شهر بندرترکمن در منتهی الیه جنوب شرقی دریای خزر، در دهانه خلیج گرگان و در سرزمین پست و کم ارتفاع (۲۰-) واقع شده و با مرز جمهوری ترکمنستان حدود ۵۰ کیلومتر فاصله دارد. مختصات جغرافیایی شهر بین ۵۴ درجه و ۴ دقیقه و ۱۵ ثانیه طول شرقی و ۳۶ درجه و ۵۳ دقیقه و ۳۰ ثانیه عرض شمالی واقع شده است. (جعفری، ۱۳۶۴: ۶۷).
بندر ترکمن در یک دشت گسترده قرار دارد که از کنار دریای خزر شروع شده و با شیب ملایمی به طرف شرق ادامه پیدا می کند. کمتر ناهمواری و ارتفاع درا ین محدوده قابل مشاهده است. هنگامیکه باد از دریا به سمت شرق می وزد بدون هیچگونه مانعی (مگر در موارد مصنوع) آن را تحت تاثیر مستقیم خود قرار می دهد. ناهمواری های این شهرستان بسیار پراکنده و عمده نقاط شهرستان در سطحی پائین از سطح دریا هستند. وارتفاعات بصورت تپه ماهواره ای پراکنده و نامحسوس در دشت گسترده هستند و در فاصله ای نه چندان زیاد (۵۰ کیلومتری) کوه البرز در ضلع جنوبی آن قرار می گیرد. هر چه از سمت جنوب به شمال پیش برویم از ارتفاع آن کاسته شده در بالاترین نقطه شهرستان به ۲۲- متر می رسیم ( طرح جامع شهر بندرترکمن، ۱۳۸۹: ۱).
شکل (۴-۱) موقعیت شهرستان بندرترکمن در ایران
منبع: نقشه توپوگرافی۱:۵۰۰۰۰سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح و ترسیم نگارنده
ویژگی های طبیعی منطقه
از نظر زمین شناسی همه سطح شهرستان از سازندهای قدیمی پلیوکواترنر مانند آکچاگیل (یا آقچه گول به معنای دریاچه سفید ) آبشوران، باکو، خزر قدیمی و خزر جدید (نئو کاسپین) به ضخامت چندین هزارمتر که در حفاریهای عمیق نفتی، خشکی و آبی شناسایی شده تشکیل شده است. واحدهای رسوبس کواترنر در امتداد دره رودها و دشت ساحلی به صورت مجموعه ای مرکب از پادگانه های رودخانه ای و دریایی، دلتا، انباشت ماسه ای ساحلی لس، رسوبات دریایی (رس، سیلت و ماسه ریز دانه حاوی صدف و پوسته نرم تنان دریایی)، رسوبات دریاچه ای- کولابی( رس و سیلت های حاوی مواد الی گیاهی) و رسوبات تبخیری- کویری ( رس، سیلت و لایه های نمک) تحت عنوان سازند کواترنر ( از پلیستوسن تا هولوسن و ادامه ان در حال حاضر) معرفی شده است. این سازندها به دلیل سن کم و شرایط تشکیل محیط هنوز سست و منفصل بوده و مواد تشکیل دهنده ان بر حسب رسوبات سیلابی و دریایی، جور شدگی متفاوتی دارند و هنوز در شرایط سیستم های فرسایشی حاکم، در حال تشکیل و توسعه می باشند.این منطقه بر روی خطر زلزله با ریسک کم واقع شده است. (آنامرداد نژاد، ۱۳۸۷: ۸)
اقلیم بندرترکمن متاثراز اقلیم پست ساحلی (دریای خزر) است که شامل بندرترکمن کردکـــوی و بندرگز می باشدو البته دارای زمستانهای سرد و تابستانهای بسیار مرطوب است. برودت هوا در زمستانها به ندرت تا زیر صفر می رسد اما گرمای تابستان به علت بالا بودن رطوبت غیرقابل تحمل می باشد. رطوبت به دو گونه، رطوبت هوا و رطوبت خاک در شهرستان وجود دارد. با توجه به این شرایط، تابش مناسب آفتاب در فصول خاص قابلیت هائی را بوجود آورده است که در صورت بارش کافی، محصولات اساسی مانند غلات و پنبه و محصولات جالیزی به مقدار فراوان به دست آید و در صورت برطرف شدن کمبودهای آب مورد نیاز کشاورزی بازده بالاتری از زمینهای کشاورزی حاصل خواهد شد. (مهندسین مشاور بعد تکنیک، ۱۳۸۹: ۲-۱)
طبق آمار موجود در اداره کل هواشناسی استان گلستان متوسط دما در هر یک از ماه های سال چنین می باشد. فروردین ۱۴ درجه، اردیبهشت ۹/۱۹ درجه، خرداد ۴/۲۵ درجه، تیر ۸/۲۷ درجه، مرداد ۳۰ درجه، شهریور ۷/۲۶ درجه، مهر ۹/۲۲ درجه، آبان ۱۵ درجه، آذر ۳/۱۲ درجه، دی ۷/۶ درجه، بهمن ۵/۷ درجه و اسفندماه ۱۱ درجه است. حداکثر و حداقل معدل و مطلق دما در هر یک از ماه های سال در جدول(۱-۴) آمده است.با توجه به آمار موجود، بیشترین معدل حداکثر دما متعلق به ماه مرداد با دمای ۸/۳۳ درجه سانتیگراد و کمترین معدل حداکثر دما ۵/۱۰ درجه سانتیگراد و مربوط به دی ماه است.پائین ترین دما در شهر بندر ترکمن در معدل حداقل دما ۱/۳ درجه و متعلق به دی ماه و بالاترین دما در معدل حداقل ۱/۲۶ درجه سانتیگراد و در مرداد ماه می باشد.همچنین حداکثر مطلق دما در بالاترین درجه خود در ماه فروردین و ۳۷ درجه سانتیگراد است. و در پائین ترین دما در ماه دی برابر ۱۹ درجه سانتیگراد می باشد.بالاترین و پائین ترین دمای بدست آمده در حداقل مطلق ۲۳ درجه سانتیگراد و ۱/۰ - درجه سانتیگراد در ماه های مرداد و دی و بهمن است ( همان، ۱۳۸۹: ۳).
جدول(۴-۱): درجه حرارت ماهیانه شهر بندر ترکمن سانتیگراد
ماه شرح |
مفهوم کلی فعال شدن، افزایش فعالیت میباشد. اما در مسئله انعقاد انواع متفاوت فعال شدن وجود دارد. گاهی فعال شدن مربوط به زیموژن یک آنزیم است که در برگشت، زیموژن دیگری را فعال میکند. نوع دیگر فعال شدن مربوط به پروتئین محلول در پلاسما یعنی فیبرینوژن است که به فیبرین تبدیل میشود. فیبرین پروتئین نامحلولی است که لخته را تشکیل میدهد. نوع دیگری از فعال شدن مربوط به فاکتورهایی است که در اثر تغییر، مادهای را تولید میکنند که میزان فعل و انفعال سایر فاکتورها را افزایش میدهند، که به آنها فاکتورهای کمکی گفته میشود (۱۵).
مکانیسم انعقاد خون دارای سه مرحله است. در مرحله اول ماده فعالکننده پروترومبین تشکیل میشود. برای تشکیل این ماده دو مسیر جداگانه وجود دارد که به مسیرهای داخلی و خارجی موسوماند. در مرحله دوم، فعالکننده پروترومبین، پروترومبین را به ترومبین تبدیل میکند. در مرحله سوم، ترومبین همانند یک انزیم، فیبرینوژن را به رشتههای فیبرین تبدیل میکند. دائماٌ مقادیر کمی ترومبین در جریان گردش خون تولید میشود، اما ماده دیگری به نام هپارین از اثرات انعقادی آن جلوگیری میکند، لذا در شرایط معمولی انعقاد صورت نمیگیرد مگر اینکه در اثر پارگی عروق یا آسیب شدید به خون، مقدار ترومبین تشکیل شده به مقدار کافی جهت انعقاد برسد (۱۴).
همان طور که قبلاٌ گفته شد، برای تشکیل ماده فعالکننده پروترومبین، دو مسیر وجود دارد. در هر یک از این دو مسیر فاکتورهای خاصی فعال میشوند. فعال شدن این فاکتورها بدون حضور فاکتورهای کمکی بسیار کند خواهد بود. بنابراین سه نوع فاکتور کمکی در دو مسیر یاد شده وجود دارند. الف- یونهای کلسیم، ب- فسفولیپیدهایی که از غشاء پلاکتها یا بافت آسیب دیده گرفته میشوند، ج- کوفاکتور پروتئین که به ویژه برای فعال شدن یک زیموژن مورد نیاز است (۱۵). هدف مشترک نهایی هر دو مسیر دااخلی و خارجی فعال شدن پروترومبین و تبدیل آن به ترومبین است. در مسیر مشترک نهایی، فاکتور Xa که توسط مسیر داخلی یا خارجی تولید میشود، پروترومبین (فاکتور شماره II) را به ترومبینIIa تبدیل میکند و ترومبین نیز بعداٌ فیبرینوژنرا به فیبرین تبدیل می کند. فعال شدن پروترومبین همانند فاکتور، بر روی سطح پلاکتهای فعال شده صورت میگیرد و مستلزم تجمع کمپلکس پروترومبیناز[۲۴] میباشد که متشکل از فسفولیپیدهای آنیونی پلاکتی، Ca2+ ، فاکتور Va، فاکتور Xa و پروترومبین است (۱۵).
۲-۲-۵. مسیر خارجی انعقاد
مسیر خارجی برای شروع تشکیل فعالکنندهی پروترومبین با آسیب دیواره عروق یا بافتهای خارج رگی که با خون تماس پیدا میکنند شروع میشود. این مسیر با فعال شدن فاکتور بافتی یا ترومبوپلاستین بافتی یا فاکتور III (این مجموعه بویژه از فسفولیپیدهای حاصل از غشاهای بافتی به اضافه یک کمپلکس لیپوپروتئین تشکیل شده و به عنوان یک آنزیم پروتئولیتیک عمل میکند) در اثر آسیب بافتی فعال شده و به نوبه خود باعث فعال شدن فاکتور VII میشود. فاکتور VIIa با فاکتور بافتی تشکیل کمپلکس فاکتور بافتی/ VIIa را تشکیل میدهد (۱۴).
این کمپلکس دو مسیر را میتواند طی کند: الف) عمدهترین مسیری که طی میکند این است که روی فاکتور IX اثر گذاشته و در حضور یون کلسیم (Ca2+) آن را به فاکتور IXa تبدیل میکند که به آن کمپلکس تبدیلکننده فاکتور IX میگویند (۲۵). فاکتور IXa نیز به نوبه خود در حضور فاکتور VIIIa به عنوان کوفاکتور و همچنین یون کلسیم و فسفولیپید پلاکتی قادر است فاکتور X را به Xa تبدیل کند. دومین مسیری که کمپلکس فاکتور بافتی/ VIIa گاهی اوقات در مسیر خارجی طی میکند این است که کمپلکس فاکتور بافتی/ VIIa قادر است همراه با یون کلسیم مستقیماٌ فاکتور X را به Xa تبدیل کند. فاکتور X فعال شده (Xa) بلافاصله با فسفولیپیدهای بافتی که بخشی از فاکتور بافتی هستند یا با فسفولیپیدها اضافی که از پلاکتها آزاد میشوند و همچنین با فاکتور V ترکیب شده و کمپلکسی موسوم به فعالکننده پروترومبین تشکیل میدهد. این کمپلکس در حضور یونهای کلسیم در ظرف چند ثانیه پروترومبین را به ترومبین تجزیه میکند و روند لخته شدن پیش میرود (۱۴). برای بررسی مسیر خارجی انعقاد از تست aPTT استفاده میشود.
۲-۲-۶. مسیر داخلی انعقاد
مسیر داخلی برای شروع تشکیل فعالکننده پروترومبین با آسیب خود خون یا قرار گرفتن خون در معرض کلاژن در دیواره رگ آسیب دیده شروع میشود. این مسیر با آزاد شدن فسفولیپیدهای پلاکتی و فعال شدن فاکتور XII یا فاکتور هاگمن آغاز میشود که یک فاکتور تماسی است و در اثر تماس با سطوح خارجی مثل کلاژن موجود در ناحیه زیر اندوتلیوم عروق آسیب دیده فعال میشود و این تماس باعث آزاد شدن فسفولیپید پلاکتی که محتوی فاکتور پلاکتی نمره ۳ است میشود. هم چنین برای فعال شدن بیشتر فاکتور XII نیاز به دو فاکتور تماسی پرهکالیکرئین و کینینوژن با وزن مولکولی زیاد HMWK[25] میباشد. همچنین در هنگام آسیب عروقی و همچنین در موارد تغییرات درون عروقی مثل تغییر بار سطح داخلی عروق یا کندی جریان خون فاکتور XII فعال میشود. فاکتور XIIa قادر است فاکتور XI را به XIa تبدیل کند و فاکتور XIa در حضور کلسیم و فسفولیپید پلاکتی، کمپلکس تبدیل کننده فاکتور IX را تولید میکند. در مرحله بعد IXa در حضور VIIIفعال شده و فسفولیپیدهای پلاکتی و فاکتور نمره ۳ پلاکتی، فاکتور X را فعال میکنند. در مرحله آخر نظیر مرحله آخر مسیر خارجی، فاکتور X فعال شده با فاکتور V و فسفولیپیدهایپلاکتی یا بافتی ترکیب شده و کمپلکسی موسوم به فعالکننده پروترومبین را تشکیل میدهند. فعالکننده پروترومبین در ظرف چند ثانیه پروترومبین را به ترومبین تجزیه میکند و روند لخته شدن پیش میرود. برای بررسی مسیر داخلی انعقاد از تست PT اسفاده میشود (۱۴).
۲-۲-۷. فیبرینوژن
فیبرینوژن (فاکتور I) یک گلیکوپروتئین پلاسمایی محلول با وزن مولکولی تقریباً ۳۴۰ کیلودالتون که در پلاسما جریان دارد و به فیبرین تبدیل میشود. فیبرینوژن یک مولکول هومو-دیمر که شامل دو جزء، متشکل از سه جفت زنجیره پلیپپتیدی غیریکسان به نامهای Aα، Bβ، γ میباشد که توسط پیوندهای دیسولفیدی به هم متصل شدهاند. این سه جفت زنجیره پلیپپتیدی به ترتیب از ۶۱۰، ۴۶۱ و ۴۱۱ اسید آمینه تشکیل شدهاند (۵۶). زنجیرههای Aα و Bβ در دو انتهای فیبرینوژن سبب بوجود آمدن بار منفی در این مولکول میگردند. وجود این بار منفی نه تنها موجب محلول بودن فیبرینوژن میشود بلکه سبب دفع مولکولها از یکدیگر میشود تا از پیدا شدن مجموعههای مولکولی جدید جلوگیری شود (۴۶). مطالعات جدید نواحی خاصی را در داخل زنجیره γ فیبرینوژن شناسایی نمودهاند، که به نظر میرسد در توکشی لخته عمل میکنند (۷).
فیبرینوژن توسط سلولهای پارانشیم کبدی سنتز میشود (۱۲، ۴۶) و محصولات تجزیهای و سایتوکاینها بویژه اینترلوکین۱ بر رهایی آن در جریان خون تأثیرگذار هستند. تقریباٌ ۸۰ تا ۹۰ درصد فیبرینوژن در پلاسمای خون گردش میکند. عدم محلول بودن آن در پلاسما موجب حمل آن به مناطق مورد نیاز بدن جهت التهاب یا خونریزی میشود. میانگین غلظت فیبرینوژن پلاسما در افراد بالغ بین دو تا چهار گرم بر لیتر میباشد و نیمه عمر آن سه تا شش روز میباشد (۴۶).
فیبرینوژن پروتئین مفیدی است که اساس لخته شدن، پلاگهای هموستاتیک و پوستهای زخمها را تشکیل میدهد. همچنین فیبرینوژن میتواند ترومبین خطرناکی را تشکیل دهد که سبب انسداد رگی و مانع تأمین اکسیژن گردد. چندین مطالعه اپیدمیولوژیکی افزایش فیبرینوژن پلاسما را به عنوان یک عامل خطرزا برای بیماریهای قلبی- عروقی عنوان نمودهاند. فیبرینوژن، تجمع پلاکتی را افزایش میدهد و نقشی محوری در مرحله پایانی سیستم انعقاد خون به عهده دارد و یکی از تعیین کننندههای عمده ویسکوزیته پلاسما به حساب میآید. غلظت فیبرینوژن پلاسما در اثر التهاب، کشیدن سیگار، چاقی، دیابت شیرین و افزایش پروفایل چربی افزایش مییابد (۴۳، ۴۴، ۴۶، ۶۱، ۶۹).
فیبرینوژن پروتئینی است که نه تنها به عنوان سوبسترای اصلی ترومبین (فاکتور IIa) میباشد، بلکه همچنین مولکول چسبنده اصلی است که به تودهای شدن پلاکتها کمک میکند (۷). بسته به عامل افزایش فیبرینوژن، که میتواند ارثی، محیطی یا در پاسخ به آسیبهای بافتی باشد، راه های متعددی وجود دارد که فیبرینوژن از طریق آنها بر تشکیل لخته اثر میگذارد. این راه ها شامل مشارکت با سختی عروق، همکاری با گلبولهای قرمز و ویسکوزیته پلاسما، تأثیر بر قابلیت تجمع پلاکتها و مقدار رسوب فیبرین میباشد (۳۱). ترومبین یک سرین پروتئاز است که در پلاسما وجود دارد، ترومبین چهار پیوند آرژینین- گلایسین ما بین فیبرینوپپتیدهای A و B و قسمتهای α و β در زنجیرههای Aα و Bβ ی فیبرینوژن را هیدرولیز میکند (شکل). آزاد شدن فیبرینوپپتیدها توسط ترومبین، موجب تولید مونومر فیبرین میگردد. حذف فیبرینوپپتیدها موجب نمایان شدن نقاط اتصالی شده و باعث میگردد که مولکولهای مونومرهای فیبرین خودبخود با ترتیب متناوب منظمی تجمع یافته و لخته فیبرینی نامحلول را تشکیل دهند. تشکیل این پلیمر فیبرینی نامحلول است که موجب به دام افتادن پلاکتها، گلبولهای قرمز و سایر اجزاء و تشکیل لخته سفید و یا قرمز میگردد. ترومبین علاوه بر تبدیل فیبرینوژن به فیبرین، فاکتور XIII را به شکل فعال آن یعنی XIIIa در میآورد. این فاکتور مولکولهای فیبرین را به طور متقاطع به هم متصل میسازد و موجب پایدارتر شدن لخته فیبرینی میشود (۱۵).
اگر چه افزایش فیبرینوژن، اهمیت خاصی در ایجاد لخته دارد، اما این موضوع میتواند از طریق اثرات عوامل شناخته شده در عارضه قلبی بر روی فیبرینوژن نیز مورد توجه قرار گیرد. یک نمونه بارز، مصرف سیگار است بسیاری از تحقیقات، یک همبستگی مثبت معنیدار بین مصرف سیگار و سطح فیبرینوژن پلاسما نشان دادهاند (۳۱).
۲-۳. ریتمهای شبانهروزی (سیرکادین ریتم)
ریتمهای شبانهروزی یکی از انواع ریتمهای بیولوژیکی میباشند. این ریتمها تغییراتی را به طور منظم در زمان های معینی از روز، ماه و یا سال در فاکتورهای فیزیولوژیکی به وجود میآورند (۸۰). ساعتهای بیولوژیکی منشاء ژنتیکی دارند و توسط سلولهای نوکلئوس[۲۶] در هیپوتالاموس مغز کنترل میشوند (۳۳). هورمونی که از این طریق به کنترل ریتم روزانه و چرخه خواب و بیداری کمک میکند ملاتونین میباشد که از غدهی اپیفیز یا پینئال[۲۷] ترشح میشود. ترشح ملاتونین تابع توالی شبانهروزی بوده و موجب برقراری ارتباط بین موجود زنده و محیط اطرافش میگردد (۴۹). ریتمهای شبانهروزی به تغییراتی که در ۲۴ ساعت رخ میدهد گفته میشود. برخی از این ریتمهای شبانهروزی فیزیولوژیکی در حالت استراحت به صورت درونزاد کنترل میشوند و حتی زمانی که افراد به دور از نوسانات محیطی قرار میگیرند نیز وجود دارند. پذیرش علمی این ریتمها در میانه قرن نوزدهم میلادی توسط فیزیولوژیست ورزشی فرانسوی، کلود برنارد با مقاومت روبرو شد. وی اعتقاد داشت که محیط درونی بدن انسان میتواند به طور قابل ملاحظهای ثابت و مقاوم به تغییرات باشد. در قرن بیستم، تئوری برنارد توسط والتر کانن که اصطلاح هموستاز را معرفی کرد اصلاح شد. در حال حاضر تغییرات ریتمیک به صورت یک قانون میباشد که به صورت یک استثناء در همهی بخشهای زندگی وجود دارد (۲۶).
ریتمهای بیولوژیکی به صورت یک سری رخدادهای متوالی میباشند که به صورت تکرار مراحل یکنواخت و با نظم و فواصل یکسان رخ میدهند. نوسانات معنیدار عملکرد در ساعات روز، تغییرات روزانه نامیده میشوند. بیشتر ریتمها میتوانند به صورت موج سینوسی مشابه با منحنی ۲۴ ساعته دمای بدن باشند. زمان مورد نیاز برای تکمیل یک چرخه به صورت دورهای از یک ریتم تعریف میشود. دامنه دورههای ریتمهای بیولوژیکی از میلیثانیه تا سال متفاوت است. ریتمهایی با دوره ۲۰ تا ۲۸ ساعت، سیرکادین[۲۸] (circa-about, dies-aday) نامیده میشوند. ریتمهایی با دوره کمتر از ۲۰ ساعت (برای مثال چرخه ۹۰ دقیقهای مراحل خواب)، اولترادین[۲۹] نامیده میشوند. دورههای ریتمیک بیشتر از ۲۸ ساعت (برای مثال چرخه قاعدگی)، اینفرادین[۳۰] نامیده میشوند (۲۶).
طبق چرخش کره زمین حول محور خود، بسیاری از ارگانیسمهای زنده دارای تغییرات شبانهروزی در متغیرهای فیزیولوژیکی و رفتاری میباشند. بسیاری از متغیرهای بیوشیمیایی، فیزیولوژیکی و رفتاری دارای نوسانات روزانه حتی زمانی که در وضعیتهای محیطی پایدار نگهداشته میشوند؛ بنابراین گفته میشود که به صورت درونی کنترل میشوند.
۲-۴. پیشینه تحقیق
۲-۴-۱. تحقیقات مربوط به پاسخ به فعالیت ورزشی و تغییرات شبانهروزی تمام متغیرها
آلدمیر و همکارانش[۳۱] (۲۰۰۵)، جهت بررسی تأثیر زمان تمرین بر روی فعالسازی پلاکتها، تحقیقی را بر روی ۱۰ مرد فعال غیرسیگاری، با آمادگی متوسط و بدون پیشینه بیماریهای قلب و عروق (۶۳/۱±۲۷ سال و ml/kg.min9/5±۵/۴۸ = VO2max) انجام دادند. آزمودنیها بهمدت ۳۰ دقیقه و با شدت VO2max ۷۰% بر روی چرخ کارسنج فعالیت کردند. آن ها این فعالیت را دو بار (۳۰/۷ صبح و ۵ عصر) و با فاصلهی زمانی ۴ روز انجام دادند. خونگیری بهصورت ناشتا، بلافاصله و ۳۰ دقیقه بعد از فعالیت بهعمل آمد. مقادیر Plt در هر دو زمان فعالیت (صبح و بعد از ظهر) افزایش یافت. اما این افزایش فقط هنگام تمرین صبح معنیدار بود (۰۵/۰P<). میزان MPV در هر دو زمان فعالیت کاهش غیرمعنیدار داشت که این کاهش هنگام تمرین عصر بیشتر بود. محققین نتیجه گرفتند که زمان فعالیت در طول روز، روی فعالسازی و عملکرد پلاکتها تأثیر دارد (۲۳).
یاسودا و همکارانش[۳۲] (۱۹۹۷)، جهت بررسی اثرات فعالیت و تغییرات شبانهروزی بر انعقاد خون و فیبرینولیز، تحقیقی بر روی ۶ مرد فعال (سن ۱±۲۱ سال)انجام دادند. آزمونها در زمانهای مختلف (۳ صبح، ۹ صبح، ۳ بعد از ظهر و ۹ شب) انجام گرفت. آزمودنیها فعالیت بیشینه بر روی ارگومتر را در هر چهار زمان اجرا کردند. نمونههای خونی قبل، بلافاصله و یک ساعت بعد از فعالیت جمع آوری شد. نتایج نشان داد که aPTT در زمانهای ۰۳:۰۰ و ۱۵:۰۰ کاهش معنیداری نشان داد.PT و Fib تغییری در زمانهای مختلف اندازهگیری نشان ندادند (۹۴).
۲-۴-۲. تحقیقات مربوط به پاسخ به فعالیت ورزشی تمام متغیرها
ریبرو و همکارانش[۳۳] (۲۰۰۷)، تحقیقی بر روی ۱۰ پسر غیرفعال سالم (۵/۰±۲/۱۳ سال) انجام دادند. فعالیت ورزشی شامل بالا و پایین رفتن از پله با ریتم ۶۰ بار در دقیقه (یک ثانیه بالا و پایین رفتن به ترتیب) بود. هرگاه آزمودنیها قادر به حفظ ریتم فعالیت نبودند، بهمدت ۳۰ ثانیه استراحت کرده و سپس فعالیت را ادامه میدادند. آن ها این کار را تا حد واماندگی ادامه دادند، طوریکه پس از استراحت ۳۰ ثانیهای، دیگر قادر به ادامهی فعالیت نبودند. میانگین زمان کل فعالیت ۲۹۴±۱۲۸۹ ثانیه بود. از آزمودنیها قبل، بلافاصله پس از ایجاد حالت واماندگی، یک و ۲۴ ساعت پس از اتمام فعالیت، خونگیری بهعمل آمد. نتایج حاکی از افزایش معنیدار در مقادیر Plt بلافاصله پس از فعالیت بود. یک و ۲۴ ساعت پس از فعالیت نیز مقادیر Plt نسبت به حالت پایه، بهطور معنیداری بالا بود. Fib و PT بلافاصله پس از فعالیت افزایش غیرمعنیدار یافت. Fib یک ساعت پس از اتمام فعالیت به حالت پایه بازگشت ولی PT تا ۱ و ۲۴ ساعت بعد فعالیت بالا بود. aPTT بلافاصله بعد از فعالیت کاهش معنیدار داشت که ۲۴ ساعت بعد فعالیت به حالت پایه بازگشت (۸۱).
حبیبی و همکارانش[۳۴] (۲۰۰۹)، تحقیقی بر روی ۳۰ مرد غیرفعال جوان سالم (۵±۲۰سال) انجام دادند. آزمودنیها به طور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند: ۱۰ نفر در گروه ترکیبی، ۱۰ نفر در گروه هوازی و ۱۰ نفر به عنوان گروه کنترل و بدون تمرین بودند. آزمودنیها برنامه تمرینی را که شامل ۱۰ جلسه، ۳ بار در هفته با شدت زیر بیشینه و ۲۴ دقیقه برای هر جلسه بود را اجرا کردند. گروه ترکیبی ۱۲ دقیقه تمرین مقاومتی و به دنبال آن ۱۲ دقیقه تمرین هوازی روی دوچرخه ارگومتر انجام دادند. گروه هوازی ۲۴ دقیقه تمرین هوازی روی دوچرخه ارگومتر انجام دادند. نتایج نشان داد که در گروههای تمرینی بعد فعالیت PT کاهش ولی PTT افزایش یافت. Fib در هر دو گروه تمرینی به طور معنیداری کاهش یافت. در کل نتیجهگیری میشود که در هر دو تمرینات هوازی– مقاومتی زیر بیشینه و تمرین هوازی فعالیت سیستم انعقادی در مردان غیرفعال جوان و سالم کاهش مییابد (۵۱).
سلیمانی و همکارانش[۳۵] (۱۳۸۷) تحقیقی در مورد تأثیر مصرف کاکائو بر برخی از عوامل انعقادی خون مردان ورزشکار پس از یک جلسه فعالیت فزایندهی درمانده ساز انجام دادند. آزمودنیهای تحقیق شامل ۱۱ کاراتهکای مرد داوطلب بودند که آْزمون ورزشی بروس را اجرا کردند. هر ورزشکار دو بار آزمون بروس: (۱- پس از مصرف شبه دارو، ۲- پس از مصرف کاکائو) را در دو هفتهی متوالی انجام داد. مراحل خونگیری دو ساعت قبل از انجام آزمون بروس، دو ساعت بعد از مصرف کاکائو یا شبه دارو، بلافاصله بعد از انجام آزمون و یک ساعت بعد از انجام آزمون بود. نتایج حاکی از تفاوت معنیدار بین مراحل دوم و سوم شاخص plt در گروهها بود که این تفاوت در شاخصهای MPV، PDW و Fib وجود نداشت. بنابراین یک جلسه فعالیت فزایندهی در ماندهساز تنها بر شاخص plt خون مردان ورزشکار تأثیرگذار بود و سبب افزایش مقادیر آن ها شد. همچنین، در گروه کاکائو، تفاوت معنیداری بین مراحل مختلف زمانی در مقادیر تمام شاخصهای تحقیق دیده نشد که بیانگر عدم تأثیر مصرف کاکائو بر شاخصهای مورد نظر در تمام مراحل تحقیق بود. بنابراین، کاکائو بر شاخصهای plt،MPV ، PDW و Fib تأثیری نداشت و باعث کاهش مقادیر آن ها نشد (۱۱).
ترکمان و همکارانش[۳۶] (۱۳۸۵)، تحقیقی درمورد تأثیر تمرینات هوازی بر فعالیت فاکتورهای انعقادی در مردان جوان سالم انجام دادند. ۱۶ مرد جوان سالم و غیرورزشکار با دامنه سنی ۲۰ تا ۳۰ سال در این مطالعه شرکت کردند که سابقه مشکلات قلبی– عروقی، تنفسی، خونی در بستگان درجه یک خود نداشتند و سلامت قلب و عروق آنها توسط یک پزشک تایید شده بود. ده نفر از این افراد به صورت تصادفی انتخاب شدند و با رژیم ۳ با در هفته به مدت ۸ هفته، هر بار به مدت نیم ساعت با دوچرخه ثابت به ورزش زیربیشینه پرداختند (۱ دقیقه گرم کردن، ۱۵ دقیقه ورزش هوازی، ۸ دقیقه بازیافت فعال، ۴۵ دقیقه بازیافت غیر فعال(. ۶ نفر باقی مانده در قالب گروه کنترل، دراین مدت هیچ نوع فعالیت ورزشی انجام ندادند. قبل از آغاز برنامه و پس از پایان ۸ هفته پاسخ سیستم انعقادی بوسیله تست ارگومتری ارزیابی شد. پس از ۸ هفته تمرین هوازی فعالیت فاکتور۸، فاکتور۹، فیبرینوژن و فعالیت فاکتور وان ویلبراند در پاسخ به ورزش افزایش یافت که این افزایش تنها در گروه آزمون معنیدار شد، همزمان در گروه آزمون آنتیژن ون ویلبراند، aPTT و فعالیت فاکتور ۷ کاهش معنیداری نشان دادند. بنابراین تمرین هوازی به مدت ۸ هفته باعث تقویت پاسخ فعالیت فاکتور۷، ۸، ۹ فاکتور ون ویلبراند و aPTT میشود ولی تأثیری بر پاسخ آنتیژن ون ویلبراند و PT به ورزش ندارد (۸).
محمدی و همکارانش[۳۷](۱۳۸۵)، تحقیقی را بر روی ۱۰ کشتیگیر با میانگین سنی ۴/۴±۶/۲۴ سال (ml/kg.min 97/2±۳۱/۵۰ = VO2max) انجام دادند. آزمودنیها، آزمون ورزشی بروس را به عنوان قرارداد تمرینی اجرا کردند. بلافاصله قبل، بلافاصله بعد و دو ساعت بعد از انجام آزمون، نمونههای خونی تهیه شد. نتایج حاکی از افزایش معنیدار در مقادیر Plt، MPV و PDW بلافاصله بعد از فعالیت بود. دو ساعت بعد از آزمون بروس، مقادیر هر سه شاخص، کاهش یافته اما به مقادیر قبل از فعالیت نرسیدند (۱۶).
هیلبرگ و همکارانش[۳۸] (۲۰۰۳)، یک آزمون ورزشی استاندارد روی نوارگردان را بر روی ۱۳ مرد سالم با آمادگی متوسط (۶/۰±۲۳ سال) انجام دادند. آزمون ورزشی با شدت ۲ متر بر ثانیه آغاز و با افزایش ۵/۰ متر بر ثانیه در هر سه دقیقه، تا حد واماندگی ادامه یافت. میانگین مدت فعالیت ۷/۰±۲/۲۰ دقیقه بود. قبل، بلافاصله قبل، بلافاصله بعد و یک ساعت پس از فعالیت ورزشی خونگیری بهعمل آمد. مقادیر Plt پس از فعالیت افزایش معنیدار پیدا کرد (۵۴).
ایکاروجی و همکارانش[۳۹] (۲۰۰۳)، در تحقیق خود از ۷ مرد سالم غیرسیگاری با آمادگی متوسط (۲/۱±۹/۲۱ سال) استفاده کردند. آزمودنیها به مدت ۳۰ دقیقه و با شدت VO2max 80% روی چرخ کارسنج فعالیت کردند. قبل، بلافاصله و ۳۰ دقیقه بعد از فعالیت از آزمودنیها خونگیری بهعمل آمد. نتایج حاکی از افزایش نسبی اما معنیدار در مقادیر Plt بود که بعد از ۳۰ دقیقه، به حالت پایه بازگشتند (۵۷).
پرزیبیتوواسکی و همکارانش[۴۰] (۱۹۹۸)، تحقیقی در مورد اثرات یک جلسه فعالیت فزاینده بر هموستاز انجام دادند. ۱۸ورزشکار پروتکل تمرینی را اجرا کردند. قبل، بلافاصله و ۳۰ دقیقه بعد از فعالیت نمونههای خونی تهیه شد. نتایج نشان داد که تعداد پلاکت و PT تغییرات معنیداری بعد از فعالیت نداشتند. بلافاصله بعد از فعالیت aPTT کاهش معنیداری داشت که این کاهش تا ۳۰ دقیقه بعد از فعالیت همچنان باقی بود (۷۸).
السید[۴۱] (۱۹۹۶)، در یک بازنگری کلی اثرات یک جلسه فعالیت را بر انعقاد خون، فیبرینولیز و تجمع پلاکتی بررسی کرده و بیان داشته که یک جلسه فعالیت کوتاه مدت باعث کوتاه شدن معنیدار aPTT و افزایش تعداد پلاکت میشود (۴۳).
السید و همکارانش (۲۰۰۰)، در یک بازنگری کلی اثرات یک جلسه فعالیت را بر هموستاز بررسی کردند. نتایج حاکی از کوتاه شدن زمان ترومبوپلاستین (aPTT) و افزایش تعداد پلاکت بود. در مورد فیبرینوژن و PT نتایج ضد و نقیض بود بعضی تحقیقات عدم تغییر و برخی کوتاه شدن زمان پروترومبین را گزارش کردهاند. تغییرات در aPTT و PT ، یک تا ۲۴ ساعت بعد از فعالیت وجود دارد (۴۴).
اسمیت[۴۲] (۲۰۰۳)، در یک بازنگری کلی اثرات یک جلسه فعالیت شدید را بر روی هموستاز بررسی کرد. نتایج نشان داد که فعالیت منجر به فعال شدن هر دو سیستمهای انعقاد و فیبرینولیز میشود طوری که باعث کاهش aPTT، عدم تغییر PT و افزایش تعداد پلاکت میشود (۸۵).
سرنکا و همکارانش[۴۳] (۱۹۹۹)، تحقیقی بر روی افراد ورزشکار و غیرورزشکار انجام داده و از ۷ قایقران (میانگین سنی ۱۸ سال)، ۱۲ دوندهی ماراتن (میانگین سنی ۴۰ سال)، ۷ وزنه بردار (میانگین سنی ۲۴ سال) و ۷ آزمودنی غیر ورزشکار (میانگین سنی ۲۴ سال) استفاده کردند. دوندگان بر روی نوارگردان (آغاز با سرعت km/h 6 و افزایش km/h 2 در هر دو دقیقه) و قایقرانان بر روی ماشین شبیهساز قایقرانی به فعالیت پرداختند. وزنه برداران، فعالیتهای ویژهی وزنه برداری را با لیفت بیشینه در هر فعالیت و کلاً بهمدت ۱۵ دقیقه انجام دادند و آزمودنیهای غیر ورزشکار نیز فعالیت فزایندهی روی چرخ کارسنج (آغاز با ۵۰ وات و افزایش ۵۰ وات در هر دو دقیقه) را اجرا کردند. شدت فعالیتها نزدیک به بیشینه و بین ۸۵ تا ۱۰۸ درصد ضربان قلب بیشینه بود و تا حد واماندگی اجرا شد. قبل و ۵ دقیقه بعد از اتمام فعالیتها خونگیری انجام شد. نتایج نشان داد که سطح Fib در تمام گروهها به جز وزنهبردارها افزایش معنیدار داشت و aPTT در تمام گروهها به جز وزنهبردارها کاهش معنیدار داشت (۳۰).
پریسکو و همکارانش[۴۴] (۱۹۹۸)، از ۱۲ مرد دوندهی استقامتی آماده و سالم (با میانگین سنی ۵/۶±۳۵ سال) استفاده کردند. آزمودنیها دو ماراتن را به عنوان قرارداد تمرینی انجام دادند. میانگین زمان و شدت دویدن به ترتیب برابر ۱۵/۰±۴۵/۲ ساعت و km/h 35/15 بود. خونگیری از آزمودنیها در چهار مرحله و به ترتیب: ۱- روز قبل از مسابقه، ۲- بلافاصله بعد از مسابقه، ۳- روز بعد از مسابقه و ۴- دو روز بعد از مسابقه انجام شد. نتایج نشان داد که مقادیر Fib بلافاصله پس از مسابقه و یک روز بعد از آن کاهش معنیدار داشت (۰۰۱/۰P<). 48 ساعت پس از اتمام مسابقه، سطوح فیبرینوژن به مقادیر پایه بازگشت (۷۷).
وانگ و همکارانش[۴۵] (۱۹۹۴)، تحقیقی را بر روی ۲۵ آزمودنی مرد غیرسیگاری انجام دادند. آزمودنیها در سه گروه شامل: ۱- فعال و سالم (۱۰ نفر با میانگین سنی ۵/۰±۸/۲۲ سال)، ۲- غیرفعال و سالم (۱۰ نفر با میانگین سنی ۶/۰±۹/۲۱ سال) و ۳- بیمار (۵ نفر بیمار آنژین صدری با میانگین سنی ۲/۰±۲/۵۲ سال) بودند. گروه فعال را ورزشکاران بدمینتون با حداقل ۳ بار تمرین در هفته و بهصورت منظم و گروه غیرفعال را افرادی که حداقل طی یک سال گذشته در هیچ فعالیت منظم حضور نداشتند، تشکیل میدادند. برنامهی تمرینی برای گروههای سالم شامل پدال زدن روی چرخ کارسنج و بدون بار کاری به مدت دو دقیقه و سپس هر سه دقیقه یک بار، افزایش بار کاری فزایندهی مداوم ۲۰ تا ۴۰ وات تا حد واماندگی بود. برنامهی تمرینی برای بیماران نیز شبیه برنامهی فوق و با این تفاوت که بار کاری در هر سه دقیقه یک بار، به میزان ۱۰ تا ۲۰ وات افزایش مییافت، بود. قبل و بلافاصله پس از اتمام فعالیت ورزشی خونگیری انجام شد. نتایج، بیانگر افزایش معنیدار در مقادیر Plt در تمام افراد بود (۹۲).
فاتوروسی و همکارانش[۴۶] (۲۰۰۷)، تحقیقی را بر روی ۲۶ بیمار شریان کرونری پایدار (شش زن و۲۰ مرد با میانگین سنی ۹±۶۵ سال) و ۱۰ فرد سالم (چهار مرد و شش زن با میانگین سنی ۳±۶۰ سال) انجام دادند. آزمودنیها پروتکل استاندارد بروس را تا حد واماندگی اجرا کردند. قبل و ۵ دقیقه بعد از فعالیت از آزمودنیها نمونهی خونی گرفته شد. در هر دو گروه، مقادیر Plt و Fibافزایش یافت اما معنیدار نبود (۲۱).
لکاکیس و همکارانش[۴۷] (۲۰۰۷)، تحقیقی در مورد اثرات یک جلسه تمرین هوازی بر پارامترهای هموستاتیک در بیماران مبتلا به پرفشار خونی ملایم تا متوسط انجام دادند. ۲۰ بیمار غیر دیابتی مبتلا به پرفشار خونی، ۴۵ دقیقه در تست فعالیت هوازی زیربیشینه بر روی چرخ کارسنج شرکت کردند. نمونههای خونی قبل و بعد از فعالیت در مورد پارامترهای مشخصی از فعالیت انعقادی (PT، aPTT، Fib) و فعالیت پلاکت (تعداد پلاکت) گرفته شد. نتایج نشان داد که aPTT به طور معنیداری پس از فعالیت کاهش یافت اما PT، Fib و تعداد پلاکت به طور معنیداری پس از فعالیت افزایش یافت (۶۴).
احمدیزاد و همکارانش (۲۰۰۵)، در تحقیق خود از ۲۱ مرد سالم غیرسیگاری با میانگین سنی ۸/۴±۹/۲۷ سال استفاده نمودند. آزمودنیها در دو گروه ۱- آماده (۱۰ نفر، حداقل ۲ بار تمرین بدنسازی در هفته) و ۲- ناآماده و بدون تمرین (۱۱ نفر، بدون تجربه در ورزش بدنسازی) قرار گرفتند. تمرینات قدرتی به عنوان پروتکل نمرین، در ساعات ۹ تا ۱۱ صبح انجام شد. قبل، بلافاصله و ۳۰ دقیقه بعد از اتمام فعالیت ورزشی، نمونهی خونی گرفته شد. مقادیر Fib بلافاصله پس از فعالیت ورزش افزایش معنیدار داشت (۰۰۱/۰P<) و ۳۰ دقیقه پس از اتمام فعالیت به سطوح پایه بازگشت (۲۱).
احمدیزاد و همکارانش[۴۸] (۲۰۰۶)، در تحقیقی مشابه تحقیق قبل، تأثیر تمرینات قدرتی را بر شاخصهای Plt، MPV و PDW ارزیابی کردند. نتایج نشانگر این بود که بلافاصله بعد از اتمام فعالیت، مقادیر Plt افزایش معنیدار (۳/۱۸%) داشت (۰۰۱/۰ P<) و پس از ۳۰ دقیقه به مقادیر اولیه بازگشت، اما اختلاف این دو به لحاظ آماری معنیدار بود (۰۵/۰ P<). میزان MPV افزایش ملایم اما غیرمعنیدار داشت. شاخص PDW در طی فعالیت ورزشی قدرتی و دورهی بازگشت به حال اولیه، تغییر معنیداری نداشت (۲۰).
احمدی زاد و همکارانش (۲۰۰۳)، تأثیر فعالیت مقاومتی فزاینده را روی عملکرد پلاکتها مورد بررسی قرار دادند. آن ها از ۱۳ مرد سالم (۷±۴/۲۶ سال) بدون تمرین و بدون تجربه در انجام تمرینات قدرتی بهره بردند. آزمودنیها قرارداد تمرینی قدرتی را در سه روز مختلف (روز اول: سه دوره با ۱۰ تکرار در هر دوره و شدت ۴۰% یک تکرار بیشینه ، روز دوم: سه دوره با هفت تکرار در هر دوره و شدت ۶۰% و روز سوم: سه دوره با پنج تکرار در هر دوره و شدت ۸۰%) و با فاصلهی یک هفته انجام دادند. ساعات انجام تمرین ۹ تا ۱۱ صبح بود. قبل و بلافاصله بعد از اتمام قرارداد تمرینی، خونگیری بهعمل آمد. نتایج حاکی از افزایش معنیدار در مقادیر Plt و MPV پس از فعالیت مقاومتی بود که با کاهش شدت فعالیت، افزایش Plt معنیدارتر بود. هیچ کدام از فعالیتهای مقاوتی بر روی PDW تأثیری نداشتند (۲۲).
ییلماز و همکارانش[۴۹] (۲۰۰۴)، جهت بررسی تأثیر تمرین بر روی MPV، از ۹۸ بیمار استفاده کردند. بیماران شامل ۶۳ مرد با بیماری شریان کرونری معنیدار (۱/۴±۴/۵۲ سال) به عنوان گروه بیمار و ۳۵ مرد با بیماری شریان کرونری غیرمعنیدار به عنوان گروه کنترل (۳/۴±۶/۵۲ سال) بودند. آزمودنیها قرارداد اصلاح شدهی بروس را انجام دادند. ۶ ساعت قبل و ۳۰ دقیقه پس از انجام آزمون ورزشی، نمونهی خونی گرفته شد. مقادیر MPV پایه در هر دو گروه تقریباً یکسان بود. نتایج حاکی از افزایش معنیدار MPV در گروه بیمار و افزایش غیرمعنیدار MPV در در گروه کنترل بود (۹۵).
کردی و همکارانش[۵۰] (۱۳۸۸)، تحقیقی در مورد تأثیر ۱۲ هفته تمرین مقاومتی برسطوح استراحتی و پاسخ متغیرهای همورئولوژیکی وانعقادی خون به یک جلسه فعالیت مقاومتی در مردان انجام دادند. برای این منظور ۲۰ نفر به طور تصادفی به دو گروه ۱۰ نفره تمرین و کنترل تقسیم شدند آزمودنیهای هردو گروه تمرین و کنترل به طور ناشتا، هشت حرکت سه ستی را با ۱۰ تکرار و با شدت ۶۰% یک تکرار بیشینه و یک دقیقه استراحت بین هر ست اجرا نمودند. نمونههای خونی، قبل از تمرین و در انتهای هفتههای چهارم، هشتم و دوازدهم جمع آوری شدند. نتایج نشان دادند که Fib در پایان هفته چهارم و هشتم کاهش معنیداری داشتند. از طرفی دیگر سطوح استراحتی PT و PTT تغییر معنیداری را در طول ۱۲ هفته نشان ندادند. در پاسخ به یک جلسه فعالیت افزایش معنیداری در Fib و PTTدیده شد (۱۳).
۲-۴-۳. تحقیقات مربوط به تغییرات ریتمیک در طول شبانهروز تمام متغیرها
کیمورا و همکارانش[۵۱] (۲۰۰۹)، تحقیقی در مورد تعیین ریتم شبانهروزی سیالیت خون با نه آزمودنی مرد انجام دادند. اندازهگیری متغیرها در شش زمان در طول روز، ۷:۳۰ (بعد از بیدار شدن از خواب و قبل از صبحانه)، ۱۰:۰۰، ۱۳:۳۰ (بعد از ناهار)،۱۶:۳۰، ۱۹:۳۰ (بعد از شام) و ۲۱:۳۰ صورت گرفت. آزمودنیها در تمام روز بیتحرک و بدون فعالیت بوده؛ محتوی و زمان وعدههای غذایی برای همه آزمودنیها یکسان بود. نتایج بیانگر آن بود که پلاکت و فیبرینوژن تغییرات معنیداری در طول روز نداشتند ولی فشار خون سیستولی و دیاستولی و دمای بدن تغییرات معنیداری نشان دادند (۶۰).
هاووس و همکارانش[۵۲] (۱۹۹۰)، تحقیقی در مورد تغییرات شبانهروزی پارامترهای انعقاد خون، آنتیژن آلفا-آنتیتریپسین، تجمع و بازسازی پلاکتی انجام دادند. آزمودنیهای سالم (۵ مرد و ۵ زن) با ۱۱/۳۱ سال سن، در ۶ زمان در طول شبانهروز (۰۸:۰۰، ۱۲:۰۰، ۱۶:۰۰، ۲۰:۰۰، ۰۰:۰۰ و ۰۴:۰۰) و با فاصله یک هفته مورد آزمون قرار گرفتند. نتایج نشان داد که PT ، aPTT و فیبرینوژن دارای ریتم شبانهروزی میباشند (۵۲).
رهنما و همکارانش (۲۰۰۹)، تحقیقی در مورد تغییرات شبانهروزی در عملکرد مهارتهای ویژه فوتبال انجام دادند. ۲۰ مرد فوتبالیست با میانگین سنی ۶/۲۲ سال، در هنگام صبح بین ساعات ۷ تا ۹ و در هنگام عصر بین ساعات ۱۹ تا ۲۱ تست شدند. نتایج نشان داد که اثرات معنیدار زمان روز بر فشار خون سیستولیک و دیاستولیک مشاهده نشد (۷۹).
کانا بروکی و همکارانش[۵۳] (۱۹۹۶)، تحقیقی در مورد روابط متقابل تغییرات شبانهروزی، بین سطوح فیبرینوژن پلاسما، پلاکتهای خون و اینترلوکین ۶ سرم انجام دادند. ریتمهای شبانهروزی در ۱۱ مرد با دامنه سنی ۴۶ تا ۷۲ سال مطالعه شد. نتایج نشان داد که مرحله اوج برای IL6 در ساعت ۰۲:۰۳ و برای Fib در ساعت ۰۹:۱۶ رخ می دهد و میزان پلاکتها در ساعت ۱۶:۵۶ به اوج خود میرسند. بنابراین بین مرحله اوج IL6 و Fib همبستگی مثبت وجود دارد اما بین هر کدام از این فاکتورها با مرحله اوج پلاکت همبستگی منفی وجود دارد (۵۹).
جدول ۲-۲. خلاصهی تحقیقات انجام شده در ارتباط با تقابل زمان روز و فعالیت ورزشی و شاخصهای تحقیق
ارتباط تنگاتنگ بین روستا و فعالیت کشاورزی و به عبارتی نقش نواحی روستایی در تولید محصولات کشاورزی از دیگر ضرورتهای برنامه ریزی توسعه روستایی در کشور محسوب می شود. متاسفانه علی رغم پیوستگی بسیار زیاد بین جامعه روستایی و فعالیت کشاورزی در برنامه های توعه کشور به این پیوستگی توجه چندانی نشده است. و به ویژه تحت تاثیر نظام برنامه ریزی و مدیریت بخشی برنامه های توسعه روستایی و توسعه کشاورزی جدا از یکدیگر تدوین و اجرا شده است. بنابراین حتی اگر صرفا از منظر کشاورزی به نواحی روستایی بپردازیم توسعه این نواحی برای پایداری تولید و تامین نیازهای غذایی و صنعتی کشور در راستای دستیابی به امنیت غذایی پایدار اهمیت بسیاری دارد (رضوانی، ۱۳۸۳، صص۲-۴).
۳) توسعه روستایی و حفظ محیط زست
لزوم حفظ محیط زیست و بهره برداری بهینه از منابع طبیعی از دیگر ضرورتهای برنامه ریزی توسعه روستایی است. روستاییان به دلیل شیوه زندگی و نوع معیشت خود بهره برداران اصلی و مستقیم منابع طبیعی (مانند اراضی، آب، خاک، جنگل و مرتع )هستند. به هر حال هر گونه اقدام برای حفظ محیط زیست و منابع طبیعی از طریق بیابان زدایی، کنترل فرسایش خاک، جلوگیری از تخریب مراتع و حتی جنگلها عمدتا از طریق توجه به روستاها و در چهارچوب برنامه های توسعه روستایی موفقیت آمیز خواهد بود (مومنی، ۱۳۸، ص۲۵۵).
۴) توسعه روستایی و اقتصاد ملی
نواحی روستایی به ویژه از طریق تولیدات کشاورزی و صنایع دستی نقش مهمی در اقتصاد ملی دارند. در واقع بخش کشاورزی با حداقل سرمایه گذاری ریالی و ارزی بالاترین نقش را در اقتصاد ملی داشته است. بنابراین نقش مهم نواحی روستایی در اقتصاد ملی به ویژه از طریق تولیدات کشاورزی ایجاب می نماید که برای تداوم و افزایش این نقش مخصوصا در زمینه امنیت غذایی پایدار نواحی روستایی به عنوان عرصه مهم این فعالیت مورد توجه بیشتر قرار گیرد.
۵) توسعه روستایی و حفظ میراث فرهنگی
بسیاری از آثار و بناهای باستانی و تاریخی کشور در نواحی روستایی قرار دارند علاوه بر این روستاییان مهمترین حافظان آداب و سنن فرهنگ بومی کشورند در این فرهنگ دانش بومی نیز نهفته است که با بهره گیری مناسب از آن و همچنین تلفیق بهینه آن با دانش جدید می توان زمینه بهره برداری معقول و منطقی از منابع را فراهم آورد. روستاها به دلیل آنکه از نقاط شهری به طور نسبی دور بوده اند میراث فرهنگی را بهتر حفظ کرده اند و به همین دلیل از ذخایر فرهنگی کشور ما محسوب می شوند. بنابراین از طریق توسعه روستایی و حفظ روستاها نه تنها امکان حفظ ذخایر فرهنگی وجود دارد بلکه امکان تعالی آن نیز وجود داشته و می تواند بر طرف کننده نقایص هویت فرهنگی شهر باشد.
۶) پیوستگی توسعه شهری و توسعه روستایی
با توجه به اصل مکمل بودن فضاها و مکانها توسعه ملی و توسعه شهری بدون توسعه روستایی معنی و مفهوم نخواهد داشت. سکونتگاه ها امروزه به صورت نظامهای باز عمل می کنند. به ویژه سکونتگاه های شهری و روستایی به دلیل روابط متنوع و گسترده ای که با یکدیگر دارند، به شدت تحت تاثیر یکدیگرند و به یکدیگر وابستگی و نیاز دارند. در نتیجه برنامه ریزی توسعه روستایی در فرایند توسعه ملی و شهری ضروری و اجتناب ناپذیر است (رضوانی، ۱۳۸۳، صص۶-۸).
۷) توسعه روستایی و ملاحظات سیاسی و امنیتی
از لحاظ سیاسی روستاها در حفظ و تغییر حکومتها نقش مهمی دارند و همچنین بهبود وضع زندگی روستاییان و نیز تثبیت جمعیت فضاها و نقاط روستایی به ویژه د رفضاهای خاص مانند سرحدات مرزی، حواشی دشت کویر، دشت لوت و مناطق شرقی و جنوبشرقی کشور نقش موثری د رحفظ امنیت کشور خواهند داشت (مومنی، ۱۳۸۲، ص۲۵۴).
توسعه نیافتگی د ر مناطق مرزی کشور امنیت این مناطق را تهدید می کند و ناامنی مناطق مرزی ناامنی را به داخل کشور منتقل می سازد. در تامین امنیت پایدار کشور به ویژه در فضاهای مسئله دار، راهبرد ساماندهی و توسعه نواحی روستایی جایگاه ویژه ی دارد (رضوانی، ۱۳۸۳، ص۸).
۸) تنوع نواحی روستایی
تنوع ویژگیهای طبیعی، اجتماعی و اقتصادی و فضایی – کالبدی کشور باعث شده که هر یک از نواحی روستایی ویژگیها و امکانات و استعدادها و نیز تنگناها و محدودیتهای معینی داشته و به همین ترتیب هر یک با قرار داشتن در سطح معینی از توسعه و سازمان یافتگی، اولویتها و نیازهای خاصی داشته باشند. این وضعیت به طور کلی لزوم برنامه ریزی روستایی به ویژه در سطح محلی را ایجاب می کند (نوری، ۱۳۷۷، صص۱۰۱-۱۰۲).
۹) برنامه ریزی روستایی و ساماندهی جمعیت
لزوم ساماندهی و توزیع بهینه جمعیت در سطح کشور در راستای بهره برداری مناسب از منابع و امکانات کشور و به عبارتی آمایش سرزمین از دیگر نکاتی است که اهمیت برنامه ریزی توسعه روستایی را روشن می سازد. در وضع موجود استقرار جمعیت درکشور به شکل موزونی نیست این موضوع در مناطق روستایی و در نقاط شهری مصداق دارد. د رهمین زمینه جابه جایی جمعیت نیز د رمحیط روستایی باید نظم یابد و حفظ جمعیت نیز باید طبق قاعده باشد. نگه داشتن جمعیت د رفضاهای روستایی تجهیز نشده به ویژه آبادیهای کوچک و پراکنده دشوار و در برخی از مناطق حتی غیر ممکن است (یدقار، ۱۳۷۸، ص۸).
۱۰) مسایل و مشکلات روستاها و نواحی روستایی
مشکلات و مسایل نواحی روستایی کشور بسیار است و هر ناحیه روستایی مشکلات خاص خود را دارد. با وجود این نواحی روستایی کشور در مجموع با مسایل و مشکلاتی مواجه اند که توجه به آنها علاوه بر اینکه ضرورت برنامه ریزی توسعه روستایی را ایجاب می نماید، اولویتهای موجود در این مسیر را منعکس میسازد و می تواند در اتخاذ راهبرد مناسب برای توسعه روستایی مفید باشد از جمله مهمترین این مسایل عبارتند از: فقر در نواحی روستایی، نابرابری در درون جامعه روستایی، مهاجرتهای روستایی، تخلیه روستاها، آسیب پذیری محیطی روستاها، بیکاری و مسئله اشتغال در نواحی روستایی، محرومیت در نواحی روستایی و نابسامانی نظام استقرار در روستاها (رضوانی، ۱۳۸۳، صص۲۵-۱۲).
کشورهای جهان با توجه به جنبه های اقتصادی و فرهنگی خاص جامعه خود اهداف ویژه ای را برای برنامه ریزیهای توسعه ای انتخاب می نمایند. لذا مسیر حرکت و اهداف توسعه روستایی نیز در هر یک از کشورها شکلی خاص به خود میگیرد. توسعه ای که در مناطق روستایی به دنبال آن هستیم باید دارای خصوصیات زیر باشد:
- توسعه باید تغییری در جهت بهبود شرایط برای اکثریت مردم باشد.
- مردمی که از توسعه سود میبرند باید بیش از مردمی باشند که از آن متضرر میشوند.
- توسعه باید با نیازهای مردم هماهنگی داشته باشد.
- توسعه باید باعث تشویق خوداتکایی گردد.
- توسعه باید بهبود طولانی و مستمر را به ارمغان آورد.
- توسعه نباید باعث تخریب محیط زیست طبیعی گردد.
با توجه به وضعیت کشورهای در حال توسعه، ویژگیهای مشترک و معینی مشاهده میگردد که بر اساس آنها میتوان سه هدف اساسی را برای توسعه روستایی به شرح زیر تدوین کرد:
- ایجاد منابعی برای معیشت اقتصادی د رمناطق روستایی از طریق فراهم آوردن امکانات جدید اشتغال توسط بهره برداری بهینه از منایع محلی و توزیع مساوی درآمدهای حاصله از تلاشهای انجام شده در مسیر توسعه.
- به وجود آمدن یک نظام کارآمد برای ارائه خدمات اقتصادی و اجتماعی و رفاهی.
- جلوگیری از مهاجرت به شهرها که الگوی سنتی خویشاوندی موجود در جامعه و اساس زندگی اجتماعی محلی را در معرض نابودی قرار میدهد. این گرایش خطرناک تنها د رصورتی می تواند قابل برگشت باشد که امکانات اشتغال به اندازه ای پرجاذبه و متعدد گردند که پاسخگوی جمعیت رو به افزایش روستایی باشد.
بنابراین د رتعیین اهداف مربوط به توسعه روستایی باید به اهداف کلی سرزمین توجه داشت زیرا اگر در تعیین اهداف به برنامه های توسعه ای د رسطح ملی توجه نگردد رسیدن به اهداف توسعه روستایی عملی نخواهد بود. حرکت برنامه ریزان روستایی و انجام امور مربوط به توسعه روستایی باید در جهت اهداف توسعه ملی شکل گیرد. ایجاد فرصت زندگی بهتر برای جامعه روستایی یکی از مهمترین اهداف توسعه روستایی است. تامین نیازهای اولیه زیستی (غذا، مسکن، آموزش و بهداشت) مقدمات برنامه ریزیهای مربوط به توسعه روستایی و ایجاد اعتماد به نفس و خود اتکایی جامعه از طریق فراهم کردن امکانات اولیه و انجام برنامه های مرحله ای، اهداف اصلی برنامه های مربوط به توسعه روستایی است. بنابراین هدف توسعه روستایی قبل از هر چیز، ارتقای پایگاه اجتماعی فرد است. موفقیت توسعه روستایی بوسیله دو معیار قابل ارزیابی است. تامین نیازهای اساسی فرد بر اساس تعریف سازمان ملل متحد و تضمین ارزشهای اجتماعی وی از طریق ایجاد شرایط که او را به زندگی آبرومندانه در کنار همنوعان خود قادر سازد (مطیعی لنگرودی، ۱۳۸۲، صص۸۸-۷۷).
فرانسه: در فرانسه در قانون مدنی ۱۸۰۴ و قانون موسوم به قانون ناپلئون(مدون به سال۱۸۰۶) مالکیت کاملاً محترم شمرده شدع و محدوده های آن تعریف دقیق گردیده است تاحدی که صدماده در قانون مدنی ۱۸۰۴ به اراضی روستایی اختصاص یافته است. با وجود این به هنگام تعارض مالکیت فردی با منافع ملی، به سود منافع ملی، با قانون حل تعارض به سود مصالح عمومی، مسئله مالکیت کاملاً حل می گردد. البته در قانون مدنی ۱۸۰۴ که هنوز هم بسیاری از موارد آن به قوت خود باقی است. زمینهای روستایی با تکیه بر خندقها، حصارها و همجواریها دارای تعریف مشخص هستند و در نتیجه ثبت هر قطعه زمین کاملاً مقدور می باشد کما اینکه در عملیات ثبت زمین به شیوه مدرن با کمترین مشکلی به صورت کاداستر بیشتر زمینهای فرانسه ثبت سند شده است. به گونه ای که هنگام برنامه ریزی بافت با ارزش مرکز شهر استفاده شد. (آنسل، م، بخش چهارم).
در کشور فرانسه، کشور مادر کاداستر، هنوز درباره یکپارچه سازی کاداستر و ثبت زمین اقدامی به عمل نیامده است. به این دلیل که کاداستر فرانسه نه فقط جامعیت کاداسترهای کشورهایی مانند آلمان، سوئد و. . . را ندارد، بلکه همانند این کشورها نیز حفظ و نگهداری نشده است. افزون بر این کاداستر فرانسه با مسائل قانونی و حقوقی ارتباط اندکی دارد و بیشتر یک کاداستر مالیاتی است که فاقد ارتباط نزدیک با ثبت قانونی زمین است. در واقع ثبت زمین در فرانسه در آغاز برای اخذ مالیات بود و در شهرداریها انجام می شد. لذا دفتر اسناد رسمی تنها به مسئله حل اخذ مالیات توجه می کرد و به تعیین دقیق محدوده ها نمی پرداخت.
وظایف وعملکرد هر یک از بخشهای این مکانیزم به شرح زیر است:
-در مقیاس کلان نقشه های جغرافیایی مرجع را تهیه و به روز می نماید؛
- نقشه های جغرافیایی را با بهترین کیفیت در اختیار کاربران قرار می دهد؛
-با توجه به داده های جغرافیایی در توسعه شهری مشارکت می نماید.
سوئد:« تمام کشور سوئد به واحد های ملکی تقسیم شده[تا آنجا] که این کشور جمعاً از ۴ میلیون واحد تشکیل شده است. این واحدها در کاداستر شناسایی و تعریف شده اند. ثبت مالکیت حقیقی همراه با نقشههای آنها و مدارک دیگر است. در مناطق روستایی، اغلب با ترکیب نقشه های موجود، تفسیر عکسهای هوایی و کنترل زمینی، نقشه های جامعی تهیه شده است. ثبت مالکیت در سطح استان ها یا شهرها انجام گرفته، لیکن سازمان ملی نقشه برداری زمین، مسئولیت نظارت را برعهده دارد.
حقوق قانونی مربوط به واحدهای زمین در ادارات ثبت به ثبت می رسد. این ادارات تابع قوه قضاییه هستند و از سوی شورای عالی قضایی، نظارت می شوند. نوع ثبت مالکیت با نام است. حدود بیست سال است که املاک غیر منقول و ثبت زمین، در مسیر خودکاری قرار گرفته اند. یک سیستم پردازش اطلاعات با رایانه EDP-(Electronic Data processing) جایگزین دفاتر املاک شده است. این سیستم در سوئد فعال است و در سال ۱۹۹۵ پایان یافته و تحولات جدید نیز آغاز شده است. یک سازمان دولتی، هیئت مرکزی اطلاعات املاک (C. F. D)، مسئولیت اصلی توسعه، تکامل و پردازش را در کل سیستم بر عهده دارد.
تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان
راهکارهای اجرایی حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان، با توجه به اصول مقرر در حقوق بین المللی؛ مانند اصل تعیین سرنوشت و سرزمینی بودن حاکمیت ها،دارای ابهام است. تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان در اصل ۱۵۲ قانون اساسی نیز مورد توجه قرار گرفته است و محدودیت های مندرج در اصول ۸۱ و ۱۴۵ هیچ خدشه ای به این اصل وارد نمی کند.در بند ۱۶ اصل ۳؛ بر حمایت بی دریغ از مستضعفان تاکید شده است. به نظر می رسد این حمایت بی شائبه در مواردی ممکن است با برخی دیگر از اصول قانون اساسی ، مانند اصل ۱۴۶، در تعارض قرار گیرد.توضیح اینکه ممکن است موردی پیش آید که جمهوری اسلامی برای حمایت از یکی از ملل مستضعف و یا مسلمان ،بخواهد پایگاهی برای مقاصد نظامی ،در اختیار آنها قرار دهد.[۱۱۵]
کلیات اصل سوم
مفهوم دولت در صدر این اصل ،نمی تواند در بر گیرنده مفهوم ملت نیز باشد. چرا که اولا؛ برداشت خلاف ظاهر لفظ نیاز به وجود قرینه دارد که چنین قرینه ای در متن اصل ،موجود نیست. ثانیا واگذاری مسئولیت اجرای برخی از بندهای این اصل به ملت، مانند بندهای ۳ و ۱۲ و ۱۶، به وضوح خلاف واقع و غیر معقول می نماید. ثالثا وجه ممیزی مبنی بر تفکیک بندهای اصل ۳ از یکدیگر وجود ندارد تا از این طریق بتوان تکلیف اجرای برخی از بندها را بر عهده ملت نهاد و تکلیف اجرای برخی دیگر از بندها را بر عهده دولت (در مفهوم اعم خود) دانست. افزون بر این نه در قانون اساسی و نه تا حدودی در قوانین عادی هیچ ساز و کار اجرایی برای ایفای تعهدات مندرج در بندهای شانزده گانه اصل سوم توسط مردم ،در نظر گرفته نشده است. لذا با قبول وجود مسئولیت ملت برای تحقق تمام این بندها ،تکلیف مالایطاق صورت می گیرد و دیگر آنکه اصرار بر قبول تعهد اجرا و استیفای بندهای مذکور در اصل سوم توسط مردم، مفسده نیز خواهد داشت. به عنوان نمونه نمی توان قبول کرد که مردم مسئول و طبق تصریح صدر اصل موظف به تنظیم سیاست خارجی کشور طبق آنجه که در بند ۱۶ آمده است ، هستند.
به نظر می رسد بندهای مطرح شده دراصل سوم قانون اساسی ،به صورت انحصاری در اختیار دولت نباشد؛ زیرا تحقق بسیاری از بندها مساعدت و همکاری مردم را در راستای دستیابی به آن اهداف می طلبند.
«تعهد مثبت و منفی دولت(و یا تعهد ایجابی و سلبی دولت)، طبق آنچه که در مباحث حقوق بشری مطرح است، راجع به بندهای اصل سوم، موضوعیت پیدا نمی کند. به عبارت دیگر، نمی توان به عنوان نمونه قائل به تعهد ایجاد محیط مناسب توسط دولت برای رشد فضایل اخلاقی شد و همزمان تعهد سلبی دولت (به معنای مانع نشدن برای رشد فضایل اخلاقی و با ایجاد نکردن محیط های نا مساعد که مانع رشد فضایل اخلاقی باشند) ،را هم در اینجا متصور شد؛ چرا که تقریبا در ابتدای هریک از بندهای شانزده گانه، تکلیف ایجابی و یا سلبی بودن تعهد دولت با به کار بردن الفاظی چون ایجاد، طرح، محو، رفع، تامین و توسعه مشخص گردیده است و نمی توان تعهدات سلبی را دارای تعهد ضمنی ایجابی و یا بالعکس تعهدات سلبی را حاوی تکالیف ضمنی ایجابی برشمرد چرا که این امر در واقع مستلزم اجتهاد بدون دلیل مستند در مقابل نص خواهد بود.[۱۱۶]»
«یکی از نمایندگان پیرامون مبنا و جایگاه اصل سوم می گوید:درج این اصل در اینجا بدین منظور است که، یکی به صورت فشرده ،وظیفه قانونگذاری و اجرای قانون را در آینده مشخص کند و جهت کلی قانون اساسی ما را در شاخه های مختلف نشان بدهد و هم برای خود ملت ما که امروز در انتظار آن هستند که قانون اساسی می خواهد چه مسائلی از مسائل آنان را اولویت بدهد و هم برای سایر مردم ،روشنگر کلی راه باشد.[۱۱۷]»
«تقسیم بندی یکی از نمایندگان پیرامون اصل اول و دوم و سوم،بسیار دقیق است. بنا بر این تقسیم بندی،اصل اول بیانگر نوع حکومت،اصل دوم پایه های حکومت و اصل سوم،اهداف و وظایف جمهوری اسلامی است.[۱۱۸]»
اصل ۳ را می توان به تعبیری برنامه هایی برای نیل به اهداف مذکور در اصل ۲ دانست. به تعبیری دیگر، این موارد شانزده گانه را می توان وظایف دولت اسلامی در پرتو اهداف آن به شمار آورد. البته اهداف نهایی در اصل دو گفته شده است واهداف میانی دراصل سه و یا به عبارت دیگراهداف به صورت اجمالی در اصل ۲ آمده است و به صورت تفصیلی در اصل ۳ شرح داده شده است. همچنین میتوان بندهای این اصل را، راه ها و شیوه هایی برای نیل به اهداف اصل ۲ دانست.دراین صورت ممکن است این سوال پیش بیاید که این راه ها و وسائل چه نسبتی با راه های سه گانه مذکور در بند الف و ب و ج اصل ۲ دارند؟ پاسخ این است که اگرچه آنها نیز راه ها و وسائل نیل به اهداف ذیل اصل ۲ هستند؛ ولی نسبت به این راه ها تقدم رتبی دارند. یعنی اجتهاد و استفاده از علوم و فنون می توانند ابزار باشند و بر راه های اصل ۳ تقدم رتبی دارند.
اصل ۳ و بندهای آن از حیث تعیین ایدئولوژی حاکم بر نظام سیاسی جمهوری اسلامی اهمیت بسیاری دارد . آنچه که به طور کلی و خارج از قانون اساسی دارای اهمیت است؛ آن است که ابتدا باید جایگاه این نظام در مقابله با نظام های دیگر به خصوص، در برابر طیف گسترده دولت ها از لیبرال گرفته تا توتالیتر و تمامیت خواه مشخص گردد. به این معنا که دولت اسلامی از حیث دخالت درامور مختلف چه شان و جایگاهی دارد؟بعد از آن است که می توان چنین اصولی را با دقت یشتری بررسی نموده و یا به تفسیر صحیح تری از اصل ۳ دست یافت.با دقت در اصل سوم قانون اساسی روشن می شود که اهداف نظام جمهوری اسلامی و وظایف دولت و مردم در چهار سطح حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دسته بندی گردیده و لوازم آنها مانند آزادی سیاسی وحق تعیین سرنوشت توسط مردم و امنیت قضایی و… در بندهای شانزده گانه مورد تاکید قرار گرفته است.
در صورتی که عبارت دولت در اصل سوم قانون اساسی بیانگر مفهوم قوه مجریه باشد لازم است که اولا؛ دولت های منتخب بعد از اتمام دوره چهارساله ، از این ابعاد مورد رصد و مطالبه قرار گیرند. ثانیا؛ رئیس جمهور در طول دوران ریاست جمهوری به دنبال تحقق این اهداف باشد و همچنین در ارائه برنامه خود به مجلس شورای اسلامی جهت دریافت رای اعتماد، به تمام این اهداف ،توجه کافی و لازم را نموده باشد.
تقدم بندهای مربوط به افزایش آگاهی های عمومی بر آزادی در اصل ۳ ریشه در مباحث فلسفه حقوق دارد. بر این مبنا آگاهی مقدم بر آزادی است و می توان قبل از آگاه شدن و رشد فکری بخی از اقشار جامعه ،آنها را از داشتن برخی از آزادی ها، موقتا محروم نمود .
بندهای شانزده گانه اصل سوم از چند جهت قابل تقسیم بندی هستند: اولا؛ در جهت تقسیم بندی به اهداف عالی و اهداف میانی ، برخی از بندها تنها اهداف کلی و عالی نظام اسلامی محسوب می گردند و برخی بندها هم هدف نظام اسلامی است و هم وسیله تحقق اهداف.ثانیا؛ از جهت ذکر ساز و کارهای اجرایی برای بندهای شانزده گانه ،که این امر تنها برای برخی از بندها در سایر اصول مقرر گردیده است.اصل اول بیانگر نوع حکومت،اصل دوم پایه های حکومت و اصل سوم اهداف و وظایف حکومت جمهوری اسلامی ایران است.بیان اصل سوم قانون اساسی در متن به جای مقدمه از یک سو نشان دهنده اهمیت محتوای این اصل و از سوی دیگر بیانگر ذکر وظایف حکومت اسلامی در میان سایر اصول است ؛چرا که به این واسطه استناد به آن غیر قابل خدشه و بدون هرگونه شک و شبهه خواهد بود. [۱۱۹]
برای حفظ هر جامعه و در امان نگه داشتن آن از فساد و انحراف و سقوط در بعضی موارد، نظارت گروهی خاص لازم است تا بر آنچه بر جامعه می گذرد نظارت کنند و جامعه را از رفتن به سوی انحراف و فساد حفظ نمایند.این موضوع در اسلام به طور وسیع،حساب شده و منطقی ،تحت طرح وجوب دو وظیفه بسیار مهم امر به معروف و نهی از منکر عنوان شده است.این طرح و برنامه اگر درست پیاده شود اهرمی نیرومند برای ریشه کن کردن فساد و عاملی استوار برای سوق دادن فرد و جامعه به سوی تکامل همه جانبه معنوی و مادی خواهد شد.
گفتار دوم : امر به معروف و نهی از منکر(اصل ۸)
نظارت و مواظبت منطقی شهروندان جامعه بر یکدیگر، حقی است که از اتصال و پیوند ناگزیرفرد با جامعه وعدم امکان تفکیک و جدایی این دو از یکدیگر حاصل می گردد، چرا که کیفیت عملکردهای فردی بدون تردید در حرکت و سرنوشت جامعه نیز مؤثر است. کژرفتاریهای فردی همچون یک بیماری مسری علاوه برآنکه فرد را به ورطه خسران و زیان می افکند،جامعه را نیز زیانمند و متضرر می سازد و از اینرو مراقبت ومواظبت از یکدیگر حقی است که بر حکم عقل مبتنی است .
ارتباط متقابل رفتارهای فردی و جمعی با یکدیگر و اشتراک این دو در سرنوشت و چگونگی حیات خود، در نصوص روایی نیز مورد تصریح وتوجه جدی قرارگرفته است. در این دیدگاه فرد عنصری منفک و بریده از جامعه نبوده بلکه عضوی ازپیکره آن است و از این جهت، عدم توجه به اصلاح عضوی فاسد ( مجرم )، تسری فساد به دیگراعضاء را در پی داشته و مآلا در چگونگی سیر حیات اجتماعی نقش منفی برجای خواهدگذاشت. «بنابراین ضرورت مراقبت فرد نسبت به جامعه و جامعه نسبت به فرد و شهروندان نسبت به یکدیگر به منظور از میان برداشتن عوامل خسارت زا و زیانبار و نیز گسترش ارزش ها وتأمین بستر کمال وشکوفایی در جامعه، انکار ناپذیر است. از این رو چنانچه برخی از فقها نیز تصریح کرده اند ؛مشروعیت و وجوب امر به معروف و نهی از منکر از امور عقلی بوده و به حکم آن لازم است که عموم افراد با مراقبت از یکدیگر و در حد توان، جامعه را از آلوده شدن به فساد دور نگهدارند. شارع نیز همین حکم عقلی را مورد توجه قرار داده و آنرا از مهمترین واجبات به شمار آورده است. بطوری که بالاتر از جهاد و فراتر از همه اعمال نیک محسوب شده است.آیات قرآنی و نصوص روایی بسیاری که در این باره آمده است، بیانگر نقش حساس ومؤثری است که برای این فرضیه پیش بینی شده است.
از اینرو حقوقدانان و مؤلفین اسلامی،این دوفریضه را قطب اعظم در دین عنوان داده و آنرا از امور مهمی شمرده اند که همه پیامآوران الهی برای انجام آن و توصیه به دیگران در اقدام بدان برگزیده شده اند؛صاحب نظران اسلامی ضمن واجب شمردن تدابیر نظارتی و بازدارنده وتصریح براهمیت این تکلیف درعینی یا کفایی بودن وجوب آن، اختلاف کرده اند. گروهی وجوب آنرا بر همه افراد متعین دانسته اند .لکن اغلب عالمان اسلامی بر کفایی بودن وجوب امر به معروف و نهی ازمنکر نظر داده و برخی چنین استدلال کرده اند که منظور و مطلوب شارع این است که معروف وامور نیک انجام و زشتیها از بین برود. پس چنانچه با اقدامات برخی از مکلفین، مقصود حاصل گردد، وظیفه ای برای دیگران باقی نمی ماند اما اگر هیچکس اقدام بدان ننمود همه مردم مکلف بدان بوده وترک کنندگان، سزاوار تنبیه و کیفر خواهند شد.[۱۲۰]»
«سخن در رابطه با تعریف این دو واژه بسیار است اما به عبارت ساده کلمه معروف یعنی خوب و کلمه منکر یعنی بد. مهمترین دلیل بر اهمیت این دو وظیفه بزرگ آنکه، حفظ دین و جامعه با تمام ابعادش بستگی به آن دارد. به عبارت دیگر؛ انسانها در پرتو اجرای این دو وظیفه، از پرتگاه سقوط نجات یافته و به سوی روح تکامل انسانی ،پرمی گشایند.این دو وظیفه ضامن اجرای سایر وظایف فردی،اجتماعی ،فرهنگی،سیاسی و عبادی خواهد شد.[۱۲۱]»
«امر به معروف و نهی ازمنکر در حقیقت به منزله یک پوشش امن اجتماعی برای محافظت از جمعیت است. زیرا اگر مساله امر به معروف و نهی از منکر در میان نباشد ،عوامل مختلفی که دشمن بقای وحدت اجتماعی هستند، از درون ،ریشه های اجتماع را می خورند و آن را از هم متلاشی می سازند. بنابراین حفظ وحدت اجتماعی بدون نظارت عمومی ممکن نیست.نظارت همگانی واژه ای شرعی و قانونی است که در سالهای اخیر در فرهنگ سیاسی مردم ایران متداول شده است.این واژه بر این مفهوم استوار است که مردم صاحبان واقعی حکومتند و حق دارند بر نحوه کار حکومت نظارت داشته باشند و در آن مشارکت کنند. بنابراین با توجه به اهمیت امنیت اجتماعی در دین مبین اسلام، در نظام جمهوری اسلامی،امنیت مسلمین ارزش مضاعف دارد چرا که فراتر از حق شهروندی است و به رسالت شهروند در قبال خود ،جامعه و خداوند می انجامد. بر این اساس با پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس نظام سیاسی مبتنی بر اصول واهداف دین مبین اسلام، مردم و نقش نظارتی آنان در نظام سیاسی، مورد توجه قرار گرفت و در اصل ۸ قانون اساسی بر تحقق آن تاکید شده است.[۱۲۲]»
«با نگرش به گستردگی موضوع امر به معروف و نهی ازمنکر به ویژه درحکومت اسلامی که کارگزاران و مسئولان باید به وظایف خاص خود بپردازند و در هر وظیفه خاص با توجه به تخصصی بودن و یا سایر ملاحظات آن به ویژه ملاحظات امنیتی ، نظامی و سیاسی تکیه بر یک نظر کافی نمی باشد؛ بلکه الزامات حکومت اسلامی ایجاب میکند که در انجام این دو وظیفه، هم به عینی و هم کفایی بودن آن توجه شود. آنجایی که بحث نظارت همگانی بر اعمال یکدیگر و اعمال دولتیان وبرعکس می باشد، عینی بودن آن مطرح است. اما در جایی که این نظارت تخصصی میشود، مثلا در جایی که ارتباط به مسائل امنیتی و نظامی و مواردمشابه پیدا می کنند، نظارت کفایی کاربرد دارد. بدین معنی که باید در خصوص این قبیل معروف ها و منکرها ،افرادی متخصص نظارت نمایند که لازمه آن تاسیس سازمان های تخصصی است.
نظارت بیرونی بر قدرت سیاسی متکی بر این اصل است که حاکم جامعه خود را در برابر مردم مسئول و پاسخگو بداند. اگر حاکمی مردم را تنها موظف بداند و خود را فقط در برابر خداوند مسئول بداند و تنها خود را صاحب حق بپندارد،طبعا نظارت مردم را بر عملکرد خویش نخواهد پذیرفت. نظارت بیرونی تنها منحصر بر قدرت سیاسی نیست بلکه این نظارت از طریق مردم بر مردم، مردم بر دولت و دولت بر مردم می باشد که این موضوع در اصل ۸ قانون اساسی تصریح شده است.[۱۲۳] »
این اصل که در واقع همان امر به معروف و نهی از منکر می باشد ؛وظیفه ای همگانی در جهت رواج خوبی ها و جلوگیری از گسترش زشتی ها در جامعه اسلامی است. این وظیفه اختصاص به قشر خاصی نداشته و همگان برای سالم سازی جامعه مسئولیت دارند.برخی از قشرها مانند علمای امت که جایگاه خاص و از مصالح و مفاسد آگاهی بیشتری دارند،در این زمینه مسئولیت بیشتری دارند .یکی از اهرم های نظارت؛ تبیین همین وظیفه عمومی است. مردم همانطور که موظف به انجام خوبی ها و ترک بدی ها هستند، در رواج نیکی ها و محو بدی ها در جامعه نیز مسئولند و وظیفه دارند تا یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند. حاکمان نیز مشمول این وظیفه عمومی اند. جایگاه ایشان در جامعه موجب نمی شود که مردم عادی نتوانند به آنان امر و نهی کنند.
«آیا امر به معروف آزادی را سلب نمی کند؟ در پاسخ به این سوال باید گفت؛ با این که به طور مسلم زندگانی دسته جمعی برای افراد بشر فواید و برکات فراوانی دارد و حتی این نوع مزایا، انسان را وادار به زندگانی اجتماعی کرده است. ولی در مقابل آن ،محدودیت هایی نیز برای او به بار می آورد چون در برابر فواید بی شمار زندگی دسته جمعی ، ضرر این نوع محدودیت ها جزیی و ناچیز است . بنابراین؛ بشر از روز اول تن به زندگی اجتماعی داده و محدودیت ها را پذیرفته است و از آنجا که در زندگی اجتماعی سرنوشت افراد به هم مربوط است و به اصطلاح، افراد در سرنوشت یکدیگر اثر دارند،حق نظارت در اعمال دیگران ،حق طبیعی و خاصیت زندگی دسته جمعی است.[۱۲۴]»
چنانچه امر به معروف و نهی از منکر برابر اصول و روشی که در شرع مقدس تبیین و تشریح شده است ، انجام شود، نه تنها موجب هرج و مرج و سلب آزادی دیگران نخواهد شد بلکه آثاری از خود بر جای خواهد گذاشت که نتیجه آن آرامش و اطمینان جامعه است. زیرا اگر مردم دریابند که ناظرانی وجود دارند که بر امور نظارت کنند و مانع تخلف و گناه مردم شوند،مانع زورگویی و قلدری گردنکشان شوند و مانع همه قسم از این منکرها شوند، قطعا آرامش می یابند و آرامش مردم ،موجب پیشرفت می گردد.
«از عبارت امر به معروف و نهی از منکر چنین بر می آید که این دو، بر مبنای امر و نهی می باشند و گویای این نکته است که باید در پشت آن قدرت اجرایی وجود داشته باشد تا بتواند آن را به مرحله عمل برساند و با دعوت به خیر که امری عمومی است و همگان می توانند آن را انجام دهند، تفاوت دارد. واقعیت این است که امر به معروف و نهی از منکر باید اثرگذار باشد و برای اثر هم نیاز به مقدماتی است که آن مقدمات، قدرت می باشد. یا به عبارتی در امر به معروف و نهی از منکر یک اختیار وجود دارد که اگر امر به معروف اثرگذار نبود، از آن اختیار می توان مدد گرفت.»[۱۲۵]
«واقعیت این است که حداقل نود درصد این دو وظیفه، مسئولیتی دولتی است.اگر مقدمه تاثیر امر به معروف و نهی از منکر، تشکیل حکومت اسلامی باشد، حکومت اسلامی واجب می شود. بنابراین تهیه مقدمات اثرگذاری نیز از عهده تک تک مردم خارج است. تهیه مقدمات در واقع همان ایجاد اختیارات قانونی همراه با ابزار قانونی است که در صورتی که فرد از طریق زبانی نپذیرفت، باید از اهرم قانونی در جهت بازداشتن او استفاده شود. یا به عبارتی از اهرم الزام واجبار استفاده شود.[۱۲۶]»
با این توصیف می توان نظر استاد عمید زنجانی را که قائل است که نود درصد امر به معروف و نهی از منکر وظیفه دولت است به درستی پذیرفت. اما با پذیرفتن این موضوع کار پایان نمی یابد و مشکل اصلی همچنان باقی است که چه کسی مسئول امر به معروف ونهی از منکر در دولت است؟ اگر هدف از امر به معروف و نهی از منکر را جریان صحیح امور در جامعه بدانیم، پس اولین مسئول؛ سلسله مراتب سازمانی ادارات از پایین ترین رده تا بالاترین رده است که در یک وزارتخانه، وزیر مربوطه است. سلسله مراتب سازمانی به لحاظ اختیارات سازمانی هم قانونا الزام دارد و هم عرفا می تواند از اختیارات قانونی، در جهت سیر صحیح امور استفاده کند و از اهرمهای تشویق و تنبیه در اختیار خود، بدون محدودیت استفاده نماید.این همان دولتی بودن امر به معروف و نهی از منکر است. پس تا اینجا به درستی روشن شد که هدف از امر به معروف و نهی از منکر از طریق نهادهای مرتبط با امور عامه مردم و از طریق سلسله مراتب سازمانی در آن نهادها و یا نهادهای دیگر، قابل دست یابی است و یا به عبارتی این وظیفه به طور عام در هر سازمانی، از طریق همان سازمان و نهاد قابل تحقق است، بدون اینکه تاثیر سوء بر روند امور، در آن سازمان داشته باشد. روش دیگری که در اجرای امر به معروف و نهی از منکر می تواند مورد نظر باشد؛ تشکیل نهادی با این وظیفه است، یعنی نهاد امر به معروف و نهی از منکر ،حال با هر عنوان چه سازمان ، چه وزارتخانه و …. .
در حال حاضر ستادی با نام ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد که این ستاد باید دامنه فعالیت خود را با هدف آموزش در سطح جامعه، گسترش دهد و مردم و مسئولین را با مصداق های معروف و منکر آشنا نماید. بدیهی است که آشنا شدن مردم با این مصداق ها، قطعا در پیشرفت امر به معروف و نهی ازمنکر اثر مثبت خواهد داشت و این فریضه بزرگ الهی را در جامعه احیا خواهد کرد. البته تشکیل ستاد فوق، الزاما به معنای استخدام گروهی با این هدف نیست . بلکه این ستاد در واقع می بایست برنامه ریز و سیاست گذار باشد و در اجرای آموزش معروف و منکر، از سایر پتانسیل های موجود، مانند ائمه جمعه و جماعات ، واعظین، رسانه های همگانی و … استفاده کند.
در مجموع باید گفت که هدف از امر به معروف و نهی از منکر،اجرای صحیح امور جاری جامعه در ابعاد و قلمروهای مختلف خود است و لازم است درجهت اجرای صحیح آن امور، نظارت صورت پذیرد. نظارت به دو صورت همگانی و اختصاصی است.نظارت همگانی وظایف عامه مردم است که تقریبا ده درصد این فریضه را دربر می گیرد ولی نود درصد بقیه نظارت اختصاصی است که جزو وظایف دولت می باشد.دولت یا نهادهای دولتی متولی پیشبرد صحیح امور مردم می باشند. برخی نهادها مانند نهادهای انتظامی و قضایی و شهرداری ها و موارد مشابه مستقیما با امور مردم سروکار دارند و سایر نهادها به طور غیر مستقیم. به عبارتی برخی نهادها که مسئولیت امور نظم عمومی و جلوگیری از بی عدالتی ، قانون گریزی و زورگویی و … را بر عهده دارند، درواقع متولیان امر به معروف و نهی از منکر هستند و برای اجرای صحیح امور،نیاز به نظارت در درون خود نیز دارند که با توجه به آن، نظارت از مسیر صحیح خود منحرف نشده و به فساد کشیده نشوند.
در این نهادها یا کلا نهادهای دولتی ، نظارت داخلی از طریق سلسله مراتب نیز، دستگاههایی مانند بازرسی،حراست ویا موارد مشابه را در درون خود دارند که از طریق آنان اعمال نظارت می نمایند. بر این اساس ضرورت تشکیل نهادی که صرفا وظیفه امر به معروف و نهی از منکر راداشته باشد تشخیص داده نمی شود. از طرفی ممکن است ایجاد تشکیلاتی این چنین باعث دخالت بی مورد در امور و موجب کندی روند امور شود و مسئولین را در انجام وظایف بی اختیار نمایند.
ضرورت دارد که موضوع امر به معروف و نهی از منکر از طریق مدیران و مسئولان و مبادی ذی ربط در سازمان صورت پذیرفته و در واقع، دولت خود در تمام ابعادش مسئول اجرای آن باشد.به عبارت دیگر، بر اساس این استدلال می توان گفت که امر به معروف ونهی از منکر، جزو وظایف مدیران است و باید همیشه در جریان امور ساری و جاری باشد.مدیران موظفند با ایجاد ساز و کارهایی که بتواند هم آشکار و هم پنهان اعمال کارکنان را زیر نظر داشته باشد و بدون غرض گزارش نماید و مواردی از این قبیل، به انجام این فریضه اقدام نمایند.در بحث خارج از ادارات یا به طور کلی جامعه، این وظیفه باید به مسئولین انتظامی و سایر مبادی ذی ربط همچون بسیج واگذار شود و آن ارگانها به عنوان بازوان اجرایی اقدام نمایند. با این حال مسئولیت عمومی امر به معروف و نهی از منکر به عنوان نظارت همگانی و در حد تذکر و ارشاد مشفقانه، کماکان از طریق مردم عادی انجام خواهد شد. اما علی رغم عدم ضرورت تشکیل نهاد امر به معروف و نهی از منکر با توجه به اهمیت آموزش معروف ها و منکرها تشکیل ستادی با هدف آموزش ضروری می باشد.[۱۲۷]
گفتار سوم : تحکیم خانواده و حمایت از حقوق زن (اصل ۱۰ و ۲۱)
بند اول : خانواده در قانون اساسی
خانواده واحد اجتماعی است با ابعاد گوناگون زیستی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی و روانی، متشکل از افرادی که از طریق پیوند زناشویی، همخونی با یکدیگر به عنوان زن و شوهر، مادر و پدر و برادر و خواهر، در ارتباط متقابل اند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی می کنند.
نهاد خانواده یک ضرورت اجتماعی ، روانی، غریزی، تنظیمی، اقتصادی ، اخلاقی، عاطفی و تربیتی است که نقش موثری در رشد و تعالی و تکامل همه جانبه جامعه دارد و در صورت عدم توجه به آن و سقوط خانواده، جامعه نیز به فساد و هلاکت کشیده می شود. لذا توجه اسلام، به حفظ و تحکیم خانواده و ارزش و قدرت آن است و در قرآن کریم اشارات متعددی به آن شده است. از جمله می فرماید: برای شما از خود شما همسرانی آفرید تا به سوی آنان میل کنید و آرامش بگیرید و بین شما مودت و رحمت (خانوادگی) قرار داد و در همین نشانه هایی است برای مردمی که تفکر کنند.بسیاری از مکاتب اجتماعی نیز خانواده را مهم ترین رکن حیات اجتماعی و عامل اساسی مهمی برای رشد و شکوفایی جوامع یا سقوط آنها می شناسند. بنابراین هم ازنظر اسلام و هم از نظر سایر مکاتب اجتماعی، در میان همه نهادها و تاسیسات اجتماعی ، خانواده اهمیت و اعتبار بیشتری دارد و همگی بر اهمیت حیاتی و سرنوشت ساز آن تاکید دارند.
بنابراین؛ از آنجا که نظام جمهوری اسلامی ایران طبق اصل دوم قانون اساسی، نظامی است بر پایه حاکمیت خداوند و تسلیم در برابر او و وحی الهی و نقش بنیادین آن در بیان قوانین، خانواده به عنوان رکن اساسی حیات اجتماعی در کانون توجه آن قرار دارد و قانون اساسی که سند این نظام است نیز، اهتمام خاصی به امر خانواده ورزیده است. چنانکه در مقدمه آن،از خانواده به عنوان واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی یادشده است.[۱۲۸]
توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه ساز اصلی حرکت تکاملی و رشدیابنده انسان است، اصل اساسی بوده و فراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود، از وظایف حکومت اسلامی است.همین موضوع صریحا در اصل دهم قانون اساسی مورد تاکید قرار گرفته و ضمن اینکه خانواده را واحد بنیادین جامعه اسلامی معرفی کرده، دولت را نسبت به مقوله های زیر مکلف کرده است:آسان کردن تشکیل خانواده،پاسداری از قداست خانواده،تنظیم روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی[۱۲۹]
در ارتباط با مقوله نخست؛وظیفه دولت عبارت است از : وضع و تنظیم قوانین و مقررات و برنامه ریزی های لازم و تدارک امکانات و زمینه های مربوطه به منظور آسان ساختن فرایند تشکیل خانواده. در این خصوص تاکنون از سوی نهادها و ارگان های مختلف نظام جمهوری اسلامی نظیر مجلس شورای اسلامی ، برخی نهادهای انقلابی و اجرایی و موسسات ملی نظیر بانک ها، همچنین به وسیله ارگانها و نهادهای مردمی، مجموعه ای از تسهیلات مادی و معنوی در نظر گرفته شده است.
در مورد پاسداری از قداست خانواده باید گفت که یکی از اهداف مهم نظام و رهبری آن، احیای قداست و ارزش واحد بنیادین جامعه؛ یعنی خانواده بوده و هست. چنین هدف مهمی در حقیقت برگرفته از متن دین مبین اسلام است. زیرا اسلام همواره تحکیم بنیان خانواده و حفظ قداست آن را متذکر شده است.در زمینه تنظیم روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی، باید گفت از آنجا که هیچ جامعه ای چنانچه از خانواده هایی ناسالم برخوردار باشد، نمی تواند ادعای سلامت نماید ، قانون اساسی جمهوری اسلامی به منظورسالم سازی خانواده و حیات خانوادگی توجه دولت را به دو امر مهم جلب می کند: یکی تشکیل خانواده بر پایه حقوق اسلامی خانواده و دیگری رشد فضایل اخلاق اسلامی خانواده.
«منظور از حقوق خانواده ،مجموعه ای از مقررات و احکام و وظایف و مسئولیت هایی است که در شریعت اسلام برای بقا و دوام خانواده در نظر گرفته شده است. از آنجا که خانواده کانون اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی است، رشد فضایل اخلاقی و توسعه معنوی خانواده در کانون توجه نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبری آن قرار گرفته است.به ویژه اینکه، بر اساس بند اول اصل سوم قانون اساسی، یکی از وظایف نظام، ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد است. بنابراین یکی از عرصه های مهم برای رشد فضایل اخلاقی خانواده است. اهمیت این موضوع آنگاه مشخص می شود که ببینیم از منظر علمای علم اخلاق ، خود خانواده می تواند محفلی باشد برای اشاعه و گسترش فضایل اخلاقی و معنویت.
بدین ترتیب آنان برای خانواده برخی کارکردهای اخلاقی و معنوی را مطرح می کنند از جمله: ۱- محیط خانواده مکتب انسان سازی: اصولا اسلام محیط خانواده و کانون گرم خانواده را بهترین مکتب برای انسان سازی وکسب فضایل می داند. پس باید محیط خانواده محلی برای خروج و سلوک اهل خانه باشد و خانواده نقش موثری در فرایند خودسازی، دگرسازی و تهذیب نفس ایفا می کند.۲- محیط خانواده محل رحمت الهی: قرآن کریم خانه را محیطی معرفی می کند که سراسر رافت و مهربانی و رحمت است. پس خانواده باید پایگاه آرامش،زدودن رذایل و زایل شدن نگرانی ها و زمینه سازی برای نزول الطاف و رحمت خداوندی باشد.۳- خانواده محیط ایثار و فداکاری:خانواده باید محیط مناسبی را برای تولید عاطفه و تحکیم بنیان های عاطفی در میان اعضای خود ایجاد کند. بنابراین خانواده همچون کارگاهی است که در آن خلق های نیکو و خوبی های اصیل انسانی در محبت، ایثار، رافت،رعایت ،تعاون، تضامن، عفو و اغماض و دیگر صفات انسانی هم می روید،هم رشد و نمو می کند. این همه صفات که از نیازمندی های مبرم یک جامعه اصیل و مرفه انسانی است، در آنجا نضج می گیرد. در نتیجه ی رشد فضایل اخلاقی در خانواده،سلامت خانواده و در نهایت سلامت جامعه تضمین می شود. فرزندان در محیطی آکنده از محسنات اخلاقی تربیت می شوند. روابط خانوادگی در چارچوبی درست و انسانی شکل می گیرد و کانون خانواده سرشار از صفا و صمیمیت و صداقت می شود.[۱۳۰]»
بند دوم : زن در قانون اساسی
زنان به عنوان یکی از دو رکن اصلی حیات خانواده ، نیرویی غیر قابل انکار هستند که باید از نظر نظام مندی و برنامه ریزی، تمهیدات ضروری در مورد آنان در دستور کار دولتها قرار بگیرند. در نظام جمهوری اسلامی نیز زن، از جنبه های مختلف مورد توجه قرار گرفته است و هدف بازیابی مقام واقعی زن و هویت انسانی و کرامت واقعی آن است. با توجه به چنان هدف مقدسی قانون اساسی جمهوری اسلامی دیدگاهی ویژه و قرائتی منحصر به فرد از زن و مقام و منزلت او ارائه می دهد.در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیروی انسانی زن که در نظام طاغوتی در خدمت استثمار همه جانبه خارجی بود، هویت اصلی و حقوق انسانی خود را بازمی یابد و در این بازیابی طبیعی است که زنان به دلیل ستم بیشتری که از قبل متحمل شده اند ضرورت استیفای حقوق آنان بیشتر خواهد بود.
خانواده واحد بنیادین جامعه وکانون اصلی رشد و تعالی انسان است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه ساز حرکت تکاملی و رشدیابنده انسان است، اصل اساسی بوده وفراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود از وظایف حکومت اسلامی است. زن در چنین برداشتی از واحد خانواده از حالت شیء بودن و یا ابزار بودن در خدمت اشاعه مصرف زدگی و استثمار، خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پر ارج مادری و پرورش انسان های مکتبی پیش آهنگ و خود، هم رزم مردان در میدان های فعال حیات می باشد و در نتیجه پذیرای مسئولیتی خطیرتر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهدبود.قانون اساسی با آزاد ساختن زن از قید و بندهای منحط جاهلیت قرن بیستم و سوق دادن او به سوی ارزش های حقیقی، شخصیت واقعی بانوان را مطرح کرد.
الف: حقوق زن در قانون اساسی
در اصل نوزدهم مساله تساوی حقوق مردم ایران(اعم از زن و مرد) از هر قوم و قبیله مورد تاکید قرار گرفته است و در اصل بیستم آمده است که همه افراد اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی،سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی با موازین اسلامی برخوردارند[۱۳۱].بنابراین مشاهده می شود که قانون اساسی به اصل مساوات حقوق مرد و زن عنایت ویژه دارد.[۱۳۲]
ب: وظیفه دولت در قبال حقوق زنان
به منظور پاسداری از مقام و منزلت زن و افزایش رشد کیفی زنان و افزایش اثربخشی آنان در عرصه های خانواده و اجتماعی،قانون اساسی دولت را به یک سری امور موظف کرده است. اصل ۲۱ قانون اساسی در جهت این امر است. در این اصل آمده است که دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید[۱۳۳]. به علاوه این اصل انجام این موارد را به عهده دولت گذاشته است:
«ایجاد زمینه های مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او: نظام جمهوری اسلامی با ماهیتی که دارد و در اصل اول آن آمده است؛ به منظور فضاسازی جهت رشد شخصیت زنان و بازیابی حقوق از دست رفته آنان،
حداکثر تلاشها و اقدامات را به کار گرفته است.درهمین زمینه در قانون خط مشی کلی سازمان صدا و سیما مصوب تیر ماه ۶۱ در ماده ۴۵ به عنوان یک وظیفه آمده است: بیان و تشریح مقام والای زن از دیدگاه اسلام و شناساندن ارزش واقعی وی به منظور بازگشت به اصالت اسلامی خویش و همچنین زمینه سازی برای از بین بردن ارزشهای کاذب و جایگزینی فضیلتهای اخلاقی در خانواده وکمک به تحکیم و انسجام روابط خانوادگی.[۱۳۴]
حمایت مادران به ویژه در دوران بارداری و حضانت فرزند: جامعه شناسان در بررسی نقش و کارکرد خانواده به دو وظیفه اساسی آن یعنی؛ تولید مثل(بقای نسل) و تربیت فرزندان توجه بیشتری دارند ودر این میان مسئولیت زنان به مراتب از مردان سنگین تر است. از یک سو تحمل مشقات دوران بارداری و از سوی دیگر مسئولیت خطیر تربیت همه جانبه فرزند را برعهده دارد.
«آنها درپی این بودند که نظریه ادبیات تطبیقی را جهت بررسی تشابهات اندیشه های ادبی و زیباییهای ادبی، گسترش دهند… بنابراین شرط روابط تاریخی یا تاثیرپذیری و تاثیرگذاری را از حوزه ادبیات تطبیقی خارج کرده و تشابهات زیباییشناسی را اصل اساسی برای پژوهش تطبیقی و رابطی برای کشف عناصر مشترک بشری به شمار میآوردند.» (الخطیب،۲۰۰۴: ۳۲) ولک در اینباره میگوید: « ادبیات تطبیقی، ادبیات را جدای از مرزهای سیاسی و نژادی و زبانی بررسی میکند … مقایسه و تطبیق نمیتواند به روابط تاریخی محدود شود، چه، پدیده های با ارزشی وجود دارند که در زبان یا ملیت همسانند، ولی با هم رابطه تاریخی ندارند. همچنین نمیتوان ادبیات تطبیقی را در تاریخ ادبیات محبوس کرد و از نقد ادبی و ادبیات معاصر دور شد.» (مکی،۱۹۸۷: ۱۹۶)بدینسان ادبیات تطبیقی از معنای محدود تاریخی به عرصه گسترده روابط ادبیات با هنرها و علوم و معارف انسانی دیگر قدم گذاشته و در نتیجه به نقد ادبی و مقایسه فرهنگها نزدیکتر شد.
۴٫۱٫۲٫ جریانهای نو در ادبیات تطبیقی
بعد از پیدایش مکاتب فرانسه و آمریکا، رویکردها و جریانهای دیگری هم ظهور و بروز پیدا کردند؛ از جمله مکتب اسلاوی یا کشورهای اروپای شرقی بود، که تحت تاثیر تفکر مادی مارکس بدنبال بررسی تاثیرگذاری زیرساخت های اقتصادی و اجتماعی بر ادبیات، هنر و فرهنگ بود. « طبق این مکتب، بررسی روابط ادبیات ملل مختلف براساس پیگیری نقاط اشتراک وتشابه میان آنهاست، که این نقاط اشتراک و تشابه بر اثر وجود بسترهای اقتصادی واجتماعی مشترک و تأثیر آنها بر ادبیات و هنرشان بودهاست. البته برخی قائل به وجود مکتبی مستقل به نام مکتب اسلاوی یا اروپای شرقی نیستند و آنرا تلفیقی از دو مکتب مزبور میدانند.» (علوش،۱۹۸۷: ۱۲۷)
علاوه بر آن رویکرد جدید «ادبیات تطبیقی اسلامی» که در بین مسلمانان بوجود آمده است، بر توجه و استفاده از منابع مسلمین در بررسیهای تطبیقی توجه شایانی داشت. چرا که« ملتهای مسلمان با توجه به برخورداری از روح هویت اسلامی مشترک که بدانها تاریخ، عقیده، اندیشه و ادبیات نزدیک به هم، بخشیده است، میتوانند با آشنایی متقابل با فرهنگ، هنر و ادبیات همدیگر و با بررسی و مقایسه آنها با یکدیگر، داعیهدار بنای هویت ملی- دینی و فرهنگی- هنری خود باشند و در مواجهه با بحران هویت در عرصه فکر و فرهنگ و هنر و ادبیات، سهم بسزای داشته باشند.» (پروینی،۱۳۸۹: ۷۸) از میان دانشمندان مسلمانی که به این رشته توجه خاصی دارند و میکوشند تا بوسیله ادبیات تطبیقی تفاهم و وحدت میان مسلمانان را تقویت سازند، میتوان به علامه اقبال لاهوری (در طرح نظریه ادبیات مشترک اسلامی) و دکتر طه ندا (در طرح تئوری ادبیات تطبیقی اسلامی)و دکتر حسین مجیب المصری(به عنوان پدر ادبیات تطبیقی اسلامی) اشاره کرد. در دوران جدید عرصه های ادبیات تطبیقی بسیار گسترده شده است و به قول دکتر انوشیروانی: « ادبیات تطبیقی جدید از گل و لای پژوهش های سنتی ادبیات تطبیقی -تاثیر و تاثر و شباهتهای باسمهای-بیرون آمده و وارد عرصه های بینارشتهای جدیدی شده است.» (انوشیروانی،۱۳۹۰: ۳) این موضوع تا حدی پیشرفت کرده است که باسنت دراینباره میگوید: «دوران ادبیات تطبیقی به سر آمده است. مطالعات بین فرهنگی در حیطه مطالعات زنان، نظریه پسا استعمار و مطالعات فرهنگی سیمای پژوهشهای ادبی را به طور کلی دگرگون ساخته است. از این پس باید به مطالعه ترجمه به عنوان رشته اصلی بنگریم. ادبیات تطبیقی نیز به عنوان حوزهای مکمل ارزشمند است.»( باسنت،۱۳۹۰: ۷۰)
۵٫۱٫۲٫ گرایشهای جدید مکتب فرانسه
در نیمه دوم قرن بیستم بعضی از فرانسویها تحت تاثیر مکتب آمریکا، اثبات تاریخی را از شروط اساسی مطالعات تطبیقی خارج ساختند. از جمله پیشروان این رویکرد رنه اتیامبل[۱۴] بود که همفکران خود را « به توجه به عرصه های نوپای علوم ادبی همچون سبکشناسی و علوم بلاغی مثل استعاره و بدیع و ساختارگرایی و علوم ترجمه ادبی دعوت کرد.» (الخطیب،۲۰۰۳: ۴۳) وی با همفکری اندیشمندانی چون: میشل روسو[۱۵]، هنری پاژو[۱۶] و کلود پیشوا[۱۷] در پی آن بودند که در واکنش به اتهامات و ایرادات آمریکاییها به مکتب فرانسه،آمریکاییها به مکتب فرانسه بین دو مکتب تاریخی و زیباییشناسی -غالباً با ترجیح مکتب آمریکا- پیوند دهند. ادبیات تطبیقی در این دیدگاه به معنی « دانشی است روشمند، که روابط همانندی، نزدیکی، تاثیر و تاثر، ارتباط ادبیات با انواع معارف و علوم بشری و همسانی متون ادبی که رابطه زمانی یا مکانی باهم ندارند، را بررسی میکند، تا به شکلی برتر و بهتر آن را توصیف یا درک کند. البته به شرط آنکه به زبانها یا فرهنگهای متفاوت منسوب باشند.» (برونیل و پیشوا و روسو، ۱۹۹۶: ۷۲) بنابراین، این جریان، ادبیات تطبیقی را به علومی چون: جامعهشناسی، نشانهشناسی، سینما، موسیقی، نقاشی، ادبیات زنان، ترجمه، خوانش و… گره میزند. البته با وجود تمامی تلاشی که فرانسویها در این راه کردند، ولی « بر این باور بودند که این پژوهشها در چارچوب ادبیات تطبیقی نمیگنجد.» (الخطیب،۲۰۰۱: ۵۲) و به بیان دیگر، « این پژوهشها را داخل در چارچوب نقد ادبی میدانستند، تا ادبیات تطبیقی.» (نظری منظم،۱۳۸۹: ۱۳۸) با این تفاسیر «گاهی آنقدر حیطه ادبیات تطبیقی تنگ میشود که به مطالعه مقایسهای میان آثار ادبی که با یکدیگر برخورد تاریخی داشتهاند، محدود میگردد و گاهی آنقدر برای آن توسع قایل میشوند که سخن از یک “هنر جامع” به میان میآید و از پیوند ادبیات با موسیقی و معماری و هنرهای تجسمی سخن میرود.» (شورل،۱۳۸۹: ۱۴۶) بنابراین «ادبیات تطبیقی روشی پویاست و نه مجموعهای از متون»(همان: ۵۲) پژوهش پیش رو به رویکرد جدید فرانسه نزدیکتر است، چرا که به کنکاش دربارۀ تشابهات، زیباییشناسی و موقعیت اجتماعی شاعران و تاثیر آن بر سرودههایشان خواهد پرداخت. البته در برخی موارد به تاثیر و تاثر هم به عنوان یکی از عوامل تشابهات محتوایی و زبانی، گذری خواهد داشت.
۶٫۱٫۲٫ اهداف ادبیات تطبیقی
ادبیات تطبیقی در پی آن است که مشترکات فرهنگی ملتها را بیابد و آنگاه براساس این مشترکات آنها را به هم پیوند زند. از جمله اهداف این اندیشه نوپا در سطح ملی و بین المللی، میتوان به ۱٫ رهایی فرهنگها از خودشیفتگی و تعصبات ملی-میهنی (مانند ادبیات انگلیسی که به علت خودبزرگبینی با ادبیات جهانی بیگانه گشتند)، ۲٫ مطرح شدن ادبیات ملتها درسطح جهانی و خروج از انزوای خود،۳ . تشخیص ادبیات اصیل و بومی از فرهنگ وارداتی، ۴٫ افزایش تفاهم میان ملل از رهگذر آشنایی با فرهنگ و اندیشه همدیگر از طریق اثبات تقابلات و شباهتهای فرهنگی میان ملتها اشاره کرد، که این مورد در ایجاد ادبیات تطبیقی در شرق و بویژه ادبیات تطبیقی اسلامی اهمیتی دو چندان مییابد.
۲٫۲٫ گفتمان
۱٫۲٫۲٫ مفهوم گفتمان و گفتمان کاوی
گفتمان[۱۸] یا خطاب شکلی از کاربرد زبان است که تفکرات مولد [نویسنده، گوینده یا فرستنده] را به شکل گفتار، نوشتار و یا علائم ارتباطی دیگر دربرمیگیرد، با هدف رساندن آنها به گیرنده [خواننده یا شنونده].
«ما میتوانیم، توسط گفتمان، فرایند زبان را که حقیقت از آن طریق خود را تحمیل میکند، درک کنیم.» (عضدانلو،۱۳۸۰: ۱۹ به نقل از ژاک الین میلر) گفتمان با واحدهای زبانیای چون پاراگراف، مصاحبه، مکالمه و متن سرو کار دارد و مجسم کنندهی معنا و ارتباطات اجتماعی است، که نوع و کیفیت آن بر حسب موقعیتهای اجتماعی، زمان و مکان، تفاوت دارد. به بیان دیگر: بستر زمانی، مکانی و سوژههای استفاده کنندهی هر مطلبی، تعیین کنندهی شکل، نوع و محتوای هر گفتمان به شمار میروند. مثلاً گفتمانی که میان یک دانشجو و همکلاسی او در بیرون از دانشگاه صورت میگیرد، با گفتمانی که میان همانها در کلاس صورت میگیرد، متفاوت است.
گفتمان شاعر از جامعه تاثیر میپذیرد و بر جامعه تاثیر میگذارد، به قول فوکو «عینیت را ذهنیت میبخشد و ذهنیت را عینیت.» ( همان: ۵۳). بنابراین در گفتمان، تنها معنای مطرح شده در گفت وگو مورد نظر نیست؛ بلکه شرایط ظاهری زمانی، مکانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز در آن نهفته است.
گفتمان انواع گوناگونی دارد، از جمله: ۱٫گفتمان دینی ۲٫ گفتمان سیاسی – اجتماعی ۳٫ گفتمان ادبی – هنری ۴٫ گفتمان تبلیغاتی – اطلاعاتی۵٫ گفتمان علمی – منطقی ۶٫ گفتمان قانونی۷٫ گفتمان تاریخی ۸٫ گفتمان اخلاقی ۹٫ گفتمان فلسفی، اشاره کرد. (حفنی،۱۹۹۸: ۲۳)
منظور از گفتمان سیاسی و اجتماعی در این پژوهش، بررسی گفتمانی شعری است که محتوای سیاسی و اجتماعی دارند، بنابراین این پژوهش بدنبال بررسی گفتمان شعری به عنوان بخشی از گفتمان ادبی است و آن « گفتمانی است نقدی، که آثار ادبی و هنری را به منظور بیان زیباییها، تصویرگریها و روش های آن و تأثیر برخواننده و برانگیختن احساس وی و میزان ابداع و نوع آوری آنها از جانب ادیب و هنرمند تحلیل میکند.» (همان: ۲۳)
تحلیل گفتمان[۱۹] [«سخنکاوی»، « تحلیل کلام »، « تحلیل گفتار» و «تحلیل النصوص»] یک گرایش مطالعاتی بینرشتهای است، که ریشه در جنبش انتقادی ادبیات، زبانشناسی، نشانهشناسی، تاویل گرایی دارد و از دهه ۶۰ تا دهه ۷۰ در پی تغییرات گستردهی علمی-معرفتی دررشتههایی چون انسان شناسی، جامعهشناسی، شعر، معانی، روانشناسی و سایر رشته های علومانسانی و اجتماعی ظهور کردهاست و برجستهترین روش نقد گفتمان است که میکوشد تا نظام فراجملهای عناصر زبانی را مورد مطالعه قرار بدهد. برایناساس، سخن کاوی(تحلیلگفتمان) با کاربرد زبان در زمینه های اجتماعی به ویژه با تعاملات یا مکالمات میان گویندگان سروکاردارد.
۲٫۲٫۲٫ ارکان گفتمان
همانگونه که ذکر گردید، در گفتمان، زمینه متن و زمینه اجتماعی مؤثر در متن، حائز اهمیت است. بنابراین، گفتمان دارای دو رکن اساسی است: بافت متن[۲۰] [بافت درونمتنی] و بافت موقعیت[۲۱] [ بافت برونمتنی].
منظور از بافت متن، این است که یک عنصر زبانی در چارچوب چه متنی قرار گرفته است و جملات ماقبل و ما بعد آن عنصر در داخل متن، چه تأثیری در تبلور صوری، کارکردی و معنایی آن دارند. در بافت موقعیتی، یک عنصر یا متن در چارچوب موقعیت خاصی که تولید شده است، بررسی میشود. (بهرامپور،۱۳۷۹: ۱۴۲) به عبارت دیگر در بافت درونمتنی، نکات زبانی، بلاغی، اسلوبی، صرف و نحو و… و در بافت برونمتنی(یا غیر زبانی) شرایط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، ارتباطی و غیره که بر متن تاثیر گذاشتهاست، مورد بررسی قرار میگیرد.البته باید توجه داشت که« ساختارهای تعبیری چیزی به جز نتیجه ساختارهای درونی نیستند و ساختارهای درونی هم بدون ساختارهای بیرونی، امکان بروز پیدا نمی کنند» (قطب،۲۰۰۶: ۲۵ ) براین اساس بررسی متن در حالی که این دو رکن از هم منفصل هستند، امری بسیار دشوار است.
گفتمان در کاربرد زبانشناختی دارای دو نقش زبانی است؛ نقش بینافردی و نقش بینامتنی. زبان در نقش بینافردی، وسیلهای است برای تعامل با دیگران. اما نقش بینامتنی آن بر مناسبات میانمتونی تاکید دارد. (داد،۱۳۸۳: ۴۰۹) این پژوهش در بخش درون متنی، بدنبال بررسی گفتمان از دو زاویۀ موضوعی و هنری است؛ گفتمان موضوعی به بررسی و تطبیق اشعار طنز سیاسی و اجتماعی بهار و زهاوی و میزان تاثیرپذیری آن از موقعیت برون متنی میپردازد و گفتمان هنری همان واکاوی گفتمان شعری است.
دکتر سعید الورقی از روش بهتری به گفتمانکاوی شعر پرداخته است. وی شعر را یک تجربۀ زبانی میداند که دارای سه رکن اساسی : تجربۀ بشری، موسیقایی و تصویرپردازی میباشد.(الورقی،۱۹۸۴: ۵) این سه رکن اساسی نقش بینافردی در زبان ایفا میکنند و در کنار آن باید به تناص به عنوان نقش بینامتنی توجه داشت. بنابراین ما در تحلیل بافت درونمتنیِ گفتمان هنری در شعر دو شاعر باید چهار عنصر زبان، موسیقی، تصویرپردازی و تناص و در تحلیل گفتمان موضوعی، طنز سیاسی و اجتماعی و انعکاس شرایط بیرونی در آن یا همان تجربۀ بشری را در نظر داشته باشیم.
۳٫۲٫ طنز
طنز[۲۲] یکی از شاخه های ادبیات انتقادی و اجتماعی است که قدمتی به طول ادبیات دارد وبه نوع خاصی از اثر ادبی گفته میشود که اشتباهات یا جنبههای نامطلوب رفتار بشری، علل و مظاهر واپسماندگی، معایب، مفاسد و نارواییهای دردناک جامعه یا حتی تفکرات علمی و فلسفی را به قصد تذکّر و اصلاح -ونه آزردن- با چاشنی خنده، به طور برجسته و اغراق آمیز و کنایهوار به چالش میکشد. بنابراین عناصر اصلی انتقاد، ظرافت در بیان، تزکیه، خنده واصلاح طلبی در شکل گیری طنز دخیل هستند.
گرچه طبیعت طنز بر خنده استوار است، اما خنده فقط وسیلهای است برای نیل به هدفی برتر، و آن آگاه کردن انسان به عمق رذالتها و اصلاح آنهاست. در واقع در پس این خنده، واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که در عمق وجود، خنده را میخشکاند و آدمی را به تفکر وا میدارد.
الن تامپسون درباره طنز(آیرونی) میگوید:.«آیرونی فقط زمانی آیرونی است که ترکیبی از درد و خنده تولید کند.»(کالین موکه،۱۳۸۹: ۶) «تضاد آیرونیک برای اینکه آیرونیک باشد باید هم دردناک و هم خندهآور باشد…ما مزاح میبینیم ولی دردمان میآید.» (همان: ۴۷)به همین دلیل از آن با عنوان سوگخند یا تلخند هم نام میبرند.دکتر شفیعی کدکنی در اینباره میگوید: «طنز تصویر هنری اجتماع ضدین یا نقیضین است.» (صدر،۱۳۸۱: ۸) طنز نویس همواره دست به مقایسه میزند و از عنصر تضاد بهره میگیرد. با تقابل اضداد است که طنزنویس بهتر میتواند به خواست و آرزویش برسد.(رادفر،۱۳۶۴: ۱۴۱) لذا طنز باید حتما بیانگر واقعیتی غمانگیز در پوششی از شوخی و خنده باشد، وگرنه هر تناقضِ خندهآوری، طنز نیست.
بسیاری از اصطلاحات هم معنای «آیرونی» با تعریفی که ارائه شد بهکار رفته است، از جمله در ادبیات کلاسیک استهزاء، مزاح، بذله، شوخی، تمسخر و فکاهه به کار رفتهاست و اغلب معنای لغوی آن یعنی مسخرهکردن، طعنهزدن، عیبکردن و سخن به کنایه گفتن مد نظر بوده است؛ اما در مفهوم جدید عناوین طنز، پارادوکس[۲۳]، “خلاف آمد عادت” (خرمشاهی،۱۳۸۷: ۶۱)، ناسازواره، باورشکن، ناسازه، مطایبه، رندانه، تهکم، ریشخند، طُرفه، وارونهگویی، وارونهنمایی، وانمودسازی، شبهه و… برای آن به کار میبرند، البته اصطلاحات دوران معاصر-که میتوان با مسامحه به جای یکدیگر به کابرد- بسیار دقیقتر، شفافتر و نزدیکتر به معنایی که از آن شد، است؛ و از میان آنها طنز در زبان فارسی و تهکم در زبان عربی نزدیکترین اصطلاح به “آیرونی” است و تقریبا همه معانی آن را دربردارد.
گاهی اوقات طنز با هجو و هزل در کنار هم قرار میگیرند، چه بسا دلیل اصلی آن هدف نزدیکیست که این سه شیوه بیان با هم دارند، یعنی اصلاح و ترمیم کاستیهای جامعه؛ اما در کنار این باید گفت که هجو بسیار متفاوت از طنز است،«سارتر میگوید: طنز با نیشخندی کنایی و استهزاءآمیز که آمیخته با الهامی از جنبه های مضحک و غیرعادی زندگی است، پای را از جاده شرم و تملک نفس بیرون نمینهد، و همین نکته مرز میان طنز از هزل و هجو است و از همین روست که در شعر و در ادب کلاسیک ، طنز با هزل و هجو سرمویی فاصله ندارد.»( صدر،۱۳۸۱: ۶) بنابراین:۱٫ طنز برخلاف هجو، از همدردى خالى نیست، درد طنز عمومی و همگانی است و خواهان عدالت و مساوات اجتماعی است ولی درد هجو مبتذل و خصوصی است و درواقع، ستیزهای فردی است. «آنکه فارغ از پیکار با دشمن و برای تفریح خاطر خوانندگان خود، در حدود عرف و اخلاق، نمکی یا متلکی میپراند، فکاههنویس است نه طنزپرداز، که همواره در جهاد با بیدادگران است و بنیان ستم را با استهزاء به لرزه درمیآورد.» (موسوی،۱۳۸۴: ۶۳) ۲٫پردهدری طنز به خاطر بیرسمیهاست ولی رسواگری هجو به سبب برآورده نشدن حاجتهای شخصی و کمارزش است.۳٫ در طنز خویشتن داری و صیانت نفس است، ولی هجو هتاکی و رکاکت لفظ و بیادبی است. ۴٫ رسواگری طنز غیر مستقیم است ولی هجو مستقیم و بیپرده بیان میگردد. ۵٫ هجو از درونی پراز کینه و دشمنی برمیآید ولیکن طنز از درونی نقاد و شوخطبع که هیچگونه بغض وعنادی ندارد، بیرون میجهد. ۶٫ هجو بدنبال سلاخى و بریدن و شکستن است، حال آنکه طنز هدفی جز اصلاح و ترمیم ندارد.»(عبدالستار السطوحی،۲۰۰۷: ۳۶) همچنین هزل که ضد جد است، بیشتر جنبه مزاح و مطایبه دارد و بینابین هجو و طنز قرار میگیرد، البته به طنز نزدیکتر است. فاحشترین تفاوت آن با طنز این است که هدف طنز تخریب و سپس ساختن است، ولی هدف هزل تنها ایجاد خنده است.در واقع هزل زنگ تفریح است، اما طنز تعلیم و تدریس و مبتنى بر هدف متعالى.
دکتر سها عبدالستارالسطوحی درباره انواع شوخطبعیها چنین میگوید: نوع اول شوخطبعی و تمسخر، مزاح یا هزل است که در اشعار زیادی رواج دارد؛ زبان آن ساده و صریح است و نیاز زیادی به تفکر ندارد و تنها هدف آن خنداندن است. نوع دوم فکاهه است که هدف آن منحصر در خنده نمی شود. علاوه برخنداندن بدنبال نقد جامعه و مردم است اما در حالهای از ابهام، … نوع سوم همان نیشخند و طنز است… و در کشمکشهای سیاسی و علمی بالا میگیرد. (همان: ۵۱و۵۲)
۱٫۳٫۲٫ زمینه اصلی رواج طنز
«طنز حقیقی اجتماعیترین فعالیت روانی» (صادق زاده،۱۳۸۹: ۷۸) و «بازتابی از ژرفترین خواسته های انسانی، اجتماعی وسیاسی یک ملت است که عقدههای مردمان آگاه و دردمند را با پرخاش نیشدار و زهرآلود خود میگشاید.» (رجبی،۱۳۹۱: ۷۷) به عبارت دیگر، اصولاً آثار طنزآمیز هنگامی به صحنه حضور مییابند که فشارهای اجتماعی و سیاسی، جامعه را به مرز خفقان کشانیده باشد، نظام آن در مسیر طبیعی خود مورد تهدید قرار گیرد، ستم و تجاوز در اشکال گوناگون چهره نماید و پویایی اندیشه و پیشرفت ناشی از آن، کم کم به انحطاط بکشد.
بنابراین خاستگاه طنز را باید از لابه لای حوادث اجتماعی و سیاسی جستجو کرد، چراکه شناخت علل و انگیزههای طنز در هر دورهای، ارتباط مستقیم با شناخت جامعهای دارد که اثر طنزآمیز در آن و برای آن بوجود آمده است. بیماریهای مزمنی چون: خودمعیاری در تفسیر فلسفه حیات، خودمحوری و اعمال قدرت شخصی در دین(بدعت در شریعت) و اندیشه فروشی و عوامفریبی به منظور وجهه و موقعیت اجتماعی(تزویر و ریا) که ناشی از جهل عمومی است و به وسیله حاکمیت تشدید میشود، از موضوعات اصلی طنز دوران آشفتگی است.
بدین ترتیب، طنز «تنها تصویرگر زندگی اجتماعی نیست، بلکه آن را تحلیل و تفسیر نیز میکند و درباره مظاهر و رویدادهای آن، ریشهیابی مینماید و به داوری میپردازد.» ( بهزادی اندوهجردی،۱۳۷۸: ۷) البته باید متذکر شویم که «طنز نمی تواند محصول دوران استبداد مطلق باشد، چون در چنین شرایطی رشد و نمو طنز عملا غیر ممکن است… در دوره آزادی کامل نیز طنز یا حداقل، طنز سیاسی- اجتماعی، جایگاه والا و تاثیر گذاری نخواهد داشت.»(کرمی و همکاران،۱۳۸۸: ۱۰)
۲٫۳٫۲٫ هدف طنز
طنز بدنبال اصلاح جامعه بشریت است؛ طنزپرداز به عنوان فردی آگاه و بانی خیر برای جامعه ، با درک دردها و کژیها و نادرستیهای جامعه، بدنبال اینست که به طرز واقع بینانهای عدم تعادل و تناسب در عرصه های مختلف زندگی را نمایان سازد و با بیانی هنرمندانه و نقادانه به قصد اصلاح و نه تخریب، تضاد بین وضع موجود با اندیشه یک زندگی عالی را ترسیم کند.
«هنگامی که طنزپرداز به موضوع معینی میخندد و آن را رد یا انکار میکند در واقع، آرمان مثبت خود را که در جهت مخالف آن قرار دارد، آشکارا یا نهانی، صراحتا یا تلویحا به خواننده عرضه میدارد… ایجاد تصور درباره یک زندگی متعالی و زیبا، از راه به تصویر کشیدن جهات پست و ناشایست زندگی موجود و بیدار کردن شوق کمال مطلوب در خواننده از وظایف و هدفهای مهم طنز رئالیستی است.» (بهزادی اندوهجردی ،۱۳۷۸: ۴۱) «گوته دراینباره میگوید: آیرنی موجب صعود انسان به ورای خوشی و ناخوشی، نیکی و بدی، یا مرگ و زندگی میشود.» (کالین موکه،۱۳۸۹: ۵۲)به همین دلیل است که طنز را «فریاد نبرد انسان برای خوشبختی نامیدهاند.»( بهزادی اندوهجردی ،۱۳۷۸: ۱۶)
البته «وقتی میگوییم چیزی باید باشد به هیچ وجه منظور یک ایده آل و آرمان نیست. بلکه در حقیقت، واقعیت نه چندان دورِ اکنون گم شده است. این سخن به آن معناست که طنزپرداز به دنبال مدینه فاضله نیست، خواست او ریشه در واقعیت دارد.»(کرمی و همکاران ،۱۳۸۸ :۹) بنابراین بدون تردید، طنز به عنوان شیرینترین و رساترین شیوه انتقاد، یک نوع پرخاش و تنبیه اجتماعی است، برای اصلاح و به تکامل رساندن جامعه، از جانب کسى که مىداند ولى نمىتواند، خطاب به کسى که مىتواند، ولى نمىداند! دکتر آرین پور درباره نقد بودن طنز مینویسد :« قلم طنز نویس کارد جراحی است، نه چاقوی آدمکشی. با همه تیزی و برندگیش، جانکاه و موذی و کشنده نیست بلکه آرامبخش و سلامتآور است. زخمهای نهانی را میشکافد و عفونت را میزداید و بیمار را بهبود میبخشد» (آرین پور،۱۳۷۵: ۳۶)پس هر چه مخالفت نویسنده و بغض و کینه او نسبت به حوادث زندگی شدیدتر و قویتر باشد، به همان نسبت طنز کاریتر و دردناکتر است.( صدر،۱۳۸۱: ۷)
اینگونه ادبی برگرفته از احساس تعهد است، چرا که احساس مسئولیت و تعهدات انسانی و اخلاقی، نویسنده و شاعر را وامیدارد که برای اصلاح خود و جامعۀ خود به پا خیزد« ادبیات طنز از والاترین مصادیق هنر متعهد است ،زیرا در آن نویسنده و شاعر خود را فدای هنر خود میکند و هنرش دربست در خدمت جامعه و مردم قرار میگیرد.»(باقریانبستانآباد،۱۳۸۷: ۱۲۸) و همانگونه که سارتر(۱۳۴۸: ۴۰-۲۵) در کتاب “ادبیات چیست؟” میگوید، مقصود اصلی از تمامی یافته های انسانی از علم و هنر و ادبیات، سود رسانیدن به جامعه و بشریت است وگرنه هنر و علمی که از آن استفاده عملی نشود چه حاصل دارد.
البته طنز علاوه بر هشدارى کنایهآمیز از طرف مردم فرزانۀ هوشیار برای شناساندن احوال نامعقول انسان به انسان، تبدیل کردن انسان به یک فرد متفکر ناظر بر زندگی، رسواگری و نفی وضع موجود و تغییر آن، اهداف دیگری هم در نهان دارد، از جمله پالایش درونی و آرامش روانی ادیب، چرا که «فاش کردن حکایتهای نهفتهای که دیگر سینه به سبب آنها جوش برمیآورد، بار رنج و نگرانی خاطر صاحب درد را تسکین میبخشد.» (بهزادی اندوهجردی،۱۳۷۸: ۳۹) و هدف دیگر، احساس رضایت،آرامش و لذت در خواننده و شنونده است، چرا که در قالب فکاهه و با خنده همراه است و به گفته هوراس «طنز در دو کلمه خلاصه میشود: آموزش و سرگرمی.» (پلارد،۱۳۷۸: ۹۲)
۳٫۳٫۲٫ انواع طنز
صاحبنظران طنز را از جهات مختلف ازجمله موضوع، قالب، نحوه بیان و شیوه ارائه مضمون و هدف و…به انواع مختلفی طبقهبندی کردهاند. البته این تقسیمبندیها خیلی دقیق نبوده و ممکن است یک اثر طنزآمیز در چارچوب چندین نوع از این تقسیمبندیها قرار یگیرد.
*براساس محور بیانی طنز به دو دسته طنز مستقیم ( هوراسی و جووانی) و غیرمستقیم تقسیم میگردد. در طنز مستقیم ، سخنگو اول شخص است. این «من» ممکن است مستقیما با خواننده سخن بگوید یا با واسطهی کس دیگری که در اثر مطرح است. کار شنونده شرح و بسط و توضیح و تفسیر طنزهای سخنگو است.