از پدری مارونی مذهب و مادری ارتدکس در شهر ناصره به دنیا آمدم نسبت به هیچ کدام از این دو مذهب مجالی برای تعصب وجانبداری برایم وجود نبود. سپس آموزشهای ابتداییم را در مدرسه راهبان خارجی در عین طوره آموختم. زمانیکه به مصر آمدیم از اساتید زیادی کسب علم کردم.
۵-۲-۲٫ موضعگیری او درباره اختلافات مذهبی و قومی
در پی بروز اختلاف میان درروزیهای کشورلبنان، و شروع جنگ داخلی میان آنان از آنان میخواهد که از نبرد و درگیری دست بردارند. و آنها را به یادآوری و عمل عادات و رسوم خوبی و برادرانهای که به ارث بردهاند دعوت میکند. و از آنها میخواهد که اتحاد و برادری و تفاهم میان خود را به دست بیاورند:«درخواست و خواهش میکنم از این درگیری و نبرد دست بردارید. آیا آرامش و تفاهم در امنیت بهتر و شایسته تر نیست؟ نیرو و توان خود را برای امور نیک ذخیره کنید. و خون خود را از هدر رفتن حفظ کنید. سنتها و عادات نیکی که شما را برتری داده و شما با این سنتها آبرو و عزت داده، به یاد بیاورید.ای انسانهای برجسته و فرهیخته! شما همیشه حامی زنان و دختران بوده اید. با همسایگان و برادرانتان دشمنی نکنید. در غیر این صورت به بیگانگان ستم خواهید کرد.(همان:۱۳۲)
با دلسوزی صادقانه و اندیشه روشن به امور و وقایع اتفاق افتاده واکنش نشان میدهد ومردم را به رفع دشمنی، اختلاف و پیگیری دانایی، پیشرفت و برادری تشویق و دعوت میکند.
اواند یشمندی است، دارای روح والا و منتقد که بدون تعصب به گروه و فرقه خاص به مسائل مینگرد. به تشریح معایب، مضرات، مشکلات و ارائه راهکار جهت رفع آنها میپردازد. در مبارزات خود برای آزادی زنان و دعوت به عفت و خویشتن داری، خود در نمونه یک بانوی پایبند و متعهد و یک شخص تحصیلکرده، روشنفکر و آگاه میباشد و میتوان گفت که در این مبارزات خود الگو و نمونه آن بانویی است که او، مردم را به آن دعوت میکند. مبارزاتش صادقانه و به دور از شعارها و ژستهای اصلاح طلبانه است و به خاطر همین صداقت و راستی در کردار و گفتار در روح و جان آحاد مردم جای میگیرد.(همان)
از آنجائیکه میچون همکیشان خود در کشورهای اسلامی در اقلیت قرار دارد و کشور مصر نیز پس از لغو حاکمیت امپراتوری عثمانی مجالی برای اظهار وجود و احقاق حقوق اولیه خود بدست آورده است، سعی میکند مردم را از اختلافات دینی برحذر داشته و ذهن آنها را به مشترکات خود سوق دهد. او در غالب سخنرانیهایش به این موضوع اشاره کرده و از فعالیتها و اموری که باعث نزدیک شدن اهداف و آرزوهای سرزمینهای عربی به هم شود، تقدیر کرده است. در یکی از سفرهایش به سوریه که به دلیل جنگ جهانی اول دچار قحطی و گرسنگی شده با یک سخنرانی به نام سوریا الجائعه همکاری و مشارکت مردم را در رفع مشکلات و گرسنگی مردم میستاید و معتقد است که وحدت و انسجام انجمنهای اجتماعی، ادبی وعلمی کشورها باعث اتحاد آنها شده و آرزومند اتحاد مسلمانان ومسیحیان در کشورهای اسلامی است)ها انذا فی المدینهِ الآرامیهِ الکبری، عاصمهُ الملوکِ والخلفاءِ والفاتحیِنَ، حاضرهُ البلادِ التاریخیهِ، وآیهُ الجمالِ فِی الصحراءِ، ولکنی أشعرُ بِأنِی فِی دمشق الجدیده، فِی الفیحاءَ الفتاه الّتی تَستَجِمعُ قواها بعدَ الجراحِ و الآلامِ، وتتحفّزُ لِلنهوضِ والصعودِ نحوَقمهِ الارتقاءِ. ولئن تعاون الکرم منکم، وحبّ تنشیط العلم فی جعل هذا المساء لی عیداً فقد أریتمونی فیه رموزاً طالما تقت إلَی حقیقتِها. فَفِی اتحادِ الأندیهِ رأیتُ رمزاً لِإتحادِ الأمهِ، وَفِی ارتفاعِ صوتِ المرأهِ قربَ صوت الرجلِ رأیتُ دلیلاً عَلَی تنبّه الکرامه فیها، و اعترافَ الرجلِ بِحقوقِها، و استعدادِه لمساعدتِها. وفِی اتفاقِ المحمدیّ والعیسویّ عَلَی الترحیبِ بأختِهما السوریهَ رأیتُ عنواناً لِمحوِ فروقِ المذاهبِ، ومتانهَ الوحدهِ القومیهِ.(الکزبری؛۱:۱۹۸۷/۲۵۵)
«هان این منم در شهر آرامیه کبری،پایتخت پادشاهان و خلفاء و فاتحان،این سر زمین تاریخی متمدن، و نشانه جمال در دل صحرا، اما من احساس میکنم در دمشق جدید، این سرزمین خوشبوی جوان افراد آن بعد از تحمل دردها و رنجها برای برخاستن و صعود به سمت قلههایی پیشرفت و ترقی آماده شدهاند چنانچه با هم تعاون و میل به فعالیتهای علمی داشته باشند آن زمان عید من است و در اتحاد انجمنها نشانهای برای اتحاد ملتها میبینم و در بالا رفتن صدای زن همگام با صدای مرد نشانه آگاهی و کرامت در زن و اعتراف مرد به حقوق زن را می بینم، و در اتحاد و هم فکری مسلمانان و مسیحیان برای خوش آمدگویی به خواهر سوری خود، که از راهی بس دور آمده، نشانهای از محو و از بین رفتن تفاوت واختلاف مذاهب و استواری وحدت ملی میبینیم.»آنچه که از بیشتر سخنرانیهای او بارز است تاکیدش بر اتحاد سرزمینهای عربی و همبستگی ملتهای عرب میباشد:«مظهرُجلیلِ تبّدَت فیه وطنیتُکم النبیلهُ، وإنما هو الّذی یُوحَی إلیّ أن أهتفَ قائلهً: «لَکُم عائلهٌ فَرَقّوها بترقیهِ المرأهِ واصلاحِ الرجلِ. لکم فکرٌ فثقفوهُ بالوسائلِ العصریهِ الممکنهِ. لکم عملٌ فأتقنوه کائناً ما کان َلأن الأعمالَ الکبیرهَ لا تقومُ إلا بِاتقانِ الأعمالِ الصغیرهِ. لکم زراعهٌ وصناعهٌ فحسّنوها ما اِستَطعتُم، ولا تیأسوا إزاءَ الفشلِ. فِی حیاتِکم فراحٌ وأحزانٌ فاستفیدوا بِها لِتقویهِ شخصیاتِکم وأنمائِها. لکم ماضٍ عظیمٌ فکونوا له أهلاً بِتهیئهٍ مستقبلٍ عظیمٍ. لکم روحٌ شرقیٌ، ولغهٌ شرقیهٌ فأنعشوها وروّجوها لا تعصّباً ولا تعنتاً. لکم فنٌّ شرقیٌ فاجعلوه أثراً ثمیناً فِی متحفِ الثروهِ الإنسانیهِ. لکم دینٌ و عقیدهٌ فاطلقوا الحریهَ فیهما بینَ الخالقِ و المخلوقِ، و دعوا الموذنینَ و النواقیسَ ترفَعُ نحوَ الخالقِ انشودهَ الخلودِ، بینما انتم ترددونَ انشودهَ الحیاهِ قائلینَ:اللهُ اکبرُ و نحنُ ابناءُقومیهٍ واحدهٍ »(همان)
«مظهر جلیل ملیت شما را نمایان میکند براستی که به من الهام میکند که فریاد بزنم:«شما یک خانواده واحد هستید به پیشرفت و ترقی زنان و اصلاح مردان بپردازید. تا میتوانید خود را به پیشرفتهای روز مجهز کنید. چنانچه شما دارای کاری هستید تا حد ممکن آن را کامل کنید زیرا اعمال بزرگ استوار نمیگردند مگر با کامل کردن اعمال کوچک. شما دارای زراعت و صنعت هستید تا میتوانید آن را نیکو بدارید و در مقابل شکست هم ناامید نشوید. در زندگی شما شادیها واند وههاست آن را برای تقویت و رشد شخصیتتان به کار گیرید. شما داری گذشته ایی با شکوه هستید پس شایسته فراهم آوردن آینده ایی باشکوه باشید. شما دارای روح شرقی و زبان شرقی هستید، پس آن را بدون تعصب زنده نگه دارید و رواج دهید. شما دارای هنر شرقی هستید پس آن را اثری گرانبها در موزهی ثروتهای انسانی قرار دهید. شما دین وعقیده خود را دارید و در رابطه خود و آفریدگارتان آزاد باشید در حالیکه شما الله اکبر گویان سرود زندگی را سر میدهید از مؤذنها و ناقوسها بخواهید آوا و سرود جاودانگی را به سوی خالق بی همتا بالا ببرند، بدانید که همگی فرزندان یک ملت هستیم.»
همانطور که میبینیم بیشترین تلاش او دعوت مسلمان و مسیحیان ملتهای عرب به همبستگی و اتحاد بوده است. و تنها رمز پیشرفت جوامع عرب را در همصدایی و هماهنگی آنها میبیند و معتقد است که باید اختلافات مذهبی کنار گذاشته شود تا ملتی مترقی داشته باشند.
۵-۲-۳ ۰ اندیشه دینی میزیاده
میّ زمانیکه به مصر وارد شد علاوه بر غنای دینی و اندیشههای مذهبی اش با جو فرهنگی مصر و بزرگان «می»فرهیختهای چون طه حسین و احمد لطفی السید آشنا شد. راهنماییهای این بزرگان او را به سوی ادبیات عربی و زبان قرآن سوق داد(الشیخ؛۱۹۹۴:۲۴ ).
او که بانویی عفیف وبسیار پایبند به اخلاق وعفت بود با مطالعه قرآن به آن علاقمند شد و آنرا یکی از عوامل موثر بر ادبیات خویش نام میبرد:
«اهمُّ عواملِ لِلتاثری:اولُها نشأتِی فِی الطبیعهِ الفاتنه وتعلقی بروائِعها والثانی تأثری بِبلاغهِ القرآنِ وسحرِ البیانِ و کانَ هذا سبباً فِی تحولِ ثقافَتِی الأولی إلَی العربیه و ادبِها » مهمترین عوامل تاثیر گذار بر ادبیاتم ابتدا رشد وپرورشم در طبیعت زیبا ودل انگیز و علاقه من به زیبایهای آن بوده ودر وهله دوم بلاغه وزیبایی اعجاب انگیز قرآن که باعث دگرگونی فرهنگ اولیه ام به سوی زبان وادبیات عربی شد. به نقل از(سکاکینی؛۱۹۷۱:۶۲(
دراین عبارت میتوان ایمان او را به توحید و یگانگی خداوند در قالب واژگانی صادقانه وبی پیرایه که برخاسته از وجدان و روح مومن اوست درک کنیم: «اُمِنُ بِاله واحدٍ ! نَعم یا الهی !أومن بِانَّکَ واحدٌ لا الهَ الا انتَ، أَنَّکَ انتَ خلقنا » «من به خدای یگانه ایمان دارم ! بله خدای من ! من ایمان دارم به اینکه تو یکتا و یگانهای و خدایی جز تو وجود ندارد و بی شک تو کسی هستی که ما را آفریده است.»(عواد؛۱۹۸۱:۲۳)
۵-۲-۳-۱٫ نظریه میدرباره حقیقت دین و غایت زندگی
او با توجه به خطا پذیر بودن اندیشه و دانش بشری و بی نقص بودن تعالیم و آموزههای ادیان راستین بخصوص اسلام به اعتقاد خود در ثابت ونامتغیّر بودن حقیقت وجودی خداوند اشاره کرده ومی گوید:«إنَّ المبادیَ العلمیهِ مافتئَت یهدمُ بعضُها البعضَ الآخرِ جیلاً بعدَ جیلِ، امّا حقیقه الله، حقیقه الروح علی کثرهِ المطلعین، فَلَم یأتِ احدٌ بما ینقضها » « قطعا اصول علمی نسلی بعد از نسل دیگر همدیگر را نقص و باطل میکنند ولی حقیقت الله و حقیقت روح و امور معنوی با وجود دانشمندان واند یشمندان این عرصه همچنان ثابت است و هنوز چیزی این اصول اساسی دینی را نقص و باطل نگردانده است. »( زیاده؛۱۹۸۲:۲۶۴ )
دین را راز بزرگ وبرتر زندگی میداند:«الدینُ سرٌ عظمٌ بینَ الخالِقِ و مَخلُوقِه» ِ
دین رازی بزرگ میان خالق و مخلوق و آفریننده و آفریده شده است. »(زیاده؛ ۴۰۰:۱۹۸۲ )
او سپس ایمان و اعتقاد به خداوند ازلی و ابدی را اساس تمام عقاید و اندیشهها میداند: «ایمانُ باله ازلی وسرمدی، إنَّ هذه الفکره العظیمه امُ العقائدِ الدینیهِ و غیرَ الدینیهِ جمیعاً. إنَّها ملازمُه الفکرهِ الخلیقهِ ملازمه لا تقبلُ انفصالاً» «ایمان به خداوند ازلی و ابدی بی شک، این اندیشه بزرگ، مادر تمامی اندیشهها و عقاید دینی و غیر دینی است. این اندیشه همراه جدانشدنی جریان آفرینش است. »(زیاده؛ ۵۳۵:۱۹۸۲ )
در مقاله موعظه شهر الورود پس از وصف حالات خود در دیدار از کنیسه و کلیسا نظر خود را درباره نماز و جایگاه و اهمییت آن با گویشی ادبی بیان میکند: «در هر دین و آیینی چیزی والاتر و زیباتر از نماز نمیشناسم. زیرا نماز روح و جان آدمی را به بالاترین درجات عروج و تلاش برای رسیدن و نزدیکی به روح بزرگ زندگی بالا میبرد. نماز زمزمه عبد با معبود، سپاس آفریده با آفریدگار و درخواست او به نزول برکاتش میباشد. این اعتماد که در آسمان، ورای تمام نیروها و عجایب هستی، خدایی توانا وجود دارد، که چیزی بدون او سپری نمیشود. چه دل انگیز و شیرین است. تمام نعمات نزد اوست که نیازهای بشری از آن سیراب میشود، بزرگی که با توجه به او ضعف و ناتوانی انسان رنگ میبازد. وجودی که تمام موجودات را در بر میگیرد، پس شرشار از زندگی، قدرت و دگرگونی است.»(همان:۵۴۵) پس از توصیف نماز و اهمیت آن هر نمازی را نماز نمیداند. او نمازی را که با حضور قلب و برخاسته از روح، جان و اعتقاد انسان باشد، زیبا میداند و نماز یکنواخت تکراری که فقط از سر عادت خوانده میشود را نیکو نمیداند: «من نماز ماشینی یکنواخت را که عقل، اندیشه و دل در آن راهی ندارد را نیکو نمیدانم.»(همان: ۵۴۵)
آنچه که ایشان به آن اعتقاد راسخ دارد کامل و غیر قابل تغییر بودن حکم و قانون خداوند است. او دانش و داشتههای بشر را نقض پذیر و قابل تغییر میداند. قطعاً اصول علمی یکدیگررا نسل به نسل نقض و ردّ میکنند. اما حقیقت خداوند و روح با وجود دانشمندان بی شمار ماوراء، هیچ گاه تغییر نکرده و هرگز کسی یا چیزی نیامده که آن را نقض و ردّ کند، یا چیزی بهتر از آن جایگزینش شود.»(زیاده؛۱۹۸۲:۲۶۴ )
او سپس اعتقاد خود را به توحید و معاد اعلام کرده ومعتقد است که دین چیزی اجباری نیست بلکه خداوند با آزادی تمام به انسان اختیار بخشیده که او را پرستش نماید و هر کس را مسؤل اعمال و رفتار خویش میداند: «اعتَقِدُ أنَّ الدینَ علاقُه السرّیهِ بینَ الخالقِ والمخلوقِ. اعتقدُ أنَّ کُلَّ امرئ یلاقی نتیجهَ افعالِهِ و لا یتحملُها عنه احدٌ. اعتقدُ أنَّ اللهَ منَحَ البشرَ حریتَهم فَعلی کلِهم أن یَرَی وجهَه الخیرِ امامَه و یعبدُ ربَّهُ کما یشاءُ(زیاده؛ ۱۹۸۲: ۵۳۵ )»
من اعتقاد دارم که دین پیوند سرّی و پنهان میان خالق و مخلوق است و معتقدم که هر انسانی پاداش و نتیجه کارش را خواهد دید و کسی مسئولیت عاقبت اعمالش را از او رفع نمیکند. اعتقاد دارم که خداوند به انسان آزادی عطا کرد. و همه آنها باید با این آزادی، خداوند را آنگونه که شایسته است پرستش کنند. »
او درباره راز و هدف نهایی زندگی بسیار تکاپو و جستجو کرده و به دنبال رد پایی از این راز و هدف آفرینش در سراسر عالم هستی میگردد. وی در مورد مبدأ هستی و سرانجام انسان از خود میپرسد. «سرُّ الغامِضهِ الَذِی یَرجِعُهُ الهَیاکِل المُشادَه فی قُدسِ الأَقداسِ البَشَریه: مِن أین وإلی أینَ؟ مِن أینَ أتَینا و إلی أینَ نَذهَبُ »(زیاده؛ ۱۹۸۲: ۲۹۶)»
این پیچیدهترین راز سرالأسرار پیچیده است، که پژواک معابد سر به فلک کشیده در مقدسترین سرزمینهای بشری آنرا بازتاب میکند: از کجا و به سوی کجا؟ از کجا آمده ایم و به کجا میرویم؟ اودر مقاله(دمعه علی المغرد الصامت) به تأمل و اندیشه در راز دین میپردازد و اذعان میدارد که:«در هر ذره از ذرات جهان هستی شوق زندگی دارند. هدف و غایت این هستی چیست آیا نیستی و مرگ غایت و اوج زندگی و هستی است؟»(همان: ۲۹۶)
گاه آن را در نیکی، خوشبختی و. . . مییابد سپس در پی این پرسشها و درگیریهای روحی و ذهنی پیرامون هدف و نهایت زندگی انسان، هدف خود را و چیزی که مقصود او در زندگی است را تلفیقی از عقل و دل، اندیشه و عاطفه میداند:«از مردان کسانی هستند که به سربلندی و سرشناسی در جامعه بسنده میکنند و زنانی نیز وجود دارند که از زندگی جز ثروت، زیور آلات و خود آرایی و رفع قضا و قدر هیچ چیز دیگری نمیفهمند ولی من نه این داشتهها شادم میکند و نه آن نعمات مورد علاقه من است. تنها چیزی که در اندیشه من زیبایی کامل و مورد مقصود من است. اجزا و ترکیب آن بخش بزرگی از اندیشه وبخش بزرگتری از دل و عاطفه وجود داشته باشد. تنها این یک چیز تحسین و علاقه مرا بر میانگیزد ؛ چیزی که از پستیها و بی ارزشیها به دور است و آن غنچه کمیاب برتر است که خورشید دانایی و شناخت آن را زنده میدارد و آب احساسات و عواطف پاک آن را آبیاری میکند.»(زیاده؛ ۳۰۷:۱۹۸۲)
۵-۲-۴٫ . نظر و اندیشه مَیدرباره شرق و میراث شرق برای دوری از اختلافات
با وجودمسیحی بودن و نوع تعالیم او در دیرالناصره و عین طوره و تحصیلش به زبان فرانسه، پس از آشنایی با ادبیات عربی و بخصوص متن زیبا و روشنگر قرآن، به دست معلم بزرگش احمد لطفی السید، به فرهنگ شرق بخصوص به شرقی بودن و حفظ سنتها و عقاید مناسب و مفید شرقی پیدا کرد وپس از مطالعه وتحصیل فلسفه و ادبیات عربی در دانشگاه قاهره بارها به برتری شرق بر غرب علی رغم عقب ماندگی، اشاره میکنداو شرق را مبدأ تمام علوم، مکاتب و ادیان و تمدنها میداند.(الشیخ؛ ۲۴:۱۹۹۴)
او بارها به علاقه خود به شرق و داشتن روح شرقی اذعان داشته، در یکی از مقالاتش به نام «نشیدالی الشرق»که در المقطف به چاپ رسانده، شرق را با این عناوین صدا میزند: « ایُّها الشرقُ !یا شرقَ العظمهِ و اللطفِ و الشهامهِ والحماسهِ و العاطفهِ!»(همان:۲۲۰)
او با تشویق جوانان و دانش پژوهان جامعه به گرفتن دانش و فن آوری از غرب، به آن ها توصیه میکند که بی هیچ گونه تغییری و بدون اراده تمام آنچه را که غرب دارد نپذیرد و به آنچه از غرب میگیرند رنگ شرق بزنند:«بگویید ما نسل جدید هستیم و با وجود دردها مشکلات و ناملایمات یک ملت پیشرفته، با شرافت و پویا میخواهیم. «آنچه از پیشرفتها و دانشهای مفید غرب که میخواهید از آنها بگیرید و لکن همگی آن را در قالب روح و شخصیت شرقی بریزید. و برای پیشرفت و استفاده مفید آن تلاش کنید. در بلاد شرق و غرب آن را معرفی کنید و همه آن افتخار و مباهات کنید. توانایی و استعداد فردی- عاطفی و اجتماعی خود را تقویت کنید و همه آن را برای ساختن وحدت شرقی پاک و بزرگوار دگرگون کنید. سعی کنید به خود تکیه داشته باشید و با آگاهی از دانش دیگران برای خود اتکایی تلاش کنید و روی پای خود بایستید همانگونه که دانش را از دیگران میگیرید، به آنها نیز دانش و دستاورد خود را عرضه کنید. برای ساختن جامعه انسانی بدیع در زمینه عمران و آبادانی با هم همکاری کنید.)(همان:۱۶۴ )
ضمن بسیاری از سخنرانیها و مقالات خود به مقوله اساسی خود باوری مردم برای ترقی و پیشرفت جامعه اشاره میکند، و توصیه میکند که با تلاش و کوشش خود برای خود اصل و نسب و اعتبار بدست بیاورید:
«کُن إبنَ مَن شِئتَ إکتَسِب اّنَّ الفَتی مَن یَقُولُها أناذا |
اَدباً یُغنیکَ مَحمُودُهُ عَن النَّسَبِ لیسَ الفَتَی مَن یُقولُ کانَ أبَی(زیاده؛ ۷۴:۱۹۸۲) |
فرزند کسی باش که آن را إراده می کنی ادبی را کسب کن که صفات نیکش تو را از اصل و نسّب بی نیاز کند.
براستی که جوانمرد حقیقی کسی است که به خودش متکی باشد نه اینکه بگوید پدرم چنین بود وچنان.
مَی که در الناصره فلسطین از پدری لبنانی به دنیا آمده در مدارس دینی فلسطین و لبنان تحصیل کردو سپس همراه خانواده به مصر مهاجرت کرد. او به این سه کشور علاقه وافر و ستودنی داشت همانگونه که برای الناصره و مناظر دلپذیر و سرزمین مقدسش بی تابی میکرد، علاقمند به کوههای سربه فلک کشیده لبنان نیز بود. پس از آن به مصر و میراث گرانقدر گذشته و به فرهنگ آن دلبسته شد و پس از آن مصر را وطن خود میدانست و با وجود علاقه به دو کشور فلسطین و لبنان بارها به علاقه خود به مصر اشاره کرده:«وطن همه چیز انسان است، وطن خانواده، دوستان، اشکها، لبخندها و گور بزرگان و گهواره امیدهای آینده. ودرکل همه میراث ارزشمند تاریخی، اخلاقی، علمی و عملی است. وطن همان پرچمی است که با نسیم میرقصد و ذره ذره وجود و قلب فرزندان آن با آن ارزشها به وجود میآیند. ما کسانی هستیم که زیبایی طبیعی، و شکوه تاریخی و عظمت باستانی و پاکی فرزندان مصر را دوست داریم مصر حقیقتی روشن است مصر همان دخترک نوپای سربلند و علاقمند به موفقیت و پیشرفت است.»(زیاده؛ ۷۸:۱۹۸۲)
مَی دارای شخصیتی شرقی و جهانی است و از موفقیت و سربلندی سرزمینی که میشناسد خوشحال و خرسند است و میگوید: «انا الشرقیه المُحبه لِکُلِّ ما هوَ شرقی أتمنّی لکُلٍّ مِن اقطارنا طابعاً شرقیاً. و لکن حَسَنَّ أن یبسطُ المرءُ فکرَهُ الی ماوراء حدود ما یتمنی.»(زیاده؛، ۳۶۶:۱۹۸۲)
من زنی شرقی و دوستدار چیزهای شرقی هستم برای سرزمینهایمان خواستار رنگ و جلوه شرقی هستم. ولیکن خوب است که انسان اندیشه اش از مرزهای تنگ خواستهها فراتر رود.
او عقیده دارد که شرق داراییهای آن، فرهنگ و تمدن آن، احساسات و عواطف شخصی و ملی شرق بهتر و بیشتر از غرب است و میگوید:
فرم در حال بارگذاری ...