و گاهی بهدلالت عرف ایجاد می شود و هیچ کس نمیتواند تلازم میان این مدلول و موضوع خارجی آنرا محدود به دلیل اراده کند. در المجله (مجله الاحکام العدلیه) در مواد مختلف سخن از قواعدی آمده است که همه حکایت از جایگاه بالای عرف در فقه حنفی دارد.[۸۵۸] بیشک در این مذهب فقهی مبنای شرط ضمنی بهراحتی با نقش قاعدهساز عرف توجیه و تأویل می شود. اهم قواعد مذکور عبارتند از قاعده استعمال الناس حجه یجب العمل بها (ماده ۳۷ المجله)، المعروف عرفاً کالمشروط شرطاً (ماده ۴۳ المجله)، المعروف بین التجار کالمشروط بینهم (ماد ۴۴ المجله) و التعیین بالعرف کالتعیین بالنص (ماده ۴۵ المجله).
۷- درخصوص اعتبار شرط ضمنی بنایی فقها اختلاف نظر دارند. این اختلاف نظر نه از باب اشکالی است که بر شرط ضمنی عرفی وارد است، بلکه از باب الزام آور بودن یا نبودن آن است. شیخ طوسی در خلاف میفرمایند «اذا شرطا قبل العقد أن لایثبت بینهما خیار بعد العقد، فسخ الشرط و لزم العقد بنفس الایجاب و القبول… ، دلیلنا أنه لا مانع من هذا الشرط، و الاصل جوازه و عموم الاخبار فی جواز الشرط یناول هذا الموضع».[۸۵۹] علّامه حلّی در مختلف الشیعه ذیل خیار مجلس به ذکر چند مسأله میپردازند. ایشان در یکی از این مسائل بعد از نقل نظر شیخ طوسی در خلاف میگویند «به نظر من مسأله جای تأمل دارد چراکه شرط درصورتی دارای اعتبار است که در متن عقد ذکر شود، البته اگر قبل از عقد شرطی واقع شود و بیع بر اساس آن شرط واقع شود، شرطی که کرده اند درست است».[۸۶۰]
شیخ مرتضی انصاری در بحث «شرط اسقاط خیار» متعرض کلام شیخ طوسی و علّامه حلّی می شود. ایشان میفرمایند مقتضی ظاهر «شرط اسقاط خیار» وجوب اسقاط بعد از عقد است و… . این فقیه بعد از طرح مباحثی درخصوص حجیّت این شرط، درخصوص عدم اعتبار شرط قبل از عقد میگوید چگونه میتوان کلام مشهور را توجیه کرد؟ حسب نظر مشهور تأثیر شرط درصورتی است که در متن عقد ذکر شود، بنابراین اگر شرط قبل از عقد ذکر شود فایدهای ندارد چراکه دلیلی بر وجوب وفای چنین شرطی وجود ندارد. اصولاً بر امری که در عقد ذکری از آن نشده شرط صدق نمیکند، چراکه آنچه از عرف متبادر می شود این است که الزام و التزام باید مرتبط به امر دیگری باشد و چنانکه در قاموس ذکر آن آمد «أنه الالزام و الالتزام فی البیع و نحوه». شیخ ]شیخ طوسی[ و قاضی ]ابن برّاج[ قائل به تأثیر شرط مقدم بر عقد شده اند.[۸۶۱] سپس شیخ مرتضی انصاری به نقل نظر شیخ طوسی در خلاف و علّامه حلّی در المختلف می پردازد و سعی می کند کلام شیخ طوسی (اعتبار شرط) را حمل بر شرط مذکور در عقد کند و نهایتاً میفرمایند درهرحال اقوی این است که شرط غیر مذکور در متن عقد بیاثر است، چراکه چنین شرطی بهصرف اشتراط سابق آن در عقد الزام آور نیست و عقد لاحق حتی اگر مبتنی بر آن شرط واقع شده باشد آنرا الزام آور نمیکند، چراکه شرط نوعی الزام مستقل است و ارتباطی با التزام عقد پیدا نمیکند مگر آنکه متکلم آنرا مرتبط کند و… .[۸۶۲]
برخلاف نظر شیخ مرتضی انصاری و مشهور علمای امامیه[۸۶۳] برخی از فقها، عمدتاً معاصر، قائل به صحت شرط ضمنی بنایی شده اند. صاحب جواهر در مبحث شروط میفرمایند «شروط مذکور در متن عقد غیر از شروط بعد از عقد و بلکه شروط قبل از عقد اگر از جمله شروطی نباشند که عقد بر مبنای آنها منعقد شده باشد و الا حکم به صحت در آنها حقیقتاً قوی است».[۸۶۴] سیّد محمد کاظم طباطبایی یزدی نیز در مواضع مختلف از جمله در ذیل خیار مجلس بر اعتبار شرط تبانی صحه گذاشتهاند. ایشان میفرمایند «… میگوییم [شرط] تبانی ثمرهای ندارد مگر اینکه امری که بر آن تبانی شده است جزو قیود یکی از عوضین باشد مانند وصف صحت و اوصاف دیگر عوضین».[۸۶۵] میرزا نائینی نیز بهصراحت میگوید «به طورکلی شروط تبانی در تعهد خارج از عقد بهنحویکه عقد متضمن آن باشد و مبتنی بر آن واقع گردد مانند شروط ضمنی میباشد. بنابراین این شروط ذیل الزام و التزام قراردادی قرار میگیرد و عقد بهدلالت التزامی بر آن دلالت می کند و لذا وفای به آن واجب است و متعذر شدن آن باعث خیار است».[۸۶۶]
۸- بر نظریه شرط ضمنی ایراداتی وارد شده است. مهمترین ایرادی که شرح آن گذشت (فقره ششم) ایراد «تحمیل اراده عرف بر اراده حقیقی متعاملین» است. ایراد مذکور راجع به شرط ضمنی عرفی بود و چنانکه در فقره هفتم دیدیم بر نظریه شرط ضمنی بنایی هم ایرادی مبنیبر عدم الزامآور بودن چنین شرطی وارد شد که شرح ایراد و پاسخ آن گذشت. چند ایراد دیگر نیز که به برخی از آنها اشاره شد بر نظریه شرط ضمنی وارد شده است. ایراد شیخ مرتضی انصاری مبنیبر اینکه وصف تساوی در خیار غبن عنوان نیست تا به صورت قید تراضی باشد و صرفاً از قبیل دواعی محسوب می شود که تخلّف از آن هیچ اثری ندارد، از جمله این ایرادها بود. چنانکه اشاره شد شارحین مکاسب در جواب شیخ میان مفهوم داعی و مفهوم شرط ضمنی قائل به تفکیک شده اند.[۸۶۷]
ایراد دیگر ایشان این بود که برخی اوقات این وصف حتی انگیزه هم نمیتواند باشد؛ در مواردی که فرد مبیعی را صرفنظر از اوصاف آن میخواهد ولو آنکه آنرا به چندین برابر قیمت واقعیش بفروشند. پاسخ به این ایراد با دقت در متن ایراد قابل کشف است. توضیح آنکه چنانکه شیخ گفته است این مسأله مربوط به برخی اوقات است و آن جایی است که طرفین بدون داشتن شرط ضمنی (تساوی قیمت و… ) وارد قرارداد شده اند. این فرض خاص، منصرف از نظریه شرط ضمنی است و منافاتی نیز با آن ندارد.
نصر درباره ویژگی اخیر گفته است:
«اگر فلسفه اسلامی را به دقت مورد بررسی قرار دهیم، این حقیقت عجیب را در خواهیم یافت که نخستین کس از فلاسفه که از آیات قرآنی، آن هم به نحوی وسیع، در کتب فلسفی خویش سودجسته سهروردی است… سهروردی در واقع تمام عقاید و آرای فلسفی و حکمی خود را تفسیری بر قرآن بیان می کند تا بدانجا که در پایان تحقیق الواح عمادی، افسانه های شاهان و قهرمانان ایران باستان را نیز از جنبه قرآنی شرح و تفسیر می کند».[۴۳۲]
درنتیجه شیخ اشراق تصویر جدیدی از عقل و حدود آن ارائه داد و حکمت اشراق را بر پایه این عقل پیریزی کرد.
بنا بر نظر سهروردی، واقعیتهای مختلف، چیزهایی جز نور نیستند که از لحاظ شدّت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند. واقعیت نیازمند به تعریف نیست، چون قاعده آن است که همیشه امر تاریک را با امر روشن باید تعریف کرد و هیچ چیز از نور آشکارتر و روشنتر نیست و آن را با هیچ چیز دیگر نمیتوان تعریف کرد. پس، از نظر سهروردی حقیقت این است که همه چیزها به وسیله نور آشکار میشود و بایستی به وسیلهی آن تعریف شود.
«نور اعلی منبع هر وجود است، چه جهان در همهی درجات واقعیت خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست».[۴۳۳]
از نظر او «ذات نخستین نور مطلق، پیوسته نورافشانی میکند و از همین راه متجلی میشود و همهی چیزها را به وجود میآورد و با اشعه خود به آن ها حیات میبخشد. هر چیز در این جهان منشعب از نور ذات او است و رستگاری عبارت است از وصول کامل به این روشنی»[۴۳۴] بنابراین مرتبهی وجودی همهی موجودات بسته به درجهی قرب آن ها به نور اعلی و درجه اشراق آنهاست. سهروردی به چند راه اشاره میکند که بنا بر آن ها قلمروهای مختلف جهان از یکدیگر تمایز پیدا میکنند. مثلاً ممکن است کسی به همهی چیزها از این لحاظ نگاه کند که نور است یا ظلمت و اگر نور است، آیا نورانیت از خودش است که در این صورت نور مجرد نام دارد، یا نورانیشدن از منبع دیگری است که در این صورت نور عرضی نامیده میشود. به همین ترتیب ظلمت نیز وابسته به خود است که غاسق نام دارد و یا وابسته به دیگری است که هیئت نام دارد. به این ترتیب سلسله مراتب موجودات با یکدیگر اختلاف پیدا میکنند. در نتیجه ملاک برای تفاوت درجه موجود ات، نوری است که هر یک دارد. «و این نور همان معرفت و آگاهی است. به این ترتیب جهان از نور اعلی پدیدار میشود، بی آنکه پیوستگی «مادی» و «جوهری» میان آن دو وجود داشته باشد. افزون بر این، نورالانوار در هر یک از قلمروها خلیفه یا تمثیلی و رمز مستقیمی از خود دارد. بدان صورت که در آنجا نشانهای از او دیده میشود، همه چیز برحضور و آگاهی او گواهی میدهند».[۴۳۵]
در نتیجه میتوان گفت که سلسله مراتب نوری که سهروردی بیان میکند در واقع نوعی بازگشت به همان نظریهی مبنایی وحدت وجود است. نور اعلی (نورمطلق) که مبدا قرار دارد و تنها او نور محض است و نورافشانی میکند و از تجلی انوار اول است که دیگران نور (وجود) مییابند.
دکتر نصر دلبستگی و شیفتگی خاص نسبت به شیخ اشراق دارد به طوری که به تصحیح و حاشیه نویسی برخی از آثار سهروردی به همراه هانری کربن همت گماشت و آن را با عنوان «مجموعه مصنفات فارسی شیخ اشراق» منتشر کرد. او همواره سهروردی را به عنوان احیاگر اندیشههای ایران باستان مورد تقدیر قرار میدهد و بارها این نکته را یادآور شده است که آنچه به طور عمیق مورد توجه قرار داده، ویژگی عرفانی اندیشه سهروردی است.
«آن حکمت جاودانی که شیخ اشراق درصدد تأسیس یا تجدید تأسیس آن بود، نه تنها در زمان حیات کوتاه وی به چشمانداز عقلی با نفوذی در پیروان مذهب شیعه و به طور کلی در سرزمینهای شرقی اسلام تبدیل شد، بلکه از مرزهای اسلامی نیز گذشت و به میراثهای دیگر پیوست. از بسیاری جهات عنصری از جهان بحث مشترکی شد که اسلام در آن با همسایگان خود شرکت داشت؛ یعنی جهانی که در آن وحدت متعالی که در تجلیات گوناگون حقیقت نهفته است خودنمایی میکرد».[۴۳۶]
بدون شک مسأله تنوع ادیان از مهمترین مسألههایی است که ذهن هر دینپژوهی را به خود معطوف میسازد و پرسشهای فراوانی را به دنبال دارد.
وحدت متعالی ادیان[۴۳۷] و یا کثرتگرایی باطنی ادیان حاکی از پلورالیسم خاص دیدگاههای بیان شده است.
دکتر نصر و سایر متفکران سنتگرا به وحدت متعالی ادیان معتقدند و براین باورند که«اولاً همهی ادیان بزرگ و ماندگار در جهان سرچشمهی الهی دارند. ثانیاً با وجود اختلافهای ظاهری از وحدت باطنی برخوردارند. ثالثاً حکمت جاودان در همهی آن ها محقق است».[۴۳۸]
به بیان موجزتر همهی ادیان در روح اصلی خود وحدت دارند، ولی در فرم و شکل ظاهری با هم اختلاف دارند. دکتر نصر به عنوان یک فیلسوف مسلمان، مهمترین چالش فراروی اسلام را از یک سو، سکولاریسم و از سوی دیگر چالش تنوع ادیان و پلورالیسم دینی میداند.
این ادیان متعدد اگرچه در طول تاریخ دچار تغییراتی شدهاند، ولی هنوز هم در سطوح گوناگون تداوم حیات دارند. در نظرگاه سنتی وجود تغییرات در دین امری گریزناپذیر است، اما این تحولات فرآیندهایی تلقی میگردند که از طریق آن ها اصول ثابتی شکوفا میشود. ازنظر نصر تحول و دگرگونی، توأم با این واقعیت اساسی است که ادیان، تجسم مثل پیشتر موجود (به مفهوم افلاطونی) در ساحت الهی میباشند. بنابراین، بسط و گسترش زمینی ادیان همان فعلیت یافتن امکاناتی است که در محضر الهی وجود دارد.
به هر حال آنچه مهم است، همین تنوع و تکثر جلوههای دینی کنونی در گستره زمین است؛ چراکه با درهم شکستهشدن مرزهای فرهنگی میان ادیان، آن ها بیش از گذشته در تلائم فکری و وجودی با معنویت اصیل سنتهای دیگر قرار گرفتهاند.
دکتر نصر به عنوان نماینده مکتب سنتگرایی، هرگونه انحصارگرایی را رد میکند و آن را یک نظریه ناکارآمد قلمداد میکند. البته نصر تکثرگرایی رایج در غرب و یا به بیان دیگر عام نگری را نیز بر نمیتابد. از نظر نصر نظریهی وحدت متعالی ادیان نظری جامع و کامل است که با نگاهی احترام آمیز و درخور شئون هر دین با آن برخورد میکند. او در دفاع از وحدت متعالی ادیان میگوید «اساساً نباید کثرتگرایی ادیان را با دید عقلانی نگاه کرد، فهم این مطلب که ادیان همه بر حق هستند، برای کسانی میسر است که دارای چشم باطنی هستند، از جمله برای عرفا و صوفیانی که همهی کائنات را جلوهی حق میدانند».[۴۳۹]
او تحت تاثیر عرفان و تصوف اسلامی بین دو امر شریعت ظاهری و طریقت باطنی در هر دین تفکیک ایجاد میکند و در این صورت است: که راههای مختلف رسیدن به حقیقت معنی پیدا میکند. در این تفکر دین دارای دو ساحت است. ساحت ظهور زمینی و ساحت دیگر حقیقت ذات مطلق آسمانی آن. در این تفکر، ادیان همگی مظاهر و تجلیات گوناگون آن حقیقت مطلقاند. به عقیده نصر «خداوند خود را به صورتهایی که متناسب با فرهنگهای متفاوت است، متجلی میکند تا در آن فرهنگ شناخته و ادراک شود و امور خاصی را با طرح و برنامه خود در محلهای مختلف وحی، به انجام برساند تا بدینوسیله تفاوتهای موجود میان جوامع انسانی را حفظ کند».[۴۴۰]
البته ناگفته نماند که در باور سنتگرایان، کثرتگرایی دینی از تجلیات ذات الهی متناسب با ظرفیتهای انسانی است و در مقابل آن معنا از کثرتگرایی دینی قرار میگیرد که قائل به حضور حقیقت مطلق در تمام ادیان است و کثرتگرایی ادیان را دستاوردی بشری و ناشی از واکنشهای متفاوت انسانی نسبت به ذات غایی میداند.
او همچنین دلایل و مبناهایی را برای نظریهی وحدت متعالی بیان میکند که برگرفته از عرفان نظری و تفکرات صوفیانه است که عبارت اند از:
دکتر نصر برای تثبیت نظریهی وحدت متعالی ادیان، توجه ویژه ای به عرفان به ویژه از نوع شرقی آن دارد، چراکه در قرابت با نظریهی وحدت متعالی ادیان، جان مایهی تصوف نیز، تأکید بر بعد باطنی دین یا قلب وحی است.
نظریه او در ابتدا برخواسته از فلسفه سنتگرایان یعنی حکمت خالده است؛ زیراکه
پایهگذار اصلی این تفکر در میان سنتگرایان اعتقاد ایشان به حکمت جاویدان است، اما مبانی و ریشههای این تفکر را به طور خاص میتوان در نظریات متصوفه و عرفانی اسلامی جستجو کرد؛ به ویژه تاثیرپذیری و شیفتگی نصر به عارفانی چون ابنعربی و مولانا به طور خاص به طوری که بهرهبرداری از دیدگاهها، اشعار و بیانات ایشان در نوشتههای نصر به خوبی آشکار است. البته باید گفت او نظریهی وحدت ادیان را با بهرهگیری از دیدگاههای فیلسوفانی چون ملاصدرا و شیخ اشراق بیان میدارد، اما چون ملاصدرا و شیخ اشراق نیز از جمله فیلسوفان عارف مسلک به حساب میآیند بهرهگیری او از ایشان به نظریات عرفانی شان بر میگردد تا به بحثهای عقلانی و استدلالی، البته باید گفت وحدت متعالی ادیان بر مبنای فلسفی استوار نیست و با چالش های بنیادینی رو به روست و همانطور که گفته شد به بیان خود نصر باید با چشم باطن در آن نظر کرد.
جهانیشدن و ارتباط آن با دین در سالهای اخیر به صورت یکی از موضوعات اصلی جامعهشناسی دین درآمده است. جهانیشدن به طور عمده پدیدهای است که در اثر پیشرفتهای سریع فنآوری ارتباطات و همراه با آن پیشرفت سریع در انتقال دانش و اطلاعات بشری ایجاد شد. تأثیرات جهانیشدن بر زندگی انسانها بسیار متنوع و پیچیده است. دین نیز از مؤلفههایی است که از تأثیرات جهانیشدن بینصیب نمانده است. در این سیاق، واکنشهای ادیان به چنین پدیدهای بسته به ویژگی الهیاتی و اعتقادی آن ها متفاوت است. افزون بر این، غلبه تدریجی تجددگرایی از چند سده گذشته موجب حذف فرقهگرایی در ادیان و در عوض ایجاد جریان «سنتگرایی» در کنار دو جریان «تجددگرایی» و «بنیادگرایی» شده است.
سنتگرایان تعالیمی مبتنی بر اصول متافیزیکی و بر سیاق حکمتهای نوافلاطونی ارائه مینمایند و نواندیشان دینی تجددگرایی را به عنوان یک واقعیت و یک فرصت پذیرفته اند، سعی دارند با بهرهگیری از عقل مستقل و بهکارگیری علوم جدید، دین را با شرایط انسان انطباق دهند.
دکتر سروش و دکتر نصر هرکدام به ترتیب به عنوان نمایندگان دو جریان نواندیش دینی و سنتگرایی در ایران به بیان دیدگاههای خود در زمینهی دین و معرفت دینی و کثرت ادیان پرداختهاند. در این بخش سعی شده است تا نگاهی مقایسهای و تطبیقی به اندیشههای دین شناسانه این دو متفکر در زمینه ی تکثر ادیان داشته باشیم.
باید گفت که نظریهی کثرتگرایی دینی دکتر سروش با ترجمه و الهامگرفتن از کتابهای فلسفه غرب و به ویژه کتابهای فلسفه دین و مباحث پلورالیزم دینی جانهیک به وجود آمد. این نظریه از بافتی فرهنگی ناشی میشود که ذاتاً قادر نیست سنتهای قدسی نوع بشر را به حساب بیاورد. به دلیل آنکه بافتی که سروش، دیدگاههای خویش را در آن شکل داده است اساساً بافتی سکولار است. نظریه ی او، یک نظریه ی ایدئولوژیکی است؛ زیرا تکثرگرایی، ابعاد و صور گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، فلسفی و دینی را به خود اختصاص میدهد که هر یک معنای ویژهی خود را دارد و ما در اینجا فقط به تبیین وجه دینی آن پرداختیم. در حالیکه نظریهی دکتر نصر نظریهای دینی است؛ زیرا سعی در احیا و بازسازی سنتهای گذشته دارد در حالیکه بیشترین وجوه سنت را آداب و مناسک ادیان گوناگون تشکیل میدهد.
سروش معتقد است ادیان از طریق مواجهه انسان و تجربهشان با حق به وجود آمدهاند و به نظر او انسانها عوامل اصلی تکوین دین هستند.
نظریهی او بر استدلال و التزام شخصی او متکی است و حقیقت خود این نظریه را بر «حقیقتهای» ادیان برتری میبخشد. از طرف دیگر دکتر نصر معتقد است حقیقت- اعم از دینی و غیردینی- قدسی است و از طرف خدا صادر میشود و انسانها باید در برابر این حقیقت سرتعظیم فرود آورند و ما نمیتوانیم برای خلق «حقیقت» کاری کنیم. کاری که از دست ما ساخته است این است که آینه حقیقت باشیم و آن را به همان صورتی که هست منعکس کنیم. بر این اساس دیدگاه سنتگرایانهی نصر ذاتاً دینی است؛ زیرا هدفش آن است که«منتهای ارزش را به کیفیات قدسی یک دین مفروض بدهد و هیچ چیز را بر حقیقت ادیان تفوق نمیبخشد».[۴۴۱]
پیش از ادامه بحث، باید این واقعیت را خاطرنشان کرد که مسأله کثرتگرایی دینی موضوعی اساسی و اولی در فلسفه دین دکتر سروش است و حال آنکه در فلسفه دین دکتر نصر مسألهای ثانوی است. هدف اصلی نصر احیای سنت و منظر سنتی از طریق تبیین و توضیح معرفت قدسی است و مسأله تنوع ادیان بعدی از ابعاد متعدد فلسفه جاویدان است.
به همین دلیل باید مسأله کثرتگرایی دینی را ازمنظر سروش، به صورت مستقیم مورد بحث قرار داد. در حالیکه در دیدگاه نصر، مسأله یاد شده را باید در بافت تصور او از سنت معرفی کرد، هرچند که دکتر نصر و دکتر سروش هردو در باب کثرت ادیان به نظریه پلورالیزم دینی تأکید دارند، اما مبانی و رویکرد هریک در تبیین این نظریه تفاوتهایی با هم دارد. در این بخش از تحقیق به تفاوتهای این دو رویکرد میپردازیم.
مسألهای که در تبیین کثرتگرایی دینی بین سروش و نصر باید به آن توجه کرد، تصور متمایز هر یک از آن ها از واقعیت و درک و فهم آن ها از دین است که منشأ اصلی تفاوت میان آن ها به شمار می رود باید گفت که تلقی سروش از «خدا» یا «حقیقت مطلق» تحت تأثیر مبانی تجربهگرایانه فلسفه غرب بوده است. وی در توجه به مقوله «واقعیت مطلق» بر تجربهی دینی، معرفتشناسی کانت و بررسی سیر تحول ادیان به عنوان مبادی و مبانی نظریه خود تأکید میکند. الگوی معرفتشناسی سروش دربارهی «حقیقت مطلق» کاملاً منطبق بر مبانی تجربهگرایانه غرب است؛ چراکه تأکید سروش بر معرفتشناسی کانت و موضوع نومن و فنومن، نشان از تأثر شدید وی از الگوهای معرفتی تجربهگرایانه دارد. البته سروش ماده و محتوای الگوی معرفتشناسی کانت را تغییر داده است، اما ساختار نظریات مذکور، تجربهگرایانه است. وی به پیروی از فلسفه کانت، دامنه شناخت انسان را کاملاً محدود به شرایط فردی دانسته و در نتیجه حقیقت فینفسه را برای او غیرقابل دسترسی میداند. در این نگرش انسان جزء جدا شدهای از کل است و توانایی او محدود به حواس و عقل جزئی است که خود این عقل نیز مقید و محدود است. بنابراین انسان صرفاً از پشت حجاب فردی خود به حقیقت مطلق مینگرد و فقط قادر به درک جزئی از حقیقت و یا حقیقت جزیی است. در نظر سروش، این محدودیت ناشی از محدودیت ذاتی انسان، از قبیل زمان، مکان و سایر محدودیتهای فردی است که همچون حصاری او را در برگرفته است و وی را توان رهایی از آن نیست، لذا وقتی از حقیقت سخن میگوید در واقع از تأثیر حقیقت بر خود و تجربهای که از حقیقت دارد سخن میگوید نه از حقیقت فینفسه. «باری چند وجهیبودن تفسیرها، در واقع به چند وجهیبودن واقعیت بر میگردد. واقعیت یک لایه و یک پهلو ندارد».[۴۴۲]
«حقایق یافته شده و مکشوفات و مکاشفات بسیار زیاد است و حیرانماندن در میان این حقایق و مجذوب و محصور گوشهها و پارههایی از آن ها شدن، تعدد و تکثر را پدید آورده است. این معنا به بیانی دیگر در قبض و بسط آمده است که عینیبودن بیش از حقبودن است».[۴۴۳]
بنابراین وقتی فقط اجزایی از حقیقت برای انسان، قابل حصول است، هیچگاه این اجزاء معادل کل حقیقت نخواهد بود و همیشه رنگ انسانی خواهد داشت.
همچنین از نظر سروش مفهوم «خدا» با توجه به الوهیتهای خاصی که در تاریخ هریک از ادیان جلوهگر شده است معنا پیدا میکند.
«خدا بر هر کسی به گونهای تجلی کرده است و هر کسی هم تجلی حق را به گونهای تفسیر کرده است و «در عشق، خانقاه و خرابات شرط نیست» و «اولین کسی که بذر پلورالیزم را در جهان کاشت خود خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد. بر هرکدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعهای مبعوث و مأمور کرد و بر ذهن و زبان هرکدام تفسیری نهاد».[۴۴۴]
بدینترتیب تلقی هریک از ادیان مختلف از مفهوم خدا یا الوهیت مطلق در بین پیروان هر دین که وجود داشته، بخشی از تاریخ آنان به شمار میآید، به گونهای که نمیتوان آن را بدون این بستر تاریخی معنا کرد. این برداشت و تلقی خاص از خدا اجزای فرهنگهای متفاوت بشری را به وجود آورده است و یا خود تحت تأثیر آن ها به وجود آمده است.
اما نصر، ادعا میکند که برخلاف دیگران و از جمله سروش تفسیر او از واقعیت یا حقیقت مطلق، تفسیری مابعدالطبیعی است؛ به این معنا که نه بر عقل استدلالی، بلکه بر عقل شهودی استوار است. به اعتقاد نصر، نمیتوان حق مطلق را از طریق تفکر استدلالی درک کرد، بلکه فهم واقعی حقیقت، فقط از طریق شهود امکانپذیر است، بنابراین، از نظر وی «دیدگاه پلورالیزم در تبیین واقعیت مطلق نوعی کوشش فلسفی عاری از شهود عرفانی است که نمونهای از تحریف «مایا» است».[۴۴۵] برخلاف سروش که شناخت حقیقت یا واقعیت فینفسه را امری غیرممکن میداند. نصر قائل است که عقل انسانی میتواند حقیقت فینفسه را چنانکه هست- بدون اینکه رنگ انسانی به آن بدهد- دریابد. برای آدمی به سبب همین سرشت عقل انسانی، امکانپذیر است که به خداوند معرفت یابد و به جایی برسد که او را حق بداند، چون به گونهای ساخته شده است که ذات مطلق را فیحد ذاته دریابد.
(همان: ۱۳۰)
کشتهی عشقم و سی ساله شهید غزلم خلعت آخرتی بافتم از گیسویی
(همان: ۱۳۱)
دوید خون تو در خاک، لاله پیدا شد به چاه خورد صدای تو، ناله پیدا شد
(همان: ۱۳۳)
گل همیشه بهار محمّدی چو شکفت زشرم، لاله عرق کرد، ژاله پیدا شد
(همان: ۱۳۳)
در چشمانت قلاب می اندازد،/ قلب بالا میکشند!/ صدای درختانت گرفتهاست. (همان: ۳۰۵)
چه کسی فانوس زمین را روشن میکند؟ / چه وقت خیابان کفن میپوشد/ و به خانهها میریزند؟ (همان: ۳۰۶)
ریخت روی صورت ساعتها/ و روز در زیر خاک/ اشک ریخت. (همان: ۳۴۴)
وطن، چشم در راه صبحی شگفت دلت شد پر از ابر و باران گرفت
(همان: ۲۸۶)
بگذار شام، جامهی شادی به تن کند شب با غم تو کرده به تن، جامهی سیاه!
(همان: ۲۰۹)
تا موج، یاد تو افتاد، چون من قرار زکف دادم شد چاک، پیرهن باد، لرزید شانه دریا
(قزوه، ج، ۱۳۹۰: ۱۰)
امشب اما نگاه کن/ آسمان چگونه لبخند میزند. (همان: ۸۷)
یک شب، کدام شب؟ ، شب مرگ ستارهها/ یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت. (همان: ۲۱)
سکوت کردم،/ واژه ها به من سیلی زدند!. (همان: ۶۸)
پلک دل، تا صبح، این شبها به روی هم میافتد/ درتمام شهر تن دیگر نمیپیچید اذانم. (قزوه، ح، ۱۳۹۰: ۶۷)
برای ابر، کفن میدوزیم/ برای زمین، قبر میکنیم. (همان: ۱۳)
نگاه کردم/ مرگ، کفشهای مرا پوشیدهبود. (همان: ۲۱)
ای قاتلان عاطفه! اینجا چه میکنید؟ اینجا که خاک پای شهیدان غربت است
(قزوه، ح، ۱۳۹۰: ۲۰)
از ویژگی ادبی آثار منظوم قزوه تلمیح است. قزوه از این آرایه ادبی در میان اشعار خود بیشتر استفاده کردهاست به طوری که میتوان تلمیح را یکی از ویژگیهای ادبی قزوه به شمار آورد. تلمیح در لغت به معنی بهگوشهی چشم نگریستن است در اصطلاح ادبی عبارتاست از اینکه به گوشه ای از یک داستان یا حکایت یا ماجرایی در اشعار اشاره شود. (هادی، ۱۳۷۱: ۱۲۹)
و عنقریب خواهد مرد/ گوسالهی بزرگ تل آویو! (قزوه، ث، ۱۳۹۰: ۳۵۸)
همان شب که سرت بر نیزهها قرآن تلاوت کرد تو را در دامن زهرا (س) و دوش مصطفی(ص) دیدم
(همان: ۲۴۵)
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند: به ذولفقار، مگر برده است حیدر، دست؟
(همان: ۲۴۷)
سینه آتیش خلیله، اینجا عشقه که دلیله ببین این دلای عاشق، چه بهشتی آفریدن!
(همان: ۱۴۵)
شب تاریک و نخلستون و غربت دو کیسه نون و یه کاسه محبت
سحر محراب با شمشیر میگفت چه کردی با علی (ع) ای بیمروت؟
(همان: ۱۶۵)
دریا علی (ع)ست، گوهر یکدانهاش تویی در موج حادثات حسینات سفینه است
(همان: ۲۲۰)
الله اکبر از تو که الله اکبری ای مادر پدر که پدری را تو مادری
(همان: ۲۲۳)
از آسمان چارم، مسیح بازگشتهست زمین ولی چه تنهاست، مگر تو بازگردی!
(همان: ۱۴۱)
نقش اگر باشد عزاگویان حیدر حیدرند نقشهای باشد اگر با ابنملجم میکشند
(همان: ۳۳)
شانه بر زلف دعا میزنم و میگریم موسی من! تو بگو روز وشبان را چه کنم
(همان: ۳۵)
تو نوح نوحی امّا قصّهات شوری دگر دارد که در توفان نامت کشتی پیغمبران گم شد
(همان: ۵۴)
شب میلاد در چشم تو خورشیدی تبسم کرد شب معراج، زیر پای توصد کهکشان گم شد
۱۰۰%
درصد ستونی
۱۰۰%
۱۰۰%
۱۰۰%
۱۰۰%
V
Sig
df
X2
۰.۴۱
۰.۰۰۰
۶
۵۲.۳۳۴
قضاوت آماری:
از آنجا که خی دو برابر ۵۲.۳۳۴ و درجه آزادی برابر با ۶ میباشد با توجه به اینکه سطح معناداری محاسبه شده کمتر از ۰.۰۱ است (sig=0.000) لذا با ۹۹% اطمینان و۱% خطا بین دو متغیر محتوای تبلیغات و ارزشهای فرهنگی بیگانه رابطه معناداری وجود دارد. همچنین شدت این رابطه با توجه به وی کرامر۰.۴۱ است که شدت متوسطی است. بنابر این فرضیه اول تائید می شود.
تجزیه و تحلیل:
از مجموع ۶۲ آگهی با موضوع مواد خوراکی، پوشاک و لوازم آرایشی، بیشترین میزان یعنی ۵۸.۱% دارای ارزش مصرفگرایی بوده اند. این مسأله نشان میدهد که تبلیغاتگرانِ اینگونه کالاها برای کسب سود در پی ترغیب مخاطب برای خرید و مصرف هرچه بیشتر این کالاها هستند. صاحبان تبلیغات از این خصوصیت که این کالاها جزو کالاهای کمدوام هستند، استفاده نموده و بر آن تأکید کرده اند و در تبلیغات خود مخاطب را بیشتر از سایر تبلیغات به مصرفگرایی سوق داده و درواقع ضد ارزش صرفهجویی عمل کرده اند.
پس از مواد خوراکی و پوشاک، بیشترین میزانِ تبلیغ بانک، بیمه و پروژه های ساختمانی با ۵۰% دارای ارزش گرایش به مادیات و مصرفگرایی بوده است که مؤید این معناست که اینگونه مؤسسات با تبلیغات خود مردم را بیش از سایر تبلیغات به مادیگرایی، شانس و اقبالگرایی و پولپرستی تشویق می کنند .
همچنین از مجموع ۴۷ تبلیغ با موضوع لوازم خانگی و الکترونی بیشترین ارزش تبلیغشده با ۷۸.۸%، ارزش تجملگرایی و مدپرستی است که ارزش غالب در تبلیغات لوازم الکترونی و خانگی محسوب می شود. این نوع تبلیغات که شامل تبلیغ مبلهای سلطنتی، ماکروفر، یخچال سایدبایساید، گوشی موبایل، تبلت و… می شود بیشترین تجملگرایی و مدپرستی را در جامعه ترویج می دهند. این نوع کالاها از کالاهای بادوام غیرضروری محسوب شده که بود و نبود آنها تأثیر چندانی بر زندگی افراد جامعه ندارند و بیشترین مدپرستی را ترویج می کنند.
در تبلیغات مکانهای تفریحی ارزش غالب با ۴۵%، ارزش مصرفگرایی و گرایش به مادیات بوده است، پس نشان میدهد که در تبلیغ مکانهای تفریحی اعم از رستوران، غذاخوری، شهربازی و… بر مصرف بیشتر تأکید شده است، ارزش لذتگرایی نیز با ۳۰% بر ارزش تجملگرایی در این نوع تبلیغات پیشی گرفته است. است. اینگونه تبلیغات به میزان ۲۵% ارزش تجملگرایی را ترویج و مردم را به رستورانهای بسیار لوکس، هتلهای مجلل و… دعوت کرده اند.
همچنین بیشترین ارزش لذتگرایی و رفاه طلبی نیز به میزان ۵۶.۳% در تبلیغ کالاهای خوراکی، پوشاک و لوازم آرایشی دیده شده است. این مطلب نشان میدهد که صاحبان این نوع تبلیغات ارزش لذتبخش بودن را بر خاصیتداشتن ماده غذایی، دوام و قوام داشتن پوشاک و بهطورکل کیفیت کالا مرجح دانسته و با تأکید بر آن سعی بر ترغیب مخاطب به خرید آن کالا دارند.
لازم به ذکر است که چون تعداد خانههای دارای فراوانی مورد انتظار کمتر از ۵ در جدول، بیش از ۲۵% بود برخی از مقولهها به شرح زیر ادغام گردید:
متغیر موادخوراکی و لوازم آرایشی با متغیر پوشاک (از جهت کمدوام بودن هردو) ادغام گردید. همچنین متغیرهای لوازم خانگی و لوازم الکترونی (از جهت بادوام بودنشان) در هم ادغام شد. متغیرهای ادغام شده دیگر متغیر بانک و بیمه و پروژه های ساختمانی هستند که از لحاظ تشویق به سرمایه گذاری شبیه به یکدیگر بوده و در هم ادغام گردید.
فرضیه۲: به نظر میرسد بین نوع کالای تبلیغشده با ارزشهای فرهنگی بیگانه در تبلیغات رابطه معناداری وجود دارد.
جدول شماره ۴-۲-۲- جدول بررسی معناداری رابطه بین نوع کالای تبلیغشده و ارزشهای فرهنگی بیگانه
نوع کالای تبلیغشده
ارزشهای فرهنگی بیگانه
مصرفگرایی و گرایش به مادیات
تجملگرایی و مدپرستی
لذتگرایی
و رفاه طلبی
جمع