ملامحمّدطاهر درنقدحسن بصری میگوید: «حسن بصری که غریق دریای بدعت وضلالت و مقتدای ارباب شقاوت».[۴۹۱]وی نسبت به تابعان حلاج وبایزید نیزمیگوید: «تابعان حلاج وبایزید ازطایفه بی عقلان وبیشعوران سنیانند».[۴۹۲]شیخ الاسلام قم در ردّ سالکان طریقت میگوید: «بدانکه مجتهدان طریقت که تارکان متابعت اهل بیت نبوت ورسالت وغولان بادیه ضلالتند…».[۴۹۳] محمّد طاهر نسبت به فلاسفه و قاعده الواحد میگوید: «ثم اعلم أن الفلاسفه مضاهئون[۴۹۴] للیهود فانهم ایضا قالوا الله قدخلق العقل وفرغ من الامر».[۴۹۵]وی ابن عربی را از زمره مسلمین خارج کرده وحکم به کفر وی کرده ومیگوید: «فلاشک انه لیس من زمره المؤمنین بل من زمره المسلمین وممایدل علی کفره حکمه بایمان فرعون».[۴۹۶]محمّدطاهر، ابنعربی را باجملاتی مثل«ممیتالدین»،«او سَرِ اشقیاست»، «شیخ شیطان صفت»[۴۹۷]، «عمده الدّجالین»[۴۹۸] و« هذالرجل الخداع الغرار»[۴۹۹]مورد خطاب قرارمیدهد.
علاءالدوله سمنانی نیز درکلام محمّدطاهراز اینگونه جملات بی نصیب نبوده، که میتوان به این جمله اشاره کرد: «این مرد از جمله اشقیاست واز مریدان خاص ابلیس است».محمّدطاهر همچنین نسبت به معروف کرخی میگوید: « او ازملاعین است».نسبت به ملاعبدالرزاق کاشی نیز میگوید: «یکی ازمخربان دین است».
میرلوحی سبزواری نیز در استفاده ازاینگونه جملات پا به پای دیگرمخالفین حرکت کرده و صوفیان وکسانی که دل همراه این طایفه داشته را مورد نقد قرارداده است.وی نسبت به حلاج میگوید: « حلاج ساحر وکافر».[۵۰۰]وهمچنین میگوید«از روی بی شعوری».[۵۰۱]
میرلوحی نیز از اینچنین نسبتها به بزرگان تصوف به دور نبوده است.وی نسبت به مجلسی اول جملاتی دارد.وی میگوید: «عدم ظهورحرمت افعال مذکوره نزد حضرت آخوند (یعنی مجلسی اول) به سبب قصورتتبع ایشان است».[۵۰۲] میرلوحی پا ازحد نقد فراترگذاشته ومجلسی اول را به سخره گرفته، و میگوید: «این مزخرفاتی که حضرت آخوند دراین مقام برزبان مبارک راندهاند و رشحات حکمت ازدل پر معرفت برلسان حقیقت بیان افشانده اند، تذکر کلماتی [است] که درفصل دویم ازباب سیم ازعیون موعظت فیضان جنان اجرا نموده اند ونسبت به اکابرعلمای امامیه (رحمهماللهتعالی) فرموده اند: صلح الله لسانه وقلب جنانه».[۵۰۳]
میرلوحی سبزواری درسلوه الشیعه نسبت به بعضی ازصوفیه میگوید: «بالجمله روشن ومبرهن شدکه علمای شیعه (رضوان اللهعلیهماجمعین)این طایفه را که به خوانندگی کردن ودست زدن وطرب کردن وچرخیدن را اظهار بیهوشی نمودن اشتغال دارند، مذمت کرده اند وحدیث بلکه قرآن نیز دلالت برمذمومیت ایشان دارد، پس ازچندحال بیرون نخواهد بود: یاآن است که جماعتی که به این اعمال مشغولی دارند مقیدب به مذهب شیعه نیستند و اعتقاد به قرآن وحدیث ندارند، که یا از روی حماقت ونادانی این روش پیش گرفته اند، یا بواسطه مکر وخدعت ومردم فریبی براین دست زدهاند.وهرکه اندک شعوری دارد، میداند بلکه این معنی به غایت ظاهراست که بعضی ازاین گروه درغایت حماقت ونادانی، وبرخی درنهایت بداعتقادی چون میرتقی سودانی که سگی است ازسگان محمود پسیخانی وجمعی درفریبندگی وتلبیس قصب السبق برده ازابلیس لعنه الله …..پس باید که مؤمنان به سالوسی وچاپلوسی وآواز باریک کردن ونرم نرم سخن گفتن وضع های شیّادانه ساختن ایشان، فریب نخورده که اگرچه بعضی ازایشان به ظاهر چون میش، درویش مینمایند، اما مجموع درباطن روباه صفتان وگرگ خصلتانند.مؤیّد این حال و مصداق این مقال، آنکه سید بیچاره ازشرارت وبد نفسی این جماعت ساعتی نیاسوده و ازکینه ورزی های ایشان لمحهای فارغ نبوده وازخواص وعوام این قوم لئام که به آن دردمند نیش ها نزند و ازگزندگی ها به دلش ریشها نرساند، واسطه آن بودکه چون عوام را ازدوستی ابومسلم مروزی منع کرده بود».[۵۰۴]
۴.ناقدین، علمای دنیاهستند
ملامحسن فیض که از رهروان این طریق بوده، دربیان دلیلِ مخالفتِ جبههمخالفِتصوف، میگوید: «همین مباینت فطری و نکارت جبلی باعث شده بر آنکه ازآن زمان بازتا امروز همواره ابنای روزگار به تخصیص اهل عمامه ودستارکه دانشمندان دنیا وعلمای عوامند، درهرزمانی چنانچه شیوه وشیمه ایشانست که به مقراض اغراض پیوسته ملابس اعراض یکدیگر راعرصه تخریق وتمزیق سازند، علمای ربانی را انکار میکنند و عارفان حقایق وحِکم را نکوهش می کند.چه علمی، چندمشکل ازآثار انبیا و رموز اولیا بر صفحه روزگار مانده که دست فهم هرکس به دامن ادراک آن نمیرسدو بغیراز زیرکان هوشمند، از ابنای آخرت که به حسن متابعت شریعت وپیروی طریقت این راه را سپرده به پایمردی رفیق توفیق بعد از ریاضت های بیشمار وعلوم بسیارکه حاصل کرده سمند تیزگام فکرت را دراین میدان توانند دوانید دیگری را مجال ادراک آن نمیباشد.هرآینه جمعی ازعلمای دنیا که پیشوائی عوام در دماغ ایشان جاگیر میبوده و میباشد، تیغ زبانِ طعن و تشنیع برایشان میکشیده و میکشند وعلما ربانیین را که گوی سبقت در میدان دوران ازاشباه واقران خود به فنون علم و عمل ربودهاند به تشنیع و عیب موسوم میگردانیده ومیگردانند و درتصانیف بلند پایه ایشان طعنها میکرده و میکنند».[۵۰۵]
۵.خودپسندی
ملاصدرا که در ردیف موافقین تصوف حقیقی بوده یکی ازعیوبِ مخالفین این راه را خودپسندی شمرده ومیگوید: «ای خودپسند پرجور، علمی که اسرارصمدیت وحقایق الهیت رابدان میدانند… وآنچه از[این] قبیل که هرکدام بحریست ازعلم مکاشفه، چرا منکرمیشوی ودانستن آن را سهل و عبث میدانی ودیگر علوم که درمدت پنجاه سال جان وتن درتحصیل آن باخته وگداخته انکار وجحود آن میکنی».[۵۰۶]
۶.کدورات نفسانی
ملامحمّدتقی مجلسی نیز از منظرِموافقین تصوف به ناقدن نگریسته وآنها را ازکدورات نفسانی ومکاید آن برحذرداشته، که نشان از وجود اینچنین صفاتی دربین ناقدین داشته است.
۷.تفاوت نگذاشتن بین تصوف شیعی وسنی
تصوفی که موافق با اصول تشیع وجود داشته را نمیتوان منکرشد. درگذشته وحال کسانی با آموزه های اصیل اسلامی که صوفیه آن را اصول خود میدانند، همراه بوده ودرمسیر صحیح شریعت حرکت کرده وبه عنوان بزرگان دینی مورد احترام بوده مثل؛ ملاصدرا، فیض کاشانی ومجلسی اول ودیگرانی که تصوف اصیل وتشیع را ازهم جدا ندانسته، بی شک انتقادات ملامحمّدطاهر و دغدغههای وی برای رفع و دفع افراط وتفریطهایی بوده که واقع میشده است.وهمانطورکه مرحوم فیض کاشانی دررساله مشواق به آن اشاره دارد، سخنان بزرگان هر فنی که به ناچار در الفاظی گنجانده میشود باید با الفبای آن علم آشنا بود وچندین معنی داشتن یک کلام را باورکنیم.همانطور که مجلسی اول میگوید: «بلکه اگر کسى تفکر کند ازاین معانى به معانى دیگر راه مىبرد چنانکه جمعى ازطالبان معرفت الهى شبى ازاین شکسته معنى این حدیث را استفسار نمودند تا قریب به سحرمذکور مىشد، ازمعانى وبعضى شمرده بودند هفتاد معنى گفته بودم، واللَّه تعالى یعلم».[۵۰۷]
علامه محمّدباقرمجلسی به این نکته مهم اشاره دارد که این طریقه هم سنی دارد وهم شیعه وهم ملحد. وی میگوید: دراین زمان صوفیانِ معارض و معاندِ ائمه(علیهمالسلام) هم وجود دارد.وی ازصوفیه اهل حق که در عملِ به شریعت وتشیع بودن شواهدی ذکر میکند که ازبزرگان شیعه هستند،بزرگانی چون؛ شیخ صفی الدین، سیدبنطاووس که صاحب کرامات ومقامات بوده، ابن فهدحلی که درزهد و ورع وکمال مشهور آفاق بوده، شیخ زین الدین (رضوان الله علیه) که در راه دین شهید شد و کتب وی از قبیل منیهالمرید و اسرارالصلوه که به دقایق اسرارصوفیه ازهمه مشهورتر است.علامه مجلسی مشکل کسانی که به این طریقه نقد وارد میکنند وتصوف را [بالجمله] نفی میکنند از بی بصیرتی است که فرقی میان صوفیه شیعه وصوفیه اهل سنت نگذاشتهاند. وی میگوید: «این طریقه علیّه که ازمروجان دین بوده وهادیان مسالک یقین، با سایر سلاسل صوفیه که سالکان مسالک اهل ضلال هستند ربطی ندارند».[۵۰۸]
صاحب فتوح المجاهدین نیز بعد از ذکراین مطلب که کسی ازصوفیه اثنی عشری حلاج را به عنوان شیخ معرفی نکرده، و مناط اعتبار مشایخ را، اثنی عشری بودن میدانند، میگوید: «بر فرض که تذکره الاولیا را عطار نوشته باشد، دلیلی بر بدی صوفی اثنی عشری نمیشود. وی میگوید صوفی منحصر در فرقه های ضاله نیست.پس وای برمفتی مفتری بی انصافی که شخصی که حلاج را نشناسد ومذهب او را نداند آن شخص را حامی ومرید حلاج گوید».[۵۰۹]
۷-۱.تصوفِ شیعی،جامع ظاهر وباطن
فرق مهمی که دربین صوفیان شیعی وسنی وجود داشته ودرکلام علامه مجلسی نیزبه آن اشاره شده این است که «صوفیه شیعه همیشه علم وعمل وظاهر وباطن را با یکدیگرجمع میکرده و در زمان های تقیه مردم را به ریاضات ومجاهدات ازاغراض باطله صاف میکردند، اما صوفیه ای که تابع اهل سنت بوده، مردم رامنع از علم کرده زیرا با وجود علم کسی خلفای ثلاثه را از امیرالمؤمنین بهتر نمیداند.همانطور که شیخ صفی الدین(رضوان اللهعلیه) هزاران نفر را به طریقه مستقیمه تشیع هدایت کرد».[۵۱۰]
۷-۲.مباینت در ریاضت
نکته مهمی که مورد اشاره علامه مجلسی بوده این است که صوفیانی که حامی دین مبین بوده در ذکر و فکر و ریاضت و ارشاد، مباین بوده باطریقه صوفیانی که به مشایخ اهل سنت منسوب هستند، و چرخ زدن وسماع کردن وبرجستن ودف زدن راجایز میدانند.صوفیانِ صافی ضمیر وتشیع مشرب به غیر ازتسبیح وتهلیل وتوحید حق تعالی وتوسل به انوار قدسیه ائمه طاهرین(علیهمالسلام) وحمایت از شیعیان امیر المؤمنین (علیهالسلام) چیز دیگری در میان آنها نیست.
۸.تقرب به سلاطین
ابراز ارادت ملامحمّدطاهرقمی به شیخ صفیالدیناردبیلی، معنادار بوده و به حدی است که نمیتوان وجهی غیر از تقرب به پادشاهان صفوی برای آن بیان کرد.زیرا ابراز ارادت ملامحمّدطاهر قمیکه در مخالفت با خانقاه ودیگر رفتارهای صوفیانه و در مخالفت با افرادی چون ابن عربی مشهور وصاحب تألیفات فراوان است، چطور میتوان با تمجید از شیخ صفیالدین آن هم با این تفصیل جمع کرد، شیخ صفیکه هم صاحب خانقاهی بزرگ وهم ارادتمند ابنعربیاست.این ارادت ملامحمّد طاهر برای تقرب به سلطان زمان خود یعنی شاه عباس ثانی صفوی بوده که به نوعی سیاست زدگی است.
وی دررجم الشیاطین ازشیخ صفی الدین طوری تمجید میکند که درهیچ کدام ازآثاری که نگارنده این سطور دیده، درباره هیچ کس اینطور مبالغه نمیکند.محمّدطاهر میگوید: «حضرت والا رتبت متعالی منزلت غفران ورضوان موهبت سلطان العارفین والدالسلاطین مروج شرع المستبین سلطان صفی الدین العلوی الحسینی(رحمهاللهعلیه) ازطالبان مطلب عظیم و سالکان این مسلک مستقیم بوده واگرچه درزمان دولت مخالفین به عادت اجداد طاهرین خود(صلواتاللهعلیهماجمعین) به مقتضای التقیه دینی ودین آبائی تقیه میکرده ونقل است که حضرت شیخ به مریدان وطالبان خودمیگفته وایشان رابدان ارشاد میکرده که لعن ابابکرو عمروعثمان بوده، امید که روح پرفتوحش با ارواح طاهره مطهره ائمه اطهار محشور وبه قرب جوارایشان مسرور بوده باشد،که به یمن دولت قاهره اولاد واحفاد امجادش مذهب حق امامیه که فرقه ناجیهاند ازمکمن خفا به منصه ظهور رسیده وبه ساعی جمیله ایشان گلشن دین سبز وخرم گردید وامیدوارم که خداوند کریم دولت قاهره وزبده برگزیده این سلسله علیّه عالیه را اعنی شاهنشاه صاحب قران فخر سلاطین زمان وخواتین جهان شاه عباس ثانوی موسوی الحسینی، متصل به دولت صاحب الزمان(علیهالسلام) گرداند.دولتش را لبریزمعرفت ومحبت وشوق وطاعت ومعدلت وترویج دین وشریعت سازد.اللهم وفّقه له واعنه علیه بحق محمّد و وصیّه وبضعته وسبطه».[۵۱۱]
۹.عالم معانی وسیع تر ازوضع ودلالت الفاظ است
آنچه مهم به نظرمیآید و درکلام فیض کاشانی به آن اشاره شد، این نکته است که میگوید:« چون اقلیم معارف وحقایق وعالَم معانی ودقایق وسیع ترازآن است که صورمحصوره الفاظ به واسطه وضع ودلالت، متصدی اظهارآن بتواند باشد وبدون کمک ازامثال واشباه پای مکنت و اقتداردرمیدان ابرازآن بتواندسیرکند، لاجرم دراظهار مخدرات معانی بصورت حرفی هرحقیقتی به رقیقه مناسبتی که بایکی از محسوسات دارد به اسم او ازآن تعبیر میکنند تا هم اهل معنی ازآن حقایق محظوظ گردند وهم اهل صورت مجازی آن بی بهره نمانند.«تلک الامثال نضربها للناس ومایعقلها الاالعالمون»[۵۱۲] ».[۵۱۳]
دراینباره علامهحسنزاده درتعلیه برشرح منظومه ملاهادیسبزواری بهمناسبتیدربیان سرّ شطحیات بعض عرفا، درحقیقت اینچنین حرفهایی را اشاراتی به لطائف توحید صمدی ومعراج انسان الهی دانسته ومیگوید:«مارأینا من تلک العبارات الصادره عن اکابر العارفین بالله سبحانه فهی اشارات الی لطائف فی التوحید الصمدی وایماءات الی معارج الانسان الالهی، وتشبیهات وتنظیراتفی تطابق الکونین، وتفاسیر انفسه للکشف الاتم المحمدی ـصلی الله علیه وآلهـ[…]ونعم ماقال الشیخ العطار:
تــوچـــه دانــی زبـــان مـرغــان را کــه بـــدیـدی شــبـی سلــیـمـان را
وقال الخواجه الحافظ
بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نیی جان من خطا اینجاست
وجاء فی غزل من دیوانی:
مـدعی وسـخن ازگـوهر یکـدانه عشق اوکـه خـرمهره شنـاس است بـه بازار آمد»[۵۱۴]
۱۰.تبعیت مقلدانه میرلوحی ازمحمّدطاهر
میرلوحیدرروزگاری به سرمیبردهکهبدون پشتیبانی دربارصفوی، مورد هجمهواذیت قرار میگرفته، همانطورکه ملامحمّدطاهرباوجود داشتن منصب شیخ الاسلامی ازگزندانتقادات بیبهره نبود. میرلوحی نیزمیتوان به عنوان شخصیتی وابسته وکسی که در پس حجاب تقیه نوشتارهای ضدتصوفی خود را انشاکرده، معرفیکرد.ازآثاری که منسوب به میرلوحی است مثل؛ «توضیح المشربین وتنقیح المذهبین»، «تسلیه الشیعه»، «سلوهالشیعه وقوهالشریعه»، «مختصرسلوه الشیعه »و احتمالا «شهاب المؤمنین فی رجم الشیاطین المبتدعین »، میتوان دریافت که از لحاظ علمی دارای مقام علمی نبوده وآثاری قشری وسطحی است، زیرا نتوانسته در مباحث تصوف، به عمق مباحث نظری این طایفه وارد شود.گرچه ملامحمّدطاهر دربخش فلسفه فی الجمله از وی دفاع کردیم، اما از میرلوحی نه دربخش فلسفه- وی نسبت به نقد فلسفه مطلبی ندارند ومتذکر مباحث فلسفی نمیشوند- ونه دربخش تصوف، نمیتوان دفاع منصفانه ای از وی داشت.زیرا ادبیات نقد را رعایت نکرده، بلکه مخالف سفارش شریعت اسلام درنقد وجدال علمی،عمل کرده.ازآن جا که ملامحمّد طاهرقمی به عنوان شیخ الاسلام قم که هم منصب قضا و هم منصب امامت جمعه قم را به عهده داشته، به همین منظور کسی یارای مقابله جدی و اینکه بتوان به وی آسیب برساند، نداشت، لکن میرلوحی با وجودِ نداشتن مقام ومنصبی ازسوی حکومت وعدم حمایت از وی، درمبارزه با تصوف گرچه هم تراز ملامحمّد طاهرقمی چه ازحیث علمی وچه تألیفات نبوده، اما درحد توان با تکیه برمنابع روائی، دراین راه به سختی کوشیده تا بتواند دراصلاح وتنقیح دین اسلام ازکجیها وانحرافات، قدمی جای قدم اسلاف بگذارد.
۱۱- اعتراف صادقانه میرلوحی
میرلوحی در میانه بحث غنا سخنی صادقانه میگوید که نشان ازضعف وی وامثال او درعدم تمییز اقوال فلاسفه وبه طریق اولی درمباحث تصوف دارد.قولی است طعن گونه که نسبت به بوعلی سینا در بحث غنا مطرح میکند.وی این اعتراف طعن گونه را به این صورت بیان میکند: «اگرچه این ضعیف به سبب کثرت مخالفت حکما با یکدیگر درالهیات وغلطهای عظیم که درآن باب کردهاند، ازایشان وکتب ایشان به عنوانی ملول و ضجورشده که میخواهد مطلقابه مقالات ایشان خود را آشنا ننماید، وموسیقی را از علوم ریاضی شمرده اند[۵۱۵]».[۵۱۶]این عبارت نشان دهنده ضعف علمی وی درعلوم عقلی است که نتوانسته قول حق را تشخیص دهد که باعث بیرغبتی به این کتاب ها وصاحبان آنها شده است.
درپایان میتوان به این نتیجه رسید که ناقدین تصوف دردوره صفویه متأثراز جوحاکم بوده، که از دو جبهه مستحکم یعنی؛ فقها وحاکمان دوره صفوی شکل گرفته بود.ناقدین این دوره گرچه با تألیفات فراوان ومناصب حکومتی ودینی، دارای جایگاه رفیعی بودند، اما نتوانسته آنطورکه شایسته نقد علمی است، مباحث جنجالی تصوف را تحلیل و پاسخ عالمانه ارائه دهند؛ زیرا درمباحث تصوف چه در بُعد نظری وچه عملی، وهمینطور درمباحث حِکمی، استادی آشنا به این مباحث نداشته اند.
والحمدلله رب العالمین.
پینویسها
(۱)ادامه پینویس شماره۱ص۱۶: میرزا عبدالله افندی اصفهانی در کتاب ریاض العطا وحیاض الفضلا او را شیرازی و بعد نجفی و بعد قمی معرفی میکند: «المولی الاجل محمّد طاهر بن محمّد حسین الشیرازی ثم النجفی القمی» میرزا عبدالله افندی اصفهانی، ریاض العلما و حیاض الفضلا، چاپخانه خیام، قم،۱۴۰۱ق،ج ۵، ص۱۱۱.
(۲)ادامه پینویس شماره۲ص۱۸: معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، ناشر مرکز نشر آثار الشیعه،چاپ ۴، قم، ۱۴۰۱ق،ج ۱۸،ص ۷۸: «محمّد طاهر بن محمّد حسین: قال الشیخ الحر فی تذکره المتبحرین المولی الاجل محمّد طاهر بن محمّد حسین الشیرازی ثم النجفی ثم) القمی، من اعیان الفضلا المعاصرین، عالم، محقق، مدقق، ثقه ثقه، فقیه، متکلم، محدث، جلیل القدر، عظیم الشأن».
(۳)ادامه پینویس شماره۲ص۲۱: الحمد لله الذی أوضح لنا السبل الی الاحکام و جعل الروایه طریقاً لأخذها عن هداه الأنام والصلاهو السلام علی سید انبیائه و سفرائه المعصومین الکرام.وبعد فإن الأخ فی الله الجلیل البنیل العالم العامل الفاضل الکامل جامع بحار الانوار مروّج آثارالأئمه الاطهار اعنی التقی و النقی وسلفناالصالحون من الکتب الاربعهالمشهورالتی هی دعائم الایمان ومرجع الفقها فی هذالزمان اعنی کتاب الکافی للشیخ ثقه الاسلام محمّدبن یعقوب الکلینی وکتاب من لایحضره الفقیه للشیخ الصدوق محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی وکتابی التهذیب والاستبصار للشیخ الطائفه أبی جعفر محمّدبن الحسن الطوسی علی الله مقامهم واجزل الجنه أکرامهم وغیر هذه الکتب الامامیه.فأجزتُ له أدام الله إقباله وکثر فی العلما أمثاله، و رویته عن مشایخی بالقراءه، و السماع و الاجازه. فأقول إن أروی الکتب الاربعه و غیرها اجازه عن السید السند الفاضل العالم العامل السید نورالدین العاملی(ره)عن إمامی الفضل والتحقیق أعنی اخیه السیدالعالم الأوحد شمس الدین محمّدوأخیه الفاضل العلامه جمال الدین حسن ولدالمحقق الشیخ زین الدین رحمه الله و هما یرویانها عن شیخهما الجلیل والد السید نورالدین علی بن الحسن عن شیخ زین الدین .وکتب هذه الاحرف بیده الفانیه التمسک بما ترکه رسول الله من الثقلین محمّدطاهربن محمّد حسین فی سابع شهر ذی قعده الحرام من شهور السنه السادسه و الثمانین بعدالالف من الهجره النبویه و الحمد لله وحده و الصلاه و السلام علی محمّد وآله».(بحارالانوار،ج ۱۰۷،ص ۱۲۹).
(۴)ادامه پینویس شماره۱ص۳۶: فصاروا فرقا شتی فاختاربعضهم مذهب المتاخرین من الفارابی وابن سینا وامثالهما وسلک بعضهم مسلک افلاطن وارسطو واضرابهما من الیونانیین والملطیین الضالین المضلین وذهب بعضهم مذهب المتصوفین وتبع بعضهم آثارالمبتدعین من المتکلمین صنّفت هذا الکتاب فی بیان عثراتهم وزلّاتهم فی المسائل المتعلقه بالدین».
(۵)ادامه پینویس شماره۲ص۳۷: فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهَا فَأَتَاهُ الشَّیْطَانُ فَقَالَ یَا هَذَا قَدْ طَلَبْتَ الدُّنْیَا مِنْ حَلَالٍ فَلَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهَا وَ طَلَبْتَهَا مِنَ الْحَرَامِ فَلَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهَا أَ فَلَا أَدُلُّکَ عَلَى شَیْءٍ یَکْثُرُ بِهِ دُنْیَاکَ وَ یَکْثُرُ بِهِ تَبَعُکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ تَبْتَدِعُ دِیناً وَ تَدْعُو إِلَیْهِ النَّاسَ قَالَ فَفَعَلَ فَاسْتَجَابَ لَهُ النَّاسُ فَأَطَاعُوهُ وَ أَصَابَ مِنَ الدُّنْیَا قَالَ ثُمَّ إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَالَ مَا صَنَعْتُ شَیْئاً ابْتَدَعْتُ دِیناً وَ دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَیْهِ مَا أَرَى لِی تَوْبَه إِلَّا أَنْ آتِیَ مَنْ دَعَوْتُهُ إِلَیْهِ فَأَرُدَّهُ عَنْهُ قَالَ فَجَعَلَ یَأْتِی أَصْحَابَهُ الَّذِینَ أَجَابُوهُ- فَیَقُولُ إِنَّ الَّذِی دَعَوْتُکُمْ إِلَیْهِ بَاطِلٌ وَ إِنَّمَا ابْتَدَعْتُهُ کَذِباً فَجَعَلُوا یَقُولُونَ لَهُ کَذَبْتَ هُوَ الْحَقُّ وَ لَکِنَّکَ شَکَکْتَ فِی دِینِکَ فَرَجَعْتَ عَنْهُ قَالَ فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ عَمَدَ إِلَى سِلْسِلَه فَأَوْتَدَ لَهَا وَتِداً ثُمَّ جَعَلَهَا فِی عُنُقِهِ فَقَالَ لَا أَحُلُّهَا حَتَّى یَتُوبَ اللَّهُ عَلَیَّ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ أَنْ قُلْ لِفُلَانٍ بْنِ فُلَانٍ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ دَعَوْتَنِی حَتَّى تَنْقَطِعَ أَوْصَالُکَ مَا اسْتَجَبْتُ لَکَ حَتَّى تَرُدَّ مَنْ مَاتَ عَلَى مَا دَعَوْتَهُ إِلَیْهِ فَیَرْجِعَ عَنْهُ .
(۶)ادامه پینویس شماره۳ص۳۹: در کتاب عطیه ربانی وهدیه سلیمانی از این کتاب به عنوان اثری بی بدیل یاد میکند، که در توضیح عطیه ربانی به آن اشاره شده است.
(۷)ادامهپینویس شماره۲ص۴۲: الوجوب هل الواجب المحلل السلام علیناوعلی عبادالله الصالحین،أوالسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته،وهل السلام علیک ایهاالنبی ورحمه الله وبرکاته سنه أوبدعه وهل التحیات سنه أوبدعه .ورتبهاعلی مقدمه وفصول ثلثه .نسخه شماره (۲/۲۹۲۵)مرکزأحیامیراث اسلامی،برگ۱.
(۸)ادامه پینویس شماره۳ص۴۲: الفحص عنهامصلحه للنشأتین الّف هذه الرساله سماه فرحه الدارین ورتّبهاعلی مقدمه وخاتمه وفصلین اماالمقدمه فی الاخبار الوارده فی العداله بحذف الاسناد..».
(۹)ادامه پینویس شماره۸ص۴۲: در روز حساب مفلس و تهی دست نباشی،بدانکه بهترازهمه طاعت ها و عبادت ها نماز است…».
(۱۰)ادامه پینویس شماره۲ص۶۰: میزند با ذکرمحبت الهی رقص میکند ونعره میزند وبی هوش میافتد پس شک مکن دراینکه اونمیداند که چه چیز است محبت خدا ودستک زدن و…نیست مگربواسطه آنکه تصورکرده است درنفس زشت ناخوش خودصورت زیبای عاشق سازنده را وآن راخدانام کرده وازجهل وخبائث ونادانی وزشتی که درباطن اوست پس دستک زند ورقص کند ونعره زند وبیهوش افتدبه یادآن صورتی که آن راتصور نموده و… .
(۱۱)ادامه پی نویس شماره۲ص۷۲: و در دستش کتابی بوده وفرموده که این کتاب فصوص الحکم است آن را بگیر وبا این به طرف مردم برو که بوسیله آن رستگار میشوند.به همین جهت کتابی تصنیف کرده که مشتمل برانواع کفر وزندقه است.محمّدطاهر همچنین در کتاب رجم الشیاطین، فصوص الحکم را از کتب الحاد وابن عربی نیز زندیق معرفی میکند.
(۱۲)ادامه پینویس شماره۵ص۷۳: و ولایت به خشت زر از آن کرد که در نقره بیاضى هست مشرف بر سواد، بیاض او مثال نوریّت حقیّه است، و سواد او مثال ظلمت خلقیّه است و نبوت را طرفى با حق است و طرفى با خلق. و امّا در زر جز نوریّت و صفا نیست، چنانکه ولى جز به حق مشغول نیست.
(۱۳)ادامه پی نویس شماره۲ص۷۴: ویل وکل الویل برای کسی که کلمات این مرد را بشنود وشک کنددرکفر او .ایشان بعداز ادعای خاتم اولیا همه انبیانزد اوحاضر شده برای تهنیت به اوبرای ختم ولایتش.
(۱۴)ادامه پی نویس شماره۲ص۷۵: گفته است به قسم سوم یعنی خاتم ولایت جزئیه محمّدی مربوط است.ابن عربی استعداد تامِ هضم درتعین اول را از آنِ امامان معصومین (علیهمالسلام) میداند، که مقام خاتم ولایت کلی محمّدی رادارا هستند، مقامیکه درباطن بامقام حضرت رسول الله (صلیالله علیه وآله)یکی است.همانگونه که تمام انبیای الهی پیرو ومرزوق رسول الله هستند، تابع خاتم اولیا نیز هستند.درعین حال به اعتقاد وی، دیگرپیروان ولایت ختمی نیز میتوانندبه اندازه استعدادشان، ازاین مقام بهره ای داشته و واجد مقام خاتم ولایت جزئی محمّدی شده.ر.ک: یزدان پناه، مبانی واصول عرفان نظری،ص ۶۵۸.ملکی،محمد،خاتم اولیا،ص۵۱-۱۳۱.
(۱۵)ادامه پینویس شماره۴ص۷۷: والحال المقیّده التوجُهَ بالصلاه إِلى شطرالمسجد الحرام ویعتقد أن الله فی قبلته حال صلاته،و هوبعض مراتب وجه لحق من«فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله».فشَطْر المسجدالحرام منها، ففیه وجه الله و لکن لا تقل هو هنا فقط، بل قف عند ما أدرکت و الزم الأدب فی الاستقبال شطر المسجد الحرام و الزم الأدب فی عدم حصر الوجه فی تلک الأبنیه الخاصه، بل هی من جمله أینیات ما تولى متولٍ إِلیها. فقد بان لک عن الله تعالى أنه فی أینیه کل وجهه، و ما ثَمَّ إِلا الاعتقادات. فالکل مصیب، و کلمصیب مأجور و کل مأجور سعید و کل سعید مرضی عنه و إِن شقی زماناً ما فی الدار الآخره. فقد مرض و تألم أهل العنایه- مع علمنا بأنهم سعداء أهل حق- فی الحیاه الدنیا. فمن عباد الله من تدرکهم تلک الآلام فی الحیاه الأخرى فی دار تسمى جهنم، و مع هذا لا یقطع أحد من أهل العلم الذین کشفوا الأمر على ما هو علیه أنه لا یکون لهم فی تلک الدار نعیم خاص بهم، إِما بفقد ألم کانوا یجدونه فارتفع عنهم فیکون نعیمهم راحتهم عن وجدان ذلک الألم، أو یکون نعیم مستقل زائد کنعیم أهل الجنان فی الجنان و الله أعلم.
فرم در حال بارگذاری ...