(همان: ۴۱۱)
یال بر کشیدن کنایه از: رشد کردن-بزرگ شدن
۵۸- چون طوسیان تنگ در رسند من پذیره خواهم شد. (همان: ۴۲۷)
« تنگ در رسیدن »کنایه از : نزدیک شدن
۵۹-که از لشکر گاه برفتند ومیانه کردند که مضائق هول است. (همان: ۴۵۸)
«میانه کردن»کنایه از: گریختن وفرار کردن
۶۰-وعلی تگینیان پنداشتند که به پالوده خوردن آمده اند وکاری سهل است. (همان: ۴۶۵)
عبارت فعلی کنایه از: خوش گذرانی کردن
۶۱- ما ایشان را نگذاریم که بر زمین قرار گیرند و پر وبال کنند. (همان: ۴۷۲)
« پر وبال کردن » کنایه از: رشد کردن،قدرت پیدا کردن
۶۲- لشکری در پر کلاغ نهادند تا ببینی که چه رود . (همان: ۶۴۵)
« کسی را در پر کلاغ نهادن » کنایه از : نابود وهلاک کردن
۶۳- وفریفته شد… و خداوند در دلو شد. (همان: ۶۴)
کنایه از:« از پا در آمدن»
۶۴- وقوم ایشان را گوش باید داشت. (همان: ۵۰۹)
« گوش داشتن » کنایه از: مواظبت ومحافظت کردن
۶۵- لشکرهای ما از آب بگذرد ودست با لشکرهای سلطان یکی کنند . (همان: ۵۱۰)
« دست یکی کردن » کنایه از: همراهی نمودن و متّحد شدن
۶۶- چون پسر کاکو را سر به دیوار آمد وبدانست که به جنگ می برنیاید… (همان: ۵۱)
عبارت فعلی کنایه از: شکست خوردن،ناامید شدن(مأخوذ از محاوره به نظر می رسد حاشیه غنی-فیاض)
۶۷- با وی بگفت تا راست ایستاد ودست گرفتند وزبان داده شد تا آنگاه که فرمان باشد که عقد نکاح کنند.(همان: ۵۲۷)
کنایه چه از:قبول کردن-کنایه از:پیمان بستن-کنایه از : قول وقرار گذاشتن
۶۸- وکس کس را نه ایستاد ونظام بگسست. (همان: ۶۲۳)
کنایه از: اینکه کسی به فکر کسی نبود .
۶۹- نخست کسی که میان او به دو نیم کردندی بو سهل بودی به حکم دندانی که بروی داشت.
(همان: ۱۴۹)
« دندان داشتن نسبت به کسی » کنایه از: خشم ودشمنی وکینه داشتن است .
۷۰- گفتند فردا سنگ به سبو خواهم زد تاچه پدید آید. (همان: ۶۶۳)
« سنگ به سبو زدن »کنایه از: خطر کردن
۷۱- چون این پادشاه در سخن آمدی… دُر پاشیدی وشکر شکستی . (همان: ۲۰)
« دُر پاشیدن وشکر شکستن »کنایه از: نیکو سخن گفتن،شیرین سخن گفتن
۷۲- وبداند که مرا درین کار ناقه وجملی نبوده است. (همان: ۳۲۵)
« ناقه وجمل در کار نبودن »کنایه از: سود نداشتن-دخالت نکردن
۷۳- وخبر مرگ گوشا گوش افتاد. (همان: ۳۵۲)
« گوشا گوش افتادن » کنایه از: شایع گشتن
۷۴- وستوران دمی زدند . (همان: ۴۸۱)
« دم زدن » کنایه از: رفع خستگی کردن- نفس زدن
۷۵- و آویزشی قوی کرد وپس پشت بداد. (همان: ۶۵۰)
«پشت دادن»کنایه از: فرار کردن
۷۶- مگر مصلحت باشد که بادی در میان جهد تا نگریم که خصم چه کند. (همان: ۳۴۸)
« باد در میان جستن»متارکه نمودن وباد خوردن(حاشیه غنی- فیاض)
۷۷- وآنچه از باغ من از گل صد برگ بخندید… (همان: ۳۴۱)
به معنی باز شد –شکفت(استعاره)
۷۸- آنجا هفت روز جنگ پا بست کرد. (همان: ۱۱۶)
پا بست کردن کنایه از: ادامه داشتن –ماندگار شدن
۴-۱۲- افعال جعلی
۱- و تقربها کرده که بشکوهید از حرکت این این پادشاه .(فیاض:۶۱۰)
ب+ شکوه (اسم) + ید( شناسه)
فرم در حال بارگذاری ...