مؤلفین متعددی اظهار داشته اند که مشاهده ی خود بهبود یافته ناشی از آموزش ذهن آگاهی می تواند استفاده از مهارت های مقابله ای را ارتقاء بخشد. کابات زین (۱۹۸۲؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مطرح می کند که آگاهی فزون یافته از حس های درد و پاسخ های استرس، افراد را قادر می سازد که در انواع پاسخ های مقابله ای درگیر شوند.
لینهان (۱۹۹۳؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) معتقد است که مشاهده ی بدون قضاوت، فرصت شناخت پیامدهای یک رفتار را ممکن می سازد (نظیرعصبانی کردن کارفرما با تأخیرهای مکرر خود). این شناخت، تغییرات رفتاری مؤثرتری را به دنبال خواهد داشت. به اعتقاد وی، این مهارت باعث ایجاد کنترل توجه می گردد و مهارت مفیدی برای افرادی است که در تکمیل تکالیف مهم به علت حواس پرتی ناشی از نگرانی ها، خاطرات یا خلق های منفی مشکل دارند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
آرام سازی[۲۲۰]
مؤلفین متعددی (گلدبرگ و همکاران،۱۹۹۴ ؛ کابات زین و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) خاطرنشان می سازند که مراقبه غالباً آرامش بخش است و از این راه می تواند در اداره ی این اختلالات مؤثر باشد. ایجاد آرامش از طریق راهبردهای گوناگون مراقبه ثبت شده است (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). گرچه تمرینات ذهن آگاهی ممکن است منجر به آرام سازی شوند، اما این پیامد، دلیل اولیه ی درگیری در مهارت های ذهن آگاهی نیست ( امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
پذیرش
رابطه بین پذیرش و تغییر، یک مفهوم محوری در بحث های رایج روان درمانی است (به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). هایز (۱۹۹۴؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مطرح می کند که پذیرش شامل"تجربه ی رویدادها به طور کامل و عاری از دفاع، همان گونه که هستند” می باشد.
اکثر برنامه های درمانی پذیرش را در بردارند، از جمله پذیرش درد، افکار، احساسات، کشش ها، یا سایر پدیده های بدنی، شناختی و هیجانی، و در آن ها کوششی برای تغییر، گریز، یا اجتناب وجود ندارد. همان گونه که بیان شد کابات زین (۱۹۹۰؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) پذیرش را به عنوان یکی از مبانی متعدد تمرین های ذهن آگاهی توصیف کرده بود. رفتاردرمانی دیالکتیکی در برنامه های درمانی خود، آموزش تکنیک هایی را تأکید می ورزد که پذیرش واقعیت را ارتقا می دهند. از این رو، به نظر می رسد که آموزش ذهن آگاهی ممکن است برای تعلیم مهارت های پذیرش ضرورى باشد (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
۲-۱-۱۴- انواع مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی
مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی شامل روش های متعددی برای آموزش هوشیاری آگاهانه است. بعضی از این مداخلات شامل تمرین های رسمی مراقبه است، افراد برای مدت زمان معینی (حتی گاه تا ۴۵ دقیقه) در حالتی نشسته قرار می گیرند و توجه خود را به شیوه های خاصی کنترل می کنند. بعضی دیگر از مداخلات دربردانده ی تمرین های کوتاه تر و غیر رسمی است که بر ذهن آگاهی در زندگی روزانه تاکید دارد، در این مداخلات از افراد خواسته می شود تا آگاهی خویش را نسبت به فعالیت های معمول هم چون قدم زدن، خوردن، رانندگی کردن یا حمام کردن، افزایش دهند (بائر، ۲۰۰۶).
باید توجه داشت که آموزش ذهن آگاهی مرکز اصلی MBSR و MBCT است و هر دو، تمرین های رسمی ذهن آگاهی را به کار می برند (مراقبه نشسته). در مقابل در DBT و ACT ، مهارت های ذهن آگاهی در کنار سایر راهبردهای رفتاری آموزش داده می شود و تمرین های رسمی ذهن آگاهی ممکن است به کار برده شود یا نشود (بائر، ۲۰۰۳؛ به نقل از کانگ[۲۲۱] و وتینگهام[۲۲۲]، ۲۰۱۰). در ذیل به اختصار، اشاره ای به هر یک از مداخلات می شود:
۲-۱-۱۴-۱- برنامه درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی (MBSR)
جان کابات زین، کلینیک کاهش استرس را در مرکز پزشکی دانشگاه ماساچوست در وسترن، در دهه ۱۹۷۰ تاسیس کرد. وی در کلینیک کاهش استرس خود، به شرکت کنندگان تمرین آرامش ذهنی همراه با ذهن آگاهی می داد. این کوشش ها به شکل گرفتن مدل کاهش استرس براساس ذهن آگاهی انجامید.
برنامه درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی ، سابق بر این، با عنوان برنامه ی کاهش استرس و تن آرامی شناخته می شد (کابات زین،۱۹۸۲ ؛ ۱۹۹۰؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). این روش شامل برنامه ی ۸ تا ۱۰ هفته ای است که برای گروه هایی با بیش از ۳۰ شرکت کننده اجرا می شود. جلسات به طور هفتگی و هر جلسه حدود ۵/۲-۲ ساعت برگزار می گردند. دستور جلسات شامل تمرین مهارت های مراقبه، بحث در مورد استرس، روش های مقابله ای و تکالیف خانگی می باشند.
جلسات متراکم ذهن آگاهی نیز تشکیل می شوند که یک روزه هستند و حدود ۸-۷ ساعت طول می کشند و مهارت های مراقبه ای متعددی هم چون وارسی بدنی، مراقبه نشسته، ژست های یوگا و .. آموخته می شود.
هم چنین، شرکت کنندگان، ذهن آگاهی داشتن را در طول فعالیت های روزمره نظیر پیاده روی،
ایستادن، و خوردن به کار می گیرند. تمرین این مهارت ها روزانه حداقل ۴۵ دقیقه، و شش روز در هفته ادامه می یابد (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
فرض MBSR این است که با تکرار آموزش مراقبه ی ذهن آگاهی، سرانجام افراد یاد می گیرند که نسبت به تجاربشان کم تر واکنش نشان دهند و کم تر درباره ی آن ها قضاوت کنند و قادر خواهند شد که الگوهای همیشگی و ناسازگارانه ی تفکر و رفتار را شناسایی کرده و آن ها را تغییر دهند (کنگ و همکاران، ۲۰۱۱). افراد آموزش می بینند تا به افکار و احساساتشان توجه کنند، اما به محتوای آن نچسبند، حتی به افکار قضاوتی خود (مثل” این یک اتلاف وقت احمقانه است” ) بدون آن که درباره آن ها داوری کنند، توجه نمایند.
یکی از پیامدهای تمرین های ذهن آگاهی این است که افراد در می یابند، اکثر حس ها، افکار و هیجانات دارای نوسان، یا زودگذرند و مانند امواج دریا عبور می کنند (لینهان، ۱۹۹۳؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
در متون تجربی معاصر، مداخلات بالینی مبتنی بر آموزش مهارت های ذهن آگاهی به سرعت در حال رشد است (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). گراسمن[۲۲۳] و همکاران (۲۰۰۴؛ به نقل از کانگ و وتینگهام، ۲۰۱۰) دریافتند که مدل کاهش استرس براساس ذهن آگاهی، برای طیفی از مشکلات بالینی و غیربالینی شامل درد، سرطان، بیماری قلبی، افسردگی و اضطراب موثر می باشد و اثر سازگار و نسبتا قوی در شرایط گوناگون دارد و پیشنهاد می کنند تمرین ذهن آگاهی می تواند توانایی فرد را برای مقابله با پریشانی کلی زندگی بهبود بخشد.
بایر و همکاران (۲۰۰۸؛ به نقل از کانگ و وتینگهام، ۲۰۱۰) بررسی نظام مندی روی مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی مثل MBSR، MBCT وMBCT اصلاح شده انجام دادند و نتیجه گرفتند که مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی ممکن است برای موضوعات بالینی متنوع موثر باشد و عملکرد روانی را بهبود بخشد.
کنگ و همکاران (۲۰۱۱) در پژوهش خود که بخشی از آن، به بررسی کوشش های آزمایشی کنترل شده در خصوص اثرات MBSR بر کارکرد روان شناختی پرداخته، نشان دادند که MBSR به طور کلی منجر به کاهش سطوح اضطراب، افسردگی، خشم، نشخوارفکری، پریشانی روان شناختی کلی مثل استرس ادراک شده، درهم ریختگی شناختی، نشانگان اجتناب پس از سانحه و علایم پزشکی می شود. هم چنین مشخص شد که الگوی MBSR منجر به افزایش عاطفه ی مثبت، احساس معنویت، همدلی، حس انسجام ، سطح ذهن آگاهی، بخشش، شفقت به خود، رضایت از زندگی و کیفیت زندگی در میان جمعیت های بالینی و غیربالینی می شود.
۲-۱-۱۴-۲- برنامه درمانی ذهن آگاهی مبتنی بر درمان شناختی[۲۲۴] (MBCT)
ذهن آگاهی مبتنی بر درمان شناختی توسط سگال، ویلیامز و تیزدل (۲۰۰۲) طراحی شد. MBCT، ترکیبی از جنبه های شناخت درمانی بک و MBSR است.
به نظر تیزدل، سگال و ویلیامز (۱۹۹۵؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷) مهارت های کنترل توجه که در مراقبه ی ذهن آگاهی آموخته می شوند می توانند در پیشگیری از عود دوره های افسردگی اساسی مفید واقع شوند. این جلسات شامل ۸ جلسه هفتگی است که به صورت گروهی برگزار می شود.
همانند درمان های شناختی، MBCT نیز در پی آن است که به شرکت کنندگان کمک کند تا افکارشان را به صورت وقایع ذهنی ببینند تا واقعیت، نقش افکار خودآیند منفی را در حفظ نشانگان افسردگی بشناسند و وقوع افکار منفی را از اثرات روان شناختی منفی آن ها رها سازند (بارنوفر[۲۲۵]، کران[۲۲۶] و دیدونا، ۲۰۰۹؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱). با این حال برخلاف رویکرد درمان های شناختی کلاسیک که تاکید قابل توجهی را بر ارزیابی و تغییر اعتبار محتوای افکار و ایجاد افکار جای گزین قرار می دهد، MBCT در درجه ی اول در پی آن است که هوشیاری فرد و روابطش با افکار و هیجانات را تغییر دهد (تیزدل و همکاران، ۲۰۰۰؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
این رویکرد نوید تازه ای در تبیین درمان شناختی رفتاری است. آموزش ذهن آگاهی مستلزم یادگیری فراشناختی و استراتژی های رفتاری جدید برای متمرکز شدن روی توجه، جلوگیری از نشخوارهای فکری و گرایش به پاسخ های نگران کننده است و باعث گسترش افکار جدید و کاهش هیجانات ناخوشایند است (آذرگون و همکاران، ۱۳۸۸).
فرض اصلی MBCT این است که اولین مرحله در ایجاد ارتباط به شکلی متفاوت، پذیرفتن و کنارآمدن با امور به همان صورتی است که هستند. در نهایت پذیرش ما را قادر خواهد کرد تا به صورت آشکارتری آن چه را که نیاز به تغییر دارد شناسایی کنیم (کرین، ۲۰۰۹).
افراد در طی این برنامه می آموزند تا افکار و احساسات خود را بدون قضاوت مشاهده کنند و آنها را به سادگی به عنوان رویدادهای ذهنی بنگرند که در حال رفت وآمد هستند، و لزوماً نمایانگر واقعیت نیستند. در این رویکرد فرض بر این است که افراد می آموزند چگونه در دام الگوهای نشخوار فکری خود گیر نیفتند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). در واقع فرد یاد می گیرد که چطور به شیوه ای متفاوت با افکار و احساسات منفی خود رابطه برقرار کند و به تغییر محتوای باورها و افکارشان متمرکز شود.
۲-۱-۱۴-۳- برنامه درمانی رفتار درمانی دیالکتیک[۲۲۷] (DBT)
رفتاردرمانی دیالکتیکی (لینهان، ۱۹۹۳؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱) برای اولین بار به عنوان درمانی برای رفتارهای خودکشی مزمن و خودجرحی که اغلب در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (BPD) شدید دیده می شود، ایجاد شد.
مارشال لینهان، علاقه ای شخصی به ذن بودیسم داشت و در پی آن بود تا اصول و تکنیک های برگرفته از سنت بودیسم را با تکنیک های بالینی یکپارچه کند (دیدونا، ۲۰۰۹).
چهار بررسی کنترل شده، اثر بخشی DBT را در بیماران مرزی نشان داده است. شواهد تازه ای نیز درخصوص اثر بخشی DBT اصلاح شده، در دیگر شرایط بالینی هم چون اختلال خوردن، می
گساری و افسردگی مزمن وجود دارد (فیگنبام[۲۲۸]، ۲۰۰۷؛ به نقل از کانگ و وتینگهام، ۲۰۱۰).
رفتاردرمانی دیالکتیکی، بدکارکردی های رفتاری در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی را به صورت زنجیره ای از بدکارکردی های اساسی سیستم تنظیم هیجانی که دربردارنده ی واکنش عاطفی شدید و ناتوانی در تعدیل هیجان ها است، در نظر می گیرد. این الگو، عناصر CBT کلاسیک را با فلسفه و تمارین ذن تلفیق می کند و به طور همزمان بر راهبردهای پذیرش و تغییر رفتار تمرکز دارد تا به بیماران کمک کند که توانایی های تنظیم هیجانشان را بهبود بخشند (لینهان، ۱۹۹۳؛ رابینز، ۲۰۰۲؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
در این رویکرد، مراجعان ترغیب می شوند که خود، تاریخچه و موقعیت فعلی خود را دقیقاً آن طور که هستند، بپذیرند در ضمن اینکه، به طور متمرکز رفتارها و محیط خود را به منظور ساخت یک زندگی بهتر تغییر دهند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
لینهان سه مهارت ذهن آگاهی را در قالب سوال های “چه” و “چگونه” مطرح می سازد: “چه چیزهایی مشاهده، توصیف و مورد مشارکت قرار می گیرند و چگونه می توان ذهن اگاهی موثر بدون قضاوت و داوری داشت؟". هدف از مهارت های “چه” این است که فرد را قادر می سازد تا آگاهانه زندگی کند. مهارت های “چگونه” به این اشاره دارد که چگونه این عمل از طریق موضع غیرقضاوتی، متمرکز بر یک چیز در لحظه و به صورت موثر، انجام می شود (کانگ و وتینگهام، ۲۰۱۰).
چهار حالت درمانی در DBT وجود دارد: درمان انفرادی، آموزش مهارت های گروهی، مشاوره ی تلفنی میان درمانگر و بیمار و جلسات مشاوره ی تیمی برای درمان گران. مهارت های ذهن آگاهی در بافت آموزش مهارت های گروهی به عنوان شیوه ای کمکی به بیماران برای افزایش پذیرش خویشتن و به عنوان راهبرد مقابله با هدف کاهش اجتناب از هیجانات مشکل و پاسخ های ترس آموخته می شود (لینهان، ۱۹۹۳؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
در رفتاردرمانی دیالکتیکی، مراجعان مهارت های ذهن آگاهی را به شکل گروهی و هفتگی در طول یک سال یاد می گیرند. آن ها در گروه، این مهارت ها را به همراه درمانگر خود تمرین می کنند تا این که بتوانند به زندگی روزمره تعمیم دهند (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷).
تمرین های ویژه ای که برای تقویت ذهن آگاهی به کار برده می شوند؛ شامل تجسم افکار، احساسات و حس ها به صورت ابرهای در حال گذر در آسمان، مشاهده ی تنفس با شمارش یا همگام کردن آن ها با قدم ها و آوردن آگاهی هوشیارانه به فعالیت های روزانه می باشد (کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
در مقایسه با MBCT و MBSR آموزش ذهن اگاهی در DBT، در زمینه شخصیت مفیدتر است و مسلما برای افرادی که مشکلات آشکارتری در حفظ توجه دارند، مناسب تر است (مک، ۲۰۰۷).
۲-۱-۱۴-۴- درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد[۲۲۹] (ACT)
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (هایز، استروسال و ویلسون، ۱۹۹۹؛ به نقل از امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷)، از دیدگاه نظری مبتنی بر تحلیل رفتار زمان حال است (امیدی و محمدخانی، ۱۳۸۷). این درمان بر این فرضیه استوار است که پریشانی روان شناختی اغلب با تلاش هایی برای کنترل و اجتناب از افکار و هیجانات منفی مرتبط است که اغلب به طور معکوس، فراوانی، شدت یا برجستگی این وقایع درونی را افزایش می دهد و در نتیجه منجر به پریشانی بیش تر و ناتوانی بیش تر برای پرداختن به رفتارهایی می شود که در پی اهداف ارزش مند و طولانی مدت است (کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
براین اساس، هدف اصلی ACT این است که با آموزش مهارت هایی که تمایلات افراد را برای تماس کامل با تجاربشان، شفاف سازی ارزش آن ها و انجام رفتارهایی که با این ارزش ها سازگار است، افزایش می دهد؛ انعطاف پذیریی روان شناختی بیش تری را ایجاد کند (کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
شش فرایند اصلی در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد مشخص شده است: پذیرش، گسلش، تماس با
لحظه ی اکنون، خود مشاهده گری (خود به عنوان بافت)، ارزش ها و عمل متعهدانه (هایز، لوما[۲۳۰]، باند[۲۳۱]، ماسور[۲۳۲]و لی لیز[۲۳۳]، ۲۰۰۶؛ به نقل از کنگ و همکاران، ۲۰۱۱). ذهن آگاهی در متن چهار فرایند اول آموخته می شود، جایی که انواعی از تمرین ها به کار گرفته می شود تا آگاهی را از مشاهده ی خویشتن افزایش داده و افکار و عقاید حقیقی و اصیل را پرورش دهد (کنگ و همکاران، ۲۰۱۱).
۳۸/۲۳۱
Span
۷۱/۲
۳۸/۱
Uniformity
۸۳/۰
۴۳/۰
۲-۶-۲- پروتئین های شیر
پروتئین های شیر به دلیل دارا بودن کیفیت تغذیه ای مطلوب بخش مهمی از رژیم غذایی امروز ما را تشکیل می دهند. آنها غنی از آمینواسیدهای ضروری و مواد معدنی حیاتی مانند کلسیم و فسفات هستند. علاوه بر نقش تغذیه ای، پروتئین های شیر از ویژگی های مطلوب در تشکیل ژل، تولید کف و پایدار کنندگی امولسیون ها برخوردار هستند (۴۶).
کازئین/ کازئینات
میزان کازئین شیر گاو، بین ۲۹-۲۴ گرم بر لیتر است. فسفو پروتئین کازئین حاوی ۹/۰-۷/۰ % فسفر می باشد که فسفر منحصرا در در شکل استرهای مونوفسفات با گروه های هیدروکسیل سرین و ترئونین در کازئین موجود می باشد (۸۴). همه ی آمینواسیدهای آن به جزء سیستئین برای انسان ضروری هستند. کازئین در شیر به شکل گروه های پیچیده ای از مولکول ها وجود دارد که میسل نامیده می شود. میسل ها از مولکول های کازئین، کلسیم، فسفات غیرآلی و یون های سیترات تشکیل می شوند (۸۴). در اصطلاح شیمی فیزیک میسل های کازئین به صورت یک دیسپرسیون کلوئیدی پایدار وجود دارند. کازئین های موجود در شیر دارای اندازه نسبتا بزرگی هستند تقریبا قطر آنها در حدود ۳۰۰-۳۰ نانومتر می باشد. کازئین بر مبنای بار الکتریکی خود به سه جزء اصلی قابل تقسیم و تفکیک هستند که عبارتست از آلفا (α)، بتا (β) و کاپا (κ). آلفا کازئین خود شامل چند جزء می باشد که در مجموع ۵۵-۵۰ در صد تمام کازئین ها را تشکیل می دهد در میان این اجزاء مقدار sα بیشترین مقدار است که وزن مولکولی آن ۲۳۰۰۰ می باشد. گروه فسفات در این جزء به کلسیم متصل است که از این نظر آمادگی راسب شدن توسط کلسیم را دارد و از این نظر در پنیر سازی حائز اهمیت می باشد. بتا کازئین حدود ۳۵ درصد از کازئین ها را تشکیل می دهد و از یک زنجیره پروتئینی با وزن مولکولی ۲۴۰۰۰ تشکیل شده است. نکته در خور توجه در مورد این زنجیره پروتئینی که دارای ۲۰۹ اسید آمینه می باشد این است که در قسمت انتهایی گروه آمین (از اسید آمینه ۱ تا ۴۳) ویژگی آبدوستی وجود دارد و در قسمت انتهایی کربوکسیل (از اسید آمینه ۱۳۶ تا ۲۰۹) به میزان زیادی خصوصیت آبگریزی برقرار است که چنین حالتی باعث می شود بتا کازئین دارای ویژگی فعال سطحی (امولسیون کنندگی) خوب و بیشتر از sα-کازئین باشد. بتا کازئین توانایی قرارگیری و محافظت از قطرات روغن را در برابر الحاق و انبوهش را با دو سازوکار ایجاد دافعه فضایی و الکترواستاتیکی بر عهده دارد. بتا کازئین جذب شده بر میان سطح آب و روغن و آب و هوا دارای رفتار ویسکوالاستیک می باشد اگرچه امولسیون های پایدارشده با کازئین در حضور نمک های کلسیم ناپایدار می شوند (۶, ۳۷) که ناپایداری به این صورت می باشد که نمک های کلسیم به گروه های فسفو سرین با بار منفی ایجاد باند کرده و میزان بار منفی خالص و ضخامت لایه جذب شده ی کازئین را اطراف قطرات روغن کاهش می دهند. پروتئین هایی با ساختار انعطاف پذیر با نسبت زیادی از گروه های غیرقطبی مانند کازئین در کاهش دادن کشش میان سطحی از پروتئین های Rigid( مانند پروتئین های کروی) با گروه های عاملی کمتر، موثرتر می باشند که علت احتمالی، ارتباط فعالیت سطحی و هیدروفوب بودن سطحی می باشد. کاپا کازئین در حدود ۱۵ درصد مجموعه کازئین ها را تشکیل می دهد. اگرچه وزن مولکولی آن به صورت مونومر ۱۹۰۰۰ است اما این مونومرها با پیوند دی سولفید به یکدیگر متصل شده اند. و پلیمرهایی ایجاد کردند که وزن مولکولی آنها به چند صد هزار برسد. در میان کازئین ها، کاپا کازئین به دلیل خصوصیات ساختمانی خاص خود دارای کمترین حساسیت به کلسیم می باشد و از این رو دارای نقش حفاظتی بر روی آلفا کازئین می باشد. سدیم کازئینات بر خلاف کازئین به راحتی در آب حل می شود و در محلول آبی به دلیل به هم پیوستن مولکول هایش که ناشی از نسبت بالای زنجیره های جانبی اسید آمینه هیدروفوب می باشد، تجمعات کوچک یا ساب میسل هایی را تشکیل می دهد.
۲-۷- روش های مورد استفاده در پیش بینی خصوصیات و پایداری امولسیون های روغن در آب
در چند دهه اخیر به دلیل اهمیت چشمگیر سیستم های امولسیونی از لحاظ ویژگی های فیزیکوشیمیایی در محصولات غذایی، دارویی، کشاورزی و شیمایی از یک سو و ناپایداری ترمودینامیکی آنها از سوی دیگر، محققان علاوه بر انجام آزمون های متعدد در جهت یافتن امولسیفایر و پایدار کننده های مناسب و غلظت کم جهت پایدار نگه داشتن و افزایش طول ماندگاری محصولات امولسیونی، به دنبال یافتن روش های آزمایشگاهی سریع و در عین حال به صرفه از لحاظ اقتصادی جهت پایش، ارزیابی و پیش بینی مدت زمان نسبتا دقیق پایداری فیزیکی امولسیون ها هستند. بدین منظور از روش ها و ابزار ها و تکنیک های متعددی استفاده شده است (جدول ۲-۱ و ۲-۲) که از آن جمله می توان به ابزارهای متداول اندازه گیری کشش سطحی و بین سطحی، سنجش و پایش اندازه ذرات با تکنیکLight scattering ، DLS ( Dynamic light scattering)، رئولوژی، رئولوژی بین سطحی، اندازه گیری پتانسیل زتا، انواع روش های میکروسکوپی نوری و الکترونی و الکتروفورز اشاره نمود.
۲-۷-۱- رئولوژی
رئولوژی علم تغییر شکل مواد می باشد که در علم با اعمال نیرو بر جسم و با تعیین نوع و محاسبه میران کرنش (Strain) جسم، خصوصیات آن توصیف می گردد (۲۲). داده های رئولوژیک برای محاسبات هر فرآیندی که با جریان سروکار دارد مورد استفاده می باشد; مثل اندازه پمپ، استخراج، فیلتراسیون، خالص سازی، اکسترودرها و غیره همچنین نقش مهمی در آنالیزهای شرایط فرایند مواد غذایی مثل پاستوریزاسیون، تبخیر و فرآیندهای آسپتیک دارد (۲۲). آگاهی در مورد خصوصیات رئولوژیک امولسیون ها به دلایل زیادی برای متخصصین مواد غذایی اهمیت دارد: ۱) بسیاری از خواص حسی امولسیون ها به ویژگی های رئولوژیک (حالت خامه ای، قابلیت جریان یافتن، قابلیت ریزش، قابلیت گسترش پذیری و غیره) آنها مرتبط می باشد. ۲) طول ماندگاری بسیاری از مواد غذایی امولسیونی به ویژگی های رئولوژیک فازهای تشکیل دهنده امولسیون بستگی دارد (برای مثال Creaming قطرات روغن بر ویسکوزیته فاز پیوسته تاثیر دارد) (۲۷). مطالعات رئولوژیکی یک دیدگاه پایه ای در مورد سازمان دهی ساختاری و میانکنش های بین اجزای تشکیل دهنده امولسیون ها فراهم می کنند ( اندازه گیری ویسکوزیته در مقابل نرخ برش اطلاعاتی در مورد قدرت میانکنش های کلوئیدی بین قطرات فراهم می کند). امولسیون های غذایی از لحاظ ساختاری و اجزای شیمیایی مواد پیچیده ای هستند بنابراین محدوده ی وسیع و متفاوت از رفتار رئولوژیک شامل مایعات با ویسکوزیته کم (شیر و نوشیدنی های میوه ای تا جامعات نسبتا سخت، مارگارین های منجمد و کره) مشاهده می شود (۲, ۳۳, ۸۵-۸۶).
آزمون های رئولوژیک برای مواد سیال
ابزار متداول که قادر به اندازه گیری خواص رئولوژیک مواد غذایی مایع و نیمه جامد می باشد به دو دسته کلی تقسیم می شود: انواع لوله ای و چرخشی. ابزارهای چرخشی می توانند خصوصیات پایا (Steady flow) و نا پایا (Unsteady (flow را تعیین کنند. از روش های متداول در صنایع غذایی استفاده از ژئومتری استوانه های متحدالمرکز (Concentric cylinder) برای محلول های رقیق و مخروط و صفحه (Cone and plate) برای مواد غلیظ تر است (۳۳, ۸۷).
آزمون ها پایا
در این آزمون نمونه مورد نظر در فضای بین دو عنصر متحرک مانند استوانه و یا مخروط و صفحه قرار می گیرد. این اجزاء به یک وسیله اندازه گیری که سرعت چرخش با بهره گرفتن از آن قابل کنترل است، متصل می شود، متصل می شود. استوانه داخلی یا خارجی در ژئومتری های ذکر شده با سرعت تحت کنترل با قابلیت چرخش در سرعت های مختلف به چرخش در می آیند. بر اساس نرخ چرخش، نرخ برش اعمال شده به سیال از طرف جسم متحرک قابل محاسبه است. همچنین گشتاور چرخش یا در واقع کارآیی یک نیرو برای به گردش درآوردن جسم در حال چرخش محاسبه می گردد که با داشتن آن می توان تنش برشی را محاسبه نمود (۸۶).
مدل کردن رابطه گرانروی و نرخ برش
در این بخش موضوع مورد مطالعه خصوصیات جریانی بوده و در این راه ساده ترین مدل ارائه شده مدل ویسکوزیته نیوتنی است که توصیف کننده رفتار سیالاتی مثل آب می باشد.
τμ (۶)
τ تنش برشی ( pa)- نرخ برشی (یک بر ثانیه) و μ ویسکوزیته دینامیک (pa.s) (۲۲).
در این راه مدل پاورلا جهت توصیف رفتار سیالاتی که ویسکوزیته آنها به مقدار نرخ برش وابسته است ارائه گردید.
τ=mn (7)
n: اندیس جریان m: ضریب غلظت یا قوام (pa.sn) (22).
برای این دسته از سیالات ویسکوزیته ظاهری مطابق رابطه زیر تعریف می گردد.
(۸) ηa= m
ملاحظه می شود که با توجه به مقدار اندیس جریان (۰-∞) مقدار ویسکوزیته با افزایش نرخ برش می تواند کاهش یابد (سیال شبه پلاستیک) یا افزایش (دایلاتانت) یابد. مشاهده می شود که برای سیالات تا حد معینی از تنش برشی جریان نمی یابند و رفتاری شبیه جامدات دارند ولی پس از این تنش حد شبیه مایعات جریان می یابند (سیالات پلاستیک). که این دسته به دو بخش پلاستیک بینگهام و پلاستیک غیر بینگهام تقسیم می شود که مدل هرشل بالکی برای آنها ارائه شده است (۲, ۲۲, ۳۳).
آزمون روبش کرنش (Strain sweep)
این آزمون در مقادیر فرکانس معین و پایین ( ۱ یا ۱۰ هرتز) با رسم منحنی G’ و G'’تابعی از افزایش دامنه ی کرنش (یا تنش) انجام می شود. این آزمون کاربردهای زیادی در اندازه گیری خواص ویسکوالاستیک مواد غذایی دارد: ۱) تعیین محدوده ی ویسکوالاستیک خطی (۱۹).
انجام آزمون های ویسکوالاستیک شامل روبش زمان (Time sweep)، روبش فرکانس (Frequency sweep)، روبش دما (Temperature sweep)، زمانی ارزشمند و قابل تفسیر خواهد بود که در محدوه ی ویسکوالاستیک خطی انجام شود. زیرا اندازه گیری ها و محاسبات در ناحیه ی غیر خطی مشکل بوده و ممکن است انجام آزمون در ناحیه ی غیر خطی ارزیابی دقیقی از رفتار رئولوژیک را ارئه ندهد. بنابراین تعیین مقدار کرنش یا تنشی که پایین تر از آن، رفتار ماده خطی است سیار مهم خواهد بود. مقدار کرنشی که در آن نقطه منحنی G’ و G'’ شروع به طی روند نزولی می نماید، به عنوان حد نهایی محدوده ی خطی در نظر گرفته می شود (LVE γ یا Lγ) (۲۰).
۲) تعیین خصوصیات ساختاری مواد
با مقایسه LVE مواد مختلف می توان به خصوصیات ساختاری آنها پی برد. به عنوان مثال در آزمون روبش کرنش ژل های قوی تر بیشتر از ژل های ضعیف تر در ناحیه خطی می مانند یعنی در مورد ژل های قوی در دامنه ی کرنش بالاتر تغییرات مدول آنها خطی است در واقع حد نهایی محدوده ی خطی برای محلول های رقیق کمتر از محلول های نیمه رقیق و آن هم کمتر از ژل هاست. برای محلول های کلوئیدی این حد تا ۰۱/۰=γ است، در حالی که برای محلول های نیمه رقیق در حدود ۱ %= γ می باشد. همچنین در ناحیه ی LVE به وسیله مقایسه مقادیر G’ و’ G’ می توان به خصوصیت ساختاری مواد پی برد. به عنوان مثال اگر ‘G’> G’ باشد، نشان دهنده ی خصوصیت ژلی خواهد بود( خصوصیت جامد) و اگر G'’> G’خصوصیت مایع مشخص می گردد (۲, ۲۰).
۳) قدرت ساختاری
از نمودار روبش کرنش می توان پارامترهای yτ (تنش حد) را بدست آورد که بیانگر مقاومت به نیروی مکانیکی و همچنین معیاری از قدرت ساختار است. مقدار این پارامتر برابربا حد نهایی محدوده ی LVE، برحسب تنش برشی می باشد. هم چنین از روی مقدار G’ در محدوده ی LVE می توان قدرت ساختاری نمونه مورد بررسی را تعیین کرد. در مقایسه قدرت ساختار علاوه بر مقدار G’ باید به نسبت بین G’ و G'’ نیز توجه شود (۲۲).
علاوه بر آن می توان به صورت کمی میزان و قدرت بین واحد های رئولوژیکی را در امولسیون ها از طریق EC (Cohesive energy) محاسبه کرد (۲).
(۹)
G’LVE قدرت ساختار در ناحیه ی LVE
LVEγ مقدار کرنش که باعث تغییرات قابل برگشت در ساختار می شود (۲).
ب-الگوهای مشارکت در سطح سازمان(خرد).
یکی از راه های تحول اداری تشویق مشارکت و آمادهسازی زمینههای بروز آن در سطح هریک از سازمانها، موسسات و شرکتهای دولتی و غیر دولتی است. هریک از این سازمانها جزیی از نظام تولید و توزیع کالاها و خدمات کشور هستند و لذا بهبود عملکرد و افزایش کارایی آنها مستقیما به بهبود کارایی و عملکرد نظام اداری و اقتصادی-اجتماعی کشور برمیگردد.
ج-الگوهای مشارکت معطوف به عوامل خاص.
این الگو مبتنی بر عوامل یا زمینههای خاصاست که به مشارکت گذاشته شده است. از آنجا که عموما زمینههای مشارکت در یکی از چهار عامل یا متغیرهای زیر قرار میگیرد، میتوان بهآن الگوی مشارکت چهار عاملی نیز گفت.
در این الگو افراد با مشارکتهای مختلفخود از قبیل مشارکت در هدفگذاری، در تصمیمگیری، در مشکلگشایی و در ایجاد تغییر و دگرگونی تجربیات و آگاهیهای به دستمیآورند. این مشارکتها با تاثیرپذیری از عواملاقتضایی فردی و سازمانی موجبات استقلالعمل آنها در قالب نظارت بیشتر بر رفتار کاری و انجام وظیفههای مهم را فراهم میآورد. استقلالعمل و انجام کامل وظیفهها، احساسهایی در افراد ایجاد میکند مانند پذیرفتن هدف و متعهد شدن به آن، امنیت، شور و علاقه در کار، خشنودی و ابداع نوآوری در کار. ایناحساسات نیز با تاثیرپذیری از عوامل اقتضاییمحیطی در نهایت موجب بهرهوری و کارایی افراد میشود.
د-الگوی مشارکت اثربخش.
در این مدلاثربخشی بر حسب اینکه خروجی شورا با مشارکت کارکنان است. تمرکز اداری آثار خود را به صورت کاهش نوآوری، عدممشارکت، اتلاف نیروی انسانی و در نهایت ایجاد موانع در راه رشد سریع اقتصادی، اجتماعینشان میدهد. مشارکت در چارچوب الگوهایمختلفی از قبیل نظام پیشنهادات، دوایر کنترلکیفی و… موجب بروز استعدادهای نهفته کارکنانو ایجاد نوآوری در محیط کار میگردد. همچنینواگذاری نقش مشورتی به افراد در سازمان، حسسودمند بودن و تلاش در جهت تقویتآگاهیهای شغلی آنها را برمیانگیزد و توان و نیروی کارکنان را به سمت تحقق اهداف سازمانهدایت میکند و در نتیجه تعهد به سازمان و وظایف محول شده را افزایش میدهد و بدینترتیب موجبات رشد سریعتر اقتصادی، اجتماعی سازمان و جامعه است.
۲-۲-۱۸-راهکارهای تقویت مشارکت
تقویت تحزب، به نوعی استفاده از روش تعاون جمعی در راستای سیاست گذاری عمومی است و بستر مناسب برای توسعه را فراهم می کند. احزاب انرژی را در جامعه هدفمند کرده و در راستای پیشرفت فردی و اجتماعی با بهره گرفتن از پتانسیل عمومی گام برمی دارند. در این جریان باعث افزایش مشارکت فعال مردم و سمت دهی به توانمندی ها در چهارچوب علایق و افکار افراد و گروهها می شوند. با توجه به این که احزاب برآیند نیازها و افکار همه اقشار جامعه هستند، هر حزب گروهی از افراد اجتماع را جذب می کند که به ساختاردهی مشارکت اجتماعی می انجامد. احزاب همچنین باعث افزایش پاسخگویی هستند که همین عامل موجب گرایش بیشتر شهروندان به مشارکت است.
مشارکت از طریق نهادهای جامعه مدنی:[۷] NGOs
سازمان های غیردولتی جدیدترین شکل نهادهای خودپدیدار هستند که در پاسخ به نیازهای اجتماعی به وجود میآیند و با سازماندهی درست می توانند به یک نهاد انعطاف پذیر پویا و ماندگار تبدیل شوند(دفتر تشکیلاتو روش های وزارت جهاد سازندگی، ۱۳۷۵(.
۲-۲-۱۹-چالش ها و موانع مشارکت های مردمی در محرومین زدایی
موانع مشارکتهای مردمی در روند محرومیت زدایی جوامع، در حوزههای مختلف قابل ارائه است که در اینجا به بعضی از این حوزهها اشاره می شود:
۱- موانع سیاسی: این موانع به تناسب جوامع مختلف وجود دارند و ارتباط با ساختارهایی دارد که توزیع قدرت در جامعه را تشکیل می دهند. به عبارت دیگر، ساختار سیاسی جامعه می تواند زمینه مشارکت یا عدم مشارکت مردم را در امر محرومیت زدایی فراهم کند.
۲- موانع اقتصادی : از دیگر موانع مشارکت و محرومیت زدایی می توان به ضعف بنیه مالی مردم اشاره کرد. وقتی اکثریت افراد جامعه بدنبال تامین نیازهای مادی و امرار معاش خود باشند، دیگر فرصتی برای مشارکت و محرومیت زدایی نخواهد بود.
۳- موانع فرهنگی : بسیاری از باورهای فرهنگی مانند تقدیر گرایی و مشیت گرایی و قبول فاصله زیاد، می تواند انگیزه های مشارکت را تضعیف کند.
۴- موانع ناشی از نظامهای برنامه ریز ی: نظام های برنامه ریزی و سیاست های کلان کشور می توانند به عنوان مانعی بر سر راه مشارکت و محرومیت زدایی محسوب شوند. این امر با ساختار سیاسی و اقتصادی هر کشور نیز مرتبط است.
۵- سایر موانع: برخی از موانع دیگر عبارتند از: محدودیتهای زمانی و شرایط بحرانی، میزان تحصیلات، تجربه، توانمندی و شخصیت مشارکت جویان، محرمانه و سری بودن برخی فعالیتها و… لازم به ذکر است شناخت مناسب و صحیح موانع مشارکت و سعی در رفع آنها می تواند آغازی برای اجرای برنامه محرومیت زدایی و مشارکت در جامعه باشد (گیوریان و ربیعی، ۱۳۸۱).
۲-۲-۲۰-راهکارهای عملی افزایش مشارکت مردمی در روند محرومیت زدایی
۱- برنامه ریزی راهبردی برای تغییر نگرش ها و باورها وایجاد بستر مناسب در جامعه :
با توجه به اینکه یکی از موانع اساسی در جلب مشارکتهای مردمی، مانع فرهنگی است. لذا به منظور تغییر باورها در کل نظام اقتصادی و جامعه، توصیه بر این است که مسئولان بیشتر به برنامه ها و سیاستهای استراتژیک و بلندمدت را به عنوان محور برنامه ریزی محرومیت زدایی و فرهنگ جهادی روی آورند و فرهنگ اسلامی و یا به عبارت بهتر توسعه قرار دهند. با توجه به اینکه تحول در رفتار نیروی انسانی و تغییر باورها و فرهنگ عمومی در محرومیت زدایی مشکل بوده و زمان بر می باشد لذا روانشناسان و جامعه شناسان، رسانه های گروهی، مطبوعات، صدا و سیما و مدارس در این زمینه می تواند بسیار موثر باشد.
۲- افزایش رضایتمندی و اعتماد عمومی
به اعتقاد اندیشمندان علوم سیاسی و اداری، اگر دولتها و حکومتها نتوانند خواسته ها و نیازهای مادی و معنوی و رضایت شهروندان را برآورده سازند، بحرانهای مختلفی از قبیل: بحران اعتماد عمومی، بحران مشروعیت نظام، بحران مشارکت عمومی و بحران همگرایی در جامعه ایجاد می شود و این بحرانها موجب ایجاد بحران اساسی در فرایند محرومیت زدایی کشور خواهد شد(کاظمی، ۱۳۷۹). بنابراین در عصر کنونی، عملکرد دولت و مدیریت آن بر اساس مورد تاکید قرار گرفته و موجب همگرایی جامعه، اقتدار ملی وارتقاء مشارکت رضایتمندی ارباب رجوع و شهروندان عمومی مردم در امر محرومیت زدایی می شود.
۳- افزایش توان پاسخگویی بخش دولتی به مردم
یکی از رویکردهایی است که موجب بهبود مدیریت کیفیت جامع در بخش دولتی به باور اندیشمندان، استقرار مستمر عملکرد و پاسخگویی سازمانهای دولتی می شود(دیکسون، ۱۹۹۷). بهبود عملکرد و پاسخگویی سازمان های دولتی، موجب افزایش توانمندی رقابتی، بهره وری، ارتقاء کیفیت زندگی کاری، رضایت شغلی افراد کارکنان و بالاخره رضایتمندی شهروندان می شود(فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۳). با استقرار مدیریت کیفیت جامع، امور مردم به نحو مطلوب انجام شده و فقر و محرومیت از جامعه رخت می بندد.
۴- تقویت تأمین اجتماعی
« خلق لکم ما فی الارض جمیعا » : خداوند آنچه را در زمین است برای همه شما آفریده است. به دلیل حق مشترک و همگانی، هر کس حق دارد با انتفاع از ثروتهای طبیعی، زندگی خوبی داشته باشد. بنابر این، وظیفه دولت است که فرصت کار را برای همه مردم فراهم کند و هر کس فرصت لازم را به دست نیاورد، یا از کار کردن درماند، امکان بهره مندی و مشارکت در ثروتهای طبیعی را تا حد یک زندگی مرفه برایش تضمین نماید. از این رو مسئولیت مستقیم دولت در ضمان، بر پایه حق عام جامعه در بهر هبرداری از ثروتهای طبیعی است، و وجود این حق به نفع کسانی است که از کار کردن ناتوانند.
۵-تاکید بر خصوصی سازی و کاهش تصدی دولت
یکی دیگر از عوامل موثر بر جلب مشارکت های مردمی، حذف سیاستهای دولت محوری، کاهش قدرت بوروکراسی و قوانین و مقررات زاید و دست و پاگیر، تدوین و اجرای سیاستهای تمرکز زدایی و گسترش خصوصی سازی و سپردن کارهای مردم به دست خود آنها می باشد(هیوز، ترجمه الوانی و دیگران، ۱۳۷۷). بطوری که مشاهده می شود افراد کم درآمد و آنهایی که بی پشتوانه هستند از انجام رقابت و فراهم کردن کار و کسب خصوصی محروم می شوند، که مانعی بر سر راه محرومیت زدایی می باشد.
۶- آموزش، اطلاع رسانی و تبلیغ برای افزایش آگاهی مردم
آلوین تافلر مهمترین فعالیت و راه رویارویی با تحولات در زندگی آینده را برای پذیرش تغییر و تحول، آموزش می داند. برای مشارکت مردم در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه نیاز است که ذهنیت و نگرش آنها متحول شود و لذا برای این منظور باید آموزش های مناسبی تدارک دیده شود. آموزش و اطلاع رسانی فواید مهمی در فرایند محرومیت زدایی و مشارکت مردمی دارد که از جمله:
میزان دانش و مهارتهای مردم را افزایش می دهد
موجب تقویت مسئولیت پذیری افراد می شود
باعث ایجاد و تقویت روحیه کارگروهی در جامعه می گردد
افزایش آگاهی و ارتقاء وجدان و فرهنگ کاری افراد می شود
باعث ایجاد اعتماد به نفس و خودباوری در مردم می شود
باعث افزایش خلاقیت و نوآوری که سرچشمه تغییر و سازندگی و محرومیت زدایی است می
شود) سلطانی، ۱۳۷۵).
باعث افزایش آگاهی و توانمندی مدیران اجرایی میشود. از آنجائی که در ایجاد و افزایش مشارکت مردم در روند توسعه، اولین حرکت و تغییر باید از طرف مدیران سازمان ها و جامعه صورت گیرد لذا افزایش آگاهی و مهارتها و آشناسازی مدیران اجرایی و دولتی با تکنیک های محرومیت زدایی و جلب مشارکت های مردمی از اهمیت بالایی برخوردار است. در عصر حاضر سازمانها و نهادهای متولی توسعه باید مدیرانی واجد شرایط برنامه ریزی و خلاقیت و نوآوری و آینده سازی داشته باشند. مدیرانی که بتوانند با تکیه بر توانایی های ابداع و ابتکار زمینه فقرزدایی و توسعه و مشارکت افراد را ایجاد کند(الوانی، ۱۳۷۳).
موجب توجه و تاکید به مشارکت مردم در حوزه تصمیمگیریهای و سیاستگذاری میشود. محدود نکردن مشارکت مردم صرفا در ضمینه خود یاری نقدی و فیزیکی و توجه بیشتر به مشارکتهای فکری و معنوی مردم و همچنین محدود نکردن مشارکت مردم صرفا در حیطه اجرا و حمایت از مشارکتهای مردم در تصمیمگیریهای خرد و کلان جامعه از دیگر عوامل تاثیر گذار در افزایش مشارکتهای مردمی در فرایند محرومیت زدایی است.
از دیگر عوامل کارساز در فرایند محرومیت زدایی و جلب مشارکت های مردمی، تشکیل مراکز تحقیقاتی در جامعه می باشد تا فعالیتهای مشارکت مردمی در مبارزه با فقر را رهبری کرده و به صورت منسجم و هدفمند به پیش ببرد.
موجب افزایش ارتباط موثر و صادقانه دولت و مردم میشود. ارتباط تنگاتنگ، اثربخش و صادقانه مسئولین دولتی با مردم و در یک کلام، مهرورزی و عدالت خواهی، افزایش روحیه مردمی بودن و ارج نهادن به نیازها، خواسته ها و مطالبات مردم از طرف دولتمردان در افزایش انگیزه و مشارکتهای مردمی در امر محرومیت زدایی موثر می باشد.
۲-۲-۲۱- عناصر و متغیرهای اثر گذار مشارکت اجتماعی
وجود فرهنگ و زمینه های فرهنگی بستر ساز مشارکت
احساس مسؤلیت شهروندی
احساس تعلق و هویت فردی و جمعی
سطح بالای آگاهی های عمومی در جامعه
Iyer, E. S.(1989), “Unplanned Purchasing: Knowledge of Shopping Environment and Time Pressure”, Journal of Retailing, Vol. 65(1), pp.40-57.
Jackson, C.J.(2002). “Mapping Gray’s model of personality onto the Eysenck Personality Profiler(EPP).” Personality and Individual Differences, 32, pp. 495- 507.
Jarboe, G. R. and McDaniel, C. D.(1987), “A Profile of Browsers in Regional Shopping Malls”, Journal of the Academy of Marketing Science, Vol. 15(spring), pp.46-53.
Jeffrey and Hodge.(2007). Factors influencing impulse buying during an online purchase. Electron Commerce Res, 367-379.
Jiang, Y.; Lianekhammy, J.; Lawson, A.; Guo, Ch.; Lynam, D.; Joseph, J. E.; Gold,B. T. & Kelly, Th. H.(2008). “Brain responses to repeated visual experience among low and high sensation seekers: role of boredom susceptibility". Psychiatry Research: Neuroimaging, 173(2), pp. 100-106.
Joan Anderson, K. & Revelle, W.(1994). “Impulsivity and time of day: is rate of change in arousal a function of impulsivity?” Journal of Personality and Social Psychology, 67(2), pp. 334-344.
Joël Billieux, Lucien Rochat, Marie My Lien Rebetez, Martial Van der Linden ,(2008),” Personality and Individual Differences” , Volume 44, Issue 6, April , Pages 1432-1442.
Johnston, J. R.(2003). “Vanishing Dual-Task interference after practice” Journal of Experimental psychology, 12, pp. 280-289.
Jong, P. J.; Peters, M. & Vanderhallen, I.(2002). “Disgust and disgust sensitivity in spider phobia: facial EMG in response to spider and oral disgust imagery". Anxiety Disorders, 16, pp. 477-493.
Kacen J T and Lee J A.(2002). The Influence of Cul ture on Consumer Impul sive Buying Behavior. Journal of Consumer Psychology , Vol. 12, 163-176.
Kandel, E. R., Schwartez, J. H., Jessell, T. M.(Eds).(2002). “Principles of Neural science available"(4th.Ed). New York: Mc Graw-Hill.
Kaspers, A. F., & Scholz, B. O.(2004). Stress - induced increase in morning cortisol variance.” Stress and Health, 20, pp. 127-139.
Katz, J.(1988). Seduction of crime: moral and sensual attraction of doing evil. New York: Basic Books.
Kaufman, S. B., DeYoung, C. G., Gray, J. R., Jimenez, L., Brown, J., & Mackintosh, N.(2010). “Implicit learning as an ability". Cognition, 116, pp. 321-
Keefe, J. W.(2006). “Cognitive styles", In Encyclopedia of Educational leadership and Administration. SAGE Publications.
Kellachan, L.(2002), “Acting on Impulse”, Playthings,(April), pp.44-48.
Kemeny, E. M., Schedlowski, M.(2007). ‘Understanding the interaction between psychosocial stress and immune-related diseases: A stepwise progression.” Brain, Behaviour, and Immunity, 21, pp. 1009-1018.
Kenny, D. and Marshall, J. F.(2000), “Contextual Marketing – the Real Business of Internet”, Harvard Business Review, Vol. 78(6), pp.119-125.
Kirkeby, B. S. & Robinson, M. D.(2005). “Impulsive behavior and stimulus response variability in choice reaction time". Journal of Research in Personality. 39, pp. 263-277.
Knyazev, G.G. & Slobodskoj-Plusnin, J. Yu.(2007). “Behavioural approach system as a moderator of emotional arousal elicited by reward and punishment cues.” Personality and individual differences, 42(1), pp. 49-59.
Kollat D T and Willet R P.(1976). Customer Impulse Purchase Behavior. Journal of Marketing Research , Vol. 4, 21-31.
Kollat D T and Willet R P.(1976). Customer Impulse Purchase Behavior. Journal of Marketing Research , Vol. 4,21-31.
Kollat, D. T. & Willett, R. P.(1969). Is Impulse Purchasing Really a Useful Concept for Marketing Decisions. The Journal of Marketing,79-83.
Kopnisky, L. K., Stoff, M. D., Rausch, M. D.(2004). “Workshop report: the effects of psychological variables on the progression of HIV-1 disease.” Brain, Behaviour, and Immunity, 18, pp. 246-261.
Korotkov, D.(2008). “Does personality moderate the relationship between stress and health behaviour? Expanding the nomological network of the five-factor model.” Journal of Research in Personality, Article in Press.
Koski, N.(2004). Impulse Buying on the Internet: Encouraging and Discouraging Factors. FRONTIERS OF E-BUSINESS RESEARCH,23-35.
Kreitler, S., Kreitler, H., Chaitchik, S. & Shaked, S., Shaked, T.(1997). “Psychological and medical predictors of disease course in breast cancer: a prospective study". European Journal of Personality, 11, pp. 383-400.
Lai, C. W.(2010). How financial attitudes and practices influence the impulsive buying behavior of college and university students, Social Behavior and and Personality. An International Journal ,373-380.
Laird, J. D., & Stout, S.(2007). “Emotional behaviour as emotional stimuli". In J. Coan & J. J. B. Allen(Eds.) Handbook of emotion elicitation and assessment. New York: Oxford University Press.
Lam, S. Y.(2001), “The Effects of Store Environment on Shopping Behaviors: A Critical Review”, Advances in Consumer Research, Vol. 28, pp.190-197.
Lancaster, B.(1995), the Department Store: A Social History, London: Leicester University Press.
Lanfumey, L., Mongeau, R., Cohen-Salmon, C., Hamon, M.(2008) “Corticosteroid-serotonin interactions in the neurobiological mechanisms of stress-related disorders’. Neuroscience and Biobehavioral Reviews.
Lansbergen, M. M., Kenemans, J.(2008). “Stroop interference and the timing of selective response activation". Clinical Neurophysiology, 119, pp. 2247-2254.
Laptook, R. S.; Klein, D.N.; Durbin, C. E.; Hyden, E. P.; Olino, Th. M. & Carlson, G.(2008). “Differentiation between low positive affectivity and behavioural inhibition in novel and non-novel contexts". Personality and individual differences, 44, pp. 758-767.
Larsen, R. J. & Buss, D. M.(2008). “Personality psychology, domain of knowledge about human nature". Mc Graw- Hill.
Larson, J. M., Kaufman, S. A. D., Perlstein, M. W.(2008). “Neural time course of conflict Adaptation Effects on the stroop task". Neuropsychologia, 11, 013.
Laurens, M. S., Peter, c V. and Philip, H. F.(2005), “The Impact of Brand Equity and the Hedonic Level of Products on Consumer Stock-out Reactions”, Journal of Retailing, Vol. 81(1), pp.15.
Leblanc, J., Ducharme, M. B., Pasto, L., Thompson, M.(2003). “Response to thermal stress and personality". Physiology & behaviour, 80, pp. 69-74.
LeDeux, J.E.(2000). “Emotion circuits in the brain". Annual Review of Neuroscience, 23, pp. 406-430.
Lee, C. M. T., Chan, H. C. C., Han, S., Leung, S. W. A., Fox, T. P., Gao, J.(2008). “An event-related study on risk taking by healthy individuals of high or low impulsiveness". Neuroscience Letters, 438, pp. 138-141.
Lee, E.(1996). “Arousal theory and the religiosity-criminality relationship". Contemporary Criminology Theory, pp. 65-84.
Lee, J. A., Kacen, J.(2008). Cultural influences on consumer satisfaction with impulse and planned purchase decisions. Journal of Business Research , 265-272.
Levy, M. and Weitz, B. A.(1998), Retailing Management, 3rd ed., Chicago: Irwin McGraw-Hill.
Lewis, G.(1993), “The Impulse Zone”, NPN, National Petroleum News, Vol. 85(4), pp.24.
Lewis, M. D. & Todd, R. M.(2007). “The self-regulating brain: cortical-subcortical feedback and the development of intelligent action". Cognitive Development, 22, pp. 406-430.