۴-۲-۱-۲- ابنعباس
در منابع مورد بررسی سوالاتی موجود است که ابنعباس از کعبالاحبارمیپرسد؛ در فصل دوم از محال بودن انتساب چنین اتهامی به ابنعباس صحبت شد و کلام بزرگان را در این خصوص مطرح کردیم به هر حال چنین روایاتی که ابنعباس را جویای سوال از علمای اهلکتابنشان میدهد در منابع اهل سنت فروان است. لذا برای اثبات اساسی بودن پرسش صحابه از اهلکتاب آنها را جمع آوری کردیم تا این موضوع، روشن شود که سوالات صحابه از اهلکتاب سوالات جزئی نبوده است.
در “الدرالمنثور” سیوطی روایتی نقل می کند که در آن ابنعباس حیران در جواب چهار سوال مانده تا اینکه آن چهار سوال را از کعبالاحبارمیپرسد و به او جواب میدهد.[۳۱۱]
او از این چهار سوال ابنعباس به دو مورد اشاره کرده است. سوال در مورد قوم “تبع”[۳۱۲] است و آیهی وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ،[۳۱۳] نکته جالب اینجاست که هر دوی این سوالات به نوعی به یهود و قوم یهود باز میگردد چرا که ذیل این آیه در تفسیر “روح المعانی” آمده است که:
“تبع” پادشاهی بود کهدر یکى از سفرهاى کشورگشایىهای خود نزدیک"مدینه” آمد. او براى علماى یهود که ساکن آن سرزمین بودند پیام فرستاد که من این سرزمین را ویران مىکنم تا هیچ یهودى در آن نماند تا آیین عرب در اینجا حاکم شود. ” شامول” یهودى که اعلم علماى یهود در آنجا بود، گفت: اى پادشاه، اینجا شهرى است که هجرتگاه پیامبرى از دودمان اسماعیل است که در مکّه متولد مىشود، سپس بخشى از اوصاف پیامبر اسلام را برشمرد، “تبع” که گویا سابقه ذهنى در اینباره داشت، گفت: بنابراین من اقدام به تخریب این شهر نخواهم کرد. [۳۱۴]
همچنین سوال کعب در مورد آیه وَأَلْقَیْنا . . . که به صورت واضح به حکومت سلیمان، مقتدرترین پادشاه یهود مربوط می شود. سیوطی به صورت بسیط روایات مختلف حول این آیه را از زبان افراد مختلف نقل می کند که همه در مورد حضرت سلیمان و حکومت اوست.
آیا پرسیدن این دو سوال که پاسخی جز بیان فضایل یهود ندارد، از کعبالاحبار توسط ابنعباس می تواند اتفاقی باشد؟
در جایی ابنعباس از کعبالاحبار در مورد “ام الکتاب”[۳۱۵]میپرسد و ابنعباس با شنیدن جواب آن را پذیرفته و تأیید می کند.[۳۱۶]
ابنعباس درباره تفسیر آیه ۳۲ سوره فاطر و سوره مطففین از کعبالاحبار سوال میپرسد[۳۱۷] در جایی دیگر فردی معنای کلمه “مرجان” را از کعبالاحبار جویا می شود؛[۳۱۸] و موارد بسیاری در این زمینه وجود دارد.[۳۱۹]
پرسش این سوالات از چشم موافقان مراجعه به اهلکتاب چه جایگاهی دارد؟ آیا پاسخ این سوالات، در برداشت ما از معنای آیه تأثیرگذار نخواهد بود؟ آیا در جامعه آن روزِ مسلمانان هیچ فردِ دیگری غیر از کعبالاحبار نبوده است که ابنعباس به او نیز مراجعه کند؟
در روایت موجود در سنن دارمی میخوانیم که ابنعباس از کعب در مورد صفات رسولاکرم pدر تورات سوال می کند و اسباب یک سخنرانی چند خطه را برای کعب فراهم میآورد.[۳۲۰]
صفات پیامبرp در آیات قرآن بیان شده استوَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ[۳۲۱] این آیه جامع صفات قرآنی پیامبرp است. حال اگر داستان بالا صحت داشته باشد و ابن عباس از کعبالاحبار آن صفات را در خواست کند بسیار جای تعجب خواهد بود. از طرفی آیا پرسیدن صفات رسولاکرمp آنهم از تورات سوالی جزئیست و قابل اعتنا نمی باشد؟
کجای این قبیل سوالات از جمله مواردی است که ترس اختلاط از آنها دیگر وجود ندارد؟
به نظر می آید که باید با دیدی واقعبینانه و به دور از تعصبات و تعلقات، موارد را مطرح، و ماجرا را رصد کرد. هر چند این وقایع از جانب ابنعباس برای ما پذیرفته شده نیست، اما لازم بود این شواهد برای پاسخگویی به توجیهاتِ مراجعاتِ اهلسنت، استخراج شود و مشخص شود که مراجعاتِ ابنعباس به اهلکتاب با چه محتوایی بوده است و آنان به فرض صحت در چنین وقایعی، چرا سکوت اختیار کردند؟
۴-۲-۱-۳-عبدالله بن عمرو بن عاص
سیوطی مباحثه عبداللهبنعمروبنعاص با کعبالاحبار را در مورد تفسیر آیهای از قرآن گزارش کرده است. عبداللهبنعمروبنعاص نظر خود را برای کعبالاحبار مطرح می کند و کعب نظر او را تأیید کرده و میگوید: «بله، آیا ندیدی قول خداوند متعال را که فرموده است: خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فیهِنَّ نُوراً [۳۲۲]». [۳۲۳]
گزارشی موجود است که در آن کعبالاحبار، عبداللهبنعمروبنعاص را که در حال فتوا دادن است با فرستادن پیکی از عذاب خدا میترساند، عبداللهبنعمروبنعاص با گفتن “صدق کعب” او را تأیید کرده و همان پیک را به نزد کعب برمیگرداند تا سوالی از او با این مضمون بپرسد، که ارواح مسلمین و مشرکین کجا جمع میشوند؟ کعب با دقت پاسخ میدهد، زمانی که پاسخ به گوش عبداللهبنعمروبنعاص میرسد او میگوید: درست گفت، او عالم است، پس از او بپرسید.[۳۲۴]
همانطور که میبینید این دو عامل طرفدار اهلکتاب، کعبالاحبار و عبداللهبنعمروبنعاص در جامعه مسلمین در حال تاخت و تاز و تفسیر قرآن و پاسخ به سوالات مردم هستند، در اغلب موارد هم یکدیگر را تأیید می کنند. تا اینجا سوال کردنهای کعبالاحباراز دیگران از دو حالت خارج نبوده، یا در صدد تبین یکی از مفاهیم مورد نظر خود برای دیگران و یا در صدد تأیید همدستان خود در بین مردم است به مورد زیر توجه کنید.
کعب وارد مکه شد، عبداللهبنعمروبنعاص آنجا بود. کعب گفت از او سه چیز بپرسید، اگر پاسخ شما را داد او عالم است؛ از او درباره آنچه که خداوند از بهشت، آن را در زمین قرار داده است، بپرسید؟ همینطور از اولین چیزی که در زمین مستقر شده، و اولین درختی که در زمین کاشته شده است. عبداللهبنعمروبنعاص در پاسخ، اولی را حجر الاسود است، دومی را برهوتی که کفارِ سرگردان در آن رفت و آمد می کنند، و سومی را درخت تمشک وحشی، که حضرت موسی عصایش را از آن ساخت، دانست. کعب با شنیدن پاسخهای عبدالله گفت: ولله که او راست میگوید.[۳۲۵]
باز هم شاهد تأیید دو عامل اهلکتاب از یکدیگر هستیم. سوالی که کعب با واسطه از عبداللهبنعمروبنعاص میپرسد و با شنیدن جواب، او را با قسم جلاله ای تأیید می کند. به نظر حضور این واسطهها، کار تبلیغاتی این دو عاملِ اهلکتاب را بهتر و فراگیرتر به سرانجام میرساند.
۴-۲-۲-سوالات حاوی افعال و اعمال
پارهای از روایات حاوی سوالات عملی است که سعی شده ذیل این عنوان جمعآوری شوند.
۴-۲-۲-۱- کعبالاحبار
در کتاب ابن عساکر، گزارشی وجود دارد که در آن معاویه را در چگونگی انفاق درمانده نشان داده است، از قضا کعبالاحبار را ملاقات کرده و کعب با راهنماییهای خود او را از سردرگمی نجات میدهد.[۳۲۶]
از نمونه شواهد، این مورد است که کعب گفت: اگر این آیه در مورد امتی غیر از این امت نازل میشد مردم قدر دانسته، آن روز را پیدا کرده و دور هم جمع میشدند و عید اعلام میکردند. عمر پرسید: کدام آیه منظور توست؟ کعب گفت: آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ،[۳۲۷] عمر گفت: من زمان و مکان نزول این آیه را می دانم، در روز جمعه، روز عرفه بود و هر دو روز برای ما الحمدلله عید است.[۳۲۸]
شگفتانگیزتر از آن دیدن خلیفهی مسلمانان، عثمان است که سوالی از چگونگی استفاده از زکات و وظایف مودَی را در حضور ابوذر از کعبالاحبارمیپرسد و جواب میگیرد، ابوذر از پاسخ کعب برآشفته شده و با عصای خود به سینه کعبالاحبار میکوبد؛ در نتیجه انجام چنین عملی، عثمان او را به ربذه تبعید می کند.[۳۲۹]
در ادامه داستان محاوره و اختلاف نظر معاویه و ابوذر بر سر تفسیر آیهی وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لایُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ[۳۳۰] می آید. اختلاف بر سر این است که ابوذر حوزه مفهومی آیه را درباره مسلمانان، و معاویه آن را درباره کفار و اهلکتاب میداند.
در تفاسیر شیعه اینطور نقل شده است که:
این آیه از جهت نظم لفظى با آیات قبل که اهل کتاب را مذمت مىکرد و احبار و رهبان ایشان را در خوردن مال مردم به باطل و جلوگیرى از راه خدا توبیخ مىنمود، متصل مىباشد، اما در لفظ و ظاهر آن هیچ دلیلى بر دلالت آیه در خصوص اهل کتاب نمی باشد. پس نمىتوان گفت که آیه شریفه فقط درباره اهل کتاب نازل شده، و تنها احتکار پول و حبس آن را بر ایشان حرام کرده، ومسلمانان مىتوانند طلا و نقرهها را رویهم انباشته نموده و هر طور که بخواهند در اموال خود رفتار نمایند. آیه شریفه عموم احتکار کنندگان را به عذاب شدیدى تهدید مىکند.[۳۳۱]
طبرسی هر دو نظر را مطرح کرده ولی با عمومیت وعدهی الهی در حق خلافکاران موافق است. گروهی که آن را استئناف گرفته و عدهای آن را معطوف بر جمله قبل ( یهود و نصارا) میداند ولی در هر صورت در هر دو گروه افرادی را که مال جمع کنند مشمول عذاب الهی میداند.[۳۳۲]
در تفسیری دیگر ذیل آیهی مذکور اشاره به این شده که در آیات قبل روی سخن پروردگار با یهودیان و اهلکتاب است، آنهم نه همه ایشان بلکه جمعیت صالح را از ایشان استثناء کرده است و در آیهی مورد نظر خداوند سعی در بیان قانون کلی در قبال ثروت اندوزان دارد.[۳۳۳]
زمخشری در اینباره میگوید:
جایز است، بگویم این آیه اشاره به علمای یهود و نصارا دارد زیرا دو خصلت مورد نظر آیه را دارند، آنها رشوه میگیرند و مال اندوزی می کنند که این دو ویژگی در هر دو گروه یهود و نصارا جمع است و همچنین بخل میورزند از اینکه آن اموالی که اندوختند را در راه خدا خرج کنند. اینجا جایز است که بین مسلمانانِ غیرِ منافق و یهودیانی که رشوه میگیرند باهم جمع شود.[۳۳۴]
همچنان که قرطبی[۳۳۵] و سیوطی[۳۳۶] هم ذیل این آیه اشاره به داستان مباحثه معاویه با ابوذر داشته و اینکه معاویه این آیه را در خصوص اهلکتاب میداند ولی ابوذر تأکید می کند که این آیه در مورد ما و آنهاست. سپس هر دو مفسر به آوردن روایات و تعریف “کنز” میپردازند.
ابوذر بر روی این آیه گویا حساسیت ویژه دارد چرا که علامه طباطبایی ذیل این آیه آورده است:
«در الدرالمنثور است که ابنالضریس از علباء بن احمر روایت کرده که عثمانبنعفان وقتى دستور داد قرآنهایى نوشته شود نویسندگان خواستند “واوى” را که در سوره برائت در آیهیوَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ هست، بیاندازند؛ ابوذر گفت: “واو” را در جاى خود مىگذارید یا شمشیر بدوش بگیریم؟ نویسندگان “واو” را دوباره به آیه ملحق کردند».[۳۳۷]
در بسیارى از کتب نقل شده است که ابوذر آیهی فوق را در برابر معاویه هر صبح و شام مىخواند و با صداى بلند فریاد مىزد:
«به گنج اندوزان بشارت ده که هم پیشانى آنها را با این اموال داغ مىکنند و هم پهلوها و هم پشتهایشان را تا سوزش گرما در درون وجود آنها به حرکت درآید».[۳۳۸]
در تفسیر نمونه ذیل آیه چنین آمده است، کسانى که مىخواهند از خلیفه سوم در اینباره دفاع کنند گاهى ابوذر را متهم مىکنند که او عقیده اشتراکى داشته و تمام اموال را مال خدا مىدانسته و مالکیت شخصى را انکار مىکرده است. اما این تهمتِ بسیار عجیبى است، آیا با اینکه قرآن با صراحت تمام مالکیت شخصى را با شرائطى محترم شمرده، و افزون بر آن ابوذر از نزدیکترین افراد به پیامبر بود، در دامانِ قرآن پرورش یافته بود و در زیر آسمان، راستگوتر از او پیدا نمىشد، باز هم می شود به او چنین نسبتى را داد؟ آیا باورکردنى است که نزدیکترین شاگردان پیامبر از این حکم بىخبر باشد؟ آیا جز این است که متعصبان لجوج براى تبرئه خلیفه سوم و از آن عجیبتر براى تبرئه دستگاه معاویه چنین تهمتى را بر او بستهاند، و هنوز هم گروهى چشم و گوش بسته آن را تعقیب مىکنند؟ ابوذر با الهام از آیات قرآن به طور خاص آیه"کنز” معتقد بودکه بیت المال اسلام نباید به صورت ملک خصوصى اشخاص درآید، و نباید از این اموال که حق محرومان است، حاتم بخشى کرد و یا افسانه کاخهاى"کسرى” و"قیصر” را از نو زنده نمود. به علاوه ابوذر عقیده داشت در آن روز که گروهى از مسلمانان سخت در مضیقه هستند، ثروتمندان باید به زندگى سادهترى قانع شوند و از اموال خود در راه خدا انفاق نمایند. [۳۳۹]
به نظر میرسد آنچه که معاویه از آن وحشت داشته است تطبیق آیه با ویژگیهای او بوده است؛ لذا سعی می کند با اختصاص آیه به اهلکتاب خود را از اینکه مصداق آیه قرار گیرد، برهاند. ولی ابوذر با تأکید بر اینکه هرکسی می تواند مخاطب آیه باشد، این آیه را مکرر برای او میخواند تا هشداری برای او باشد و به همین سبب است که ابوذر به محض اظهار نظر کعبالاحبار برآشفته می شود و دوباره این آیه را به معاویه گوشزد می کند.
یکی از محققان در اینباره میگوید، اما به نظر ماجرای ابوذر یک تجربه تلخ بود که به خاطر ایستادن در برابر اشتباهات فقهای نظام پدید آمد. طرد شدن ابوذر از سوی خلیفه، امر تأسفباری بود که نشانگر زیر پا گذاشتن همه مسلمات از سوی نظام بود. از این روایت چنین بر می آید خلیفه از پیش برای ابوذر نقشه کشیده بود و سوال های پیدرپی او از کعب در حضور ابوذر بیانگر آن بود که او در صدد است راویانی را که در برابر اقدامات حکومت جدید اعتراض می کنند، از سر راه بردارد، پاسخ دادن کعب در حضور صحابه در واقع نوعی به چالش کشیدن آشکار حقوق راویان و نیز جنایتی بزرگ علیه حدیث نبوی به شمار می آید، زیرا با وجود اصحاب سابقهدار پیامبر شایسته نبود کعب، به عنوان یک عالم یهودی، عهدهدار فتوا دادن و تعیین سرنوشت مسلمانان گردد و خلیفه نیز حق نداشت علیه ابوذر و افرادی مانند او جوسازی و فتنهگری کند و نظر و سلیقهی کعب را بپذیرد.
این اقدام خلیفه برای رویارویی با راویان به معنای اعلان شروع مرحله جدیدی از به کار گیری روایتِ توراتی- در قالب پیشگویی و داستان سرایی- بود تا در کنار حدیث نبوی و بلکه در مقابل آن قرار گیرد. تردیدی نیست که این اقدام، توطئهای بود برای جایگزینی روایات توراتی به جای احادیث نبوی و تعیین آنها به عنوان شعار حکومت و همچنین مشخص کردن شاخصههای دولت اسلامی در پرتو آرای فقهی کعب و دیگران.[۳۴۰]
در ادامه بررسی سوالات، روایتی وجود دارد که بسی شگفتانگیزتر مینماید.
فردی از کعبالاحبارمیپرسد عقوق والدین از کجای قرآن قابل پیگیری است؟ کعبالاحبار تمامی موارد عقوق والدین را بر میشمارد.[۳۴۱]
باز هم فارغ از صحت پاسخ، این برای ما سوال می شود که این افراد در کدام مکتب و پای درسِ کدام استاد نشستهاند که در کوتاه مدت به چنین تسلطی بر مبانی دین اسلام دست یافتند؟ آیا جامعه مسلمانی، از افراد پاسخگو خالی بود؟
عطاءبنیسار نقل می کند که کعبالاحبار در مسیری درباره صید و شکار فتوا داد، خبر به گوش عمربنخطاب رسید و او جویای مفتی شد به او پاسخ دادند کعب فتوا داده است. عمر ازکعب، مبنای فتوایش را پرسید.[۳۴۲]
گرفتن فتوا آن هم از یک تازه مسلمان با سابقه یهودی تأمل برانگیز است. بر فرض، مبنای فتوا مشخص شود، آنچه که قابل دقت و بررسی است وجود کعبالاحبار به عنوان برطرف کننده بسیاری از مشکلاتِ مسلمانان در احکام عملی میباشد. به راستی خلفا با چه مجوزی، تا این حد جسورانه به این افراد میدان میدادند؟
۴-۲-۲-۲- زیدبنثابت
گزارشی وجود دارد از زیدبنثابت، از او درباره مجازات دزد سوال می شود و این در حالی است که او در صحنه حاضر نیست و کسی را به دنبال او فرستاده تا در مورد این حکم شرعی از او سوال شود.[۳۴۳] یا در جایی دیگر از کتاب مالک شاهد فتوای زید در مورد کور کردن چشم انسان سالم هستیم.[۳۴۴] او حتی در مورد عمره قبل از حج مورد سوال قرار گرفته و فتوا دارد.[۳۴۵]
۴-۲-۳- سوالات حاوی مسائل اعتقادی و فکری
فرم در حال بارگذاری ...