وبلاگ

توضیح وبلاگ من

بررسی روند تغییرات دما و بارش در نیم قرن اخیر (۱۹۶۲-۲۰۱۱)- قسمت ۶

بارندگی یا بارش (Precipitation) شامل کلیه نزولات جوی مانند باران و برف و تگرگ می باشد که برحسب اقالیم مختلف، باران و یا برف قسمت عمده ای از آن را تشکیل می دهند. بارندگی، ورودی سیکل هیدرولوژی در یک ناحیه بوده بنابراین از مهم ترین عواملی است که باید مورد مطالعه دقیق قرار گیرد.
پایان نامه - مقاله
ریزش نزولات آسمانی به قطر ۰. ۵ میلی‌متر را باران می‌گویند و قطر حداکثر قطرات۶. ۴ میلی‌متر می‌باشد. (حیدری، ۱۳۸۸)
میزان بارندگی متوسط سالانه در روی کره زمین ۸۶۰ میلی متر بر آورد شده که دارای تغییرات فراوانی در نقاط مختلف است و از صفر در بعضی از کویرها مانند کویر سودان تا بیش از دوازده متر در ارتفاعات هیمالیا و در منطقه چراپونچی و یا جزایر هاوایی نوسان دارد. در هر یک از این نقاط، نیز پراکنش زمانی خاصی دارد، به عنوان مثال در حالی که بارندگی در مناطق مرطوب دارای پراکنش نسبتاً منظم بوده و تقریباً در تمام طول سال می بارد بارندگی در مناطق خشک و نیمه خشک پراکنش بسیار نامنظمی داشته و ممکن است در یک بارندگی بیش از ۵۰ درصد بارندگی سالانه به زمین برسد. ۷۸ % از بارش دنیا در اقیانوس ها و ۲۲ % روی خشکی ها اتفاق می افتد.
در ایران نیز چنین تغییراتی کاملاً مشهود است و فقط دامنه نوسان آن فرق می کند. حداقل بارندگی سالانه در کویر لوت چند میلی متر و یا حتی در بعضی سال ها صفر بوده و حداکثر آن در بندرانزلی و بیش از ۱۵۰۰ میلی متر می باشد. از نظر پراکنش زمانی نیز بیشترین مقدار بارندگی در فصل سرد سال بوده که در ارتفاعات البرز و زاگرس به صورت برف نازل می شود. به طور عمده بارندگی ها مربوط به جبهه های سرد سال بوده که در ارتفاعات البرز و زاگرس به صورت برف نازل می شود. به طور عمده بارندگی ها مربوط به جبهه های سرد سیبری و جبهه های موسمی در جنوب می باشند. بیشترین مقدار بارندگی در شیب شمالی البرز بوده که تحت تاثیر جبهه مدیترانه ای واقع می شود، ناحیه مرکزی و جنوبی که فاقد ارتفاعات کافی بوده و در پناه رشته کوه های البرز و زاگرس قرار می گیرند دارای بارندگی کمی بوده و مناطق خشک و بیابانی را به وجود می آورند. متوسط بارندگی در ایران تقریباً ۲۴۰ میلی متر در سال می باشد و همان طوری که ذکر شد پراکنش نامنظمی دارد. حدود بیش از ۵۰ درصد بارندگی در ۲۵ درصد سطح کشور و ۲۷ درصد بارندگی در ۴ درصد سطح کشور می بارد و جمعاً حجمی در حدود ۴۰۰ میلیارد متر مکعب در سال دارد. ۲۸ درصد از کشور دارای بارندگی سالانه ای کمتر از ۱۰۰ میلی متر بوده و ۴۷ درصد از مساحت کشور نیز دارای بارندگی بین ۱۰۰ تا ۲۵۰ میلی متر می باشد. مساحتی که دارای بارندگی بین ۲۵۰ تا ۵۰۰ میلی متر می باشد ۱۶ درصد را شامل شده و فقط ۸ درصد از مساحت کشور دارای بارندگی بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ میلی متر بوده و سطحی کمتر از یک درصد دارای بارندگی سالانه بیش از ۱۰۰۰ میلی متر است.
۲-۶-۲-۱. طرز پدید آمدن بارندگی
میزان حداکثر رطوبتی که می تواند در یک حجم معین از هوا وجود داشته باشد، بستگی به درجه حرارت آن داشته و با آن نسبت مستقیم دارد. هوای مرطوب در اثر صعود کاهش فشار یافته و در اثر انبساط سرد می‎شود و در نتیجه دمای هوا ابتدا به نقطه شبنم (Dew Point) رسیده و پس از آن قسمتی از رطوبت هوا دیگر نمی تواند به صورت بخار آب باقی بماند، در این حالت بخار آب در اطراف ذرات ریز موجود در اتمسفر که به نام هسته های تقطیر نامیده می شوند به شکل قطرات ریز آب در می آیند که در این حالت قطری کمتر از ۵۰ میکرون دارند و سرعت متوسط سقوط آنها بسیار کم است. این پدیده دیفوزیون نامیده می شود. از به هم پیوستن این ذرات ریز، قطرات باران به وجود می آید که معمولاً قطری بیش از ۵/۰ میلی متر دارند و یا انواع دیگر نزولات، مانند برف و تگرگ تشکیل می گردد. هسته های تقطیر به طور عمده شامل بلورهای ریز یخ و ذرات بسیار کوچک نمک و اکسیدهای ازت و ذرات ریز رسی است. در نواحی ساحلی ، ذرات نمک هسته‎های تقطیر را تشکیل داده و بنابراین ممکن است بارندگی باعث شور شدن اراضی گردد، مانند آنچه که در غرب استرالیا می توان دید. ذرات ریز نمک اثر بسیار زیادی در تمرکز مولکول های آب داشته به طوری که حتی در رطوبت های حدود ۷۵ درصد نیز عمل تمرکز صورت می گیرد. در ایجاد باران های مصنوعی و باروری ابرها، از یخ خشک یا دی اکسید کربن جامد و یدورنقره استفاده می شود که بر خلاف کریستال های یخی که از آب خالص در منهای ۶۰ درجه سانتی گراد تشکیل می شوند می توانند این بلورهای یخ را در درجه حرارت های بالاتر بوجود آورند. بطوریکه برای دی اکسید کربن در زیر صفر درجه سانتی گراد و برای یدورنقره در منهای ۴ درجه سانتی گراد بلورها تشکیل می شوند. در جمهوری آذربایجان، با شلیک گلوله های توپ محتوی یدورنقره به طرف ابرهای تیره ای که احتمال ریزش تگرگ دارند تمرکز مولکول های آب را تسریع کرده، و تگرگ را تبدیل به باران نموده و از وارد آمدن خسارات احتمالی به محصولات کشاورزی جلوگیری می کنند. (مهدوی، ۱۳۸۹، ۱۴۴-۱۴۱)
بارش در حالت های مختلف وجود دارد. بارندگی را به عنوان هر رطوبتی که متراکم شده و به سطح زمین ریزش می کند تعریف می کنند. بارش زمانی اتفاق می افتد که هوای مرطوب و عامل صعود، هر دو با هم در منطقه ای وجود داشته باشند ؛ به عبارت دیگر، هوای مرطوب باید تا ارتفاع معینی بالا رود تا بر اثر سرد شدن آدیاباتیک، به نقطه اشباع برسد و در مرحله بعد، ابر بارش را پدید آورد. نبود هر یک از این دو عامل مانع وقوع بارش می شود. (کاویانی، علیجانی، ۱۳۸۰، ۲۳۹)
۲-۶-۲-۲- بالاترین مقادیر بارش در دنیا
بیشترین مقدار بارندگی ۲۴ ساعته در دنیا در تاریخ ۷ژانویه ۱۹۶۶ در جزایر رئونیون با بارشی معادل ۱۸۵۲ میلیمتر در روز رخ داد. رکورد هفتگی و ماهانه بیشترین مقدار بارندگی در دست چراپونچی در ارتفاعات هیمالیاست. در فاصله زمانی ۱۲ تا ۱۹ مارس ۱۹۵۲ مقدار بارش در چراپونچی به ۵۰۰۳ میلیمتر گزارش گردید. در ماه ژولای ۱۸۶۱ ارتفاع بارش در چراپونچی به ۹۳۰۰ میلیمتر رسید. این میزان بارش ماهانه تقریباً ۴۰ برابر بارش سالانه ایران است.
میانگین بارندگی در سطح کره زمین ۷۰۰ تا ۹۰۰ میلیمتر اعلام شده، اما تغییرات بارندگی در جهان به گونه‌ای است که در برخی بیابانها چندین سال هیچ بارشی رخ نمی‌دهد، به نحوی که مردمان آن کلمه‌ای معادل باران در زبان خود وضع نکرده‌اند و در برخی مناطق چون چراپونچی در خلیج بنگال حدود ۲۶۴۰۰ میلیمتر می‌باشد.
۲-۶-۲-۳- تغییرات بارندگی در ایران
متوسط بارندگی در ایران ۲۴۰ میلیمتر گزارش شده، اما این بارش توزیع بسیار نامنظمی از نظر زمانی و مکانی دارد: بیش از نیمی از بارش در ۲۵ درصد از مساحت کشور رخ می دهد. در ۲۸ درصد کشور بارندگی  کمتر از ۱۰۰۰ میلیمتر، ۴۷ درصد از مساحت بارندگی بین ۱۰۰ تا ۲۵۰ میلیمتر و ۱۶درصد مساحت کشور بارندگی بین ۲۵۰ تا ۵۰۰ ملیمتر دارند. فقط ۸ درصد کشور دارای بارندگی بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ میلیمتر (در دامنه متوسط جهانی) قرار دارد. سطحی معادلی یک درصد کشور نیز بارندگی بیش از ۱۰۰۰ میلیمتر دارد. در یک جمع بندی کلی دیگر آمده است که ۷۵ درصد کشور بارندگی کمتر از ۲۵۰ میلیمتر دارد. در هر حال دامنه تغییرات بارندگی در ایران از صفر (برخی سالها) در کویر لوت تا ۱۵۰۰ میلیمتر در بندر انزلی تغییر می کند. عمدتاً بارشها در اواخر پائیز، فصل زمستان و اوایل بهار انجام می شود.
تگرگ عموماً از بارندگی‌های کنوکسیون و ابرهای کومولونیمبوس ایجاد می‌شود. در برخی از کشورها با شلیک گلوله‌های توپ حاوی یدور نقره یا سایر هسته‌های مصنوعی تراکمی به ابرهای فوق تمرکز مولکولهای آب را سرعت می‌بخشند تا از خسارات احتمالی ناشی از ریزش تگرگ جلوگیری کنند. یدور نقره باعث می‌شود که کریستالهائی که در منفی ۶۰ درجه تشکیل می‌شوند در منفی ۴درجه سانتیگراد ایجاد بلور کنند.
باران را برحسب شدت به انواع ملایم (با شدت کمتر از ۲. ۵ میلیمتر در ساعت)، باران متوسط (۲. ۵ تا ۷. ۵ میلیمتر در ساعت) و باران شدید (بیش از ۷. ۵ میلیمتر بر ساعت) تقسیم بندی می کنند. (حیدری، ۱۳۸۸)
۲-۶-۲-۴- اشکال مختلف بارش
باران – نم باران – یخچه – تگرگ – برف – مه و شبنم می باشد.
۲-۶-۲-۵- انواع بارش
از نظر کانون تشکیل، بارش را به چند دسته اصلی تقسیم می کنند :
الف) – بارشهایی که حاصل مستقیم ابرهای مختلف اند و به آنها بارشهای ابری می گویند.
ب) – بارشهایی که از تراکم یا تصعید در سطح عوارض مختلف زمین به وجود می آیند و به بارشهای غیر ابری موسومند.
ج) – بارشهایی که ابتدا از ابرها سرچشمه گرفته اند، اما در سطح زمین تغییر شکل داده، به صورت یخ کدر یا یخ شفاف در آمده اند، این پدیده ها را بارش ثانوی می گویند.
بارشهای ابری خود شامل بارشهای مایع (شامل : باران، ریز باران و رگبار) و بارشهای جامد (شامل : برف، دانه یخ، سنجاقهای یخی، برفدانه ریز، تگرگ نرم، تگرگ ریز و تگرگ. )
بارش های غیر ابری شامل : مه تر، شبنم، ژاله، یخ پوشه، یخ قندیلی است
بارش های ثانوی شامل : مانده برف، یخ شیشه
۲-۶-۲-۶- اندازه گیری بارندگی
در اندازه گیری بارندگی، ارتفاع آب حاصل از انواع مختلف بارندگی به میلی متر یا اینچ در یک سطح افقی اندازه گیری می شود که می تواند در سطوح مختلف ضرب شده و حجم آب باریده شده معلوم گردد. از آنجایی که اندازه گیری بارندگی در سطحی بسیار کوچک صورت گرفته و سپس برای سطوح وسیعی تعمیم داده می شود لذا باید در انتخاب محل مناسب اندازه گیری ها نهایت دقت را اعمال کرده و از وسایلی استفاده نمود که کاملاً دقیق و استاندارد باشند و تعداد ایستگاه ها نیز کافی باشند. دستگاه های اندازه گیری به صورت ساده و یا ثبات بوده که بر حسب نیاز و امکانات مالی و پرسنلی از آنها استفاده می شود. امروز حتی از رادار و ماهواره نیز در این زمینه کمک گرفته می شود. (مهدوی، ۱۳۸۹، ۱۵۱)
۲-۶-۲-۶-۱. انواع وسایل و امکانات اندازه گیری باران :
باران سنج ها :
۱ – باران سنج های ساده ۲ – باران سنج های ۱۸ اینچی ۳ – باران سنج های تجمعی یا توتالیزاتور
باران نگارها یا باران سنج های ثبات :
۱ – باران نگار سیفونی ۲ – باران نگار ترازویی
اندازه گیری با بهره گرفتن از رادار
استفاده از ماهواره ها
۲-۶-۲-۶-۲. بررسی مشخصات بارندگی و روابط بین آنها :
مطالعه بارندگی ها نشان می دهد که می توان مشخصات مختلفی را برای آنها ذکر نمود :
مقدار بارندگی :
این مقدار می تواند ارتفاع آب حاصل از یک بارندگی و یا ارتفاع بارندگی روزانه، ماهانه و یا سالانه باشد. بعلاوه هر یک از آنها، یک متغیر تصادفی بوده و دارای فرکانس وقوع مشخصی می باشند که براساس قوانین آماری می توانند مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند.
شدت بارندگی :
مقدار متوسط شدت بارندگی از نسبت بین ارتفاع بارندگی به مدت زمان مورد نظر به دست می آید و یکی از عوامل مهم در بررسی سیلاب ها می باشد. در این مورد نیز، احتمال وقوع هر یک از شدت های مورد بررسی می تواند با بهره گرفتن از قوانین آماری تعیین گردد.
مدت بارندگی :
در مورد رگبارها و بارندگی های با مدت زمان چند دقیقه بوده ولی در بارندگی های جبهه ای و کوهستانی چند ساعت تا یکی دو شبانه روز می باشد. بررسی آماری آن می تواند از روی کاغذ باران نگارها صورت گیرد، ولی مطالعه آن اهمیت کمتری نسبت به مقدار و شدت بارندگی دارد.
فواصل بین دو بارندگی :
این عامل روی خشک بودن و یا مرطوب بودن و یا مرطوب باقی ماندن خاک ها اثر داشته و در نتیجه میزان رواناب های سطحی را تغییر میدهد. این عامل نیز در مطالعه رواناب ها به صورت عامل رطوبتی خاک از طریق جمع ارتفاع بارندگی در مدت ۵ روز مورد بررسی قرار می گیرد.
سطح بارش :
این سطح در مورد باران های شدید معمولاً محدود بوده و در باران های با شدت کم، وسعت بیشتری دارد.
(مهدوی، ۱۳۸۹، ۱۷۵)
فصل سوم : مواد و روش ها
۳-۱. مقدمه
۳-۲. محدوده تحقیق
۳-۳. داده های تحقیق
۳-۴. دوره آماری مورد مطالعه
۳-۵. بازسازی داده ها
۳-۶. روش کار
۳-۷. روش ها و تکنیک های مورد استفاده در تحقیق
۳-۸. روش های پارامتری و ناپارامتری
۳-۹. محاسن و معایب روش های ناپارامتری
۳-۱۰. آ زمون گرافیکی من کندال
۳-۱. مقدمه

بررسی تاثیرات کلان‌شهری در حوزه‌های پیرامونی بخصوص در روستای فیلستان- قسمت ۹

۳-۹-۳- ارتفاعات
استان تهران در امتداد دامنه‌های جنوبی بخش مرکزی سلسله جبال البرز قرارگرفته است. این بخش از ارتفاعات البرز مرتفع‌ترین قلل را به خود اختصاص داده است به‌گونه‌ای که ارتفاع کوه‌ها به سمت شرق افزایش می‌یابد و نهایتا در قله دماوند به مرز ارتفاعی ۵۶۷۱ متر می‌رسد. از قلل دیگر این کوه‌ها قله پالان گردن و چیگرد است. این دیواره عظیم کوهستانی مهم‌ترین مانع در برابر نفوذ رطوبت دریای خزر به استان تهران است به‌صورت رشته‌کوه قرارگرفته است. در قسمت شرقی این دیوار رشته ارتفاعات فیروزکوه و سوادکوه تا دره رود فیروزکوه امتداد می‌یابد. در شرق دره فیروزکوه که پس از دریافت شعباتی، حبله رود نامیده می‌شود از رشته ارتفاعات شهمیرزاد شروع می‌شود که سیستم چین‌خوردگی آن با ارتفاعات البرز مرکزی تفاوت دارد و می‌توان آن را به‌عنوان بخش غربی رشته کوهه‌ای البرز شرقی معرفی نمود.
دیواره جنوبی البرز بخشی از ارتفاعات البرز مرکزی است که رودخانه‌های جاجرود و کرج آن‌ ها را بریده و به سه قسمت جداگانه تقسیم می‌نمایند.
این سه قسمت عبارت‌اند از:
الف) کوه‌های لواسان که بین دره‌های رود دماوند و جاجرود قرار دارد و در شمال به دره رود لار محدود می‌شود، دنباله این کوه‌ها در شرق جاده آبعلی بانام قره داغ و دماوند تا دره حبله رود امتدادیافته است.
ب) کوه‌های کهار که از غرب در رودخانه کرج شروع‌شده و در جنوب طالقان رود و به‌موازات آن ادامه می‌یابد و سرانجام از شمال غربی استان خارج می‌شود.
ج) کوه‌های شمیرانات که بین سرچشمه‌های جاجرود و کرج قرار دارد و بلندترین نقطه آن‌ ها قله توچال با ارتفاع ۳۹۳۳ متر است. شهرستان پاکدشت ازنظر موقعیت قرارگیری در ارتفاعات استان در محدوده دیوار میانی و دیواره جنوبی البرز قرارگرفته است که شامل بخشی از کوه‌های لواسان در محدوده جاده آبعلی و سرچشمه رودخانه جاجرود است. مهم‌ترین ارتفاعات شهرستان شامل کوه پارچین و ارتفاعات حاشیه آن است که جملگی در شمال شهرستان واقع گردیده‌اند. (طرح هادی ۱۳۸۵)
۳-۹-۴- شیب
بر اساس نوع استقرار ارتفاعات منطقه، دشت پاکدشت در فاصله ۱۰ کیلومتری شمال شرق روستای فیلستان به ارتفاعات بیش از ۱۰ درصد ختم می‌شود که با جهت شمال غربی به جنوب شرقی کشیده شده است و در این فاصله یعنی ابتدای اتصال این ارتفاعات به دشت، شیب‌های بین ۵ تا ۱۰ درصد به میزان محدود قرارگرفته است. همچنین در فاصله ۷ کیلومتری شمال غرب فیلستان شیب‌های بین ۲ تا ۵ درصد نیز به‌طرف شمال غرب (تهران) واقع‌شده است. از ابتدای شروع دشت به‌طرف جنوب، مناطق دارای شیب کمتر از ۲ درصد بوده و از ۱ کیلومتری جنوب فیلستان، دشت دارای شیب کمتر از ۱ درصد می‌شود که شهر پاکدشت را نیز دربر می‌گیرد. (طرح هادی ۱۳۸۵)
۳-۹-۵- آب‌وهوا
اقلیم منطقه: ازنظر آب‌وهوایی این شهرستان در منطقه گرم و نیمه‌ خشک واقع گردیده ولی قسمت‌های شمالی شهرستان به لحاظ وجود ارتفاعات نسبتا مرتفع، آب‌وهوای معتدل‌تری نسبت به سایر نقاط شهرستان دارد و متوسط بارندگی سالیانه دران ۵۱۰ میلی‌متر است. ازنظر تقسیمات اقلیمی، این منطقه با توجه به متوسط درجه حرارت سالانه و بارندگی سالیانه در آن ۵۱۰ میلی‌متر است. ازنظر تقسیمات اقلیمی، این منطقه با توجه به متوسط درجه حرارت سالانه و میزان بارندگی در تقسیم دو مارتن، جز اقلیم خشک و در تقسیم‌بندی آمیرژه خشک و سرد است. ضریب خشکی بر اساس طبقه‌بندی دو مارتن برابر ۶/۴ بوده که از رقم ۱۰ که مرز اقلیم‌های خشک و نیمه‌ خشک است بسیار کمتر است.
جبهه‌هایی که این منطقه و اطراف آن را تحت تاثیر قرار می‌دهند (مانند اکثر نقاط فلات مرکزی ایران) جبهه هوای مدیترانه‌ای بوده که از غرب و شمال غرب کشور واردشده و معمولا با سرما و ریزش‌های جوی به‌صورت باران همراه بوده که مدت آن نیز بستگی به‌شدت و دامنه جبهه دارد.
جبهه دیگری که گاها به این منطقه می‌رسد، جبهه هوای سیبری و استپ‌های شمالی در روسیه بوده که جهت آن از شمال به جنوب و در بعضی‌اوقات شمال شرقی به جنوب غربی است و معمولا با سرمای شدید و خشک همراه است. (طرح هادی ۱۳۸۵)
۳-۹-۶- منابع آب
آب‌های سطحی، زیرزمینی و مسیل‌ها در حوزه نفوذ
اصولا اقتصاد دشت پاکدشت، اقتصاد صرفا کشاورزی است و این استعداد شامل دو عامل عمده کمیت آب و کیفیت خاک است که هر دو در منطقه دارای استعداد بالاست.
منابع آب منطقه شامل و نوع آب‌های سطحی و زیرزمینی است که آب‌های زیرزمینی برپایه ی قرار گرفتن دشت در پای ارتفاعات سلسله جبال البرز است؛ اما آب‌های سطحی دشت کلاً وابسته به یک رودخانه مهم بنام جاجرود است که پس از رودخانه کرج، بزرگ‌ترین رودخانه استان تهران است. به عبارتی حوزه آبریز رودخانه جاجرود را دشت پاکدشت تشکیل می‌دهد. دهانه خروجی این رودخانه در فاصله ۱۰ کیلومتری شمال شرقی روستای فیلستان واقع‌شده بطوریکه پس از ورود به دشت تقریبا به‌
طور مساوی در جهت‌های جنوب شرقی، جنوب و جنوب غربی توزیع می‌شود.
نظر به میزان آب این رودخانه و وسعت حوزه نفوذ و نیز کیفیت خاک منطقه، سیستم‌های آبیاری مکانیزه در منطقه به وجود آمده و از طریق احداث کانال‌های متعدد، آبیاری منطقه بر اساس این کانال‌ها شکل یافته است. یکی از این کانال‌ها نیز دقیقا از روستای فیلستان گذشته و اراضی این روستا را آبیاری می‌کند. (طرح هادی ۱۳۸۵)
۳-۹-۷- پوشش گیاهی
ایجاد پوشش گیاهی روستای فیلستان کشاورزی و گلخانه‌ای است که ازنظر کشاورزی عمدتا کشت غلات از قبیل: گندم، جو و ذرت است و تعداد بسیار زیادی گلخانه جهت پرورش انواع گیاهان زینتی، آپارتمانی و گل‌های شاخه بریده، پرورش توت‌فرنگی، خیار و … در این منطقه وجود دارد. (طرح هادی ۱۳۸۵)
۳-۱۰- ویژگی‌های اجتماعی - فرهنگی
۳-۱۰-۱- ویژگی‌های جمعیتی
طبق سرشماری سال ۱۳۷۵، جمعیت روستای فیلستان ۳۳۲۶ نفر بوده است. (مرد: ۱۶۹۸، زن: ۱۶۲۸) و تعداد ۷۱۳ خانوار بوده است. (سرشماری نفوس و مسکن ۱۳۷۵).
همچنین این سکونتگاه روستایی دارای ۴۴۸۳ نفر جمعیت در سال ۱۳۸۵ بوده است. (مرد: ۲۳۳۶، زن:۲۱۴۷) و تعداد ۱۱۲۱ خانوار بوده است. (سرشماری نفوس و مسکن ۱۳۸۵).
سکونتگاه روستایی فیلستان در سال ۱۳۹۰، دارای ۴۷۲۵ نفر جمعیت و ۱۲۰۱ خانوار بوده است. (دهیاری فیلستان)
بررسی تعداد و بعد خانوار در روستای فیلستان در طی دوره ۷۵ – ۱۳۴۵ نشان می‌دهد که روستا با افزایش بعد خانوار روبه‌رو بوده اما در طی دوره ۹۰ – ۱۳۷۵ باوجود افزایش جمعیت با کاهش بعد خانوار مواجه شده است.
جدول شماره (۳-۳): تغییرات بعد خانوار روستای فیلستان ۹۰ - ۱۳۴۵

 

ردیف شاخص ۱۳۴۵ ۱۳۵۵ ۱۳۶۵ ۱۳۷۵ ۱۳۸۵ ۱۳۹۰
۱ تعداد جمعیت ۸۷۰ ۱۴۶۶ ۱۸۵۳ ۳۳۲۶ ۴۴۸۳ ۴۷۲۵

بررسی رابطه بین برخی ویژگیهای حسابرس با محافظه کاری حسابداری- قسمت ۵

 

    1. خلاصه بررسی فرضیه ها…………………………………………………………………………………………۸۰

 

 

 

۴-۵-۱٫ بررسی فرضیه ‏های فرعی تحقیق در روش محافظه‏کاری بر مبنای اقلام تعهدی………………..۸۰
۴-۵-۲٫ بررسی فرضیه ‏های فرعی تحقیق در روش محافظه‏کاری بر مبنای ارزش بازار…………………۸۱
فصل پنجم: نتیجه گیری و پیشنهادات

 

 

  •  

 

  • مقدمه…………………………………………………………………………………………………………………..۸۳

 

  • یافته های پژوهش و تجزیه و تحلیل آنها…………………………………………………………………….۸۳

 

 

 

۵-۲-۱٫ تحلیل فرضیه اول……………………………………………………………………………………………۸۳
۵-۲-۲٫ تحلیل فرضیه دوم……………………………………………………………………………………………۸۴
۵-۲-۳٫ تحلیل فرضیه سوم…………………………………………………………………………………………..۸۵
۵-۲-۴٫ تحلیل فرضیه چهارم………………………………………………………………………………………..۸۵

 

 

  •  

 

 

  • نتیجه گیری نهایی…………………………………………………………………………………………………..۸۷

 

 

 

  • پیشنهادات کاربردی پژوهش…………………………………………………………………………………….۸۸

 

 

 

  • پیشنهاد تحقیقات آتی………………………………………………………………………………………………۸۹

 

 

 

 

منابع و مأخذ
منابع فارسی……………………………………………………………………………………………………………………………..۹۱
منابع لاتین………………………………………………………………………………………………………………………..۹۳
ضمائم و پیوستها
جدول حجم نمونه آماری……………………………………………………………………………………………………..۹۸
لیست صنایع مورد استفاده در پژوهش………………………………………………………………………………….۹۹
شرکتهای مورد استفاده در نمونه آماری به تفکیک صنعت ونام حسابرس…………………………………..۱۰۰
میانگین اعداد استخراج شده از صورتهای مالی ۵ساله شرکتها………………………………………………..۱۰۴
چکیده لاتین…………………………………………………………………………………………………………………..۱۱۱
طرح روی جلد لاتین……………………………………………………………………………………………………….۱۱۲
چکیده
پژوهش در مورد محافظه کاری و عوامل موثر برآن همواره از موضوعات مورد توجه محققان بوده است. یکی از عامل موثری که می تواند بر اعمال محافظه کاری تاثیر گذارد خصوصیات حسابرس مستقل می باشد. تحقیق حاضر به بررسی ارتباط بین برخی ازمؤلفه های حسابرس و محافظه کاری در شرکتها ی پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می پردازد. در این تحقیق برای بررسی ارتباط بین مؤلفه های حسابرس و محافظه کاری از معیارهای کیفیت ، اندازه ، نوع اظهارنظر و دوره تصدی حسابرس بعنوان مولفه های حسابرس و روش های گیولی وهین وارزش بازار به ارزش دفتری بعنوان معیارهایی برای محاسبه محافظه کاری در ۱۰۱ شرکت بورس اوراق بهادار تهران طی سالهای ۱۳۸۶ الی ۱۳۹۰ استفاده شده است.
پایان نامه
روش آماری در این پژوهش تحلیل همبستگی از طریق رگرسیون با بهره گرفتن از نرم افزار spss است و نتایج حاصل از آزمون فرضیه های پژوهش نشان میدهد که بین مؤلفه های حسابرس و محافظه- کاری بر مبنای معیار اقلام تعهدی رابطه معناداری وجود ندارد لذا هیچکدام از مؤلفه های حسابرس بر محافظه کاری تاثیر گذار نبوده است. ولی بین مؤلفه های حسابرس و محافظه کاری برمبنای معیار ارزش بازار بر ارزش دفتری رابطه معناداری وجود دارد. به طوریکه باافزایش کیفیت حسابرس تمایل به محافظه کاری در شرکتها نیز افزایش می یابد. همچنین وجود یک رابطه معکوس بین نوع اظهار نظر حسابرس و محافظه کاری در مدل فوق بیان کننده این موضوع است که شرکتهایی که اظهارنظر مقبول دریافت می کنند معمولا دارای مدیریت سود و محافظه کاری بیشتری نسبت به سایرشرکتهایی که گزارشات مشروط دریافت می نمایند دارندو فرایند حسابرسی جاری در مورد هشدار دادن به سرمایه گذاران درباره مدیریت سود شرکتها بی اثر بوده است.
کلمات کلیدی: کیفیت حسابرسی، دوره تصدی حسابرس، اندازه حسابرس، نوع اظهار نظر حسابرس، محافظه کاری
فصل اول
کلیات تحقیق

 

 

  •  

 

 

  • مقدمه

 

 

 

مبانی کانتی تفکر نیچه در نقد متافیزیک- قسمت ۳

فصل یکم: نقادی متافیزیک

 

۱-۱) نقد متافیزیک

 

۱-۱-۱) معنای متافیزیک

امروزه اصطلاح متافیزیک توسط فیلسوفان در معانی مختلفی به­کار برده می­ شود. اما آنچه که می ­تواند تا حدودی محل اجماع باشد، این است که تاریخ اندیشه غرب از سقراط تا نیچه را به­ طور کلی تاریخ اندیشه متافیزیکی می­نامند. اما همواره توصیف این تاریخ وتبیین خصلت های اندیشه متافیزیکی محل اختلاف منتقدان متافیزیک بوده است. بازگشت به خاستگاه یونانی متافیزیک می ­تواند به فهم این اصطلاح کمک کند. واژه Meta در یونای به معنای «وراء »یا «بعد از»می باشد. در آثار ارسطو بعد از مباحث مربوط به طبیعیات مباحثی آورده شده که در ذیل هیچ یک از بخش­های قبلی قرار نمی­گرفت. از این رو آن­ها را تحت عنوان متافیزیک نام گذاری کرده ­اند که در واقع اشاره به مباحثی دارد که بعد از طبیعیات آورده شده است. درعین حال ارسطو موضوع متافیزیک را بررسی احکام وجود به ما هو وجود می­دانست و درمتافیزیک خود به مسائلی همچون علت و معلول، وحدت و کثرت، جوهر و عرض و … پرداخت. بنابراین می­توان گفت که متافیزیک ارسطویی در معنایی دیگر نیز می ­تواند متافیزیک نامیده شود. چرا که مباحث متافیزیک ارسطو مبنا و بنیاد مباحث مربوط به طبیعیات اند و بنابراین فراتر از طبیعیات قرار دارند. و بسیاری از مسائل بنیادی که امروزه آنها را به­ طور عام مسائل فلسفی می­نامیم، محتوای متافیزیک ارسطویی را تشکیل می­داد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
امارفته رفته در قرون وسطی متافیزیک معنای اختصاصی تری نیز به خود گرفت. برای مثال از زمان توماس آکویناس، متافیزیک تبدیل به دانشی شد که موضوع آنها موجودات غیرمادی و مباحثی همچون خداوند، فرشتگان، جوهر وغیره بودند. در عین حال دارای جایگاهی بود که سایر علوم اصول خود را از آن می­گرفتند و به این معنا نیز متافیزیک نامیده می­شد که ورای طبیعیات بود.(Horvard, 2000: 291)
با دکارت نیز متافیزیک جایگاه متفاوتی پیدا کرد. هم به این معنا که دکارت تغییرات اساسی معرفت­شناسانه و هستی­شناسانه را ایجاد کرد و هم اینکه جایگاه متافیزیک را دچار تغییر نمود. دکارت به پیکو که «اصول فلسفه» را به فرانسوی ترجمه کرده است، می­نویسد:
«پس کل فلسفه مانند درختی است که ریشه اش متافیزیک، بدنه آن فیزیک و شاخه هایی که از بدنه می­آیند سایر علوم اند.»Descartes, 1985: 186) )
آنچه که در اینجا حائز اهمیت است تعاریف ارائه شده توسط یکایک فلاسفه از متافیزیک نیست، بلکه ویژگی­های کلی اندیشۀ آنان است که متفکران پساکانتی در قالب نقد متافیزیک آن را بیان می­ کنند. هم کانت و هم متأخران او هریک از جنبه ای خاص ویژگی­های متافیزیکی اندیشیدن را مورد بررسی قرار می­ دهند و خصلت­های مهم اندیشه متافیزیکی را به شیوه های گوناگون تعیین می­ کنند. بنابراین باید گفت که واژه متافیزیک را در دو معنا می­توان به­کار برد. معنای اول همان شاخۀ شناخته شده از فلسفه تحت عنوان فلسفۀ اولی است که موضوع پژوهش آن احکام موجودات، موجودات غیرمادی و همچنین در معنای جدیدتر آن مسائل مربوط به معرفت شناسی است. و معنای دوم آن به ویژگی های بنیادین اندیشه غربی از سقراط تا نیچه مربوط می­ شود. پس به­ طور کلی باید گفت که سنت متافیزیکی دارای قواعد خاص و پیش فرض هایی درباره ماهیت شناخت و حقیقت است و « به طبیعت بنیادین واقعیت و متعاقبا اصول بنیادینی که می­توانند پایه ای برای طبیعت آن واقعیت به شمار آیند می ­پردازد.» (سجویک، ۱۳۹۰: ۹۱). حال توصیف این قواعد و پیش­فرض­ها در ترمینولوژی های متفاوت فیلسوفان منتقد متافیزیک با یکدیگر متفاوت است.
هایدگر ویژگی مهم تاریخ متافیزیک را غفلت از هستی[۱] می­داند. از نظر او گرچه متفکران متافیزیک به زعم خود به هستی می­پرداختند اما به شیوه ­های گوناگون هستی را به هستنده [۲] تقلیل داده­اند. متافیزیک هرگز به پرسش درباب حقیقت هستی پاسخ نمی­گوید، چرا که اصلاً چنین پرسشی را مطرح نمی­کند. به­زعم هایدگر هنگامی که متافیزیک از وجود سخن می­گوید مرادش چیزی نیست جز موجودات در کلیت آنها یا موجود به ماهو موجود.(هایدگر، ۱۴۰:۱۳۸۳) نگاه خاص هایدگر به تاریخ متافیزیک سبب می­ شود که نیچه را نیز به­خاطر ستیز او با مفهوم هستی به متافیزیکی اندیشیدن متهم کند و تاریخ فلسفه را از افلاطون تا نیچه متافیزیکی بداند. (schalow, Denker, 2010: 185) بنابراین آشکار است که با توجه به آرای مختلف می­توان به طرق گوناگون به نقادی اندیشه متافیزیکی پرداخت. در هر حال مراد ما در این رساله از نقادی متافیزیک، نقد این معنای دوم از متافیزیک می­باشد.

۲-۱-۱) کانت و نقد متافیزیک

می­توان گفت که کانت نخستین فیلسوفی بود که به­ طور جامع نقادی متافیزیک در هر دو معنای آن ( چه فلسفه اولی و چه شیوۀ خاص اندیشۀ غربی و پیش­فرضهای آن) را در دستور کار خود قرار داد. گرچه در این بین نمی­ توان از نقش هیوم در به چالش کشیدن پیش­فرضهای متافیزیکی غفلت نمود، اما این کانت بود که توانست توصیفی رضایت­بخش از شرایط اعتبار معرفت و ارزشهای اخلاقی بدون متافیزیک ارائه دهد. چنانکه خود او در پیشگفتار کتاب نقد عقل محض «نقد» را چنین توصیف می­ کند:
«مراد من نقد کتابها و نظامها نیست، بلکه نقد قوه ی عقل در ارتباط با تمام معرفتی است که [عقل] می ­تواند مستقل از تجربه بدست آورد. بنابراین [نقد] تصمیم درباره امکان و عدم امکان متافیزیک به­طورکلی، تعیین سرچشمه­ها، محدوده و مرزهای آن خواهد بود»(CRP,A XII). بنابراین کانت هدف از نقد را تعیین حد و مرز متافیزیک و بررسی امکان آن می­داند و ادعا می­ کند که چنین نقدی را با جامعیت کامل انجام داده است، به­طوریکه حتی یک مسأله متافیزیکی را نمی­ توان یافت که وی از آن غفلت کرده و یا راهکار حل آن را ارائه نکرده باشد. (Ibid AXIII) چنین اقدامی، یعنی تعیین دقیق خاستگاه و جایگاه مسائل متافیزیک تا قبل از کانت سابقه­ای نداشته است و این کانت بود که برای نخستین بار به­ طور جامع به نقادی متافیزیک می ­پردازد.
کانت در پیشگفتار نقد اول توصیف خود از وضعیت متافیزیک را با بیان نکاتی دربارۀ عقل آدمی می­آغازد. از نظر او پرسشهای متافیزیکی نظیر پرسشهایی درباره اراده انسان، آغاز و انجام جهان و نامیرایی نفس [مسائلی که در دیالکتیک استعلایی[۳] به آنها می ­پردازد] پرسشهایی هستند که از خود عقل آدمی برمی­خیزند و عقل هرگز قادر به پاسخ­گویی به آنها نیست، چرا که عقل با اصولی می­آغازد که در تجربه اعتبار دارند اما به اقتضای طبیعت عقل پا را از تجربه فراتر می­گذارد و در این راه به تناقض­گویی می­افتد و برای حل این تناقض نیز دیگر تجربه را ملاک قرار نمی­دهد. او متافیزیک را محل این جدل­های بی ­پایان می­داند. (Ibid AVIII)
او متافیزیک را به ملکه­ای تشبیه می­ کند که روزگاری حکومت­اش از قدرت کامل برخوردار بود. یعنی همان زمانی که به­وسیله جزم­اندیشان[۴] اداره می­شد و متافیزیک نیز ملکۀ همۀ علوم مختلف بود. اما به­تدریج این حکومت به­سبب جنگهای داخلی دچار هرج و مرج[۵] گردید و به­خاطر حملات شک­گرایان اتحاد شهروندانش را از دست می­داد. و پس از کش و قوسهای بسیار، متافیزیک بر جزم­گرایی اصرار ورزید و پس از آنکه همۀ راه ها آزموده شدند یکسان­انگاری[۶] اکنون بر دانشها حکومت می­ کند. البته کانت چنین وضعی را مقدمۀ بازآفرینی و روشنگری دانش می­داند.(CPR, A IX-X)
کانت وضعیت متافیزیک را بر اثر حملات شک­گرایان و محافظه ­کاری دگم­باوران و بی ­تفاوتی یکسان­انگاران چنین بغرنج توصیف می­ کند و هدف او این است که بتواند در این بین با تعیین حد و مرز و جایگاه متافیزیک، از نو متافیزیک را تعریف کند و معنای جدیدی به آن بدهد. و همچنین بتواند اعتبار و مشروعیت علوم را توجیه کند. راهکار کانت برای خروج از این دشواری چیزی نبود جز انقلاب کوپرنیکی. انقلاب کوپرنیکی کانت نوعی تغییر بنیادی در مسأله حقیقت و نسبت عقل آدمی با هستی بود. کانت خود چرخش کوپرنیکی را این گونه توصیف می­ کند که به­جای اینکه فرض کنیم شناخت ما باید منطبق با ابژه­ها باشد، فرض کنیم که ابژه­ها باید خود را با شناخت ما هماهنگ کنند. از نظر کانت شناخت درمعنای سنتی آن، یعنی این ادعا که دانش ما به اشیاء آنچنان که فی­نفسه­اند، تعلق می­گیرد، مستلزم تناقض­گویی است. شناخت در معنای جدید آن سازگاری ابژه­ها با شیوۀ تصور ماست. کانت این دغدغه را به کنار می­زند که آیا شناخت ما حقیقت مطلق را به چنگ می­آورد یا نه. او ادعای چنگ زدن به اشیاء فی­نفسه را ادعای جزم­اندیشانه می­داند و محکوم می­ کند. و از طرفی نیز توصیفی ارائه می­دهد تا شناخت ما را از بحرانهای شک­گرایانه مصون بدارد. شک­گرایی دانش آن زمان را دچار بحران عینیت و اعتبار ساخته بود. برای مثال هیوم با مبانی تجربه­گرایانه خود اعتقاد داشت که ریشه تمام معرفت را باید در تجربه جستجو کرد و هرگونه حکمی درباره جهان که مسبوق به تجربه نباشد از هیچگونه اعتباری برخوردار نیست. مسبوق بودن همۀ ایده­ ها به انطباع یا تأثر[۷] حسی یک قاعده معروف هیومی است. اگر قاعده هیوم را بپذیریم بسیاری از اصول مانند علیت که پایه شناخت ما را تشکیل می­ دهند اعتبار خود را از دست خواهند داد. چرا که علیت نه ضرورت احکام تحلیلی را با خود دارد و نه ناشی از تجربه حسی است و ایده آن مسبوق به هیچ انطباع حسی نیست. هیوم خاستگاه این احکام را به­وسیلۀ امری به­نام عادت توضیح می­داد. این آرای هیوم به نوعی پایه­ های شناخت را با بحران مواجه نمود و این برای کانت قانع­کننده نبود. او ضمن مهر تأیید زدن به این اندیشه هیوم که تمام معرفت ما با تجربه آغاز می­ شود، مرزبندی خود با وی را اینگونه تعیین نمود که « گرچه شناخت ما سراسر با تجربه شروع می­ شود اما از اینجا برنمی­آید که شناخت ما سراسر ناشی از تجربه باشد» ( CPR, B2) بنابر نظر کانت ذهن ما دارای صورت­های پیشینی و مقولاتی پیشینی است که امری به نام شناخت را ممکن می­ کنند. این پیشینی­ها به هیچ وجه برآمده از تجربه حسی نیستند. همچنین این اصول پیشینی می­توانند مبنایی برای مشروعیت علوم باشد. از اینرو پیشینی­ها خود معیار عینیت و اعتبار احکام ما می­شوند.
از طرف دیگر کانت بعد از اینکه محدودۀ شناخت معتبر را تعیین می­ کند، آنگاه به­ طور تفصیلی به بررسی مسأله­های مهم و درازآهنگ متافیزیکی می ­پردازد. او در دیالکتیک استعلایی نشان می­دهد که چگونه عقل ما از بررسی این پرسشهای متافیزیکی عاجز است. عقل تنها توانایی اندیشه در حوزۀ پدیدار را دارد و در هنگام مواجهه با اموری غیرپدیداری دچار توهم متافیزیکی می­گردد. کانت در دیالکتیک استعلایی، تعارضات[۸] متافیزیکی - تعارضاتی که درهنگام مواجهه با پرسشهای متافیزیکی با آنها مواجه می­شویم - را شناخته و آنها را دسته­بندی می­ کند و روش حل آنها ارائه می­دهد. کانت نشان داد که بررسی این پرسش­ها از عهدۀ فاهمه خارج است و هنگامی که عقل درصدد پاسخگویی به آنها برمی­آید به دو حکم متعارض با یکدیگر می­رسد. به­ طور کلی کانت در دیالکتیک استعلایی به سه مسأله مهم متافیزیکی که عبارت­اند از نفس و جاودانگی آن، انجام و آغاز جهان و وجود خداوند می ­پردازد و نشان می­دهد که چگونه حکم دادن دربارۀ آنها ناشی از یک خطاست. بدین ترتیب کانت سوداهای متافیزیکی جزم­اندیشانه را رد می­ کند و چنین متافیزیکی را برای همیشه از کار خارج می­ کند.
به­ طور خلاصه می­توان درباره نقادی متافیزیک کانت نکات زیر را برشمرد:
١. کانت متافیزیک را دچار بحرانی جزم­اندیشانه و شک­گرایانه می­داند و قصد دارد آن را از این ستیزها برهاند و از نو تعریف کند و جایگاهی دیگرگونه و کاملاً جدید به آن بدهد.
٢ .کانت با نقد خود محدودۀ امور شناختی را تعیین می­ کند و با تعیین شرایط پیشینی تجربه محدوۀ مجاز معرفت ما و احکام معتبر عقل نظری را مشخص می­ کند و اعتبار علومی همچون هندسه و فیزیک را بر اساس اصول پیشینی فاهمه توجیه می­نماید.
٣. انقلاب کوپرنیکی کانت را می­توان نقطۀ عطفی در تاریخ اندیشه غربی به­حساب آورد. این چرخش نگرش ما نسبت به مسأله حقیقت و عینیت را به­ طور بنیادی دچار تغییر می­ کند. از نظر کانت دیگر حقیقت مطلقی بیرون از تمام ادراک­کنندگان قابل رصد نیست که بتوان شناخت را با آن سنجید. بلکه او تمام دارایی ما را مربوط به پدیدار می­داند و ملاک حقیقت و صدق را به درون حوزه پدیدار می­راند. از نظر کانت دیگر نمی­ توان از عینیت در معنای سنتی آن سخن گفت و عینیت را مربوط به شیوه پدیدار شدن ابژه­ها بر ما می­داند که بر اساس اصول پیشینی ذهن ما بین انسانها مشترک است. این جنبه از نقد کانتی نقش مهمی در اندیشه نیچه ایفا می­ کند و وی تمام فلسفه خود را مبتنی بر چنین معنایی از حقیقت قرار می­دهد.
۴. کانت در دیالکتیک استعلایی ادعاهای متافیزیکی جزم­اندیشانه را مورد بررسی قرار می­دهد و آنها را از ساحت عقل نظری کنار می­زند. و مسائل اساسی متافیزیک سنتی یعنی نفس، ازلیت جهان و وجود خداوند را از توهمات عقل می­انگارد که درگیری فاهمه با آنها حل نشدنی است و عقل نیز دربرخورد با آنها دچار تعارض می­ شود. بنابراین او با امتناع از بررسی آنها توسط عقل، متافیزیک سنتی را از این جنبه نیز بی­اعتبار می­سازد.

۳-۱-۱) نیچه ونقد متافیزیک

نیچه در آثار مختلف­اش اندیشه متافیزیکی را از وجوه گوناگون مورد نقد قرار می­دهد. اما باید توجه داشت که مراد نیچه از متافیزیک نه صرفاً فلسفه اولی، بلکه نحوۀ خاصی از اندیشیدن در تاریخ فلسفه غربی است که خصلتهایی ویژه دارد. نیچه در جاهای مختلف به تشریح خصلتهای اندیشه متافیزیکی می ­پردازد. چگونگی تشریح خصلت های بنیادین متافیزیک توسط نیچه نزد مفسران به شیوه ­های مختلف مورد تفسیر قرار می­گیرد. از نظر بسیاری از مفسران نیچه، خصلت بنیادین اندیشه متافیزیکی از نظر نیچه را می­توان دوگانه­انگاری دانست. « نیچه در خلال آثارش بر خطر اندیشه­ای تقابلی تأکید می­ کند که از دیدگاه او در تاریخ اندیشه متافیزیکی ظاهر شده است. او در بشری بس بسیار بشری مسائل فلسفی را مشتق شده از یک پرسش می­داند: چگونه چیزها از ضد خودشان ناشی می­شوند؟ » (Doyle,2009:23)
« شیمی مفاهیم و احساس ها[۹]- تقریبا تمام مسائل فلسفی یکبار دیگر همان شکل از پرسش را مطرح می­ کنند که دوهزارسال پیش مطرح می­شد: چگونه چیزی از ضد خویش ناشی می­ شود؟ برای مثال عقلانیت از ناعقلانیت، حس کننده(حساس) از بی حس[۱۰]، منطق از بی منطقی، تعمق بی غرضانه از میل آزمند، زیستن برای دیگران از خودمحوری، حقیقت از خطا؟ فلسفه متافیزیکی تاکنون بوسیله انکار ایجاد چیزی از چیز دیگر و فرض کردن منبعی معجزه­آسا در هسته شیء فی­نفسه برای ارزشمندترین چیزها این دشواری را برطرف کرده است. از طرف دیگر فلسفه تاریخی که دیگر نمی­تواند از تازه ترین روش های فلسفی[۱۱] یعنی علوم طبیعی[۱۲]، جدا شود، در مواردی خاص بتدریج کشف کرده است( که احتمالا این می ­تواند در هر موردی نیز کشف شود) که تقابلی وجود ندارد، مگر در مبالغه های مرسوم تفسیرهای عامیانه یا متافیزیکی. که این خطایی در استدلال است که در بنیاد این آنتی­تز قرار گرفته است: بر اساس این تبیین نه دقیقاً عمل خود محورانه وجود دارد و نه تعمق کاملا بی غرضانه، بلکه هردوی آنها به نظر می­رسد فراروی­هایی باشند که در آنها عنصر اساسی ناپدید شده و تنها خودش را در پر زحمت­ترین مشاهده­ها آشکار می­ کند.»(HAH 1)
نیچه در گزین­گویه بالا فرض تقابلهای دوگانه را از خصوصیات مهم اندیشه متافیزیکی می­داند. او این دوگانه­ها را در سایر آثار خود نیز توصیف می­ کند. از نظر وی متافیزیک تمایل دارد که یک سوی این تقابلها را به­عنوان اصل و سوی دیگر را به­عنوان امری فرعی در نظر بگیرد و آن سوی اصلی را به­عنوان عنصری متعالی و مطلقاً مشروع و صحیح لحاظ کند. دوگانه های مهم از نظر نیچه در اندیشه متافیزیکی دوگانه حقیقت و ناحقیقت یا شیء فی­نفسه و نمود است. همواره حقیقتی استعلایی و فی­نفسه وجود دارد که علم ما باید خود را با آن تطبیق دهد. هدف مهم نیچه واکاوی خاستگاه این تقابل­ها و نشان دادن چگونگی شکل­ گیری­شان و ارائه راهکاری برای بیرون رفتن از این اندیشۀ تقابلی است.
از منظری دیگر می­توان گفت اندیشه متافیزیکی در نگاه نیچه، بدین دلیل متافیزیکی است که نمی­ توان به­وسیله تجربه به توجیه ادعاهای محوری آن پرداخت. (سجویک،۱۱۸:۱۳۹۰)برای مثال ادعای وجود اشیاء فی­نفسه یا در نظرگرفتن قسمی از واقعیت به­عنوان معیار مطلق و فراتاریخی صرف ادعایی است که به هیچ روی از منظر تجربی قابل اثبات نیست. این ضد تاریخ بودن و ادعای منظری فراتاریخی خود یکی از ارکان مهم اندیشه متافیزیکی از منظر نیچه است تا جایی که وی خصلت مشترک فیلسوفان متافیزیکی را « نداشتن فهم تاریخی و نفرت­شان از ایدۀ صیرورت» می­داند.(TI, III, 1)
پس می­توان منظر نیچه به متافیزیک را از طریق نقد وی به دوگانگی­ها فهم کرد. به­ طور کلی اندیشه متافیزیکی تأکید بر مفهوم هستی در برابر صیرورت و حقیقت فراتاریخی در برابر حقایق تاریخی را در دستور کار خود قرار داده است. نیچه سعی می­ کند که به تبارشناسی مفاهیم و پیش­فرض­های متافیزیک بپردازد. آنچه که به بحث ما مربوط است آن قسمت از مباحث نیچه است که مربوط به مسائل معرفت­شناسی و مسأله حقیقت می­باشد. از اینرو این جنبه از متافیزیک نیز دارای اهمیت است که حقیقتی فراچشم­اندازی را به­عنوان معیار مطلق می پذیرد. اما نیچه در مقابل با چشم­اندازباوری خود به مقابله با این اندیشه برمی­خیزد. اما در هر صورت این که نیچه چه راهبردی را به­جای اندیشه متافیزیکی پیشنهاد می­ کند خود محل اختلاف مفسران است. نیچه ایده­های متنوعی را برای گذر از متافیزیک مطرح می­ کند. چشم­اندازباوری[۱۳]، بازگشت ابدی[۱۴]، اراده معطوف به قدرت[۱۵] (۱) و تبارشناسی همگی راهبرد­­های نیچه برای برون رفت از دشواری­های متافیزیکی هستند.
نیچه در آثارش مفاهیم متافیزیکی را در حیطه­های گوناگون و در مصادیق مختلف مورد نقد قرار می­دهد. و این را می­توان یکی از مزایای نقد وی درنظر گرفت. طی این نقادی جامع وگسترده این مساله که او توانسته است نظامی منسجم و غیرمتناقض از اندیشه­هایش ارائه دهد یا نه، مسألۀ مهم و چالش برانگیزی است. همچنین این که آیا نیچه توانسته است بر اندیشۀ متافیزیکی فائق آید از مسائل دیگر محل اختلاف مفسران اوست. عده ای پروژۀ او را موفق و شماری دیگر که شاید مهم­ترین آنها هایدگر (۲) باشد او را کماکان جزء اندیشمندان متافیزیکی محسوب می­ کنند. شماری نیز بر ساختن عامدانه اندیشه­ای متافیزیکی توسط او تأکید می­ کنند. آنچه در این رساله اهمیت دارد، تبیین نقد نیچه بر مفاهیم متافیزیکی در زمینه معرفت­شناسی و به­ طور کلی نقد اول کانت است و اینکه او با میراث کانتی اندیشه غربی و تکانه­های نقادی کانت چه نسبتی برقرار می­ کند.

۲-۱) مبانی کانتی اندیشه نیچه

فریدریش نیچه را می­توان یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان در قرن بیستم و بیست­ویکم، دست­کم در حوزۀ فلسفۀ قاره­ای[۱۶] دانست. تأثیر او بر جریان پساساختارگرایی و چهره­هایی نظیر دریدا[۱۷]، دلوز [۱۸]و فوکو [۱۹] بر کسی پوشیده نیست. مارتین هایدگر که وی را واپسین متافیزیسین می­داند حجم بالایی از نوشته­هایش را به او اختصاص می­دهد و بسیاری از ایده­های او ملهم از اندیشه نیچه­اند. در فلسفه سیاسی نیز نیچه در عصر ما تأثیرات فراوانی برجای گذاشته است. از متفکران نئومارکسیست گرفته تا نئومحافظه کاری[۲۰] مثل مک اینتایر[۲۱] ومتفکر پسامارکسیستی مانند میشل فوکو همگی متأثر از اندیشه های وی هستند. برای فهم اندیشه­ های نیچه ما ناگزیر هستیم که ریشه ­های اندیشۀ وی را در فیلسوفان قبل از او جستجو کنیم. چه که اساساً به قول ریچارد رورتی[۲۲] فلسفۀ غیرعادی[۲۳] چیزی جز گفتگو میان فیلسوفان نیست.(۳)حتی اگر تعبیر رورتی را نپذیریم باز هم دلایل بسیار مهمی برای رجوع به فیلسوفان گذشته برای فهم اندیشه نیچه داریم. نیچه در آثارش از شوپنهاور و کانت به کرات یاد می­ کند.
اما دلایل بسیاری در دست هست که برای فهم اندیشۀ او باید به سراغ کانت رفت. بیراه نیست اگر تاریخ فلسفه را به دورۀ پیش از کانت و دوره پساکانتی تقسیم کنیم. فلسفه نقادی و انقلاب کوپرنیکی نقطۀ عطف متافیزیک غربی است. به قول یاسپرس «او اندیشنده­ای آفریننده بود که از همۀ آفریده­های خود برتر است. کسی از وی فراتر نرفت. او به بخشی از یک کل بزرگتر بدل نشد. و تا حد امکانی میان دیگر امکانها تنزل نیافت. کار کانت در تاریخ فلسفه یکه است. از زمان افلاطون تا کنون هیچکس انقلابی این چنین در اندیشه غربی نیافریده است» (یاسپرس، ۱۳۹۰: ۳۷۷) کانت الهام بخش مهم ایده­آلیستهای آلمانی، نئوکانتی­ها، پوزیتیویسم، شوپنهاور و حتی فلسفۀ پساساختارگرایی مانند هایدگر بوده است. درواقع لیستی از فلسفه­های متضاد همگی در امتداد فلسفه نقادی او آفریده شدند. اما نیچه به دلایل مخالفت­های آشکار و حملات خود علیه کانت عموماً در وهلۀ اول به­عنوان متفکری ضد کانت شناخته می­ شود. اما خوانش­های دقیق­تر از نیچه ارتباط مهم وی با فلسفه نقادی را آشکار می­ کند. نیچه نیز مانند کانت مفسرانی دارد که در بسیاری از موارد در مقابل یکدیگر قرار می­گیرند. مفسران مختلف نیچه را می­توان از جهات گوناگون دسته­بندی کرد. برای مثال مفسران آلمانی مانند یاسپرس و هایدگر و مفسرانی فرانسوی چون دلوز و دریدا و مفسران انگلیسی زبان مانند والتر کافمن[۲۴]، ریچارد چاخت[۲۵]، جان ریچاردسون[۲۶]، مادماری کلارک[۲۷]، پیتر پولنر[۲۸] و… تقسیم ­بندی دیگر این است که مفسرانی را که بر وجوه انتولوژیکال و مسائل سنتی در فلسفه نیچه تأکید می­ کنند (مانند هایدگر، چاخت، ریچاردسون) در یکسوقرار دهیم و کسانی را که بر وجه معرفت­شناسانه اندیشه وی تأکید می­ کنند و وی را یک شکاک، تجربه­گرا، عملگرا، نسبی­گرا و واسازی­گرا [۲۹]می­دانند در سوی دیگر قرار دهیم.
از نظر هیل[۳۰]، یکی از مفسران جدید نیچه، ریشه تعدد تفاسیر در فلسفه نیچه را می­توان در فلسفه کانت جستجو کرد. فلسفه کانت دارای ابهامی است که موجب تفاسیر مختلف از آن شده است و این ابهام در فلسفه نیچه نیز به چشم می­خورد که می­توان آن را میراثی کانتی درنظرگرفت. از نظر هیل دراندیشه کانت، نقادی و ایده آلیسم ، معرفت شناسی و متافیزیک پا به پای هم پیش می­روند. کانت هم به تخریب متافیزیک جزم اندیشانه می پردازد و هم بطور همزمان در پی احیای نوعی متافیزیک است و اعتبار دانش ما و محدوده ی آن را تعیین می­ کند. این مساله موجب شده که تفسیرهای متضادی از کانت ارائه شود که در مقابل هم قرار می­گیرند. پروژه نیچه نیز ازاین لحاظ دوگانه است. اندیشه او وجوه واسازانه و نظام مند را توامان با هم داراست. این دوگانه در اندیشه نیچه نیز موجب تفاسیر مختلف و متضاد شده است. ازاین جهت می­توان گفت که تفسیر پذیری فلسفه نیچه ریشه در تفسیرپذیری فلسفه کانت دارد. (Hill, 2009: 4-5)
اما ارتباط یین نیچه و کانت را به چند طریق می­توان مطرح کرد. اول آنکه به ارتباطی تاریخی بین دو فیلسوف قائل شویم. برای فهم اندیشه های یک فیلسوف یکی از راه­های مرسوم این است که اندیشه­ های وی را در تاریخی که در آن روییده است مورد تأمل قرار دهیم. در این معنا هر دو فیلسوفی در تاریخ فلسفه می­توانند ارتباطات جالبی با یکدیگر داشته باشند. گرچه ارتباط بین نیچه و کانت به دلیل واسطه بودن شوپنهاور و ایده­آلیستهای آلمانی بدین طریق قابل پیگیری است، اما آنچه که در این رساله دنبال می­ شود، ارتباطی فراتر از اینهاست.
راه دیگر بررسی ارتباط بین نیچه و کانت این است که مباحث معرفت­شناسانۀ نیچه را با مباحث مطروحه در فلسفه نقادی قیاس کنیم و ببینیم که نیچه از چه منظری مفاهیم کانتی را مورد نقد قرار می­دهد. این کاری است که بسیاری از مفسران انگلیسی­زبان نیچه انجام می­ دهند و طی تفسیر خود ارتباط و گره خوردگی اندیشه نیچه با فلسفه کانت را بررسی می­ کنند. اما نوع سوم ارتباط این است که مبناهای اندیشه نیچه را در فلسفه نقادی کانت جستجو کنیم. بدین معنا که تکیه­گاه­های نظری اندیشه نیچه دقیقاً همان جاهایی قرار دارد که انتظار نمی­رود. و این غیرمنتظره بودن با توجه به تضادهای این دو اندیشمند قابل درک است. کانت اخلاقگرا و غیرتاریخی باید با نیچۀ اخلاق­ناباور و چشم­اندازگرا بسیار متفاوت باشد. البته نیچه و کانت متفاوت­اند. اما اینجا بحث بر سر مبانی کانتی اندیشه نیچه است. درواقع نیچه سعی می­ کند که فلسفۀ نقادانۀ کانت را بسط و گسترش دهد و این بسط دادن البته شامل انتقاد از او نیز خواهد شد. کار نیچه فراتر رفتن از مرزهای نقد کانتی است. آثار او به­نحوی به همان موضوعات سه­گانۀ نقد کانتی می­پردازند،گرچه غایتی متفاوت با آن دارند. کار نیچه نقادی نقدهای کانت است. «عقل در فلسفه»، «جانهای آزاد »[۳۱]و «اراده معطوف به قدرت به مثابه شناخت» نقدهای نیچه به نقد عقل محض کانت اند و مباحث متعدد او پیرامون اخلاق نقدهای نقد عقل عملی او را تشکیل می­ دهند. ژیل دلوز نیز اعتقاد دارد که نیچه نقد کانتی را از نو بازآفرینی می­ کند:
«ما فقط می­کوشیم ساختار صوری تبارشناسی اخلاق را آشکار کنیم اگر فکر نکنیم که سامان دهی [این کتاب] در سه جستار تصادفی است، باید نتیجه بگیریم که نیچه در تبارشناسی اخلاق، قصد دوباره نوشتن نقد عقل محض را داشته است. مغالطۀ روح، آنتی نومی جهان، رازآمیزگری آرمان. نیچه فکر می­ کند که ایده نقد، همان ایدۀ فلسفه است اما این درست همان ایده­ای است که کانت ندید و نه تنها در کاربرد، بلکه در اصول آن نیز به خطا رفته» (دلوز، ۱۳۹۰: ۱۴۴)
طبق تفسیر دلوز، نیچه اعتقاد دارد که پروژه نقادانۀ کانت یک پروژه ناتمام است که نتوانست است به پیامدهای مورد نظرش دست­یابد. از این رو دست به بازآفرینی نقد، در حیطه­های مد نظر کانت مانند اخلاق و عقل نظری می­زند. (همان: ۱۴۷-۱۵۲( بنابراین باید گفت که مبناهای کانتی داشتن به­معنای شیفتگی نسبت به کانت و تکرار ادعاهای او نیست. چنانچه به تعبیر هیل می­توان مابین کانتی بودن با K بزرگ و کانتی با kکوچک تفاوت قائل شد، که اولی به معنای شیفتۀ متون کانت بودن و دومی به معنای دارا بودن پس­زمینه ­های وسیع و سازنده کانتی است. (Hill,2009:7)
در نهایت چگونه نیچه می ­تواند منتقد سرسخت متافیزیک باشد و متأثر ازتکانه های انقلاب کانتی در متافیزیک نباشد؟ ضربه های کانت به مفاهیم کلیدی متافیزیک، از چنان تازگی و مهارتی برخوردارند که شاید بتوان نیچه را منتقدی در ذیل نقد کانتی، البته با خوانشی بدیع از فلسفه نقادی به­حساب آورد.
اما برای اینکه ارتباط نیچه و کانت بهتر فهم شود می­توان ساختار اندیشه نیچه را از ادبیات و سطح رتوریک[۳۲] آن جدا کرد. البته اینجا بحث از جدایی بین فرم و محتوا نیست، بلکه به زعم هیل می­توان این تمایز را تمایز میان اسکلت[۳۳] و گوشت[۳۴] بدن یک جانور درنظرگرفت. در این تمایز جدید از آن جداگانگی مطلق میان فرم و محتوا و ظرف و مظروف خبری نیست. بلکه اسکلت بدن یک جانور نمی­تواند بدون رابطه پیچیده با ماهیچه­ها، پوست و خون کارکردی داشته باشد. درواقع گرچه اسکلت و گوشت بدن با هم آمیختگی دارند اما به­نحوی از تفاوت آنها می­توان سخن گفت. بدین طریق می­توان متون نیچه را مورد تأمل قرار داد، و گوشت کلام او را از اسکلت­اش جدا در نظرگرفت. از نظر هیل اسکلت اندیشه نیچه به­ طور وسیعی کانتی است. (Ibid,3) این اسکلت کانتی در سه حیطه معرفت­شناسی ، اخلاق و هنر در اندیشه نیچه قابل بررسی است. اما در این تحقیق این مسأله در معرفت­شناسی نیچه مورد بررسی قرار گرفته است. تمرکز بر معرفت­شناسی نیچه از طرفی می ­تواند ما را از فهم کلی اندیشه­ های او و ارتباط معرفت­شناسی نیچه با اندیشۀ تبارشناسانه او در اخلاق و فرهنگ دور کند. اما از طرفی دیگر دارای مزایایی است. اول آنکه معرفت­شناسی نیچه عموماً مورد غفلت قرار می­گیرد چرا که این دیدگاه وجود دارد که نیچه اساساً مباحث دقیقی در این زمینه مطرح نکرده است، یا این گمان می­رود که مباحث معرفتی در اندیشه نیچه دارای اهمیت بنیادی نیستند.(۴) ثانیاً تمرکز بر مباحث معرفت­شناسانه نیچه می ­تواند اهمیت بنیادی این مباحث در فلسفه نیچه را در مقابل دیدگان مان قرار دهد. به نظر می­رسد نقدهای نیچه به عقل نظری پیش شرط فهم نقدهای او در حوزۀ دیگر باشد. درواقع جایگاه مهم و مبنایی نقد اول در اندیشه کانت با همان درجه اهمیت در فلسفه نیچه نیز قابل مشاهده است. همانطور که نقدهای اساسی و بنیادی کانت به متافیزیک در نقد اول مطرح می­ شود و نقد عقل نظری، در تغییر دیدگاه­مان درباره مسأله اخلاق و ارزشها نقش اساسی ایفا می­ کند، نقدهای نیچه به نظریه سنتی شناخت و «حقیقت» متافیزیکی مبنای نظرات و انقلابهای او در اخلاق و ارزش محسوب می­ شود. با دقت در آثار نیچه، درمی­یابیم که بیشترین ارجاع نیچه به کانت در حیطۀ نقد اول است. علاوه بر این مشاهده می­ شود که تعدد و کثرت مباحث نیچه در زمینۀ معرفت­شناسی بیش از آن است که بتوانیم جایگاه مهم چنین مباحثی در اندیشه او را نادیده بگیریم. با این حال همزمان باید در نظر داشت که اندیشه­ های نیچه را صرفاً به مباحث معرفتی تقلیل ندهیم. برای جلوگیری از این تقلیل، در رساله سعی شده است که در مواقع لزوم ارتباط معرفت­شناسی نیچه با نقدهای وی علیه اخلاق و ارزشهای متافیزیکی نیز مدنظر قرار گرفته شود.

۳-۱) مواجهه نیچه با کانت

نیچه در آثارش با کانت مواجهه­ای پیچیده و بحث برانگیز دارد. دربسیاری از مواقع او را ستایش می­ کند و در بسیاری موارد هم با طعنه به نقد او می ­پردازد. غالب مفسران نیچه بخصوص مفسران سنتی او، اعتقاد دارند که نیچه در دوره اولیه حیات فکری خود تحت تأثیر کانت بود و در دوره میانه و پایانی ازو گذر کرد و به شدیدترین نقدها علیه او پرداخت. بدون آنکه بخواهیم اکنون درباره این تقسیم بندی دوره­ های فکری نیچه داوری کنیم و تفسیری ارائه دهیم که وحدت اندیشه­ های نیچه را در دوره­ های مختلف حفظ کند، می­توانیم با مثالهای نقض این نظر را به چالش بکشیم که نیچه در در دوره­ های پایانی دست از ستایش کانت کشید. برعکس او هم در اراده ی معطوف به قدرت و هم در فراسوی نیک و بد و به­ طور کلی در نوشته­ های همه دوره­ های حیات فکری خود بارها کانت و اندیشه او را می­ستاید. اما دراین جا بحث ما ستایش و نکوهش­های نیچه نیست بلکه پیوند ساختاری او با اندیشه کانت است. در هرصورت نیچه در دوره اولیۀ خود۴۰ بار به کانت اشاره می­ کند، در دوره میانی ۴۵ بار و در دوره متاخر ۱۴۰ بار. این مقدار از ارجاع به کانت خود به تنهایی نشان دهندۀ ارتباط مهم فلسفه نیچه و کانت و توجه وی به فلسفه نقادی است.(Brobjer, 2003:64).
اما برای هر مفسر نیچه این مسأله می ­تواند مهم تلقی شود که نیچه چگونه با آثار کانت آشنا شد ؟گفته می­ شود که در کتابخانه شخصی نیچه مهمترین کتاب کانت یعنی نقد عقل محض غائب بود. جانز[۳۵] اعتقاد دارد که نیچه هیچگاه کانت را از آثار اصلی خود او مطالعه نکرده است و تنها نقد سوم را مستقیما خوانده بود.(Ibid: 61) اما شاید بتوان دلیلی محکمتر از تفحص در کتاب خانه شخصی نیچه ارائه داد که نیچه نقد عقل محض را مطالعه کرده است و آن نقل قول مستقیمی است که در کتاب سپیده دمان نیچه از این کتاب آورده شده است.(D I.3) اما باز هم احتمال آن می­رود که ارجاع نیچه به نقد عقل محض از روی آثار واسطه­ای است که مطالعه کرده بود.
یکی از مهمترین واسطه­های نیچه برای فهم کانت، فریدریش لانگ[۳۶] بود. نیچه در دوران آغاز خدمتش در تاریخ ۱۸۶۶ در نامه­ای خطاب به هرمان می­نویسد: « پرمعناترین کار فلسفی ده سال اخیر بی شک تاریخ ماتریالیسم لانگ است که درباره آن می­توانم ورق هایی را به ستایش سیاه کنم.کانت، شوپنهاور و این کتاب لانگ. دیگر نیاز به چیزی نیست»( cf. Hill, 2003:6-7 ( علاوه بر لانگ می­توان از دو تن از دوستان نیچه به نام هایی «دیوسن»[۳۷] و«راموند»[۳۸] یاد کرد که متاثر از کانت بودند وکتاب­هایی درباره فلسفه کانت نوشتند. این دو، کتاب های خود را به نیچه برای مطالعه داده بودند. بنابراین باید به فهرست واسطه های نیچه برای مطالعه کانت، دیوسن و راموند را نیز افزود. (Brobjer, 2003: 66)
به­ طور کلی می­توان گفت مطالعه آثارشوپنهاور، لانگ، فیشر[۳۹] و هارتمان[۴۰] در خوانش نیچه ازکانت تأثیرگذار بود. می­توان این فرض را در نظر گرفت که شاید اگر نیچه خود به­ طور جداگانه و مستقل نقد اول را مطالعه می­کرد خوانش وی از کانت نیز رنگ و بوی دیگری می­داشت. با این حال چه نیچه خود نقد عقل محض را مطالعه کرده باشد و چه با واسطه آن را خوانده باشد دشوار است بتوان اشارات نیچه به نقد عقل محض را خطا دانست. هرچند که با این اوصاف دراین تحقیق سعی می­کنیم که برای ادعاهای نیچه از متن کانت نیز شاهد بیاوریم. اما این مسأله باقی می­ماند که در صورت مواجهه مستقیم با نقد اول شاید تفسیری دیگر از اندیشه­ های کانت در ذهن او نقش می­بست.کما اینکه نمی­توانیم از تأثیر هریک از واسطه­ها در خوانش نیچه از کانت چشم بپوشیم. در هرصورت باید دو نکته را درباره مواجهه کانت و نیچه درنظر گرفت. نخست اینکه حتی اگر بپذیریم که نیچه مواجه باواسطه با آثار کانت داشت یا اگر فرض کنیم اطلاعاتی از چگونگی مطالعۀ او نداریم آنچه که اهمیت دارد این است که نیچه کاملاً با پروژه نقادانه کانت آشنا بود. دوم اینکه خوانش نیچه از کانت به هیچوجه شوپنهاوری نیست بلکه او در موارد بسیاری به نقد خوانش شوپنهاور می ­پردازد. به عبارتی فهم او از کانت تنها متاثر از نئو کانتی ها و شوپنهاور نیست و استقلال دارد.

۱-۳-۱) دشواری های روش شناسی در جمع آوری آرای نیچه

به­دست آوردن نظرات نیچه درباره فلسفه کانت با دشواری­هایی روبه­روست و دلیل این دشواری هم برمی­گردد به سبک نوشتار نیچه. او نظراتش را درباره کانت و البته هر موضوع دیگری در قالب گزین­گویه ­هایی آراسته به لحن ادبی آورده است. همچنین مانند فلاسفه پیش از خود به­ طور نظام­مند و مرتب اندیشه­ های خود را بیان نمی­کند. بلکه درجاهای مختلف، برای مثال در قسمت­ های مختلف یک کتاب و در کتابهای گوناگون خود بیان می­ کند. بنابراین برای تفسیر اندیشه­ های او ناگزیر باید نظریات مختلف وی را که در نوشته­ های مختلف پخش شده ­اند کنار هم آورد تا به فهم نظرات وی دست یازید .این کاری است که مفسران هنگام مواجهه با فیلسوفانی مثل افلاطون و لایب­نیتس هم انجام می­ دهند.
اما برای ارائه معرفت شناسی نیچه دشواری های دیگری نیز از راه می­رسد:
۱٫مسأله تناقض در بندها
دربسیاری از موارد به نظر می­رسد بین گزین­گویه ­های مختلف نیچه تناقض وجود دارد. یکی از راه کارهای رفع این مشکل این است که معیاری برای ترجیح دادن یک گزین­گویه بر گزین­گویۀ دیگری که با آن در تناقض است به­دست آوریم. و روش دیگر و بهتر آن است که با توجه به تفسیر پذیری بندها و با تکیه بر دلالت­هایی محکم تناقض ها را برطرف کنیم.
۲٫دوره های مختلف اندیشه نیچه
یکی دیگر از مسایلی که در تفسیر اندیشه­ های نیچه همیشه محل بحث بوده است، مسأله دوره­ های مختلف اندیشه اوست. پاره­ای از مفسران که اکثر مفسران را شامل می­ شود اعتقاد دارند که اندیشه­ های نیچه را می­توان به سه دوره اولیه، میانی و نهایی تقسیم کرد. از طرفی پاره­ای دیگر از مفسران به وحدت اندیشه نیچه در سراسر آثارش معتقدند.
۳٫یادداشتهای منتشر نشده نیچه
یادداشت­های منتشر نشده هم به عنوان یک مسأله و دشواری و هم به­عنوان یک وسیله برای آسان ترشدن تفسیر برابر ما قرار دارد. این که یادداشت های منتشر نشده چه جایگاهی در فلسفه ی نیچه دارند؟ آیا ما مجازیم از یادداشتها برای فهم اندیشه­ های منتشر شده او بهره ببریم؟ اینها مسائلی بودند که تا مدتها مفسران بر سر آنها اختلاف داشتند و هنوز هم دارند. «کافمن عدم تمایل نیچه به خواندن این یادداشتها را دلیلی برای کم ارزش شمردن آنها می­دانست»(Hill,­۲۰۰۳:xiii). یا شلچتا[۴۱] اعتقاد دارد که «نیچه هر آنچه را که می­خواست بگوید یا باید می­گفت در نوشته هایی که خود منتشر کرده یا برای انتشار آماده کرده بود، گفته است.» ((TL,xlvii از طرفی فیلسوفی مثل دریدا یکی از مباحث مهم و دامنه دار خود را حول یک جمله از یادداشت­های منتشر نشده نیچه پیش میبرد. (۵) به نظر برخی مفسران، نیچه در یادداشت­ها یک فیلسوف سنتی است که به­ طور فنی روی مسائل متافیزیکی و معرفت­شناسی کار می­ کند. اما در آثار منتشر شده او یک واسازی گراست[۴۲] که از فلسفه سنتی فراروی می­ کند.(Hill, 2009: xiii).می­توان بر اساس همین نظر اخیر دلایلی برای مفید بودن استفاده از یادداشت آورد. نیچه در یادداشت­ها از آن لحن ادبی و کنایی و پیچیده خود فاصله می­گیرد و منظم­تر و واضح­تر به بررسی و تحلیل موضوعات می ­پردازد. از طرفی همانطور که اشاره کردیم در آثار منتشر شده نیچه همواره به دلیل سبک نوشتار او تناقض­هایی به نظر می­رسد. ازین جهت یادداشت­ها می ­تواند به دلیل دوری از بار کنایی مکمل خوبی برای پیداکردن راهی برای رفع تناقض­ها باشد. همچنین مزیت دیگر استفاده از یادداشت­ها مسأله دوره­ های مختلف اندیشه نیچه است. یادداشت­ها حکم زنجیرهایی را دارند که آثار مختلف نیچه را به یکدیگر متصل می­ کنند، آثاری که گویی از تغییرات ناگهانی در اندیشه او خبر می­ دهند. به کمک یادداشت ها میتوان به درکی از انسجام اندیشه­ های نیچه رسید یا به فهمی از تغییر اندیشه­ های او در دوره­ های مختلف دست یافت. در نهایت باید گفت که امروز همۀ یادداشت­های منتشر نشده نیچه، چه آنهایی قصد انتشارشان را داشت و چه آنهایی که آماده چاپ نبودند ،توسط جمعی از مفسران و متخصصان نیچه شناسی توسط بنیاد نیچه انتشار یافته است. ما نیز به پیروی از مفسران امروز نیچه، از یادداشت ها دراین تحقیق استفاده خواهیم کرد.
پی نوشت:

بررسی رابطه بین توسعه خدمات جدید، گرایش بازار و عملکرد بازاریابی در صنعت هتلداری- قسمت ۱۸

جمع

 

۱۷۹

 

۱۲۵

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۳-۶- ابزار جمع آوری اطلاعات
روش های جمع آوری اطلاعات از نظرگاه های مختلف به چند نوع تقسیم می شود: ۱- جمع آوری اسناد و مدارک ۲- جمع آوری اطلاعات به طور وسیع ۳- جمع آوری اطلاعات به طور عمقی.
انواع ابزارهای جمع آوری اطلاعات نیز شامل مشاهده، مصاحبه (حضوری، غیر حضوری)، پرسشنامه، بررسی های اسنادی که در این تحقیق از ابزار پرسشنامه و بررسی اسنادی استفاده شده است که در این تقسیم بندی پرسشنامه در بخش جمع آوری اطلاعات به طور وسیع قرار می گیرد. پرسشنامه ابزاری است علمی برای اندازه گیری و جمع آوری نوع خاصی از اطلاعات. اگر مراحل منطقی تحقیق علمی را به سه مرحله: تجسس، توصیف و اثبات یا تفسیر تقسیم کنیم، پرسشنامه در مرحله تجسس قرار می‌گیرد (نعمت زاده، ۱۳۸۱).
مقاله - پروژه
در تحقیق حاضر برای بررسی رابطه بین توسعه خدمات جدید، گرایش بازار و عملکرد بازاریابی در صنعت هتلداری (مطالعه موردی: هتل های پارسیان استان تهران) ، از پرسشنامه استاندارد لیث آلروبی در سال ۲۰۱۳ استفاده شده است. این پرسشنامه شامل دو بخش است. بخش اول مشخصات فردی پاسخ دهندگان و بخش دیگر شامل سوال هایی در خصوص ابعاد مورد تحقیق می باشد.
این عوامل به صورت لیستی جامع، حاوی ۱۶ شاخص برای بررسی عوامل بازارگرایی، ۷ شاخص برای اندازه گیری توسعه خدمات جدید و ۳ شاخص برای اندازه گیری عملکرد بازاریابی می باشد.
مقیاس اندازه گیری به دست آمده از تحقیق های قبلی بود و کل ابزارها با بهره گرفتن از مقیاس های درجه بندی پنج نقطه ای لیکرت توسعه یافته است(Green and Rao, 1970, pp.33-39).
۳-۷- مقیاس و طیف اندازه گیری پژوهش
هر یک از ابزار جمع آوری داده ها، در واقع این امکان را فراهم می آورند که داده های مختلف را از آزمودنی ها یا پیرامون آن ها جمع آوری نماییم. در میان این ابزارها پرسشنامه هایی که دارای سوالات بسته هستند به علت وسعت کاربردی که دارند از اهمیت خاصی برخوردارند. لذا بر هر پژوهشگر واجب است قبل از طراحی واستفاده از پرسشنامه، آگاهی های لازم در رابطه با مقیاس ها، طیف ها، اعتبار و روایی ابزار اندازه گیری کسب نماید(صنعتی، مهدی؛۱۳۸۶، ص ۱۲۶).
۳-۷-۱٫مقیاس ها
قبل از هر گونه تجزیه و تحلیل آماری لازم است که مقیاس اندازه گیری متغیرهای مورد نظر را مشخص نماییم و به طور کلی به چهار دسته تقسیم می شوند:
مقیاس اسمی، ترتیبی، فاصله ای و نسبی
در تحقیق حاضر با توجه به کیفی بودن متغیرها از مقیاس های اسمی و ترتیبی استفاده شده است و یافته های تحقیق را بر اساس پاسخ ها رتبه بندی نمودیم.
۳-۷-۲٫ طیف ها
طیف های نگرشی[۱۰۵] تعدادی عادت نگرشی هستند که پاسخگو نظر موافق و یا مخالف را نسبت به آن ها ابراز می دارد. از جمله این طیف ها می توان بوگاردوس، طیف تریستون، طیف لیکرت، طیف گاتمن، اوزگود، طیف STAPEL اشاره نمود. ولی به دلیل استفاده از طیف لیکرت شرح مختصری در مورد آن ارائه می نماییم.
طیف لیکرت[۱۰۶] این طیف که توسط لیکرت، مورفی رونکر گوست و سلتو تهیه گردیده ولی به نام لیکرت مشهور شده است، یک مقیاس فاصله ای است که از تعدادی عبارت و گزینه های جوابیه تشکیل شده است. لذا مقیاس لیکرت یک مقیاس مرکب است.گزینه های جوابیه در این مقیاس، معمولا بیانگر میزان موافقت و مخالفت پاسخگو نسبت به یک موضوع یا مفهوم معین، اعم از مثبت یا منفی است. به عبارت دیگر از طریق این مقیاس می توان حساسیت ، نگرش، تعلق یا باور و احساسات پاسخگو را تعیین کرد. دلیل این امر آن است که پاسخگویی که نسبت به یک موضوع خاص دارای حساسیت عاطفی کم یا شدید باشد؛ این حساسیت را، خواه مثبت یا منفی، از طریق عبارت مربوط به موضوع مورد نظر از خود بروز خواهد داد. در این تحقیق، جواب ها به شکل خیلی زیاد، زیاد، متوسط، کم ، خیلی کم می باشد.
به طوری که در مقابل هر سوال پنج گزینه به شرح کاملا مخالف، مخالف، نه مخالف و نه موافق، موافق و کاملا موافق استفاده شد.
جدول ۳-۱٫ مقیاس سنجش نگرش­ها بر اساس طیف­بندی لیکرت

 

 

گزینه ها

 

کاملا مخالف

 

مخالف

 

نه مخالف نه موافق

 

موافق

 

کاملا موافق

 

 

 

امتیاز

 

۱

 

۲

 

۳

 

۴

 

۵

 

 

 

روایی یا اعتبار[۱۰۷] ابزار اندازه گیری تحقیق
مقصود از روائی آن است که وسیله اندازه گیری، بتواند خصیصه و ویژگی مورد نظر را اندازه بگیرد. اهمیت روائی از آن جهت است که اندازه ­گیری های نامناسب و ناکافی می تواند هر پژوهش علمی را بی ارزش و ناروا سازد(خاکی،۱۳۸۲).
در یک پژوهش برای بررسی روایی پرسشنامه از روش روایی محتوائی، ملاکی و اعتبار سازه استفاده می شود. روایی محتوائی بیشترین کاربرد را در تعیین روائی یک مقیاس دارد. اعتبار محتوای یک ابزار اندازه گیری به سوال های تشکیل دهنده آن بستگی دارد. برای تعیین اعتبار محتوائی پرسشنامه به تعدادی از صاحب نظران و اساتید مدیریت و علوم رفتاری از جمله استاد راهنما و مشاور داده شده و از آن ها در مورد سوالات و ارزیابی فرضیه ها نظرخواهی می گردد تا روائی پرسشنامه را تایید نمایند.